Forwarded from عُزال
بهوقت خواب هماتاقیان،
حین تمرین برای اجرای پیشرو،
در پلههای اضطراری سرد ساختمان عمید،
«شطحیاتی» نواخته شد...
باشد که کاستیهای این حقیر را به بزرگواریتان ببخشایید.
شامگاه 13 آذرماه 1404
ساعت یک بامداد
حین تمرین برای اجرای پیشرو،
در پلههای اضطراری سرد ساختمان عمید،
«شطحیاتی» نواخته شد...
باشد که کاستیهای این حقیر را به بزرگواریتان ببخشایید.
شامگاه 13 آذرماه 1404
ساعت یک بامداد
❤5
Forwarded from reading and review Writing with Dream🚭 (🦄𝓓𝓻𝓮𝓪𝓶)
The Sexualization and Psychologization of Romantic Choices
💌 از "شخصیت" تا "جذابیت"
تا اینجا گفتیم که در گدشته، انتخاب شریک زندگی یه بازی گروهی با قوانین مشخص بود، اما حالا در دوران مدرن تبدیل شده به یه بازی انفرادی که قوانینش مدام عوض میشن و خیلی هم احساسی و شخصی شده.
1⃣ . روزگار قدیم: تعهد، یه قرارداد اجتماعی بود
تو دوران قبل از مدرن، تعهد و ازدواج اصلاً ربطی به "احساس قلبی" یا اینکه چقدر آدم خوبی هستی نداشت. همه چیز بر اساس یه سیستم اجتماعی سفت و سخت جلو میرفت:
🟡 شخصیت عامل اصلی بود: درست بود که هرکی خودش قضاوت میکرد، ولی "شخصیت" تو در واقع یه سند عمومی و مورد تأیید جامعه بود. انگار یه آینه بود که ارزشهای مورد قبول همه رو نشون میداد.
🟡 انتخاب، عینی بود: برای ازدواج، ملاکها کاملاً شفاف و منطقی بودند. طبقه اجتماعی، وضعیت مالی و مذهب. به این میگفتند انتخاب درونگروهی (Endogamy) که علنی و مشروع بود.
2⃣ . دوران جدید: سکسیسازی و روانشناسیبازی
اما با شروع قرن بیستم، یه تحول بزرگ اتفاق افتاد. قواعد بازی شکست و معیار انتخاب از "بیرون" (جامعه) به "درون" (فرد) منتقل شد.
الف) جذابیت جنسی، معیار جدید:
🔹 جدا شدن معیارها: "سکسی بودن" (Sexiness) از معیارهای اخلاقی و روانی جدا شد و به یه مقولهی فرهنگی مستقل تبدیل شد.
🔹 بدن شد کالا: صنایع جدید (مثل لوازم آرایشی) شروع کردن به تولید "بدن جنسی" (Sexual Body)؛ یعنی بدن تبدیل شد به یه کالا که باید برای جذب و لذت حسی ارزیابی و اصلاح میشد.
🔹 برتری ظاهر: جذابیت فیزیکی به یک معیار بسیار مهم تبدیل شد و جای معیارهای سنتی مثل هوش و اخلاق رو گرفت.
🔹 فمنیسم و خودمختاری: فمینیسم موج دوم هم نقش داشت و "سکسی بودن" رو به بخشی از آزادی و خودمختاری فردی زنان تبدیل کرد و سکس از چارچوب ازدواج خارج شد.
ب) ملاک سوبژکتیو (ذهنی):
🟣 ملاک، سازگاری عاطفی: حالا انتخاب بر اساس مفاهیم ذهنی و ناملموس مثل "سازگاری عاطفی و روانشناختی" و "میل جنسی" بنا شد.
🟣 عشق، صرفا یک حس درونی: "افتادن در عشق" تبدیل شد به یه تجربهی کاملاً ذهنی (Subjective) که هیچ معیار عینی و منطقیای رو قبول نداره.
3⃣ . نتیجه: میدان رقابت عشقی (Marriage Markets)
حذف قوانین قدیمی، ما رو به یک عرصهی رقابتی هدایت کرد:
🔴 بازار ازدواج: نویسنده میگه این سیستم جدید مثل یه بازار عمل میکنه که توش افراد با ویژگیهای جذابتر، قدرت انتخاب بیشتری دارن. ولی تاکید میکنه که این "بازار" ریشه در شکست اخلاقیات سنتی داره.
🔴 میدانهای جنسی: پیشنهاد میشه به جای "بازار"، به این فضا بگیم "میدانهای جنسی" (Sexual Fields). اینجا همه برای جذب شریک رقابت میکنند، اما متأسفانه از اول با قدرت نابرابر وارد بازی میشن.
🔴 تعهد شکننده: وقتی همه چیز انقدر ذهنی و متمرکز بر جذابیت جنسی باشه، تعهد به شدت آسیبپذیر میشه و فهمیدن نیت و احساسات واقعی طرف مقابل سختتر میشه.
خلاصه اینکه، عشق از یک قرارداد جمعی و پایدار، تبدیل شد به یک انتخاب شخصی، خودسر و به شدت وابسته به جذابیتهای زودگذر :)
#why_love_hurts
Page 40-51
تا اینجا گفتیم که در گدشته، انتخاب شریک زندگی یه بازی گروهی با قوانین مشخص بود، اما حالا در دوران مدرن تبدیل شده به یه بازی انفرادی که قوانینش مدام عوض میشن و خیلی هم احساسی و شخصی شده.
تو دوران قبل از مدرن، تعهد و ازدواج اصلاً ربطی به "احساس قلبی" یا اینکه چقدر آدم خوبی هستی نداشت. همه چیز بر اساس یه سیستم اجتماعی سفت و سخت جلو میرفت:
اما با شروع قرن بیستم، یه تحول بزرگ اتفاق افتاد. قواعد بازی شکست و معیار انتخاب از "بیرون" (جامعه) به "درون" (فرد) منتقل شد.
الف) جذابیت جنسی، معیار جدید:
ب) ملاک سوبژکتیو (ذهنی):
حذف قوانین قدیمی، ما رو به یک عرصهی رقابتی هدایت کرد:
خلاصه اینکه، عشق از یک قرارداد جمعی و پایدار، تبدیل شد به یک انتخاب شخصی، خودسر و به شدت وابسته به جذابیتهای زودگذر :)
#why_love_hurts
Page 40-51
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤5
Forwarded from CreativeMornings Tehran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به زودی در کنار شما...
بیست و دومین رویداد صبح خلاق تهران با موضوع «رشد» و با سخنرانی «مهدی عباسی»
جمعه ۲۱ آذر ۱۴۰۴
ثبت نام آزاد و رایگان است
ثبت نام و رزرو صندلی فقط از طریق سایت جهانی رویداد، روز چهارشنبه ۱۹ آذر راس ساعت ۱۰ صبح
آموزش ثبت نام در وبسایت ایرانی و هایلایت اینستاگرام
مشتاق دیدارتان هستیم.
بیست و دومین رویداد صبح خلاق تهران با موضوع «رشد» و با سخنرانی «مهدی عباسی»
جمعه ۲۱ آذر ۱۴۰۴
ثبت نام آزاد و رایگان است
ثبت نام و رزرو صندلی فقط از طریق سایت جهانی رویداد، روز چهارشنبه ۱۹ آذر راس ساعت ۱۰ صبح
آموزش ثبت نام در وبسایت ایرانی و هایلایت اینستاگرام
مشتاق دیدارتان هستیم.
Audio
Why Love hurts; The Great Transformation of Love or the Emergence of Marriage Markets; Interest as Passion, Reputation and Promise-Keeping, Roles and Commitment
ادامه و پایان بررسی معماری انتخاب عاشقانه در قرن ۱۹
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
ادامه و پایان بررسی معماری انتخاب عاشقانه در قرن ۱۹
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
👏1
Audio
Why Love hurts; The Great Transformation of Love or the Emergence of Marriage Markets; The Great Transformation of Romantic Ecology: The Emergence of Marriage Markets, The Sexualization and Psychologization of Romantic Choices, Marriage Markets and Sexual Fields
ظهور پدیدهای به نام بازار ازدواج در اثر اجرای فرایندی به نام Sexualization
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
ظهور پدیدهای به نام بازار ازدواج در اثر اجرای فرایندی به نام Sexualization
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
👏2
اولا که روز همهی مامانها مبارک باشه ❤️
دوما هم که چند وقت پیش که مامانم مریض شد، دلم خواست ازش بنویسم ولی سرشلوغیهای این چند وقته خیلی بهم اجازه نداد. امروز که روز مادر بود، گفتم حرف اون روز رو بزنم. مامانم غیر از این که یه مامان گل ایرانی است (و من عاشق این نقش هستم)، به شدت در مسیری توی زندگیش انتخاب میکنه، آدم پایداری است. سال ۷۲، وقتی که حدودا ۲۲ سالش بوده و داداش بزرگم هم ۳ ساله، مامان وارد دانشگاه میشه و حدود سال ۹۸ هم دکتراش رو میگیره. این که ۲۵ سال، با وجود کار کردن، سه تا بچه داشتن، خونه چرخوندن و ... بتونی همچین ثباتی داشته باشی، خیلی جذاب و دلچسبه و من چقدر خوشبختم که همچین آدمهای خفن و دوستداشتنی دورم هستند 😍
#همینجورینوشتهها
دوما هم که چند وقت پیش که مامانم مریض شد، دلم خواست ازش بنویسم ولی سرشلوغیهای این چند وقته خیلی بهم اجازه نداد. امروز که روز مادر بود، گفتم حرف اون روز رو بزنم. مامانم غیر از این که یه مامان گل ایرانی است (و من عاشق این نقش هستم)، به شدت در مسیری توی زندگیش انتخاب میکنه، آدم پایداری است. سال ۷۲، وقتی که حدودا ۲۲ سالش بوده و داداش بزرگم هم ۳ ساله، مامان وارد دانشگاه میشه و حدود سال ۹۸ هم دکتراش رو میگیره. این که ۲۵ سال، با وجود کار کردن، سه تا بچه داشتن، خونه چرخوندن و ... بتونی همچین ثباتی داشته باشی، خیلی جذاب و دلچسبه و من چقدر خوشبختم که همچین آدمهای خفن و دوستداشتنی دورم هستند 😍
#همینجورینوشتهها
❤16
امروز مترو نشسته بودم، یه خانمی اومد کنارم نشست که وضعیت خوبی نداشت؛ یکی از مواردی که این وسط گفته شد، گرونی برنج بود که نتونسته بود برنج زیاد بگیره، صرفا در حد یه کیلو برنج گرفته بود. وقتی پیاده شدم، داشتم به این فکر میکردم که چه کاری از دستم برمیاد، غیر از کمک کردن و قوی شدن برای بهتر کردن این اوضاع، به این فکر کردم شاید اگر یه خورده برنج خوردنم رو کم کنم، یه جوری همدلی نمادین باشه بابت این که خودمون جدا از مشکلات دیگران ندونیم، در نتیجه دارم به این فکر میکنم که اکثر شبها (به جز مهمونیها و موقعیتهای خاص) دیگه شام سراغ برنج نرم (درستش این بود که کلا برنج رو میذاشتم کنار ولی اون قدر آدم قوی نیستم)
#همینجورینوشتهها
#همینجورینوشتهها
👍3🗿2❤1👎1
میز شماره سه
امروز مترو نشسته بودم، یه خانمی اومد کنارم نشست که وضعیت خوبی نداشت؛ یکی از مواردی که این وسط گفته شد، گرونی برنج بود که نتونسته بود برنج زیاد بگیره، صرفا در حد یه کیلو برنج گرفته بود. وقتی پیاده شدم، داشتم به این فکر میکردم که چه کاری از دستم برمیاد، غیر…
اول این رو بگم که دیروز اون خانمی که توی مترو دیدم که این قدر محترم بود که از میوههایی که گرفته بود همین جوری داشت بهم تعارف میکرد
دوم هم این که امروز صبح که از خواب بیدار شدم، به خودم گفتم که اسکل چقدر جوگیری. اما از طرف دیگه، همچین از رویهای که دیروز طی کردم بدم نمیاد. کاملتر داستان دیروز الان بگم. از آخر بگم که وقتی از مترو اومدم بالا در مرز گریه کردن بودم. دلیل اصلیش هم وضعیت مالی اون بندهخدا نبود (کسی که برنج داره میخره، یه حداقلی احتمالا نسبت به خیلیها داره).دیروز از حرفهای خانم متوجه شدم که دخترش فوت شده و دومادش هم یک سال پیش توی زندان، این وسط هم یه نوهای هست که هنوز فکر میکنه باباش زنده است و یه روزی از زندان آزاد میشه
وقتی اون احساس رو تجربه کردم، یه برخورد میتونه این باشه که خب دیگه اظهار ناراحتیات رو کردی، حالا برو به بقیهی زندگیایت برس. کمی ایدهآلگرا و افراطی، ولی به نظرم همچین کاری یه جور دورویی داخلی است. من میتونم بگم فلان احساس رو داشتم ولی باید بقیهی زندگیم رو بدون هیچ تاثیری ادامه بدم؟ اگر قرار باشه که فلان احساس، تاثیری توی زندگیم نداشته باشه که اون احساس بیمعنا است
البته که وقتی احساسی دارم که فکر میکنم درست نیست، با تموم وجود سعی میکنم با بولدوزر از روش رد بشم که احساس دیروز از این جور احساسها نبود
#همینجورینوشتهها
دوم هم این که امروز صبح که از خواب بیدار شدم، به خودم گفتم که اسکل چقدر جوگیری. اما از طرف دیگه، همچین از رویهای که دیروز طی کردم بدم نمیاد. کاملتر داستان دیروز الان بگم. از آخر بگم که وقتی از مترو اومدم بالا در مرز گریه کردن بودم. دلیل اصلیش هم وضعیت مالی اون بندهخدا نبود (کسی که برنج داره میخره، یه حداقلی احتمالا نسبت به خیلیها داره).
وقتی اون احساس رو تجربه کردم، یه برخورد میتونه این باشه که خب دیگه اظهار ناراحتیات رو کردی، حالا برو به بقیهی زندگیایت برس. کمی ایدهآلگرا و افراطی، ولی به نظرم همچین کاری یه جور دورویی داخلی است. من میتونم بگم فلان احساس رو داشتم ولی باید بقیهی زندگیم رو بدون هیچ تاثیری ادامه بدم؟ اگر قرار باشه که فلان احساس، تاثیری توی زندگیم نداشته باشه که اون احساس بیمعنا است
البته که وقتی احساسی دارم که فکر میکنم درست نیست، با تموم وجود سعی میکنم با بولدوزر از روش رد بشم که احساس دیروز از این جور احساسها نبود
#همینجورینوشتهها
😢2
در کنار Why Love Hurts، یه کتاب دیگه هم به نام Public Sociology دارم میخونم، دلیل خوندم هم این که بفهمم چجوری میشه ساینس رو در دل جامعه نفوذ داد. همین جوری کتاب رو شروع کردم ولی الان که رفتم جلو دیدم که محتوای بامزهای داره، در نتیجه این جا هم سعی خواهم که کرد در موردش صحبت کنم، دقت این صحبت کردنها یحتمل بالا نخواهد بود چون صرفا هر چیزی که یادم میاد رو بازگو خواهم کرد
(اصل کتاب رو در قسمت نظرات خواهم گذاشت)
#خلاصه_کتاب
#پروژه_مترویی
#Public_Sociology
(اصل کتاب رو در قسمت نظرات خواهم گذاشت)
#خلاصه_کتاب
#پروژه_مترویی
#Public_Sociology
👏2
Forwarded from reading and review Writing with Dream🚭 (🦄𝓓𝓻𝓮𝓪𝓶)
سالها، هویت مردان در غرب بر سه پایه اقتدار در خانه، استقلال مالی، و پیوندهای مردانه در انجمنها و کلوبها استوار بود. اما با آمدن مدرنیته، این ستونها فرو ریختند.
سرمایهداری، دموکراسی، و مهمتر از همه، جنبش فمینیستی از قرن بیستم به بعد، اقتدار مرد را در خانه و جامعه به چالش کشیدند. مردان دیگر مستقل و خودمختار نبودند و در بوروکراسیها تحت نظارت مردان و هم زنان کار میکردند. این تضعیف مردانگی سنتی، باعث شد که مردان به دنبال یک قلمرو جدید برای اثبات قدرت و جایگاه خود باشند.
قلمرو جدید، همان سکچوالیته (Sexuality) بود. در غیاب قدرتهای سنتی، حالا «جذابیت جنسی» و «دسترسی به رابطه» تبدیل به مهمترین معیار برای تأیید وضعیت مردانگی شد. مردان برای کسب مشروعیت، به رقابت جنسی با یکدیگر پرداختند و تلاش کردند بر زنان تسلط یابند. این فضا، جایی بود که مردان میتوانستند اقتدار و آزادی از دست رفته خود را از طریق موفقیت جنسی بازیابی کنند.
با ظهور آزادی جنسی، این آزادی از یک مسئله حاشیهای به رکن اصلی آزادی فردی تبدیل شد.
نتیجه این تحولات، ایجاد یک عدم توازن عمیق در بازار ازدواج و روابط بود؛ نویسنده این را «تحول در اکولوژی انتخاب» مینامد.
زنان هنوز هم به دلیل محدودیتهای بیولوژیکی (ساعت بیولوژیک بارداری) و وابستگی اقتصادی (هرچند کمرنگ شده) به مردان برای تشکیل خانواده، ناچارند به دنبال تعهد باشند. برلی آنها «بازار جنسی» مسیری برای رسیدن به «بازار ازدواج» شد. برای بسیاری، ازدواج تنها راه برای رسیدن به امنیت و بچهدار شدن است، و با افزایش سن، این فرصتها محدودتر میشود.
مردان با دسترسی جنسی بیشتر، اکنون شرایط را کنترل میکنند. آنها میتوانند از نمونهای بسیار بزرگتر از زنان برای انتخاب بهره ببرند و در عین حال، به دلیل اینکه ساعت بیولوژیک برایشان محدودیت کمتری دارد، میتوانند مدت بیشتری بدون تعهد باقی بمانند. به زبان ساده، مردان «بازار ازدواج» را به مثابه یک «بازار جنسی» در نظر میگیرند و تمایلی به تعجیل در تعهد ندارند.
* مردان ترجیح میدهند در بازاری باقی بمانند که به آنها قدرت و انتخاب نامحدود میدهد.
* زنان از نظر زمانی و بیولوژیکی تحت فشار هستند و برای رسیدن به اهداف خانوادگی، باید تعهد را دنبال کنند.
این شکاف میان ترجیحات و محدودیتهای جنسیتی، استرس جدیدی را در روابط عاشقانه ایجاد کرده است.
#why_love_hurts
Page 71_78
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
reading and review Writing with Dream🚭
من یه نکته به این صحبت اضافه کنم، توی مقدمهی فصل سه (صوتیش رو هم من میذارم :) نویسنده از صورتبندیهای مختلفی که میشه از به وجود اومدن ترس از تعهد رو ارائه میده ولی تهش میگه که اینها خیلی معتبر نیستند (از نظر اون)
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
👍1
Audio
Public Sociology, Chapter 1: Theory, Utopia and Anti-Utopia
تا این جای کتاب از نقطه کانونی که جامعهشناسهای مختلف دارند، صحبت میشه. از نگاه اتوپیا و ضد اتوپیایی که بین جامعهشناسهای معروف رواج داشته
#خلاصه_کتاب
#پروژه_مترویی
#Public_Sociology
تا این جای کتاب از نقطه کانونی که جامعهشناسهای مختلف دارند، صحبت میشه. از نگاه اتوپیا و ضد اتوپیایی که بین جامعهشناسهای معروف رواج داشته
#خلاصه_کتاب
#پروژه_مترویی
#Public_Sociology
میز شماره سه
Photo
فرار از هویتهای دمدستی (مرور فیلم بچه مردم)
این که هویت ما چیه، به نظر سوال خیلی مهمی برای ماها هست، باید بگردی خودت رو پیدا کنی، من کیهام؟ به چه کامیونیتی تعلق دارم؟ و کلی سوال و فکر مشابه. خیلی کوتاه بچهی مردم یه فیلمیه که در مورد جستجوی هویت توسط یه سری بچه پروشگاهی است، بچههایی که شاید سوال در مورد هویت براشون زودتر از بقیه نمایان بشه
وقتی صحبت در مورد هویت میشه، خیلیها شاید بگن که این موضوع مسئلهشون نیست، اما یه نگاه عمیقتر به نظرم نشون میده که هویت نقش جدیتری توی زندگی ما داره، به لحظههایی فکر کنید که یه جمع شما رو حساب نکرده یا رفتاری کرده که شما حس کردید که کسر شأنتون شده. جور دیگه بگم، جایگاه اجتماعی شما رو در نظر نگرفته باشن
فیلم از این جا شروع میشه که یه سری بچه پرورشگاهی دنبال این هستند که بفهمند پدر و مادرشون کیه، چرا؟ به خاطر این که ازشون بپرسن کی هستید، سرشون رو بتونن بیارن بالا و بگن که ما از فلان خانواده هستیم و ... . سازندهی فیلم، خیلی نرم حرفش رو مستتر توی فیلم زد (بر خلاف این سریالها و فیلهای دمدستی که حرفشون رو مستیم توی صورت مخاطب میکوبند)، دنبال هویتهای مسخرهای که جامعه بهت فشار میاره که داشته باشی نگرد. میشه درگیر مسخرهبازیهای روزمرهی جامعه شد ولی هویت آدم میتونه حول موضوعاتی که خیلی معنای عمیقتری هم دارند شکل بگیره (از نظر سازنده و البته من، جنگیدن برای وطن و خاک ارزش خیلی بالایی داره، سازنده از شخص اول فیلم این سوال رو غیر مستقیم میپرسه که هویتت حول جنگیدن برای خاکت شکل بگیره قشنگتره یا برای کسی که چند سال پیش برای پیشرفت زندگیش تو رو ول کرده؟ )
یه حرف دیگه هم توی فیلم زده میشه که من خیلی دوستش داشتم:یه رزمنده توی فیلم (بازیگرش بهروز شعیبی بود) با وجود این که زنش نامهی طلاق براش فرستاده بود، باز برای جنگیدن در جبهه مونده بود. وقتی ازش پرسیده میشه که زن و بچهات چی میشن، جوابش این که من این جام برای زن و بچهام. خود شخصیت اول فیلم هم آخرش شهید شد و به اون دختری که میخواست نرسید. من عاشق این جور دوست داشتنِ بدون توقع هستم
فلان هویتهایی که ما داریم دست و پامون رو براشون میشکونیم، آیا واقعا ارزشش رو دارند؟ آیا معنای زندگی ما با اون هویتها سازگارند؟ آیا معنای زندگی ما این قدر محدوده که صرفا به عضویت تو فلان و بهمان گروه دلخوش باشیم؟
#مرور_فیلم
این که هویت ما چیه، به نظر سوال خیلی مهمی برای ماها هست، باید بگردی خودت رو پیدا کنی، من کیهام؟ به چه کامیونیتی تعلق دارم؟ و کلی سوال و فکر مشابه. خیلی کوتاه بچهی مردم یه فیلمیه که در مورد جستجوی هویت توسط یه سری بچه پروشگاهی است، بچههایی که شاید سوال در مورد هویت براشون زودتر از بقیه نمایان بشه
وقتی صحبت در مورد هویت میشه، خیلیها شاید بگن که این موضوع مسئلهشون نیست، اما یه نگاه عمیقتر به نظرم نشون میده که هویت نقش جدیتری توی زندگی ما داره، به لحظههایی فکر کنید که یه جمع شما رو حساب نکرده یا رفتاری کرده که شما حس کردید که کسر شأنتون شده. جور دیگه بگم، جایگاه اجتماعی شما رو در نظر نگرفته باشن
فیلم از این جا شروع میشه که یه سری بچه پرورشگاهی دنبال این هستند که بفهمند پدر و مادرشون کیه، چرا؟ به خاطر این که ازشون بپرسن کی هستید، سرشون رو بتونن بیارن بالا و بگن که ما از فلان خانواده هستیم و ... . سازندهی فیلم، خیلی نرم حرفش رو مستتر توی فیلم زد (بر خلاف این سریالها و فیلهای دمدستی که حرفشون رو مستیم توی صورت مخاطب میکوبند)، دنبال هویتهای مسخرهای که جامعه بهت فشار میاره که داشته باشی نگرد. میشه درگیر مسخرهبازیهای روزمرهی جامعه شد ولی هویت آدم میتونه حول موضوعاتی که خیلی معنای عمیقتری هم دارند شکل بگیره (
یه حرف دیگه هم توی فیلم زده میشه که من خیلی دوستش داشتم:
فلان هویتهایی که ما داریم دست و پامون رو براشون میشکونیم، آیا واقعا ارزشش رو دارند؟ آیا معنای زندگی ما با اون هویتها سازگارند؟ آیا معنای زندگی ما این قدر محدوده که صرفا به عضویت تو فلان و بهمان گروه دلخوش باشیم؟
#مرور_فیلم
❤2
میز شماره سه
Why Love hurts; The Great Transformation of Love or the Emergence of Marriage Markets; The Great Transformation of Romantic Ecology: The Emergence of Marriage Markets, The Sexualization and Psychologization of Romantic Choices, Marriage Markets and Sexual…
صحبت و انتقاد بابت این بخش: تا جایی که من از جامعهی ایران شناخت دارم، تعمیمپذیری صحبتهای این بخش به ایران نسبتا کمه. درسته که بحثهای آرایشی (Cosmetic) توی ایران نقش مهمی دارند و این رو از روی عملهای دماغ میشه فهمید ولی باز اون لذتهای یه شبه و ازدواج سفید اون قدر توی ایران رواج پیدا نکردند. به طور کلی هم توی بخش زیادی از جامعهی ایران، این جور زندگی کردن هنوز بین خانوادهها تابو است (وقتی از رابطه توی ایران صحبت میشه، خیلی به نظر دامنهاش محدودتره)
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#حرفام
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#حرفام
❤1
Audio
Why Love hurts; Commitment Phobia and the New Architecture of Romantic Choice; Introduction, From Female Reserve to Male Detachment, Masculinity and the Demise of Commitment; The Dynamic of Women’s Exclusivist Strategies
شروع جالب صحبت که چرا ملت (بیشتر آقایون منظوره البته) از تعهد گریزانن
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
شروع جالب صحبت که چرا ملت (بیشتر آقایون منظوره البته) از تعهد گریزانن
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
Audio
Why Love hurts; Commitment Phobia and the New Architecture of Romantic Choice; Hedonic Commitment Phobia
توضیح خیلی جذاب اکولوژی این که چرا مردها دوست ندارند که وارد رابطهی پایدار بشند
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
توضیح خیلی جذاب اکولوژی این که چرا مردها دوست ندارند که وارد رابطهی پایدار بشند
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
❤3
میز شماره سه
نوشتن، فکر کردن و باز نوشتن (روایت انجام یک پژوهش، قسمت چهارم) معمولا روایت از مسیر پروپوزال نوشتنم رو از خود داستان شروع میکردم. اما توی این نوشته، به جای اصل داستان، اول از نوشتن صحبت میکنم و بعدش میگم چرا صحبتهایی که کردم بابت این بخش از پروپوزالم…
کندن پروپوژال از دانشگاه (روایت انجام یک پژوهش، قسمت پنجم)
خیلی خیلی از فرستهی قبلی تا این فاصله افتاد. خیلی از خاطراتی که توی این سفر نسبتا تنهایی، به خاطر ننوشتن فراموش شدن و یه سریهای دیگه هم که یادم موندن رو سعی میکنم بنویسم. با این حال بریم سراغ آخر اتفاقاتی که برام افتاد
چون زمان گذشته بگم که چه گذشته، من نیت کردم که برای کار دانشگاهم یه کار کمی (Qaulitative) که به رفتار سازمانی ربط داره انجام بدم، به خاطر همین رفتم سراغ این که چجوری در معرض اطلاعات غلط قرار گرفتن روی یه کارمند تاثیر میذاره (البته این آخرین نسخهای بود که بهش رسیدم و عناوین دیگهای هم روی کارم این وسط گذاشته بودم)
وقتی که تقریبا کار تر و تمیز شد، برای استاد راهنمای اصلیم فرستادم و بعد از چند بار رفت و برگشت، ایشون گفتند که موضوعی که انتخاب کردم به تنهایی قابل تصویب شدن نیست و لازم است که یه موضوع دیگه هم بهش اضافه کنم، دیگه توی این مرحله، بحث و صحبتی نکردم و گفتم چشم. برای این مواقع و برای دانشگاههای ایران، بهترین گزینه MCDM، یکی از زیرمجموعههای تحقیق در عملیات، هست. این جور تکنیکهای تحقیق در عملیات هم نسبتا راحت هستند (به خصوص برای کسایی مهندسی و به ویژه مهندسی کامپوتر خوندن) و هم مورد پذیرش جامعهی دانشگاهی ایران. حدود ۲۰ تا ۳۰ ساعت وقت گذاشتم و این تیکهی برازندهی دانشگاههای ایران رو به پروپوزال اولیهام اضافه کردم
در ادامه لازم بود که یکی دیگه از اساتید، یعنی استاد راهنمای دومم، پروپوزال رو تائید کنه. با ایشون که صحبت کردم، راهنمایی کردن که چجوری بخش اولش رو اصلاح کنم و اصلاح کردم. وقتی به بخش دوم رسیدم (بخش اصلی که شاید حدود ۳۰۰ ساعت براش زمان گذاشته بودم) ایشون گفتند که این بخش در حد تز دکترا نیست و بنا به صلاحدید ایشون این بخش رو حذف کردم. عملا اون وصلهای که به کار اصلیم وصل کرده بودم که پذیرفته بشه ماند و بخش اصلی حذف شد (البته من خودم هم خیلی بدم نمیومد که این اتفاق بیافته، چون میتونستم مستقل اون بخش رو، بدون گیر و گور دانشگاه ادامه بدم)
نکتهی اخلاقی این ماجرا این که حواستون باشه که وقتی یه صحبتی رو میکنید، با توجه به مخاطبتون صحبت کنید، صحبت شما هر چقدر هم خفن باشه باید طبق اصول (هر چقدر هم ما اعتقاد داشته باشیم که اصول فلان کامیونیتی درست نباشه) شکل گرفته باشه که اون جا پذیرفته بشه
#روایت
#پژوهش
خیلی خیلی از فرستهی قبلی تا این فاصله افتاد. خیلی از خاطراتی که توی این سفر نسبتا تنهایی، به خاطر ننوشتن فراموش شدن و یه سریهای دیگه هم که یادم موندن رو سعی میکنم بنویسم. با این حال بریم سراغ آخر اتفاقاتی که برام افتاد
چون زمان گذشته بگم که چه گذشته، من نیت کردم که برای کار دانشگاهم یه کار کمی (Qaulitative) که به رفتار سازمانی ربط داره انجام بدم، به خاطر همین رفتم سراغ این که چجوری در معرض اطلاعات غلط قرار گرفتن روی یه کارمند تاثیر میذاره (البته این آخرین نسخهای بود که بهش رسیدم و عناوین دیگهای هم روی کارم این وسط گذاشته بودم)
وقتی که تقریبا کار تر و تمیز شد، برای استاد راهنمای اصلیم فرستادم و بعد از چند بار رفت و برگشت، ایشون گفتند که موضوعی که انتخاب کردم به تنهایی قابل تصویب شدن نیست و لازم است که یه موضوع دیگه هم بهش اضافه کنم، دیگه توی این مرحله، بحث و صحبتی نکردم و گفتم چشم. برای این مواقع و برای دانشگاههای ایران، بهترین گزینه MCDM، یکی از زیرمجموعههای تحقیق در عملیات، هست. این جور تکنیکهای تحقیق در عملیات هم نسبتا راحت هستند (به خصوص برای کسایی مهندسی و به ویژه مهندسی کامپوتر خوندن) و هم مورد پذیرش جامعهی دانشگاهی ایران. حدود ۲۰ تا ۳۰ ساعت وقت گذاشتم و این تیکهی برازندهی دانشگاههای ایران رو به پروپوزال اولیهام اضافه کردم
در ادامه لازم بود که یکی دیگه از اساتید، یعنی استاد راهنمای دومم، پروپوزال رو تائید کنه. با ایشون که صحبت کردم، راهنمایی کردن که چجوری بخش اولش رو اصلاح کنم و اصلاح کردم. وقتی به بخش دوم رسیدم (بخش اصلی که شاید حدود ۳۰۰ ساعت براش زمان گذاشته بودم) ایشون گفتند که این بخش در حد تز دکترا نیست و بنا به صلاحدید ایشون این بخش رو حذف کردم. عملا اون وصلهای که به کار اصلیم وصل کرده بودم که پذیرفته بشه ماند و بخش اصلی حذف شد (البته من خودم هم خیلی بدم نمیومد که این اتفاق بیافته، چون میتونستم مستقل اون بخش رو، بدون گیر و گور دانشگاه ادامه بدم)
نکتهی اخلاقی این ماجرا این که حواستون باشه که وقتی یه صحبتی رو میکنید، با توجه به مخاطبتون صحبت کنید، صحبت شما هر چقدر هم خفن باشه باید طبق اصول (هر چقدر هم ما اعتقاد داشته باشیم که اصول فلان کامیونیتی درست نباشه) شکل گرفته باشه که اون جا پذیرفته بشه
#روایت
#پژوهش
میز شماره سه
احساسات
این یه تیکه هم از قسمت قبلی که روایتی که داشتم مینوشتم بامزه بود (برای حدود ۱ سال ۴ ماه پیشه)
مثل این که قبل از این که کتابهای مرتبط با جامعهشناسی احساس رو شروع کنم هم درگیر این بودم که بفهمم چجوری میشه همچین پدیدهای رو درک کرد. ضمیر ناخودآگاهم بدون این که اطلاع بده، مسیر پژوهشی که باید طی میکردم رو (با موضوعات مختلف) برام شکل داده بود. مرسی از ضمیر ناخودآگاه عزیزم 😁
#همینجورینوشتهها
مثل این که قبل از این که کتابهای مرتبط با جامعهشناسی احساس رو شروع کنم هم درگیر این بودم که بفهمم چجوری میشه همچین پدیدهای رو درک کرد. ضمیر ناخودآگاهم بدون این که اطلاع بده، مسیر پژوهشی که باید طی میکردم رو (با موضوعات مختلف) برام شکل داده بود. مرسی از ضمیر ناخودآگاه عزیزم 😁
#همینجورینوشتهها
😁2