این دبیرستان توو انگلیس وای فای رایگان و بدون محدودیت در اختیار دانش آموزا میذاره. فقط اینکه رمز وای فای جواب یه معادله س که هر روز بالای مودم می چسبونه که باید حلش کنی .
@tahlyleejtemaaey
@tahlyleejtemaaey
🖋گزارشی درباره دکل های فشار قوی برق بر زندگی و سلامت شهروندان تهران
🔴دکل هایی که جان مردم را می گیرد!
امواج الکترومغناطیسی که از دکلهای برق فشار قوی با ولتاژ یکهزار ولت یا بالاتر صادر میشود میتواند بر سلامت ساکنان اطراف دکل که تا شعاع ٢٠ یا ٥٠ متری زندگی میکنند تأثیرگذار باشد و برای آنان مشکلات خونی، مغزی و حتی معلولیت به وجود آورد. نتایج تحقیقات نشان میدهد که تأثیر این امواج بر کودکان و نوجوانان بیش از سایر گروههای سنی است. از این رو کارشناسان محیطزیست و حوزه سلامت، زیستن در مجاورت و حریم خطوط برق فشار قوی را تأیید نمیکنند. این در حالی است که در تهران مجتمع های مسکونی متعددی در اتوبان های صدر، همت، حکیم و باکری در اطراف دکل ها ایجاد شده است...
🔸جزییات 👇
http://www.didbaniran.ir/fa/tiny/news-28624
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
🔴دکل هایی که جان مردم را می گیرد!
امواج الکترومغناطیسی که از دکلهای برق فشار قوی با ولتاژ یکهزار ولت یا بالاتر صادر میشود میتواند بر سلامت ساکنان اطراف دکل که تا شعاع ٢٠ یا ٥٠ متری زندگی میکنند تأثیرگذار باشد و برای آنان مشکلات خونی، مغزی و حتی معلولیت به وجود آورد. نتایج تحقیقات نشان میدهد که تأثیر این امواج بر کودکان و نوجوانان بیش از سایر گروههای سنی است. از این رو کارشناسان محیطزیست و حوزه سلامت، زیستن در مجاورت و حریم خطوط برق فشار قوی را تأیید نمیکنند. این در حالی است که در تهران مجتمع های مسکونی متعددی در اتوبان های صدر، همت، حکیم و باکری در اطراف دکل ها ایجاد شده است...
🔸جزییات 👇
http://www.didbaniran.ir/fa/tiny/news-28624
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
دیدبان ایران
گزارشی درباره دکل های فشار قوی برق بر زندگی و سلامت شهروندان تهران/ دکل هایی که جان مردم را می گیرد!
امواج الکترومغناطیسی که از دکلهای برق فشار قوی با ولتاژ یکهزار ولت یا بالاتر صادر میشود میتواند بر سلامت ساکنان اطراف دکل که تا شعاع ٢٠ یا ٥٠ متری زندگی میکنند تأثیرگذار باشد و برای آنان مشکلات خونی، مغزی و حتی معلولیت به وجود آورد.
نتایج تحقیقات نشان…
نتایج تحقیقات نشان…
پدیده «پرنسسهای دکوری»
پرنسس های دکوری زنان جوانی هستند که به عنوان دکور مهمانها استفاده میشوند و این روزها حتی تبلیغات و آگهیهای آن را شاهد هستیم. شرکتهایی وجود دارند که صاحبان جشنهایی را که اغلب دنبال کنندگان بسیاری در فضای مجازی دارند به دختران دکوری وصل می کنند و با دریافت مبلغ کمتر، از صاحبان جشن میخواهند که عکسهای جشن را با حضور این دختران به تمامی در صفحات خود قرار دهند تا تبلیغ شایستهای برای این شرکتها و این افراد انجام داده باشند.
پدیده «پرنسسهای دکوری» در رده کودکان هم سبب «استفاده از دختران کوچک به عنوان دکور جشن تولدها» شده است.
از شکاف طبقاتی عمیقی که تک تک این عکسها به بینندگان عادی آن القا می کند، نمیتوان چشمپوشی کرد. حتی حضور پرنسسها در کنار دختر بچهای که صاحب تولد است، لبریز از فاصله طبقاتی است. کودکانی که تفاوت خود را با صاحب جشن نمی دانند و تنها از اینکه لباس شخصیت کارتونی محبوبشان را به تن دارند و بقیه نگاهشان میکنند، لذت میبرند و نمی دانند که با مبالغی گاه کمتر از۲۰۰ هزار تومان اجاره شدهاند تا برای یک شب، نقش دکور جشن تولد دختری همسن خود را به عهده داشته باشند.
با درج "آگهی به چند دختر جوان جهت دکور جشنها نیازمندیم"، زنان جوان زیادی هستند که می دانند قرار است دکور جشن افراد ثروتمند باشند و با این حال می پذیرند. آنها اغلب زیبا هستند اما صاحب تخصص نیستند یا اگر باشند برای آن بازار کار مناسبی نیافته اند؛ یا اینکه کم سن و سال تر از آن هستند که بازار خراب کسب و کار در ایران را تجربه کرده باشند. آنها جوان، زیبا و آرزومند هستند و تحقق این آرزوها را از جایی آغاز میکنند که ملاک آن، همان زیبایی و دکوری بودن است.
منبع روزنامه قانون
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
پرنسس های دکوری زنان جوانی هستند که به عنوان دکور مهمانها استفاده میشوند و این روزها حتی تبلیغات و آگهیهای آن را شاهد هستیم. شرکتهایی وجود دارند که صاحبان جشنهایی را که اغلب دنبال کنندگان بسیاری در فضای مجازی دارند به دختران دکوری وصل می کنند و با دریافت مبلغ کمتر، از صاحبان جشن میخواهند که عکسهای جشن را با حضور این دختران به تمامی در صفحات خود قرار دهند تا تبلیغ شایستهای برای این شرکتها و این افراد انجام داده باشند.
پدیده «پرنسسهای دکوری» در رده کودکان هم سبب «استفاده از دختران کوچک به عنوان دکور جشن تولدها» شده است.
از شکاف طبقاتی عمیقی که تک تک این عکسها به بینندگان عادی آن القا می کند، نمیتوان چشمپوشی کرد. حتی حضور پرنسسها در کنار دختر بچهای که صاحب تولد است، لبریز از فاصله طبقاتی است. کودکانی که تفاوت خود را با صاحب جشن نمی دانند و تنها از اینکه لباس شخصیت کارتونی محبوبشان را به تن دارند و بقیه نگاهشان میکنند، لذت میبرند و نمی دانند که با مبالغی گاه کمتر از۲۰۰ هزار تومان اجاره شدهاند تا برای یک شب، نقش دکور جشن تولد دختری همسن خود را به عهده داشته باشند.
با درج "آگهی به چند دختر جوان جهت دکور جشنها نیازمندیم"، زنان جوان زیادی هستند که می دانند قرار است دکور جشن افراد ثروتمند باشند و با این حال می پذیرند. آنها اغلب زیبا هستند اما صاحب تخصص نیستند یا اگر باشند برای آن بازار کار مناسبی نیافته اند؛ یا اینکه کم سن و سال تر از آن هستند که بازار خراب کسب و کار در ایران را تجربه کرده باشند. آنها جوان، زیبا و آرزومند هستند و تحقق این آرزوها را از جایی آغاز میکنند که ملاک آن، همان زیبایی و دکوری بودن است.
منبع روزنامه قانون
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
Telegram
تحلیل اجتماعی
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
از رای ات پشیمان نیستی؟
قبل از انتخابات در یادداشتی بر اهمیت مشارکت و رای دادن به روحانی تاکید کردم و مورد انتقاد بسیاری از دوستان قرار گرفتم که روحانی هم با دوستان اصولگرا فرقی ندارد و این ها هم دستند و نقدهایی از این دست. با گذشت چندماه دوستان منورالفکر همچنان می پرسند این بود حسن که می گفتی؟! پس کو حتی یک وزیر زن؟! کو ارشاد و ارتباطات آزاد؟! کو حضور زنان در ورزشگاه؟! کنسرت آزاد شد یا نکند می خواهی مثل محمود بگویی تو کوچه ما دارن دمبک می زنن و همه چی آرومه؟! فساد اقتصادی که تبدیل شد به ژن خوب ، بابای یارو هم به جای عذرخواهی یا سکوت ، فرمود این ها افاضه می کنند! این بود آرمان های تو؟!
در پاسخ باید گفت رای ما تایید حسن روحانی نبوده است و چنانچه گزینه ای آزاد اندیش تر ، سیاستمدارتر و فرهنگی تر از روحانی وجود داشت قطعا انتخاب ما نیز متفاوت می بود رای ما معنای " آری" داشت به آزادی ، فرهیختگی ، تعامل با دنیا و " نه" به جریانی که این ها را به رسمیت نمی شناخت و نیز رای ما به این معنا نیست که عاشق چشم و ابروی اصلاح طلبان یا گوش به فرمان سید محمد خاتمی هستیم و به امید پاره نانی یا وعده هایی توخالی دست از مطالباتمان بر می داریم. این را بدانید که شما تنها وسیله هستيد و چنانچه این لنگان خرک اصلاح طلبی ما را به مقصد نرساند در بیابان رهايش خواهیم نمود. کما اینکه از یاد نبرده اید دور دوم انتخابات بین هاشمی رفسنجانی و احمدی نژاد علی رغم التماس تمام اصلاح طلبان برای رای به رفسنجانی ، نتیجه طور دیگری رقم خورد. آقایان اینجا آمریکا نیست که یک دوره دموکرات ها رای بیاورند و یک دوره جمهوری خواهان. اینجا خاورمیانه است و مردمانش غیر قابل پیش بینی! روزی صدام و قذافی را قهرمان می خوانند و فردا...
محسن_الوان_ساز
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
قبل از انتخابات در یادداشتی بر اهمیت مشارکت و رای دادن به روحانی تاکید کردم و مورد انتقاد بسیاری از دوستان قرار گرفتم که روحانی هم با دوستان اصولگرا فرقی ندارد و این ها هم دستند و نقدهایی از این دست. با گذشت چندماه دوستان منورالفکر همچنان می پرسند این بود حسن که می گفتی؟! پس کو حتی یک وزیر زن؟! کو ارشاد و ارتباطات آزاد؟! کو حضور زنان در ورزشگاه؟! کنسرت آزاد شد یا نکند می خواهی مثل محمود بگویی تو کوچه ما دارن دمبک می زنن و همه چی آرومه؟! فساد اقتصادی که تبدیل شد به ژن خوب ، بابای یارو هم به جای عذرخواهی یا سکوت ، فرمود این ها افاضه می کنند! این بود آرمان های تو؟!
در پاسخ باید گفت رای ما تایید حسن روحانی نبوده است و چنانچه گزینه ای آزاد اندیش تر ، سیاستمدارتر و فرهنگی تر از روحانی وجود داشت قطعا انتخاب ما نیز متفاوت می بود رای ما معنای " آری" داشت به آزادی ، فرهیختگی ، تعامل با دنیا و " نه" به جریانی که این ها را به رسمیت نمی شناخت و نیز رای ما به این معنا نیست که عاشق چشم و ابروی اصلاح طلبان یا گوش به فرمان سید محمد خاتمی هستیم و به امید پاره نانی یا وعده هایی توخالی دست از مطالباتمان بر می داریم. این را بدانید که شما تنها وسیله هستيد و چنانچه این لنگان خرک اصلاح طلبی ما را به مقصد نرساند در بیابان رهايش خواهیم نمود. کما اینکه از یاد نبرده اید دور دوم انتخابات بین هاشمی رفسنجانی و احمدی نژاد علی رغم التماس تمام اصلاح طلبان برای رای به رفسنجانی ، نتیجه طور دیگری رقم خورد. آقایان اینجا آمریکا نیست که یک دوره دموکرات ها رای بیاورند و یک دوره جمهوری خواهان. اینجا خاورمیانه است و مردمانش غیر قابل پیش بینی! روزی صدام و قذافی را قهرمان می خوانند و فردا...
محسن_الوان_ساز
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
Telegram
تحلیل اجتماعی
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
✅خوش اخلاق باشيد تا ثروتمند شويد!
محققان دانشگاه هاروارد در جديدترين يافته هاي خود در يافتند كه احساس غم و خلق و خوي بد منجر به تصميم گيري هاي نادرست و ضعيف خواهد شد.
به گزارش باشگاه خبرنگاران؛ دانشمندان با نشان دادن يك فيلم غم انگيز و احساسي به تعداد زيادي داوطلب دريافتند كه داوطلب ها بعد از ديدن فيلم غم انگيز مايل بودند پول نقد خود را صرف هزينه هاي مختلفي كنند.
در حالي كه افرادي كه احساس شادي مي كنند و اميد خود را تحت هيچ شرايطي از دست نمي دادند براي خرج هاي اضافي محتاط تر مي شدند.
محققان براين باورند غم و اندوه مي تواند منجر به شروع انجام ضربه هاي عميق كاري شود.
بررسي ها نشان مي دهد كه خلق و خوي منفي باعث كاهش در آمد افراد مي شود و انسان ها بايد تحت هر شرايطي به ميزان رضايت مالي دست يابند.
نتايج مطالعات همچنين نشان مي دهند كه خلق و خوي افراد تاثير زيادي روي كاهش و افزايش پول در حساب بانكي افراد دارد و افراد شاد و سرزنده اغلب از وضيعت مالي بهتري برخوردار هستند و زندگي مرفه و راحت تري دارند.
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
محققان دانشگاه هاروارد در جديدترين يافته هاي خود در يافتند كه احساس غم و خلق و خوي بد منجر به تصميم گيري هاي نادرست و ضعيف خواهد شد.
به گزارش باشگاه خبرنگاران؛ دانشمندان با نشان دادن يك فيلم غم انگيز و احساسي به تعداد زيادي داوطلب دريافتند كه داوطلب ها بعد از ديدن فيلم غم انگيز مايل بودند پول نقد خود را صرف هزينه هاي مختلفي كنند.
در حالي كه افرادي كه احساس شادي مي كنند و اميد خود را تحت هيچ شرايطي از دست نمي دادند براي خرج هاي اضافي محتاط تر مي شدند.
محققان براين باورند غم و اندوه مي تواند منجر به شروع انجام ضربه هاي عميق كاري شود.
بررسي ها نشان مي دهد كه خلق و خوي منفي باعث كاهش در آمد افراد مي شود و انسان ها بايد تحت هر شرايطي به ميزان رضايت مالي دست يابند.
نتايج مطالعات همچنين نشان مي دهند كه خلق و خوي افراد تاثير زيادي روي كاهش و افزايش پول در حساب بانكي افراد دارد و افراد شاد و سرزنده اغلب از وضيعت مالي بهتري برخوردار هستند و زندگي مرفه و راحت تري دارند.
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
Telegram
تحلیل اجتماعی
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
مقاله ای تکان دهنده از ولفگانگ پاولی
برنده جایزه نوبل فیزیک در سال ۱۹۴۵ که به خاطر کشف قانون جدیدش به نام
اصل انحصاری پاولی که مورد تشویق آلبرت انیشتین هم قرار گرفت, معروف است.
پاولی می گوید : هر چیزی در جهان, ارتعاش مخصوص به خودش را دارد. همه الکترون ها دارای سه ویژگی هستند؛
سطح انرژی
چرخش
مدار
که فیزیکدان ها بر اساس این سه ویژگی, عدد کوانتوامی هر الکترون را محاسبه می کنند و به دست می آورند.
پاولی می گوید : هیچ دو الکترونی در جهان هستی دارای عدد کوانتوامی یکسانی نیست.
پاولی مثالی می زند و می گوید:
سیبی را بر می داریم و از میان میلیاردها الکترونی که درون آن است، فقط یکی را انتخاب می کنیم.
فرض کنید نام آن الکترون را بگذاریم "اریک"....
عدد کوانتوامی اریک عددی بسیار بسیار طولانی است، اما برای این که کارمان را ساده کنیم، فرض کنید آن عدد بزرگ 23 باشد.
پاولی ثابت کرد در هیچ کجای جهان هستی, حتی در ستاره ای در کهکشان, نه تنها هیچ سیب دیگری, بلکه هیچ شیئی دیگر پیدا نمی کنید که الکترونش عدد کوانتوامی 23 داشته باشد.
حال اگر دستمالی برداریم و سیب را برق بیندازم, از اصطکاک ایجاد شده, انرژی حاصل می شود و این انرژی عدد کوانتوامی اریک را ارتقا داده و به مثلا 26 می رساند و درست در همان لحظه تنها الکترونی که در جهان هستی با عدد کوانتوامی 26 بوده, دستخوش تغییر می شود.
جهان ما برای حفظ توازن خود , لحظه به لحظه آرایش خود را تغییر می دهد. پاولی با اثبات این موضوع جایزه نوبل فیزیک گرفت و گفت :
اگر هر الکترونی دارای ارتعاش منحصر به فرد خود باشد, پس هر شیئی در جهان واجد ارتعاش مخصوص به خود است.
و اما نتیجه گیری :
وقتی یک سیب با یک اصطکاک کوچک, تغییر پیدا می کند, بنابراین وقتی که من فرزندم را در آغوش می گیرم و می بوسم, و یا وقتی که همسرم را می بخشم...
و یا وقتی که به همسایه ام ناسزا می گویم و یا وقتی که دست خودم را خارش می دهم....
در واقع دارم دستور زنجیره ای از تغییرات را به جهان هستی می دهم.
هر اندیشه ای که از ذهن ما می گذرد , الکترون هایی را در گستره جهان هستی به ارتعاش در می آورد و دستخوش تغییر می کند.
اندیشه فقط بر ماده تاثیر نمی گذارد، بلکه اندیشه خود ماده است.
غم و غصه مرا غمگین می کند و این بزرگ ترین اشتباهی است که در من اتفاق می افتد.
غم و اندوه باید مرا هشیارتر کند؛ چون وقتی زخمی می شویم، آگاه تر می شویم.
اندوه نباید بیچارگی را بیشتر کند.
بنابراین رنج را تحمل نکنید، بلکه آن را دریابید...چون رنج کشیدن فرصتی است برای هوشیارتر شدن
اگر به جای محبتی که با کسی کرده اید , از او بی مهری دیدید ,ناامید از محبت کردن نشوید؛
چون برگشت آن را از فرد دیگری , در یک رابطه دیگر و در یک موضوع دیگر , خواهید ديد .
به خاطر همین می گویند علم بر آموزه های فلاسفه مهر تأیید می زند .چون فلاسفه همیشه معتقدند همه چیز در جهان هستی به هم مرتبط است.
تمام انرژی هایی که از شما ساطع می شود به شما باز می گردد
مثبت باشید تا مثبت باز پس گیرید.
این مطلب را جدی بگیریم و از کنارش به راحتی نگذریم.
در گستره ی کیهان هیچ اتفاقی بی دلیل و بی حکمت نیست.
قوانین را بشناسیم و بر اساس قانون عمل کنیم.
آن وقت جهان درون و بیرونمان به بهشتی وصف ناشدنی بدل خواهد شد.
(برگرفته از کتاب جهان هولوگرافیک نوشته مایکل تالبوت )
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
برنده جایزه نوبل فیزیک در سال ۱۹۴۵ که به خاطر کشف قانون جدیدش به نام
اصل انحصاری پاولی که مورد تشویق آلبرت انیشتین هم قرار گرفت, معروف است.
پاولی می گوید : هر چیزی در جهان, ارتعاش مخصوص به خودش را دارد. همه الکترون ها دارای سه ویژگی هستند؛
سطح انرژی
چرخش
مدار
که فیزیکدان ها بر اساس این سه ویژگی, عدد کوانتوامی هر الکترون را محاسبه می کنند و به دست می آورند.
پاولی می گوید : هیچ دو الکترونی در جهان هستی دارای عدد کوانتوامی یکسانی نیست.
پاولی مثالی می زند و می گوید:
سیبی را بر می داریم و از میان میلیاردها الکترونی که درون آن است، فقط یکی را انتخاب می کنیم.
فرض کنید نام آن الکترون را بگذاریم "اریک"....
عدد کوانتوامی اریک عددی بسیار بسیار طولانی است، اما برای این که کارمان را ساده کنیم، فرض کنید آن عدد بزرگ 23 باشد.
پاولی ثابت کرد در هیچ کجای جهان هستی, حتی در ستاره ای در کهکشان, نه تنها هیچ سیب دیگری, بلکه هیچ شیئی دیگر پیدا نمی کنید که الکترونش عدد کوانتوامی 23 داشته باشد.
حال اگر دستمالی برداریم و سیب را برق بیندازم, از اصطکاک ایجاد شده, انرژی حاصل می شود و این انرژی عدد کوانتوامی اریک را ارتقا داده و به مثلا 26 می رساند و درست در همان لحظه تنها الکترونی که در جهان هستی با عدد کوانتوامی 26 بوده, دستخوش تغییر می شود.
جهان ما برای حفظ توازن خود , لحظه به لحظه آرایش خود را تغییر می دهد. پاولی با اثبات این موضوع جایزه نوبل فیزیک گرفت و گفت :
اگر هر الکترونی دارای ارتعاش منحصر به فرد خود باشد, پس هر شیئی در جهان واجد ارتعاش مخصوص به خود است.
و اما نتیجه گیری :
وقتی یک سیب با یک اصطکاک کوچک, تغییر پیدا می کند, بنابراین وقتی که من فرزندم را در آغوش می گیرم و می بوسم, و یا وقتی که همسرم را می بخشم...
و یا وقتی که به همسایه ام ناسزا می گویم و یا وقتی که دست خودم را خارش می دهم....
در واقع دارم دستور زنجیره ای از تغییرات را به جهان هستی می دهم.
هر اندیشه ای که از ذهن ما می گذرد , الکترون هایی را در گستره جهان هستی به ارتعاش در می آورد و دستخوش تغییر می کند.
اندیشه فقط بر ماده تاثیر نمی گذارد، بلکه اندیشه خود ماده است.
غم و غصه مرا غمگین می کند و این بزرگ ترین اشتباهی است که در من اتفاق می افتد.
غم و اندوه باید مرا هشیارتر کند؛ چون وقتی زخمی می شویم، آگاه تر می شویم.
اندوه نباید بیچارگی را بیشتر کند.
بنابراین رنج را تحمل نکنید، بلکه آن را دریابید...چون رنج کشیدن فرصتی است برای هوشیارتر شدن
اگر به جای محبتی که با کسی کرده اید , از او بی مهری دیدید ,ناامید از محبت کردن نشوید؛
چون برگشت آن را از فرد دیگری , در یک رابطه دیگر و در یک موضوع دیگر , خواهید ديد .
به خاطر همین می گویند علم بر آموزه های فلاسفه مهر تأیید می زند .چون فلاسفه همیشه معتقدند همه چیز در جهان هستی به هم مرتبط است.
تمام انرژی هایی که از شما ساطع می شود به شما باز می گردد
مثبت باشید تا مثبت باز پس گیرید.
این مطلب را جدی بگیریم و از کنارش به راحتی نگذریم.
در گستره ی کیهان هیچ اتفاقی بی دلیل و بی حکمت نیست.
قوانین را بشناسیم و بر اساس قانون عمل کنیم.
آن وقت جهان درون و بیرونمان به بهشتی وصف ناشدنی بدل خواهد شد.
(برگرفته از کتاب جهان هولوگرافیک نوشته مایکل تالبوت )
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
Telegram
تحلیل اجتماعی
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
💬 طالقانی معتقد بود چیستی استبداد مهم است نه کیستی مستبد
👤 داود فیرحی در مراسم بزرگداشت آیت الله طالقانی:
🔹مرحوم طالقانی می گفت استبداد را بشناسید نه مستبد را، با استبداد باید با نرمی و با نهاد های تدریجی مواجه شد، این که معتقد بودند اساساً باید برای استبداد آلترناتیوی را مشخص کرد.
🔹مرحوم طالقانی مثل هر متفکر دیگری وقتی صحبت میکند یک امالمسائل دارد و آن همین مساله «استبداد» است. پیچیدگی جامعه ما عجیب است. مثلاً جریانهای چپ در توسعه فکر دموکراسی در ایران کمی اختلال ایجاد کرد و مسائلی را مطرح کردند. به همین دلیل شاید بهتر باشد همانطور که خود آیت الله طالقانی به مشروطه برگشتند تا دوباره از ایده نو مشروطه صحبت کند ما هم همین کار انجام دهیم.
🔹طالقانی در مقدمه کتاب خودش مرتباً به بزرگان نهیب می زند که چرا شما استبداد را توضیح نمی دهید. این طور نیست که استبداد عیان باشد و آنچه عیان است چه حاجت به بیان است. استبدار هزار و یک لایه و مکر دارد. استبداد از تهدید خارجی می ترساند، تقدس می سازد، منفعت ایجاد می کند و... یعنی این گونه نیست که استبداد عریان و عیان باشد بلکه احتیاج به توضیح و توجه دادن دارد.
🌐 http://roozegarnews.ir/?p=9974
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
🔷براي دريافت تحليل اجتماعي لينك را لمس كنيد 👆
👤 داود فیرحی در مراسم بزرگداشت آیت الله طالقانی:
🔹مرحوم طالقانی می گفت استبداد را بشناسید نه مستبد را، با استبداد باید با نرمی و با نهاد های تدریجی مواجه شد، این که معتقد بودند اساساً باید برای استبداد آلترناتیوی را مشخص کرد.
🔹مرحوم طالقانی مثل هر متفکر دیگری وقتی صحبت میکند یک امالمسائل دارد و آن همین مساله «استبداد» است. پیچیدگی جامعه ما عجیب است. مثلاً جریانهای چپ در توسعه فکر دموکراسی در ایران کمی اختلال ایجاد کرد و مسائلی را مطرح کردند. به همین دلیل شاید بهتر باشد همانطور که خود آیت الله طالقانی به مشروطه برگشتند تا دوباره از ایده نو مشروطه صحبت کند ما هم همین کار انجام دهیم.
🔹طالقانی در مقدمه کتاب خودش مرتباً به بزرگان نهیب می زند که چرا شما استبداد را توضیح نمی دهید. این طور نیست که استبداد عیان باشد و آنچه عیان است چه حاجت به بیان است. استبدار هزار و یک لایه و مکر دارد. استبداد از تهدید خارجی می ترساند، تقدس می سازد، منفعت ایجاد می کند و... یعنی این گونه نیست که استبداد عریان و عیان باشد بلکه احتیاج به توضیح و توجه دادن دارد.
🌐 http://roozegarnews.ir/?p=9974
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
🔷براي دريافت تحليل اجتماعي لينك را لمس كنيد 👆
✅ تصویری جالب از میانگین سنی کارمندان مهمترين شركت هاي اینترنتی آمریکا از جمله گوگل، اپل و فیسبوک
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
با تحليل اجتماعي همراه باشيد 👆👆
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
با تحليل اجتماعي همراه باشيد 👆👆
هشت گناه آموزش و پرورش ایران
نوشته ی حاضر، به پروسه ی جاری در آموزش و پرورش و به نتیجه و برون داد ساختار آموزش و پرورش می پردازد. تلاش می کند کاستی ها و ضعف هایی را در ناحیه ی فرایند و محصول آموزش و پرورش برجسته کند. البته مدعی نیست که می تواند حق مطلب را ادا کند، بلکه برخی از نکات را برجسته می نماید.
🔻 به نحو اجمال برخی از ضعف ها، سستی ها و اشکالات وارده بر آموزش و پرورش به قرار زیر است:
1⃣ آموزش حفظیات
به جای تفکر به حفظیات و انباشت اطلاعات (که بعضا بی فایده و بلا استفاده است)، تاکید می گردد. دانش آموزان را به از بر کردن ماشین وار محتوای نقل وامی دارد. از این بدتر، آنان را به ظرف ها و مخزن هایی مبدل می کند که باید به وسیله ی معلم پر شود. هر قدر این ظرف ها با فروتنی بیشتری اجازه دهند که پرشان کنند، دانش اموزان بهتری خواهند بود."
2⃣ آموزش سکوت
نقش دانش آموز ایرانی در فرایند آموزش و پرورش، صرفا آموختن و فرا گرفتن و سکوت در برابر معلم است. جایگاه و موقعیت معلم، چنان رفیع و دست نایافتنی می شود و چنان قدسیتی به آن داده می شود، و از سوی دیگر، رعب انگیز و ترس آلود می شود که دانش آموز چاره ای جز سکوت در برابر آن نمی یابد. نظام آموزش و پروش غیر دموکراتیک، میوه ی ترس و سکوت را در دهان فرهنگ می نهد.
3⃣ آموزش تقلید و پیروی
در آموزش مبتنی بر سلطه، معلم می گوید و دانش آموز صرفا مجاز است که سخنان مربی اش را تکرار و تصدیق کند. در این شیوه ی آموزش، معلم، تماما زبان است و دانش آموز، تماما گوش. معلم، کارساز است و دانش آموز، کارپذیر. معلم، به منزله ی مراد است و دانش آموز به منزله ی مرید. در آموزش تقلیدی، پرسش و نقد ممنوع است. روحیه ی پرسشگری از آن آموزش آزاد مبتنی بر تعامل است. در حالی که در پیروی، انفعال و خمودگی رشد می کند.
4⃣ آموزش عدم مدارا
یکی دیگر از کارکردهای اساسی آموزش و پرورش توسعه یافته، پرورش شخصیت های مداراگر است.
اما نتیجه ی آموزش و پرورش در ایران، دامن زدن به کم تحملی و عدم مدارا با کسانی است که اندیشه ی دگر دارند. هر صبحگاه، مدارس چونان پادگان های نظامی، از جلو نظام می دهند و مرگ بر این و بر آن بر زبان دانش آموزانش جاری شده و کینه توزی های تاریخی دامن زده می شود، چگونه می تواند شهروندانی مداراجو و صبور تربیت کند؟
5⃣ جای خالی هنر
هنر، صرفا گذران وقت و سپری کردن ساعاتی از روز نیست. هنر، بیهوده زیستن نیست. هنر، شیوه ای موثر در تربیت احساسات و توسعه ی زیبایی های درون و پرورش حس زیبا دیدن و زیبا زندگی کردن است. تفسیر معنا بخش به جهان و هستی است. هنر، آدمی را به خویشتن نزدیک می کند و راه هایی برای تحمل رنج ها در اختیار آدمی می نهد.
جای خالی هنر در روند آموزش و پروش، عمیقا احساس می شود. از میان هنرهای مختلف، جای خالی موسیقی، دل آزار است. روح های زمخت، نشان می دهد که از ظرافت های هنر و زیبایی موسیقی، بی بهره اند و در سرزمین رازآلود هنر گام نزده اند.
6⃣ تربیت، نه برای اکنون
نظام آموزش و پرورش، شاگردانش را برای زندگی در جهان کنونی پرورش نمی دهد. زندگی "اکنونی و این جایی". شاگردانش را برای بنا نهادن ساختار دموکراتیک پرورش نمی دهد. ساختار غیر دموکراتیک آموزش و پررورش در ایران، ماحصلی جز شخصیت های غیر دموکراتیک نیست. رابطه ی دانش آموز با معلم غیر دموکراتیک است. گفت و گو به منزله ی فضیلتی انسانی و اخلاقی ، چندان مجال بروز و ظهور نمی یابد.
7⃣ جای خالی شادکامی
تلخ زی.ستن و تلخ کامی بر آموزش و پرورش ایران سایه گسترده است و لذت زیستن را از شاگردان مضایقه می کند. شادابی و شادخواری، به نحو ضمنی و نانوشته جایی در مدارس ندارد. مناسک و شعایر تاریخی سوگ و برخی برنامه های حزین، به آسانی و در طول سال، در تمامی مقاطع و به انحا مختلف به اجرا در می آید، اما چندان خبری از جشن های شادی بخش در میان نیست.
8⃣ ناکارآمدی
ناکارآمدی آموزش و پرروش، سبب شده است که اهداف آموزشی که برای وصول به آن برنامه ریزی می شود، نافرجام باقی بماند. از این رو است که حدود شش سال (در مقطع راهنمایی و دبیرستان)، زبان انگلیسی تدریس می شود، اما فارغ التحصیلان این نظام آموزشی حتی از بیان جمله ی ساده انگلیسی عاجز اند. همین گونه است ریاضیات، فیزیک، شیمی و دیگر دروس. ناکارآمدی آموزش و پرورش سبب شده است که جریان غیر رسمی آموزش در آموزشگاه ها و تجارت خانه هایی دیگر رشد کند.
علی زمانیان
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
نوشته ی حاضر، به پروسه ی جاری در آموزش و پرورش و به نتیجه و برون داد ساختار آموزش و پرورش می پردازد. تلاش می کند کاستی ها و ضعف هایی را در ناحیه ی فرایند و محصول آموزش و پرورش برجسته کند. البته مدعی نیست که می تواند حق مطلب را ادا کند، بلکه برخی از نکات را برجسته می نماید.
🔻 به نحو اجمال برخی از ضعف ها، سستی ها و اشکالات وارده بر آموزش و پرورش به قرار زیر است:
1⃣ آموزش حفظیات
به جای تفکر به حفظیات و انباشت اطلاعات (که بعضا بی فایده و بلا استفاده است)، تاکید می گردد. دانش آموزان را به از بر کردن ماشین وار محتوای نقل وامی دارد. از این بدتر، آنان را به ظرف ها و مخزن هایی مبدل می کند که باید به وسیله ی معلم پر شود. هر قدر این ظرف ها با فروتنی بیشتری اجازه دهند که پرشان کنند، دانش اموزان بهتری خواهند بود."
2⃣ آموزش سکوت
نقش دانش آموز ایرانی در فرایند آموزش و پرورش، صرفا آموختن و فرا گرفتن و سکوت در برابر معلم است. جایگاه و موقعیت معلم، چنان رفیع و دست نایافتنی می شود و چنان قدسیتی به آن داده می شود، و از سوی دیگر، رعب انگیز و ترس آلود می شود که دانش آموز چاره ای جز سکوت در برابر آن نمی یابد. نظام آموزش و پروش غیر دموکراتیک، میوه ی ترس و سکوت را در دهان فرهنگ می نهد.
3⃣ آموزش تقلید و پیروی
در آموزش مبتنی بر سلطه، معلم می گوید و دانش آموز صرفا مجاز است که سخنان مربی اش را تکرار و تصدیق کند. در این شیوه ی آموزش، معلم، تماما زبان است و دانش آموز، تماما گوش. معلم، کارساز است و دانش آموز، کارپذیر. معلم، به منزله ی مراد است و دانش آموز به منزله ی مرید. در آموزش تقلیدی، پرسش و نقد ممنوع است. روحیه ی پرسشگری از آن آموزش آزاد مبتنی بر تعامل است. در حالی که در پیروی، انفعال و خمودگی رشد می کند.
4⃣ آموزش عدم مدارا
یکی دیگر از کارکردهای اساسی آموزش و پرورش توسعه یافته، پرورش شخصیت های مداراگر است.
اما نتیجه ی آموزش و پرورش در ایران، دامن زدن به کم تحملی و عدم مدارا با کسانی است که اندیشه ی دگر دارند. هر صبحگاه، مدارس چونان پادگان های نظامی، از جلو نظام می دهند و مرگ بر این و بر آن بر زبان دانش آموزانش جاری شده و کینه توزی های تاریخی دامن زده می شود، چگونه می تواند شهروندانی مداراجو و صبور تربیت کند؟
5⃣ جای خالی هنر
هنر، صرفا گذران وقت و سپری کردن ساعاتی از روز نیست. هنر، بیهوده زیستن نیست. هنر، شیوه ای موثر در تربیت احساسات و توسعه ی زیبایی های درون و پرورش حس زیبا دیدن و زیبا زندگی کردن است. تفسیر معنا بخش به جهان و هستی است. هنر، آدمی را به خویشتن نزدیک می کند و راه هایی برای تحمل رنج ها در اختیار آدمی می نهد.
جای خالی هنر در روند آموزش و پروش، عمیقا احساس می شود. از میان هنرهای مختلف، جای خالی موسیقی، دل آزار است. روح های زمخت، نشان می دهد که از ظرافت های هنر و زیبایی موسیقی، بی بهره اند و در سرزمین رازآلود هنر گام نزده اند.
6⃣ تربیت، نه برای اکنون
نظام آموزش و پرورش، شاگردانش را برای زندگی در جهان کنونی پرورش نمی دهد. زندگی "اکنونی و این جایی". شاگردانش را برای بنا نهادن ساختار دموکراتیک پرورش نمی دهد. ساختار غیر دموکراتیک آموزش و پررورش در ایران، ماحصلی جز شخصیت های غیر دموکراتیک نیست. رابطه ی دانش آموز با معلم غیر دموکراتیک است. گفت و گو به منزله ی فضیلتی انسانی و اخلاقی ، چندان مجال بروز و ظهور نمی یابد.
7⃣ جای خالی شادکامی
تلخ زی.ستن و تلخ کامی بر آموزش و پرورش ایران سایه گسترده است و لذت زیستن را از شاگردان مضایقه می کند. شادابی و شادخواری، به نحو ضمنی و نانوشته جایی در مدارس ندارد. مناسک و شعایر تاریخی سوگ و برخی برنامه های حزین، به آسانی و در طول سال، در تمامی مقاطع و به انحا مختلف به اجرا در می آید، اما چندان خبری از جشن های شادی بخش در میان نیست.
8⃣ ناکارآمدی
ناکارآمدی آموزش و پرروش، سبب شده است که اهداف آموزشی که برای وصول به آن برنامه ریزی می شود، نافرجام باقی بماند. از این رو است که حدود شش سال (در مقطع راهنمایی و دبیرستان)، زبان انگلیسی تدریس می شود، اما فارغ التحصیلان این نظام آموزشی حتی از بیان جمله ی ساده انگلیسی عاجز اند. همین گونه است ریاضیات، فیزیک، شیمی و دیگر دروس. ناکارآمدی آموزش و پرورش سبب شده است که جریان غیر رسمی آموزش در آموزشگاه ها و تجارت خانه هایی دیگر رشد کند.
علی زمانیان
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
Telegram
تحلیل اجتماعی
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
چرا برخی از دین خسته شده اند؟
1) اولین و شاید مهمترین علت خستگی از دین، حضور حجیم و بسیار پررنگ و خسته کننده ی تبلیغات و توصیه ها و نمایش دینی در همه ی زمان ها و مکان های مرتبط و نامرتبط است. رادیو و تلویزیون در تمام مدت شبانه روز و تمامی شبکه ها مشغول گفتگو و یا تبلیغ مباحت، معارف و یا مسایل دینی است. علاوه بر این ها، تبلیغات شهری سراسر مشحون از این نمایش ها است. بیلبوردها و تابلوها، و پرچم ها و تراکت ها و... از دین می گویند. رسانه ها سرشار از موضوعاتی است که به دین ارجاع داده می شود. چند ماه از سال و دهه های مختلف، درگیر مباحثی پرتکرار و سنگین از گفتارهای دینی و نمایش های دینی است. مدارس و تعلیم تربیت و انواع مراسمی که برگزار می شود، مملو از مسایل دین و تعلیم دینی است. سخنرانی ها و نشست ها و میزگردها و ... همه از دین می گویند. از در و دیوار شهر دین می بارد. آنها نمی دانند که چنین فضایی لاجرم ذهن و روان را خسته می کند.
2) از علت های بنیادین در خستگی از دین، این است که دین را با زندگی شان سازگار نمی بینند. دینی مزاحم که زندگی را به رسمیت نمی شناسد. مزاحمی که لحظه به لحظه حضور دارد و می خواهد کنترل هر چیزی را به دست گیرد. می خواهد برای هر چیزی برنامه داشته باشد، منطقه الفراغی را باقی نمی گذارد و تمام منافذ زندگی را اشغال می کند. یکی از این مزاحمت ها، دشمنی و اختلافات و افتراق هایی است که میان آدمیان انداخته است. دینی که با شادی و فرحبخشی دمساز نیست و چالشی بزرگ با موسیقی، هنر و شادی دارد. تنش میان آن چه به منزله ی دین به جامعه معرفی می شود با هنر (موسیقی و سایر وجوه هنر)، تنش میان دین و شادی و همچنین تنش میان دین و زندگی روزمره، سبب می شود که دین، سایه ای سنگین بر آدمی تحمیل کند.
3) سومین علت خستگی، نتیجه ی این است که شریعت و باید و نبایدهای دین را بیش از اندازه ی توان و حوصله اش، ارزیابی می کند. دینی که بیش از اندازه فرمان می دهد و در هر زمان و مکان فرمانروایی می کند. فقهی فراگیری که همه چیز را تصاحب می کند، آن قدر که فرد احساس می کند در اسارت فقه و شریعت است. فربه شدن فقه و سایه سنگین آن بر تمام مسیر زندگی و همه ی آنات بودن اش، بتدریج فرد متعهد به فقه را خسته می کند و در نهایت به ضد خودش تبدیل می گردد. زندگی مطلقا و کاملا بر اساس موازین فقهی (فقه حداکثری و فراگیر)، چیزی نیست که از عهده ی هر کسی برآید و در برابر چنین زندگی بردباری نشان دهد.
4)از جمله ی عللی که به خستگی از دین منجر شده است، حجیم شدن تعالیم و مفاهیم دینی است . توده ی بزرگ و کهکشانی از ادبیات دینی و تعالیمی که افراد را احاطه کرده است. همهمه یی از دغدغه ها و نگرانی هایی که لحظه به لحظه ی زندگی را در خود فرو برده است. مفاهیم و دغدغه هایی که هستی را بی جهت شلوغ کرده است. جهان ذهن و عین انسان دیندار در ایران، پر تردد و شلوغ از رفت و آمدهای دینی است. انبوهی از تفاسیر و توضیحات در باره ی امور ساده ی دینی وجود دارد که گاهی هر یک، دیگری را نقض می کند. خستگی از این همه تعالیم دینی و هزار توی سخنان و اندیشه هایی که نه تنها راه رهایی را به آدمی نمایان نمی کنند بلکه سبب گمگشته گی می شوند.
5) پنجمین علت خستگی و در نهایت، گریز از دین این است که: دین حاضر و همین که دین اش می خوانند، دین واقعا موجود و یا به تعبیر امروزین, این قرائت از دین، انسان را به رسمیت نمی شناسد. او را همواره قربانی می خواهد. در این رویکرد، دین برای انسان نیامده است بلکه این انسان است که مستمرا باید در خدمت دین باشد و حقوقش را پاس بدارد. دینی که حقوقی برای من انسان لحاظ نمی کند.
6) و بالاخره ششمین علت، در تناقض گفتار و رفتار مروجان دین و متولیانی است که چیزی می گویند و چیزی دیگر عمل می کنند. مخاطبان در نمی یابند، اگر آن سخنان درست است چرا خودشان بدان ها وفادار نیستند؟ اگر دنیا، کالای زشت و ناهمواری است، اگر قدرت طلبی در اندیشه ی دینی نامقبول است، و بسیار اگر های دیگر، چرا گویندگان این سخنان حریصانه دنیا و قدرت را در تیول خویش گرفته اند؟ تعارض هایی از این دست، مخاطبان را آزرده می کند.
علی زمانیان
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
1) اولین و شاید مهمترین علت خستگی از دین، حضور حجیم و بسیار پررنگ و خسته کننده ی تبلیغات و توصیه ها و نمایش دینی در همه ی زمان ها و مکان های مرتبط و نامرتبط است. رادیو و تلویزیون در تمام مدت شبانه روز و تمامی شبکه ها مشغول گفتگو و یا تبلیغ مباحت، معارف و یا مسایل دینی است. علاوه بر این ها، تبلیغات شهری سراسر مشحون از این نمایش ها است. بیلبوردها و تابلوها، و پرچم ها و تراکت ها و... از دین می گویند. رسانه ها سرشار از موضوعاتی است که به دین ارجاع داده می شود. چند ماه از سال و دهه های مختلف، درگیر مباحثی پرتکرار و سنگین از گفتارهای دینی و نمایش های دینی است. مدارس و تعلیم تربیت و انواع مراسمی که برگزار می شود، مملو از مسایل دین و تعلیم دینی است. سخنرانی ها و نشست ها و میزگردها و ... همه از دین می گویند. از در و دیوار شهر دین می بارد. آنها نمی دانند که چنین فضایی لاجرم ذهن و روان را خسته می کند.
2) از علت های بنیادین در خستگی از دین، این است که دین را با زندگی شان سازگار نمی بینند. دینی مزاحم که زندگی را به رسمیت نمی شناسد. مزاحمی که لحظه به لحظه حضور دارد و می خواهد کنترل هر چیزی را به دست گیرد. می خواهد برای هر چیزی برنامه داشته باشد، منطقه الفراغی را باقی نمی گذارد و تمام منافذ زندگی را اشغال می کند. یکی از این مزاحمت ها، دشمنی و اختلافات و افتراق هایی است که میان آدمیان انداخته است. دینی که با شادی و فرحبخشی دمساز نیست و چالشی بزرگ با موسیقی، هنر و شادی دارد. تنش میان آن چه به منزله ی دین به جامعه معرفی می شود با هنر (موسیقی و سایر وجوه هنر)، تنش میان دین و شادی و همچنین تنش میان دین و زندگی روزمره، سبب می شود که دین، سایه ای سنگین بر آدمی تحمیل کند.
3) سومین علت خستگی، نتیجه ی این است که شریعت و باید و نبایدهای دین را بیش از اندازه ی توان و حوصله اش، ارزیابی می کند. دینی که بیش از اندازه فرمان می دهد و در هر زمان و مکان فرمانروایی می کند. فقهی فراگیری که همه چیز را تصاحب می کند، آن قدر که فرد احساس می کند در اسارت فقه و شریعت است. فربه شدن فقه و سایه سنگین آن بر تمام مسیر زندگی و همه ی آنات بودن اش، بتدریج فرد متعهد به فقه را خسته می کند و در نهایت به ضد خودش تبدیل می گردد. زندگی مطلقا و کاملا بر اساس موازین فقهی (فقه حداکثری و فراگیر)، چیزی نیست که از عهده ی هر کسی برآید و در برابر چنین زندگی بردباری نشان دهد.
4)از جمله ی عللی که به خستگی از دین منجر شده است، حجیم شدن تعالیم و مفاهیم دینی است . توده ی بزرگ و کهکشانی از ادبیات دینی و تعالیمی که افراد را احاطه کرده است. همهمه یی از دغدغه ها و نگرانی هایی که لحظه به لحظه ی زندگی را در خود فرو برده است. مفاهیم و دغدغه هایی که هستی را بی جهت شلوغ کرده است. جهان ذهن و عین انسان دیندار در ایران، پر تردد و شلوغ از رفت و آمدهای دینی است. انبوهی از تفاسیر و توضیحات در باره ی امور ساده ی دینی وجود دارد که گاهی هر یک، دیگری را نقض می کند. خستگی از این همه تعالیم دینی و هزار توی سخنان و اندیشه هایی که نه تنها راه رهایی را به آدمی نمایان نمی کنند بلکه سبب گمگشته گی می شوند.
5) پنجمین علت خستگی و در نهایت، گریز از دین این است که: دین حاضر و همین که دین اش می خوانند، دین واقعا موجود و یا به تعبیر امروزین, این قرائت از دین، انسان را به رسمیت نمی شناسد. او را همواره قربانی می خواهد. در این رویکرد، دین برای انسان نیامده است بلکه این انسان است که مستمرا باید در خدمت دین باشد و حقوقش را پاس بدارد. دینی که حقوقی برای من انسان لحاظ نمی کند.
6) و بالاخره ششمین علت، در تناقض گفتار و رفتار مروجان دین و متولیانی است که چیزی می گویند و چیزی دیگر عمل می کنند. مخاطبان در نمی یابند، اگر آن سخنان درست است چرا خودشان بدان ها وفادار نیستند؟ اگر دنیا، کالای زشت و ناهمواری است، اگر قدرت طلبی در اندیشه ی دینی نامقبول است، و بسیار اگر های دیگر، چرا گویندگان این سخنان حریصانه دنیا و قدرت را در تیول خویش گرفته اند؟ تعارض هایی از این دست، مخاطبان را آزرده می کند.
علی زمانیان
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
Telegram
تحلیل اجتماعی
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
رابطه ی مطالعه و خشونت
موسسه مطالعاتی اقتصاد و صلح، تازهترین گزارش خود را با عنوان:
شاخص جهانی صلح را منتشر کرد.
در این بررسی مهربان ترین کشورها عبارتند از:
1. ایسلند
2. دانمارک
3. اتریش
4. نیوزیلند
5. سوئیس
6. فنلاند
7. کانادا
8. ژاپن
9. استرالیا
10. جمهوری چک
قهر آمیز ترین کشورها عبارتند از :
162. سوریه
161. عراق
160. افعانستان
159. سودان شمالی
158. آفریقای مرکزی
157. سومالی
156. سودان
155. کنگو
154. پاکستان
153. کره شمالی
152. روسیه
151. نیجریه
مالزی نخستین کشور اسلامی در رتبه 28 است.
ایران با بیش از 6 میلیون نزاع خیابانی در سال و بیش از 15 میلیون پرونده تازه در سال گذشته رتبه ای بهتر از 138 در جدول نیافته است.
در این گزارش، اروپا آرام ترین قاره و کشورهای منا یعنی خاورمیانه و شمال آفریقا خشونت آمیز ترین کشورهای جهان بوده اند.
مالزی، قطر، کویت، امارات و اندونزی پنچ کشور اسلامی هستند که در بالای جدول از 28 به بعد هستند.
آرامش در 25 کشور دنیا خیلی بالاست که شامل هیچ کشور اسلامی نمی شود.
در 43 کشور آرامش بالاست که شامل 5 کشور اسلامی فوق است.
خشونت به انواع مختلف در 87 کشور از جمله ایران بالاست.
12 کشور فوق هم روی خشونت را سفید کرده اند. که به جز روسیه و کره شمالی همه کشورهای اسلامی هستند.
جالب این که 30 کشور آرام جهان در صدر کشورهای پر مطالعه هستند و بدون استثنا رنکینگ مطالعه کشورهای خشونت آمیز بسیار پایین است.
پس مطالعه کنیم
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
موسسه مطالعاتی اقتصاد و صلح، تازهترین گزارش خود را با عنوان:
شاخص جهانی صلح را منتشر کرد.
در این بررسی مهربان ترین کشورها عبارتند از:
1. ایسلند
2. دانمارک
3. اتریش
4. نیوزیلند
5. سوئیس
6. فنلاند
7. کانادا
8. ژاپن
9. استرالیا
10. جمهوری چک
قهر آمیز ترین کشورها عبارتند از :
162. سوریه
161. عراق
160. افعانستان
159. سودان شمالی
158. آفریقای مرکزی
157. سومالی
156. سودان
155. کنگو
154. پاکستان
153. کره شمالی
152. روسیه
151. نیجریه
مالزی نخستین کشور اسلامی در رتبه 28 است.
ایران با بیش از 6 میلیون نزاع خیابانی در سال و بیش از 15 میلیون پرونده تازه در سال گذشته رتبه ای بهتر از 138 در جدول نیافته است.
در این گزارش، اروپا آرام ترین قاره و کشورهای منا یعنی خاورمیانه و شمال آفریقا خشونت آمیز ترین کشورهای جهان بوده اند.
مالزی، قطر، کویت، امارات و اندونزی پنچ کشور اسلامی هستند که در بالای جدول از 28 به بعد هستند.
آرامش در 25 کشور دنیا خیلی بالاست که شامل هیچ کشور اسلامی نمی شود.
در 43 کشور آرامش بالاست که شامل 5 کشور اسلامی فوق است.
خشونت به انواع مختلف در 87 کشور از جمله ایران بالاست.
12 کشور فوق هم روی خشونت را سفید کرده اند. که به جز روسیه و کره شمالی همه کشورهای اسلامی هستند.
جالب این که 30 کشور آرام جهان در صدر کشورهای پر مطالعه هستند و بدون استثنا رنکینگ مطالعه کشورهای خشونت آمیز بسیار پایین است.
پس مطالعه کنیم
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
Telegram
تحلیل اجتماعی
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
آدم هاي وابسته، آدم هايي هستند كه "نقطه امن" در زندگي آن ها كم است. نقطه اي كه در آنجا احساس كنند كه "خودشان" هستند.
جاي امن در زندگي شما، جايي است كه شما در آن "آزاد" هستيد.
اگر در گذشته مثلا در كودكي، فضايي كه درش احساس آزادي بكنيد نداشته ايد، شما امنيت واقعي را تجربه نكرده ايد و به واسطه حس ناامني به وابستگي سوق پيدا كرده ايد.
همگام با رشد شما، كودك وابسته درون شما، رشد كرده و بزرگ شده و نياز به كمك و حمايت دارد. در حال حاضر شما بايد سعي كنيد كه خودتان براي خود، "والدگري" كنيد. در روان شناسي اين روش را "باز والدينيِ حد و مرز دار" مي نامند. بدين ترتيب شما به " كودك" خود فضا مي دهيد و او را مي بينيد. فردي كه كودكي ناامني داشته، دائماً در روابط ناامن قرار مي گيرد و فضاي خود را ناامن مي كند. در گذشته ديگران فضاي او را ناامن مي كردند و الان خودش اين كار را انجام مي دهد. خاطرات تلخ و تكرار شونده زندگي شما، هنوز هم زهر دارند، هنوز هم در جهان شما بازتوليد مي شوند و هنوز هم شارژ مي شوند. تا زماني كه اين خاطرات تلخ در جهان شما، زنده و تاثير گذار هستند، زمينه براي وابستگي و احساس بي قراري، در شما وجود دارد. وقتي شخص وابسته نسبت به وابستگي خود بينش پيدا مي كند، سراغ خاطرات زهر دار خود مي رود و آن ها را بازسازي مي كند. وقتي خاطرات تلخ بازسازي شوند، كم كم فرد نسبت به خود پذيرش پيدا مي كند و به جاي اينكه براي رسيدن به امنيت سراغ ديگران برود، مي گويد: " من براي خودم كافي هستم. اولين كسي كه بايد به من احساس آرامش بدهد ، خودم هستم."
در اين حالت شخص به اصطلاح "جسارت مواجهه" پيدا مي كند و جسارت مواجهه هست كه زندگي انسان را متحول مي كند. اگر در زندگي خود وابسته هستيم، حتما از وابستگي خود "سود" مي بريم. وقتي از اين فرايند آگاه مي شويم، از آدم هاي ديگر بيرون آمده و با "خود مهربانمان" مواجه مي شويم. دراين حالت نگاه ما به خود ديگر از جايگاه " قرباني" نيست. در مسير پذيرش، در بسياري از موارد براي خود " حق و حقوقي " قائل مي شويم. مثلا به خود حق مي دهيم كه اشتباه كنيم. يا به خود حق مي دهيم كه ناقص باشيم. از طرفي "حق داشتن" هميشه با " مسئوليت " همراه است. پس ما مسئوليت تمامي اعمال، افكار و هيجانات خود را مي پذيريم. ديگران مي توانند اثرگذار باشند ولي واكنش نهايي را "من" انجام مي دهم. بدين ترتيب مي توانيم احساسات و خواسته هاي خود را با ديگران در ميان بگذاريم و اعلام نياز بكنيم. اين "رفتار ابراز وجود" يا "رفتار جرأت مندانه" است.
رفتار جرأت مندانه ما را به سوي رهايي از وابستگي سوق مي دهد.
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
جاي امن در زندگي شما، جايي است كه شما در آن "آزاد" هستيد.
اگر در گذشته مثلا در كودكي، فضايي كه درش احساس آزادي بكنيد نداشته ايد، شما امنيت واقعي را تجربه نكرده ايد و به واسطه حس ناامني به وابستگي سوق پيدا كرده ايد.
همگام با رشد شما، كودك وابسته درون شما، رشد كرده و بزرگ شده و نياز به كمك و حمايت دارد. در حال حاضر شما بايد سعي كنيد كه خودتان براي خود، "والدگري" كنيد. در روان شناسي اين روش را "باز والدينيِ حد و مرز دار" مي نامند. بدين ترتيب شما به " كودك" خود فضا مي دهيد و او را مي بينيد. فردي كه كودكي ناامني داشته، دائماً در روابط ناامن قرار مي گيرد و فضاي خود را ناامن مي كند. در گذشته ديگران فضاي او را ناامن مي كردند و الان خودش اين كار را انجام مي دهد. خاطرات تلخ و تكرار شونده زندگي شما، هنوز هم زهر دارند، هنوز هم در جهان شما بازتوليد مي شوند و هنوز هم شارژ مي شوند. تا زماني كه اين خاطرات تلخ در جهان شما، زنده و تاثير گذار هستند، زمينه براي وابستگي و احساس بي قراري، در شما وجود دارد. وقتي شخص وابسته نسبت به وابستگي خود بينش پيدا مي كند، سراغ خاطرات زهر دار خود مي رود و آن ها را بازسازي مي كند. وقتي خاطرات تلخ بازسازي شوند، كم كم فرد نسبت به خود پذيرش پيدا مي كند و به جاي اينكه براي رسيدن به امنيت سراغ ديگران برود، مي گويد: " من براي خودم كافي هستم. اولين كسي كه بايد به من احساس آرامش بدهد ، خودم هستم."
در اين حالت شخص به اصطلاح "جسارت مواجهه" پيدا مي كند و جسارت مواجهه هست كه زندگي انسان را متحول مي كند. اگر در زندگي خود وابسته هستيم، حتما از وابستگي خود "سود" مي بريم. وقتي از اين فرايند آگاه مي شويم، از آدم هاي ديگر بيرون آمده و با "خود مهربانمان" مواجه مي شويم. دراين حالت نگاه ما به خود ديگر از جايگاه " قرباني" نيست. در مسير پذيرش، در بسياري از موارد براي خود " حق و حقوقي " قائل مي شويم. مثلا به خود حق مي دهيم كه اشتباه كنيم. يا به خود حق مي دهيم كه ناقص باشيم. از طرفي "حق داشتن" هميشه با " مسئوليت " همراه است. پس ما مسئوليت تمامي اعمال، افكار و هيجانات خود را مي پذيريم. ديگران مي توانند اثرگذار باشند ولي واكنش نهايي را "من" انجام مي دهم. بدين ترتيب مي توانيم احساسات و خواسته هاي خود را با ديگران در ميان بگذاريم و اعلام نياز بكنيم. اين "رفتار ابراز وجود" يا "رفتار جرأت مندانه" است.
رفتار جرأت مندانه ما را به سوي رهايي از وابستگي سوق مي دهد.
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
Telegram
تحلیل اجتماعی
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
✳️✳️ هشدارهایي به اصلاح طلبان
✍️عليرضا علوي تبار
✅ علیرضا علوی تبار در گفت و گوی اختصاصی با ایرنا به اصلاح طلبان هشدار می دهد که به شدت از گردش قدرت در دست عده ای معدود انتقاد کنند و در مورد سوءاستفاده از اموال عمومی به هیچ عنوان کوتاه نیایند.
✅ اصلاح طلبان باید به شدت نسبت به این نکته حساس باشند که دولت نباید قواعد بازی را آنگونه که جریان های مخالف مردم سالاری دیکته می کنند، بپذیرد.
✅ جریانهای مخالف با مردم سالاری در نظام تصمیم گیری می کوشند تا مدیران کشور از میان عده ای محدود انتخاب شوند و تنها گاه به جا به جا کردن آنها از یک وزارتخانه به وزارتخانه ای دیگر رضایت می دهند. متاسفانه دولت این قاعده را در ترکیب هیات وزیران معرفی شده به مجلس رعایت کرده بود. همه معرفی شدگان نزدیک به سی سال است که در مسوولیت های مختلف آن هم بدون رعایت تخصص حضور دارند.
✅ نیروهای جوان تر نیز دوره کارآموزی خود را در نهادهای خاص طی کرده اند. گویی تنها به نیروهای یک یا چند نهاد می توان به عنوان نیروی جوان اعتماد کرد. جالب است که همین ترکیب در نهادهای انتصابی رعایت شده است. گویی نظام سیاسی ایران در تولید نیروی تازه و پرورش آنها ناتوان بوده است.هر کجا دولت قواعد بازی را که به بازتولید « اندک سالاری» در نظام تصمیم گیری عمومی کشور منجر شود بپذیرد، باید مورد انتقاد شدید اصلاح طلبان قرار گیرد.
✅ ما تنها زمانی می توانیم خود را از مسوولیت در برابر اقدامات دولت مبرا بدانیم که به روشنی و صراحت نقد خود را از آنچه قبول نداریم، اعلام کنیم.
✅ اصلاح طلبان بایستی حساسیت بسیاری به فساد و سوء استفاده از منابع عمومی نشان دهند و در این مورد به هیچ وجه کوتاه نیامده و با صراحت و شجاعت به نقد بپردازند.
✅ اگر اتفاق عجیب و غریبی که همه معادلات را عوض نکند رخ ندهد، آرایش نیروها در آینده به این شکل قابل پیش بینی است. یک جریان « راست میانه رو» که کم و بیش در عرصه جامعه محافظه کار است اما لوازم مردم سالاری را می پذیرد از ترکیب بخشی از اصولگرایان محافظه کار و اعتدال گرایان پدید می آید که محور اصلی فعالیت هایش تامین ثبات و عادی سازی جریان امور در کشور خواهد بود.
✅ بخشی از اصولگرایان محافظه کار به اصولگرایان تندرو می پیوندند و جریان« راست تندرو» به صورت یک اقلیت فعال در کشور باقی خواهد ماند. اگر این جریان ترغیب به تصرف قدرت از طریق قهرآمیز نشود می توان تا افقی طولانی آنرا به صورت یک اقلیت فعال در کشور دید.
✅ از میان جریان اصلاح طلب نیز دو جریان اصلی« راست مدرن» و «چپ مدرن» بیشتر نمایان شده و گفت و گو و رقابت و در مواردی همکاری خواهند داشت. راست مدرن بیش از پیش به ایده های لیبرال در عرصه سیاست و اقتصاد میل خواهد کرد و چپ مدرن به سوی نوعی از مردم سالاری اجتماعی خواهد رفت.
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
✍️عليرضا علوي تبار
✅ علیرضا علوی تبار در گفت و گوی اختصاصی با ایرنا به اصلاح طلبان هشدار می دهد که به شدت از گردش قدرت در دست عده ای معدود انتقاد کنند و در مورد سوءاستفاده از اموال عمومی به هیچ عنوان کوتاه نیایند.
✅ اصلاح طلبان باید به شدت نسبت به این نکته حساس باشند که دولت نباید قواعد بازی را آنگونه که جریان های مخالف مردم سالاری دیکته می کنند، بپذیرد.
✅ جریانهای مخالف با مردم سالاری در نظام تصمیم گیری می کوشند تا مدیران کشور از میان عده ای محدود انتخاب شوند و تنها گاه به جا به جا کردن آنها از یک وزارتخانه به وزارتخانه ای دیگر رضایت می دهند. متاسفانه دولت این قاعده را در ترکیب هیات وزیران معرفی شده به مجلس رعایت کرده بود. همه معرفی شدگان نزدیک به سی سال است که در مسوولیت های مختلف آن هم بدون رعایت تخصص حضور دارند.
✅ نیروهای جوان تر نیز دوره کارآموزی خود را در نهادهای خاص طی کرده اند. گویی تنها به نیروهای یک یا چند نهاد می توان به عنوان نیروی جوان اعتماد کرد. جالب است که همین ترکیب در نهادهای انتصابی رعایت شده است. گویی نظام سیاسی ایران در تولید نیروی تازه و پرورش آنها ناتوان بوده است.هر کجا دولت قواعد بازی را که به بازتولید « اندک سالاری» در نظام تصمیم گیری عمومی کشور منجر شود بپذیرد، باید مورد انتقاد شدید اصلاح طلبان قرار گیرد.
✅ ما تنها زمانی می توانیم خود را از مسوولیت در برابر اقدامات دولت مبرا بدانیم که به روشنی و صراحت نقد خود را از آنچه قبول نداریم، اعلام کنیم.
✅ اصلاح طلبان بایستی حساسیت بسیاری به فساد و سوء استفاده از منابع عمومی نشان دهند و در این مورد به هیچ وجه کوتاه نیامده و با صراحت و شجاعت به نقد بپردازند.
✅ اگر اتفاق عجیب و غریبی که همه معادلات را عوض نکند رخ ندهد، آرایش نیروها در آینده به این شکل قابل پیش بینی است. یک جریان « راست میانه رو» که کم و بیش در عرصه جامعه محافظه کار است اما لوازم مردم سالاری را می پذیرد از ترکیب بخشی از اصولگرایان محافظه کار و اعتدال گرایان پدید می آید که محور اصلی فعالیت هایش تامین ثبات و عادی سازی جریان امور در کشور خواهد بود.
✅ بخشی از اصولگرایان محافظه کار به اصولگرایان تندرو می پیوندند و جریان« راست تندرو» به صورت یک اقلیت فعال در کشور باقی خواهد ماند. اگر این جریان ترغیب به تصرف قدرت از طریق قهرآمیز نشود می توان تا افقی طولانی آنرا به صورت یک اقلیت فعال در کشور دید.
✅ از میان جریان اصلاح طلب نیز دو جریان اصلی« راست مدرن» و «چپ مدرن» بیشتر نمایان شده و گفت و گو و رقابت و در مواردی همکاری خواهند داشت. راست مدرن بیش از پیش به ایده های لیبرال در عرصه سیاست و اقتصاد میل خواهد کرد و چپ مدرن به سوی نوعی از مردم سالاری اجتماعی خواهد رفت.
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
Telegram
تحلیل اجتماعی
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
🔶توصیههای آیت الله سیستانی به مبلغان و خطیبان محرم الحرام
🔸لزوم دوری منبر حسینی از اختلاف آفرینی میان شیعیان در زمینه فکری یا شعائر حسینی و همچنین عدم وابستگی منبر به حزب و گروه خاصی
🔸منبر حسینی باید به مسائل مختلف بپردازد زیرا جامعه به موضوع های روحی و تربیتی و تاریخی نیاز دارد و خطیب باید در زمینه های مختلف حرف برای گفتن داشته باشد و بتواند برخی نیازهای مخاطبان را برآورده کند.
🔸خطیب باید با فرهنگ دوران همراه باشد و شبهه های عقیدتی که هر سال به شیوه های مختلف در جامعه نمایان می شود و مومنان را هدف قرار می دهد را پاسخگو باشد
🔸لزوم دقت در ذکر آیات قرآن و نقل روایت های شریف از کتاب های معتبر و بیان داستان های تاریخی ثابت
🔸هشدار نسبت به داستان های توهمی که به جایگاه منبر حسینی ضربه زده و به ابراز رسانه ای برای تمسخر شعائر مبدل می شود
🔸خطیبان نبابد تنها به بیان مشکلات بپردازند خطیب حسینی باید در زمینه اجتماعی و فرهنگی و روان شناسی در حد کارشناس باشد و راه حل های مفیدی ارائه دهد
🔸لزوم اهتمام به مسائل فقهی مبتلا به در زمینه عبادی و معاملات
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
🔸لزوم دوری منبر حسینی از اختلاف آفرینی میان شیعیان در زمینه فکری یا شعائر حسینی و همچنین عدم وابستگی منبر به حزب و گروه خاصی
🔸منبر حسینی باید به مسائل مختلف بپردازد زیرا جامعه به موضوع های روحی و تربیتی و تاریخی نیاز دارد و خطیب باید در زمینه های مختلف حرف برای گفتن داشته باشد و بتواند برخی نیازهای مخاطبان را برآورده کند.
🔸خطیب باید با فرهنگ دوران همراه باشد و شبهه های عقیدتی که هر سال به شیوه های مختلف در جامعه نمایان می شود و مومنان را هدف قرار می دهد را پاسخگو باشد
🔸لزوم دقت در ذکر آیات قرآن و نقل روایت های شریف از کتاب های معتبر و بیان داستان های تاریخی ثابت
🔸هشدار نسبت به داستان های توهمی که به جایگاه منبر حسینی ضربه زده و به ابراز رسانه ای برای تمسخر شعائر مبدل می شود
🔸خطیبان نبابد تنها به بیان مشکلات بپردازند خطیب حسینی باید در زمینه اجتماعی و فرهنگی و روان شناسی در حد کارشناس باشد و راه حل های مفیدی ارائه دهد
🔸لزوم اهتمام به مسائل فقهی مبتلا به در زمینه عبادی و معاملات
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
Telegram
تحلیل اجتماعی
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
مطالعۀ گفتوگو
کار شگفتانگیزی که حین گفتوگو انجام میدهیم
✳️
آتلانتیک — یکی از بزرگترین مهارتهای انسان هنگام گفتوگو آشکار میشود. این مهارت نه در آنچه که میگوییم، بلکه در آنچه نمیگوییم نهفته است. منظور همان مکثها، سکوتها و شکافهای میان پایان صحبت من و آغاز صحبت توست.
ما نوبتی صحبت میکنیم، بهطوریکه «حق» صحبتکردن بین طرفین جابجا میشود. این روال گفتوگو چنان عادی، آشنا و ظاهراً غیرقابلتوجه است که به ندرت سخنی دربارۀ آن میگوییم. اما زمانبندی را در نظر بگیرید. بهطور متوسط، هر نوبت حدود ۲ ثانیه طول میکشد و مکث معمول میان دو نوبت فقط ۲۰۰ هزارم ثانیه است، یعنی نهایتاً وقتِ ادای یک هجا. این رقم تقریباً جهانشمول است و در سرتاسر فرهنگها، فقط با تغییراتی جزئی وجود دارد. حتی در گفتوگوهای زبان اشاره نیز این مسئله وجود دارد.
استیفن لوینسون، عضو دپارتمان روانشناسیِ زبان در انجمن ماکس پلانک میگوید «این کمترین زمانِ واکنش انسان به هرچیزی است». همین مقدار زمان است که دوندگان به شلیکِ آغاز واکنش میدهند، درحالیکه شلیک فقط یک علامت ساده است. اگر دو گزینه به آنها بدهند (مثلاً دویدن با رنگ سبز و توقف با رنگ قرمز)، انتخاب پاسخ درست زمان بیشتری میبرد. تعداد پاسخهای ممکن در گفتوگو بسیار بیشتر است. همین مسئله قاعدتاً باید باعث شود تا مکثهای طولانیتری بین دو نوبت گفتوگو داشته باشیم. اما چنین مکث طولانیای وجود ندارد، چون پاسخهایمان را در طول نوبت طرف مقابل، ساخته و پرداخته میکنیم. ما به سخنان آنها گوش میدهیم و درعینحال، سخنان خودمان را هم سبکسنگین میکنیم. بدین صورت، وقتی فرصت مناسب پیش بیاید، آن را با نهایت سرعت ممکن میقاپیم.
لوینسون میگوید «وقتی پیچیدگی اتفاقاتِ هنگامِ این نوبتهای کوتاه را در نظر بگیریم، متوجه میشویم که این رفتاری پیچیده و مختص انسان است. دلفینها بهطرز شگفتآوری سریع شنا میکنند، عقابها میتوانند موقع پرواز به اندازۀ یک جت ارتفاع بگیرند، اما این یکی ترفند ما انسانهاست».
تحلیلگران گفتوگو اولین بار در دهۀ ۱۹۷۰ متوجه ماهیت آتشباری نوبتهای گفتوگو شدند، اما نه علاقهای به کمیسازی این مکثها داشتند و نه ابزار لازم برای این کار را. لوینسون هر دوی اینها را در اختیار داشت. چند سال پیش، تیم او از افرادی که در حال صحبتهای دوستانه در محیطهای غیررسمی بودند فیلم گرفتند. تانیا استیوِرز میگوید «پیش افرادی رفتم که در حیاط نشسته بودند و از آنها پرسیدم که آیا مشکلی ندارد برای یک مطالعه، با دوربین از آنها فیلم بگیرم؟»
استیورز از آمریکاییها فیلم گرفت و همکارانش همین کار را در سرتاسر دنیا برای افراد دارای زبانهای ایتالیایی، هلندی، دانمارکی، ژاپنی، کرهای، لائو، نامیبیایی، یلیدنیه (متعلق به کشور پاپوا گینۀ نو) و تسلسال (زبانی مایایی متعلق به مکزیک) انجام دادند. با وجود تفاوتهای فاحش دستوری میان این ده زبان و البته گوناگونیهای گستردۀ فرهنگی میان متکلمانشان، محققان دریافتند که شباهتها بیشتر از تفاوتهاست.
رایجترین مکث ۲۰۰ میلیثانیه بود و این رقم برای دانمارکیزبانها به ۴۷۰ و برای ژاپنیها به فقط ۷ میلیثانیه میرسید. پس همانطور که مشخص است، تفاوتهایی وجود دارد، اما این تفاوتها بسیار جزئی است، بهخصوص وقتی آن را با کلیشههای فرهنگی مقایسه کنیم. از این و آن زیاد شنیده میشود که اهالی اسکاندیناوی در گفتوگوهای خود مکثهای یکدقیقهای میکنند، درحالیکه یهودیهای نیویورک و روستاییهای آنتیگوا عملاً همزمان حرف میزنند. اما استیورز و همکارانش چنین چیزی مشاهده نکردند.
آنها درعوض چیزی را کشف کردند که لوینسون آن را یک «متابولیسم اساسی زندگی اجتماعی انسان» مینامد، یعنی تمایلی جهانی برای بهحداقلرساندن سکوت میان نوبتها، آن هم بدون اینکه همپوشانی صورت گیرد. (همپوشانیها در ۱۷ درصد از نوبتها صورت گرفت، این همپوشانیها معمولاً فقط ۱۰۰ هزارم ثانیه طول میکشید و اکثراً بخاطر این اشتباه بود که یکی از سخنگویان ناگهان هجای پایانی خود را ادا میکرد).
کوتاهی این مکثها زمانی حتی شگفتآورتر هم میشود که درنظر داشته باشیم حداقل ۶۰۰ میلیثانیه طول میکشد تا یک کلمه را از حافظهمان بیرون بکشیم و آمادۀ ادای آن شویم. برای یک جملهوارۀ کوتاه، این زمان پردازش به ۱۵۰۰ میلیثانیه میرسد. این یعنی مجبوریم پاسخهایمان را در هنگام نوبتِ همصحبتمان برنامهریزی کنیم و از همهچیز از جمله نشانههای دستوری تا تغییر زیروبم صدا استفاده نماییم. همواره پیشبینی میکنیم که مابقی جمله چه چیز خواهد بود و بههمین صورت، جواب فرضی خودمان را ساختهوپرداخته میکنیم. تمام اینها با استفاده از مدارهای عصبیِ عمدتاً همپوشان انجام میگیرد.
لوینسون میگوید «شگفتانگیز است، درست مثل تردستی با یک دست. علومِ شناختی کاملاً این مسئله
کار شگفتانگیزی که حین گفتوگو انجام میدهیم
✳️
آتلانتیک — یکی از بزرگترین مهارتهای انسان هنگام گفتوگو آشکار میشود. این مهارت نه در آنچه که میگوییم، بلکه در آنچه نمیگوییم نهفته است. منظور همان مکثها، سکوتها و شکافهای میان پایان صحبت من و آغاز صحبت توست.
ما نوبتی صحبت میکنیم، بهطوریکه «حق» صحبتکردن بین طرفین جابجا میشود. این روال گفتوگو چنان عادی، آشنا و ظاهراً غیرقابلتوجه است که به ندرت سخنی دربارۀ آن میگوییم. اما زمانبندی را در نظر بگیرید. بهطور متوسط، هر نوبت حدود ۲ ثانیه طول میکشد و مکث معمول میان دو نوبت فقط ۲۰۰ هزارم ثانیه است، یعنی نهایتاً وقتِ ادای یک هجا. این رقم تقریباً جهانشمول است و در سرتاسر فرهنگها، فقط با تغییراتی جزئی وجود دارد. حتی در گفتوگوهای زبان اشاره نیز این مسئله وجود دارد.
استیفن لوینسون، عضو دپارتمان روانشناسیِ زبان در انجمن ماکس پلانک میگوید «این کمترین زمانِ واکنش انسان به هرچیزی است». همین مقدار زمان است که دوندگان به شلیکِ آغاز واکنش میدهند، درحالیکه شلیک فقط یک علامت ساده است. اگر دو گزینه به آنها بدهند (مثلاً دویدن با رنگ سبز و توقف با رنگ قرمز)، انتخاب پاسخ درست زمان بیشتری میبرد. تعداد پاسخهای ممکن در گفتوگو بسیار بیشتر است. همین مسئله قاعدتاً باید باعث شود تا مکثهای طولانیتری بین دو نوبت گفتوگو داشته باشیم. اما چنین مکث طولانیای وجود ندارد، چون پاسخهایمان را در طول نوبت طرف مقابل، ساخته و پرداخته میکنیم. ما به سخنان آنها گوش میدهیم و درعینحال، سخنان خودمان را هم سبکسنگین میکنیم. بدین صورت، وقتی فرصت مناسب پیش بیاید، آن را با نهایت سرعت ممکن میقاپیم.
لوینسون میگوید «وقتی پیچیدگی اتفاقاتِ هنگامِ این نوبتهای کوتاه را در نظر بگیریم، متوجه میشویم که این رفتاری پیچیده و مختص انسان است. دلفینها بهطرز شگفتآوری سریع شنا میکنند، عقابها میتوانند موقع پرواز به اندازۀ یک جت ارتفاع بگیرند، اما این یکی ترفند ما انسانهاست».
تحلیلگران گفتوگو اولین بار در دهۀ ۱۹۷۰ متوجه ماهیت آتشباری نوبتهای گفتوگو شدند، اما نه علاقهای به کمیسازی این مکثها داشتند و نه ابزار لازم برای این کار را. لوینسون هر دوی اینها را در اختیار داشت. چند سال پیش، تیم او از افرادی که در حال صحبتهای دوستانه در محیطهای غیررسمی بودند فیلم گرفتند. تانیا استیوِرز میگوید «پیش افرادی رفتم که در حیاط نشسته بودند و از آنها پرسیدم که آیا مشکلی ندارد برای یک مطالعه، با دوربین از آنها فیلم بگیرم؟»
استیورز از آمریکاییها فیلم گرفت و همکارانش همین کار را در سرتاسر دنیا برای افراد دارای زبانهای ایتالیایی، هلندی، دانمارکی، ژاپنی، کرهای، لائو، نامیبیایی، یلیدنیه (متعلق به کشور پاپوا گینۀ نو) و تسلسال (زبانی مایایی متعلق به مکزیک) انجام دادند. با وجود تفاوتهای فاحش دستوری میان این ده زبان و البته گوناگونیهای گستردۀ فرهنگی میان متکلمانشان، محققان دریافتند که شباهتها بیشتر از تفاوتهاست.
رایجترین مکث ۲۰۰ میلیثانیه بود و این رقم برای دانمارکیزبانها به ۴۷۰ و برای ژاپنیها به فقط ۷ میلیثانیه میرسید. پس همانطور که مشخص است، تفاوتهایی وجود دارد، اما این تفاوتها بسیار جزئی است، بهخصوص وقتی آن را با کلیشههای فرهنگی مقایسه کنیم. از این و آن زیاد شنیده میشود که اهالی اسکاندیناوی در گفتوگوهای خود مکثهای یکدقیقهای میکنند، درحالیکه یهودیهای نیویورک و روستاییهای آنتیگوا عملاً همزمان حرف میزنند. اما استیورز و همکارانش چنین چیزی مشاهده نکردند.
آنها درعوض چیزی را کشف کردند که لوینسون آن را یک «متابولیسم اساسی زندگی اجتماعی انسان» مینامد، یعنی تمایلی جهانی برای بهحداقلرساندن سکوت میان نوبتها، آن هم بدون اینکه همپوشانی صورت گیرد. (همپوشانیها در ۱۷ درصد از نوبتها صورت گرفت، این همپوشانیها معمولاً فقط ۱۰۰ هزارم ثانیه طول میکشید و اکثراً بخاطر این اشتباه بود که یکی از سخنگویان ناگهان هجای پایانی خود را ادا میکرد).
کوتاهی این مکثها زمانی حتی شگفتآورتر هم میشود که درنظر داشته باشیم حداقل ۶۰۰ میلیثانیه طول میکشد تا یک کلمه را از حافظهمان بیرون بکشیم و آمادۀ ادای آن شویم. برای یک جملهوارۀ کوتاه، این زمان پردازش به ۱۵۰۰ میلیثانیه میرسد. این یعنی مجبوریم پاسخهایمان را در هنگام نوبتِ همصحبتمان برنامهریزی کنیم و از همهچیز از جمله نشانههای دستوری تا تغییر زیروبم صدا استفاده نماییم. همواره پیشبینی میکنیم که مابقی جمله چه چیز خواهد بود و بههمین صورت، جواب فرضی خودمان را ساختهوپرداخته میکنیم. تمام اینها با استفاده از مدارهای عصبیِ عمدتاً همپوشان انجام میگیرد.
لوینسون میگوید «شگفتانگیز است، درست مثل تردستی با یک دست. علومِ شناختی کاملاً این مسئله
را نادیده گرفتهاند، چون بهطور سنتی، افرادی که ادراک زبان را مطالعه میکردهاند، با کسانی که دربارۀ تولید زبان تحقیق میکردهاند، تفاوت داشتند. آنها لحظهای هم به این فکر نیفتادند که در گفتوگو، این دو مسئله به طور همزمان اتفاق میافتد».
افراد بدبین شاید این قضیه را بدترین محکومیت گفتوگو بدانند، یعنی نشان اینکه بیشترِ وقتِ «شنیدارمان» را صرف آمادهسازی چیزی مینماییم که خودمان میخواهیم بگوییم. (به قول چاک پالنیک «تنها دلیل اینکه از کسی میپرسیم آخرهفتهشان چطور بوده، این است که بتوانیم در مورد آخرهفتۀ خودمان برای آنها تعریف کنیم»). اما خب، این تحقیقات نشان میدهد حتی کسانی که بیش از همه حرف طرف مقابل را قطع میکنند، واقعاً در حال گوشدادن هستند. به گفتۀ استیورز «همهچیز حاکی از این است که در تکتک انتخاب واژگان و تغییرات آوایی، چه مشاهدهگران دقیقی هستیم».
البته میتوانیم هروقت نیاز باشد، طول مکثها را تغییر دهیم. استیورز که اکنون در دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس حضور دارد، میگوید «جالب نیست سریع به همهچیز پاسخ دهید. اگر از کسی درخواست کنم که با من به سینما بیاید و او فوراً بگوید نه، این چندان مؤدبانه نیست. بهتر است قبل از اینکه درخواست کسی را به هر دلیل رد کنیم، مکثی داشته باشیم. اگر هم مکثی کنید، شاید خودم بگویم ’یا شبی دیگر برویم؟‘ ما انسانها توانایی خوبی برای سازگاری داریم».
لوینسون حالا میخواهد بفهمد که سیستم نوبتی حرف زدن چطور تکامل یافته است. این توانایی قطعاً چیزی قدیمیتر از زبان مینماید. بوزینههای بزرگ همچون شامپانزهها هنگام اشاره به یکدیگر و نیز به دیگر نخستیسانان از جمله چندین نوع از میمونها و یک گونه از لمورها، نوبتی همدیگر را صدا میزنند. گروهی از محققان اخیراً نشان دادند که جفتهای مارموست معمولی بین نوبتهای خود همیشه مکثی ۵ تا ۶ ثانیهای قرار میدهند و در صورتی که طرف مقابلشان، ریتم سخن خود را تند یا کند نماید، با او همراه خواهند شد. این الاکلنگ میمونها هنگام ارتباط میتواند یک نوآوری مستقل و مختص خودشان باشد، شاید هم بازتاب چارچوبی باستانی باشد که ما انسانها آن را توسعه دادیم و توانایی سخنگفتن را بدست آوردیم.
محققان همچنین میخواهند دریابند که نوبتگیری چگونه در طول زندگیمان توسعه مییابد. تاکنون تحقیقات نشان داده که حتی بچههای ششماهه خیلی سریع به والدینشان پاسخ میدهند، هرچند همپوشانیهای بیشتری دارند. در نهماهگی که رفتهرفته میفهمند که دارند واقعاً با یک ذهن دیگر ارتباط برقرار میکنند، سرعتشان کاهش مییابد. پس از آن، مدت بسیار زیادی طول میکشد تا به سرعت بزرگسالان برگردند. استیورز دریافت که حتی بچههای ۸ ساله هم که سالها صحبت کردهاند، هنوز چندصد هزارم ثانیه کندتر از بزرگسالان هستند. او میگوید «این معمایی است که هنوز پاسخش را نیافتهام».
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
افراد بدبین شاید این قضیه را بدترین محکومیت گفتوگو بدانند، یعنی نشان اینکه بیشترِ وقتِ «شنیدارمان» را صرف آمادهسازی چیزی مینماییم که خودمان میخواهیم بگوییم. (به قول چاک پالنیک «تنها دلیل اینکه از کسی میپرسیم آخرهفتهشان چطور بوده، این است که بتوانیم در مورد آخرهفتۀ خودمان برای آنها تعریف کنیم»). اما خب، این تحقیقات نشان میدهد حتی کسانی که بیش از همه حرف طرف مقابل را قطع میکنند، واقعاً در حال گوشدادن هستند. به گفتۀ استیورز «همهچیز حاکی از این است که در تکتک انتخاب واژگان و تغییرات آوایی، چه مشاهدهگران دقیقی هستیم».
البته میتوانیم هروقت نیاز باشد، طول مکثها را تغییر دهیم. استیورز که اکنون در دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس حضور دارد، میگوید «جالب نیست سریع به همهچیز پاسخ دهید. اگر از کسی درخواست کنم که با من به سینما بیاید و او فوراً بگوید نه، این چندان مؤدبانه نیست. بهتر است قبل از اینکه درخواست کسی را به هر دلیل رد کنیم، مکثی داشته باشیم. اگر هم مکثی کنید، شاید خودم بگویم ’یا شبی دیگر برویم؟‘ ما انسانها توانایی خوبی برای سازگاری داریم».
لوینسون حالا میخواهد بفهمد که سیستم نوبتی حرف زدن چطور تکامل یافته است. این توانایی قطعاً چیزی قدیمیتر از زبان مینماید. بوزینههای بزرگ همچون شامپانزهها هنگام اشاره به یکدیگر و نیز به دیگر نخستیسانان از جمله چندین نوع از میمونها و یک گونه از لمورها، نوبتی همدیگر را صدا میزنند. گروهی از محققان اخیراً نشان دادند که جفتهای مارموست معمولی بین نوبتهای خود همیشه مکثی ۵ تا ۶ ثانیهای قرار میدهند و در صورتی که طرف مقابلشان، ریتم سخن خود را تند یا کند نماید، با او همراه خواهند شد. این الاکلنگ میمونها هنگام ارتباط میتواند یک نوآوری مستقل و مختص خودشان باشد، شاید هم بازتاب چارچوبی باستانی باشد که ما انسانها آن را توسعه دادیم و توانایی سخنگفتن را بدست آوردیم.
محققان همچنین میخواهند دریابند که نوبتگیری چگونه در طول زندگیمان توسعه مییابد. تاکنون تحقیقات نشان داده که حتی بچههای ششماهه خیلی سریع به والدینشان پاسخ میدهند، هرچند همپوشانیهای بیشتری دارند. در نهماهگی که رفتهرفته میفهمند که دارند واقعاً با یک ذهن دیگر ارتباط برقرار میکنند، سرعتشان کاهش مییابد. پس از آن، مدت بسیار زیادی طول میکشد تا به سرعت بزرگسالان برگردند. استیورز دریافت که حتی بچههای ۸ ساله هم که سالها صحبت کردهاند، هنوز چندصد هزارم ثانیه کندتر از بزرگسالان هستند. او میگوید «این معمایی است که هنوز پاسخش را نیافتهام».
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
Telegram
تحلیل اجتماعی
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۷ فایده دوستی بر سلامتی جسم