⛓️🕷️scaryland
180 subscribers
1K photos
163 videos
2 files
12 links
نام رمان: او می آید!
ژانر: معمایی_ترسناک وطنز
~~~~~~~~~~~~~~~~
××کپی ممنوع××

ارتباط با نویسنده:

ارتباط با ادمین جهت تب و پیشنهاد و انتقاد:
https://t.me/BChatBot?start=sc-340926-EyF2mj2
Download Telegram
#مصاحبه 🔥🪄

داداشاتونو چی سیو کردین؟

(( این قسمت: از رایان ))


پویا = غورباغه‌ی لجن آلود!
رایان: چون چشماش سبزه غورباغه‌ست و به خاطر کرم ریزی هاش واژه‌ی لجن آلود رو بهش اضافه کردم.

[ پویا: داداش قورباغه رو غلط نوشتی '-']

سامان = دادا شامان
رایان: وقتی بچه بودم زبونم ش میزد و سامانو صدا می کردم شامان... این اسم از اونجا ریشه گرفته.

ارسلان = ۱۱۰
رایان: پلیسا شمارشون همینه دیگه..

[ ارسلان: *کوفتن سر به دیوار* ]

کیارش = مزاحم ۱
رایان: نمیخوام کسی بفهمه شمارشو دارم برای همین این سیوش کردم.

[ کیارش: ... ]

[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

شده تا حالا پز بدین بعد بر خلافش ثابت شه؟

رایان: صد ها بار
هزاران بار
میلیون ها بار...

پویا: اره اره ولی من جمعش میکنم و در واقع از اونم یه پز جدید در میارم هاها هیچ وقت تسلیم نمیشم!

سامان: پز ندادم.. ولی شده به خودم مطمئن باشم بعد تر بزنم تو کار.

ارسلان: اصولا من اول کار رو انجام میدم بعدش میام درباره‌ش پز میدم... فلذا... دیگه فرصتی برای اتفاق افتادن چیزی بر خلافش نمی مونه.

سینا: با این شانس ریدمالی که من دارم بله... تا ابد بله!


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

رابطه‌ت با بچه های فامیل چطوره؟

رایان: افتضاح... تا منو می بینن میگن گوشیتو بده بازی کنیم... بعد میرن تو گالری و تر میزنن به دار و ندارم‌.

پویا: تا حدی خوب. من باهاشون بازی می کنم و اگه اتفاقی افتاد میندازم گردن اونا بعد بابا مامانشون اونارو دعوا می کنن نه منو :)

سامان: بچه ها رو دوست دارم... اما تو مطب همه منو به بچه هاشون نشون میدن و میگن "اگه به حرفم گوش نکنی به آقا دکتره میگم آمپولت بزنه" پس میشه گفت نه... اصلا خوب نیست :")

ارسلان: بچه ها دوسم دارن ولی من دوسشون ندارم‌ نمیدونم چرا.


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

موقع تحویل سال داشتی چیکار میکردی؟

رایان: یه پیام تبریک عید رو برای همه‌ی مخاطبینم ارسال میکردم...

پویا: سال صبح تحویل شد... بعد من خواب بودم اون موقع...

ارسلان: داشتم ناخن یه مجرمو می‌کشیدم تا حرف بیاد:|

سامان: خونه‌رو جارو برقی کشیدم و لباسای رایانو انداختم تو لباس شویی...

پارسا: سال تحویل؟ ما پارتی داشتیم... فک کنم داشتم یکی رو می کردم...

بقیه: ...

پویا: بچه نشسته اینجا عاقا.


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄


قشنگ ترین منظره به نظرتون چی میتونه باشه؟

رایان: شارژ ۱۰۰ درصد، چیپس و ماست، یه پوشه پر از فیلم اکشن و نت فور جی نامحدود

پویا: من باشم و یار و چای هل دار...چیز شوخی کردم.. منظره‌ی قشنگ فقط اونجا که موجودی میگیری و جلو‌ی مقدار باقی مانده ده یازده‌تا صفر وجود داره:)

سامان: لحظه‌ای که مریضام می فهمن دیگه مریض نیست و خوب شدن بعد ازم تشکر میکنن.

ارسلان: وقتی سامان میخنده:")

بقیه: ...

قلب مملکت: ...

[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

تا حالا پلنگ از نزدیک دیدین؟

رایان: آره تو اینستام ریخته...

پویا: من خودم از پلنگان و پلنگ سانان جامعه محسوب میشم اخوی!

سامان: من و ارسلان تو باغ وحش یه پلنگ کوچولو دیدیم... البته فکر کنم اون از دیدار ما خوشحال نشد چون به محض دیدنمون رید و رفت💔

رایان: نه داداش از اون پلنگا نه... از اون پلنگا!

سامان: ...

سامان: بازی کثیفی بود!

ارسلان: والا ما جدیدا پلنگا رو از اینستا دستگیر میکنیم و یه وضع شیر تو شیریه داخل پاسگاه:)


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄


اگه دو تا اتاق مقابلتون باشه که تو یکیش پر سوسک باشه تو یکیش پر عنکبوت کجا میروید؟

رایان: به سوی حق می روم🤲

پویا: دو راهی ذلت و خفت... من در این موقعیت مرگ را بر می گزینم تا با مرگ خود زمینه‌ی آزادی انسان های مظلوم را فراهم آورم...

سامان: پویا جان اخیرا کتاب دینی زیاد خوندی؟

پویا: تصور این موقعیت هم بهم فشار آورد مخزن اطلاعاتم زد بیرون:/


سینا: من میرم تو اون اتاق که پر از عنکبوته شاید اونا نیشم بزنن و مرد عنکبوتی بشم😺

پویا: ببین داداش... مرد عنکبوتی که سهله... تو مرد عن کبوتی هم نمیشی...

سینا: الان یه جوری میزنمت که برگردی به کمر بابات🔪



[@tarswempir]࿐
⛓️🕷️scaryland
#مصاحبه 🔥🪄 داداشاتو چی سیو کردی؟ (( این قسمت: از پویا )) پویا: خوب نام میبرم و توضیح میدم. رایان = پشمالوی عنتر پویا: درسته نه پشمالوعه نه عنتر ولی چون بهش علاقه دارم اینجوری سیوش کردم! [ رایان در پشت صحنه: علاقه‌‌ات توی طهالم! ] سامان = خرس مهربون…
#مصاحبه 🔥🪄

داداشاتونو چی سیو کردین؟

(( این قسمت: از ارسلان ))

پویا = مزاحمی ۱

رایان = مزاحمی ۲

سینا = مزاحمی ۳

کیارش = مزاحمی ۴

سامان = سامان (خودش)

پویا: چطوره که همه‌ی مارو مزاحم سیو کردی بعد سامانو سامان سیو کردی؟

ارسلان: عایا شما ادم هستین که مثل آدم سیو شین؟

پویا: درست می فرمایید! ولی الان شماره‌ های این مزاحمیارو قاطی نمی کنی؟ آخه تشخص اینکه کی یکه، کی دوعه، کی سه، سخته اخوی..

ارسلان: نه اصلنم سخت نیست... چون وقتی می بینم مزاحمی زنگ زده اصلا جواب نمیدم که سختم باشه.

رایان و پویا و سینا و کیارش تا ابد: ....


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

شخصیتای رمان اگه دختر بودن:

ارسلان: وی ازین دخترای دائم الپریودی میشد که کسی جرئت نزدیک شدن بهش نداشت وگرنه پاچه شونو از هم می درید.

سامان: وی دختری خانم، کد بانو، پنجه آفتاب میشد که دم بخت است.

رایان: وی ازین دخترای خوشگلی میشد که همزمان با بیس نفر رل میزد بعد تهش با یک بچه پولدار ازدواج میرفت.

پویا: وی ازین دخترای شر و شیطونی میشد که هزار نفر میخواستنش ولی وی دم به تله نمی داد بعد تهش با یک رئیس شرکتی، صاحب کارخونه ای چیزی مزدوج میشد.

پارسا: وی اگر دختر هم میشد باز ملت را به فاک اعلا میداد.

[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

تعریفتون از شخصیت پویا؟

رایان: گربه‌ا‌ی فضایی که خدا برای مجازات من در عوض گناهانم بر من نازل کرده!

سامان: تو دلش چیزی نیست فقط یه کوچولو شر و شوره بچه :")

ارسلان: جایگاه اولین نفر رو تو لیست رو مخ ترین و اعصاب خوردکن ترین افراد در زندگیمو داره. بهش تبریک میگم.

پارسا: کنجکاوه، کیس مناسبی برای بفاک دادنه... ببینم چی میشه حالا!

پویا: باز دم داش سامان گرم... طبق اظهارات پارسا من باید الان فلنگو ببندم...


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

حستون نسبت به فردا چیه؟

پویا: یک روز دیگه.. یک ریدن دیگه...

رایان: همون گوه همیشگیه... حالا یه روز متفاوته دیگه..

سامان: خب یه روز که میتونه با بدبختیای جدیدی همراه باشه

ارسلان: جوری که بچه‌های اکیپ روزشونو تو یه تیکه عن خلاصه میکنن💔🤌

پارسا: یه روز جدید برای بفاک دادن آدمای جدید😆

پویا: برای یه آدم سادیسمی مثل تو هر روز عیده🙂💔

[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

نظرتون راجب دیزی چیه؟


رایان: خیلی مَشتیه:/

پویا: اگه آدم بود باهاش ازدواج میکردم🥲

سامان: از لحاظ پزشکی چربی و کلسترول بالایی داره که باعث میشه غدد هیپوفیز و غدد ..... ور ور ور .... پس نتیجه میگیریم نباید دیزی بخوریم🤓

بقیه: خر پف...💤

ارسلان: عا... خوب طبق فرمایشات سامان جان دیزی غذای بدی است پس ما آن را نمی‌خوریم!

نکته* ارسلان هر روز صبح سر کارش دیزی میزنه!


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

در هنگام خردسالی چگونه کودکی بودید؟

سامان: بزارین من واسه رایانو بگم. یه بچه‌ی دماغوی گریه‌عو بود دستشو تا آرنج می کرد تو حلقش و می جوعید.

رایان: ....

رایان: نه من سر راهی بودم و هستم اینو میدونم!

پویا: من بر خلاف رایان گریه نمی کردم. یکسره نیشم وا بود و دخترای فامیلو شخم میزدم... :)

ارسلان: یادم نیست ولی میگن که خیلی پول پرست بودم. مامانم جلوم غذا میزاشت ولی من میرفتم سر جیب بابام پولاشو میزاشتم دهنم و تفی می کردم:)


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

اگه عشق شکل داشت چه شکلی میشد؟

پویا: عرررر میشد شکل پیتزااااا با سس قرمزززززز

رایان: هزار و پونصد گیگ نت همراه پور سرعت🥲

سامان: شبیه یه گلی میشد که زود خشک میگرفت

ارسلان: شبیه نمک میشد. اگه زیاد تو زندگیت حسش میکردی شورش میکرد و اگه نبودم بی مزه میشد.

پویا: سامان و ارسلان چقد رمانتیکن وح... رایان پاشو بریم گِل بخوریم با این بساط...

پارسا: شبیه گوه میشد حال به هم زن و مزخرف

بقیه: ...

[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

انگل ترین آدما بنظرتون چه کسایین؟

ارسلان: رایان و پویا

رایان: پویا

پویا: رایان

سامان: پارسا و کیارش

پارسا: همتون به جز سامان

کیارش: همه به جز خودم

مثلث تنفر رو شاهدید دیگه؟*~*

[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

بزرگترین عمل موفقیت آمیز دو دقیقه پیشت چی بود؟

ارسلان: همین که خودمو کنترل کردم که تا دو دقیقه پویا یا رایان رو نزنم خیلی هنر کردم!

پویا و رایان: ...

پویا: والا همین که شاشمو تو این دو دقیقه نگه داشتم خیلی هم کار بوزورگ و پور صالابتیه... البته دیگه اختیارش داره از دستم میره...

رایان: دو دقیقه دست به گوشی نزدم و پیامای تلگرام و اینستامو چک نکردم.

سامان: دو دقیقه حرص نخوردم... واو.

پارسا: دو دقیقه به بفاک دادن یکی فکر نکردم.. خودش یه پیشرفت بزرگ محسوب میشه!

پشمای بقیه:


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

تو عروسی فازتون چیه؟


رایان: من کلا وسطم... گرچه رقص بلد نیستم ولی مورد داشتیم گفتن این پسره کیه اون وسط شبیه خیارشور بالا پایین می پره و منم باز پرو پرو به پریدنم رو سِن ادامه دادم! مدیونین اگه فکر کنین اینا اثرات همنشینی با پویا نیست!

سامان: من تو عروسیا به کسایی که میپرسن این پسره کیه که مثل خیارشور بالا پایین می پره و رایانو نشون میدم میگم "نمیشناسمش فامیل ما نیست احتمالا فامیل اونوریاس"

رایان: فقط بگو منو از کودوم پرورشگاهی آوردین؟

پویا: من شکارچی موز هستم... اصولا منو تو یه عروسی دعوت کنن دیگه نباید تو اون عروسی دنبال موز بگردن!
دیگر فعالیتام اینه که به شکل کوماندویی شاباشارو جم میکنم... به بچه کوچیکای فامیل هم رحم نمی کنم🔪

پارسا: ما عروسی نداریم... هر چی بوده پارتی بوده و جشنای زیر زمینی.‌. که البته من توش یا داشتم مخ میزدم یا مست میرفتوم...🍸

ارسلان: والا من یه بار رفتم عروسی..‌ اونم عروسی یه خلافکاری بود که تو عملیات دستگیریش بودم. لحظاتی که عروس گریه میکرد می‌گفت داماد رو نبرین صحنه چرتی محسوب میشد.. اما درکل جشن خوبی بود!

پشمای احساسات بقیه:


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄


چجوری به یکی ابراز محبت می کنین؟


پویا: ببین تو منطق من هر چی فحش غلیظ تر باشه علاقه‌ی بیشتری بین طرفین جریان داره.. مثلا الان من به رایان میگم سس کش بی ناموس ولی برای کیارش فوق فوقش واژه‌ی پسر بد رو به کار ببرم..

کیارش و رایان: مرسی از ابراز علاقتون استاد!

پارسا: یکسری کرم درون دارم ازین جهت کسی که خیلی دوست داشته باشم خیلی اذیت میکنم.

پویا: عسیسم ما در این شرایط میگیم طرف سادیسم داره!

پارسا: صحیحه.

سامان: خب بهش میگم دوستت دارم و اینا...

رایان: ته دیگ ماکارونی‌مو باهاش نصف میکنم... اگه دیگه خیلی عاشقش باشم نصف پیتزامو میدم بهش که بخوره.

پویا: رایان زودتر میگفتی شیطون! این همه وقت نگفتی داری از عشق من میسوزی... در حالی که کل پیتزاتو میدادی من بخورم:(

رایان: ...

رایان: من کِی به تو نصف پیتزامو دادم دیوث؟ تو خودت همیشه مث حیوون میومدی پیتزامو غارت میکردی میرفتی یه آبم روش. تعارف و علاقه ای در کار نبود.

پویا: لیاقتمو نداری که...

ارسلان: خب من با کارام نشون میدم، مثلا مراقبشم، سفارشش میکنم که مراقب خودش باشه، تا حدی روش حساسم...

پویا: او... برادر سامانو میگی؟

ارسلان وی را چنان زد که خودش و او و مادرشان به هوا رفتند...


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

چه کتابایی میخونین؟

سامان: پزشکی... از اون کلفتای دراز! قطووور!

پویا: من خودم کتاب آشپزی زیاد میخونم ولی تهش تر میزنم به غذا... مطالعه‌م عمیق نیست ظاهرا!

رایان: کتاب رمان پلیسی جنایی هیجانی اکشن تا حدی ترسناک.

ارسلان: از کتاب بیزارم.. کتابای مدرسه‌مو آتیش زدم.

پارسا: کتابای من مال سن شوما نیست👹 بهتره وا نکنیم بحثشو!


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄


دوست دارین روز تولدتون بهتون چی بدن؟

پویا : عایفون صرطین پرومکس!

رایان: برو بابا شتر مرغ! کی برا تو یه گوشی اندازه خون باباش میخره؟

پویا: منم طرفدارای خودمو دارم:/

رایان اداشو در میاره: ....

سینا: بلیت سفر به یکی از کشور های اروپایی بدون بازگشت!

ارسلان: انواع و اقسام تفنگ، چاقو، شمشیر...

پویا: بزار من بقیشو بگم، بمب افکن، پهباد، تیربار، سلاح هسته ای، .... آی پس گردن زیباممممممممم!

* ارسلان پس گردن وی را می آورد!

سامان : من خودم اگه برام یه دستمال سفره هم بگیرن راضیم🥲🤌


[@tarswempir]࿐