میز شماره سه
190 subscribers
46 photos
2 videos
54 links
درهم و برهم احوالات فکری و تجربه‌های یه آدمی که به ساینس اجتماعی و ادبیات خیلی علاقه داره
@AMiRKHAN_97
Download Telegram
میز شماره سه
دوره همخوانی کتاب Essentials of Social Research سلام اگر من رو بشناسید، احتمالا بدونید که پژوهش اجتماعی خیلی اهمیت بالایی داره برام به خاطر همین، دو سال پیش بود که دربه‌در دنبال یه استاد برای یاد گرفتنتش بودم و خدا رو شکر تونستم از اینترنت یه استاد خوب و…
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل اول (مبانی):

- اهمیت روش تحقیق، در اتصال داده به نظریه است

- به راه یادگیری در مورد دنیا، علم گفته می‌شود

- به عنوان دانشمندان علوم انسانی، ما می‌دانیم که علم، فعالیت اجتماعی است که توسط انجمنی از افراد (نه فقط یک فرد) انجام می‌گیرد

- انجمن‌های علمی به زیرشاخه‌های مختلفی مثل فیزیک، بیولوژی و ... تقسیم شدند

- افراد در انجمن‌های مختلف، در مورد این که دنیا چگونه کار می‌کنه با هم صحبت می‌کنند.

- گفتگوهایی که در انجمن‌ها صورت می‌گیره، یه سری قوانین داره؛ مهم‌ترین قانون این که افراد باید یافته‌های خودشون رو با دیگران به اشتراک بگذارند

- خروجی‌ گفتگوهای دانشمندان،نظریات علمی هستند، نظریات علمی، عبارت‌های توصیفی از دنیا هستند که اکثر آن‌ها روابط علت و معلولی رو توصیف می‌کنند (اگر پدیده‌ی الف رخ داد، در پس آن پدیده ب نیز رخ خواهد داد)

- برای ساختن نظریه‌های معتبر بر اساس مشاهدات، اعضای هر انجمن علمی، بر روی یه سری قوانین محکم توافق کردند، این قوانین روش‌های علمی نامیده میشه

- علوم اجتماعی از چند مورد با باقی علوم تفاوت داره:
— تو علوم اجتماعی نمیشه (و نباید) دنیای اطراف رو عوض کرد
— شرایط مواردی که مطالعه می‌کنیم به شدت مهم و تاثیرگذار هستند
— هدف دانشمند علوم اجتماعی، نه فقط شناخت دنیا، بلکه ارائه پیشنهاد برای بهبود شرایطش هست

- استدلال (reasoning) به دو صورت کلی انجام می‌گیره: ۱. استدلال استنتاجی (deductive) یا استدلال کل به جز، زمانی که از یک گزاره‌ی عمومی، در مورد یک پدیده‌ی مشخص قضاوت می‌کنیم (فرد دانشگاهی، نوشتن درست بلد است، علی دانشگاهی است -> علی نوشتن درست بلد است) ۲. استدلال استقرائی (inductive) یا جزء به کل: زمانی که از مشاهداتمون، یک گزاره‌ی کلی تولید می‌کنیم (رفتیم یه شهری دیدیم که تمام قوهای این شهر سفید است، نتیجه میگیریم که تمام قوها سفید هستند)، به طور خلاصه زمانی که از داده به نظریه میرسیم، استدلال استقرائی انجام دادیم، زمانی هم که از نظریه به داده می‌رسیم استدلال استنتاجی

- هستی‌شناسی (Onthology) شامل گزاره‌هایی است که در مورد چیستی جهان هستند (این که دنیا از چه چیزی تشکیل شده): دو دیدگاه پایه‌ای هستی‌شناسانه وجود داره: ۱. واقع‌‌گرایی (realism): دنیا مستقل از ماهایی که داریم مشاهده‌اش می‌کنیم هست ۱. پدیدارشناسی (phenomenology): دنیای خارجی وجود نداره و هر چی هست، توی ذهن ما شکل گرفته

- دو دیدگاه فلسفی اصلی وجود داره: ۱. اثبات‌گرایی (Positivism): هستی‌شناسی این گروه بیشتر بر واقع‌گرایی سوار است، ۲. ساختارگرایی (constructionism): هستی‌شناسی این گروه بیشتر بر پدیدارشناسی سوار است

- معرفت‌شناسی (Epistemology) شامل گزاره‌هایی در مورد توانایی ما در شناختن از دنیای اطراف است

پ.ن۱: فصل اول کتاب، یه مثال خیلی جالب در مورد فرایند تولید نظریه داره که سخت بود توی این پست بذارم، توصیه میکنم خودتون بخونیدش، سعی میکنم در آینده توی یه پست هم اون رو بذارم
پ.ن۲: این پست بر اساس کتابی هست که در حال مرورش هستیم، مفاهیمی که این جا گفته شد رو کتاب‌ها و نویسندگان دیگه جوری دیگه بیان می‌کنن
پ.ن۳: بازخورد شما بسیار کمک کننده‌ است 😊، نظری اگر دارید که چجوری این خلاصه قابل‌ فهم‌تر میشه خیلی خوشحال میشم که بگید 🙏
@table_number3
#خلاصه_کتاب #پژوهش
#EssentialsOfSocialResearch
2👍2
[از گفتگوی آلنی با پدرش:]
... در گذشته، ما کوچی بودیم و گله‌دار. و همه تقریبا، به اندازه‌ی هم چیزهایی داشتند، و همه، تقریبا، برای همه کار می‌کردند. این را تو می‌گویی، پدر. آیا آن چه را که خودت می‌گوی، قبول داری؟
- قبول دارم، قبول دارم ...
- پس چه شد که ناگهان، گروه کوچکی گله‌دار شدند و ثروتمند، و گروه بزرگی، چوپان و گله‌پا و عامی و تنگدست؟
- خب ... خب عده‌یی لیاقت داشتند که مالشان را حفظ کنند، و عده‌یی نداشتند.
- پس چیزی به اسم (لیاقت) وجود داشت و هنوز هم دارد که باعث شود عده‌یی اربابی کنند، و عده‌یی نوکری ارباب را بکنند؛ مزدبگیر شوند و با گردن کج، جلوی ارباب بایستند و به جای آن که نان از سر سفره‌ی خودشان بخورند، ته مانده‌ی سفره‌ی گله‌داران را بخورند. این طور نیست پدر؟
- من هیچ‌وقت به چوپان‌ها، مهترها و کسانی که سر زمینم کار می‌کردند بَد نکردم و ته سفره‌ام را برای آن‌ها نتکاندم. اگر ندانسته بد کرده باشم هم امروز دیگر نمی‌کنم؛ چون زمین و گله ندارم تا بتوانم...
- پدر سعی کن حرفم را بفهمی تا مجبور نشویم مثل اسب مسابقه، دائما دور یک میدان بچرخیم، من از (آقاویلر) حرف نمی‌زنم، از (آی‌دوغدی) حرف نمی‌زنم، از هیچ کس به خصوصی حرف نمی‌زنم. اگر نام می‌برم، نام، وسیله است. من از کل آن گروه کوچکی حرف می‌زنم که به قول تو به خاطر لیاقتشان توانستند گروه بسیار بزرگی را به بندگی بکشند... تو منکر این قضیه هستی؟
- نه.. خیلی‌ها واقعا بد رفتار می‌کنند.
- بد رفتار می‌کنند؛ چون، به قول تو، لایق‌تر هستند. یعنی، عملا، لیاقت، همان چیزی‌ست که باعث می‌شود عده‌یی فاسد شوند، زورگو شوند، ظالم شوند، و قدرت آن را پیدا کنند که محصولِ کار دیگران را برای خودشان بردارند. آیا باز هم اسم این چیز را (لیاقت) می‌گذاری پدر؟
- لااقل، زمانی اسمش لیاقت بود.
- ممنونم پدر. این جوابِ کاملی‌ست. زمانی، اسمش (لیاقت) بود اما بعد، چه؟ اولین کسانی که لیاقت نشان دادند و گله‌هایشان را بزرگ‌تر کردند و زمن‌ها را تصرف کردند و دانه پاشیدند و از هر دانه صد دانه برداشتند، حق داشتند صاحب همه‌ چیزهایی باشند که محصولِ کار و لیاقت خودشان بود؛ اما آیا بچه‌های اینها هم، باز، لایق بودند؟ و لایق‌تر از مزدبگیران بدبخت بودند؟ یک نسل که گذشت، دیگر این بچه‌های ثروتمندان نبودند که واقعا لیاقت داشتند؛ بلکه لایق واقعی، همان چوپان‌ها و مزدبگیرها بودند؛ همان کسانی که می‌توانستند زمین‌ها را خوب بکارند و گله‌ها رو خوب نگه‌دارند. باز نگو که من خودم روی زمین‌هایم کار کرده‌ام

کتاب آتش بدون دود، کتاب سوم (اتحاد بزرگ)، فصل مکالمات دیگر

@table_number3
#گرته‌برداری
👏1
👌1
میز شماره سه
Photo
در ستایش خیره‌سری (مرور کتاب آتش بدود دود، قسمت اول)

بالاخره سه کتاب اول آتش بدون دود (جلد اول) رو تموم کردم (خدا رو شکر که تو عید فرصت کردم بعد از مدت‌ها زیاد رمان بخونم)، میخوام در موردش دو تا مرور بنویسم، یکی در مورد درون‌مایه‌ی کتاب و یکی در مورد سبک داستانیش، با توجه به این که حدس میزنم که سبک و درون‌مایه‌ی دو جلد بعدی هم یکسان هست؛ در نتیجه، احتمالش کمه برای دو جلد باقی مونده مرور دیگه‌ای بنویسم

اما در مورد درون‌مایه‌ی جذاب این کتاب، خیره‌سری: معنی خیره‌سری میشه، تمرد، خودسری، گستاخی (فرهنگ دهخدا). جلد اول کتاب روایتِ پدر، پسر و نوه‌ای ترکمنه که به شدت خیره‌سر هستند و با نظم جامعه‌شون در ستیز اند. کتاب رو خیلی دوست داشتم، چون من هم فکر می‌کنم برای این که جامعه‌مون بهتر بشه، باید خیره‌سری کنیم؛ باید با مردمان جامعه‌مون (کسایی که به شخصه خیلی دوستشون دارم) دعوا کنیم و بجنگیم و ازشون بخواهیم که اعتیادشون رو به نظم‌های بدی که تو جامعه رواج داره کنار بذارند، مشخصا که اون‌ها هم به راحتی تغیر رو قبول نمی‌کنن و در مقابل، مقاومتی سخت از خودشون نشون میدن (البته منظورم همه‌ی رسم‌ها نیست، خودم شخصا خیلی از رسوم سنتی ایرانی رو دوست دارم). طبعا نتیجه‌ی این دعوا، طرد شدن و فحش خوردن و هزارتا چیز دیگه است. آیا ماها که ادعای دوست داشتن بهبود جامعه رو داریم، توانایی تحمل همچین فشارهایی رو داریم؟ آیا به اندازه‌ی کافی خیره‌سر هستیم؟

یکی دیگه از درون‌مایه‌های مستتر کتاب، دوست داشتن قومیت‌های مختلف ایرانیه. چقدر برام دلچسب که نادر ابراهیمی آذری، در مورد ترکمن‌های عزیز نوشته و چقدر این کتاب قلب من رو به ترکمن‌های دوست‌داشتنی نزدیک کرد. الان که کتاب رو تموم کردم در آرزوی این هم که یه ترکمن پیدا کنم و ازش در مورد سرنوشت ترکمن‌ها سوال بپرسم (اگر کسی رو میشناسید که ترکمن هست، لطف بزرگی میکنید که اون رو بهم معرفی کنید 🙏).

@table_number3
#مرور_کتاب
👍5
پزشک می‌گفت: (فلان و بهمان شما حاکی از آن‌اند که در شکم شما فلان چیز و بهمان چیز چنین و چنان شده. اما اگر نتیجه‌ی چنین و چنان آزمایش فلان و بهمان را تایید نکند باید نتیجه گرفت که فلان و بهمان ... و اگر چنین و چنان نتیجه بگیریم...) الا آخر. برای ایوان ایلیچ فقط یک مسئله اهمیت داشت و آن این بود که آیا بیماری‌اش خطرناک است یا نه. اما پزشک این پرسش نابه‌جا را با بزرگواری ناشنیده گرفت. از نظر دکتر این پرسش بیمار بسیار مهمل بود و در خور بحث نبود. کار او علمی بود و به سنجش احتمال آویختگی کلیه‌ها و نزله‌ی مزمن و آپاندیسیت محدود می‌شد. برای او، ابدا مسئله‌‌ی زندگی یا مرگ ایوان ایلیچ اهمیت نداشت. او فقط می‌بایست در جدال میان آویختگی کلیه و آپاندیسیت داوری کند و این کاری بود که در حضور ایوان ایلیچ با زبردستی بسیار از عهده‌ی آن بر می‌آمد و آپاندیسیت را پیروز اعلام کرد. منتها آزمایش ادرار ممکن بود حاوی اطلاعات تازه‌ای باشد و در آن صورت می‌بایست در این خصوص تجدید نظر کند. این‌ها تمام به درستی عین همان حرف‌هایی بود که ایوان ایلیج خود هزار بار با همین تسلط به متهمان می‌زد.


مرگ ایوان ایلیچ
@table_number3
#گرته‌برداری
👍3
میز شماره سه
Photo
نظم ملال‌آور زندگی (مرور کتاب مرگ ایوان ایلیچ)

اولین کتابی که از تولستوی خوندم. این کتاب، صد صفحه بیشتر نداره و توی زمان خیلی کم می‌تونید بخونیدش. همان طور که قابل حدس هست، قصه‌ی کتاب در مورد فردی به نام ایوان ایلیچ است که کارمند رده‌ی متوسط یکی از ادارات روسیه است. تولستوی فصل اول رو به بعد مرگ ایوان ایلیچ اختصاص داده که به نظرم میخواد غیر مستقیم بگه، داستان کتاب، فقط داستان ایوان ایلیچ نیست و خیلی‌های دیگه زندگی مشابه با زندگی نقل‌شده توی کتاب دارند. سبک داستان‌گویی کتاب هم جوری که خواننده اول داستان، آخر داستان رو میدونه و کتاب از تعلیق چندانی برخوردار نیست (تهش این که ایوان ایلیچ میمیره :)

بعد از فصل اول، کتاب زندگی ایوان ایلیچ و اطرافیانش رو تا لحظه‌ی مرگش روایت میکنه و پوچی و بی‌معنا بودن این جور زندگی رو نقد می‌کنه. مثلا یه بخشی از زندگی ایوان ایلیچ را این جوری بازگو میکنه
چشم فیودور پتروویچ ضمن بحث به ایوان ایلیچ افتاد و فورا ساکت شد. دیگران هم به او نگاه کردند و ساکت شدند. ایوان ایلیچ با چشمانی درخشان به جلو خود ماتش برده بود و پیدا بود که از آن‌ها بیزار است. ناگزیر بایست این آزردگی جبران شود اما به هیچ روی جبران شدنی نبود. لازم بود که سکوت به طریقی شکسته شود اما هیچ‌کس پیش‌قدم نمی‌شد و همه می‌ترسیدند که ناگهان جو آداب‌دانی تو خالی به‌هم بریزد و واقعیت، چنان‌که هست بر همه نمایان گردد.


آدم‌های این داستان، کسایی اند که میخوان فقط و فقط یه نظم پوشالی و بی‌معنی رو توی زندگی‌شون پیاده کنن. اون‌ها توی زندگیشون سعی می‌کنن از یه سری نظم‌های از پیش تعریف شده‌ی رایج توی جامعه پیروی کنن (مثلا این که تا جایی که می‌تونن، زندگی پر زرق و برقی داشته باشند) بدون این که ذره‌ای احساسات انسانی رو بخوان توش دخیل کنن. جای دیگه‌ی داستان، نگرشی که آدم‌ها به احساسات دارند رو این جوری تشریح می‌کنه:
ایوان ایلیچ می‌خواست گریه کند. می‌خوست نوازشش کنند و برایش اشک بریزند. اما به جای این‌ها همکارش شِبک به دیدنش آمد و ایوان ایلیچ به عوض این که گریه کند و نوازش بخواهد حالتی جدی و سخت و حاکی از ژرف‌اندیشی به خود گرفت و بنابه عادت قدیم شروع کرد درباره‌ی حکم دادگاه استیناف اظهار نظر و بر عقیده‌ی خود پافشاری کردن


فراتر از داستان، سوالی که توی کتاب مطرح میشه و ما هم از خودمون باید بپرسیم:
(حالا اگر زندگی من، زندگی آگاهانه‌ام، همه گمراهی بوده باشد چه؟)


چیزی که من فهمیدم، درون‌مایه اصلی کتاب، همین سواله و کتاب از ما میخواد که در مورد نظم‌هایی که به سادگی اون‌ها رو به عنوان اهداف اصلی زندگیمون پذیرفتیم، شک کنیم.

@table_number3
#مرور_کتاب
👍2
میز شماره سه
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل اول (مبانی): - اهمیت روش تحقیق، در اتصال داده به نظریه است - به راه یادگیری در مورد دنیا، علم گفته می‌شود - به عنوان دانشمندان علوم انسانی، ما می‌دانیم که علم، فعالیت اجتماعی است که توسط انجمنی از افراد (نه…
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل دوم (گفتمانِ علم)، بخش اول:

- گفتمان ترجمه‌ی کلمه‌ی انگلیسی discourse است

- خیلی وقت‌ها، علم به عنوان یه صفت مطلق در نظر گرفته می‌شه. مثلا میگن فلان حرف علمی هست یا نیست. اما علم یه صفت مطلق نیست، بلکه علم یه فراینده، در نتیجه زمانی به نظریه‌ای میگیم علمی که بر اساس فرایند خاصی تولید شده باشه]

- به طور کلی فرایند علمی به این شکل انجام میشه: ما برای این که دنیای اطرافمون رو بشناسیم، سعی می‌کنیم توضیحات مختلفی که دنیای اطراف ما رو تشریح می‌کنن رو پیشنهاد می‌دیم، در ادامه با جمع کردن داده از محیط اطرافمون، گزاره‌های پیشنهادی رو می‌سنجیم (برای این که بفهمیم تا چه حد دنیای اطراف رو درست می‌تونن پیش‌بینی کنن).

- یکی از ویژگی‌های مهمی که گزاره‌های پیشنهادی ما باید داشته باشند ابطال‌پذیری (falsifiability) هستند. این ویژگی برای این که بتونیم اعتبار اون‌ها رو با داده بسنجیم خیلی مهمه. به عبارت دیگه اگر نظریه‌های ما این ویژگی‌ رو نداشته باشند، نمی‌تونیم اعتبار (credibility) اون‌ها رو بسنجیم (این سنجش رو با جمع‌آوری داده انجام می‌دیم) و بهبودشون بدیم

- علم همیشه با شکل ساده‌ شده‌ی واقعیت سرکار داره. به این معنی که ما هیچ وقت تمام واقعیت رو در نظریات علمی بیان نمی‌کنیم، بلکه به دنبال بیان مواردی هستیم که بیشترین تاثیر رو دارند. در نتیجه هیچ نظریه‌ای علمی وجود نداره که بدون نقض باشه

- یکی از ویژگی‌های مهم یه نظریه‌ی علمی، پیشنهاداتی هست که اون نظریه برای درک بیشتر ارائه میده

- به طور کلی، فرایند علمی شامل چهار جزء هست (این اجزاء لزوما خطی رخ نمی‌دهند): ۱. فرضیه‌ای (hypothetical): جزئی که توش گزاره‌ای از رابطه‌ی چند متغیر پیشنهاد میشه ۲. تجربی (empirical): جزئی که جمع‌آوری داده انجام می‌گیره ۳. ادراکی (conceptual): جزئی که توش مواردی که مشاهده شدند، دسته‌بندی می‌شوند (دسته‌بندی‌های توضیحی) ۴. نظریه‌ای (theoretical): جزئی که توش یک تشریح مضمونی (thematic explanation) بر اساس دسته‌بندی‌های ادراکی که پیدا شده ارائه میشه

- [توضیح شخصی بابت مورد چهارم: داده‌های که جمع‌آوری میشن معمولا فقط می‌تونن همبستگی بین چند متغیر رو نشون بدن، برای این که بخواهیم از این روابط همبستگی، روابط علی (این جور روابط به ما قدرت پیش‌بینی رو میدن) به‌دست بیاریم، لازم به توصیفاتی فراتر از مشاهده داریم، این توصیفات باید جایی توی فرایند علمی تولید بشوند]

- مهمترین ویژگی داده، کیفی (qualitative) یا کمی (quantitative) بودنش هست

- داده‌های کیفی، داده‌هایی هستند که حاوی کلمات هستند (گاهی اوقات نیز شامل عکس‌ها هستند).

- دو روش معروف جمع‌آوری داده‌ی کیفی: مصاحبه عمیق (in-depth interviews): مصاحبه‌ای که فقط در بستر سوالات از پیش مشخص شده جلو نمیره و توش مصاحبه‌شونده آزادانه در مورد موضوع صحبت می‌کنه (البته کامل هم آزاد نیست) و مشاهده‌هایی مشارکتی (participant observation): زمانی که پژوهشگر به صورت فعالانه توی یه فعالیت‌هایی که موضوع پژوهشش هست شرکت می‌کنه

- داده‌های کمی: داده‌هایی هستند که حاوی اعداد هستند، معروف‌ترین روش جمع‌آوری داده‌ی کمی، پیمایش (survey)‌ است. توی این روش، پژوهشگر، سوالات مشخصی رو بین تعداد زیادی از افراد پخش می‌کنه

- زمان‌های قدیم، معمولا پژوهش‌ها فقط شامل یک نوع داده بودند، اما امروزه، تحقیقات بسیاری برای بالا بردن کیفیت از هر دو نوع داده استفاده می‌کنند. این پارادایم توی کتاب تعددگرایی روشی (methodological pluralism) نامیده میشه

- داده ویژگی‌های دیگه‌ای هم داره: وقتی که خودمون جمع‌آوری داده انجام میدیم، داده‌هامون دست‌اولی (primary data) است. اگر هم از داده‌هایی که دیگران اون رو جمع‌آوری کردن استفاده کنیم، داده‌هامون دست دوم (secondary data) است.

- اگر جمع‌آوری داده توی یک زمان انجام بگیره، داده‌ها طولی (longitudinal) هستند و اگر در بلند مدت و مقاطع مخلتفی جمع بشوند، داده‌ها مقطعی (cross-sectional) اند

- پدیده‌هایی که مورد بررسی ما هست به دو سطح کلی تقسیم می‌شوند: سطح کلان (macro level): پدیده‌هایی و الگوهایی که در سطح جامعه هستند، سطح خرد (micro level): پدیده‌ها یا الگوهایی که در سطح فردی هستند

- یکی از مواردی که مهم هست، واحد تحلیل (unit of analysis) ما هست، ما باید در نظر بگیریم که چه چیزی رو داریم مطالعه میکنیم (مثلا فرد، گروه، سازمان، جامعه یا ...). این توی جمع‌آوری داده اهمیت بالایی داره

@table_number3
#خلاصه_کتاب #پژوهش
#EssentialsOfSocialResearch
میز شماره سه
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل دوم (گفتمانِ علم)، بخش اول: - گفتمان ترجمه‌ی کلمه‌ی انگلیسی discourse است - خیلی وقت‌ها، علم به عنوان یه صفت مطلق در نظر گرفته می‌شه. مثلا میگن فلان حرف علمی هست یا نیست. اما علم یه صفت مطلق نیست، بلکه علم یه…
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل دوم (گفتمانِ علم)، بخش دوم:

- یکی بخشی از کتاب در مورد نمونه‌گیری صحبت کرده که به نظرم هم مطلب فارسی و هم مطلب انگلیسی خوب بابتش هست (برای نمونه این لینک رو بخونید)، این جا فقط اسامی انگلیسیش رو بذارم که آشنا باشید باهاش: نمونه‌گیری: sampling، تصادفی: Probability، تصادفی ساده (Randon)، سیستماتیک (systematic)، خوشه‌ای: cluster، غیر احتمالی (Non-probability/ non-random)، نظریه‌ای: Theoretical/purposive، گلوله‌برفی: Snowball، در دسترس: Convenience، سهمیه‌ای: Quota، نمونه‌های خاص: Extreme case sampling

- دو تا مورد توی لینکی که فرستادم توضیح داده نشده بود: ۱. نظریه‌ای: Theoretical/purposive: توی این نوع نمونه‌برداری، زمانی که از یه نظریه‌ی خاصی به عنوان فرض پژوهش استفاده می‌کنیم و بر اساس همون نظریه‌، نمونه‌ی ما نیز مشخص میشه، ۲. نمونه‌های خاص: وقتی که جامعه‌ی ما شامل افرادی هست که صفت ویژه‌ای نسبت به جمعیت نرمال دارند

- به عنوان پژوهشگر علوم اجتماعی، اخلاق (ethics)، برای ما خیلی اهمیت داره، پژوهشگران اجتماعی حق این رو ندارند که به کسایی که در موردشون تحقیق میکنن آسیب بزنن، برای این کار هم یه سری اصول‌نامه تحقیقاتی توسط نهادهای مختلف تالیف شده که میتونیم از اون‌ها استفاده کنیم

پ.ن: بابت اهمیت سطح تحلیل هم این مطلب دکتر بابک علوی مفیده (فکر نکنید که سطح تحلیل مسئله‌ی مهمی نیست :)
پ.ن ۲: خیلی لطف می‌کنید بازخورد بدید، مخصوصا در مورد ترجمه‌ی کلمات (کار بسی دشوار بود :)

@table_number3
#خلاصه_کتاب #پژوهش
#EssentialsOfSocialResearch
چجوری یه پاراگراف نوشتم؟ (تجربه‌نوشت پژوهش)

خواستم صرفا تجربه‌ی یک پاراگراف نوشتن رو به اشتراک بذارم، دقت داشته باشید که صرفا هم تجربه‌ام رو میگم (لزوما هم کاری که من کردم، برای بقیه جواب نمی‌ده)

اولین چیزی که برای نوشتن پاراگراف بهش نیاز داشتم، سوال واضح بود. که خوشبختانه برای نوشتن این پاراگراف، سوال واضح موجود بود. سوالی که قرار بود بهش جواب بدم این: از چه طریقی روندهای نهادینه‌شده می‌تونن جلوی پذیرش پلتفرم‌های تراکنشی رو بگیرن؟

مرحله‌ی بعدی پیدا کردن مواد لازم برای جواب دادن بود. با توجه به اطلاعاتی که قبلا داشتم، می‌دونستم که چه مقالاتی اطلاعات کافی رو احتمالا می‌تونن در اختیارم بذارم. در نتیجه هم رفتم سراغ همون مقالات و از توشون یه مقاله‌ی جدید پیدا کردم (خوشبختانه این دفعه تونستم از توی مقاله‌ی که پیدا شد، اطلاعات لازم رو به دست بیارم ولی گاهی اوقات هم میشه که چندین بار مجبور باشم بگردم)

معضل اصلی از بعد از این که تقریبا جواب سوالم رو پیدا کردم شروع شد. دو تا چالش توی این مرحله وجود داشت. اول این که باید از واژه‌های کلیدی که توی پاراگراف باید استفاده کنم چه چیزهایی هستند؛ دوم هم این که با چه ترتیبی که باید اون‌ها رو کنار هم قرار می‌دادم.بعد از گذشتن یک ساعت و سیاه کردن کامل یه صفحه، بالاخره دستم اومد که چی باید بنویسم. یکی از مهم‌ترین چیزهایی که هم ته کاغذ دورش خط کشیدم، کلیدواژه‌هام بودن.

بعدش هم چند بار فرایند مشابه‌ روی کاغذ رو با word انجام دادم. دوباره شروع به نوشتن، وارسی و نوشتن. البته توی این مرحله، هر وقت که می‌نوشتم، متن خودم رو با دقت می‌خوندم که ببینم قابل فهم هست یا نه (حتی یه بارش هم دادم یه نفر دیگه بخونه که مطمئن بشم که منظورم رو توی نوشته انتقال دادم یا نه). یکی از کارهای خوبی که به من خیلی کمک می‌کنه، خوندن متن خودم به عنوان یه خواننده است (متن خودم رو متن یه کتاب یا مقاله در نظر بگیرم، ببینم آیا به عنوان یه متنی که یکی دیگه نوشته آیا چیزی ازش می‌فهمم یا نه). این کاری بود که اخیرا متوجه اهمیتش شدم

یک نکته‌ی ریزی هم که بیشتر زمانی که گذاشتم: برای نوشتن جمله‌ی موضوع (topic sentence) بود. وقتی که جمله‌ی موضوعم رو پیدا کردم، تقریبا بقیه کار روی روال افتاد

مرحله‌ی آخر هم یه بار متنم رو با chatGPT چک کردم که ببینم غلط گرامری داره یا نه

تا حالا به این فکر کردید که چجوری یه پاراگراف رو می‌نویسید؟ اگر فکر می‌کنید که تجربه‌ای دارید که به درد بقیه میخوره، خوشحال میشم که توی کامنت‌ها بگید 😊

پ.ن: تو ادامه عکس پاراگراف و برگه‌ای که سیاه کردم برای نوشتن رو میذارم

@table_number3
#پژوهش #نگارش #تجربه‌نوشت
👍5
در یونان و روم باستان، برای آموزش سبک‌های مختلف نگارش از آثار و کتب معروف استفاده می‌کردند و از افراد می‌خواستند که با تقلید از این گونهِ آثار، مهارت‌های نوشتاری و دایرهِ لغات خود را افزایش دهند. بنابراین، افراد جامعه با خواندن این‌گونه کتاب‌ها، اصول اخلاقی و اخلاقیات در سیاست را نیز به طور طبیعی فرامی‌گرفتند. به عبارت بهتر، هر چند در ظاهر سبک‌های نگارش تعلیم داده می‌شد، در باطن تعلیم مسائل اخلاقی، سیاسی و تاریخی نیز لحاظ می‌گشت (مورفی، ۲۰۰۱). اما در آمریکا، با محور قرار گرفتن علم در همهِ زمینه‌ها، سیاست آموز‌ش‌ندادن اصول و ارزش‌ها در پیش گرفته شد و توجه به مسائلی مانند اخلاقیات یا نحوهِ شکل‌گیری شخصیت دانش‌آموزان به بوتهِ فراموشی سپرده‌شد.

از کتاب نوشتن برای زیستن (ماساکو واتانابه، علیرضا رضایی، ص ۱۵۱)


به عنوان یه طرفدار سرسخت علم این صحبت رو مطرح می‌کنم. با وجود این که به نظرم به شدت به علم نیازمندیم اما خب باید به فکر مضرات علم هم باشیم. اگر علم باعث بشه که اهمیت اخلاق توی جامعه‌مون کم بشه، آیا همچنان باید دنبال علم باشیم؟ چجوری میشه هم از مزایای علم استفاده کرد و هم از معایبش در امان بود؟

@table_number3
#گرته‌برداری
تاریخ و سرگذشت آموزش انشانویسی ثابت کرده است که برای ترویج یک سبک جدید در سیستم آموزش یک کشور، دست‌کم به سی تا پنجاه سال زمان نیاز است

از کتاب نوشتن برای زیستن (ماساکو واتانابه، علیرضا رضایی، ص ۱۵۴)

به نظرم نه فقط نگارش، بلکه هر تغیر پیچیده‌ای، نیاز به برنامه‌ای با همچین بازه زمانی داره. سوال مهمی که باید از خودمون بپرسیم این که چقدر برای اجرای چنین برنامه‌هایی، آمادگی فکری داریم؟

@table_number3
#گرته‌برداری
حال این که زنجیره‌وار کردن رویداد‌های تاریخی چه لزومی دارد سوالی است که پاسخ آن در جوابی که معلمان به پرسش (هدف از آموزش تاریخ چیست؟) دادند، نهفته است. از نظر یکی از معلمان، نقش عمدهِ کلاس تاریخ (متصل) کردن رویدادهایی است که به صورت اطلاعاتی پراکنده در ذهن دانش‌آموز وجود دارند. از طرفی، معلم دیگری اعتقاد داشت که بازگویی اتفاقات و رویدادها به ترتیب زمانی و به صورت زنجیره‌وار، یعنی به ترتیب وقوع، برای ذهن انسان امری بسیار طبیعی است. در انسان تمایل به نظم‌بخشیدن به دانسته‌ها وجود دارد. یکی از برترین روش‌هایی ادراک، درک از طریق روش (سلسله زمانی) است. در این روش ارتباط بین رویدادها از طریق ترتیب حاکم بر آن‌ها مشخص و روشن می‌شود. این معلم می‌افزاید، از آن‌جا که در روش بازگویی سلسله‌وار، معنا و مفهوم هر یک از رویدادها در خلال یک زنجیره درک می‌شود، به دانش‌آموزان کمک می‌کند که صرفا به از برکردن طوطی‌وار مطالب نپردازند. از نظر معلمان ژاپنی، روش بازگویی سلسله‌وار صرفا یکی از روش‌های فراگیری قلمداد نمی‌شود بلکه از طریق پرسش و پاسخ میان معلم و دانش‌آموز، تاریخ مجددا بازآفرینی می‌شود و همه شاگردان کلاس به همراه هم، دوباره آن را مانند شخصیت‌های تاریخی تجربه می‌کنند و از تجسم آن لذت می‌برند

از کتاب نوشتن برای زیستن (ماساکو واتانابه، علیرضا رضایی، ص ۱۷۲)

فکر نمی‌کردم که کلاس تاریخ، فایده‌ی خاصی داشته باشی اما به نظر کلاس مهم و اثرگذاریه

@table_number3
#گرته‌برداری
علم ادعا دارد که در پی کشف چیزهای جدید است ولی بیشتر دانشمندان درصدد تحکیم و پابرجا نگه‌داشتن چارچوب‌های فعلی حاکم بر تفکر و منطق در حوزهِ علوم و روش‌شناسی (متدولوژی) هستند. در نتیجه، هنگامی که کشف تازه‌ای باعث به‌لرزه‌درآمدن ساختار چارچوب‌های فعلی تفکر می‌شود. دانشمندان به طور جمعی در صدد حفظ آن برمی‌آیند. به عبارت ساده‌تر، حتی در حوزهِ علم نیز تفاسیری را که از این مقوله‌ها می‌شود، به عنوان معیار و استاندارد حاکم می‌شناسند. بنابراین، با پیدایش یک تفسیر جدید، اعضای گروه یا جمع دچار واکنش احساسی می‌شود و در پی پس‌زدن آن بر‌می‌آیند

از کتاب نوشتن برای زیستن (ماساکو واتانابه، علیرضا رضایی، ص ۲۷۸)

@table_number3
#گرته‌برداری
اگر با پدر جنگ جوید کسی
پدر بی‌گمان خشم گیرد بسی

وگر خویش راضی نباشد ز خویش
چو بیگانگانش براند ز پیش

وگر بنده چابک نباشد به کار
عزیزش ندارد خداوندگار

وگر بر رفیقان نباشی شفیق
به فرسنگ بگریزد از تو رفیق

وگر ترکِ خدمت کند لشکری
شود شاهِ لشکرکُش از وی بری

ولیکن خداوندِ بالا و پست
به عصیان، درِ رزق بر کس نبست

بوستان سعدی، سرآغاز

این تیکه‌ی شعر برام جذاب بود بابت این که کلا روابطی رو که طرفین به خاطر منفعت طرف مقابل رو نمی‌خوان رو خیلی دوست می‌دارم :)
@table_number3
#شعر #گرته‌برداری
میز شماره سه
Photo
نوشتن مسئله است (مرور کتاب نوشتن برای زیستن)
امتیاز کتاب 5 از 5

قبل از گفتن هر چیزی، خواهش بسیار می‌کنم که این کتاب رو به معلم‌هایی که می‌شناسید معرفی کنید 🙏

منشاء ایده‌ی کتاب، چالش‌هایی نوشتنِ دانشجویان ژاپنی‌ (کتاب از ژاپنی ترجمه شده) در دانشگاه‌های آمریکایی بوده. در مدارس و دانشگاه‌های آمریکایی سبک‌های خاصی برای نگارش به دانش‌آموزان درس داده می‌شه اما با توجه به این که، نگارش به سبک آمریکایی، اسِیِ، در نظام آموزشی ژاپن تدریس نمی‌شه؛ ژاپنی‌هایی که در آمریکا تحصیل می‌کنند، با چالش بزرگی برای نوشتن روبرو می‌شوند (معلمینشون فکر می‌کنند که اون‌ها قدرت تجزیه و تحلیل خوبی ندارند).

توی این کتاب، ماساکو واتانابه، به بررسی علل این پدیده می‌پردازه. این پژوهش از مقایسه‌ی سبک آموزش در مدارس ژاپن و آمریکا شروع می‌شه و با بررسی تاریخچه‌ی نگارش در دو کشور و اتفاقات اجتماعی هر دو جامعه، به بحث ادامه می‌ده. آخرین فصل کتاب هم (این فصل مقاله‌ای از نویسنده بوده که به صورت مستقل نوشته شده)به بررسی سبک نگارش فرانسوی، دیسرتاسیون، با سبک نگارش آمریکایی اختصاص یافته. بررسی این سبک‌های نگارش به ما نشون میده که چقدر تفکر ما تحت تاثیر نوشتن ما است.

کتاب رو باید به دو دلیل خوند. اول این که به نظر، ما ایرانی‌های خیلی خیلی کم به نوشتن فکر می‌کنیم. در صورتی که فکر کردن و تحلیل کردن آدم‌ها به شدت به نوشتن وابسته است. از اساتید هم که در دانشگاه‌های غربی تحصیل یا تدریس کردند به دفعات شنیدم که ایرانی‌ها (و البته شرقی‌ها مثل ژاپنی‌ها) برای نوشتن با سبک اسِیِ با چالش‌های زیادی روبرو هستند. در نتیجه واقعا لازم هست که بیشتر به نحوه‌ی نگارش نوشته‌هامون فکر کنیم.

دلیل دوم، دیدن یه تحقیق کیفی جذاب هست. تا جایی که من دیدم توی دانشگاه‌های ایران، تحقیق کیفی خوبی انجام نمیشه که به نظرم این موضوع باعث شده که دانشجویان ایرانی حسی از تحقیق کیفی با کیفیت نداشته باشند. برای کسی که بخواد با یه تحقیق کیفی خوب آشنا بشه، خواندن این کتاب مفید خواهد بود. در نظر هم داشته باشید که نویسنده‌ی کتاب دکترای جامعه‌شناسی خودش رو از دانشگاه کلمبیا گرفته و قائدتا تسلط مناسبی بر روش تحقیق داره

از ته قلب هم از مترجم این کتاب، آقای دکتر علیرضا رضائی باید تشکر کنم (امیدوارم تشکرم رو بشنوند :). امیدوار هم هستم که تعداد کتاب‌هایی که از زبان‌هایی این چنینی ترجمه می‌شوند بیشتر بشه

@table_number3
#مرور_کتاب
👍3👌2
AN EFFICIENT ORCHESTRA

A young business school student finally got the chance to apply his learning. He was asked to select an organization about which he had no familiarity, to study it, and make recommendations to improve its efficiency. He chose a symphony orchestra, attended his first concert, and submitted the following analysis:

a. For considerable periods the four oboe players had nothing to do. The number of oboes should therefore be reduced, and the work spread more evenly over the whole concert program, thus eliminating the peaks and valleys of activity.

b. All twenty violins were playing identical notes. This would seem to be an unnecessary duplication, so the staff of this section should be cut drastically.

c. Obsolescence of equipment is another matter warranting further investigation. The program noted that the leading violinist’s instrument was several hundred years old. If normal depreciation schedules had been applied, the value of this instrument would have been reduced to zero and the purchase of more modern equipment recommended long ago.

d. Much effort was absorbed in the playing of demisemiquavers, which seems to be an unnecessary refinement. It is recommended that all notes be rounded up to the nearest semiquaver. If this were done, it would be possible to use trainees and lower-grade operatives more extensively.

e. Finally, there seemed to be too much repetition of some of the musical passages. Therefore, scores should be pruned to a considerable extent. No useful purpose is served by repeating on the horns something which has already been handled by the strings. It is estimated that, if all redundant passages were eliminated, the whole concert time of two hours could be reduced to twenty minutes and there would be no need for an intermission

From Understanding Organizations...Finally! (Henry Mintzberg, Chapter 1)

یکی از مهم‌ترین مواردی که توسط علمای مدیریت تاکید میشه، کارایی یا efficiency است؛ کارایی به معنی این که از منابعمون بیشترین استفاده رو بکنیم. حالا مینزبرگ یه مثال میزنه از این که اگر یه دانشجوی مدیریت بخواد اصول کارایی رو توی یه ارکستر اجرا کنه، چه اتفاقی می‌افته.

یکی از کارهایی که توی این مثال توصیه میشه، کاهش تعداد نوازندگان ویلون با توجه به تکراری بودن کارشون هست 😁

نکته‌ی اخلاقی این که همیشه نباید بریم سراغ کارایی :)

@table_number3
#گرته‌برداری
👏1
میز شماره سه
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل دوم (گفتمانِ علم)، بخش دوم: - یکی بخشی از کتاب در مورد نمونه‌گیری صحبت کرده که به نظرم هم مطلب فارسی و هم مطلب انگلیسی خوب بابتش هست (برای نمونه این لینک رو بخونید)، این جا فقط اسامی انگلیسیش رو بذارم که آشنا…
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل سوم (منطق مقدماتی پژوهش کمی)

- بخش بزرگی از نظریات علمی، به توصیف علیت (Cuasation) می‌پردازند. برای مثال، نظریه‌ی داشتن مجازات اعدام منجر به کاهش میزان جرم و جنایات می‌شود، به تشریح یک رابطه‌ی علی پرداخته

- [نظریه‌ای که یک رابطه‌ی علی را تشریح کند را نظریه‌ی علی در نظر می‌گیریم]

- قدم اول یک پژوهش استنتاجی (deductive)، فرض گرفتن یک نظریه‌ی علی است. در قدم دوم باید با استفاده از داده‌ها، درستی نظریه‌ی فرض‌گرفته رو بسنجیم

- اسم دیگر پژوهش استنتاجی، پژوهش تائیدی (confirmatory) است.

- در روابط علی، به متغیرهای که تاثیرگذاری مستقل (independent) و به متغیرهای تاثیرپذیر، وابسته (dependant) می‌گوند؛ برای مثال، در نظریه‌ی مجازات اعدام منجر به کاهش جرم و جنایات می‌شود، داشتن مجازات اعدام، متغیر مستقل و میزان جرم و جنایات متغیر وابسته است

- هدف انجام پژوهش استقرایی (inductive)، پیدا کردن الگوهای موجود در داده‌ها است

- اسم دیگر پژوهش استنتاجی، پژوهش اکتشافی (exploratory) است.

- واریانس (exploratory) به معنی تفاوت است. در علم، ما به دنبال کشف علت تفاوت‌های پدیده‌های مختلف هستیم. مثلا چرایی تفاوت در سن فرزندآوری، چرا برخی در جوانی و برخی در سنین بالاتر بچه‌دار می‌شوند

- رویدادن یک پدیده‌ی اجتماعی، علت‌های مختلفی دارد .برای مثال، میزان جرم و جنایت تحت تاثیر عوامل مختلفی مثل وضعیت نظام جهانی، وضعیت اقتصاد، وضعیت اخلاق و ... است. با توجه به این که برای سنجش یک رابطه‌ی علی باید تاثیر متغیر مستقل بر متغیر وابسته را بدون تاثیرگذاری دیگر عوامل بسنجیم. چند علتی بودن (Multiple causes) پدیده‌های اجتماعی، انجام پژوهش استنتاجی را همراه چالش می‌کند

- برای حل چالش چند علتی بودن، می‌توان از سه استراتژی مختلف استفاده کرد. ۱. ثابت کردن دیگر متغیرها: در این استراتژی، تنها نمونه‌هایی را بررسی می‌کنیم که باقی متغیرهای آن‌ها با یک‌دیگر برابر هستند. برای مثال برای سنجش تاثیر مجازات اعدام بر میزان جرم و جنایات، تنها شهرهایی رو بررسی می‌کنیم که فرهنگ، وضعیت اقتصادی و جمعیت مشابهی دارند ۲. جوری نمونه‌برداری کنید که باقی متغیرها مقادیر تصادفی داشته باشند. برای مثال فرض کنید، می‌خواهید تاثیر دانستن زبان دوم بر موفقیت تحصیلی رو بسنجید؛ میتونید نمونه‌ی خودتون رو جوری انتخاب کنید که دارای مقادیر مساوی پسر و دختر باشه (این جوری تاثیر متغیر جنسیت بر نتیجه خنثی می‌شود). استراتژی سوم، استفاده از رگرسیون چندگانه است. با استفاده از رگرسیون چندگانه، می‌توان تاثیر چند متغیر را سنجید

- برای نشان دادن روابط علی، می‌توان از دو نوع نمودار استفاده کرد. ۱. نمودار علی (causal diagram): که روابط مستقیم بین متغیرها رو با پیکان نمایش میده ۲. نمودار نقطه‌ای (Scatter plot) :مقادیر دو متغیر رو توی نمونه‌های مختلف نشون میده (عکس این دو نمودار رو به صورت مجزا میذارم)

- انجام پژوهش کمی، سه قدم داره: ۱. انتخاب واحد تحلیل: سطح تحلیل کردن ما: جامعه، سازمان، یا فرد است؟ ۲. عملیاتی‌سازی متغیرها: مثلا برای سنجش موفقیت تحصیلی، معدل دانشگاهی رو انتخاب می‌کنیم ۳. تحلیل داده: با استفاده از روش‌های آماری، فرضیات اولیه‌مون رو می‌سنجیم


پ.ن: (نظریه‌ی علی)، ابتکار منه و توی کتاب اصلی وجود ندارد (برای نوشتن خلاصه فصل نظرم مفید اومد)

پ.ن ۲: کاربرد اصلی این خلاصه، مرور کتابه. اگر کتاب رو نخوندید، بدانید و آگاه باشید، نکاتی که توی مثال‌های کتاب هست، قابل بیان در خلاصه‌ی فصل نیست (حداقل از نظر من)

@table_number3
#خلاصه_کتاب
#پژوهش
#EssentialsOfSocialResearch