سلام با توجه به این که دیدم چند نفر در مورد مدیریت فناوری اطلاعات سوال پرسیدند، خواستم تجربهی خودم رو توی این رشته به اشتراک بذارم:
❤2
تجربهی تحصیلی مدیریت فناوری اطلاعات - اسم رشته (:
- تا جایی که من دیدم اسم این رشته، مدیریت فناوری اطلاعات نیست، معمولا توی دنیا به این رشته میگن سیستمهای اطلاعاتی و اگر هم بخواهید به ابعاد مدیرتیش بپردازید، میشه مدیریت سیستمهای اطلاعاتی
- افرادی که توی این حوزه کار میکنند، طیف گستردهای رو شامل میشوند، مثلا یه سری مهندسین کامپیوتر که بابت یه مسئلهی دنیای واقعی، یک محصول کامپیوتری اختراع میکنند تا پژوهشگرهایی که بیشتر گرایشات جامعهشناسانه دارند
#تجربهی_شخصی
#سیستمهای_اطلاعاتی
- تا جایی که من دیدم اسم این رشته، مدیریت فناوری اطلاعات نیست، معمولا توی دنیا به این رشته میگن سیستمهای اطلاعاتی و اگر هم بخواهید به ابعاد مدیرتیش بپردازید، میشه مدیریت سیستمهای اطلاعاتی
- افرادی که توی این حوزه کار میکنند، طیف گستردهای رو شامل میشوند، مثلا یه سری مهندسین کامپیوتر که بابت یه مسئلهی دنیای واقعی، یک محصول کامپیوتری اختراع میکنند تا پژوهشگرهایی که بیشتر گرایشات جامعهشناسانه دارند
#تجربهی_شخصی
#سیستمهای_اطلاعاتی
❤2
تجربهی تحصیلی مدیریت فناوری اطلاعات - حیطهی فعالیت اساتید دانشگاه تهران:
به طور کلی اساتید دانشگاه تهران رو به سه دسته تقسیم میکنم (من شناخت چندانی بر روی آقای موسیخوانی و خانم نصیرزاده ندارم):
- اگر دنبال این هستید که یه سری کارها با نوشتن اسکریپت کامپیوتری یا توی حوزهی Bisuness intelligence، انجام بدید، باید برید سراغ اساتید گروه اول (آقای سهرابی، آقای روحانی). معمولا توی این مسیر اگر با برنامهنویسی آشنا نیستید، تا حدودی با این کار آشنا میشوید (هر چند در نظر داشته باشید که این جور اسکریپت نوشتنها تفاوتهای مهمی با کارهایی که مهندسین کامپیوتر انجام میدند داره)، معمولا این جور کارها شامل تحلیلهای آماری هست یا این که نمایش دادهها در قالب نمودارهای مختلف
- اگر هم دنبال کارهای هستید که بیشتر شرکتهای مشاوریای انجام میدهند (شرکتهایی مثل Delloite)، بیشتر باید به سراغ اساتید گروه دوم برید (آقای محمدیان و آقای شامیزنجانی)، البته تا جایی که اطلاع دارم این اساتید در بعضی موارد پایاننامههای بچهها رو به سمت استفاده از روشهای تصمیمگیری چندمعیاره (که زیر مجموعهی تحقیق عملیات که خودش بیشتر زیر مجموعهی صنایع هست) هدایت میکنند.
- دکتر مانیان هم بیشتر حول محور تئوری هست (هر چند که فکر میکنم چندان بحث تئوری توی ایران اهمیت چندانی نداره)
پ.ن: من توی این نوشتهها سعی دارم که چیزی که خودم تجربه کردم رو بیان کنم، اگر کسی تجاربی داره که فکر میکنه صحبتهای من درست نیست؛ پیشنهاد میکنم اون هم تجاربش رو بگه؛ این جوری فرصت شکلگیری یه دانشی به وجود میاد
#تجربهی_شخصی
#سیستمهای_اطلاعاتی
به طور کلی اساتید دانشگاه تهران رو به سه دسته تقسیم میکنم (من شناخت چندانی بر روی آقای موسیخوانی و خانم نصیرزاده ندارم):
- اگر دنبال این هستید که یه سری کارها با نوشتن اسکریپت کامپیوتری یا توی حوزهی Bisuness intelligence، انجام بدید، باید برید سراغ اساتید گروه اول (آقای سهرابی، آقای روحانی). معمولا توی این مسیر اگر با برنامهنویسی آشنا نیستید، تا حدودی با این کار آشنا میشوید (هر چند در نظر داشته باشید که این جور اسکریپت نوشتنها تفاوتهای مهمی با کارهایی که مهندسین کامپیوتر انجام میدند داره)، معمولا این جور کارها شامل تحلیلهای آماری هست یا این که نمایش دادهها در قالب نمودارهای مختلف
- اگر هم دنبال کارهای هستید که بیشتر شرکتهای مشاوریای انجام میدهند (شرکتهایی مثل Delloite)، بیشتر باید به سراغ اساتید گروه دوم برید (آقای محمدیان و آقای شامیزنجانی)، البته تا جایی که اطلاع دارم این اساتید در بعضی موارد پایاننامههای بچهها رو به سمت استفاده از روشهای تصمیمگیری چندمعیاره (که زیر مجموعهی تحقیق عملیات که خودش بیشتر زیر مجموعهی صنایع هست) هدایت میکنند.
- دکتر مانیان هم بیشتر حول محور تئوری هست (هر چند که فکر میکنم چندان بحث تئوری توی ایران اهمیت چندانی نداره)
پ.ن: من توی این نوشتهها سعی دارم که چیزی که خودم تجربه کردم رو بیان کنم، اگر کسی تجاربی داره که فکر میکنه صحبتهای من درست نیست؛ پیشنهاد میکنم اون هم تجاربش رو بگه؛ این جوری فرصت شکلگیری یه دانشی به وجود میاد
#تجربهی_شخصی
#سیستمهای_اطلاعاتی
❤2
درسنوشت زبان، اشتباهات writing:
توی یه نوشتهای که رسمی بود، از اصطلاح big companies استفاده کردم، بر اساس بازخورد استادم، big بیشتر معنی (گنده) رو داره تا (بزرگ).
به خاطر همین خیلی خوب نیست توی نوشتههای رسمی از big استفاده کرد.
#زبان
توی یه نوشتهای که رسمی بود، از اصطلاح big companies استفاده کردم، بر اساس بازخورد استادم، big بیشتر معنی (گنده) رو داره تا (بزرگ).
به خاطر همین خیلی خوب نیست توی نوشتههای رسمی از big استفاده کرد.
#زبان
❤2
درسنوشت پژوهش، چگونگی دسترسی به منابع در ایران
احتمالا اگر تازه میخواهید وارد مقطع کارشناسی ارشد بشید، تا حالا احتیاجی پیدا نکردید که مقاله دانشگاهی یا کتابی رو بگیرید ولی احتمالا از الان به بعد، به همچین چیزی احتیاج پیدا کنید، به لطف دوستان احتمالا روستبار، در حال حاضر به خیلی از منابع به راحتی دسترسی داریم (:
- برای این که مقالهای رو بخواهید دانلود کنید (به شرط این که مقالهها خیلی جدید نباشند)، میتونید از سایت sci-hub.st استفاده کنید
- اکثر کتابها توی سایت libgen.rs پیدا میشند
- اگر کتابی رو خیلی احتیاج داشتید ولی توی سایت libgen نبود، میتونید از ebookrally.ir اون رو با قیمت حدود 100 هزار تومن معمولا بخرید
- خیلی از مواقع هم فقط لازم دارید که یه بخش خاصی از کتاب رو نگاه کنید، در این موارد، احتمالا google books کمکتون کنه
- یک راهی هم که در نگاه اول ترسناک هست ولی خیلی از مواقع جوابگو هست، ایمیل به خود نویسنده است، خیلی ساده میگید که در مورد موضوع x در حال تحقیق هستید و مقالهی مورد نظر، براتون جذاب هست، امکانش هست که متن کامل مقاله رو در اختیارتون قرار بگیره یا نه (خیلی از اساتید خارجی بر خلاف اساتید ایرانی معمولا به ایمیلها جواب میدن)
#پژوهش
احتمالا اگر تازه میخواهید وارد مقطع کارشناسی ارشد بشید، تا حالا احتیاجی پیدا نکردید که مقاله دانشگاهی یا کتابی رو بگیرید ولی احتمالا از الان به بعد، به همچین چیزی احتیاج پیدا کنید، به لطف دوستان احتمالا روستبار، در حال حاضر به خیلی از منابع به راحتی دسترسی داریم (:
- برای این که مقالهای رو بخواهید دانلود کنید (به شرط این که مقالهها خیلی جدید نباشند)، میتونید از سایت sci-hub.st استفاده کنید
- اکثر کتابها توی سایت libgen.rs پیدا میشند
- اگر کتابی رو خیلی احتیاج داشتید ولی توی سایت libgen نبود، میتونید از ebookrally.ir اون رو با قیمت حدود 100 هزار تومن معمولا بخرید
- خیلی از مواقع هم فقط لازم دارید که یه بخش خاصی از کتاب رو نگاه کنید، در این موارد، احتمالا google books کمکتون کنه
- یک راهی هم که در نگاه اول ترسناک هست ولی خیلی از مواقع جوابگو هست، ایمیل به خود نویسنده است، خیلی ساده میگید که در مورد موضوع x در حال تحقیق هستید و مقالهی مورد نظر، براتون جذاب هست، امکانش هست که متن کامل مقاله رو در اختیارتون قرار بگیره یا نه (خیلی از اساتید خارجی بر خلاف اساتید ایرانی معمولا به ایمیلها جواب میدن)
#پژوهش
❤2
خرخون نباشیم (درسنوشت پژوهش، راهنمای خواندن):
تا حدود چند سال پیش، هیچ تفاوتی در خوندن رمان و مقاله نداشتم و مقاله رو هم مثل کتاب از اول تا آخرش شروع میکردم به خوندن، از یه جا به بعد، به این نتیجه رسیدم که اگر قرار باشه این قدر زمان بذارم برای خوندن مقاله، به هیچ کاری توی زندگیم احتمالا نرسم
به خاطر همین بعد از یه مدت متوجه شدم که مقاله خوندن (و کتاب دانشگاهی) متفاوت از داستان خوندن است، داستانها معمولا برای آدمها جذاب اند، یعنی آدمها داستان میخوانند که تفریح داشته باشند (به خاطر همین از اول داستان شروع میکنیم و تا آخر ادامه میدیم) اما هدف خوندن مقاله فهمیدن یک موضوع مشخصی هست (جواب به یک سوال مشخص)
در نتیجه، به نظرم مهمترین چیزی که باید توی مقاله خوندن در نظر داشته باشیم، سوالمون هست، برای جواب دادن به چه سوالی، مقالهی مورد نظر رو انتخاب کردیم؟ این جوری اولا کمک میکنه که مقاله رو از اول تا آخر شروع به خوندن نکنیم و دوما به محض جوابمون رو گرفتیم دست از ادامه دادن مقاله برداریم
البته آشنایی با ساختارهای نگارش و مقالات هم کمک زیادی میکنه که آدم توی زمانش برای خوندن مقاله صرفهجویی کنه (ایشا الله بعدا چیزهایی که در موردش میدونم رو مینویسم :)
@table_number3
#پژوهش
تا حدود چند سال پیش، هیچ تفاوتی در خوندن رمان و مقاله نداشتم و مقاله رو هم مثل کتاب از اول تا آخرش شروع میکردم به خوندن، از یه جا به بعد، به این نتیجه رسیدم که اگر قرار باشه این قدر زمان بذارم برای خوندن مقاله، به هیچ کاری توی زندگیم احتمالا نرسم
به خاطر همین بعد از یه مدت متوجه شدم که مقاله خوندن (و کتاب دانشگاهی) متفاوت از داستان خوندن است، داستانها معمولا برای آدمها جذاب اند، یعنی آدمها داستان میخوانند که تفریح داشته باشند (به خاطر همین از اول داستان شروع میکنیم و تا آخر ادامه میدیم) اما هدف خوندن مقاله فهمیدن یک موضوع مشخصی هست (جواب به یک سوال مشخص)
در نتیجه، به نظرم مهمترین چیزی که باید توی مقاله خوندن در نظر داشته باشیم، سوالمون هست، برای جواب دادن به چه سوالی، مقالهی مورد نظر رو انتخاب کردیم؟ این جوری اولا کمک میکنه که مقاله رو از اول تا آخر شروع به خوندن نکنیم و دوما به محض جوابمون رو گرفتیم دست از ادامه دادن مقاله برداریم
البته آشنایی با ساختارهای نگارش و مقالات هم کمک زیادی میکنه که آدم توی زمانش برای خوندن مقاله صرفهجویی کنه (ایشا الله بعدا چیزهایی که در موردش میدونم رو مینویسم :)
@table_number3
#پژوهش
👍4❤1
درسنوشت زبان، اشتباهات writing:
توی فارسی وقتی در مورد موضوعی میخواهیم اطلاعات در بیاریم، میگیم: در مورد فلان چیز تحقیق کن، مثلا:
در مورد مزایای پلتفرمها تحقیق کن
توی انگلیسی هم اگر بخواهیم همین ساختار رو استفاده کنیم، میشه:
Carry out research about the advantages of platforms
اما این اصطلاح در انگلیسی غلط است (حداقل غیر رایج)، دوستان انگلیسیزبان زمانی که میخوان یه تحقیقی رو انجام بدن از حرف اضافهی on/into استفاده میکنن:
Carry out research on/into the advantages of platforms
@table_number3
#زبان
توی فارسی وقتی در مورد موضوعی میخواهیم اطلاعات در بیاریم، میگیم: در مورد فلان چیز تحقیق کن، مثلا:
در مورد مزایای پلتفرمها تحقیق کن
توی انگلیسی هم اگر بخواهیم همین ساختار رو استفاده کنیم، میشه:
Carry out research about the advantages of platforms
اما این اصطلاح در انگلیسی غلط است (حداقل غیر رایج)، دوستان انگلیسیزبان زمانی که میخوان یه تحقیقی رو انجام بدن از حرف اضافهی on/into استفاده میکنن:
Carry out research on/into the advantages of platforms
@table_number3
#زبان
👍3❤1
چرا نباید از فناوری استفاده کرد؟ (مرور رمان جنگ با بزمجهها)
نمره من: 4.5 از 5
کارل چاپک، نویسندهی اهل چک، این کتاب رو در حدود صد سال پیش نوشته شد، اما موضوع کتاب، همچنان مورد توجه است.
داستان در مورد استفاده از بزمجهها (به عنوان یک فناوری) برای کسب سود و بهبود زندگی و پیامدهاش است، چالشی که امروز هم برای ماها به شدت جدیه: چرا باید/نباید از فناوریهای جدید استفاده کنیم (مثلا هوش مصنوعی :)؟ چه بلایی در اثر استفاده از فناوریهای جدید بر سر ما خواهد اومد؟
خوندن این داستان به ما کمک میکنه بیشتر به این سوال فکر کنیم
پ.ن: اگر کسی کتاب رو خواست، بهم بگه که به راههای رسوندن کتاب به دستش فکر کنم
پ.ن 2: سعی کردم در مورد داستان زیاد نگم که لو نره
@table_number3
#مرور_کتاب
نمره من: 4.5 از 5
کارل چاپک، نویسندهی اهل چک، این کتاب رو در حدود صد سال پیش نوشته شد، اما موضوع کتاب، همچنان مورد توجه است.
داستان در مورد استفاده از بزمجهها (به عنوان یک فناوری) برای کسب سود و بهبود زندگی و پیامدهاش است، چالشی که امروز هم برای ماها به شدت جدیه: چرا باید/نباید از فناوریهای جدید استفاده کنیم (مثلا هوش مصنوعی :)؟ چه بلایی در اثر استفاده از فناوریهای جدید بر سر ما خواهد اومد؟
خوندن این داستان به ما کمک میکنه بیشتر به این سوال فکر کنیم
پ.ن: اگر کسی کتاب رو خواست، بهم بگه که به راههای رسوندن کتاب به دستش فکر کنم
پ.ن 2: سعی کردم در مورد داستان زیاد نگم که لو نره
@table_number3
#مرور_کتاب
❤2
توی یه سری پست میخوام در مورد نظریهی نهادی در سیستمهای اطلاعاتی صحبت کنم:
نهاد چیست؟ (نظریه نهادی در سیستمهای اطلاعاتی - قسمت اول)
اول از تعریف عادی شروع کنیم: به صورت خیلی ساده میشه نهاد رو یک ساختار اجتماعی تعریف کرد که بر جریان فکری و رفتاری افراد و سازمانها تاثیر داره؛ نهادها انتخابهای رفتاری ما رو محدود به یک سری گزینهی مشخص میکنن (هر چند این محدودیتها در طول زمان قابل تغییر اند)؛ قراردادها، سازمانهای رسمی و خانواده نهادهای معروفی هستند که باهاشون ما برخورد داریم
نهادها در زندگیهای ما تاثیر خیلی زیادی دارند، اگر دقت بیشتری به رفتارهایی اطرافیان و خودمون داشته باشیم، متوجه میشیم که معمولا اونها از یه سری الگوهای مشخص پیروی میکنن. مثلا پذیرایی از مهمون احتمالا توی خیلی از خانوادهها مشترک هست و نهاد خانواده احتمالا باعث ایجاد همچین شباهتی شده.
فکر میکنید، چه نهادهایی تو زندگیتون اثرگذار بودند؟ این نهادها چجوری رفتار شما رو شکل دادند؟
پ.ن 1: با توجه به پیچیدگی نهاد، احتمالا یه سری افراد با توضیحی که اینجا گذاشتم موافق نباشند، به خاطر همین اگر نظری دارید بگید :)
پ.ن 2: بابت این پستها از مقالهی
Positioning the institutional perspective in information systems research
نوشتهی Muriel Mignerat و Suzanne Rivard استفاده میکنم
@table_number3
#نظریه
اول از تعریف عادی شروع کنیم: به صورت خیلی ساده میشه نهاد رو یک ساختار اجتماعی تعریف کرد که بر جریان فکری و رفتاری افراد و سازمانها تاثیر داره؛ نهادها انتخابهای رفتاری ما رو محدود به یک سری گزینهی مشخص میکنن (هر چند این محدودیتها در طول زمان قابل تغییر اند)؛ قراردادها، سازمانهای رسمی و خانواده نهادهای معروفی هستند که باهاشون ما برخورد داریم
نهادها در زندگیهای ما تاثیر خیلی زیادی دارند، اگر دقت بیشتری به رفتارهایی اطرافیان و خودمون داشته باشیم، متوجه میشیم که معمولا اونها از یه سری الگوهای مشخص پیروی میکنن. مثلا پذیرایی از مهمون احتمالا توی خیلی از خانوادهها مشترک هست و نهاد خانواده احتمالا باعث ایجاد همچین شباهتی شده.
فکر میکنید، چه نهادهایی تو زندگیتون اثرگذار بودند؟ این نهادها چجوری رفتار شما رو شکل دادند؟
پ.ن 1: با توجه به پیچیدگی نهاد، احتمالا یه سری افراد با توضیحی که اینجا گذاشتم موافق نباشند، به خاطر همین اگر نظری دارید بگید :)
پ.ن 2: بابت این پستها از مقالهی
Positioning the institutional perspective in information systems research
نوشتهی Muriel Mignerat و Suzanne Rivard استفاده میکنم
@table_number3
#نظریه
❤3👍1
میز شماره سه
خرخون نباشیم (درسنوشت پژوهش، راهنمای خواندن): تا حدود چند سال پیش، هیچ تفاوتی در خوندن رمان و مقاله نداشتم و مقاله رو هم مثل کتاب از اول تا آخرش شروع میکردم به خوندن، از یه جا به بعد، به این نتیجه رسیدم که اگر قرار باشه این قدر زمان بذارم برای خوندن مقاله،…
اهمیت توجه به پاراگراف در خواندن (درسنوشت پژوهش، راهنمای خواندن)
قبلا در مورد این که چه تفاوتی بین رمان خوندن و مقاله خوندن وجود داره صحبت کردم، الان میخوام در مورد این صحبت کنم که پاراگراف پاراگراف بودن متن چه کمکی به سریعتر خوندن میکنه (سریعتر جواب دادن به سوالهامون)
اگر تجربهی نوشتن رایتنیگهای آیلتس داشته باشید، احتمالا شنیدید که پاراگرافهاتون باید جملهی موضوع یا (thesis sentence) داشته باشه؛ جملهی موضوع، جملهای هست که حرف کلی پاراگراف رو اعلام میکنه
دونستن این موضوع، توی خوندن دو تا فایده داره: اول این که، به جای این که مجبور باشیم همهی جملات رو بخونیم تا مفاهیم کلی رو متوجه بشیم، میتونیم با خوندن جملات موضوع، مفاهیم پاراگرافها رو متوجه بشیم؛ با این کار میشه سریعتر بفهمیم که کدوم پاراگراف پاسخ سوال ما هست
دوم این که، یه سری زمانها مفهوم یه جمله رو خوب متوجه نمیشیم، برای این که جمله رو متوجه بشیم، میتونیم به جملهی موضوع برگردیم و با توجه به اون، به جملهی مورد نظر فکر کنیم
پ.ن: این قائده همیشگی نیست و گاهی اوقات جملهی موضوع اول پاراگراف نمیاد ( ولی در ۹۹ درصد موارد هست)
@table_number3
#پژوهش
قبلا در مورد این که چه تفاوتی بین رمان خوندن و مقاله خوندن وجود داره صحبت کردم، الان میخوام در مورد این صحبت کنم که پاراگراف پاراگراف بودن متن چه کمکی به سریعتر خوندن میکنه (سریعتر جواب دادن به سوالهامون)
اگر تجربهی نوشتن رایتنیگهای آیلتس داشته باشید، احتمالا شنیدید که پاراگرافهاتون باید جملهی موضوع یا (thesis sentence) داشته باشه؛ جملهی موضوع، جملهای هست که حرف کلی پاراگراف رو اعلام میکنه
دونستن این موضوع، توی خوندن دو تا فایده داره: اول این که، به جای این که مجبور باشیم همهی جملات رو بخونیم تا مفاهیم کلی رو متوجه بشیم، میتونیم با خوندن جملات موضوع، مفاهیم پاراگرافها رو متوجه بشیم؛ با این کار میشه سریعتر بفهمیم که کدوم پاراگراف پاسخ سوال ما هست
دوم این که، یه سری زمانها مفهوم یه جمله رو خوب متوجه نمیشیم، برای این که جمله رو متوجه بشیم، میتونیم به جملهی موضوع برگردیم و با توجه به اون، به جملهی مورد نظر فکر کنیم
پ.ن: این قائده همیشگی نیست و گاهی اوقات جملهی موضوع اول پاراگراف نمیاد ( ولی در ۹۹ درصد موارد هست)
@table_number3
#پژوهش
❤3👍2
میز شماره سه
نهاد چیست؟ (نظریه نهادی در سیستمهای اطلاعاتی - قسمت اول) اول از تعریف عادی شروع کنیم: به صورت خیلی ساده میشه نهاد رو یک ساختار اجتماعی تعریف کرد که بر جریان فکری و رفتاری افراد و سازمانها تاثیر داره؛ نهادها انتخابهای رفتاری ما رو محدود به یک سری گزینهی…
مشروعیت، مهمترین پیشفرض نظریهی نهادی (نظریهی نهادی در سیستمهای اطلاعاتی - قسمت دوم)
توی پست قبلی، یه تعریف ابتدایی از نهاد رو گفتم، توی این پست میخوام در مورد پیشفرض نظریهی نهادی صحبت کنم (نظریهها یه سری پیشفرضها دارند، دونستن این پیشفرضها به ما کمک میکنه که تشخیص بدیم برای تحلیل چه پدیدههایی میتونیم از نظریهی مورد نظر استفاده کنیم)
نظریهی نهادی فرض میکنه که سازمانها و افراد به دنبال کسب مشروعیت (Legitimacy) از محیط نهادی خود هستند (اصطلاحی که در این نظریه استفاده میشه institutional field است). اهمیت این مشروعیت، داشتن بقا هست؛ به عبارت دیگه، سازمانها تنها وقتی میتونند بقای خودشون رو حفظ کنن که مشروعیت داشته باشند
این مشروعیت توسط کلیت سازمانهایی که یک محیط نهادی رو تشکیل میدهند باید مورد تائید قرار بگیره، مثلا اگر یک کارگاه تولیدی بخواد مشروعیت خودش رو بهدست بیاره، باید بتونه رفتارهایی که مورد تائید مشتریان، تامین کنندگان یا قانونگذاران هست رو انجام بده (این جا منظور یک مشتری یا تامینکننده نیست، بلکه منظور رفتارهایی است که به صورت کلی مورد قبول همه است)
پ.ن 1: با توجه به پیچیدگی نهاد، احتمالا یه سری افراد با توضیحی که اینجا گذاشتم موافق نباشند، به خاطر همین اگر نظری دارید بگید :)
پ.ن 2: بابت این پستها از مقالهی
Positioning the institutional perspective in information systems research
نوشتهی Muriel Mignerat و Suzanne Rivard استفاده میکنم
@table_number3
#نظریه
توی پست قبلی، یه تعریف ابتدایی از نهاد رو گفتم، توی این پست میخوام در مورد پیشفرض نظریهی نهادی صحبت کنم (نظریهها یه سری پیشفرضها دارند، دونستن این پیشفرضها به ما کمک میکنه که تشخیص بدیم برای تحلیل چه پدیدههایی میتونیم از نظریهی مورد نظر استفاده کنیم)
نظریهی نهادی فرض میکنه که سازمانها و افراد به دنبال کسب مشروعیت (Legitimacy) از محیط نهادی خود هستند (اصطلاحی که در این نظریه استفاده میشه institutional field است). اهمیت این مشروعیت، داشتن بقا هست؛ به عبارت دیگه، سازمانها تنها وقتی میتونند بقای خودشون رو حفظ کنن که مشروعیت داشته باشند
این مشروعیت توسط کلیت سازمانهایی که یک محیط نهادی رو تشکیل میدهند باید مورد تائید قرار بگیره، مثلا اگر یک کارگاه تولیدی بخواد مشروعیت خودش رو بهدست بیاره، باید بتونه رفتارهایی که مورد تائید مشتریان، تامین کنندگان یا قانونگذاران هست رو انجام بده (این جا منظور یک مشتری یا تامینکننده نیست، بلکه منظور رفتارهایی است که به صورت کلی مورد قبول همه است)
پ.ن 1: با توجه به پیچیدگی نهاد، احتمالا یه سری افراد با توضیحی که اینجا گذاشتم موافق نباشند، به خاطر همین اگر نظری دارید بگید :)
پ.ن 2: بابت این پستها از مقالهی
Positioning the institutional perspective in information systems research
نوشتهی Muriel Mignerat و Suzanne Rivard استفاده میکنم
@table_number3
#نظریه
👍3
تجربهی درد جدایی (مرور رمان بار دیگر شهری که دوست میداشتم)
نمره من: 4 از 5
این کتاب رو برای بار دوم خوندم، دفعهی اول به خاطر این که دنبال یه داستان پیشرونده بودم، چندان ازش لذت نبردم
اما دفعهی دوم با این پیشفرض کتاب رو خوندم که قرار نیست با داستان خاصی روبرو بشم، کل داستان کتاب رو هم میشه توی چند تا جمله خلاصه کرد (در اینترنت میتونید داستان کتاب رو پیدا کنید)
برای من دلیل اصلی جذابیت کتاب، انتقال احساس درد جدایی بود و اگر خواستید همچین دردی رو بدون تجربهی واقعی احساس کنید، کتاب میتونه براتون جذاب باشه
@table_number3
#مرور_کتاب
نمره من: 4 از 5
این کتاب رو برای بار دوم خوندم، دفعهی اول به خاطر این که دنبال یه داستان پیشرونده بودم، چندان ازش لذت نبردم
اما دفعهی دوم با این پیشفرض کتاب رو خوندم که قرار نیست با داستان خاصی روبرو بشم، کل داستان کتاب رو هم میشه توی چند تا جمله خلاصه کرد (در اینترنت میتونید داستان کتاب رو پیدا کنید)
برای من دلیل اصلی جذابیت کتاب، انتقال احساس درد جدایی بود و اگر خواستید همچین دردی رو بدون تجربهی واقعی احساس کنید، کتاب میتونه براتون جذاب باشه
@table_number3
#مرور_کتاب
👍4❤3
میز شماره سه
اهمیت توجه به پاراگراف در خواندن (درسنوشت پژوهش، راهنمای خواندن) قبلا در مورد این که چه تفاوتی بین رمان خوندن و مقاله خوندن وجود داره صحبت کردم، الان میخوام در مورد این صحبت کنم که پاراگراف پاراگراف بودن متن چه کمکی به سریعتر خوندن میکنه (سریعتر جواب…
چه اطلاعاتی در مقدمهی یک مقاله هست؟ (درسنوشت پژوهش، راهنمای خواندن)
تو دو تا پست قبلی در مورد تفاوت مقالهخوانی و رمانخوانی و مزیت پاراگراف به پاراگراف بودن یک متن صحبت کردم، توی چند تا پست آینده میخوام در مورد محتوای بخشهای مختلف یک مقاله صحبت کنم.
موضوع این پست، اطلاعات موجود در مقدمهی مقاله هست. این پست کمک کنه که بفهمیم چه سوالهایی رو میتونیم توی مقدمهی مقالات پیدا کنیم
نظریهپردازی، به صورت گفتگو بین افراد دانشگاهی انجام میگیره، معمولا مقالات، حرف جدیدی در ادامهی مقالات گذشتهی خودشون هستند. احتمالا تا امروز با واژهی ادبیات یا (literature) برخورد داشتید، این واژه توصیف همین گفتگوها هست
زمانی که یک پژوهشگر میخواد یک حرف جدید بزنه، باید اول بگه که میخواد چه چیزی به چه بحثی اضافه کنه؛ مقدمه، جایی هست که این صحبت انجام میگیره
به صورت خلاصه میشه گفت که مقدمه به دو تا از سوالهای ما پاسخ میده: 1. مقاله قرار هست که چه بحثی رو ادامه بده 2. مقاله چه حرف جدیدی رو میخواد به بحثهای قبلی اضافه کنه
پ.ن: این صحبتها بر اساس تجربهی شخصیم هست، اگر نظری دارید، خوشحال میشم شما هم تجربهتون رو به اشتراک بذارید
@table_number3
#پژوهش
تو دو تا پست قبلی در مورد تفاوت مقالهخوانی و رمانخوانی و مزیت پاراگراف به پاراگراف بودن یک متن صحبت کردم، توی چند تا پست آینده میخوام در مورد محتوای بخشهای مختلف یک مقاله صحبت کنم.
موضوع این پست، اطلاعات موجود در مقدمهی مقاله هست. این پست کمک کنه که بفهمیم چه سوالهایی رو میتونیم توی مقدمهی مقالات پیدا کنیم
نظریهپردازی، به صورت گفتگو بین افراد دانشگاهی انجام میگیره، معمولا مقالات، حرف جدیدی در ادامهی مقالات گذشتهی خودشون هستند. احتمالا تا امروز با واژهی ادبیات یا (literature) برخورد داشتید، این واژه توصیف همین گفتگوها هست
زمانی که یک پژوهشگر میخواد یک حرف جدید بزنه، باید اول بگه که میخواد چه چیزی به چه بحثی اضافه کنه؛ مقدمه، جایی هست که این صحبت انجام میگیره
به صورت خلاصه میشه گفت که مقدمه به دو تا از سوالهای ما پاسخ میده: 1. مقاله قرار هست که چه بحثی رو ادامه بده 2. مقاله چه حرف جدیدی رو میخواد به بحثهای قبلی اضافه کنه
پ.ن: این صحبتها بر اساس تجربهی شخصیم هست، اگر نظری دارید، خوشحال میشم شما هم تجربهتون رو به اشتراک بذارید
@table_number3
#پژوهش
👍1
میز شماره سه
چه اطلاعاتی در مقدمهی یک مقاله هست؟ (درسنوشت پژوهش، راهنمای خواندن) تو دو تا پست قبلی در مورد تفاوت مقالهخوانی و رمانخوانی و مزیت پاراگراف به پاراگراف بودن یک متن صحبت کردم، توی چند تا پست آینده میخوام در مورد محتوای بخشهای مختلف یک مقاله صحبت کنم.…
چه اطلاعاتی در بخش پیشینهی نظری یک مقاله هست؟ (درسنوشت پژوهش، راهنمای خواندن)
در ادامهی پستهای راهنمای خواندن، توی این پست میخوام در مورد بخش مرور ادبیات صحبت کنم، این پست کمک میکنه که متوجه بشیم، مرور ادبیات شامل چه مواردی هست و به چه سوالهایی قراره پاسخ بده
هدف پژوهشگر از نوشتن مرور ادبیات، توضیح مفاهیم و نظریههایی هست که در ادامهی مقاله میخواد از اونها استفاده کنه، مثلا فرض کنید یک پژوهشگر میخواد در مورد نقش اعتماد بر پذیرش پلتفرم صحبت کنه، برای این کار پژوهشگر اول باید فهم و نظر خودش رو در مورد اعتماد و پلتفرم به خواننده بگه (یکی دیگه از علتهای این کار این که در خیلی از موارد، مفاهیم تعاریف مختلفی دارند، این کار باعث میشه که خواننده دقیقا بدونه که نویسنده، کدوم یک از تعاریف رو در نوشتهاش استفاده کرده)
با این توضیحات، زمانهایی که ما به دنبال فهمیدن یک نظریه یا تعریف یک مفهوم هستیم، بخش مرور ادبیات میتونه به ما برای جواب دادن به سوالهامون کمک کنه، مثلا برای انجام تحقیقی که داشتم، باید تعریف نظریهی نهفتگی (embeddedness) یاد میگرفتم، بخشهای مرور ادبیات مقالات توی این کار به من کمک کرد
یکی دیگر از کمکهایی که بخش مرور ادبیات به ما میکنه، فهمیدن تناسب بین پدیده و نظریات است. خیلی از زمانها، ما لازم داریم که بدونیم برای تحلیل پدیدهای که مشاهدهاش میکنیم، از چه نظریهای باید استفاده کنیم، برای این کار، میتونیم ارتباط بین پدیدهها و نظریهها در مقالات رو بررسی کنیم
پ.ن: خیلی از زمانها یک مقاله، به دنبال تحلیل یک پدیده نیست (مقالات مروری و مقالاتی که بر اساس مقالات گذشته، نظریه جدید دادند)، محتوای این نوشته برای این جور مقالات چندان درست نیست
پ.ن 2: این صحبتها بر اساس تجربهی شخصیم هست، اگر نظری دارید، خوشحال میشم شما هم تجربهتون رو به اشتراک بذارید
@table_number3
#پژوهش
در ادامهی پستهای راهنمای خواندن، توی این پست میخوام در مورد بخش مرور ادبیات صحبت کنم، این پست کمک میکنه که متوجه بشیم، مرور ادبیات شامل چه مواردی هست و به چه سوالهایی قراره پاسخ بده
هدف پژوهشگر از نوشتن مرور ادبیات، توضیح مفاهیم و نظریههایی هست که در ادامهی مقاله میخواد از اونها استفاده کنه، مثلا فرض کنید یک پژوهشگر میخواد در مورد نقش اعتماد بر پذیرش پلتفرم صحبت کنه، برای این کار پژوهشگر اول باید فهم و نظر خودش رو در مورد اعتماد و پلتفرم به خواننده بگه (یکی دیگه از علتهای این کار این که در خیلی از موارد، مفاهیم تعاریف مختلفی دارند، این کار باعث میشه که خواننده دقیقا بدونه که نویسنده، کدوم یک از تعاریف رو در نوشتهاش استفاده کرده)
با این توضیحات، زمانهایی که ما به دنبال فهمیدن یک نظریه یا تعریف یک مفهوم هستیم، بخش مرور ادبیات میتونه به ما برای جواب دادن به سوالهامون کمک کنه، مثلا برای انجام تحقیقی که داشتم، باید تعریف نظریهی نهفتگی (embeddedness) یاد میگرفتم، بخشهای مرور ادبیات مقالات توی این کار به من کمک کرد
یکی دیگر از کمکهایی که بخش مرور ادبیات به ما میکنه، فهمیدن تناسب بین پدیده و نظریات است. خیلی از زمانها، ما لازم داریم که بدونیم برای تحلیل پدیدهای که مشاهدهاش میکنیم، از چه نظریهای باید استفاده کنیم، برای این کار، میتونیم ارتباط بین پدیدهها و نظریهها در مقالات رو بررسی کنیم
پ.ن: خیلی از زمانها یک مقاله، به دنبال تحلیل یک پدیده نیست (مقالات مروری و مقالاتی که بر اساس مقالات گذشته، نظریه جدید دادند)، محتوای این نوشته برای این جور مقالات چندان درست نیست
پ.ن 2: این صحبتها بر اساس تجربهی شخصیم هست، اگر نظری دارید، خوشحال میشم شما هم تجربهتون رو به اشتراک بذارید
@table_number3
#پژوهش
👍2
میز شماره سه
نقش مشاوران روانشناسی در جامعه (مرور سریال سوپرانوس- بخش اول):
بعد از دیدن 83 قست حدودا 55 دقیقهای، بالاخره دیدن این سریال تموم شد، با توجه به این که چندان دانش نقد سینما رو ندارم، توی مرورم، فقط میخوام در مورد بخشهایی از سریال صحبت کنم که به نظرم جالب اومد، به طور خلاصه، داستان سریال در مورد یک خانوادهی مافیایی هست که به شدت نظم سنتی دارند
اولین موردی که برام جذاب اومد، یکی از تقابل نظم سنتی خانواده و نظم جدید جامعهی آمریکا در اون زمان هست که پر رنگ ترین اون حضور یک روانشناس به عنوان یکی از نقشهای اصلی سریال هست. توی خانوادهی سنتی آمریکایی-ایتالیایی فیلم، مشاوره با روانشناس/روانپژشک یک کار تابو و زشت هست، جوری که حتی داستان یک فصل این سریال هم تحت تاثیر این موضوع قرار گرفته؛ به طور کلی هم به نظر میرسه که توی خانوادههای سنتی، مسئولیت مشاوره در رابطه با مسائل زندگی، بر روی ریشسفیدان و افراد با تجربه بود؛ اما روانشناسان و روانپزشکان قرار هست که این مسئولیت رو در جوامع جدید بر عهده بگیرند
به نظرم، تغییر در نقش مشاوره در خانوادهها، موضوع مهمی هست که میشه بهش فکر کرد. این که این تغییر نقش، چه فوائد و چه ضررهایی برای جامعه دارد (چه فوائد و ضررهایی برای جوامعی که این تغییر رو تجربه کردند داشته)؟ این که آیا شرایط این تغییر در کشور ایران وجود دارد یا نه؟ و ...
به طور کلی، این که یه شغل (یه سری افراد که اون شغل رو دارند)، خودش رو در نظم اجتماعی قرار میده، پدیدهی جالبی هست، به نظرم میاد یکی از موارد جالبه سریال، نشون دادن این تغییر توی جامعهی آمریکا و جا افتادن یک بخش کاری جدید توی جامعهی آمریکا هست
پ.ن: فکر کنم توی رشتهای به نام جامعهشناسی شغل این موضوع رو بررسی میکنه
پ.ن 2: این نوشته علمی نبود، صرفا یه سری ایدهها که اومد توی ذهنم رو نوشتم
پ.ن 3: تصویر پست، عکس لورین براکو در نقش جنیفر ملفی، مشاوره روانشناس تونی سوپرانوس هست
@table_number3
#مرور_فیلم
اولین موردی که برام جذاب اومد، یکی از تقابل نظم سنتی خانواده و نظم جدید جامعهی آمریکا در اون زمان هست که پر رنگ ترین اون حضور یک روانشناس به عنوان یکی از نقشهای اصلی سریال هست. توی خانوادهی سنتی آمریکایی-ایتالیایی فیلم، مشاوره با روانشناس/روانپژشک یک کار تابو و زشت هست، جوری که حتی داستان یک فصل این سریال هم تحت تاثیر این موضوع قرار گرفته؛ به طور کلی هم به نظر میرسه که توی خانوادههای سنتی، مسئولیت مشاوره در رابطه با مسائل زندگی، بر روی ریشسفیدان و افراد با تجربه بود؛ اما روانشناسان و روانپزشکان قرار هست که این مسئولیت رو در جوامع جدید بر عهده بگیرند
به نظرم، تغییر در نقش مشاوره در خانوادهها، موضوع مهمی هست که میشه بهش فکر کرد. این که این تغییر نقش، چه فوائد و چه ضررهایی برای جامعه دارد (چه فوائد و ضررهایی برای جوامعی که این تغییر رو تجربه کردند داشته)؟ این که آیا شرایط این تغییر در کشور ایران وجود دارد یا نه؟ و ...
به طور کلی، این که یه شغل (یه سری افراد که اون شغل رو دارند)، خودش رو در نظم اجتماعی قرار میده، پدیدهی جالبی هست، به نظرم میاد یکی از موارد جالبه سریال، نشون دادن این تغییر توی جامعهی آمریکا و جا افتادن یک بخش کاری جدید توی جامعهی آمریکا هست
پ.ن: فکر کنم توی رشتهای به نام جامعهشناسی شغل این موضوع رو بررسی میکنه
پ.ن 2: این نوشته علمی نبود، صرفا یه سری ایدهها که اومد توی ذهنم رو نوشتم
پ.ن 3: تصویر پست، عکس لورین براکو در نقش جنیفر ملفی، مشاوره روانشناس تونی سوپرانوس هست
@table_number3
#مرور_فیلم
👍6❤2
میز شماره سه
بعد از دیدن 83 قست حدودا 55 دقیقهای، بالاخره دیدن این سریال تموم شد، با توجه به این که چندان دانش نقد سینما رو ندارم، توی مرورم، فقط میخوام در مورد بخشهایی از سریال صحبت کنم که به نظرم جالب اومد، به طور خلاصه، داستان سریال در مورد یک خانوادهی مافیایی هست…
اگر در خانوادهی یک کانگستر بزرگ شده بودیم؟ (مرور سریال سوپرانوس - بخش دوم)
میز شماره سه
اگر در خانوادهی یک کانگستر بزرگ شده بودیم؟ (مرور سریال سوپرانوس - بخش دوم)
فرض کنید که در خانوادهای بزرگ شده بودید که پدر خانواده، رئیس یک باند مافیایی بود، توی همچین وضعیتی آیا آسون بود که به خیر جامعه و شهروند خوب بودن فکر کنید؟
یه سری بحثها هست در مورد این که وقتی یه نفر توی خانوادهی فقیر زندگی میکنه، با توجه به سطح دغدغههاش (در مورد مشکلات زندگیش)، فکر کردن به راههای رشد براش خیلی مشکله (به کتاب فقر احمق میکند مراجعه کنید)، وقتی که داشتم سوپرانوس رو میدیدم، به این فکر میکردم که آیا فقر تنها عاملی هست که باعث محدودیت فکری یه آدم میتونه بشه، مثلا کسی که درآمد اصلی خانوادهاش از راه خلاف هست، موضعگیری علیه این جور کارها براش آسون خواهد بود؟ یا کسی که در یک خانوادهی اسرائیلی بزرگ شده، آیا براش آسون خواهد بود که علیه ملیتی که براش تعریف شده ایستادگی کنه؟ آیا طرف میتونه به سادگی علیه جنایاتهایی که حکومت اسرائیل انجام داده موضع گیری کنه؟
یکی از موارد جالب سریال سوپرانوس، نمایش خانوادههای گروههای مافیایی بود، وقتی داشتم سریال رو میدیدم به این فکر میکردم که آیا برای مدو و ای.جی (دو فرزند تونی سوپرانو) امکان فکر کردن برای شهروند خوب بودن، وجود داشته یا نه؟ یا این که آیا برای کسی که توی خانوادهی معمولی بزرگ شده (مثل من) هنر خاصی هست که به فکر ارتقاء جامعه باشه؟ (قائدتا پدر همچین آدمی بهش یاد میده که دغدغهی جامعه رو داشته باشه، حالا اگر همچین چیزی برای همچین فردی وجود نداشت، آیا میتونست همچنان همچین تفکراتی داشته باشه؟)
پ.ن : این نوشته علمی نبود، صرفا یه سری ایدهها که اومد توی ذهنم رو نوشتم
پ.ن 2: تصویر پست، عکس رابرت ایلر و جیمی-لین سیگلر، بازیگران نقش مدئو و ای.جی دو فرزند تونی سوپرانو، هست
@table_number3
#مرور_فیلم
یه سری بحثها هست در مورد این که وقتی یه نفر توی خانوادهی فقیر زندگی میکنه، با توجه به سطح دغدغههاش (در مورد مشکلات زندگیش)، فکر کردن به راههای رشد براش خیلی مشکله (به کتاب فقر احمق میکند مراجعه کنید)، وقتی که داشتم سوپرانوس رو میدیدم، به این فکر میکردم که آیا فقر تنها عاملی هست که باعث محدودیت فکری یه آدم میتونه بشه، مثلا کسی که درآمد اصلی خانوادهاش از راه خلاف هست، موضعگیری علیه این جور کارها براش آسون خواهد بود؟ یا کسی که در یک خانوادهی اسرائیلی بزرگ شده، آیا براش آسون خواهد بود که علیه ملیتی که براش تعریف شده ایستادگی کنه؟ آیا طرف میتونه به سادگی علیه جنایاتهایی که حکومت اسرائیل انجام داده موضع گیری کنه؟
یکی از موارد جالب سریال سوپرانوس، نمایش خانوادههای گروههای مافیایی بود، وقتی داشتم سریال رو میدیدم به این فکر میکردم که آیا برای مدو و ای.جی (دو فرزند تونی سوپرانو) امکان فکر کردن برای شهروند خوب بودن، وجود داشته یا نه؟ یا این که آیا برای کسی که توی خانوادهی معمولی بزرگ شده (مثل من) هنر خاصی هست که به فکر ارتقاء جامعه باشه؟ (قائدتا پدر همچین آدمی بهش یاد میده که دغدغهی جامعه رو داشته باشه، حالا اگر همچین چیزی برای همچین فردی وجود نداشت، آیا میتونست همچنان همچین تفکراتی داشته باشه؟)
پ.ن : این نوشته علمی نبود، صرفا یه سری ایدهها که اومد توی ذهنم رو نوشتم
پ.ن 2: تصویر پست، عکس رابرت ایلر و جیمی-لین سیگلر، بازیگران نقش مدئو و ای.جی دو فرزند تونی سوپرانو، هست
@table_number3
#مرور_فیلم
❤2
ما دانشجویان بیمصرف
دوره کارشناسی ارشد توی دانشگاه تهران، یه دوستی داشتیم به نام ابوالفضل، بوشهری دوست داشتنی و تا حدود زیادی دمدمی مزاج، ابوالفضل بین بچهها تا جایی که من شناخت داشتم، دانشجوی قوی بود، حتی یکی از اساتید هم بهش پیشنهاد کار داده بود. ترم سه یا چهار که شد ابوالفضل یهو تصمیم گرفت که انصراف بده، هر چقدر سعی کردم که باهاش صحبت کنم که بیخیال بشه، نشد که نشد، حتی بابام هم که ابوالفضل رو نمیشناخت حدود دو ساعت باهاش تلفنی صحبت کرد ولی ابوالفضل از تصمیمش منصرف نشد؛ توی یکی از صحبتهایی که با ابوالفضل بعد از انصرافش داشتم، یه حرف جالبی زد و گفت که هیچ کدوم از اساتید حتی پیگیری نکرده که ابوالفضل رو از کاری که میخواد بکنه منصرف کنه (تا جایی که میدونم برگهی انصراف یه دانشجو رو هم باید رئیس گروه امضا میکرد و هم رئیس دانشگاه که به طور اتفاقی از گروه آموزشی ما بود)
امروز یه گفتگوی داشتم که خود گفتگو اهمیت چندانی نداره اما ناخودآگاه یاد ابوالفضل افتادم، یاد این که چقدر ما دانشجویان، موجودات بی مصرفی هستیم، چقدر از دست دادن ابوالفضل برای دانشگاه تهران راحت بود. چقدر نظم این شهر برای شهروندانش عادیه. چقدر ما دانشجویان حرف مفت میزنیم، چقدر ...
داشتم فکر میکردم که افراد که ته دلشون این که باید برای بهتر شدن این مملکت جنگید، تا چه حد توانایی بیمصرف بودن رو دارن؟ میشه درد نادیده گرفتن رو تحمل کرد و جنگید؟ و باز جنگید؟ میشه خسته نشد؟
@table_number3
#دلنوشته
دوره کارشناسی ارشد توی دانشگاه تهران، یه دوستی داشتیم به نام ابوالفضل، بوشهری دوست داشتنی و تا حدود زیادی دمدمی مزاج، ابوالفضل بین بچهها تا جایی که من شناخت داشتم، دانشجوی قوی بود، حتی یکی از اساتید هم بهش پیشنهاد کار داده بود. ترم سه یا چهار که شد ابوالفضل یهو تصمیم گرفت که انصراف بده، هر چقدر سعی کردم که باهاش صحبت کنم که بیخیال بشه، نشد که نشد، حتی بابام هم که ابوالفضل رو نمیشناخت حدود دو ساعت باهاش تلفنی صحبت کرد ولی ابوالفضل از تصمیمش منصرف نشد؛ توی یکی از صحبتهایی که با ابوالفضل بعد از انصرافش داشتم، یه حرف جالبی زد و گفت که هیچ کدوم از اساتید حتی پیگیری نکرده که ابوالفضل رو از کاری که میخواد بکنه منصرف کنه (تا جایی که میدونم برگهی انصراف یه دانشجو رو هم باید رئیس گروه امضا میکرد و هم رئیس دانشگاه که به طور اتفاقی از گروه آموزشی ما بود)
امروز یه گفتگوی داشتم که خود گفتگو اهمیت چندانی نداره اما ناخودآگاه یاد ابوالفضل افتادم، یاد این که چقدر ما دانشجویان، موجودات بی مصرفی هستیم، چقدر از دست دادن ابوالفضل برای دانشگاه تهران راحت بود. چقدر نظم این شهر برای شهروندانش عادیه. چقدر ما دانشجویان حرف مفت میزنیم، چقدر ...
داشتم فکر میکردم که افراد که ته دلشون این که باید برای بهتر شدن این مملکت جنگید، تا چه حد توانایی بیمصرف بودن رو دارن؟ میشه درد نادیده گرفتن رو تحمل کرد و جنگید؟ و باز جنگید؟ میشه خسته نشد؟
@table_number3
#دلنوشته
🤷♂1👍1
این OR (تحقیق در عملیات) لعنتی
یه مثال معروفی هست که میگه کسی که چکش تنها ابزارش هست، همه چیز رو میخ میبینه، چیزی که میخوام تعریف کنم نه در مورد خود OR (چکش داستان) هست و نه در مورد استفادههای درست از OR (میخهای داستان که باید با چکش کوبیده بشند)، بلکه داستان در مورد هزار جایی هست که دانشگاه ما به غلط از این ابزار در حال استفاده است
اول از همه، OR یا Operational research یا تحقیق در عملیات چیست؟ چیزی که ویکیپدیا در مورد تحقیق در عملیات نوشته: (یکی از زیرشاخههای ریاضیات کاربردی است، که جنبههای کاربردی آن در مهندسی صنایع مورد توجه قرار میگیرد. تحقیق در عملیات تکنیکی است بهمنظور بهکار بستن روشهای تحلیلی توسعه یافته، برای کمک به تصمیمگیری بهتر [مورد استفاده قرار میگیرد])
مثلا فرض کنید که مدیر تولید یک کارخانه هستید و میخواهید تصمیم بگیرید که چقدر از چه محصولی در چه زمانی تولید کنید، یا فرض کنید که مدیر عامل یک کارخونه هستید و دوست دارید متوجه بشید که تصمیمی که میگیرید چه تاثیراتی بر اجزاء مختلف شرکتتون داره، یا میخواهید تصمیمات کیفی خودتون رو به صورت کمی دربیارید تا روابط بینشون رو دقیقتر متوجه بشید، توی این جور موارد، احتمالا ابزارهایی که توی دانش OR ابداع شدند خیلی به دردتون میخوره
اما امان از زمانی که ما فقط و فقط بخواهیم همه چیز زندگیمون رو با یه سری ابزار حل کنیم. فرض کنید که میخواهید یه تحقیقی در رابطه با عوامل تاثیرگذار بر پذیرش یک نرمافزار انجام بدید، برای این که کار، باید با استفاده از روشهای علمی، رفتارهایی که یک کاربر میتونه در مواجه با یک نرمافزار داشت رو تحلیل کرد، مثلا میشه کاربر رو توی یه محیط آزمایشی قرار داد و رفتارش رو تحلیل کرد یا میشه رفتار اون رو در مواجهه با نرمافزارهای قبلی مشاهده کرد و یا هزارها روشی که جامعهی علمی برای این کار ابداء کرده
ولی جوری که دانشگاه ما برای این جور مسائل راهحل پیدا میکنه، در خیلی از موارد استفاده از دانش لعنتی OR هست (ما که چکش داریم چرا این پیچ رو هم نکوبیم؟) مثلا برای سوال بالا محققین محترم، چندین خبره پیدا میکنند و نظرشون رو در مورد عوامل تاثیرگذار بر پذیرش یک نرمافزار جویا میشوند، در ادامه هم یه ژورنال مناسب برای چاپ مقالهی خودشون پیدا میکنند و تامام، کار علمی ما به سرانجام رسید :)
باز البته جای شکرش باقیه که نفوذ دانش OR تنها محدود به دانشگاههای مدیریت باقی مونده، وگرنه ممکن بود که درخت دانش این مملکت تحقیقاتی مثل (شناسایی عوامل موثر بر بهرهوری موتورهای بنزینی با تحلیل نظر خبرگان) نیز انجام بده
@table_number3
یه مثال معروفی هست که میگه کسی که چکش تنها ابزارش هست، همه چیز رو میخ میبینه، چیزی که میخوام تعریف کنم نه در مورد خود OR (چکش داستان) هست و نه در مورد استفادههای درست از OR (میخهای داستان که باید با چکش کوبیده بشند)، بلکه داستان در مورد هزار جایی هست که دانشگاه ما به غلط از این ابزار در حال استفاده است
اول از همه، OR یا Operational research یا تحقیق در عملیات چیست؟ چیزی که ویکیپدیا در مورد تحقیق در عملیات نوشته: (یکی از زیرشاخههای ریاضیات کاربردی است، که جنبههای کاربردی آن در مهندسی صنایع مورد توجه قرار میگیرد. تحقیق در عملیات تکنیکی است بهمنظور بهکار بستن روشهای تحلیلی توسعه یافته، برای کمک به تصمیمگیری بهتر [مورد استفاده قرار میگیرد])
مثلا فرض کنید که مدیر تولید یک کارخانه هستید و میخواهید تصمیم بگیرید که چقدر از چه محصولی در چه زمانی تولید کنید، یا فرض کنید که مدیر عامل یک کارخونه هستید و دوست دارید متوجه بشید که تصمیمی که میگیرید چه تاثیراتی بر اجزاء مختلف شرکتتون داره، یا میخواهید تصمیمات کیفی خودتون رو به صورت کمی دربیارید تا روابط بینشون رو دقیقتر متوجه بشید، توی این جور موارد، احتمالا ابزارهایی که توی دانش OR ابداع شدند خیلی به دردتون میخوره
اما امان از زمانی که ما فقط و فقط بخواهیم همه چیز زندگیمون رو با یه سری ابزار حل کنیم. فرض کنید که میخواهید یه تحقیقی در رابطه با عوامل تاثیرگذار بر پذیرش یک نرمافزار انجام بدید، برای این که کار، باید با استفاده از روشهای علمی، رفتارهایی که یک کاربر میتونه در مواجه با یک نرمافزار داشت رو تحلیل کرد، مثلا میشه کاربر رو توی یه محیط آزمایشی قرار داد و رفتارش رو تحلیل کرد یا میشه رفتار اون رو در مواجهه با نرمافزارهای قبلی مشاهده کرد و یا هزارها روشی که جامعهی علمی برای این کار ابداء کرده
ولی جوری که دانشگاه ما برای این جور مسائل راهحل پیدا میکنه، در خیلی از موارد استفاده از دانش لعنتی OR هست (ما که چکش داریم چرا این پیچ رو هم نکوبیم؟) مثلا برای سوال بالا محققین محترم، چندین خبره پیدا میکنند و نظرشون رو در مورد عوامل تاثیرگذار بر پذیرش یک نرمافزار جویا میشوند، در ادامه هم یه ژورنال مناسب برای چاپ مقالهی خودشون پیدا میکنند و تامام، کار علمی ما به سرانجام رسید :)
باز البته جای شکرش باقیه که نفوذ دانش OR تنها محدود به دانشگاههای مدیریت باقی مونده، وگرنه ممکن بود که درخت دانش این مملکت تحقیقاتی مثل (شناسایی عوامل موثر بر بهرهوری موتورهای بنزینی با تحلیل نظر خبرگان) نیز انجام بده
@table_number3
❤1👍1