میز شماره سه
Photo
توی اینستاگرامم، این فرسته رو که برای حدود ۲ سال و ۲ ماه پیش بود پیدا کردم، نوشتهی فرسته این بود:
فکر کنم نوشتهی وسط کاغذ، محتواش همچین چیزی است:
#همینجورینوشتهها
قاعدتا کسی نمیتونه اون نوشتهای که بابتش این پست رو میذارم وسط اون برگه بخونه
ولی بمونه مال خودم برای زمانهای آینده
بابت این که ببینم چقدر به این صحبت تونستم پایبند باشم
فکر کنم نوشتهی وسط کاغذ، محتواش همچین چیزی است:
تنها کاری که موثر از دست برمیاد این است که زور جنگیدن رو بیش کنی
#همینجورینوشتهها
❤2👏1
Audio
Why Love hurts; The Great Transformation of Love or the Emergence of Marriage Markets; Courtship as a Social Web, Acknowledged, Unacknowledged Rules, Semiotic Consistency
ادامهی بررسی معماری انتخاب عاشقانه در قرن ۱۹ (با بررسی رمانهایی اون دوره زمونه به عنوان ایدهال تایپهای عاشقی)، و توضیح دو تا مفهوم خیلی جالب: regime of performativity of emotions و regime of emotional authenticity
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
ادامهی بررسی معماری انتخاب عاشقانه در قرن ۱۹ (با بررسی رمانهایی اون دوره زمونه به عنوان ایدهال تایپهای عاشقی)، و توضیح دو تا مفهوم خیلی جالب: regime of performativity of emotions و regime of emotional authenticity
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
👏2
برای این که به عمق دیوانگی خانوادهی رفیعی پی ببرید، پسرعموم زنگ زده که احتمالا به خاطر ریهاش باید بستری بشه و داریم بابت همین موضوع با هم شوخی میکنیم و میخندیم، کلی هم بابت این که کمپوتهایی که مهمونها میارن رو کی بخوره و کمپوت چی براش ببرم خط و نشون ضمنی داشتیم (با صدایی که البته نداشت)
به این بدبختیها نخندیم، دقیقا به چی باید در این زندگی بخندیم؟ :)
#همینجورینوشتهها
به این بدبختیها نخندیم، دقیقا به چی باید در این زندگی بخندیم؟ :)
#همینجورینوشتهها
👍5❤1
Forwarded from reading and review Writing with Dream🚭 (🦄𝓓𝓻𝓮𝓪𝓶)
Roles and Commitment
🌟 داستان عشق های ماندگار قدیمی چیه؟
نویسنده اینجا میگه که اون تعهد آقا/خانم منشانه و شخصیت محکمی که توی فیلمها و کتابهای کلاسیک (مثلاً قرن نوزدهم) میبینیم، اصلن به این معنی نیست که مردم اون دوره توی ازدواج بامعرفتتر یا اخلاقیتر بودن.
قضیه خیلی جامعهشناختیه. در واقع، این تعهدی که حرفشو میزنیم محصول یک سیستم کاملاً مهندسیشده اجتماعی بوده، نه صرفاً فضیلت فردی.
توضیح میدم:
شبکههای اجتماعی، حکم سپر محافظ رو داشتن؛ اینطور که جامعه و خانوادهها اینقدر تو هم فشرده (Dense) و نزدیک بودن که «من» فردی اصلاً فرصت خرد شدن یا آسیبپذیری نداشت. انگار یه پرده محافظتی ضخیم دور خودش داشت.
انتخاب همسر، یه فرمول عینی داشت؛ طرف برای انتخاب همسر، زیاد به اینکه دلم لرزید و عاشق شدم فکر نمیکرد. معیارها کاملاً پابلیک و مشخص بودن. چیزایی مثل سطح مالی، جایگاه خانوادگی و مذهب (Endogamy). این معیارها کاملاً مشروع و علنی بودن، نه اینکه مخفیانه باشن.
احساسات، با رقص و در چارچوب قانون ابراز میشدن. ابراز عشق و احساسات یه چیز شخصی و دلی نبود. یه نمایش سازمانیافته (Performativity) بود که توسط آداب و مناسک اجتماعی کنترل میشد. شما نقشت رو بازی میکردی.
آبرو، بالاترین سرمایه بود. عمل کردن به قولی که میدادی (Promise-keeping)، کلید اصلی برای ساختن Reputation (آبرو) در جامعه و تعهد ازدواج یه تضمین عمومی بود.
نتیجه چی بود؟ چون احساسات و عشق تحت کنترل این نقشها و آداب عمومی بودن، هویت فرد اینقدر به تأیید بقیه وابسته نبود. عشقورزی در واقع تبدیل به اجرای یک نقش اجتماعی میشد که به واسطه این مکانیزمها، تبدیل به «فضیلت» و «تعهد» میشد.
و اما مهمترین نکته: نویسنده تأکید میکنه که این مکانیزمهای هوشمندانه و پیچیده اجتماعی بودن که تا قرن نوزدهم، نحوه انتخاب همسر و حفظ عشق رو مدیریت میکردن. تغییرات دوران مدرن، دقیقاً فروپاشی همین سیستمها و مکانیزمها بود. حالا دیگه معیار انتخاب عشق از فرمولهای عمومی، به درونیات شکننده و ذهنی خودِ فرد منتقل شده که داستان «چرا عشق آسیب میزند» رو توجیه میکنه.
#why_love_hurts
🌟 داستان عشق های ماندگار قدیمی چیه؟
نویسنده اینجا میگه که اون تعهد آقا/خانم منشانه و شخصیت محکمی که توی فیلمها و کتابهای کلاسیک (مثلاً قرن نوزدهم) میبینیم، اصلن به این معنی نیست که مردم اون دوره توی ازدواج بامعرفتتر یا اخلاقیتر بودن.
قضیه خیلی جامعهشناختیه. در واقع، این تعهدی که حرفشو میزنیم محصول یک سیستم کاملاً مهندسیشده اجتماعی بوده، نه صرفاً فضیلت فردی.
توضیح میدم:
شبکههای اجتماعی، حکم سپر محافظ رو داشتن؛ اینطور که جامعه و خانوادهها اینقدر تو هم فشرده (Dense) و نزدیک بودن که «من» فردی اصلاً فرصت خرد شدن یا آسیبپذیری نداشت. انگار یه پرده محافظتی ضخیم دور خودش داشت.
انتخاب همسر، یه فرمول عینی داشت؛ طرف برای انتخاب همسر، زیاد به اینکه دلم لرزید و عاشق شدم فکر نمیکرد. معیارها کاملاً پابلیک و مشخص بودن. چیزایی مثل سطح مالی، جایگاه خانوادگی و مذهب (Endogamy). این معیارها کاملاً مشروع و علنی بودن، نه اینکه مخفیانه باشن.
احساسات، با رقص و در چارچوب قانون ابراز میشدن. ابراز عشق و احساسات یه چیز شخصی و دلی نبود. یه نمایش سازمانیافته (Performativity) بود که توسط آداب و مناسک اجتماعی کنترل میشد. شما نقشت رو بازی میکردی.
آبرو، بالاترین سرمایه بود. عمل کردن به قولی که میدادی (Promise-keeping)، کلید اصلی برای ساختن Reputation (آبرو) در جامعه و تعهد ازدواج یه تضمین عمومی بود.
نتیجه چی بود؟ چون احساسات و عشق تحت کنترل این نقشها و آداب عمومی بودن، هویت فرد اینقدر به تأیید بقیه وابسته نبود. عشقورزی در واقع تبدیل به اجرای یک نقش اجتماعی میشد که به واسطه این مکانیزمها، تبدیل به «فضیلت» و «تعهد» میشد.
و اما مهمترین نکته: نویسنده تأکید میکنه که این مکانیزمهای هوشمندانه و پیچیده اجتماعی بودن که تا قرن نوزدهم، نحوه انتخاب همسر و حفظ عشق رو مدیریت میکردن. تغییرات دوران مدرن، دقیقاً فروپاشی همین سیستمها و مکانیزمها بود. حالا دیگه معیار انتخاب عشق از فرمولهای عمومی، به درونیات شکننده و ذهنی خودِ فرد منتقل شده که داستان «چرا عشق آسیب میزند» رو توجیه میکنه.
#why_love_hurts
👍3
صمیمیت در دنیای امروز شامل بیان کلامی احساسات است، اما نه فقط این؛ بلکه مهمتر از آن، سهیم شدنِ این احساسات با شریک عاطفی است، با این انتظار که «خودِ احساسی» فرد آشکار و بیپرده گفته شود تا از سوی طرف مقابل «حمایت» و تأیید دریافت کند.
Why Love Hurts, Eva Illouz, Chapter 2, Page 39, ترجمهی chatGPT
توی حرفهایی که از دو تا از دوستام شنیدم (یکی خانم و یکی آقا، یکی چند سال کار مهندسی میکنه و اون یکی هم بیشتر درگیر مسائل اجتماعی و دانشگاه، یکی داخل ایران و یکی خارج از ایران، با اختلاف سنی ۳ سال و این که هیچ آشنایی هم بین این دو نفر وجود نداره ولی جفتشون تا جایی که میدونم دریافتکنندهی محتوای روانشناسی بودند) به رسمیت شناختن احساسات انگار خیلی براشون پر رنگ بود. من وقتی با همچین چیزی که برخورد داشتم، یه حدسی زدم که احتمالا یه روندی (trend) پشت این موضوع است. این هم میتونه از اثرات مدرنیتی باشه (این جا متن در مورد شریک عاطفی است ولی من جاهای دیگه این موضوع رو دیدم)
پ.ن: اصل متن رو در بخش نظرات میذارم
#Why_Love_Hurts
#گرتهبرداری
Forwarded from عُزال
بهوقت خواب هماتاقیان،
حین تمرین برای اجرای پیشرو،
در پلههای اضطراری سرد ساختمان عمید،
«شطحیاتی» نواخته شد...
باشد که کاستیهای این حقیر را به بزرگواریتان ببخشایید.
شامگاه 13 آذرماه 1404
ساعت یک بامداد
حین تمرین برای اجرای پیشرو،
در پلههای اضطراری سرد ساختمان عمید،
«شطحیاتی» نواخته شد...
باشد که کاستیهای این حقیر را به بزرگواریتان ببخشایید.
شامگاه 13 آذرماه 1404
ساعت یک بامداد
❤5
Forwarded from reading and review Writing with Dream🚭 (🦄𝓓𝓻𝓮𝓪𝓶)
The Sexualization and Psychologization of Romantic Choices
💌 از "شخصیت" تا "جذابیت"
تا اینجا گفتیم که در گدشته، انتخاب شریک زندگی یه بازی گروهی با قوانین مشخص بود، اما حالا در دوران مدرن تبدیل شده به یه بازی انفرادی که قوانینش مدام عوض میشن و خیلی هم احساسی و شخصی شده.
1⃣ . روزگار قدیم: تعهد، یه قرارداد اجتماعی بود
تو دوران قبل از مدرن، تعهد و ازدواج اصلاً ربطی به "احساس قلبی" یا اینکه چقدر آدم خوبی هستی نداشت. همه چیز بر اساس یه سیستم اجتماعی سفت و سخت جلو میرفت:
🟡 شخصیت عامل اصلی بود: درست بود که هرکی خودش قضاوت میکرد، ولی "شخصیت" تو در واقع یه سند عمومی و مورد تأیید جامعه بود. انگار یه آینه بود که ارزشهای مورد قبول همه رو نشون میداد.
🟡 انتخاب، عینی بود: برای ازدواج، ملاکها کاملاً شفاف و منطقی بودند. طبقه اجتماعی، وضعیت مالی و مذهب. به این میگفتند انتخاب درونگروهی (Endogamy) که علنی و مشروع بود.
2⃣ . دوران جدید: سکسیسازی و روانشناسیبازی
اما با شروع قرن بیستم، یه تحول بزرگ اتفاق افتاد. قواعد بازی شکست و معیار انتخاب از "بیرون" (جامعه) به "درون" (فرد) منتقل شد.
الف) جذابیت جنسی، معیار جدید:
🔹 جدا شدن معیارها: "سکسی بودن" (Sexiness) از معیارهای اخلاقی و روانی جدا شد و به یه مقولهی فرهنگی مستقل تبدیل شد.
🔹 بدن شد کالا: صنایع جدید (مثل لوازم آرایشی) شروع کردن به تولید "بدن جنسی" (Sexual Body)؛ یعنی بدن تبدیل شد به یه کالا که باید برای جذب و لذت حسی ارزیابی و اصلاح میشد.
🔹 برتری ظاهر: جذابیت فیزیکی به یک معیار بسیار مهم تبدیل شد و جای معیارهای سنتی مثل هوش و اخلاق رو گرفت.
🔹 فمنیسم و خودمختاری: فمینیسم موج دوم هم نقش داشت و "سکسی بودن" رو به بخشی از آزادی و خودمختاری فردی زنان تبدیل کرد و سکس از چارچوب ازدواج خارج شد.
ب) ملاک سوبژکتیو (ذهنی):
🟣 ملاک، سازگاری عاطفی: حالا انتخاب بر اساس مفاهیم ذهنی و ناملموس مثل "سازگاری عاطفی و روانشناختی" و "میل جنسی" بنا شد.
🟣 عشق، صرفا یک حس درونی: "افتادن در عشق" تبدیل شد به یه تجربهی کاملاً ذهنی (Subjective) که هیچ معیار عینی و منطقیای رو قبول نداره.
3⃣ . نتیجه: میدان رقابت عشقی (Marriage Markets)
حذف قوانین قدیمی، ما رو به یک عرصهی رقابتی هدایت کرد:
🔴 بازار ازدواج: نویسنده میگه این سیستم جدید مثل یه بازار عمل میکنه که توش افراد با ویژگیهای جذابتر، قدرت انتخاب بیشتری دارن. ولی تاکید میکنه که این "بازار" ریشه در شکست اخلاقیات سنتی داره.
🔴 میدانهای جنسی: پیشنهاد میشه به جای "بازار"، به این فضا بگیم "میدانهای جنسی" (Sexual Fields). اینجا همه برای جذب شریک رقابت میکنند، اما متأسفانه از اول با قدرت نابرابر وارد بازی میشن.
🔴 تعهد شکننده: وقتی همه چیز انقدر ذهنی و متمرکز بر جذابیت جنسی باشه، تعهد به شدت آسیبپذیر میشه و فهمیدن نیت و احساسات واقعی طرف مقابل سختتر میشه.
خلاصه اینکه، عشق از یک قرارداد جمعی و پایدار، تبدیل شد به یک انتخاب شخصی، خودسر و به شدت وابسته به جذابیتهای زودگذر :)
#why_love_hurts
Page 40-51
تا اینجا گفتیم که در گدشته، انتخاب شریک زندگی یه بازی گروهی با قوانین مشخص بود، اما حالا در دوران مدرن تبدیل شده به یه بازی انفرادی که قوانینش مدام عوض میشن و خیلی هم احساسی و شخصی شده.
تو دوران قبل از مدرن، تعهد و ازدواج اصلاً ربطی به "احساس قلبی" یا اینکه چقدر آدم خوبی هستی نداشت. همه چیز بر اساس یه سیستم اجتماعی سفت و سخت جلو میرفت:
اما با شروع قرن بیستم، یه تحول بزرگ اتفاق افتاد. قواعد بازی شکست و معیار انتخاب از "بیرون" (جامعه) به "درون" (فرد) منتقل شد.
الف) جذابیت جنسی، معیار جدید:
ب) ملاک سوبژکتیو (ذهنی):
حذف قوانین قدیمی، ما رو به یک عرصهی رقابتی هدایت کرد:
خلاصه اینکه، عشق از یک قرارداد جمعی و پایدار، تبدیل شد به یک انتخاب شخصی، خودسر و به شدت وابسته به جذابیتهای زودگذر :)
#why_love_hurts
Page 40-51
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤5
Forwarded from CreativeMornings Tehran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به زودی در کنار شما...
بیست و دومین رویداد صبح خلاق تهران با موضوع «رشد» و با سخنرانی «مهدی عباسی»
جمعه ۲۱ آذر ۱۴۰۴
ثبت نام آزاد و رایگان است
ثبت نام و رزرو صندلی فقط از طریق سایت جهانی رویداد، روز چهارشنبه ۱۹ آذر راس ساعت ۱۰ صبح
آموزش ثبت نام در وبسایت ایرانی و هایلایت اینستاگرام
مشتاق دیدارتان هستیم.
بیست و دومین رویداد صبح خلاق تهران با موضوع «رشد» و با سخنرانی «مهدی عباسی»
جمعه ۲۱ آذر ۱۴۰۴
ثبت نام آزاد و رایگان است
ثبت نام و رزرو صندلی فقط از طریق سایت جهانی رویداد، روز چهارشنبه ۱۹ آذر راس ساعت ۱۰ صبح
آموزش ثبت نام در وبسایت ایرانی و هایلایت اینستاگرام
مشتاق دیدارتان هستیم.
Audio
Why Love hurts; The Great Transformation of Love or the Emergence of Marriage Markets; Interest as Passion, Reputation and Promise-Keeping, Roles and Commitment
ادامه و پایان بررسی معماری انتخاب عاشقانه در قرن ۱۹
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
ادامه و پایان بررسی معماری انتخاب عاشقانه در قرن ۱۹
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
👏1
Audio
Why Love hurts; The Great Transformation of Love or the Emergence of Marriage Markets; The Great Transformation of Romantic Ecology: The Emergence of Marriage Markets, The Sexualization and Psychologization of Romantic Choices, Marriage Markets and Sexual Fields
ظهور پدیدهای به نام بازار ازدواج در اثر اجرای فرایندی به نام Sexualization
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
ظهور پدیدهای به نام بازار ازدواج در اثر اجرای فرایندی به نام Sexualization
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
👏2
اولا که روز همهی مامانها مبارک باشه ❤️
دوما هم که چند وقت پیش که مامانم مریض شد، دلم خواست ازش بنویسم ولی سرشلوغیهای این چند وقته خیلی بهم اجازه نداد. امروز که روز مادر بود، گفتم حرف اون روز رو بزنم. مامانم غیر از این که یه مامان گل ایرانی است (و من عاشق این نقش هستم)، به شدت در مسیری توی زندگیش انتخاب میکنه، آدم پایداری است. سال ۷۲، وقتی که حدودا ۲۲ سالش بوده و داداش بزرگم هم ۳ ساله، مامان وارد دانشگاه میشه و حدود سال ۹۸ هم دکتراش رو میگیره. این که ۲۵ سال، با وجود کار کردن، سه تا بچه داشتن، خونه چرخوندن و ... بتونی همچین ثباتی داشته باشی، خیلی جذاب و دلچسبه و من چقدر خوشبختم که همچین آدمهای خفن و دوستداشتنی دورم هستند 😍
#همینجورینوشتهها
دوما هم که چند وقت پیش که مامانم مریض شد، دلم خواست ازش بنویسم ولی سرشلوغیهای این چند وقته خیلی بهم اجازه نداد. امروز که روز مادر بود، گفتم حرف اون روز رو بزنم. مامانم غیر از این که یه مامان گل ایرانی است (و من عاشق این نقش هستم)، به شدت در مسیری توی زندگیش انتخاب میکنه، آدم پایداری است. سال ۷۲، وقتی که حدودا ۲۲ سالش بوده و داداش بزرگم هم ۳ ساله، مامان وارد دانشگاه میشه و حدود سال ۹۸ هم دکتراش رو میگیره. این که ۲۵ سال، با وجود کار کردن، سه تا بچه داشتن، خونه چرخوندن و ... بتونی همچین ثباتی داشته باشی، خیلی جذاب و دلچسبه و من چقدر خوشبختم که همچین آدمهای خفن و دوستداشتنی دورم هستند 😍
#همینجورینوشتهها
❤16
امروز مترو نشسته بودم، یه خانمی اومد کنارم نشست که وضعیت خوبی نداشت؛ یکی از مواردی که این وسط گفته شد، گرونی برنج بود که نتونسته بود برنج زیاد بگیره، صرفا در حد یه کیلو برنج گرفته بود. وقتی پیاده شدم، داشتم به این فکر میکردم که چه کاری از دستم برمیاد، غیر از کمک کردن و قوی شدن برای بهتر کردن این اوضاع، به این فکر کردم شاید اگر یه خورده برنج خوردنم رو کم کنم، یه جوری همدلی نمادین باشه بابت این که خودمون جدا از مشکلات دیگران ندونیم، در نتیجه دارم به این فکر میکنم که اکثر شبها (به جز مهمونیها و موقعیتهای خاص) دیگه شام سراغ برنج نرم (درستش این بود که کلا برنج رو میذاشتم کنار ولی اون قدر آدم قوی نیستم)
#همینجورینوشتهها
#همینجورینوشتهها
👍3🗿2❤1👎1
میز شماره سه
امروز مترو نشسته بودم، یه خانمی اومد کنارم نشست که وضعیت خوبی نداشت؛ یکی از مواردی که این وسط گفته شد، گرونی برنج بود که نتونسته بود برنج زیاد بگیره، صرفا در حد یه کیلو برنج گرفته بود. وقتی پیاده شدم، داشتم به این فکر میکردم که چه کاری از دستم برمیاد، غیر…
اول این رو بگم که دیروز اون خانمی که توی مترو دیدم که این قدر محترم بود که از میوههایی که گرفته بود همین جوری داشت بهم تعارف میکرد
دوم هم این که امروز صبح که از خواب بیدار شدم، به خودم گفتم که اسکل چقدر جوگیری. اما از طرف دیگه، همچین از رویهای که دیروز طی کردم بدم نمیاد. کاملتر داستان دیروز الان بگم. از آخر بگم که وقتی از مترو اومدم بالا در مرز گریه کردن بودم. دلیل اصلیش هم وضعیت مالی اون بندهخدا نبود (کسی که برنج داره میخره، یه حداقلی احتمالا نسبت به خیلیها داره).دیروز از حرفهای خانم متوجه شدم که دخترش فوت شده و دومادش هم یک سال پیش توی زندان، این وسط هم یه نوهای هست که هنوز فکر میکنه باباش زنده است و یه روزی از زندان آزاد میشه
وقتی اون احساس رو تجربه کردم، یه برخورد میتونه این باشه که خب دیگه اظهار ناراحتیات رو کردی، حالا برو به بقیهی زندگیایت برس. کمی ایدهآلگرا و افراطی، ولی به نظرم همچین کاری یه جور دورویی داخلی است. من میتونم بگم فلان احساس رو داشتم ولی باید بقیهی زندگیم رو بدون هیچ تاثیری ادامه بدم؟ اگر قرار باشه که فلان احساس، تاثیری توی زندگیم نداشته باشه که اون احساس بیمعنا است
البته که وقتی احساسی دارم که فکر میکنم درست نیست، با تموم وجود سعی میکنم با بولدوزر از روش رد بشم که احساس دیروز از این جور احساسها نبود
#همینجورینوشتهها
دوم هم این که امروز صبح که از خواب بیدار شدم، به خودم گفتم که اسکل چقدر جوگیری. اما از طرف دیگه، همچین از رویهای که دیروز طی کردم بدم نمیاد. کاملتر داستان دیروز الان بگم. از آخر بگم که وقتی از مترو اومدم بالا در مرز گریه کردن بودم. دلیل اصلیش هم وضعیت مالی اون بندهخدا نبود (کسی که برنج داره میخره، یه حداقلی احتمالا نسبت به خیلیها داره).
وقتی اون احساس رو تجربه کردم، یه برخورد میتونه این باشه که خب دیگه اظهار ناراحتیات رو کردی، حالا برو به بقیهی زندگیایت برس. کمی ایدهآلگرا و افراطی، ولی به نظرم همچین کاری یه جور دورویی داخلی است. من میتونم بگم فلان احساس رو داشتم ولی باید بقیهی زندگیم رو بدون هیچ تاثیری ادامه بدم؟ اگر قرار باشه که فلان احساس، تاثیری توی زندگیم نداشته باشه که اون احساس بیمعنا است
البته که وقتی احساسی دارم که فکر میکنم درست نیست، با تموم وجود سعی میکنم با بولدوزر از روش رد بشم که احساس دیروز از این جور احساسها نبود
#همینجورینوشتهها
😢2
در کنار Why Love Hurts، یه کتاب دیگه هم به نام Public Sociology دارم میخونم، دلیل خوندم هم این که بفهمم چجوری میشه ساینس رو در دل جامعه نفوذ داد. همین جوری کتاب رو شروع کردم ولی الان که رفتم جلو دیدم که محتوای بامزهای داره، در نتیجه این جا هم سعی خواهم که کرد در موردش صحبت کنم، دقت این صحبت کردنها یحتمل بالا نخواهد بود چون صرفا هر چیزی که یادم میاد رو بازگو خواهم کرد
(اصل کتاب رو در قسمت نظرات خواهم گذاشت)
#خلاصه_کتاب
#پروژه_مترویی
#Public_Sociology
(اصل کتاب رو در قسمت نظرات خواهم گذاشت)
#خلاصه_کتاب
#پروژه_مترویی
#Public_Sociology
👏2
Forwarded from reading and review Writing with Dream🚭 (🦄𝓓𝓻𝓮𝓪𝓶)
سالها، هویت مردان در غرب بر سه پایه اقتدار در خانه، استقلال مالی، و پیوندهای مردانه در انجمنها و کلوبها استوار بود. اما با آمدن مدرنیته، این ستونها فرو ریختند.
سرمایهداری، دموکراسی، و مهمتر از همه، جنبش فمینیستی از قرن بیستم به بعد، اقتدار مرد را در خانه و جامعه به چالش کشیدند. مردان دیگر مستقل و خودمختار نبودند و در بوروکراسیها تحت نظارت مردان و هم زنان کار میکردند. این تضعیف مردانگی سنتی، باعث شد که مردان به دنبال یک قلمرو جدید برای اثبات قدرت و جایگاه خود باشند.
قلمرو جدید، همان سکچوالیته (Sexuality) بود. در غیاب قدرتهای سنتی، حالا «جذابیت جنسی» و «دسترسی به رابطه» تبدیل به مهمترین معیار برای تأیید وضعیت مردانگی شد. مردان برای کسب مشروعیت، به رقابت جنسی با یکدیگر پرداختند و تلاش کردند بر زنان تسلط یابند. این فضا، جایی بود که مردان میتوانستند اقتدار و آزادی از دست رفته خود را از طریق موفقیت جنسی بازیابی کنند.
با ظهور آزادی جنسی، این آزادی از یک مسئله حاشیهای به رکن اصلی آزادی فردی تبدیل شد.
نتیجه این تحولات، ایجاد یک عدم توازن عمیق در بازار ازدواج و روابط بود؛ نویسنده این را «تحول در اکولوژی انتخاب» مینامد.
زنان هنوز هم به دلیل محدودیتهای بیولوژیکی (ساعت بیولوژیک بارداری) و وابستگی اقتصادی (هرچند کمرنگ شده) به مردان برای تشکیل خانواده، ناچارند به دنبال تعهد باشند. برلی آنها «بازار جنسی» مسیری برای رسیدن به «بازار ازدواج» شد. برای بسیاری، ازدواج تنها راه برای رسیدن به امنیت و بچهدار شدن است، و با افزایش سن، این فرصتها محدودتر میشود.
مردان با دسترسی جنسی بیشتر، اکنون شرایط را کنترل میکنند. آنها میتوانند از نمونهای بسیار بزرگتر از زنان برای انتخاب بهره ببرند و در عین حال، به دلیل اینکه ساعت بیولوژیک برایشان محدودیت کمتری دارد، میتوانند مدت بیشتری بدون تعهد باقی بمانند. به زبان ساده، مردان «بازار ازدواج» را به مثابه یک «بازار جنسی» در نظر میگیرند و تمایلی به تعجیل در تعهد ندارند.
* مردان ترجیح میدهند در بازاری باقی بمانند که به آنها قدرت و انتخاب نامحدود میدهد.
* زنان از نظر زمانی و بیولوژیکی تحت فشار هستند و برای رسیدن به اهداف خانوادگی، باید تعهد را دنبال کنند.
این شکاف میان ترجیحات و محدودیتهای جنسیتی، استرس جدیدی را در روابط عاشقانه ایجاد کرده است.
#why_love_hurts
Page 71_78
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
reading and review Writing with Dream🚭
من یه نکته به این صحبت اضافه کنم، توی مقدمهی فصل سه (صوتیش رو هم من میذارم :) نویسنده از صورتبندیهای مختلفی که میشه از به وجود اومدن ترس از تعهد رو ارائه میده ولی تهش میگه که اینها خیلی معتبر نیستند (از نظر اون)
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
#Why_Love_Hurts
#پروژه_مترویی
#خلاصه_کتاب
👍1
Audio
Public Sociology, Chapter 1: Theory, Utopia and Anti-Utopia
تا این جای کتاب از نقطه کانونی که جامعهشناسهای مختلف دارند، صحبت میشه. از نگاه اتوپیا و ضد اتوپیایی که بین جامعهشناسهای معروف رواج داشته
#خلاصه_کتاب
#پروژه_مترویی
#Public_Sociology
تا این جای کتاب از نقطه کانونی که جامعهشناسهای مختلف دارند، صحبت میشه. از نگاه اتوپیا و ضد اتوپیایی که بین جامعهشناسهای معروف رواج داشته
#خلاصه_کتاب
#پروژه_مترویی
#Public_Sociology
میز شماره سه
Photo
فرار از هویتهای دمدستی (مرور فیلم بچه مردم)
این که هویت ما چیه، به نظر سوال خیلی مهمی برای ماها هست، باید بگردی خودت رو پیدا کنی، من کیهام؟ به چه کامیونیتی تعلق دارم؟ و کلی سوال و فکر مشابه. خیلی کوتاه بچهی مردم یه فیلمیه که در مورد جستجوی هویت توسط یه سری بچه پروشگاهی است، بچههایی که شاید سوال در مورد هویت براشون زودتر از بقیه نمایان بشه
وقتی صحبت در مورد هویت میشه، خیلیها شاید بگن که این موضوع مسئلهشون نیست، اما یه نگاه عمیقتر به نظرم نشون میده که هویت نقش جدیتری توی زندگی ما داره، به لحظههایی فکر کنید که یه جمع شما رو حساب نکرده یا رفتاری کرده که شما حس کردید که کسر شأنتون شده. جور دیگه بگم، جایگاه اجتماعی شما رو در نظر نگرفته باشن
فیلم از این جا شروع میشه که یه سری بچه پرورشگاهی دنبال این هستند که بفهمند پدر و مادرشون کیه، چرا؟ به خاطر این که ازشون بپرسن کی هستید، سرشون رو بتونن بیارن بالا و بگن که ما از فلان خانواده هستیم و ... . سازندهی فیلم، خیلی نرم حرفش رو مستتر توی فیلم زد (بر خلاف این سریالها و فیلهای دمدستی که حرفشون رو مستیم توی صورت مخاطب میکوبند)، دنبال هویتهای مسخرهای که جامعه بهت فشار میاره که داشته باشی نگرد. میشه درگیر مسخرهبازیهای روزمرهی جامعه شد ولی هویت آدم میتونه حول موضوعاتی که خیلی معنای عمیقتری هم دارند شکل بگیره (از نظر سازنده و البته من، جنگیدن برای وطن و خاک ارزش خیلی بالایی داره، سازنده از شخص اول فیلم این سوال رو غیر مستقیم میپرسه که هویتت حول جنگیدن برای خاکت شکل بگیره قشنگتره یا برای کسی که چند سال پیش برای پیشرفت زندگیش تو رو ول کرده؟ )
یه حرف دیگه هم توی فیلم زده میشه که من خیلی دوستش داشتم:یه رزمنده توی فیلم (بازیگرش بهروز شعیبی بود) با وجود این که زنش نامهی طلاق براش فرستاده بود، باز برای جنگیدن در جبهه مونده بود. وقتی ازش پرسیده میشه که زن و بچهات چی میشن، جوابش این که من این جام برای زن و بچهام. خود شخصیت اول فیلم هم آخرش شهید شد و به اون دختری که میخواست نرسید. من عاشق این جور دوست داشتنِ بدون توقع هستم
فلان هویتهایی که ما داریم دست و پامون رو براشون میشکونیم، آیا واقعا ارزشش رو دارند؟ آیا معنای زندگی ما با اون هویتها سازگارند؟ آیا معنای زندگی ما این قدر محدوده که صرفا به عضویت تو فلان و بهمان گروه دلخوش باشیم؟
#مرور_فیلم
این که هویت ما چیه، به نظر سوال خیلی مهمی برای ماها هست، باید بگردی خودت رو پیدا کنی، من کیهام؟ به چه کامیونیتی تعلق دارم؟ و کلی سوال و فکر مشابه. خیلی کوتاه بچهی مردم یه فیلمیه که در مورد جستجوی هویت توسط یه سری بچه پروشگاهی است، بچههایی که شاید سوال در مورد هویت براشون زودتر از بقیه نمایان بشه
وقتی صحبت در مورد هویت میشه، خیلیها شاید بگن که این موضوع مسئلهشون نیست، اما یه نگاه عمیقتر به نظرم نشون میده که هویت نقش جدیتری توی زندگی ما داره، به لحظههایی فکر کنید که یه جمع شما رو حساب نکرده یا رفتاری کرده که شما حس کردید که کسر شأنتون شده. جور دیگه بگم، جایگاه اجتماعی شما رو در نظر نگرفته باشن
فیلم از این جا شروع میشه که یه سری بچه پرورشگاهی دنبال این هستند که بفهمند پدر و مادرشون کیه، چرا؟ به خاطر این که ازشون بپرسن کی هستید، سرشون رو بتونن بیارن بالا و بگن که ما از فلان خانواده هستیم و ... . سازندهی فیلم، خیلی نرم حرفش رو مستتر توی فیلم زد (بر خلاف این سریالها و فیلهای دمدستی که حرفشون رو مستیم توی صورت مخاطب میکوبند)، دنبال هویتهای مسخرهای که جامعه بهت فشار میاره که داشته باشی نگرد. میشه درگیر مسخرهبازیهای روزمرهی جامعه شد ولی هویت آدم میتونه حول موضوعاتی که خیلی معنای عمیقتری هم دارند شکل بگیره (
یه حرف دیگه هم توی فیلم زده میشه که من خیلی دوستش داشتم:
فلان هویتهایی که ما داریم دست و پامون رو براشون میشکونیم، آیا واقعا ارزشش رو دارند؟ آیا معنای زندگی ما با اون هویتها سازگارند؟ آیا معنای زندگی ما این قدر محدوده که صرفا به عضویت تو فلان و بهمان گروه دلخوش باشیم؟
#مرور_فیلم
❤2