عالسكين يا بطيخ😂 هندوانه به شرط چاقو https://t.me/targemah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اخذ الحاجة من الامام الرضا https://t.me/targemah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرود بسیار زیبای لبنانی - انشودة لبنانية جميلة https://t.me/targemah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
توصیهی ۳۰ ثانیهای سیدحسن نصرالله به جوانان. با زیرنویس فارسی @targemah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تهنئة العيد باللهجة اللبنانية @targemah
سائق شاحنة إيراني يُعبر عن شوقه ل....
شراء الخردة مجرد حُجّة، أدورُ في المدن شارعاً شارع لعلّي أجدُك https://t.me/targemah
شراء الخردة مجرد حُجّة، أدورُ في المدن شارعاً شارع لعلّي أجدُك https://t.me/targemah
خاطراتی بسیار شنیدنی از استاد عزیز آقای دکتر محمد خاقانی استاد تمام دانشگاه اصفهان در باب ترجمه شفاهی که در صفحه شخصی ایشان درج شده است: 👇👇👇👇🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌹
https://t.me/targemah
https://t.me/targemah
Telegram
الترجمة الفارسیة والعربیة
اين کانال اختصاص به ترجمه عربی فصيح و عامیانه (عراق، لبنان، سوريه و مصر) به فارسی و بالعکس دارد.
خيانتی که در کار مترجمی مرتکب شدم :
از قديم گفته اند: «المترجم خائن» ، اما گمان نمی کنم هيچ مترجمی در طول تاريخ مرتکب خيانتی شده باشد که من شدم!
در همايش بين المللی سالگرد پيروزی انقلاب علاقه مند بودم توان خودم را در بخش ترجمه همزمان که بسيار دشوار است و مستلزم تبحر فراوان است بيازمايم. البته با وجود مترجمين خبره وزارت خارجه و ارشاد و صدا و سيما طبيعی بود مرا به آن قسمت راه ندهند. مدتها مترصد فرصت بودم تا روزی لحظة موعود فرا رسيد، و مترجم آن روز در سالن حضور نيافت. کنفرانس با حدود 400 مهمان داخلی و خارجی در هتل استقلال تهران بود. يکی از مسؤولين سالن از سر ناچاری به من اجازه داد برای ترجمه همزمان سخنران مصری آن روز وارد اتاقک مخصوص شيشه ای که مشرف بر سالن سخنرانی بود بشوم. سخنران آقای دکتر محمد سليم العوّا استاد رشته حقوق دانشگاه قاهره بود. با دنيايي از ترس و لرز و دلهره وارد جايگاه شدم . بخصوص که حضار ايرانی را از بالا می ديدم که گوشی ها را به سر زده و آماده شنيدن مطالب ترجمه شده من بودند. دکتر العوا ابتدا با لحنی ملايم و کاملا فصيح سخنان خود را آغاز کرد و باعث شد آرامشی نسبی در من بوجود آيد. ترجمه از عربی به فارسی و بالعکس اين مشکل را دارد که بخاطر وارونه بودن چيدمان اجزاء جمله همواره مترجم يک جمله عقب تر سخنران حرکت می کند، مشکلی که بين دو زبان انگليسی و فارسی وجود ندارد. به هر حال می دانستم که حتی جا انداختن يک جمله چه بسا رشته کلام مرا می گسلد و همه چيز خراب می شود. اما به تدريج کار دشوار شد. سخنران هر لحظه بر سرعت سخنوری خود می افزود و من به دنبالش می دويدم تا عقب نيفتم . دقايقی بعد از نطق فصيح عدول کرد و به لهجة غليظ مصری حرفهايي زد که ديگر يک جمله از آنها را نمی فهميدم. دنيا در نظرم تيره و تار شده بود، بايد چاره ای می انديشيدم. يا فرار می کردم بدون اين که يک لحظه به عقب خود نگاه کنم، يا از ذکاوت اصفهانی خود مشکل را طور ديگری حل می کردم. بالاخره آن فکر شيطانی به مغزم خطور کرد: سخنران داشت از حقوق بشر در اسلام حرف می زد. من هم که يک چيزهايي جسته و گريخته در اين مورد می دانستم تصميمم را گرفته بودم. آری بايد از خودم سخن می گفتم! آخر بايد آبروداری می کردم. مجلس به آن عظمت را که نبايد توی خماری می گذاشتم! دل به دريا زدم و شروع کردم به صحبت. متين و آرام. چند جمله ای که از خودم گفتم ديدم صدای سخنران که با گوشی آن دستگاه در گوشم می پيچد تمرکز مرا خراب می کند. ولوم صدای او را هم بستم تا ديگر حتی يک کلمه هم از او نشنوم! بعد از چند لحظه به فکر افتادم ضمن صحبت کاری بکنم که راز اين جنايت هولناک و اين خيانت بزرگ که در تاريخ ترجمه بی سابقه بود فاش نشود! فهميدم. بايد به سخنران نگاه می کردم . هرچه او حرف می زد منهم صحبت می کردم. وقتی او سکوت می کرد بايد سکوت می کردم. هر از گاهی نيم نگاهی به خبرنگاران رسانه ها می انداختم و می ديدم چطور با عجله حرفهای مرا يادداشت می کنند. الغرض نيم ساعتی نطق غرّای من طول کشيد و با اتمام نطق سخنران من هم جمع بندی کردم. نمی دانستم از آن اتاقک که بيرون بروم چه اتفاقی خواهد افتاد. وقتی بيرون رفتم مرد تنومندی که بعدا فهميدم رئيس بخش ترجمه وزارت خارجه است با عجله به طرف من آمد. بند دلم گسيخت ، چون يک سيلی او کافی بود تا مرا پخش زمين کند. او اسم و آدرس مرا پرسيد . وحشت زده به او گفتم با من چکار داريد؟ گفت آقا من ترجمه شما را گوش دادم. چقدر ترجمه شيوا و روانی بود! ما به همکاری شما نياز فراوان داريم. و آدرس و شماره تلفن شما را می خواهيم! تازه فهميدم تخصص او زبان انگليسی بوده و چون سخنان دکتر عوا را نمی فهميد و من هم از خودم حرف می زدم و لا جرم صحبتهايم روان بود او خوشش آمده بود. فردای آن روز که روزنامه ها را ورق می زدم ديدم همه صحبتهای مرا بجای سخنان دکتر العوا منتشر کرده اند. از آن حادثه 18 سال گذشت تا در سال 81 در قاهره به دانشگاه قاهره رفتم. مايل بودم بار ديگر دکتر العوا را ببينم و از او حلاليت بطلبم. اما او به مرخصی رفته بود. 2 سال ديگر هم گذشت و مهر 83 برای شرکت در همايش بين المللی ابن زيدون اندلسی به اسپانيا رفتم. روز دوم همايش وقتی اولين سخنران جلسه را معرفی کردند شگفت زده شدم. او همان دکتر محمد سليم العوّا بود! بی اختيار گوشی ترجمه همزمان را به گوشم گذاشتم ببينم عکس العمل مترجم همزمان که سخنان او را به اسپانيولی ترجمه می کرد چگونه است. 5 دقيقه بيشتر نگذشته بود که مترجم که به سرعت سخنان عوا را ترجمه می کرد داد می کشيد و می گفت يک نفر به ايشان تذکر دهد خيلی تند صحبت می کند ! و من نمی توانم به ايشان برسم. https://t.me/targemah
از قديم گفته اند: «المترجم خائن» ، اما گمان نمی کنم هيچ مترجمی در طول تاريخ مرتکب خيانتی شده باشد که من شدم!
در همايش بين المللی سالگرد پيروزی انقلاب علاقه مند بودم توان خودم را در بخش ترجمه همزمان که بسيار دشوار است و مستلزم تبحر فراوان است بيازمايم. البته با وجود مترجمين خبره وزارت خارجه و ارشاد و صدا و سيما طبيعی بود مرا به آن قسمت راه ندهند. مدتها مترصد فرصت بودم تا روزی لحظة موعود فرا رسيد، و مترجم آن روز در سالن حضور نيافت. کنفرانس با حدود 400 مهمان داخلی و خارجی در هتل استقلال تهران بود. يکی از مسؤولين سالن از سر ناچاری به من اجازه داد برای ترجمه همزمان سخنران مصری آن روز وارد اتاقک مخصوص شيشه ای که مشرف بر سالن سخنرانی بود بشوم. سخنران آقای دکتر محمد سليم العوّا استاد رشته حقوق دانشگاه قاهره بود. با دنيايي از ترس و لرز و دلهره وارد جايگاه شدم . بخصوص که حضار ايرانی را از بالا می ديدم که گوشی ها را به سر زده و آماده شنيدن مطالب ترجمه شده من بودند. دکتر العوا ابتدا با لحنی ملايم و کاملا فصيح سخنان خود را آغاز کرد و باعث شد آرامشی نسبی در من بوجود آيد. ترجمه از عربی به فارسی و بالعکس اين مشکل را دارد که بخاطر وارونه بودن چيدمان اجزاء جمله همواره مترجم يک جمله عقب تر سخنران حرکت می کند، مشکلی که بين دو زبان انگليسی و فارسی وجود ندارد. به هر حال می دانستم که حتی جا انداختن يک جمله چه بسا رشته کلام مرا می گسلد و همه چيز خراب می شود. اما به تدريج کار دشوار شد. سخنران هر لحظه بر سرعت سخنوری خود می افزود و من به دنبالش می دويدم تا عقب نيفتم . دقايقی بعد از نطق فصيح عدول کرد و به لهجة غليظ مصری حرفهايي زد که ديگر يک جمله از آنها را نمی فهميدم. دنيا در نظرم تيره و تار شده بود، بايد چاره ای می انديشيدم. يا فرار می کردم بدون اين که يک لحظه به عقب خود نگاه کنم، يا از ذکاوت اصفهانی خود مشکل را طور ديگری حل می کردم. بالاخره آن فکر شيطانی به مغزم خطور کرد: سخنران داشت از حقوق بشر در اسلام حرف می زد. من هم که يک چيزهايي جسته و گريخته در اين مورد می دانستم تصميمم را گرفته بودم. آری بايد از خودم سخن می گفتم! آخر بايد آبروداری می کردم. مجلس به آن عظمت را که نبايد توی خماری می گذاشتم! دل به دريا زدم و شروع کردم به صحبت. متين و آرام. چند جمله ای که از خودم گفتم ديدم صدای سخنران که با گوشی آن دستگاه در گوشم می پيچد تمرکز مرا خراب می کند. ولوم صدای او را هم بستم تا ديگر حتی يک کلمه هم از او نشنوم! بعد از چند لحظه به فکر افتادم ضمن صحبت کاری بکنم که راز اين جنايت هولناک و اين خيانت بزرگ که در تاريخ ترجمه بی سابقه بود فاش نشود! فهميدم. بايد به سخنران نگاه می کردم . هرچه او حرف می زد منهم صحبت می کردم. وقتی او سکوت می کرد بايد سکوت می کردم. هر از گاهی نيم نگاهی به خبرنگاران رسانه ها می انداختم و می ديدم چطور با عجله حرفهای مرا يادداشت می کنند. الغرض نيم ساعتی نطق غرّای من طول کشيد و با اتمام نطق سخنران من هم جمع بندی کردم. نمی دانستم از آن اتاقک که بيرون بروم چه اتفاقی خواهد افتاد. وقتی بيرون رفتم مرد تنومندی که بعدا فهميدم رئيس بخش ترجمه وزارت خارجه است با عجله به طرف من آمد. بند دلم گسيخت ، چون يک سيلی او کافی بود تا مرا پخش زمين کند. او اسم و آدرس مرا پرسيد . وحشت زده به او گفتم با من چکار داريد؟ گفت آقا من ترجمه شما را گوش دادم. چقدر ترجمه شيوا و روانی بود! ما به همکاری شما نياز فراوان داريم. و آدرس و شماره تلفن شما را می خواهيم! تازه فهميدم تخصص او زبان انگليسی بوده و چون سخنان دکتر عوا را نمی فهميد و من هم از خودم حرف می زدم و لا جرم صحبتهايم روان بود او خوشش آمده بود. فردای آن روز که روزنامه ها را ورق می زدم ديدم همه صحبتهای مرا بجای سخنان دکتر العوا منتشر کرده اند. از آن حادثه 18 سال گذشت تا در سال 81 در قاهره به دانشگاه قاهره رفتم. مايل بودم بار ديگر دکتر العوا را ببينم و از او حلاليت بطلبم. اما او به مرخصی رفته بود. 2 سال ديگر هم گذشت و مهر 83 برای شرکت در همايش بين المللی ابن زيدون اندلسی به اسپانيا رفتم. روز دوم همايش وقتی اولين سخنران جلسه را معرفی کردند شگفت زده شدم. او همان دکتر محمد سليم العوّا بود! بی اختيار گوشی ترجمه همزمان را به گوشم گذاشتم ببينم عکس العمل مترجم همزمان که سخنان او را به اسپانيولی ترجمه می کرد چگونه است. 5 دقيقه بيشتر نگذشته بود که مترجم که به سرعت سخنان عوا را ترجمه می کرد داد می کشيد و می گفت يک نفر به ايشان تذکر دهد خيلی تند صحبت می کند ! و من نمی توانم به ايشان برسم. https://t.me/targemah
Telegram
الترجمة الفارسیة والعربیة
اين کانال اختصاص به ترجمه عربی فصيح و عامیانه (عراق، لبنان، سوريه و مصر) به فارسی و بالعکس دارد.
فرصت را مغتنم دانستم و با وقتی که از رئيس کنفرانس گرفتم پس از سخنرانی دکتر العوا پشت تريبون رفتم و گفتم آقای دکتر العوا امروز همان مصيبتی را برای مترجم اين کنفرانس بوجود آورد که 20 سال قبل برای مترجم کنفرانسی در ايران آورد. و آن مترجم بينوا کسی جز من نبود. ولی من آن روز زرنگ تر مترجم امروز شما بودم و خطابه ای ايراد کردم که فردا به اسم العوا در جرايد ايران منتشر شد . مع ذلک يک حلاليت به ايشان بدهکار بودم و امروز در حضور شما تقديم ايشان می کنم. حضار با شنيدن اين حکايت بشدت مرا تشويق کردند و دکتر العوا مرا در بغل گرفت و خطاب به حضار گفت من به ياد می آورم آن روز در ايران بعد از اتمام سخنم مرا خيلی تشويق کردند. امروز فهميدم همه آن تشويق ها بخاطر سخنرانی آقای دکتر خاقانی بوده است! https://t.me/targemah
Telegram
الترجمة الفارسیة والعربیة
اين کانال اختصاص به ترجمه عربی فصيح و عامیانه (عراق، لبنان، سوريه و مصر) به فارسی و بالعکس دارد.