⛓️🕷️scaryland
180 subscribers
1K photos
163 videos
2 files
12 links
نام رمان: او می آید!
ژانر: معمایی_ترسناک وطنز
~~~~~~~~~~~~~~~~
××کپی ممنوع××

ارتباط با نویسنده:

ارتباط با ادمین جهت تب و پیشنهاد و انتقاد:
https://t.me/BChatBot?start=sc-340926-EyF2mj2
Download Telegram
#داستان_وحشتناک🔥

از خواب پریدم و به خواهرم که توی تاریکی بهم زل زده بود نگاه کردم و نفس راحتی کشیدم و نگاهمو ازش گرفتم و گفتم دیوونه ترسیدم .

اما چند دقیقه گذشت و خواهرم همونجا ایستاده بود و نگاهم میکرد.

نگاهش کردم چشاش قرمز بود رفت سمت در و در رو قفل کرد بهش گفتم چرا نمیخوابی که یهو خواهرم از طبقه پایین گفت داری با کی حرف میزنی؟!

[@tarswempir]࿐
.:
#داستان_وحشتناک 🔥

با بچه های اکیپ تا نصفه شب گپ و گفت داشتیم، تهش برگشتیم به چادرامون. یه ساعت بعد از چادر زدم بیرون تا برم دشویی.

کمی از چادرا دور شدم و زیر یه درخت کاج ایستادم. صدای چک چکی میومد فکر کردم بارون داره میاد. اما چیزی که روی دستم بارید بارون نبود... خون بود...

به بالای سرم نگاه کردم، همه ی اکیپمون دستو پاشون بریده شده بود و از درختا آویزون بودن به جز من...

[@tarswempir]࿐
.:
#داستان_وحشتناک 🔥

داشتم موهای خواهر کوچیک ترمو می بافتیم که دیدم روی سرش بخیه های بزرگی با سیم فلزی درست شده.. مکث کردم.

اون متوجه شده بود و برگشت، با نگاه ترسناکی گفت: موهامو شونه نمیکنی؟

[@tarswempir]࿐