💢 مهاجرت لازمه تمدنسازی است یا لازمه توسعه؟
✍ دکتر سیدمهدی موحدابطحی
#یادداشت_ویژه
#مهاجرت_و_تمدن
🔅مهاجرت لازمه تمدنسازی است یا لازمه توسعه؟
🔅مهاجرت، حرکت جغرافیایی است یا حرکت درونی؟
🔅علت تأثیرگذاری مهاجرت بر تاریخ بشری چیست؟
🔸مهاجرت هم «تغییر جغرافیا» و هم «سرمایهگذاری برای آینده» است: تاریخدانان نقش مهاجرت در تمدنسازی را به عنوان مسأله حوزه علمی خود بررسی کردهاند اما مهاجرت میتواند مسألۀ علم مدیریت و توسعه نیز باشد زیرا سرمایهگذاری در محل جدید محرک توسعه است.
🔸آیه 97 از سوره نساء قرآن نکاتی دارد:
إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً
1- خدا توبیخ میکند کسانی را که نتوانستند دین الهی را پاس دارند، که چرا مهاجرت نکردند به سرزمینی دیگر تا دین الهی را اجرا نمایند.
2- توصیف زمین و سرزمین با وزن «فاعل» است نه با دیگر وزنهای بهکار رفته در زبان عربی به عنوان وصف یا صفت مشبه.
3- «واسعه» اسم فاعل و توصیفی از سرزمین است «وسعت دهنده»: یعنی وقتی مهاجرت کردید به شما توسعه میدهد (در فکر و اندیشه و مال و جا و تقدم). سرزمینی که وسعت میدهد، موجب توسعه میشود. پس جغرافیا به تنهایی عاملی برای توسعه و گشایش میباشد.
4- تقدم «ارض واسعه» بر «مهاجرت» این معنا را میرساند که جغرافیا جاذبه دارد (ایجاد میکند) و موجب انگیزش مهاجرت میشود.
🔸آیه 14 از سوره کهف نیز نکاتی دارد:
وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً
1- اصحاب کهف با این که تجربه عمل کردن به ایمان جدید نداشتند، اما چنان بر تاریخ و تمدن بشری تأثیر گذاشتند که نام آنها تا امروز باقی مانده است.
2- آنها چه کردند؟ خدا در این آیه کار آنها را چنین توصیف میکند: به پا خاستند. «به پا خاستن» حرکتی است از درون (نفس) به بیرون (دنیای واقعی). حرکت «درونی-بیرونی» معادل «إذ قاموا» میباشد.
3- تأثیرگذاری اصحاب کهف بر تاریخ بشر ناشی از تغییر جغرافیا و تغییر سرزمین نبود بلکه محصول «تغییر ساختهها و برساختهها» بود.
🔸«تغییر در ضمیر/سرشت» برای بروز «تغییر در بینش» ضروری است و تغییر در بینش نیز باید اتفاق بیافتد تا «رفتار شایسته» بروز کند. بروز رفتار شایسته در جامعه توسعه یافته برای «تغییر در اجتماع» لازم است، تغییری که موجب «حرکت فرایی» (معناگرا/متعالی) میشود. هم مذهب میتواند حرکتی استعلایی و از درون به بیرون ایجاد کند و هم هجرت جغرافیایی میتواند زمینهساز جهش مذهبی/تقویت یک مذهب باشد.
🔸البته «دموکراسی» به عنوان مفهومی از توسعه تمدن بشری، را میتوان «حرکتی از فردیت به جمعیت» دانست (حرکتی عرضی و نه طولی) که در مفهوم غربی آن، نمایشی از «افراط در اتونومی و رشد قارچ گونه فردیت» است (و نه رشد جمعی). البته وقتی این حرکتها در بیش از یک نسل انسانی تجربه شوند (گذر از نسلها)، این حرکتِ طولی (vertical) استعلایی و انسانساز خواهد بود، یعنی انسانهای جدید خودشان را متعلق به آن تمدن میدانند و به آن افتخار میکنند.
🔸حال اگر مهاجرت را «کندن شدن (انعزال) از ساختهها و از ناساختهها بههمراه «برساختن جدید» بدانیم، نتیجه میگیریم هجرت جغرافیایی پیشرانِ تمدن نیست بلکه زمینه شکلگیری تمدن است. «حرکت» عنصر اصلی تمدنساز است: هجرتی از «درون به بیرون» و از «حال به آینده» و از «فرد به خدا»، هجرتی همه جانبه. در واقع، تمدنسازی «حرکتی درونی-بیرونی و فردی-فرایی است» و نه صرفاً پیرامونی یا صرفاً بیرونی یا صرفاً جمعی. پس حرکتی مولد است: حرکتی که موجب حرکت بیشتر میشود.
🔸پس هجرت جغرافیایی در متمایز کردن پارادایم تمدنی مهم است زیرا باعث تأثیرات جمعی (و بالتبع تأثیرات فردی) در بیرون خودش میشود: هم نوعی اقبال (ارزش جاذب) و هم نوعی هیبت (ارزش دافع) بوجود میآورد که اولی موجب جذب انسانها و جوامع در آن تمدن میشود و دومی موجب سرخوردگی و پسرفت جوامع مستقل میشود. در هر صورت موجب متمایز شدن بیشتر تمدن میشود.
🔹نقل از کانالِ جزیره علم
@MahdiMovahedAbtahi
ا—--------------------------—ا
https://telegram.me/tamadone_novine_islami
✍ دکتر سیدمهدی موحدابطحی
#یادداشت_ویژه
#مهاجرت_و_تمدن
🔅مهاجرت لازمه تمدنسازی است یا لازمه توسعه؟
🔅مهاجرت، حرکت جغرافیایی است یا حرکت درونی؟
🔅علت تأثیرگذاری مهاجرت بر تاریخ بشری چیست؟
🔸مهاجرت هم «تغییر جغرافیا» و هم «سرمایهگذاری برای آینده» است: تاریخدانان نقش مهاجرت در تمدنسازی را به عنوان مسأله حوزه علمی خود بررسی کردهاند اما مهاجرت میتواند مسألۀ علم مدیریت و توسعه نیز باشد زیرا سرمایهگذاری در محل جدید محرک توسعه است.
🔸آیه 97 از سوره نساء قرآن نکاتی دارد:
إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً
1- خدا توبیخ میکند کسانی را که نتوانستند دین الهی را پاس دارند، که چرا مهاجرت نکردند به سرزمینی دیگر تا دین الهی را اجرا نمایند.
2- توصیف زمین و سرزمین با وزن «فاعل» است نه با دیگر وزنهای بهکار رفته در زبان عربی به عنوان وصف یا صفت مشبه.
3- «واسعه» اسم فاعل و توصیفی از سرزمین است «وسعت دهنده»: یعنی وقتی مهاجرت کردید به شما توسعه میدهد (در فکر و اندیشه و مال و جا و تقدم). سرزمینی که وسعت میدهد، موجب توسعه میشود. پس جغرافیا به تنهایی عاملی برای توسعه و گشایش میباشد.
4- تقدم «ارض واسعه» بر «مهاجرت» این معنا را میرساند که جغرافیا جاذبه دارد (ایجاد میکند) و موجب انگیزش مهاجرت میشود.
🔸آیه 14 از سوره کهف نیز نکاتی دارد:
وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً
1- اصحاب کهف با این که تجربه عمل کردن به ایمان جدید نداشتند، اما چنان بر تاریخ و تمدن بشری تأثیر گذاشتند که نام آنها تا امروز باقی مانده است.
2- آنها چه کردند؟ خدا در این آیه کار آنها را چنین توصیف میکند: به پا خاستند. «به پا خاستن» حرکتی است از درون (نفس) به بیرون (دنیای واقعی). حرکت «درونی-بیرونی» معادل «إذ قاموا» میباشد.
3- تأثیرگذاری اصحاب کهف بر تاریخ بشر ناشی از تغییر جغرافیا و تغییر سرزمین نبود بلکه محصول «تغییر ساختهها و برساختهها» بود.
🔸«تغییر در ضمیر/سرشت» برای بروز «تغییر در بینش» ضروری است و تغییر در بینش نیز باید اتفاق بیافتد تا «رفتار شایسته» بروز کند. بروز رفتار شایسته در جامعه توسعه یافته برای «تغییر در اجتماع» لازم است، تغییری که موجب «حرکت فرایی» (معناگرا/متعالی) میشود. هم مذهب میتواند حرکتی استعلایی و از درون به بیرون ایجاد کند و هم هجرت جغرافیایی میتواند زمینهساز جهش مذهبی/تقویت یک مذهب باشد.
🔸البته «دموکراسی» به عنوان مفهومی از توسعه تمدن بشری، را میتوان «حرکتی از فردیت به جمعیت» دانست (حرکتی عرضی و نه طولی) که در مفهوم غربی آن، نمایشی از «افراط در اتونومی و رشد قارچ گونه فردیت» است (و نه رشد جمعی). البته وقتی این حرکتها در بیش از یک نسل انسانی تجربه شوند (گذر از نسلها)، این حرکتِ طولی (vertical) استعلایی و انسانساز خواهد بود، یعنی انسانهای جدید خودشان را متعلق به آن تمدن میدانند و به آن افتخار میکنند.
🔸حال اگر مهاجرت را «کندن شدن (انعزال) از ساختهها و از ناساختهها بههمراه «برساختن جدید» بدانیم، نتیجه میگیریم هجرت جغرافیایی پیشرانِ تمدن نیست بلکه زمینه شکلگیری تمدن است. «حرکت» عنصر اصلی تمدنساز است: هجرتی از «درون به بیرون» و از «حال به آینده» و از «فرد به خدا»، هجرتی همه جانبه. در واقع، تمدنسازی «حرکتی درونی-بیرونی و فردی-فرایی است» و نه صرفاً پیرامونی یا صرفاً بیرونی یا صرفاً جمعی. پس حرکتی مولد است: حرکتی که موجب حرکت بیشتر میشود.
🔸پس هجرت جغرافیایی در متمایز کردن پارادایم تمدنی مهم است زیرا باعث تأثیرات جمعی (و بالتبع تأثیرات فردی) در بیرون خودش میشود: هم نوعی اقبال (ارزش جاذب) و هم نوعی هیبت (ارزش دافع) بوجود میآورد که اولی موجب جذب انسانها و جوامع در آن تمدن میشود و دومی موجب سرخوردگی و پسرفت جوامع مستقل میشود. در هر صورت موجب متمایز شدن بیشتر تمدن میشود.
🔹نقل از کانالِ جزیره علم
@MahdiMovahedAbtahi
ا—--------------------------—ا
https://telegram.me/tamadone_novine_islami
Telegram
بهسوی تمدن نوین اسلامی
مدیر کانال: جواد بهروزفخر
@javad_behruzfakhr
@javad_behruzfakhr