ساختار مقدمهی مقاله (درسنوشت پژوهش)
اولین جایی که توی مقاله خوانده میشود، مقدمهاش هست (البته بعد از چکیده). بر خلاف بقیهی بخشهای مقاله که چندان ساختار مشخصی ندارند، ساختار مقدمهی اکثر مقالات (علوم انسانی) با کیفیت از نظم مشخصی پیروی میکنن، توی این نوشته، میخوام ساختار مقدمهی مقاله رو با یه مثال میخوام توضیح بدم
مقدمه باید سه تا جز رو داشته باشه (بر اساس اسلایدهای دکتر هنرور):
- موضوع بزرگتر و اهمیت موضوع
- صورت مساله و اهمیت آن
- پاسخ (مدعای) شما
- ساختار متن
اگر بخواد مفصلتر باشه:
- معرفی رویکرد کلی شما
- تعریف مفاهیم کلیدی یا مورد بحث
- پاسخ مختصر (یا وعدهی پاسخ) به دیدگاههای مخالف
برای این که بخوام این نظم رو توی یه مقاله نشون بدم، بخشهای مهم (جملات موضوع پاراگرافها) مقدمهی یکی از مقالات Chrisanthi Avgerou آوردم:
1. There is currently a new wave of optimism among Information and Communication Technology for Development (ICT4D) activists and scholars about the potential of ICT to enable development.
توی پاراگراف اول، نویسنده داره یه تصویر کلی از بحثی که میخواد داشته باشه رو ارائه میده که در مورد مفید بودن فناوریهای اطلاعاتی برای توسعه هست (فناوریهای اطلاعاتی چه نقشی میتونن برای توسعه داشته باشند)
2. However, extrapolation from the affordances of technologies is a poor method for predicting ICT-enabled socio-economic changes.
این جا نویسنده داره مسئلهای که میخواد بهش بپردازه رو معرفی میکنه، این جا داره میگه که در تحقیقات گذشته، روشی مناسبی که تغیرات اجتماعی -اقتصادی در اثر استفاده از فناوریهای اطلاعاتی حدس بزنه توسعه پیدا نکرده (که هدف این مقاله پوشش همچین خلائی هست)
3. Empirically, we seek to explain the emergence of networks of micro-entrepreneurs who conduct their business on the Taobao Web platform in China.
این جا هم داره میگه چجوری میخواد خلاء مطرحشده رو برطرف کنه (پاسخ نویسندگان به خلاء تحقیق)
4. The entrepreneurs in our study draw eclectically from the Taobao platform tools, data and value-adding services to develop their business
رویکرد کلی نویسنده
5. The remainder of the paper is structured as follows
ساختار کلی متن
این ترکیب تقریبا توی مقالات (حداقل مقالات با کیفیت بالا) رعایت میشند، دونستن همچین ساختاری خیلی میتونه برای نوشتنتون کمک کننده باشه، توصیه هم میکنم برید چند ساختار مقدمهی چند تا مقالهی با کیفیت رو خودتون بررسی کنید
- پ.ن: اسم کامل مقاله
Relational and institutional embeddedness of Web-enabled entrepreneurial networks: case studies of netrepreneurs in China هست، برای دانلود هم میتونید از این لینک استفاده کنید
https://sci-hub.st/10.1111/isj.12012
-پ.ن 2: رنجها کشیدم بابت نوشتن مقدمهی پروپوزالم، بعدش فهمیدم که ساختار مشخصی داره (لازم نبود اون قدر زجر بکشم) 😁
-پ.ن 3: اگر فکر میکنید مطالبی که گفتم درست نیست، خوشحال میشم نظرتون رو بگید، این جوری باعث میشه بیشتر بررسیش کنیم 🙏
-پ.ن 4: حوزهی تحقیقاتی من، علوم انسانی هست، مطمئن نیستم که دیگر حوزهها هم همچین ساختاری رو داشته باشند
@table_number3
#پژوهش
اولین جایی که توی مقاله خوانده میشود، مقدمهاش هست (البته بعد از چکیده). بر خلاف بقیهی بخشهای مقاله که چندان ساختار مشخصی ندارند، ساختار مقدمهی اکثر مقالات (علوم انسانی) با کیفیت از نظم مشخصی پیروی میکنن، توی این نوشته، میخوام ساختار مقدمهی مقاله رو با یه مثال میخوام توضیح بدم
مقدمه باید سه تا جز رو داشته باشه (بر اساس اسلایدهای دکتر هنرور):
- موضوع بزرگتر و اهمیت موضوع
- صورت مساله و اهمیت آن
- پاسخ (مدعای) شما
- ساختار متن
اگر بخواد مفصلتر باشه:
- معرفی رویکرد کلی شما
- تعریف مفاهیم کلیدی یا مورد بحث
- پاسخ مختصر (یا وعدهی پاسخ) به دیدگاههای مخالف
برای این که بخوام این نظم رو توی یه مقاله نشون بدم، بخشهای مهم (جملات موضوع پاراگرافها) مقدمهی یکی از مقالات Chrisanthi Avgerou آوردم:
1. There is currently a new wave of optimism among Information and Communication Technology for Development (ICT4D) activists and scholars about the potential of ICT to enable development.
توی پاراگراف اول، نویسنده داره یه تصویر کلی از بحثی که میخواد داشته باشه رو ارائه میده که در مورد مفید بودن فناوریهای اطلاعاتی برای توسعه هست (فناوریهای اطلاعاتی چه نقشی میتونن برای توسعه داشته باشند)
2. However, extrapolation from the affordances of technologies is a poor method for predicting ICT-enabled socio-economic changes.
این جا نویسنده داره مسئلهای که میخواد بهش بپردازه رو معرفی میکنه، این جا داره میگه که در تحقیقات گذشته، روشی مناسبی که تغیرات اجتماعی -اقتصادی در اثر استفاده از فناوریهای اطلاعاتی حدس بزنه توسعه پیدا نکرده (که هدف این مقاله پوشش همچین خلائی هست)
3. Empirically, we seek to explain the emergence of networks of micro-entrepreneurs who conduct their business on the Taobao Web platform in China.
این جا هم داره میگه چجوری میخواد خلاء مطرحشده رو برطرف کنه (پاسخ نویسندگان به خلاء تحقیق)
4. The entrepreneurs in our study draw eclectically from the Taobao platform tools, data and value-adding services to develop their business
رویکرد کلی نویسنده
5. The remainder of the paper is structured as follows
ساختار کلی متن
این ترکیب تقریبا توی مقالات (حداقل مقالات با کیفیت بالا) رعایت میشند، دونستن همچین ساختاری خیلی میتونه برای نوشتنتون کمک کننده باشه، توصیه هم میکنم برید چند ساختار مقدمهی چند تا مقالهی با کیفیت رو خودتون بررسی کنید
- پ.ن: اسم کامل مقاله
Relational and institutional embeddedness of Web-enabled entrepreneurial networks: case studies of netrepreneurs in China هست، برای دانلود هم میتونید از این لینک استفاده کنید
https://sci-hub.st/10.1111/isj.12012
-پ.ن 2: رنجها کشیدم بابت نوشتن مقدمهی پروپوزالم، بعدش فهمیدم که ساختار مشخصی داره (لازم نبود اون قدر زجر بکشم) 😁
-پ.ن 3: اگر فکر میکنید مطالبی که گفتم درست نیست، خوشحال میشم نظرتون رو بگید، این جوری باعث میشه بیشتر بررسیش کنیم 🙏
-پ.ن 4: حوزهی تحقیقاتی من، علوم انسانی هست، مطمئن نیستم که دیگر حوزهها هم همچین ساختاری رو داشته باشند
@table_number3
#پژوهش
👍2
[آقاویلر خطاب به پسرش:]
کتاب آتش بدون دود، کتاب دوم
@table_number3
#گرتهبرداری
-حالا من به تو چیزی را میگویم که باید به این (مردمت) بگویی! بگو که آقاویلر، سالها پیش از این، گفتهاست که یک ایرانی و یک ترکمن است، نه یموت، نه گوکلان، هنوز هم بر سر حرفش ایستادهاست و از این حرف، مردهاش هم برنمیگردد. یک ترکمن، برای همهی ترکمنها کار میکند، به به همهی ترکمنها یادمیدهد، و از همهی ترکمنها یادمیگیرد، و تا وقتی گوکلانها، بیشتر از ما میدانند، من احساس شرم نمیکنم که از آنها بپرسم و جواب پرسشم را از آنها بخواهم؛ و یک ایرانی، حق دارد از تمام مردم ایران کمک بخواهد و به همهی مردم ایران تکیه کند. به (مردمت) بگو که پدرم آقاویلر، امروز دیگر زمیندار و گلهدار نیست تا ثروت و مکنت، از مردم واقعی صحرا جدایش کردهباشد. آقاویلر، یک امانتدار امین و یک دهقان واقعیست... و بگو که برای جنگ با هر کس که غیر از این بیندیشد، آماده است... چند ماه پیش، به پالاز گفتم که میتواند سینهی برادرش را جلوی اولین چادر اینچهبرون بشکافد و از خشم من در امان باشد. حالا به تو میگویم هر وقت با قلب خودت حس کردی که آقاویلر، راه خطا میرود، حق داری او را - حتی از پشت- با تیر بزنی. گناهت را به گردن میگیرم. با هم حرفی داری؟
کتاب آتش بدون دود، کتاب دوم
@table_number3
#گرتهبرداری
👍1
اغلب ناامیدانه میخواهیم به جای عمل نکردن عمل کنیم، به جای سکوت کردن حرف بزنیم، به جای گوش کردن ثابت کنیم که حق با ماست، به جای لذت بردن امتیاز کسب کنیم. اینها تمایلات جهانی بشر است، دست کم در فرهنگ اروپا و حتی در افراد بسیار منفعل و بی تفاوت این گونه است.
گوش دادن. بودن. فرصت اتفاق افتادن دادن. این حالات و نگرشهایی هستند که ما آنها را از یاد بردهایم و همینها به ما کمک میکنند تا دوباره عشق و شگفتی را کشف کنیم
بچههایمان به ما چه میآموزند، فصل بازی، صفحهی ۱۴۱
@table_number3
#گرتهبرداری
گوش دادن. بودن. فرصت اتفاق افتادن دادن. این حالات و نگرشهایی هستند که ما آنها را از یاد بردهایم و همینها به ما کمک میکنند تا دوباره عشق و شگفتی را کشف کنیم
بچههایمان به ما چه میآموزند، فصل بازی، صفحهی ۱۴۱
@table_number3
#گرتهبرداری
👍2
زیباترین شکل خودانگیختگی بازی است. درست است که بازی هم قواعد و قوانین خودش را دارد اما حس آن مهمتر از قوانینش است. بازی ذات آزادی، لذت بیکوشش و سرزندگی است. به بازی توله سگها نگاه کنید، شاداباند و خیلی از این کار لذت میبرند. بچهها هم همین طورند. اگر وارد دنیایشان شویم با روح بازی ارتباط مییابیم، این طول موج ویژه ذهن است که بالا میرود و ما را سبک و رها میکند. بشر جان میکند و رنج میکشد. بازی مال فرشتههاس، اما بچهها هم این کار را میکنند. وقتی با بچههایم بازی میکنم ذهنم از هرگونه سنگینی و نگرانی خلاصی مییابد.
بچههایمان به ما چه میآموزند، فصل بازی، صفحهی ۱۴۲
@table_number3
#گرتهبرداری
بچههایمان به ما چه میآموزند، فصل بازی، صفحهی ۱۴۲
@table_number3
#گرتهبرداری
👍2
میز شماره سه
Photo
جبهه داشته باشیم؟ (مرور سریال Good Omen)
به نظر میرسه جبهه داشتن از عناصر اصلی زندگی روزمره ماست، طرفداریا ضد حکومت بودن، اقتصاددان یا جامعهشناس بودن، آرسنالی یا منچستری بودن (البته فوتبال قابلیت چند جبههای رو داره :) و ...
اعتراف میکنم که جبهه داشتن در خیلی از موارد به شخصه خیلی برام جذابیت داره (آرسنالی هستم:)، اما آیا همیشه لازم هست جبهه داشته باشیم؟؟؟
سریال Good Omen در مورد بزرگترین جبههای که در زندگی بشر وجود داره، صحبت میکنه (احتمالا)؛ در مورد تقابل بهشت و جهنم، در مورد تقابل جبههی روشنایی و تاریکی، و دوست داره نشون بده که همیشه لازم نیست جبهه داشته باشیم. سریال از این جهت جذابه که میتونه باعث بشه که حداقل در مورد یه سری از جبهههایی توی زندگی داریم فکر کنیم، شاید، شاید بشه که یه سریهاشون رو از بین برد
یه نکتهای هم در مورد سریال هست که سریال لحن به شدت تندی علیه اعتقادات مسیحی داره (که بخش بزرگیشون با اعتقادات یهودیان و مسلمانان مشترک هست)، این لحن چندان مورد پسند من نیست و اگر این جور موارد اذیتتون میکنه، شاید سریال براتون جذاب نباشه
این پادکست هم میتونه بابت این موضوع جالب باشه:
پ.ن 1: منظورم از جبهه نداشتن، به معنی منفعل بودن و نظر نداشتن نیست (میشه نظر داشت و میل شدید به یه گروه نداشت)
پ.ن2: اگر میخواهید تو یه دعوا از دو طرف کتک نخورید، حتما جبهه بگیرید (در دعواها آدم بیجبهه از دو طرف کتک میخورد، آدم با جبهه از یه طرف)😁
@table_number3
#مرور_فیلم
به نظر میرسه جبهه داشتن از عناصر اصلی زندگی روزمره ماست، طرفداریا ضد حکومت بودن، اقتصاددان یا جامعهشناس بودن، آرسنالی یا منچستری بودن (البته فوتبال قابلیت چند جبههای رو داره :) و ...
اعتراف میکنم که جبهه داشتن در خیلی از موارد به شخصه خیلی برام جذابیت داره (آرسنالی هستم:)، اما آیا همیشه لازم هست جبهه داشته باشیم؟؟؟
سریال Good Omen در مورد بزرگترین جبههای که در زندگی بشر وجود داره، صحبت میکنه (احتمالا)؛ در مورد تقابل بهشت و جهنم، در مورد تقابل جبههی روشنایی و تاریکی، و دوست داره نشون بده که همیشه لازم نیست جبهه داشته باشیم. سریال از این جهت جذابه که میتونه باعث بشه که حداقل در مورد یه سری از جبهههایی توی زندگی داریم فکر کنیم، شاید، شاید بشه که یه سریهاشون رو از بین برد
یه نکتهای هم در مورد سریال هست که سریال لحن به شدت تندی علیه اعتقادات مسیحی داره (که بخش بزرگیشون با اعتقادات یهودیان و مسلمانان مشترک هست)، این لحن چندان مورد پسند من نیست و اگر این جور موارد اذیتتون میکنه، شاید سریال براتون جذاب نباشه
این پادکست هم میتونه بابت این موضوع جالب باشه:
پ.ن 1: منظورم از جبهه نداشتن، به معنی منفعل بودن و نظر نداشتن نیست (میشه نظر داشت و میل شدید به یه گروه نداشت)
پ.ن2: اگر میخواهید تو یه دعوا از دو طرف کتک نخورید، حتما جبهه بگیرید (در دعواها آدم بیجبهه از دو طرف کتک میخورد، آدم با جبهه از یه طرف)😁
@table_number3
#مرور_فیلم
Social Science Space
Carsten de Dreu on Why People Fight
Trained as a social psychologist, Leiden University social psychologist Carsten de Dreu uses behavioral science, history, economics, archaeology, primatology and biology, among other disciplines to st
👍5
بچهها (مرور کتاب بچههایمان به ما چه میآموزند؟)
نمره 4.5 از 5
بعد از سوال پرسیدن، به نظرم جذابترین فعالیت توی دنیا بازی کردن با بچههاست:)
کتاب در مورد این صحبت میکنه که بازی با بچهها چه درسهایی به ما میده، با توجه به این که احتمالا بچهها رو خیلی دوست دارم، کتاب برام جذاب بود، روش کتاب، شبیه روشی هست که من توی کانال در مورد سریالها صحبت میکنم (نکته گرفتن از برخوردهایی که داریم)
در نظر بگیرید که روش کتاب، روش علمی نیست (صرفا یه نفر اومده در مورد تفکراتش در مورد تجربهی بزرگ کردن بچههاش رو نوشته)، شاید بتونه بهمون ایده بده اما حواستون باشه که چندان قابل استناد نیست (البته نویسنده روانشناس هست)
@table_number3
#مرور_کتاب
نمره 4.5 از 5
بعد از سوال پرسیدن، به نظرم جذابترین فعالیت توی دنیا بازی کردن با بچههاست:)
کتاب در مورد این صحبت میکنه که بازی با بچهها چه درسهایی به ما میده، با توجه به این که احتمالا بچهها رو خیلی دوست دارم، کتاب برام جذاب بود، روش کتاب، شبیه روشی هست که من توی کانال در مورد سریالها صحبت میکنم (نکته گرفتن از برخوردهایی که داریم)
در نظر بگیرید که روش کتاب، روش علمی نیست (صرفا یه نفر اومده در مورد تفکراتش در مورد تجربهی بزرگ کردن بچههاش رو نوشته)، شاید بتونه بهمون ایده بده اما حواستون باشه که چندان قابل استناد نیست (البته نویسنده روانشناس هست)
@table_number3
#مرور_کتاب
👍1
درسنوشت پژوهش
توی نوشتههام برای این که عدم قطعیت رو نشون بدم، خیلی جاها از عبارت
to the best of my knowledge
استفاده میکردم، بازخوردی که از استادم گرفتم این بود که این عبارت چندان مناسب نیست و بهتره که عدم قطعیت رو از راههای دیگهای نشون بدم، مثلا میشه از عبارتهایی مثل
it seems that
استفاده کرد
#پژوهش
@table_number3
توی نوشتههام برای این که عدم قطعیت رو نشون بدم، خیلی جاها از عبارت
to the best of my knowledge
استفاده میکردم، بازخوردی که از استادم گرفتم این بود که این عبارت چندان مناسب نیست و بهتره که عدم قطعیت رو از راههای دیگهای نشون بدم، مثلا میشه از عبارتهایی مثل
it seems that
استفاده کرد
#پژوهش
@table_number3
👍7
دعوای واژگانی یا terminology (درسنوشت پژوهش)
این که چه واژههایی رو توی متن استفاده میکنیم، خیلی شاید موضوع عجیب و غریبی به نظر نیاد اما واقعا اهمیت بالایی داره. توی پروپوزالم یکی از انتقادهای استادم، این بود که تکلیفم رو روشن کنم که به institutional-based trust یا institutional trust یا institutional trust mechanisms اشاره دارم (دقت کنید این واژگان، در نگاه اول تفاوت خیلی زیادی ندارند)
غیر از پروپوزال هم، اخیرا با یکی از دوستانم سر تعریف کلمهی ideology کلی بحث کردیم (بامزگی تعریف ایدئولوژی این که توی حوزههای مختلف معانی مختلفی داره)، این که یه کلمه رو چی تعریف کنی، فقط کاربرد نشانهگذاری نداره، بلکه حتی میتونه باعث شکل دادن استدلالهای آدم بشه (تعریفی که ملت از ideology میدن به نظرم توی شکل دادن تفکراتشون تاثیرگذاره)
خلاصه که از چه کلمههایی دارید استفاده میکنید رو چندان پیش پا افتاده در نظر نگیرید (من الان شروع کردم رنگی کردن واژههای مهم پروپوزالم که بعدش اصلاحشون کنم، عکس یکی از پاراگرافهام رو میفرستم)
@table_number3
#پژوهش #نگارش #تجربهنوشت
این که چه واژههایی رو توی متن استفاده میکنیم، خیلی شاید موضوع عجیب و غریبی به نظر نیاد اما واقعا اهمیت بالایی داره. توی پروپوزالم یکی از انتقادهای استادم، این بود که تکلیفم رو روشن کنم که به institutional-based trust یا institutional trust یا institutional trust mechanisms اشاره دارم (دقت کنید این واژگان، در نگاه اول تفاوت خیلی زیادی ندارند)
غیر از پروپوزال هم، اخیرا با یکی از دوستانم سر تعریف کلمهی ideology کلی بحث کردیم (بامزگی تعریف ایدئولوژی این که توی حوزههای مختلف معانی مختلفی داره)، این که یه کلمه رو چی تعریف کنی، فقط کاربرد نشانهگذاری نداره، بلکه حتی میتونه باعث شکل دادن استدلالهای آدم بشه (تعریفی که ملت از ideology میدن به نظرم توی شکل دادن تفکراتشون تاثیرگذاره)
خلاصه که از چه کلمههایی دارید استفاده میکنید رو چندان پیش پا افتاده در نظر نگیرید (من الان شروع کردم رنگی کردن واژههای مهم پروپوزالم که بعدش اصلاحشون کنم، عکس یکی از پاراگرافهام رو میفرستم)
@table_number3
#پژوهش #نگارش #تجربهنوشت
👍1🫡1
Celloole Bi Marz
Dariush
فکر کنم که به شدت آدم سنتی هستم و دل کندن کلا برام کار سختیه، نه توی زندگیم خواستم از راهی که انتخاب کردم جدا بشم و نه از جایی که هستم
اما کم کم واقعیت زندگی داره نشون میده که احتمالا تا حدودی باید از راه یا جایی که هستم دل بکنم
ته دلم، غم غربته، هر چند که هنوز چند قدمی تا غربتی شدنم باقی مونده (البته که همچنان همون آدم مسخرهبازی هستم :)
کاشکی آدمهای قویتری بودیم (شاید، کاشکی آدم قویتری بودم)
#دلنوشته
اما کم کم واقعیت زندگی داره نشون میده که احتمالا تا حدودی باید از راه یا جایی که هستم دل بکنم
ته دلم، غم غربته، هر چند که هنوز چند قدمی تا غربتی شدنم باقی مونده (البته که همچنان همون آدم مسخرهبازی هستم :)
کاشکی آدمهای قویتری بودیم (شاید، کاشکی آدم قویتری بودم)
#دلنوشته
❤3👍2
دوره همخوانی کتاب Essentials of Social Research
سلام
اگر من رو بشناسید، احتمالا بدونید که پژوهش اجتماعی خیلی اهمیت بالایی داره برام
به خاطر همین، دو سال پیش بود که دربهدر دنبال یه استاد برای یاد گرفتنتش بودم و خدا رو شکر تونستم از اینترنت یه استاد خوب و دوستداشتنی رو پیدا کنم :)
و با کمک اون استاد تا الان به نظر مسیر خوبی رو برای یادگیری تحقیق اجتماعی جلو رفتم
حالا بعد از دو سال تجربه، خیلی مشتاقم به افراد دیگهای هم که دوست دارن این راه رو بیان کمک کنم، به خاطر همین تصمیم گرفتم که یه دوره برگزار کنم که توش اولین کتابی که توی این مسیر خونده بودم با کسایی که دوست دارن همخوانی کنم (البته دقیقتر دومیش، اولی کمتر جذاب بود :)
کتابی هم که قرار هست خونده بشه، کتاب Essentials of Social Research هست که برای آشنایی اولیه با پژوهش خوبه، مواردی رو هم که توش توضیح میده رو با ذکر مثال از پژوهشهای واقعی تشریح میکنه (اینش خیلی جذابه)
اگر با من هم آشنا نیستید، حوزهی پژوهشی من سیستمهای اطلاعاتی (Information Systems) هست که به طور بامزهای توی ایران بهش میگن مدیریت فناوری اطلاعات (ارشد این رشته رو دانشگاه تهران گرفتم و الان دانشجوی دکترای فردوسیام). بیشتر گرایش دارم که تحقیق کیفی انجام بدم ولی جدیدا سعی دارم کار کمی هم انجام بدم (تزی که خودم خارج از دانشگاه در حال انجامش هستم کیفی هست و تزی که میخوام برای دکترام انجام بدم کمی)
سه تا نکته هم:
1. اگر دوست دارید کار پژوهشی جدی انجام بدید، باید توانایی انگلیسی نوشتن و خوندن رو داشته باشید، در نتیجه کتاب انگلیسی هم برای خوندن انتخاب کردم، البته که متن کتاب چندان سخت خوان نیست و حجم هفتگی هم که خواهیم خواند چندان بالا نیست. غیر از اون، یه گروهی هم تشکیل میدیم که هر جا رو که نفهمیدیم بتونیم از هم بپرسیم. اگر تا الان کتاب انگلیسی نخوندید، فرصت خوبیه که ترستون بریزه (البته که تا حدودی باید انگلیسی بلد باشید)
2. توی دوره سعی خواهم کرد با توجه به مواردی که بیان میشه، نکاتی که رو که تجربه کردم رو انتقال بدم
3. شاید با هم صحبت کنیم و به این نتیجه برسیم که که کتاب چندان به درد شما نمیخوره (البته باز هم سعی میکنم تا حد توان راهنمایی کنم که چه چیزی به درد میخوره)
اگر دوست داشتید شرکت کنید، بهم پیام بدید که باهم در موردش صحبت کنیم:
@amirkhan_97
سلام
اگر من رو بشناسید، احتمالا بدونید که پژوهش اجتماعی خیلی اهمیت بالایی داره برام
به خاطر همین، دو سال پیش بود که دربهدر دنبال یه استاد برای یاد گرفتنتش بودم و خدا رو شکر تونستم از اینترنت یه استاد خوب و دوستداشتنی رو پیدا کنم :)
و با کمک اون استاد تا الان به نظر مسیر خوبی رو برای یادگیری تحقیق اجتماعی جلو رفتم
حالا بعد از دو سال تجربه، خیلی مشتاقم به افراد دیگهای هم که دوست دارن این راه رو بیان کمک کنم، به خاطر همین تصمیم گرفتم که یه دوره برگزار کنم که توش اولین کتابی که توی این مسیر خونده بودم با کسایی که دوست دارن همخوانی کنم (البته دقیقتر دومیش، اولی کمتر جذاب بود :)
کتابی هم که قرار هست خونده بشه، کتاب Essentials of Social Research هست که برای آشنایی اولیه با پژوهش خوبه، مواردی رو هم که توش توضیح میده رو با ذکر مثال از پژوهشهای واقعی تشریح میکنه (اینش خیلی جذابه)
اگر با من هم آشنا نیستید، حوزهی پژوهشی من سیستمهای اطلاعاتی (Information Systems) هست که به طور بامزهای توی ایران بهش میگن مدیریت فناوری اطلاعات (ارشد این رشته رو دانشگاه تهران گرفتم و الان دانشجوی دکترای فردوسیام). بیشتر گرایش دارم که تحقیق کیفی انجام بدم ولی جدیدا سعی دارم کار کمی هم انجام بدم (تزی که خودم خارج از دانشگاه در حال انجامش هستم کیفی هست و تزی که میخوام برای دکترام انجام بدم کمی)
سه تا نکته هم:
1. اگر دوست دارید کار پژوهشی جدی انجام بدید، باید توانایی انگلیسی نوشتن و خوندن رو داشته باشید، در نتیجه کتاب انگلیسی هم برای خوندن انتخاب کردم، البته که متن کتاب چندان سخت خوان نیست و حجم هفتگی هم که خواهیم خواند چندان بالا نیست. غیر از اون، یه گروهی هم تشکیل میدیم که هر جا رو که نفهمیدیم بتونیم از هم بپرسیم. اگر تا الان کتاب انگلیسی نخوندید، فرصت خوبیه که ترستون بریزه (البته که تا حدودی باید انگلیسی بلد باشید)
2. توی دوره سعی خواهم کرد با توجه به مواردی که بیان میشه، نکاتی که رو که تجربه کردم رو انتقال بدم
3. شاید با هم صحبت کنیم و به این نتیجه برسیم که که کتاب چندان به درد شما نمیخوره (البته باز هم سعی میکنم تا حد توان راهنمایی کنم که چه چیزی به درد میخوره)
اگر دوست داشتید شرکت کنید، بهم پیام بدید که باهم در موردش صحبت کنیم:
@amirkhan_97
👏8👍2
[آقاویلر خطاب به دامادش:]
آتش بدون دود، کتاب دوم
@table_number3
#گرتهبردای
- آرپاچی! من، کلهشقی را همیشه دوست داشتهام؛ و هنوز هم دارم. تو، برای اوجاها، داماد خوبی هستی که این قدر یکدنده و سرسختی... از تو نمیرنجم که با من این طور حرف زدی؛ اما ...
آتش بدون دود، کتاب دوم
@table_number3
#گرتهبردای
میز شماره سه
[آقاویلر خطاب به دامادش:] - آرپاچی! من، کلهشقی را همیشه دوست داشتهام؛ و هنوز هم دارم. تو، برای اوجاها، داماد خوبی هستی که این قدر یکدنده و سرسختی... از تو نمیرنجم که با من این طور حرف زدی؛ اما ... آتش بدون دود، کتاب دوم @table_number3 #گرتهبردای
برای تز دکترا (یا ارشد)، برای انجام یه کار خفن یهدندگی کنیم؟ (درسنوشت پژوهش)
(اول از همه، بدانید و آگاه باشید که نویسندهی این متن یکی از یکدندهترین مردمان این دیار است 😊، به طوری که در جلسهی دفاع ارشدش، اساتید گرام از سماجتش شکوه و گلایه سر دادند)
داستان رو از اون جایی میگم که میخواستم اولین کارم رو توی حوزهی علوم انسانی انجام بدم (حوزهی کاری که توی ارشد انجام دادم تحقیق در عملیات بود)، توی مراحل اول که باید موضوع انتخاب میکردم، یکی از ایرادهایی که استادم از موضوعات پیشنهادیم گرفت، پیچیدگی انجام اون تحقیق برای به سرانجام رسیدنش بود، البته من هم توی ناخداگاهم این بود که من باید یه کار خفن انجام بدم که کسی در دنیا انجام نداده
از اون جایی که تا حدودی هم اعتقاد دارم که باید به حرف آدم با تجربه اعتماد کرد، با توجه به حرفهای استادم، کم کم به سمت یه موضوعی رفتم که بسیار کوچکتر از ایدههای اولیهام بود(اولش میخواستم کار اکتشافی انجام بدم، بعد رفتم سمت کار توصیفی)، آیا با این کار آیا من به آرمانم پشت کردم (یکدندگی برای انجام یه کار خفن)؟
از نظر من نه، چرا؟ چون معمولا کارهای بزرگ، کارهای نیستند که توی یک سال یا دو سال انجام بشن (بلکه لازم هست که طرف حداقل شاید بیش از 10 سال از عمرش رو بذاره بابت کسب تجربه برای انجامش). علت این هم که بهتره که تز دکترا و ارشد رو کار نسبتا غیر پیچیده انجام بدیم این که زیرساختهای انجام یه کار بزرگ رو توی یه افق زمانی بلندمدت برای خودمون ایجاد کنیم. به عبارت دیگه، اگر میخواهیم یک یهدنده والامقام بشیم، قائدتا پیمودن راه 10 ساله (یا بیشتر) خیلی خفنتر از یه راه دوساله است
به طور خلاصه، اگر فکر انجام یه کار خیلی خفن رو دارید، به نظر نمیرسه که جای این کار توی دکترا (یا ارشد باشه)، بلکه ارشد و دکترا، جایی هست که شما توانایی انجام یه کار حرفهای پژوهش رو پیدا میکنید و اگر بخواهید قدم پنجم راهتون رو به جای قدم اول بردارید احتمالا با چالش جدی روبرو میشید. در نتیجه، پیشنهاد میکنم که اگر همچنان در ابتدای راه پژوهش هستید (مثل من)، دنبال کار خیلی خفن نرید
@table_number3
#پژوهش
(اول از همه، بدانید و آگاه باشید که نویسندهی این متن یکی از یکدندهترین مردمان این دیار است 😊، به طوری که در جلسهی دفاع ارشدش، اساتید گرام از سماجتش شکوه و گلایه سر دادند)
داستان رو از اون جایی میگم که میخواستم اولین کارم رو توی حوزهی علوم انسانی انجام بدم (حوزهی کاری که توی ارشد انجام دادم تحقیق در عملیات بود)، توی مراحل اول که باید موضوع انتخاب میکردم، یکی از ایرادهایی که استادم از موضوعات پیشنهادیم گرفت، پیچیدگی انجام اون تحقیق برای به سرانجام رسیدنش بود، البته من هم توی ناخداگاهم این بود که من باید یه کار خفن انجام بدم که کسی در دنیا انجام نداده
از اون جایی که تا حدودی هم اعتقاد دارم که باید به حرف آدم با تجربه اعتماد کرد، با توجه به حرفهای استادم، کم کم به سمت یه موضوعی رفتم که بسیار کوچکتر از ایدههای اولیهام بود(اولش میخواستم کار اکتشافی انجام بدم، بعد رفتم سمت کار توصیفی)، آیا با این کار آیا من به آرمانم پشت کردم (یکدندگی برای انجام یه کار خفن)؟
از نظر من نه، چرا؟ چون معمولا کارهای بزرگ، کارهای نیستند که توی یک سال یا دو سال انجام بشن (بلکه لازم هست که طرف حداقل شاید بیش از 10 سال از عمرش رو بذاره بابت کسب تجربه برای انجامش). علت این هم که بهتره که تز دکترا و ارشد رو کار نسبتا غیر پیچیده انجام بدیم این که زیرساختهای انجام یه کار بزرگ رو توی یه افق زمانی بلندمدت برای خودمون ایجاد کنیم. به عبارت دیگه، اگر میخواهیم یک یهدنده والامقام بشیم، قائدتا پیمودن راه 10 ساله (یا بیشتر) خیلی خفنتر از یه راه دوساله است
به طور خلاصه، اگر فکر انجام یه کار خیلی خفن رو دارید، به نظر نمیرسه که جای این کار توی دکترا (یا ارشد باشه)، بلکه ارشد و دکترا، جایی هست که شما توانایی انجام یه کار حرفهای پژوهش رو پیدا میکنید و اگر بخواهید قدم پنجم راهتون رو به جای قدم اول بردارید احتمالا با چالش جدی روبرو میشید. در نتیجه، پیشنهاد میکنم که اگر همچنان در ابتدای راه پژوهش هستید (مثل من)، دنبال کار خیلی خفن نرید
@table_number3
#پژوهش
👍4👌2
تمرکز (مرور پادسکت)
این چند وقته اخیر (و احتمالا خیلی از وقتها توی زندگیم) خیلی مشکل تمرکز داشتم و زمانی که میخوام کارهام رو انجام بدم، دائما یا تلگرام رو باز میکنم یا دنبال اخبار توی اینترنت میگردم و ... . چند روز پیش همین جوری داشتم قسمتهای مختلف پادکست Hidden Brain رو نگاه میکردم که دیدم یه قسمتی به نام finding focus داره و حدس زدم قسمت جذابی باشه و کامل گوش دادمش؛ الان متوجه شدم که متاسفانه یا خوشبختانه، مشکل تمرکز فقط برای من نیست و احتمالا خیلی از مردم دنیا با این موضوع دست و پنجه نرم میکنن (اگر میخواهید متوجه عمق فاجعه بشید، به ارقامی که توی قسمت اول پادکست مطرح میشه گوش کنید)
توی قسمت دوم پادکست، آکادمیکی که دعوت شده بود، چندتا راهحل برای بالا بردن تمرکز ارائه میده. این راهحلها اینها بودن:
۱. به مورد مواردی که موجب حواسپرتی شما میشه فکر کنید، مثلا به خودتون بگید که تلگرام باز کردن باعث حواس پرتی شما میشه، جوری که وقتی تلگرام رو باز میکنید؛ این سوال توی ذهنتون شکل بگیره: واقعا من این جا چیکار دارم؟ آمدهام، آمدنم بهر چه بود و .... 😊، این جوری وقتی که حواستون پرت میشه، یه ضمیری توی ناخودآگاهتون به سمت راه درست هدایتتون میکنه
۲. اول روز کارهایی که میخواهید تا آخر روز انجام بدید رو تعیین کنید و شرایط نهایی روزتون رو برای خودتون تجسم کنید، مثلا قرار هست که امروز فلان بخش از پروپوزالام رو بنویسم و وقتی رفتم خونه و حساب خسته شدم، یه قسمت سریال با خیال آسوده نگاه میکنم
۳. آکادمیکی که داشت صحبت میکرد، میگفت هر آدمی توی یه سری از ساعات روز بیشتر قدرت تمرکز داره، مثلا من خودم حس میکنم وقتی به سمت شب میریم، بیشتر حوصله دارم تا کارهای فکری انجام بدم نسبت به صبح، میتونید کارهایی که مشکلتر هستند رو توی ساعتهایی که پرحوصلهترید انجام بدید و کارهای سادهتر رو توی ساعتی که بازدهی کمتری دارید
۴. برای چک کردن تلگرام یا ایمیل، زمان مشخص برای خودتون تعیین کنید، مثلا ساعت ۸ صبح و ۱۲ ظهر و ۵ بعد از ظهر
۵. فضای خالی برای روزتون در نظر بگیرید، همهی روزتون رو پر نکنید برای کار کردن
پ.ن: سایت پادکست اگر خواستید گوش کنید
@table_number3
#مرور_پادکست
این چند وقته اخیر (و احتمالا خیلی از وقتها توی زندگیم) خیلی مشکل تمرکز داشتم و زمانی که میخوام کارهام رو انجام بدم، دائما یا تلگرام رو باز میکنم یا دنبال اخبار توی اینترنت میگردم و ... . چند روز پیش همین جوری داشتم قسمتهای مختلف پادکست Hidden Brain رو نگاه میکردم که دیدم یه قسمتی به نام finding focus داره و حدس زدم قسمت جذابی باشه و کامل گوش دادمش؛ الان متوجه شدم که متاسفانه یا خوشبختانه، مشکل تمرکز فقط برای من نیست و احتمالا خیلی از مردم دنیا با این موضوع دست و پنجه نرم میکنن (اگر میخواهید متوجه عمق فاجعه بشید، به ارقامی که توی قسمت اول پادکست مطرح میشه گوش کنید)
توی قسمت دوم پادکست، آکادمیکی که دعوت شده بود، چندتا راهحل برای بالا بردن تمرکز ارائه میده. این راهحلها اینها بودن:
۱. به مورد مواردی که موجب حواسپرتی شما میشه فکر کنید، مثلا به خودتون بگید که تلگرام باز کردن باعث حواس پرتی شما میشه، جوری که وقتی تلگرام رو باز میکنید؛ این سوال توی ذهنتون شکل بگیره: واقعا من این جا چیکار دارم؟ آمدهام، آمدنم بهر چه بود و .... 😊، این جوری وقتی که حواستون پرت میشه، یه ضمیری توی ناخودآگاهتون به سمت راه درست هدایتتون میکنه
۲. اول روز کارهایی که میخواهید تا آخر روز انجام بدید رو تعیین کنید و شرایط نهایی روزتون رو برای خودتون تجسم کنید، مثلا قرار هست که امروز فلان بخش از پروپوزالام رو بنویسم و وقتی رفتم خونه و حساب خسته شدم، یه قسمت سریال با خیال آسوده نگاه میکنم
۳. آکادمیکی که داشت صحبت میکرد، میگفت هر آدمی توی یه سری از ساعات روز بیشتر قدرت تمرکز داره، مثلا من خودم حس میکنم وقتی به سمت شب میریم، بیشتر حوصله دارم تا کارهای فکری انجام بدم نسبت به صبح، میتونید کارهایی که مشکلتر هستند رو توی ساعتهایی که پرحوصلهترید انجام بدید و کارهای سادهتر رو توی ساعتی که بازدهی کمتری دارید
۴. برای چک کردن تلگرام یا ایمیل، زمان مشخص برای خودتون تعیین کنید، مثلا ساعت ۸ صبح و ۱۲ ظهر و ۵ بعد از ظهر
۵. فضای خالی برای روزتون در نظر بگیرید، همهی روزتون رو پر نکنید برای کار کردن
پ.ن: سایت پادکست اگر خواستید گوش کنید
@table_number3
#مرور_پادکست
Hidden Brain Media
Finding Focus - Hidden Brain Media
We spend more and more of our lives staring at screens. Our cellphones, smartwatches and laptops allow us to communicate instantly with people anywhere in the world, and quickly look up obscure facts. But our digital devices are also altering our brains in…
👍5🔥1
میز شماره سه
دوره همخوانی کتاب Essentials of Social Research سلام اگر من رو بشناسید، احتمالا بدونید که پژوهش اجتماعی خیلی اهمیت بالایی داره برام به خاطر همین، دو سال پیش بود که دربهدر دنبال یه استاد برای یاد گرفتنتش بودم و خدا رو شکر تونستم از اینترنت یه استاد خوب و…
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل اول (مبانی):
- اهمیت روش تحقیق، در اتصال داده به نظریه است
- به راه یادگیری در مورد دنیا، علم گفته میشود
- به عنوان دانشمندان علوم انسانی، ما میدانیم که علم، فعالیت اجتماعی است که توسط انجمنی از افراد (نه فقط یک فرد) انجام میگیرد
- انجمنهای علمی به زیرشاخههای مختلفی مثل فیزیک، بیولوژی و ... تقسیم شدند
- افراد در انجمنهای مختلف، در مورد این که دنیا چگونه کار میکنه با هم صحبت میکنند.
- گفتگوهایی که در انجمنها صورت میگیره، یه سری قوانین داره؛ مهمترین قانون این که افراد باید یافتههای خودشون رو با دیگران به اشتراک بگذارند
- خروجی گفتگوهای دانشمندان،نظریات علمی هستند، نظریات علمی، عبارتهای توصیفی از دنیا هستند که اکثر آنها روابط علت و معلولی رو توصیف میکنند (اگر پدیدهی الف رخ داد، در پس آن پدیده ب نیز رخ خواهد داد)
- برای ساختن نظریههای معتبر بر اساس مشاهدات، اعضای هر انجمن علمی، بر روی یه سری قوانین محکم توافق کردند، این قوانین روشهای علمی نامیده میشه
- علوم اجتماعی از چند مورد با باقی علوم تفاوت داره:
— تو علوم اجتماعی نمیشه (و نباید) دنیای اطراف رو عوض کرد
— شرایط مواردی که مطالعه میکنیم به شدت مهم و تاثیرگذار هستند
— هدف دانشمند علوم اجتماعی، نه فقط شناخت دنیا، بلکه ارائه پیشنهاد برای بهبود شرایطش هست
- استدلال (reasoning) به دو صورت کلی انجام میگیره: ۱. استدلال استنتاجی (deductive) یا استدلال کل به جز، زمانی که از یک گزارهی عمومی، در مورد یک پدیدهی مشخص قضاوت میکنیم (فرد دانشگاهی، نوشتن درست بلد است، علی دانشگاهی است -> علی نوشتن درست بلد است) ۲. استدلال استقرائی (inductive) یا جزء به کل: زمانی که از مشاهداتمون، یک گزارهی کلی تولید میکنیم (رفتیم یه شهری دیدیم که تمام قوهای این شهر سفید است، نتیجه میگیریم که تمام قوها سفید هستند)، به طور خلاصه زمانی که از داده به نظریه میرسیم، استدلال استقرائی انجام دادیم، زمانی هم که از نظریه به داده میرسیم استدلال استنتاجی
- هستیشناسی (Onthology) شامل گزارههایی است که در مورد چیستی جهان هستند (این که دنیا از چه چیزی تشکیل شده): دو دیدگاه پایهای هستیشناسانه وجود داره: ۱. واقعگرایی (realism): دنیا مستقل از ماهایی که داریم مشاهدهاش میکنیم هست ۱. پدیدارشناسی (phenomenology): دنیای خارجی وجود نداره و هر چی هست، توی ذهن ما شکل گرفته
- دو دیدگاه فلسفی اصلی وجود داره: ۱. اثباتگرایی (Positivism): هستیشناسی این گروه بیشتر بر واقعگرایی سوار است، ۲. ساختارگرایی (constructionism): هستیشناسی این گروه بیشتر بر پدیدارشناسی سوار است
- معرفتشناسی (Epistemology) شامل گزارههایی در مورد توانایی ما در شناختن از دنیای اطراف است
پ.ن۱: فصل اول کتاب، یه مثال خیلی جالب در مورد فرایند تولید نظریه داره که سخت بود توی این پست بذارم، توصیه میکنم خودتون بخونیدش، سعی میکنم در آینده توی یه پست هم اون رو بذارم
پ.ن۲: این پست بر اساس کتابی هست که در حال مرورش هستیم، مفاهیمی که این جا گفته شد رو کتابها و نویسندگان دیگه جوری دیگه بیان میکنن
پ.ن۳: بازخورد شما بسیار کمک کننده است 😊، نظری اگر دارید که چجوری این خلاصه قابل فهمتر میشه خیلی خوشحال میشم که بگید 🙏
@table_number3
#خلاصه_کتاب #پژوهش
#EssentialsOfSocialResearch
- اهمیت روش تحقیق، در اتصال داده به نظریه است
- به راه یادگیری در مورد دنیا، علم گفته میشود
- به عنوان دانشمندان علوم انسانی، ما میدانیم که علم، فعالیت اجتماعی است که توسط انجمنی از افراد (نه فقط یک فرد) انجام میگیرد
- انجمنهای علمی به زیرشاخههای مختلفی مثل فیزیک، بیولوژی و ... تقسیم شدند
- افراد در انجمنهای مختلف، در مورد این که دنیا چگونه کار میکنه با هم صحبت میکنند.
- گفتگوهایی که در انجمنها صورت میگیره، یه سری قوانین داره؛ مهمترین قانون این که افراد باید یافتههای خودشون رو با دیگران به اشتراک بگذارند
- خروجی گفتگوهای دانشمندان،نظریات علمی هستند، نظریات علمی، عبارتهای توصیفی از دنیا هستند که اکثر آنها روابط علت و معلولی رو توصیف میکنند (اگر پدیدهی الف رخ داد، در پس آن پدیده ب نیز رخ خواهد داد)
- برای ساختن نظریههای معتبر بر اساس مشاهدات، اعضای هر انجمن علمی، بر روی یه سری قوانین محکم توافق کردند، این قوانین روشهای علمی نامیده میشه
- علوم اجتماعی از چند مورد با باقی علوم تفاوت داره:
— تو علوم اجتماعی نمیشه (و نباید) دنیای اطراف رو عوض کرد
— شرایط مواردی که مطالعه میکنیم به شدت مهم و تاثیرگذار هستند
— هدف دانشمند علوم اجتماعی، نه فقط شناخت دنیا، بلکه ارائه پیشنهاد برای بهبود شرایطش هست
- استدلال (reasoning) به دو صورت کلی انجام میگیره: ۱. استدلال استنتاجی (deductive) یا استدلال کل به جز، زمانی که از یک گزارهی عمومی، در مورد یک پدیدهی مشخص قضاوت میکنیم (فرد دانشگاهی، نوشتن درست بلد است، علی دانشگاهی است -> علی نوشتن درست بلد است) ۲. استدلال استقرائی (inductive) یا جزء به کل: زمانی که از مشاهداتمون، یک گزارهی کلی تولید میکنیم (رفتیم یه شهری دیدیم که تمام قوهای این شهر سفید است، نتیجه میگیریم که تمام قوها سفید هستند)، به طور خلاصه زمانی که از داده به نظریه میرسیم، استدلال استقرائی انجام دادیم، زمانی هم که از نظریه به داده میرسیم استدلال استنتاجی
- هستیشناسی (Onthology) شامل گزارههایی است که در مورد چیستی جهان هستند (این که دنیا از چه چیزی تشکیل شده): دو دیدگاه پایهای هستیشناسانه وجود داره: ۱. واقعگرایی (realism): دنیا مستقل از ماهایی که داریم مشاهدهاش میکنیم هست ۱. پدیدارشناسی (phenomenology): دنیای خارجی وجود نداره و هر چی هست، توی ذهن ما شکل گرفته
- دو دیدگاه فلسفی اصلی وجود داره: ۱. اثباتگرایی (Positivism): هستیشناسی این گروه بیشتر بر واقعگرایی سوار است، ۲. ساختارگرایی (constructionism): هستیشناسی این گروه بیشتر بر پدیدارشناسی سوار است
- معرفتشناسی (Epistemology) شامل گزارههایی در مورد توانایی ما در شناختن از دنیای اطراف است
پ.ن۱: فصل اول کتاب، یه مثال خیلی جالب در مورد فرایند تولید نظریه داره که سخت بود توی این پست بذارم، توصیه میکنم خودتون بخونیدش، سعی میکنم در آینده توی یه پست هم اون رو بذارم
پ.ن۲: این پست بر اساس کتابی هست که در حال مرورش هستیم، مفاهیمی که این جا گفته شد رو کتابها و نویسندگان دیگه جوری دیگه بیان میکنن
پ.ن۳: بازخورد شما بسیار کمک کننده است 😊، نظری اگر دارید که چجوری این خلاصه قابل فهمتر میشه خیلی خوشحال میشم که بگید 🙏
@table_number3
#خلاصه_کتاب #پژوهش
#EssentialsOfSocialResearch
❤2👍2
[از گفتگوی آلنی با پدرش:]
کتاب آتش بدون دود، کتاب سوم (اتحاد بزرگ)، فصل مکالمات دیگر
@table_number3
#گرتهبرداری
... در گذشته، ما کوچی بودیم و گلهدار. و همه تقریبا، به اندازهی هم چیزهایی داشتند، و همه، تقریبا، برای همه کار میکردند. این را تو میگویی، پدر. آیا آن چه را که خودت میگوی، قبول داری؟
- قبول دارم، قبول دارم ...
- پس چه شد که ناگهان، گروه کوچکی گلهدار شدند و ثروتمند، و گروه بزرگی، چوپان و گلهپا و عامی و تنگدست؟
- خب ... خب عدهیی لیاقت داشتند که مالشان را حفظ کنند، و عدهیی نداشتند.
- پس چیزی به اسم (لیاقت) وجود داشت و هنوز هم دارد که باعث شود عدهیی اربابی کنند، و عدهیی نوکری ارباب را بکنند؛ مزدبگیر شوند و با گردن کج، جلوی ارباب بایستند و به جای آن که نان از سر سفرهی خودشان بخورند، ته ماندهی سفرهی گلهداران را بخورند. این طور نیست پدر؟
- من هیچوقت به چوپانها، مهترها و کسانی که سر زمینم کار میکردند بَد نکردم و ته سفرهام را برای آنها نتکاندم. اگر ندانسته بد کرده باشم هم امروز دیگر نمیکنم؛ چون زمین و گله ندارم تا بتوانم...
- پدر سعی کن حرفم را بفهمی تا مجبور نشویم مثل اسب مسابقه، دائما دور یک میدان بچرخیم، من از (آقاویلر) حرف نمیزنم، از (آیدوغدی) حرف نمیزنم، از هیچ کس به خصوصی حرف نمیزنم. اگر نام میبرم، نام، وسیله است. من از کل آن گروه کوچکی حرف میزنم که به قول تو به خاطر لیاقتشان توانستند گروه بسیار بزرگی را به بندگی بکشند... تو منکر این قضیه هستی؟
- نه.. خیلیها واقعا بد رفتار میکنند.
- بد رفتار میکنند؛ چون، به قول تو، لایقتر هستند. یعنی، عملا، لیاقت، همان چیزیست که باعث میشود عدهیی فاسد شوند، زورگو شوند، ظالم شوند، و قدرت آن را پیدا کنند که محصولِ کار دیگران را برای خودشان بردارند. آیا باز هم اسم این چیز را (لیاقت) میگذاری پدر؟
- لااقل، زمانی اسمش لیاقت بود.
- ممنونم پدر. این جوابِ کاملیست. زمانی، اسمش (لیاقت) بود اما بعد، چه؟ اولین کسانی که لیاقت نشان دادند و گلههایشان را بزرگتر کردند و زمنها را تصرف کردند و دانه پاشیدند و از هر دانه صد دانه برداشتند، حق داشتند صاحب همه چیزهایی باشند که محصولِ کار و لیاقت خودشان بود؛ اما آیا بچههای اینها هم، باز، لایق بودند؟ و لایقتر از مزدبگیران بدبخت بودند؟ یک نسل که گذشت، دیگر این بچههای ثروتمندان نبودند که واقعا لیاقت داشتند؛ بلکه لایق واقعی، همان چوپانها و مزدبگیرها بودند؛ همان کسانی که میتوانستند زمینها را خوب بکارند و گلهها رو خوب نگهدارند. باز نگو که من خودم روی زمینهایم کار کردهام
کتاب آتش بدون دود، کتاب سوم (اتحاد بزرگ)، فصل مکالمات دیگر
@table_number3
#گرتهبرداری
👏1
میز شماره سه
Photo
در ستایش خیرهسری (مرور کتاب آتش بدود دود، قسمت اول)
بالاخره سه کتاب اول آتش بدون دود (جلد اول) رو تموم کردم (خدا رو شکر که تو عید فرصت کردم بعد از مدتها زیاد رمان بخونم)، میخوام در موردش دو تا مرور بنویسم، یکی در مورد درونمایهی کتاب و یکی در مورد سبک داستانیش، با توجه به این که حدس میزنم که سبک و درونمایهی دو جلد بعدی هم یکسان هست؛ در نتیجه، احتمالش کمه برای دو جلد باقی مونده مرور دیگهای بنویسم
اما در مورد درونمایهی جذاب این کتاب، خیرهسری: معنی خیرهسری میشه، تمرد، خودسری، گستاخی (فرهنگ دهخدا). جلد اول کتاب روایتِ پدر، پسر و نوهای ترکمنه که به شدت خیرهسر هستند و با نظم جامعهشون در ستیز اند. کتاب رو خیلی دوست داشتم، چون من هم فکر میکنم برای این که جامعهمون بهتر بشه، باید خیرهسری کنیم؛ باید با مردمان جامعهمون (کسایی که به شخصه خیلی دوستشون دارم) دعوا کنیم و بجنگیم و ازشون بخواهیم که اعتیادشون رو به نظمهای بدی که تو جامعه رواج داره کنار بذارند، مشخصا که اونها هم به راحتی تغیر رو قبول نمیکنن و در مقابل، مقاومتی سخت از خودشون نشون میدن (البته منظورم همهی رسمها نیست، خودم شخصا خیلی از رسوم سنتی ایرانی رو دوست دارم). طبعا نتیجهی این دعوا، طرد شدن و فحش خوردن و هزارتا چیز دیگه است. آیا ماها که ادعای دوست داشتن بهبود جامعه رو داریم، توانایی تحمل همچین فشارهایی رو داریم؟ آیا به اندازهی کافی خیرهسر هستیم؟
یکی دیگه از درونمایههای مستتر کتاب، دوست داشتن قومیتهای مختلف ایرانیه. چقدر برام دلچسب که نادر ابراهیمی آذری، در مورد ترکمنهای عزیز نوشته و چقدر این کتاب قلب من رو به ترکمنهای دوستداشتنی نزدیک کرد. الان که کتاب رو تموم کردم در آرزوی این هم که یه ترکمن پیدا کنم و ازش در مورد سرنوشت ترکمنها سوال بپرسم (اگر کسی رو میشناسید که ترکمن هست، لطف بزرگی میکنید که اون رو بهم معرفی کنید 🙏).
@table_number3
#مرور_کتاب
بالاخره سه کتاب اول آتش بدون دود (جلد اول) رو تموم کردم (خدا رو شکر که تو عید فرصت کردم بعد از مدتها زیاد رمان بخونم)، میخوام در موردش دو تا مرور بنویسم، یکی در مورد درونمایهی کتاب و یکی در مورد سبک داستانیش، با توجه به این که حدس میزنم که سبک و درونمایهی دو جلد بعدی هم یکسان هست؛ در نتیجه، احتمالش کمه برای دو جلد باقی مونده مرور دیگهای بنویسم
اما در مورد درونمایهی جذاب این کتاب، خیرهسری: معنی خیرهسری میشه، تمرد، خودسری، گستاخی (فرهنگ دهخدا). جلد اول کتاب روایتِ پدر، پسر و نوهای ترکمنه که به شدت خیرهسر هستند و با نظم جامعهشون در ستیز اند. کتاب رو خیلی دوست داشتم، چون من هم فکر میکنم برای این که جامعهمون بهتر بشه، باید خیرهسری کنیم؛ باید با مردمان جامعهمون (کسایی که به شخصه خیلی دوستشون دارم) دعوا کنیم و بجنگیم و ازشون بخواهیم که اعتیادشون رو به نظمهای بدی که تو جامعه رواج داره کنار بذارند، مشخصا که اونها هم به راحتی تغیر رو قبول نمیکنن و در مقابل، مقاومتی سخت از خودشون نشون میدن (البته منظورم همهی رسمها نیست، خودم شخصا خیلی از رسوم سنتی ایرانی رو دوست دارم). طبعا نتیجهی این دعوا، طرد شدن و فحش خوردن و هزارتا چیز دیگه است. آیا ماها که ادعای دوست داشتن بهبود جامعه رو داریم، توانایی تحمل همچین فشارهایی رو داریم؟ آیا به اندازهی کافی خیرهسر هستیم؟
یکی دیگه از درونمایههای مستتر کتاب، دوست داشتن قومیتهای مختلف ایرانیه. چقدر برام دلچسب که نادر ابراهیمی آذری، در مورد ترکمنهای عزیز نوشته و چقدر این کتاب قلب من رو به ترکمنهای دوستداشتنی نزدیک کرد. الان که کتاب رو تموم کردم در آرزوی این هم که یه ترکمن پیدا کنم و ازش در مورد سرنوشت ترکمنها سوال بپرسم (اگر کسی رو میشناسید که ترکمن هست، لطف بزرگی میکنید که اون رو بهم معرفی کنید 🙏).
@table_number3
#مرور_کتاب
واژه یاب
معنی خیره سری | لغتنامه دهخدا | واژهیاب
خیره سری . [ رَ / رِ س َ ] (حامص مرکب ) تمرد. خودسری . گستاخی . (ناظم الاطباء) :</spa
👍5
پزشک میگفت: (فلان و بهمان شما حاکی از آناند که در شکم شما فلان چیز و بهمان چیز چنین و چنان شده. اما اگر نتیجهی چنین و چنان آزمایش فلان و بهمان را تایید نکند باید نتیجه گرفت که فلان و بهمان ... و اگر چنین و چنان نتیجه بگیریم...) الا آخر. برای ایوان ایلیچ فقط یک مسئله اهمیت داشت و آن این بود که آیا بیماریاش خطرناک است یا نه. اما پزشک این پرسش نابهجا را با بزرگواری ناشنیده گرفت. از نظر دکتر این پرسش بیمار بسیار مهمل بود و در خور بحث نبود. کار او علمی بود و به سنجش احتمال آویختگی کلیهها و نزلهی مزمن و آپاندیسیت محدود میشد. برای او، ابدا مسئلهی زندگی یا مرگ ایوان ایلیچ اهمیت نداشت. او فقط میبایست در جدال میان آویختگی کلیه و آپاندیسیت داوری کند و این کاری بود که در حضور ایوان ایلیچ با زبردستی بسیار از عهدهی آن بر میآمد و آپاندیسیت را پیروز اعلام کرد. منتها آزمایش ادرار ممکن بود حاوی اطلاعات تازهای باشد و در آن صورت میبایست در این خصوص تجدید نظر کند. اینها تمام به درستی عین همان حرفهایی بود که ایوان ایلیج خود هزار بار با همین تسلط به متهمان میزد.
مرگ ایوان ایلیچ
@table_number3
#گرتهبرداری
👍3