میز شماره سه
190 subscribers
46 photos
2 videos
54 links
درهم و برهم احوالات فکری و تجربه‌های یه آدمی که به ساینس اجتماعی و ادبیات خیلی علاقه داره
@AMiRKHAN_97
Download Telegram
👍1
میز شماره سه
Photo
جبهه داشته باشیم؟ (مرور سریال Good Omen)

به نظر میرسه جبهه داشتن از عناصر اصلی زندگی روزمره ماست، طرفداریا ضد حکومت بودن، اقتصاددان یا جامعه‌شناس بودن، آرسنالی یا منچستری بودن (البته فوتبال قابلیت چند جبهه‌ای رو داره :) و ...
اعتراف می‌کنم که جبهه داشتن در خیلی از موارد به شخصه خیلی برام جذابیت داره (آرسنالی هستم:)، اما آیا همیشه لازم هست جبهه داشته باشیم؟؟؟

سریال Good Omen در مورد بزرگ‌ترین جبهه‌ای که در زندگی بشر وجود داره، صحبت می‌کنه (احتمالا)؛ در مورد تقابل بهشت و جهنم، در مورد تقابل جبهه‌ی روشنایی و تاریکی، و دوست داره نشون بده که همیشه لازم نیست جبهه داشته باشیم. سریال از این جهت جذابه که میتونه باعث بشه که حداقل در مورد یه سری از جبهه‌هایی توی زندگی داریم فکر کنیم، شاید، شاید بشه که یه سری‌هاشون رو از بین برد

یه نکته‌ای هم در مورد سریال هست که سریال لحن به شدت تندی علیه اعتقادات مسیحی داره (که بخش بزرگیشون با اعتقادات یهودیان و مسلمانان مشترک هست)، این لحن چندان مورد پسند من نیست و اگر این جور موارد اذیتتون می‌کنه، شاید سریال براتون جذاب نباشه

این پادکست هم میتونه بابت این موضوع جالب باشه:


پ.ن 1: منظورم از جبهه نداشتن، به معنی منفعل بودن و نظر نداشتن نیست (میشه نظر داشت و میل شدید به یه گروه نداشت)
پ.ن2: اگر میخواهید تو یه دعوا از دو طرف کتک نخورید، حتما جبهه بگیرید (در دعواها آدم بی‌جبهه از دو طرف کتک می‌خورد، آدم با جبهه از یه طرف)😁

@table_number3
#مرور_فیلم
👍5
بچه‌ها (مرور کتاب بچه‌هایمان به ما چه می‌آموزند؟)
نمره 4.5 از 5

بعد از سوال پرسیدن، به نظرم جذاب‌ترین فعالیت توی دنیا بازی کردن با بچه‌هاست:)
کتاب در مورد این صحبت می‌کنه که بازی با بچه‌ها چه درس‌هایی به ما میده، با توجه به این که احتمالا بچه‌ها رو خیلی دوست دارم، کتاب برام جذاب بود، روش کتاب، شبیه روشی هست که من توی کانال در مورد سریال‌ها صحبت می‌کنم (نکته گرفتن از برخوردهایی که داریم)
در نظر بگیرید که روش کتاب، روش علمی نیست (صرفا یه نفر اومده در مورد تفکراتش در مورد تجربه‌ی بزرگ‌ کردن بچه‌هاش رو نوشته)، شاید بتونه بهمون ایده بده اما حواستون باشه که چندان قابل استناد نیست (البته نویسنده روان‌شناس هست)

@table_number3
#مرور_کتاب
👍1
درس‌نوشت پژوهش

توی نوشته‌هام برای این که عدم قطعیت رو نشون بدم، خیلی جاها از عبارت
to the best of my knowledge
استفاده می‌کردم، بازخوردی که از استادم گرفتم این بود که این عبارت چندان مناسب نیست و بهتره که عدم قطعیت رو از راه‌های دیگه‌ای نشون بدم، مثلا میشه از عبارت‌هایی مثل
it seems that
استفاده کرد

#پژوهش
@table_number3
👍7
دعوای واژگانی یا terminology (درس‌نوشت پژوهش)

این که چه واژه‌هایی رو توی متن استفاده می‌کنیم، خیلی شاید موضوع عجیب و غریبی به نظر نیاد اما واقعا اهمیت بالایی داره. توی پروپوزالم یکی از انتقادهای استادم، این بود که تکلیفم رو روشن کنم که به institutional-based trust یا institutional trust یا institutional trust mechanisms اشاره دارم (دقت کنید این واژگان، در نگاه اول تفاوت خیلی زیادی ندارند)

غیر از پروپوزال هم، اخیرا با یکی از دوستانم سر تعریف کلمه‌ی ideology کلی بحث کردیم (بامزگی تعریف ایدئولوژی این که توی حوزه‌های مختلف معانی مختلفی داره)، این که یه کلمه رو چی تعریف کنی، فقط کاربرد نشانه‌گذاری نداره، بلکه حتی می‌تونه باعث شکل دادن استدلال‌های آدم بشه (تعریفی که ملت از ideology میدن به نظرم توی شکل دادن تفکراتشون تاثیرگذاره)

خلاصه که از چه کلمه‌هایی دارید استفاده می‌کنید رو چندان پیش‌‌ پا افتاده در نظر نگیرید (من الان شروع کردم رنگی کردن واژه‌های مهم پروپوزالم که بعدش اصلاحشون کنم، عکس یکی از پاراگراف‌هام رو می‌فرستم)

@table_number3
#پژوهش #نگارش #تجربه‌نوشت
👍1🫡1
Celloole Bi Marz
Dariush
فکر کنم که به شدت آدم سنتی‌ هستم و دل کندن کلا برام کار سختیه، نه توی زندگیم خواستم از راهی که انتخاب کردم جدا بشم و نه از جایی که هستم
اما کم کم واقعیت زندگی داره نشون میده که احتمالا تا حدودی باید از راه یا جایی که هستم دل بکنم
ته دلم، غم غربته، هر چند که هنوز چند قدمی تا غربتی شدنم باقی مونده (البته که همچنان همون آدم مسخره‌بازی هستم :)

کاشکی آدم‌‌های قوی‌تری بودیم (شاید، کاشکی آدم قوی‌تری بودم)
#دل‌نوشته
3👍2
دوره همخوانی کتاب Essentials of Social Research
سلام
اگر من رو بشناسید، احتمالا بدونید که پژوهش اجتماعی خیلی اهمیت بالایی داره برام
به خاطر همین، دو سال پیش بود که دربه‌در دنبال یه استاد برای یاد گرفتنتش بودم و خدا رو شکر تونستم از اینترنت یه استاد خوب و دوست‌داشتنی رو پیدا کنم :)
و با کمک اون استاد تا الان به نظر مسیر خوبی رو برای یادگیری تحقیق اجتماعی جلو رفتم

حالا بعد از دو سال تجربه، خیلی مشتاقم به افراد دیگه‌ای هم که دوست دارن این راه رو بیان کمک کنم، به خاطر همین تصمیم گرفتم که یه دوره برگزار کنم که توش اولین کتابی که توی این مسیر خونده بودم با کسایی که دوست دارن همخوانی کنم (البته دقیق‌تر دومیش، اولی کمتر جذاب بود :)

کتابی هم که قرار هست خونده بشه، کتاب Essentials of Social Research هست که برای آشنایی اولیه با پژوهش خوبه، مواردی رو هم که توش توضیح میده رو با ذکر مثال از پژوهش‌های واقعی تشریح میکنه (اینش خیلی جذابه)

اگر با من هم آشنا نیستید، حوزه‌ی پژوهشی من سیستم‌های اطلاعاتی (Information Systems) هست که به طور بامزه‌ای توی ایران بهش میگن مدیریت فناوری اطلاعات (ارشد این رشته رو دانشگاه تهران گرفتم و الان دانشجوی دکترای فردوسی‌ام). بیشتر گرایش دارم که تحقیق کیفی انجام بدم ولی جدیدا سعی دارم کار کمی هم انجام بدم (تزی که خودم خارج از دانشگاه در حال انجامش هستم کیفی هست و تزی که میخوام برای دکترام انجام بدم کمی)

سه تا نکته هم:
1. اگر دوست دارید کار پژوهشی جدی انجام بدید، باید توانایی انگلیسی نوشتن و خوندن رو داشته باشید، در نتیجه کتاب انگلیسی هم برای خوندن انتخاب کردم، البته که متن کتاب چندان سخت خوان نیست و حجم هفتگی هم که خواهیم خواند چندان بالا نیست. غیر از اون، یه گروهی هم تشکیل میدیم که هر جا رو که نفهمیدیم بتونیم از هم بپرسیم. اگر تا الان کتاب انگلیسی نخوندید، فرصت خوبیه که ترستون بریزه (البته که تا حدودی باید انگلیسی بلد باشید)
2. توی دوره سعی خواهم کرد با توجه به مواردی که بیان میشه، نکاتی که رو که تجربه کردم رو انتقال بدم
3. شاید با هم صحبت کنیم و به این نتیجه برسیم که که کتاب چندان به درد شما نمیخوره (البته باز هم سعی میکنم تا حد توان راهنمایی کنم که چه چیزی به درد میخوره)

اگر دوست داشتید شرکت کنید، بهم پیام بدید که باهم در موردش صحبت کنیم:
@amirkhan_97
👏8👍2
[آق‌اویلر خطاب به دامادش:]
- آرپاچی! من، کله‌شقی را همیشه دوست داشته‌ام؛ و هنوز هم دارم. تو، برای اوجاها، داماد خوبی هستی که این قدر یکدنده و سرسختی... از تو نمی‌رنجم که با من این طور حرف زدی؛ اما ...


آتش بدون دود، کتاب دوم
@table_number3
#گرته‌بردای
میز شماره سه
[آق‌اویلر خطاب به دامادش:] - آرپاچی! من، کله‌شقی را همیشه دوست داشته‌ام؛ و هنوز هم دارم. تو، برای اوجاها، داماد خوبی هستی که این قدر یکدنده و سرسختی... از تو نمی‌رنجم که با من این طور حرف زدی؛ اما ... آتش بدون دود، کتاب دوم @table_number3 #گرته‌بردای
برای تز دکترا (یا ارشد)، برای انجام یه کار خفن یه‌دندگی کنیم؟ (درس‌نوشت پژوهش)

(اول از همه، بدانید و آگاه باشید که نویسنده‌ی این متن یکی از یک‌دنده‌ترین مردمان این دیار است 😊، به طوری که در جلسه‌ی دفاع ارشدش، اساتید گرام از سماجتش شکوه و گلایه سر دادند)

داستان رو از اون جایی میگم که می‌خواستم اولین کارم رو توی حوزه‌ی علوم انسانی انجام بدم (حوزه‌ی کاری که توی ارشد انجام دادم تحقیق در عملیات بود)، توی مراحل اول که باید موضوع انتخاب می‌کردم، یکی از ایراد‌هایی که استادم از موضوعات پیشنهادیم گرفت، پیچیدگی انجام اون تحقیق برای به‌ سرانجام رسیدنش بود، البته من هم توی ناخداگاهم این بود که من باید یه کار خفن انجام بدم که کسی در دنیا انجام نداده

از اون جایی که تا حدودی هم اعتقاد دارم که باید به حرف آدم با تجربه اعتماد کرد، با توجه به حرف‌های استادم، کم کم به سمت یه موضوعی رفتم که بسیار کوچکتر از ایده‌های اولیه‌ام بود(اولش میخواستم کار اکتشافی انجام بدم، بعد رفتم سمت کار توصیفی)، آیا با این کار آیا من به آرمانم پشت کردم (یکدندگی برای انجام یه کار خفن)؟

از نظر من نه، چرا؟ چون معمولا کارهای بزرگ، کارهای نیستند که توی یک سال یا دو سال انجام بشن (بلکه لازم هست که طرف حداقل شاید بیش از 10 سال از عمرش رو بذاره بابت کسب تجربه برای انجامش). علت این هم که بهتره که تز دکترا و ارشد رو کار نسبتا غیر پیچیده انجام بدیم این که زیرساخت‌های انجام یه کار بزرگ رو توی یه افق زمانی بلندمدت برای خودمون ایجاد کنیم. به عبارت دیگه، اگر میخواهیم یک یه‌دنده والامقام بشیم، قائدتا پیمودن راه 10 ساله (یا بیشتر) خیلی خفن‌تر از یه راه دوساله است

به طور خلاصه، اگر فکر انجام یه کار خیلی خفن رو دارید، به نظر نمیرسه که جای این کار توی دکترا (یا ارشد باشه)، بلکه ارشد و دکترا، جایی هست که شما توانایی انجام یه کار حرفه‌ای پژوهش رو پیدا می‌کنید و اگر بخواهید قدم پنجم راهتون رو به جای قدم اول بردارید احتمالا با چالش جدی روبرو میشید. در نتیجه، پیشنهاد میکنم که اگر همچنان در ابتدای راه پژوهش هستید (مثل من)، دنبال کار خیلی خفن نرید

@table_number3
#پژوهش
👍4👌2
تمرکز (مرور پادسکت)

این چند وقته اخیر (و احتمالا خیلی از وقت‌ها توی زندگیم) خیلی مشکل تمرکز داشتم و زمانی که میخوام کارهام رو انجام بدم، دائما یا تلگرام رو باز می‌کنم یا دنبال اخبار توی اینترنت می‌گردم و ... . چند روز پیش همین جوری داشتم قسمت‌های مختلف پادکست Hidden Brain رو نگاه می‌کردم که دیدم یه قسمتی به نام finding focus داره و حدس زدم قسمت جذابی باشه و کامل گوش دادمش؛ الان متوجه شدم که متاسفانه یا خوشبختانه، مشکل تمرکز فقط برای من نیست و احتمالا خیلی از مردم دنیا با این موضوع دست و پنجه نرم می‌کنن (اگر میخواهید متوجه عمق فاجعه بشید، به ارقامی که توی قسمت اول پادکست مطرح میشه گوش کنید)

توی قسمت دوم پادکست، آکادمیکی که دعوت شده‌ بود، چندتا راه‌حل برای بالا بردن تمرکز ارائه میده. این‌ راه‌حل‌ها این‌ها بودن:

۱. به مورد مواردی که موجب حواس‌پرتی‌ شما میشه فکر کنید، مثلا به خودتون بگید که تلگرام باز کردن باعث حواس‌ پرتی شما میشه، جوری که وقتی تلگرام رو باز می‌کنید؛ این سوال توی ذهنتون شکل بگیره: واقعا من این جا چیکار دارم؟ آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود و .... 😊، این جوری وقتی که حواستون پرت میشه، یه ضمیری توی ناخودآگاهتون به سمت راه درست هدایتتون میکنه

۲. اول روز کارهایی که می‌خواهید تا آخر روز انجام بدید رو تعیین کنید و شرایط نهایی روزتون رو برای خودتون تجسم کنید، مثلا قرار هست که امروز فلان بخش از پروپوزال‌ام رو بنویسم و وقتی رفتم خونه و حساب خسته شدم، یه قسمت سریال با خیال آسوده نگاه میکنم

۳. آکادمیکی که داشت صحبت می‌کرد، می‌گفت هر آدمی توی یه سری از ساعات روز بیشتر قدرت تمرکز داره، مثلا من خودم حس میکنم وقتی به سمت شب می‌ریم، بیشتر حوصله دارم تا کارهای فکری انجام بدم نسبت به صبح، می‌تونید کارهایی که مشکل‌تر هستند رو توی ساعت‌هایی که پرحوصله‌ترید انجام بدید و کارهای ساده‌تر رو توی ساعتی که بازدهی کمتری دارید

۴. برای چک کردن تلگرام یا ایمیل، زمان مشخص برای خودتون تعیین کنید، مثلا ساعت ۸ صبح و ۱۲ ظهر و ۵ بعد از ظهر

۵. فضای خالی برای روزتون در نظر بگیرید، همه‌ی روزتون رو پر نکنید برای کار کردن

پ.ن: سایت پادکست اگر خواستید گوش کنید

@table_number3
#مرور_پادکست
👍5🔥1
میز شماره سه
دوره همخوانی کتاب Essentials of Social Research سلام اگر من رو بشناسید، احتمالا بدونید که پژوهش اجتماعی خیلی اهمیت بالایی داره برام به خاطر همین، دو سال پیش بود که دربه‌در دنبال یه استاد برای یاد گرفتنتش بودم و خدا رو شکر تونستم از اینترنت یه استاد خوب و…
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل اول (مبانی):

- اهمیت روش تحقیق، در اتصال داده به نظریه است

- به راه یادگیری در مورد دنیا، علم گفته می‌شود

- به عنوان دانشمندان علوم انسانی، ما می‌دانیم که علم، فعالیت اجتماعی است که توسط انجمنی از افراد (نه فقط یک فرد) انجام می‌گیرد

- انجمن‌های علمی به زیرشاخه‌های مختلفی مثل فیزیک، بیولوژی و ... تقسیم شدند

- افراد در انجمن‌های مختلف، در مورد این که دنیا چگونه کار می‌کنه با هم صحبت می‌کنند.

- گفتگوهایی که در انجمن‌ها صورت می‌گیره، یه سری قوانین داره؛ مهم‌ترین قانون این که افراد باید یافته‌های خودشون رو با دیگران به اشتراک بگذارند

- خروجی‌ گفتگوهای دانشمندان،نظریات علمی هستند، نظریات علمی، عبارت‌های توصیفی از دنیا هستند که اکثر آن‌ها روابط علت و معلولی رو توصیف می‌کنند (اگر پدیده‌ی الف رخ داد، در پس آن پدیده ب نیز رخ خواهد داد)

- برای ساختن نظریه‌های معتبر بر اساس مشاهدات، اعضای هر انجمن علمی، بر روی یه سری قوانین محکم توافق کردند، این قوانین روش‌های علمی نامیده میشه

- علوم اجتماعی از چند مورد با باقی علوم تفاوت داره:
— تو علوم اجتماعی نمیشه (و نباید) دنیای اطراف رو عوض کرد
— شرایط مواردی که مطالعه می‌کنیم به شدت مهم و تاثیرگذار هستند
— هدف دانشمند علوم اجتماعی، نه فقط شناخت دنیا، بلکه ارائه پیشنهاد برای بهبود شرایطش هست

- استدلال (reasoning) به دو صورت کلی انجام می‌گیره: ۱. استدلال استنتاجی (deductive) یا استدلال کل به جز، زمانی که از یک گزاره‌ی عمومی، در مورد یک پدیده‌ی مشخص قضاوت می‌کنیم (فرد دانشگاهی، نوشتن درست بلد است، علی دانشگاهی است -> علی نوشتن درست بلد است) ۲. استدلال استقرائی (inductive) یا جزء به کل: زمانی که از مشاهداتمون، یک گزاره‌ی کلی تولید می‌کنیم (رفتیم یه شهری دیدیم که تمام قوهای این شهر سفید است، نتیجه میگیریم که تمام قوها سفید هستند)، به طور خلاصه زمانی که از داده به نظریه میرسیم، استدلال استقرائی انجام دادیم، زمانی هم که از نظریه به داده می‌رسیم استدلال استنتاجی

- هستی‌شناسی (Onthology) شامل گزاره‌هایی است که در مورد چیستی جهان هستند (این که دنیا از چه چیزی تشکیل شده): دو دیدگاه پایه‌ای هستی‌شناسانه وجود داره: ۱. واقع‌‌گرایی (realism): دنیا مستقل از ماهایی که داریم مشاهده‌اش می‌کنیم هست ۱. پدیدارشناسی (phenomenology): دنیای خارجی وجود نداره و هر چی هست، توی ذهن ما شکل گرفته

- دو دیدگاه فلسفی اصلی وجود داره: ۱. اثبات‌گرایی (Positivism): هستی‌شناسی این گروه بیشتر بر واقع‌گرایی سوار است، ۲. ساختارگرایی (constructionism): هستی‌شناسی این گروه بیشتر بر پدیدارشناسی سوار است

- معرفت‌شناسی (Epistemology) شامل گزاره‌هایی در مورد توانایی ما در شناختن از دنیای اطراف است

پ.ن۱: فصل اول کتاب، یه مثال خیلی جالب در مورد فرایند تولید نظریه داره که سخت بود توی این پست بذارم، توصیه میکنم خودتون بخونیدش، سعی میکنم در آینده توی یه پست هم اون رو بذارم
پ.ن۲: این پست بر اساس کتابی هست که در حال مرورش هستیم، مفاهیمی که این جا گفته شد رو کتاب‌ها و نویسندگان دیگه جوری دیگه بیان می‌کنن
پ.ن۳: بازخورد شما بسیار کمک کننده‌ است 😊، نظری اگر دارید که چجوری این خلاصه قابل‌ فهم‌تر میشه خیلی خوشحال میشم که بگید 🙏
@table_number3
#خلاصه_کتاب #پژوهش
#EssentialsOfSocialResearch
2👍2
[از گفتگوی آلنی با پدرش:]
... در گذشته، ما کوچی بودیم و گله‌دار. و همه تقریبا، به اندازه‌ی هم چیزهایی داشتند، و همه، تقریبا، برای همه کار می‌کردند. این را تو می‌گویی، پدر. آیا آن چه را که خودت می‌گوی، قبول داری؟
- قبول دارم، قبول دارم ...
- پس چه شد که ناگهان، گروه کوچکی گله‌دار شدند و ثروتمند، و گروه بزرگی، چوپان و گله‌پا و عامی و تنگدست؟
- خب ... خب عده‌یی لیاقت داشتند که مالشان را حفظ کنند، و عده‌یی نداشتند.
- پس چیزی به اسم (لیاقت) وجود داشت و هنوز هم دارد که باعث شود عده‌یی اربابی کنند، و عده‌یی نوکری ارباب را بکنند؛ مزدبگیر شوند و با گردن کج، جلوی ارباب بایستند و به جای آن که نان از سر سفره‌ی خودشان بخورند، ته مانده‌ی سفره‌ی گله‌داران را بخورند. این طور نیست پدر؟
- من هیچ‌وقت به چوپان‌ها، مهترها و کسانی که سر زمینم کار می‌کردند بَد نکردم و ته سفره‌ام را برای آن‌ها نتکاندم. اگر ندانسته بد کرده باشم هم امروز دیگر نمی‌کنم؛ چون زمین و گله ندارم تا بتوانم...
- پدر سعی کن حرفم را بفهمی تا مجبور نشویم مثل اسب مسابقه، دائما دور یک میدان بچرخیم، من از (آقاویلر) حرف نمی‌زنم، از (آی‌دوغدی) حرف نمی‌زنم، از هیچ کس به خصوصی حرف نمی‌زنم. اگر نام می‌برم، نام، وسیله است. من از کل آن گروه کوچکی حرف می‌زنم که به قول تو به خاطر لیاقتشان توانستند گروه بسیار بزرگی را به بندگی بکشند... تو منکر این قضیه هستی؟
- نه.. خیلی‌ها واقعا بد رفتار می‌کنند.
- بد رفتار می‌کنند؛ چون، به قول تو، لایق‌تر هستند. یعنی، عملا، لیاقت، همان چیزی‌ست که باعث می‌شود عده‌یی فاسد شوند، زورگو شوند، ظالم شوند، و قدرت آن را پیدا کنند که محصولِ کار دیگران را برای خودشان بردارند. آیا باز هم اسم این چیز را (لیاقت) می‌گذاری پدر؟
- لااقل، زمانی اسمش لیاقت بود.
- ممنونم پدر. این جوابِ کاملی‌ست. زمانی، اسمش (لیاقت) بود اما بعد، چه؟ اولین کسانی که لیاقت نشان دادند و گله‌هایشان را بزرگ‌تر کردند و زمن‌ها را تصرف کردند و دانه پاشیدند و از هر دانه صد دانه برداشتند، حق داشتند صاحب همه‌ چیزهایی باشند که محصولِ کار و لیاقت خودشان بود؛ اما آیا بچه‌های اینها هم، باز، لایق بودند؟ و لایق‌تر از مزدبگیران بدبخت بودند؟ یک نسل که گذشت، دیگر این بچه‌های ثروتمندان نبودند که واقعا لیاقت داشتند؛ بلکه لایق واقعی، همان چوپان‌ها و مزدبگیرها بودند؛ همان کسانی که می‌توانستند زمین‌ها را خوب بکارند و گله‌ها رو خوب نگه‌دارند. باز نگو که من خودم روی زمین‌هایم کار کرده‌ام

کتاب آتش بدون دود، کتاب سوم (اتحاد بزرگ)، فصل مکالمات دیگر

@table_number3
#گرته‌برداری
👏1
👌1
میز شماره سه
Photo
در ستایش خیره‌سری (مرور کتاب آتش بدود دود، قسمت اول)

بالاخره سه کتاب اول آتش بدون دود (جلد اول) رو تموم کردم (خدا رو شکر که تو عید فرصت کردم بعد از مدت‌ها زیاد رمان بخونم)، میخوام در موردش دو تا مرور بنویسم، یکی در مورد درون‌مایه‌ی کتاب و یکی در مورد سبک داستانیش، با توجه به این که حدس میزنم که سبک و درون‌مایه‌ی دو جلد بعدی هم یکسان هست؛ در نتیجه، احتمالش کمه برای دو جلد باقی مونده مرور دیگه‌ای بنویسم

اما در مورد درون‌مایه‌ی جذاب این کتاب، خیره‌سری: معنی خیره‌سری میشه، تمرد، خودسری، گستاخی (فرهنگ دهخدا). جلد اول کتاب روایتِ پدر، پسر و نوه‌ای ترکمنه که به شدت خیره‌سر هستند و با نظم جامعه‌شون در ستیز اند. کتاب رو خیلی دوست داشتم، چون من هم فکر می‌کنم برای این که جامعه‌مون بهتر بشه، باید خیره‌سری کنیم؛ باید با مردمان جامعه‌مون (کسایی که به شخصه خیلی دوستشون دارم) دعوا کنیم و بجنگیم و ازشون بخواهیم که اعتیادشون رو به نظم‌های بدی که تو جامعه رواج داره کنار بذارند، مشخصا که اون‌ها هم به راحتی تغیر رو قبول نمی‌کنن و در مقابل، مقاومتی سخت از خودشون نشون میدن (البته منظورم همه‌ی رسم‌ها نیست، خودم شخصا خیلی از رسوم سنتی ایرانی رو دوست دارم). طبعا نتیجه‌ی این دعوا، طرد شدن و فحش خوردن و هزارتا چیز دیگه است. آیا ماها که ادعای دوست داشتن بهبود جامعه رو داریم، توانایی تحمل همچین فشارهایی رو داریم؟ آیا به اندازه‌ی کافی خیره‌سر هستیم؟

یکی دیگه از درون‌مایه‌های مستتر کتاب، دوست داشتن قومیت‌های مختلف ایرانیه. چقدر برام دلچسب که نادر ابراهیمی آذری، در مورد ترکمن‌های عزیز نوشته و چقدر این کتاب قلب من رو به ترکمن‌های دوست‌داشتنی نزدیک کرد. الان که کتاب رو تموم کردم در آرزوی این هم که یه ترکمن پیدا کنم و ازش در مورد سرنوشت ترکمن‌ها سوال بپرسم (اگر کسی رو میشناسید که ترکمن هست، لطف بزرگی میکنید که اون رو بهم معرفی کنید 🙏).

@table_number3
#مرور_کتاب
👍5
پزشک می‌گفت: (فلان و بهمان شما حاکی از آن‌اند که در شکم شما فلان چیز و بهمان چیز چنین و چنان شده. اما اگر نتیجه‌ی چنین و چنان آزمایش فلان و بهمان را تایید نکند باید نتیجه گرفت که فلان و بهمان ... و اگر چنین و چنان نتیجه بگیریم...) الا آخر. برای ایوان ایلیچ فقط یک مسئله اهمیت داشت و آن این بود که آیا بیماری‌اش خطرناک است یا نه. اما پزشک این پرسش نابه‌جا را با بزرگواری ناشنیده گرفت. از نظر دکتر این پرسش بیمار بسیار مهمل بود و در خور بحث نبود. کار او علمی بود و به سنجش احتمال آویختگی کلیه‌ها و نزله‌ی مزمن و آپاندیسیت محدود می‌شد. برای او، ابدا مسئله‌‌ی زندگی یا مرگ ایوان ایلیچ اهمیت نداشت. او فقط می‌بایست در جدال میان آویختگی کلیه و آپاندیسیت داوری کند و این کاری بود که در حضور ایوان ایلیچ با زبردستی بسیار از عهده‌ی آن بر می‌آمد و آپاندیسیت را پیروز اعلام کرد. منتها آزمایش ادرار ممکن بود حاوی اطلاعات تازه‌ای باشد و در آن صورت می‌بایست در این خصوص تجدید نظر کند. این‌ها تمام به درستی عین همان حرف‌هایی بود که ایوان ایلیج خود هزار بار با همین تسلط به متهمان می‌زد.


مرگ ایوان ایلیچ
@table_number3
#گرته‌برداری
👍3
میز شماره سه
Photo
نظم ملال‌آور زندگی (مرور کتاب مرگ ایوان ایلیچ)

اولین کتابی که از تولستوی خوندم. این کتاب، صد صفحه بیشتر نداره و توی زمان خیلی کم می‌تونید بخونیدش. همان طور که قابل حدس هست، قصه‌ی کتاب در مورد فردی به نام ایوان ایلیچ است که کارمند رده‌ی متوسط یکی از ادارات روسیه است. تولستوی فصل اول رو به بعد مرگ ایوان ایلیچ اختصاص داده که به نظرم میخواد غیر مستقیم بگه، داستان کتاب، فقط داستان ایوان ایلیچ نیست و خیلی‌های دیگه زندگی مشابه با زندگی نقل‌شده توی کتاب دارند. سبک داستان‌گویی کتاب هم جوری که خواننده اول داستان، آخر داستان رو میدونه و کتاب از تعلیق چندانی برخوردار نیست (تهش این که ایوان ایلیچ میمیره :)

بعد از فصل اول، کتاب زندگی ایوان ایلیچ و اطرافیانش رو تا لحظه‌ی مرگش روایت میکنه و پوچی و بی‌معنا بودن این جور زندگی رو نقد می‌کنه. مثلا یه بخشی از زندگی ایوان ایلیچ را این جوری بازگو میکنه
چشم فیودور پتروویچ ضمن بحث به ایوان ایلیچ افتاد و فورا ساکت شد. دیگران هم به او نگاه کردند و ساکت شدند. ایوان ایلیچ با چشمانی درخشان به جلو خود ماتش برده بود و پیدا بود که از آن‌ها بیزار است. ناگزیر بایست این آزردگی جبران شود اما به هیچ روی جبران شدنی نبود. لازم بود که سکوت به طریقی شکسته شود اما هیچ‌کس پیش‌قدم نمی‌شد و همه می‌ترسیدند که ناگهان جو آداب‌دانی تو خالی به‌هم بریزد و واقعیت، چنان‌که هست بر همه نمایان گردد.


آدم‌های این داستان، کسایی اند که میخوان فقط و فقط یه نظم پوشالی و بی‌معنی رو توی زندگی‌شون پیاده کنن. اون‌ها توی زندگیشون سعی می‌کنن از یه سری نظم‌های از پیش تعریف شده‌ی رایج توی جامعه پیروی کنن (مثلا این که تا جایی که می‌تونن، زندگی پر زرق و برقی داشته باشند) بدون این که ذره‌ای احساسات انسانی رو بخوان توش دخیل کنن. جای دیگه‌ی داستان، نگرشی که آدم‌ها به احساسات دارند رو این جوری تشریح می‌کنه:
ایوان ایلیچ می‌خواست گریه کند. می‌خوست نوازشش کنند و برایش اشک بریزند. اما به جای این‌ها همکارش شِبک به دیدنش آمد و ایوان ایلیچ به عوض این که گریه کند و نوازش بخواهد حالتی جدی و سخت و حاکی از ژرف‌اندیشی به خود گرفت و بنابه عادت قدیم شروع کرد درباره‌ی حکم دادگاه استیناف اظهار نظر و بر عقیده‌ی خود پافشاری کردن


فراتر از داستان، سوالی که توی کتاب مطرح میشه و ما هم از خودمون باید بپرسیم:
(حالا اگر زندگی من، زندگی آگاهانه‌ام، همه گمراهی بوده باشد چه؟)


چیزی که من فهمیدم، درون‌مایه اصلی کتاب، همین سواله و کتاب از ما میخواد که در مورد نظم‌هایی که به سادگی اون‌ها رو به عنوان اهداف اصلی زندگیمون پذیرفتیم، شک کنیم.

@table_number3
#مرور_کتاب
👍2
میز شماره سه
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل اول (مبانی): - اهمیت روش تحقیق، در اتصال داده به نظریه است - به راه یادگیری در مورد دنیا، علم گفته می‌شود - به عنوان دانشمندان علوم انسانی، ما می‌دانیم که علم، فعالیت اجتماعی است که توسط انجمنی از افراد (نه…
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل دوم (گفتمانِ علم)، بخش اول:

- گفتمان ترجمه‌ی کلمه‌ی انگلیسی discourse است

- خیلی وقت‌ها، علم به عنوان یه صفت مطلق در نظر گرفته می‌شه. مثلا میگن فلان حرف علمی هست یا نیست. اما علم یه صفت مطلق نیست، بلکه علم یه فراینده، در نتیجه زمانی به نظریه‌ای میگیم علمی که بر اساس فرایند خاصی تولید شده باشه]

- به طور کلی فرایند علمی به این شکل انجام میشه: ما برای این که دنیای اطرافمون رو بشناسیم، سعی می‌کنیم توضیحات مختلفی که دنیای اطراف ما رو تشریح می‌کنن رو پیشنهاد می‌دیم، در ادامه با جمع کردن داده از محیط اطرافمون، گزاره‌های پیشنهادی رو می‌سنجیم (برای این که بفهمیم تا چه حد دنیای اطراف رو درست می‌تونن پیش‌بینی کنن).

- یکی از ویژگی‌های مهمی که گزاره‌های پیشنهادی ما باید داشته باشند ابطال‌پذیری (falsifiability) هستند. این ویژگی برای این که بتونیم اعتبار اون‌ها رو با داده بسنجیم خیلی مهمه. به عبارت دیگه اگر نظریه‌های ما این ویژگی‌ رو نداشته باشند، نمی‌تونیم اعتبار (credibility) اون‌ها رو بسنجیم (این سنجش رو با جمع‌آوری داده انجام می‌دیم) و بهبودشون بدیم

- علم همیشه با شکل ساده‌ شده‌ی واقعیت سرکار داره. به این معنی که ما هیچ وقت تمام واقعیت رو در نظریات علمی بیان نمی‌کنیم، بلکه به دنبال بیان مواردی هستیم که بیشترین تاثیر رو دارند. در نتیجه هیچ نظریه‌ای علمی وجود نداره که بدون نقض باشه

- یکی از ویژگی‌های مهم یه نظریه‌ی علمی، پیشنهاداتی هست که اون نظریه برای درک بیشتر ارائه میده

- به طور کلی، فرایند علمی شامل چهار جزء هست (این اجزاء لزوما خطی رخ نمی‌دهند): ۱. فرضیه‌ای (hypothetical): جزئی که توش گزاره‌ای از رابطه‌ی چند متغیر پیشنهاد میشه ۲. تجربی (empirical): جزئی که جمع‌آوری داده انجام می‌گیره ۳. ادراکی (conceptual): جزئی که توش مواردی که مشاهده شدند، دسته‌بندی می‌شوند (دسته‌بندی‌های توضیحی) ۴. نظریه‌ای (theoretical): جزئی که توش یک تشریح مضمونی (thematic explanation) بر اساس دسته‌بندی‌های ادراکی که پیدا شده ارائه میشه

- [توضیح شخصی بابت مورد چهارم: داده‌های که جمع‌آوری میشن معمولا فقط می‌تونن همبستگی بین چند متغیر رو نشون بدن، برای این که بخواهیم از این روابط همبستگی، روابط علی (این جور روابط به ما قدرت پیش‌بینی رو میدن) به‌دست بیاریم، لازم به توصیفاتی فراتر از مشاهده داریم، این توصیفات باید جایی توی فرایند علمی تولید بشوند]

- مهمترین ویژگی داده، کیفی (qualitative) یا کمی (quantitative) بودنش هست

- داده‌های کیفی، داده‌هایی هستند که حاوی کلمات هستند (گاهی اوقات نیز شامل عکس‌ها هستند).

- دو روش معروف جمع‌آوری داده‌ی کیفی: مصاحبه عمیق (in-depth interviews): مصاحبه‌ای که فقط در بستر سوالات از پیش مشخص شده جلو نمیره و توش مصاحبه‌شونده آزادانه در مورد موضوع صحبت می‌کنه (البته کامل هم آزاد نیست) و مشاهده‌هایی مشارکتی (participant observation): زمانی که پژوهشگر به صورت فعالانه توی یه فعالیت‌هایی که موضوع پژوهشش هست شرکت می‌کنه

- داده‌های کمی: داده‌هایی هستند که حاوی اعداد هستند، معروف‌ترین روش جمع‌آوری داده‌ی کمی، پیمایش (survey)‌ است. توی این روش، پژوهشگر، سوالات مشخصی رو بین تعداد زیادی از افراد پخش می‌کنه

- زمان‌های قدیم، معمولا پژوهش‌ها فقط شامل یک نوع داده بودند، اما امروزه، تحقیقات بسیاری برای بالا بردن کیفیت از هر دو نوع داده استفاده می‌کنند. این پارادایم توی کتاب تعددگرایی روشی (methodological pluralism) نامیده میشه

- داده ویژگی‌های دیگه‌ای هم داره: وقتی که خودمون جمع‌آوری داده انجام میدیم، داده‌هامون دست‌اولی (primary data) است. اگر هم از داده‌هایی که دیگران اون رو جمع‌آوری کردن استفاده کنیم، داده‌هامون دست دوم (secondary data) است.

- اگر جمع‌آوری داده توی یک زمان انجام بگیره، داده‌ها طولی (longitudinal) هستند و اگر در بلند مدت و مقاطع مخلتفی جمع بشوند، داده‌ها مقطعی (cross-sectional) اند

- پدیده‌هایی که مورد بررسی ما هست به دو سطح کلی تقسیم می‌شوند: سطح کلان (macro level): پدیده‌هایی و الگوهایی که در سطح جامعه هستند، سطح خرد (micro level): پدیده‌ها یا الگوهایی که در سطح فردی هستند

- یکی از مواردی که مهم هست، واحد تحلیل (unit of analysis) ما هست، ما باید در نظر بگیریم که چه چیزی رو داریم مطالعه میکنیم (مثلا فرد، گروه، سازمان، جامعه یا ...). این توی جمع‌آوری داده اهمیت بالایی داره

@table_number3
#خلاصه_کتاب #پژوهش
#EssentialsOfSocialResearch
میز شماره سه
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل دوم (گفتمانِ علم)، بخش اول: - گفتمان ترجمه‌ی کلمه‌ی انگلیسی discourse است - خیلی وقت‌ها، علم به عنوان یه صفت مطلق در نظر گرفته می‌شه. مثلا میگن فلان حرف علمی هست یا نیست. اما علم یه صفت مطلق نیست، بلکه علم یه…
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل دوم (گفتمانِ علم)، بخش دوم:

- یکی بخشی از کتاب در مورد نمونه‌گیری صحبت کرده که به نظرم هم مطلب فارسی و هم مطلب انگلیسی خوب بابتش هست (برای نمونه این لینک رو بخونید)، این جا فقط اسامی انگلیسیش رو بذارم که آشنا باشید باهاش: نمونه‌گیری: sampling، تصادفی: Probability، تصادفی ساده (Randon)، سیستماتیک (systematic)، خوشه‌ای: cluster، غیر احتمالی (Non-probability/ non-random)، نظریه‌ای: Theoretical/purposive، گلوله‌برفی: Snowball، در دسترس: Convenience، سهمیه‌ای: Quota، نمونه‌های خاص: Extreme case sampling

- دو تا مورد توی لینکی که فرستادم توضیح داده نشده بود: ۱. نظریه‌ای: Theoretical/purposive: توی این نوع نمونه‌برداری، زمانی که از یه نظریه‌ی خاصی به عنوان فرض پژوهش استفاده می‌کنیم و بر اساس همون نظریه‌، نمونه‌ی ما نیز مشخص میشه، ۲. نمونه‌های خاص: وقتی که جامعه‌ی ما شامل افرادی هست که صفت ویژه‌ای نسبت به جمعیت نرمال دارند

- به عنوان پژوهشگر علوم اجتماعی، اخلاق (ethics)، برای ما خیلی اهمیت داره، پژوهشگران اجتماعی حق این رو ندارند که به کسایی که در موردشون تحقیق میکنن آسیب بزنن، برای این کار هم یه سری اصول‌نامه تحقیقاتی توسط نهادهای مختلف تالیف شده که میتونیم از اون‌ها استفاده کنیم

پ.ن: بابت اهمیت سطح تحلیل هم این مطلب دکتر بابک علوی مفیده (فکر نکنید که سطح تحلیل مسئله‌ی مهمی نیست :)
پ.ن ۲: خیلی لطف می‌کنید بازخورد بدید، مخصوصا در مورد ترجمه‌ی کلمات (کار بسی دشوار بود :)

@table_number3
#خلاصه_کتاب #پژوهش
#EssentialsOfSocialResearch
چجوری یه پاراگراف نوشتم؟ (تجربه‌نوشت پژوهش)

خواستم صرفا تجربه‌ی یک پاراگراف نوشتن رو به اشتراک بذارم، دقت داشته باشید که صرفا هم تجربه‌ام رو میگم (لزوما هم کاری که من کردم، برای بقیه جواب نمی‌ده)

اولین چیزی که برای نوشتن پاراگراف بهش نیاز داشتم، سوال واضح بود. که خوشبختانه برای نوشتن این پاراگراف، سوال واضح موجود بود. سوالی که قرار بود بهش جواب بدم این: از چه طریقی روندهای نهادینه‌شده می‌تونن جلوی پذیرش پلتفرم‌های تراکنشی رو بگیرن؟

مرحله‌ی بعدی پیدا کردن مواد لازم برای جواب دادن بود. با توجه به اطلاعاتی که قبلا داشتم، می‌دونستم که چه مقالاتی اطلاعات کافی رو احتمالا می‌تونن در اختیارم بذارم. در نتیجه هم رفتم سراغ همون مقالات و از توشون یه مقاله‌ی جدید پیدا کردم (خوشبختانه این دفعه تونستم از توی مقاله‌ی که پیدا شد، اطلاعات لازم رو به دست بیارم ولی گاهی اوقات هم میشه که چندین بار مجبور باشم بگردم)

معضل اصلی از بعد از این که تقریبا جواب سوالم رو پیدا کردم شروع شد. دو تا چالش توی این مرحله وجود داشت. اول این که باید از واژه‌های کلیدی که توی پاراگراف باید استفاده کنم چه چیزهایی هستند؛ دوم هم این که با چه ترتیبی که باید اون‌ها رو کنار هم قرار می‌دادم.بعد از گذشتن یک ساعت و سیاه کردن کامل یه صفحه، بالاخره دستم اومد که چی باید بنویسم. یکی از مهم‌ترین چیزهایی که هم ته کاغذ دورش خط کشیدم، کلیدواژه‌هام بودن.

بعدش هم چند بار فرایند مشابه‌ روی کاغذ رو با word انجام دادم. دوباره شروع به نوشتن، وارسی و نوشتن. البته توی این مرحله، هر وقت که می‌نوشتم، متن خودم رو با دقت می‌خوندم که ببینم قابل فهم هست یا نه (حتی یه بارش هم دادم یه نفر دیگه بخونه که مطمئن بشم که منظورم رو توی نوشته انتقال دادم یا نه). یکی از کارهای خوبی که به من خیلی کمک می‌کنه، خوندن متن خودم به عنوان یه خواننده است (متن خودم رو متن یه کتاب یا مقاله در نظر بگیرم، ببینم آیا به عنوان یه متنی که یکی دیگه نوشته آیا چیزی ازش می‌فهمم یا نه). این کاری بود که اخیرا متوجه اهمیتش شدم

یک نکته‌ی ریزی هم که بیشتر زمانی که گذاشتم: برای نوشتن جمله‌ی موضوع (topic sentence) بود. وقتی که جمله‌ی موضوعم رو پیدا کردم، تقریبا بقیه کار روی روال افتاد

مرحله‌ی آخر هم یه بار متنم رو با chatGPT چک کردم که ببینم غلط گرامری داره یا نه

تا حالا به این فکر کردید که چجوری یه پاراگراف رو می‌نویسید؟ اگر فکر می‌کنید که تجربه‌ای دارید که به درد بقیه میخوره، خوشحال میشم که توی کامنت‌ها بگید 😊

پ.ن: تو ادامه عکس پاراگراف و برگه‌ای که سیاه کردم برای نوشتن رو میذارم

@table_number3
#پژوهش #نگارش #تجربه‌نوشت
👍5