شکلهای سازماندهی (گرتهبرداری از کتاب !Understanding Organizations Finally، از هنری مینزبرگ)
معمولا توی کتابهای مدیریتی، برای تشریح ساختار یه سازمان، فقط به ساختار سلسلهمراتبی اشاره میشه، اما خیلی سازمانها هستند که ساختار سلسلهمراتبی ندارند و اگر تنها از این ساختار برای شناسایی نظم یه سازمان استفاده کنیم، احتمالا شناخت خوبی از خیلی از سازمانها پیدا نخواهیم کرد. این جا مینزبرگ چهار جور دیگه از سازماندهی رو نیز نام میبره:
یکی از پرکاربردترین ساختار موجود سازمانها، ساختار زنجیرهای است که معمولا جاهایی که زنجیرهی تامین نقش پررنگی دارند، قابل مشاهده است. ویژگی این ساختار این که یه سری مواد/خدمات رو به صورت ورودی دریافت میکنه و بعد از انجام یه سری خدمات بر روی اونها، یه سری خروجی رو تحویل میده
نوع دیگه از سازماندهی، ساختار قطبی (hub) است. توی این ساختار، سازمان جایی است که مشتریان مختلف به سازمان برای رفع نیازهای خودشون مراجعه میکنند. مثلا، مسافرها (نوع اول مشتری) برای خرید خدمت سفر از شرکتهای هواپیمایی (نوع دوم مشتری) به فرودگاه (سازمان) مراجعه میکنند؛ به عبارت دیگه فرودگاه سازمانی با ساختار قطبی است
ساختار شبکهای توی سازمانهایی است که که واحدهای (یا حتی آدمهای) مختلفی برای تولید خدمات/محصولات مختلف با هم همکاری میکنند و همکاری اونها نظم خطی مشخصی نداره. مثل یه سازمانی که نرمافزار تولید میکنه و از هر واحدی با توجه نیازی که محصول یا خدمت داره، کمک گرفته میشه
آخرین ساختاری پیشنهادی مینزبرگ، مجموعهای است. این نوع ساختار توی سازمانی وجود داره که چند مجموعهی مختلف به صورت موازی باهم فعالیت میکنند. مثلا توی بیمارستان هر بخش (بخش اطفال در کنار بخش قلب و ...) و خیلی هم به کار همدیگه کاری ندارند (البته ویژگی این ساختار این که درون هر کدوم از مجموعهها، باز نوعی ساختار وجود داره، مثلا بخش اطفال بیمارستان خودش دارای یک نوع ساختار ویژه است اما ساختار بیمارستان، مجموعهای است.
@table_number3
#گرتهبرداری
معمولا توی کتابهای مدیریتی، برای تشریح ساختار یه سازمان، فقط به ساختار سلسلهمراتبی اشاره میشه، اما خیلی سازمانها هستند که ساختار سلسلهمراتبی ندارند و اگر تنها از این ساختار برای شناسایی نظم یه سازمان استفاده کنیم، احتمالا شناخت خوبی از خیلی از سازمانها پیدا نخواهیم کرد. این جا مینزبرگ چهار جور دیگه از سازماندهی رو نیز نام میبره:
... the most popular depiction of the organization is as a chain, where work is seen to flow in a linear sequence. For example, automobiles are assembled as they move down the line, with the parts being added one after another. And how about a double play in baseball: from shortstop to second base to first base.
یکی از پرکاربردترین ساختار موجود سازمانها، ساختار زنجیرهای است که معمولا جاهایی که زنجیرهی تامین نقش پررنگی دارند، قابل مشاهده است. ویژگی این ساختار این که یه سری مواد/خدمات رو به صورت ورودی دریافت میکنه و بعد از انجام یه سری خدمات بر روی اونها، یه سری خروجی رو تحویل میده
A hub is a coordinating center, a focal point of activity. We call an airport a hub when it is used extensively to transfer passengers between flights. But every airport is itself a hub to which flights and passengers come and from which they go
نوع دیگه از سازماندهی، ساختار قطبی (hub) است. توی این ساختار، سازمان جایی است که مشتریان مختلف به سازمان برای رفع نیازهای خودشون مراجعه میکنند. مثلا، مسافرها (نوع اول مشتری) برای خرید خدمت سفر از شرکتهای هواپیمایی (نوع دوم مشتری) به فرودگاه (سازمان) مراجعه میکنند؛ به عبارت دیگه فرودگاه سازمانی با ساختار قطبی است
Visit the design studio of an architectural firm and, like those dancers at the wedding, you will find people interacting in all kinds of ways, not in the neat order of a chain or the focused flow of a hub. Webs, or networks, are open-ended movement of people, information, and/or materials, with no fixed sequence or center. They move flexibly, variably. When you don’t quite know where you are going (unlike that double play in baseball), or where the center is (unlike that patient), but you do need to work closely together, you had better organize as a web. This is why the World Wide Web is called a web.
ساختار شبکهای توی سازمانهایی است که که واحدهای (یا حتی آدمهای) مختلفی برای تولید خدمات/محصولات مختلف با هم همکاری میکنند و همکاری اونها نظم خطی مشخصی نداره. مثل یه سازمانی که نرمافزار تولید میکنه و از هر واحدی با توجه نیازی که محصول یا خدمت داره، کمک گرفته میشه
what happens when people don’t have to work closely together—say, across pediatrics and geriatrics in the hospital, strategy and marketing in the business school, even the divisions—appropriately named—in a conglomerate company, let alone the stores of a retail chain. Hardly a hub, a chain, even a web. But a set: The parts are “loosely coupled,” barely connecting with each other. They share common resources. (Hence the university has been defined as a collection of professors who share a parking lot.)
آخرین ساختاری پیشنهادی مینزبرگ، مجموعهای است. این نوع ساختار توی سازمانی وجود داره که چند مجموعهی مختلف به صورت موازی باهم فعالیت میکنند. مثلا توی بیمارستان هر بخش (بخش اطفال در کنار بخش قلب و ...) و خیلی هم به کار همدیگه کاری ندارند (البته ویژگی این ساختار این که درون هر کدوم از مجموعهها، باز نوعی ساختار وجود داره، مثلا بخش اطفال بیمارستان خودش دارای یک نوع ساختار ویژه است اما ساختار بیمارستان، مجموعهای است.
@table_number3
#گرتهبرداری
👍1👏1
دوستان ده دقیقه پشت سیستم نبودم، برگشتم دیدم که خواهرزادهام یه پستی با لبتاب این جا گذاشته بود با این محتوا:
نئ غغغ 8که پاکش کردم 😂😂😂
😁5❤2
بسانِ رهنوردانی كه در افسانهها گويند،
گرفته كولبارِ زادِه ره بر دوش،
فشرده چوبدستِ خيزران در مشت،
گهي پرگوي و گه خاموش،
در آن مهگون فضایِ خلوتِ افسانگيشان راه ميپويند،
ما هم راه خود را ميكنيم آغاز.
سه ره پيداست.
نوشته بر سر هريك به سنگ اندر،
حديثي كهش نمیخوانی بر آن ديگر.
نخستين: راه نوش و راحت و شادی.
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی.
دو ديگر: راهِ نيمش ننگ، نيمش نام،
اگر سر بر كني غوغا، وگر دم دركشی آرام.
سه ديگر: راه بيبرگشت، بیفرجام.
من اينجا بس دلم تنگ است.
و هر سازي كه ميبينم بدآهنگ است.
بيا ره توشه برداريم،
قدم در راهِ بيبرگشت بگذاريم؛
ببينيم آسمانِ «هر كجا» آيا همين رنگ است؟
.
.
.
بيا تا راه بسپاريم.
بهسوی سبزهزارانی كه نه كس كِشته، نِدْروده
بهسوی سرزمينهايی كه در آن هرچه بيني بكر و دوشيزهست
و نقشِ رنگ و رويش هم بدينسان از ازل بوده،
كه چونين پاك و پاكيزهست.
به سوی آفتاب شادِ صحرايی،
كه نگذارد تهي از خون گرم خويشتن جايي.
و ما بر بيكران سبز و مخملگونۀ دريا،
میاندازيم زورقهای خود را چون كُلِ بادام.
و مرغانِ سپيدِ بادباننها را ميآموزيم،
كه بادِ شرطه را آغوش بگشايند،
و ميرانيم گاهي تند، گاه آرام.
بيا اي خستهخاطر دوست! ای مانند من دلكنده و غمگين!
من اينجا بس دلم تنگ است.
بيا ره توشه برداريم،
قدم در راه بیفرجام بگذاريم . . .
بخشی از شعر چاووشی، مهدی اخوان ثالث
@table_number3
#شعر
👍4👏1
Bachehaa ~ ArtMent.IR
Siavash Ghomayshi
و چه این جمله به فکر همگی افتاده
بچهها را چه کنیم؟
بچهها میخواهند
بچهها میرقصند
بچهها میخوانند
این طریقیست که در خاطرشان میماند
ای فلانی، دو سه خطی بنویس
سادهتر، رنگیتر..
در پی قافیه و واژه نباش
سوژهی امروزی، بگذر از دلسوزی
لـلـههایی همه دلسوزتر از مادرشان
بیخیال از غم فردایی و از عاقبت و آخرشان
من هنوز معتقدم میشود عشق به آنها آموخت
میشود در به در واژهی بازار نبود
میتوان تقدیم کرد
و پشیزی به پشیزی نفروخت
میتوان عشق به آنها آموخت
بخشی از شعر نکته این جاست، مسعود فردمنش (این بخشی است که توی آلبوم حکایت خونده شده)
@table_number3
#شعر
👏3👍1
ایدهی انجام پژوهش در حوزهی NueroIS (روایت انجام یک پژوهش، قسمت اول)
سلام، شاید این روایت به تنهایی خیلی نوشتهی جالبی نباشه اما به دو دلیل تصمیم گرفتم که داستان نوشتن دومین پروپوزالم رو بازگو کنم. دلیل اول این که جور روایتها میتونه نقش دادهی خام برای انجام تحقیقات کیفی رو در آینده ایفا کنه. دلیل دوم و مهمتر هم این که کسایی که این روایت رو میخونند احتمالا بتونن از توش یه سری درسآموخته پیدا کنن.
شروع نوشتن این روایت تقریبا بعد از ۵ ماه از شروع این مسیر بوده که باعث میشه نوشتههام دو تا ویژگیداشته باشند. اولیش این که با توجه به این که در نزدیکی رویداد اصلی نوشته میشه، احتمالا تاثیر فراموشی حافظه بر ثبت اونها کمتره (البته با توجه به این که چند ماه گذشته، باز ممکنه که یه سری از موارد رو درست روایت نکنم) دومیش هم این که احتمالش هست که این تحقیق به سرانجام نرسه و وسط راه رها بشه. اگر این تحقیق به انتها نرسید، شاید بشه که ازش بابت مواردی که باعث شکست یه تحقیق میشن درس گرفت
بریم سراغ این که مسیر اصلا چجوری شروع شد. توی یکی از کلاسهایی که توی دانشگاه فردوسی داشتم. ارائهی یکی از بچهها در مورد NueroIS بود و من دیدم که استاد راهنمام به این جور موضوعات علاقهمنده. در نتیجه، به خودم گفتم که اگر تز مرتبط با این موضوع انتخاب کنم،احتمالا برای استاد راهنمام هم جذاب خواهد بود (قبول خواهد کرد). در مورد nueroIS هم بخوام توضیح بدم: تا جایی که من فهمیدم، به تحقیقاتی که بر اساس شواهد حیاتی انسان انجام میشوند، پسوند Nuero رو اضافه میکنن. مثلا اگر Eye Tracking (دستگاهی که حرکات چشم رو بر صفحهی نمایش دنبال میکنه) یا نقشهبرداری مغز توی پژوهشی استفاده بشه، اون تحقیق پسوند Nuero خواهد گرفت.
دومین دلیل هم این بود که این تز با معیارهای خودم هم همخوان بود. توی این مقطع از زندگیم، کلا تحقیقات Empircal (تحقیقی که بر اساس شواهد به یه حکم میرسند) برای من خیلی جذاب هستند. با توجه به این که NueroIS هم یه جوری تحقیق Empirical است؛ این موضوع با معیارهای شخصیم همخونی داشت
یه مورد دیگه هم، خیلی دنبال این بودم که یه تحقیقی که نظریات پایهاش روانششناسی است، انجام بدم. با توجه به این که NueroIS بیشتر بر اساس نظریات روانشناسی سوار بود. رفتن به سمت این موضوع برام جذابیت داشت
هر چند که جلوتر رفتم، به این نتیجه رسیدم که احتمالا خیلی نباید سمت NueroIS برم (در نوشتههای بعدیم دلیل این موضوع رو خواهم گفت). اما NueroIS، نقطهی شروع این مسیر بود. به خاطر همین اولین پست رو با NueroIS شروع کردم
پ.ن: رشتهی من Information Systems یا سیستمهای اطلاعاتی است که مخففش میشه IS (ایشاالله در آینده یه پست میذارم و رشتهام رو دقیقتر توضیح میدم)
@table_number3
#روایت #پژوهش
سلام، شاید این روایت به تنهایی خیلی نوشتهی جالبی نباشه اما به دو دلیل تصمیم گرفتم که داستان نوشتن دومین پروپوزالم رو بازگو کنم. دلیل اول این که جور روایتها میتونه نقش دادهی خام برای انجام تحقیقات کیفی رو در آینده ایفا کنه. دلیل دوم و مهمتر هم این که کسایی که این روایت رو میخونند احتمالا بتونن از توش یه سری درسآموخته پیدا کنن.
شروع نوشتن این روایت تقریبا بعد از ۵ ماه از شروع این مسیر بوده که باعث میشه نوشتههام دو تا ویژگیداشته باشند. اولیش این که با توجه به این که در نزدیکی رویداد اصلی نوشته میشه، احتمالا تاثیر فراموشی حافظه بر ثبت اونها کمتره (البته با توجه به این که چند ماه گذشته، باز ممکنه که یه سری از موارد رو درست روایت نکنم) دومیش هم این که احتمالش هست که این تحقیق به سرانجام نرسه و وسط راه رها بشه. اگر این تحقیق به انتها نرسید، شاید بشه که ازش بابت مواردی که باعث شکست یه تحقیق میشن درس گرفت
بریم سراغ این که مسیر اصلا چجوری شروع شد. توی یکی از کلاسهایی که توی دانشگاه فردوسی داشتم. ارائهی یکی از بچهها در مورد NueroIS بود و من دیدم که استاد راهنمام به این جور موضوعات علاقهمنده. در نتیجه، به خودم گفتم که اگر تز مرتبط با این موضوع انتخاب کنم،احتمالا برای استاد راهنمام هم جذاب خواهد بود (قبول خواهد کرد). در مورد nueroIS هم بخوام توضیح بدم: تا جایی که من فهمیدم، به تحقیقاتی که بر اساس شواهد حیاتی انسان انجام میشوند، پسوند Nuero رو اضافه میکنن. مثلا اگر Eye Tracking (دستگاهی که حرکات چشم رو بر صفحهی نمایش دنبال میکنه) یا نقشهبرداری مغز توی پژوهشی استفاده بشه، اون تحقیق پسوند Nuero خواهد گرفت.
دومین دلیل هم این بود که این تز با معیارهای خودم هم همخوان بود. توی این مقطع از زندگیم، کلا تحقیقات Empircal (تحقیقی که بر اساس شواهد به یه حکم میرسند) برای من خیلی جذاب هستند. با توجه به این که NueroIS هم یه جوری تحقیق Empirical است؛ این موضوع با معیارهای شخصیم همخونی داشت
یه مورد دیگه هم، خیلی دنبال این بودم که یه تحقیقی که نظریات پایهاش روانششناسی است، انجام بدم. با توجه به این که NueroIS بیشتر بر اساس نظریات روانشناسی سوار بود. رفتن به سمت این موضوع برام جذابیت داشت
هر چند که جلوتر رفتم، به این نتیجه رسیدم که احتمالا خیلی نباید سمت NueroIS برم (در نوشتههای بعدیم دلیل این موضوع رو خواهم گفت). اما NueroIS، نقطهی شروع این مسیر بود. به خاطر همین اولین پست رو با NueroIS شروع کردم
پ.ن: رشتهی من Information Systems یا سیستمهای اطلاعاتی است که مخففش میشه IS (ایشاالله در آینده یه پست میذارم و رشتهام رو دقیقتر توضیح میدم)
@table_number3
#روایت #پژوهش
❤2🙏1
میز شماره سه
Photo
داستان یک شهر (مرور سریال The Wire)
سریال The Wire یا شنود، با بهانهی فناوری جدید برای شنود تلفنهای افراد و حل یه پروندهی جنایی داستان خودش رو شروع میکنه اما در ادامه، ماجرای این پرونده فقط بهانهی شروع یه داستان بلندتر باقی میمونه. بر خلاف چیزی که در مورد ژانر این سریال نوشتند، The Wire نه یه سریال جنایی، بلکه یه سریال درام است و هدف اصلیش نمایش دادن شهر Baltimore است.
همون طور که بالاتر گفتم، داستان از گروهی از کاراگاههای پلیس شهر Baltimore زمان شروع استفاده از فناوریهای جدید برای دستگیری یکی از مهمترین خلافکارهای شهر، شروع میشه اما کم کم سریال سراغ بقیهی جاهای هم میره. البته که تمام ماجراهای بیان شده همچنان حول محور کارگاههای اصلی شهر که توی فصل اول معرفی شدند باقی میمونه (شخصیتهای اصلی داستان حذف نمیشند) اما کلی شخصیت مختلف توی فصلهای مختلف به سریال اضافی میشه. بعد از نمایش ادارهی پلیس، توی فصل دوم، داستان سریال حول کارگرهای اسکلهی شهر تغییر پیدا میکنه. در نظر داشته باشید که به نظر اسکلهی Baltimore یکی از مهمترین ورودیهای کالای غرب آمریکا است. از فصل سوم هم بازیگرهای سیاسی که دنبال کسب قدرت و رای برای ادارهی شهر اند وارد سریال میشوند. توی دو فصل آخر هم، سریال به ترتیب زندگی معلمها و خبرنگاران Baltimore رو نشون میده (به نظر این حول سیستمها توی آمریکا زیاد بحث سیاسی بوده)
اگر براتون آشنا شدن با یه شهر و مردمانش جذابیت داشته باشه، احتمالا سریال هم میتونه براتون لذتبخش باشه (البته که نمیدونم چقدر میشه روی صداقت این سریال حساب باز کرد). به نظرم بیشتر از این که The Wire داستان خطی جذابی داشته باشه، جذابیتش بیشتر بابت نشون دادن یه شهر نسبتا عجیب و غریب و بزرگ توی آمریکا است. شهری که ساکنین اکثرش رو آفریقایی-آمریکاییهایی که درآمد مالی مناسبی ندارند تشکیل داده (البته آمریکایی-لهستانیها هم نقش مهمی توی این شهر دارند، به خصوص توی اسکله). فقر ساکنین این شهر هم باعث شده که جرم و جنایت حول مواد مخدر و قتل نرخ بالایی داشته باشه.
یه نکتهی مهم دیگه هم این که برای دیدن این سریال باید آدم صبوری باشید. با وجود این که شخصیتپردازی و داستان سریال خیلی خوبه، اما ریتم سریال آرومه (به نظر برای این جور شخصیتپردازی و داستانگویی، ریتم تند خیلی جوابگو نباشه). در نتیجه، اگر عادت به ریتم تند دارید؛ دیدن سریال براتون آزاردهنده خواهد بود
یکی از مهمترین جذابیتهای سریال برای من، نمایش درگیری یه جامعه با ورود یه فناوری جدیده. توی سالهایی که این سریال ساخته شده (۲۰۰۲ تا ۲۰۰۸) فناوریهای جدید مثل فناوریهای شنود، رباتهای خودکار حمل بار (برای اسکلهها) و اینترنت (فناوری که تاثیرات زیادی روی شغل خبرنگاری داشته) شروع به استفاده گشترده توسط جامعه قرار گرفتند. دیدن ورود فناوری جدید و واکنشهای جامعه، از این جهت که امروز هم درگیر ورود یه فناوری جدید هستیم (هوش مصنوعی) میتونه جذاب باشه
پ.ن: بعد از ۶۰ قسمت حدودا یک ساعته، بالاخره تموم شد 😁
پ.ن ۲: داستان یک شهر هم اسم یه سریال ساختهی اصغر فرهادی بوده و هم اسم یه رمان نوشتهی احمد محمود
@table_number3
#مرور_فیلم
سریال The Wire یا شنود، با بهانهی فناوری جدید برای شنود تلفنهای افراد و حل یه پروندهی جنایی داستان خودش رو شروع میکنه اما در ادامه، ماجرای این پرونده فقط بهانهی شروع یه داستان بلندتر باقی میمونه. بر خلاف چیزی که در مورد ژانر این سریال نوشتند، The Wire نه یه سریال جنایی، بلکه یه سریال درام است و هدف اصلیش نمایش دادن شهر Baltimore است.
همون طور که بالاتر گفتم، داستان از گروهی از کاراگاههای پلیس شهر Baltimore زمان شروع استفاده از فناوریهای جدید برای دستگیری یکی از مهمترین خلافکارهای شهر، شروع میشه اما کم کم سریال سراغ بقیهی جاهای هم میره. البته که تمام ماجراهای بیان شده همچنان حول محور کارگاههای اصلی شهر که توی فصل اول معرفی شدند باقی میمونه (شخصیتهای اصلی داستان حذف نمیشند) اما کلی شخصیت مختلف توی فصلهای مختلف به سریال اضافی میشه. بعد از نمایش ادارهی پلیس، توی فصل دوم، داستان سریال حول کارگرهای اسکلهی شهر تغییر پیدا میکنه. در نظر داشته باشید که به نظر اسکلهی Baltimore یکی از مهمترین ورودیهای کالای غرب آمریکا است. از فصل سوم هم بازیگرهای سیاسی که دنبال کسب قدرت و رای برای ادارهی شهر اند وارد سریال میشوند. توی دو فصل آخر هم، سریال به ترتیب زندگی معلمها و خبرنگاران Baltimore رو نشون میده (به نظر این حول سیستمها توی آمریکا زیاد بحث سیاسی بوده)
اگر براتون آشنا شدن با یه شهر و مردمانش جذابیت داشته باشه، احتمالا سریال هم میتونه براتون لذتبخش باشه (البته که نمیدونم چقدر میشه روی صداقت این سریال حساب باز کرد). به نظرم بیشتر از این که The Wire داستان خطی جذابی داشته باشه، جذابیتش بیشتر بابت نشون دادن یه شهر نسبتا عجیب و غریب و بزرگ توی آمریکا است. شهری که ساکنین اکثرش رو آفریقایی-آمریکاییهایی که درآمد مالی مناسبی ندارند تشکیل داده (البته آمریکایی-لهستانیها هم نقش مهمی توی این شهر دارند، به خصوص توی اسکله). فقر ساکنین این شهر هم باعث شده که جرم و جنایت حول مواد مخدر و قتل نرخ بالایی داشته باشه.
یه نکتهی مهم دیگه هم این که برای دیدن این سریال باید آدم صبوری باشید. با وجود این که شخصیتپردازی و داستان سریال خیلی خوبه، اما ریتم سریال آرومه (به نظر برای این جور شخصیتپردازی و داستانگویی، ریتم تند خیلی جوابگو نباشه). در نتیجه، اگر عادت به ریتم تند دارید؛ دیدن سریال براتون آزاردهنده خواهد بود
یکی از مهمترین جذابیتهای سریال برای من، نمایش درگیری یه جامعه با ورود یه فناوری جدیده. توی سالهایی که این سریال ساخته شده (۲۰۰۲ تا ۲۰۰۸) فناوریهای جدید مثل فناوریهای شنود، رباتهای خودکار حمل بار (برای اسکلهها) و اینترنت (فناوری که تاثیرات زیادی روی شغل خبرنگاری داشته) شروع به استفاده گشترده توسط جامعه قرار گرفتند. دیدن ورود فناوری جدید و واکنشهای جامعه، از این جهت که امروز هم درگیر ورود یه فناوری جدید هستیم (هوش مصنوعی) میتونه جذاب باشه
پ.ن: بعد از ۶۰ قسمت حدودا یک ساعته، بالاخره تموم شد 😁
پ.ن ۲: داستان یک شهر هم اسم یه سریال ساختهی اصغر فرهادی بوده و هم اسم یه رمان نوشتهی احمد محمود
@table_number3
#مرور_فیلم
👍1🔥1
میز شماره سه
ایدهی انجام پژوهش در حوزهی NueroIS (روایت انجام یک پژوهش، قسمت اول) سلام، شاید این روایت به تنهایی خیلی نوشتهی جالبی نباشه اما به دو دلیل تصمیم گرفتم که داستان نوشتن دومین پروپوزالم رو بازگو کنم. دلیل اول این که جور روایتها میتونه نقش دادهی خام برای…
مشورت با یک روانشناس (روایت انجام یک پژوهش، قسمت دوم)
بعد از این که تصمیمم برای انجام یه تز بینرشتهای روانشناسی و سیستمهای اطلاعاتی قطعی شد، اولین کاری که به ذهنم رسید این بود که برم یه روانشناس پیدا کنم و باهاش مشورت کنم
توی سالن مطالعهی فردوسی مشهد یکی از بچهها بود که دکترای روانشناسی میخوند و شنیده بودم روی بحثهای نورولوژی هم کار میکنه. یه روز که اومده بود کتابخونه رفتم باهاش بابت این که چه کنم مشورت گرفتم.
توی شروع صحبت، اولین بازخوردش این بود که خیلی به نظر بلندپروازانه دارم موضوع انتخاب میکنم و این جوری احتمالا کارم به سرانجام نمیرسه (این یکی از مهمترین راهنماییها برای کسایی است میخوان پژوهش اجتماعی رو شروع کنن).
بهعلاوه، برای آشنایی ابتدایی با مباحثی که برای انجام پژوهش توی اون موضوع لازم بود که بابت این موضوع هم بهم یه کتاب پیشنهاد داد. وقتی که تصمیم گرفتم یه تز مرتبط با روانشناسی بنویسم، ایدههای اولیهام این بود که اثرات یک سیستم اطلاعاتی رو بر فرایند تصمیمگیری آدمها تحلیل کنم که این جور موضوعات بیشتر توی ادبیات روانشناسی شناختی (cognitive psychology) بررسی میشه. با توجه به این موارد، دوستم کتاب Social Cognition: Making Sense of People نوشتهی Ziva Kunda رو پیشنهاد داد
@table_number3
#روایت #پژوهش
بعد از این که تصمیمم برای انجام یه تز بینرشتهای روانشناسی و سیستمهای اطلاعاتی قطعی شد، اولین کاری که به ذهنم رسید این بود که برم یه روانشناس پیدا کنم و باهاش مشورت کنم
توی سالن مطالعهی فردوسی مشهد یکی از بچهها بود که دکترای روانشناسی میخوند و شنیده بودم روی بحثهای نورولوژی هم کار میکنه. یه روز که اومده بود کتابخونه رفتم باهاش بابت این که چه کنم مشورت گرفتم.
توی شروع صحبت، اولین بازخوردش این بود که خیلی به نظر بلندپروازانه دارم موضوع انتخاب میکنم و این جوری احتمالا کارم به سرانجام نمیرسه (این یکی از مهمترین راهنماییها برای کسایی است میخوان پژوهش اجتماعی رو شروع کنن).
بهعلاوه، برای آشنایی ابتدایی با مباحثی که برای انجام پژوهش توی اون موضوع لازم بود که بابت این موضوع هم بهم یه کتاب پیشنهاد داد. وقتی که تصمیم گرفتم یه تز مرتبط با روانشناسی بنویسم، ایدههای اولیهام این بود که اثرات یک سیستم اطلاعاتی رو بر فرایند تصمیمگیری آدمها تحلیل کنم که این جور موضوعات بیشتر توی ادبیات روانشناسی شناختی (cognitive psychology) بررسی میشه. با توجه به این موارد، دوستم کتاب Social Cognition: Making Sense of People نوشتهی Ziva Kunda رو پیشنهاد داد
@table_number3
#روایت #پژوهش
👏5
میز شماره سه
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل سوم (منطق مقدماتی پژوهش کمی) - بخش بزرگی از نظریات علمی، به توصیف علیت (Cuasation) میپردازند. برای مثال، نظریهی داشتن مجازات اعدام منجر به کاهش میزان جرم و جنایات میشود، به تشریح یک رابطهی علی پرداخته …
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل چهارم (منطق مقدماتی پژوهش کیفی، بخش اول)
- در پژوهشهای کیفی معمولا به سوالاتی مانند آیا بین دختران و پسران در یادگیری مهارتهای ریاضی متفاوت است یا خیر پرداخته میشود اما هدف پژوهشهای کیفی بیشتر پاسخگویی به سوالاتی مثل چه عواملی باعث بهبود یادگیری در دانشآموزان میشود است
ـ انتخاب بین روش کمی و کیفی بستگی به نوع سوال پژوهش دارد. معمولا پژوهشهای کمی، پژوهشهایی هستند که از تکنیکهای آماری بهره میبرند؛ در مقابل پژوهشهای کیفی در توانایی پژوهشگر در مشاهدهی الگوهایی موجود در پدیده متکیاند
- یکی از مهمترین نظریههای جامعی که در شکلگیری تحقیقات کیفی تاثیرگذار بوده است برساختگرایی اجتماعی (Social Constructionism) بوده. این نظریه بر اساس این ایده شکل گرفته: رویدادهای دنیای اجتماعی با توجه به تعاملاتی که از نمادهای (Symbols) اجتماعی شکل میگیرند برساخته میشوند.
- در رویکرد تفسیری (Interpretive Approach) نیز از روشهای کیفی بسیار استفاده میشود. هدف اصلی این رویکرد، توصیف تجارب زیستشدهی افراد از نقطه نظر خودشان و همچنین درک تفسیرهای آنها از تجارب است
- در اکثر موارد، هدف پژوهشهای کیفی، پاسخ به این دو سوال است: چگونه آدمها درک خود را از دنیا اجتماعیشان ساختهاند، چگونه آنها به زندگی خود نگاه میکنند.
- با توجه به این که تحقیقات کیفی به دنبال درک تفسیر افراد از دنیا اجتماعیشون هستند، در این نوع مطالعات لازم است که فرد در محیط طبیعی (Natural Settings) خودش مورد مطالعه قرار گیرد
- بر خلاف پژوهشهای کمی که دنبال رابطه کشف روابط با استفاده از تکنیکهای آماریاند، پژوهشهای کیفی به دنبال درک فرایندها، تجارب و معانی که مردم در مورد پدیدهها هستند.
- پژوهشهای کیفی به طور معمول به دنبال یافتن چگونگی (how) و چرایی (why) رویدادن پدیدهها و همچنین به دنبال پی بردن به تاثیر محیط، نشانهها (symbols)، نقشهای اجتماعی و دیگر عوامل فرهنگی در رویدادن پدیدههای اجتماعی هستند.
- تحقیق کیفی به جمعآوری دادههای مرتبط با بینشهای امیک (Emic) افراد میپردازد. منظور از امیک، بینشهایی درونی است که یک فرد در مورد جهان خود کسب میکند
- معمولا در خلاصهی تحقیقات کیفی، از واژگانی که مورد استفاده در بینشهای امیک افراد استفاده میشود
- از پژوهشهای کیفی معمولا برای مقایسهی کشورها، نهادها، یا گروهها با یکدیگر و همچنین مطالعهی عمیق رویدادی خاصی در زمان مشخص با تحلیل اسناد، موارد ثبتشدهی رسمی (Official Records) و دیگر سرنخهای موجود مورد استفاده قرار میگیرد
- از پژوهشهای کیفی همچنین میتوان برای کشف پدیدههایی که دسترسی به آنها مشکل است، بهره گرفت.
- بر اساس آموزههای اخلاقی پژوهش، در بسیاری از موارد، افرادی که مورد مطالعه قرار میگیرند باید از پژوهش آگاه باشند اما میتوان در برخی از موارد که دستیابی به افراد مشکل است (مثلا دستهی خلافکاری یا افرادی که در قدرت هستند) از مشاهدهی درون گروهی که پژوهش کیفی محسوب میشود استفاده کرد (به این صورت که پژوهشگر بدون مطرح کردن هویت خود، به عضو گروه مورد مطالعه بشود)
- در مواردی که اطلاعاتی زیادی در مورد پدیدهای مشخص وجود ندارد، در ابتدا میتوان از پژوهشهای کیفی استفاده کرد و در ادامه با توجه به نتایج این پژوهشها، از پژوهشهای کمی بهره جست
- در برخی از موارد نیز از پژوهشهای کیفی برای مداخله و حل مشکلات اجتماعی استفاده میشود
- برخی از اتفاقات، رسوم، نمونهای خاص در مقایسه با پدیدههای مشابه خود هستند. در این موارد میتوان از مطالعهی موردی (Case study) کیفی برای درک آن مورد خاص استفاده کرد
- با توجه به این که هدف پژوهشهای کیفی، معمولا درک معانی زیرین (underlying meaning) یا درک عمیق تجارب و پدیدهها است، مراحل مختلف پژوهش (جمعآوری داده، نمونهگیری، تحلیل و تفسیر) معمولا به طور موازی انجام میدهند
- معمولا پژوهشهای کمی (که معمولا استنتاجی یا Deductive اند)با چهارچوب نظری تثبیتشده به مطالعهی پدیدهی مورد نظر میپردازند اما چهارچوب نظری پژوهشهای کیفی (که معمولا استقرائی یا Inductive) در زمان انجام آنها به طور پیوسته شکل میگیرد
- هستهی اصلی طراحی پژوهش، سوالهای پژوهش است
- بر خلاف پژوهشهای کمی که معمولا با سوال دقیق و مشخص شروع میشوند، پژوهشهای کیفی با سوال عمومی و کلی آغاز و در طول پژوهش، محدودهی سوال دقیقتر میشود
- برای طراحی یک سوال پژوهش، باید محدودیتهای موجود، مثل محدودیتهای جمعآوری داده را در نظر بگیریم
@table_number3
#خلاصه_کتاب #پژوهش
#EssentialsOfSocialResearch
- در پژوهشهای کیفی معمولا به سوالاتی مانند آیا بین دختران و پسران در یادگیری مهارتهای ریاضی متفاوت است یا خیر پرداخته میشود اما هدف پژوهشهای کیفی بیشتر پاسخگویی به سوالاتی مثل چه عواملی باعث بهبود یادگیری در دانشآموزان میشود است
ـ انتخاب بین روش کمی و کیفی بستگی به نوع سوال پژوهش دارد. معمولا پژوهشهای کمی، پژوهشهایی هستند که از تکنیکهای آماری بهره میبرند؛ در مقابل پژوهشهای کیفی در توانایی پژوهشگر در مشاهدهی الگوهایی موجود در پدیده متکیاند
- یکی از مهمترین نظریههای جامعی که در شکلگیری تحقیقات کیفی تاثیرگذار بوده است برساختگرایی اجتماعی (Social Constructionism) بوده. این نظریه بر اساس این ایده شکل گرفته: رویدادهای دنیای اجتماعی با توجه به تعاملاتی که از نمادهای (Symbols) اجتماعی شکل میگیرند برساخته میشوند.
- در رویکرد تفسیری (Interpretive Approach) نیز از روشهای کیفی بسیار استفاده میشود. هدف اصلی این رویکرد، توصیف تجارب زیستشدهی افراد از نقطه نظر خودشان و همچنین درک تفسیرهای آنها از تجارب است
- در اکثر موارد، هدف پژوهشهای کیفی، پاسخ به این دو سوال است: چگونه آدمها درک خود را از دنیا اجتماعیشان ساختهاند، چگونه آنها به زندگی خود نگاه میکنند.
- با توجه به این که تحقیقات کیفی به دنبال درک تفسیر افراد از دنیا اجتماعیشون هستند، در این نوع مطالعات لازم است که فرد در محیط طبیعی (Natural Settings) خودش مورد مطالعه قرار گیرد
- بر خلاف پژوهشهای کمی که دنبال رابطه کشف روابط با استفاده از تکنیکهای آماریاند، پژوهشهای کیفی به دنبال درک فرایندها، تجارب و معانی که مردم در مورد پدیدهها هستند.
- پژوهشهای کیفی به طور معمول به دنبال یافتن چگونگی (how) و چرایی (why) رویدادن پدیدهها و همچنین به دنبال پی بردن به تاثیر محیط، نشانهها (symbols)، نقشهای اجتماعی و دیگر عوامل فرهنگی در رویدادن پدیدههای اجتماعی هستند.
- تحقیق کیفی به جمعآوری دادههای مرتبط با بینشهای امیک (Emic) افراد میپردازد. منظور از امیک، بینشهایی درونی است که یک فرد در مورد جهان خود کسب میکند
- معمولا در خلاصهی تحقیقات کیفی، از واژگانی که مورد استفاده در بینشهای امیک افراد استفاده میشود
- از پژوهشهای کیفی معمولا برای مقایسهی کشورها، نهادها، یا گروهها با یکدیگر و همچنین مطالعهی عمیق رویدادی خاصی در زمان مشخص با تحلیل اسناد، موارد ثبتشدهی رسمی (Official Records) و دیگر سرنخهای موجود مورد استفاده قرار میگیرد
- از پژوهشهای کیفی همچنین میتوان برای کشف پدیدههایی که دسترسی به آنها مشکل است، بهره گرفت.
- بر اساس آموزههای اخلاقی پژوهش، در بسیاری از موارد، افرادی که مورد مطالعه قرار میگیرند باید از پژوهش آگاه باشند اما میتوان در برخی از موارد که دستیابی به افراد مشکل است (مثلا دستهی خلافکاری یا افرادی که در قدرت هستند) از مشاهدهی درون گروهی که پژوهش کیفی محسوب میشود استفاده کرد (به این صورت که پژوهشگر بدون مطرح کردن هویت خود، به عضو گروه مورد مطالعه بشود)
- در مواردی که اطلاعاتی زیادی در مورد پدیدهای مشخص وجود ندارد، در ابتدا میتوان از پژوهشهای کیفی استفاده کرد و در ادامه با توجه به نتایج این پژوهشها، از پژوهشهای کمی بهره جست
- در برخی از موارد نیز از پژوهشهای کیفی برای مداخله و حل مشکلات اجتماعی استفاده میشود
- برخی از اتفاقات، رسوم، نمونهای خاص در مقایسه با پدیدههای مشابه خود هستند. در این موارد میتوان از مطالعهی موردی (Case study) کیفی برای درک آن مورد خاص استفاده کرد
- با توجه به این که هدف پژوهشهای کیفی، معمولا درک معانی زیرین (underlying meaning) یا درک عمیق تجارب و پدیدهها است، مراحل مختلف پژوهش (جمعآوری داده، نمونهگیری، تحلیل و تفسیر) معمولا به طور موازی انجام میدهند
- معمولا پژوهشهای کمی (که معمولا استنتاجی یا Deductive اند)با چهارچوب نظری تثبیتشده به مطالعهی پدیدهی مورد نظر میپردازند اما چهارچوب نظری پژوهشهای کیفی (که معمولا استقرائی یا Inductive) در زمان انجام آنها به طور پیوسته شکل میگیرد
- هستهی اصلی طراحی پژوهش، سوالهای پژوهش است
- بر خلاف پژوهشهای کمی که معمولا با سوال دقیق و مشخص شروع میشوند، پژوهشهای کیفی با سوال عمومی و کلی آغاز و در طول پژوهش، محدودهی سوال دقیقتر میشود
- برای طراحی یک سوال پژوهش، باید محدودیتهای موجود، مثل محدودیتهای جمعآوری داده را در نظر بگیریم
@table_number3
#خلاصه_کتاب #پژوهش
#EssentialsOfSocialResearch
میز شماره سه
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل چهارم (منطق مقدماتی پژوهش کیفی، بخش اول) - در پژوهشهای کیفی معمولا به سوالاتی مانند آیا بین دختران و پسران در یادگیری مهارتهای ریاضی متفاوت است یا خیر پرداخته میشود اما هدف پژوهشهای کیفی بیشتر پاسخگویی به…
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل چهارم (منطق مقدماتی پژوهش کیفی، بخش دوم)
- چهار نوع سوالی که پژوهشهای کیفی میتواننند به آنها پاسخ دهند:
۱. سوالهای نظری (Theorical questions): مثل: بین متغیر x و y چه رابطهای برقرار است؟
۲.سوالات معناساز (Sensitizing): مثل: یا فلان چیز برای فلان فرد چه معنی دارد؟
۳. سوالهای راهنماییکننده (Guiding Questions): سوالهایی که برای انجام و انتخاب موضوع برای پژوهشهای آینده کمک میکند (راهنمایی برای این کار است)
۴. سوالهای عملیاتی (Practical Questions): مثل: چگونه انتخاب فلان تکنیک مشخص جمعآوری داده در جمعآوری آن داده اثر میگذارد؟
- نظریهی نهادی (Grounded theory) روشی استقرائی است که هدف آن بازگو کردن حقایق ریشهنهادی بر داده است
- نظریهی نهادی (Grounded theory) فرایندی تکرارشونده (Iterative) است که جمعآوری و تحلیل داده را به طور همزمان انجام میدهد. پروژهی نظریهی نهادی با یک سوال راهنماییکنندهی کلی شروع میشد و در ادامه با جمعآوری داده، تمها (Themes) و مفاهیم را از دادهها شناسایی میشوند
- تاکید اصلی نظریهی نهادی بر فرایند یافتن شباهتها و تفاوتها در دادهها است. در نظریهی نهادی، الگویی از شباهتها در دادهها را یک تم یکتا مینامند. که این تم نام یا برچسبی از یک مفهوم ماهیتی (substantive) است
- تحلیل کیفی (Qualitative Analysis): مرتبکردن دادهها (متون) در قالبهای معنادار
- تفسیر (Interpretation): فرایندی که در آن به مفاهیمی که تحلیل کیفی یافت شدند، معنابخشی میشود
-کدگذاری (Coding): فرایندی که در آن داده تحلیل و تفسیر میشود. به طور خاص، کدگذاری به نگاشت داده به مجموعهای دستهبندیها که پژوهشگر برای خلاصهسازی متون ایجاد کرده، میانجامد
- یکی از یادداشتهایی که پژوهشگران کیفی تهیه میکنند memo است. در این گونه یادداشتها، پژوهشگر افکار و ایدههایی که در طول پژوهش داشته یادداشت میکند
- برای این که اعتبار یک کدگذاری تائید شود، نیاز است که بیش از یک نفر این کار را انجام دهد و نتایج کار این چند نفر با یکدیگر مقایسه شود (در صورت تطابق نسبی، نتایج قابل اتکا است)
- یافتههای پژوهشهای کیفی معمولا با زاویه دید اول شخص بیان میشود؛ همچنین میتوان از کلمات افرادی که مورد مطالعه بودند نیز استفاده کرد
پ.ن: خیلی سخت بود یه سری کلمات رو از انگلیسی به فارسی برگردونم، احتمالا بعضی از موارد خیلی واضح نباشند. یه سری کلمات هم واقعا فارسی نداشتند مثل emic
پ.ن ۲: باز هم باید تکرار کنم که کاربرد اصلی این خلاصه یا مرور برای زمانی است که اصل کتاب رو بخونید (فایدهی خوندن اصل کتاب با این خلاصه، زمین تا آسمونه)
@table_number3
#خلاصه_کتاب
#پژوهش
#EssentialsOfSocialResearch
- چهار نوع سوالی که پژوهشهای کیفی میتواننند به آنها پاسخ دهند:
۱. سوالهای نظری (Theorical questions): مثل: بین متغیر x و y چه رابطهای برقرار است؟
۲.سوالات معناساز (Sensitizing): مثل: یا فلان چیز برای فلان فرد چه معنی دارد؟
۳. سوالهای راهنماییکننده (Guiding Questions): سوالهایی که برای انجام و انتخاب موضوع برای پژوهشهای آینده کمک میکند (راهنمایی برای این کار است)
۴. سوالهای عملیاتی (Practical Questions): مثل: چگونه انتخاب فلان تکنیک مشخص جمعآوری داده در جمعآوری آن داده اثر میگذارد؟
- نظریهی نهادی (Grounded theory) روشی استقرائی است که هدف آن بازگو کردن حقایق ریشهنهادی بر داده است
- نظریهی نهادی (Grounded theory) فرایندی تکرارشونده (Iterative) است که جمعآوری و تحلیل داده را به طور همزمان انجام میدهد. پروژهی نظریهی نهادی با یک سوال راهنماییکنندهی کلی شروع میشد و در ادامه با جمعآوری داده، تمها (Themes) و مفاهیم را از دادهها شناسایی میشوند
- تاکید اصلی نظریهی نهادی بر فرایند یافتن شباهتها و تفاوتها در دادهها است. در نظریهی نهادی، الگویی از شباهتها در دادهها را یک تم یکتا مینامند. که این تم نام یا برچسبی از یک مفهوم ماهیتی (substantive) است
- تحلیل کیفی (Qualitative Analysis): مرتبکردن دادهها (متون) در قالبهای معنادار
- تفسیر (Interpretation): فرایندی که در آن به مفاهیمی که تحلیل کیفی یافت شدند، معنابخشی میشود
-کدگذاری (Coding): فرایندی که در آن داده تحلیل و تفسیر میشود. به طور خاص، کدگذاری به نگاشت داده به مجموعهای دستهبندیها که پژوهشگر برای خلاصهسازی متون ایجاد کرده، میانجامد
- یکی از یادداشتهایی که پژوهشگران کیفی تهیه میکنند memo است. در این گونه یادداشتها، پژوهشگر افکار و ایدههایی که در طول پژوهش داشته یادداشت میکند
- برای این که اعتبار یک کدگذاری تائید شود، نیاز است که بیش از یک نفر این کار را انجام دهد و نتایج کار این چند نفر با یکدیگر مقایسه شود (در صورت تطابق نسبی، نتایج قابل اتکا است)
- یافتههای پژوهشهای کیفی معمولا با زاویه دید اول شخص بیان میشود؛ همچنین میتوان از کلمات افرادی که مورد مطالعه بودند نیز استفاده کرد
پ.ن: خیلی سخت بود یه سری کلمات رو از انگلیسی به فارسی برگردونم، احتمالا بعضی از موارد خیلی واضح نباشند. یه سری کلمات هم واقعا فارسی نداشتند مثل emic
پ.ن ۲: باز هم باید تکرار کنم که کاربرد اصلی این خلاصه یا مرور برای زمانی است که اصل کتاب رو بخونید (فایدهی خوندن اصل کتاب با این خلاصه، زمین تا آسمونه)
@table_number3
#خلاصه_کتاب
#پژوهش
#EssentialsOfSocialResearch
من اشتباهاتی که توی نوشتن انگلیسی داشتم رو دارم توی یه سند وارد میکنم (به صورت خلاصه و ...)
اگر دوست داشتید ببینید این لینکش هست:
https://docs.google.com/document/d/1DTlFssjO1RPXrsjOuGLY4NJbJe2M9YvmrYrfarJ8-Jk/edit?usp=sharing
اگر دوست داشتید ببینید این لینکش هست:
https://docs.google.com/document/d/1DTlFssjO1RPXrsjOuGLY4NJbJe2M9YvmrYrfarJ8-Jk/edit?usp=sharing
Google Docs
Our English errors
Verb Forms Require: Require something: Campbell’s broken leg will probably require surgery Be required to do something: You are required by law to wear a seat belt. Suggest: Suggest + subject + verb: I suggest you call him first. / It has been suggested…
👍2🍓1
پوچی (مرور پادکست Hidden Brain، قسمت Why You feel Empty)
صحبت رو از گفتگوهای که با دوستهای مختلف داشتم شروع میکنم، از صحبتهایی که توش دوستام گفتند که به فلان چیز و بهمان چیزی که میخواستند رسیدند ولی بعدش با این سوال مواجه شدند: خب که چی؟ خیلی وقتا میشه که شرایطی که قبلا فکر میکردیم برای یه زندگی معمولی لازم داریم رو به دست آوردیم ولی انگار که اتفاق ویژهای برامون رخ نداده. نمیدونم برای شما اتفاق افتاده یا نه اما این احساس، احتمالا چندان احساس عجیبی نیست و اکثر آدمها حداقل توی بازهای از زندگیشون دچار این مسئله شدن. موضوع این قسمت از پادکست این بود که چرا این احساس به وجود میاد و چجوری باید برطرفش کنیم
بر اساس صحبتی که توی پادکست شد، برای این بخواهیم توی زندگی، بهزیستی (well-being) داشته باشیم، به سه تا چیز احتیاج داریم. اولیش این که باید روابط گرم و صمیمی و با اعتمادِ. مورد بعدی، دوست داشتن شخصیت خودِ (self-acceptance)، لازمهی داشتن بهزیستی این که بیشتر شخصیت خودمونِ رو دوست داشته باشیم. مورد آخر که احتمالا توجه کمتری بهش میشه، حس تعلق به یک انجمن است. این که آدم حس کنه برای یه انجمنی (community) خروجی داشته باشه. این که توی زندگیش یه فایدهای برای یه سری آدم داشته باشه (یه نقلقول جالب از یه کتابی این جا بازگو میشه: میگه بدترین خروجی مدرنیته این بوده که در حال از بین بردن نیاز به آدمها بوده)
یه احساسی که توی پادکست ازش زیاد اسم برده میشه، احساس بیحالی (languish) است. این حس برای زمانی که آدم هیچ شانسی رو برای بهبود خودش نداشه باشه که رابطهی مستقیمی با پوچی داره (زمانی که احساس کنیم قرار نیست رشد کنیم، احساس بیحالی بهمون دست میده و بعدش احساس پوچی).
یه مورد لازم دیگهی بهزیستی، بازی است. وقتی حرف از بازی میاد، خیلی وقتا، ذهن آدما میره سمت یه فعالیتی که بچهها انجام میدن. اما بازی برای بزرگسالها هم بابت حس بهپایانرساندن (accomplishment) و بهدست آوردن یه مهارت، برای بزرگسالها هم لازمه (البته منظور از بازی، فقط بازیهای رومیزی یا کامپیوتری نیست، توی پادکست از بازیگوشی (playfullness) هم صحبت میشه، این که توی فعالیتهای زندگیمون هم امکان بازیگوشی رو داشته باشیم)
پ.ن: توصیه میکنم به خود پادکست گوش بدید، چون من این جا مجبور بودم به طور خلاصه بنویسم، هم یه سری از مطالبی که گفتهشده بود رو حذف کردم و هم حس میکنم که به زیبایی روایت پادکست آسیب زدم. برای گوش دادنش: Hidden Brain یا Castbox (توی سایت خودش متن پادکست رو هم داره)
پ.ن ۲: دانشگاهی که توی این قسمت از پادکست اومده بود، یه کتاب به نام Languishing: How to Feel Alive Again in a World That Wears Us Down منتشر کرده که به نظر کتاب جذابیه (متاسفانه هنوز در Libgen وجود نداره که بشه دانلودش کرد)
@table_number3
#مرور_پادکست
صحبت رو از گفتگوهای که با دوستهای مختلف داشتم شروع میکنم، از صحبتهایی که توش دوستام گفتند که به فلان چیز و بهمان چیزی که میخواستند رسیدند ولی بعدش با این سوال مواجه شدند: خب که چی؟ خیلی وقتا میشه که شرایطی که قبلا فکر میکردیم برای یه زندگی معمولی لازم داریم رو به دست آوردیم ولی انگار که اتفاق ویژهای برامون رخ نداده. نمیدونم برای شما اتفاق افتاده یا نه اما این احساس، احتمالا چندان احساس عجیبی نیست و اکثر آدمها حداقل توی بازهای از زندگیشون دچار این مسئله شدن. موضوع این قسمت از پادکست این بود که چرا این احساس به وجود میاد و چجوری باید برطرفش کنیم
بر اساس صحبتی که توی پادکست شد، برای این بخواهیم توی زندگی، بهزیستی (well-being) داشته باشیم، به سه تا چیز احتیاج داریم. اولیش این که باید روابط گرم و صمیمی و با اعتمادِ. مورد بعدی، دوست داشتن شخصیت خودِ (self-acceptance)، لازمهی داشتن بهزیستی این که بیشتر شخصیت خودمونِ رو دوست داشته باشیم. مورد آخر که احتمالا توجه کمتری بهش میشه، حس تعلق به یک انجمن است. این که آدم حس کنه برای یه انجمنی (community) خروجی داشته باشه. این که توی زندگیش یه فایدهای برای یه سری آدم داشته باشه (یه نقلقول جالب از یه کتابی این جا بازگو میشه: میگه بدترین خروجی مدرنیته این بوده که در حال از بین بردن نیاز به آدمها بوده)
یه احساسی که توی پادکست ازش زیاد اسم برده میشه، احساس بیحالی (languish) است. این حس برای زمانی که آدم هیچ شانسی رو برای بهبود خودش نداشه باشه که رابطهی مستقیمی با پوچی داره (زمانی که احساس کنیم قرار نیست رشد کنیم، احساس بیحالی بهمون دست میده و بعدش احساس پوچی).
یه مورد لازم دیگهی بهزیستی، بازی است. وقتی حرف از بازی میاد، خیلی وقتا، ذهن آدما میره سمت یه فعالیتی که بچهها انجام میدن. اما بازی برای بزرگسالها هم بابت حس بهپایانرساندن (accomplishment) و بهدست آوردن یه مهارت، برای بزرگسالها هم لازمه (البته منظور از بازی، فقط بازیهای رومیزی یا کامپیوتری نیست، توی پادکست از بازیگوشی (playfullness) هم صحبت میشه، این که توی فعالیتهای زندگیمون هم امکان بازیگوشی رو داشته باشیم)
پ.ن: توصیه میکنم به خود پادکست گوش بدید، چون من این جا مجبور بودم به طور خلاصه بنویسم، هم یه سری از مطالبی که گفتهشده بود رو حذف کردم و هم حس میکنم که به زیبایی روایت پادکست آسیب زدم. برای گوش دادنش: Hidden Brain یا Castbox (توی سایت خودش متن پادکست رو هم داره)
پ.ن ۲: دانشگاهی که توی این قسمت از پادکست اومده بود، یه کتاب به نام Languishing: How to Feel Alive Again in a World That Wears Us Down منتشر کرده که به نظر کتاب جذابیه (متاسفانه هنوز در Libgen وجود نداره که بشه دانلودش کرد)
@table_number3
#مرور_پادکست
Hidden Brain Media
Why You Feel Empty - Hidden Brain Media
Have you ever had an unexplainable feeling of emptiness? Life seems perfect - and yet - something is missing. This week, sociologist Corey Keyes helps us understand where feelings of emptiness come from, how to navigate them and why they're more common than…
❤1👍1🍓1
(ببین یه فکری کردم. دوس داری از این جا بزنیم به چاک؟ ببین چه فکری کردم. یکی رو توی گرینویج میشناسم میتونه واسه دو هفته بهم ماشین قرض بده. همکلاسیم بوده و هنوز دهدلاری بهم بدهکاری. فردا صبح میتونیم با ماشین بریم ماساچوست و بعدش ورموند و اون طرفا. جاهای خیلی قسنگیان)ناطورِدشت (ترجمهی آراز بارسقیان، صفحهی ۱۲۹)
...
تندی گفت: (حرفم این نیس.) ازش بدم آمد. (کلی وقت واسه این کارا داریم، کلی وقت. بعد از این کالجتو تموم کردی، اگه خواستیم ازدواج میکنیم. کلی جای باحال برا رفتن داریم. تو فقط ...)
(نه، جایی نداریم. هیچ جا نداریم که بریم. اونوقت همهچی فرق میکنه.) داشتم حسابی افسرده میشدم.
(چی فرق میکنه؟ صداتو نمیشنوم. یه دقه داد میزنی یه دقه اینقدر آروم میگی که ...)
(گفتم بعد از این که رفتم کالج، جای باحالی نیس که بخوایم بریم. گوشاتو باز کن. اونموقع همهچی فرق میکنه. اونوقت شدیم همون آدمایی که کیفِ کار به دست از آسانسور میان پایین. باید به همه زنگ بزنیم و ازشون خداحافظی کنیم و از هر هتلی که میریم واسشون کارتپُستالی چیزی بفرستیم. من تو یه شرکت کار میکنم و کلی پول درمیآرم و با تاکسی و اتوبوسای خیابون مدیسون اینور اونور میرم. روزنامه میخونیم. تماموقت بریج بازی میکنیم. میریم سینما کلی تیزر و فیلم خبری مزخرف میبینیم. فیلم خبری! خدای بزرگ چی میگم! یه مسابقهی احمقانهی سوارکاری میذارن و یکی پیدا میشه بطری رو میزنه بدنهی کشتی و میشکونتش و یه شامپانزه که شلوار پاشه سوار دوچرخه میشه. اونموقع هیچ چی مثل الان نمیمونه. متوجه نیستی چی میگم.)
رفتن یا رسیدن؟
زیستن یا موفق شدن؟
آیا این اهداف واقعا با هم سازگار اند؟
@table_number3
#گرتهبرداری
👍1🍓1
میز شماره سه
Photo
سازمان چیست و چگونه کار میکند؟ (مرور کتاب Understanding Organizations...Finally!: Structure in Sevens)
نمره: ۴ از ۵
همون طور که از اسم کتاب مشخصه، کتاب در مورد فهمیدن یکی از مهمترین پدیدههای قرنهای اخیر، یعنی سازمانِ. تقریبا تمامی آدمای این دوره زمونه (به جز البته اونها که توی غار زندگی میکنن) یه جوری با سازمان در تعامل اند
کتاب جمعبندی کارهای دانشگاهی مینزبرگ است. اگر با آقای مینزبرگ آشنا نیستید. ایشون، یکی از مهمترین نظریهپردازهای حوزهی مطالعات سازمانی است (و مدیریت). هدف اصلی این کتاب توضیح پدیدهها مربوط به سازمان و بخشهای مختلف آن و دستهبندیشون است. مثلا توی فصلهای اول ایشون به تقسیمبندی نقشها، کارهای مختلف یه مدیر و انواع سبکهای مدیریتی پرداخته
مهمترین بخش کتاب، دستهبندی انواع سازمان است. کتاب برای تقسیم سازمانها، ۷ شکل عمومی پیشنهاد میده. بعد از دستهبندی انواع سازمانها، کتاب در مورد این صحبت میکنه چجوری میتونیم از این دستهبندی برای تحلیل یه سازمان استفاده کنیم. به نظرم اگر برای طراحی یا بازطراحی یه سازمان درگیرید، کتاب میتونه براتون کمک کننده باشه
اگر دانشجوی مدیریت هستید، احتمالا با نظریههایی که توی این کتاب مطرح شده قبلا برخورد داشتید، اما باز هم پیشنهاد میکنم که کتاب رو بخونید چون خوندن سریع نظریه برای امتحان اصلا درک مناسبی از اون نظریه برای آدم ایجاد نمیکنه. من خودم چندین بار با نظریههای مینزرگ برخورد داشتم اما این دفعه که کتابش رو خوندم، تازه تونستم یه درک خوبی از حرفهاش بهدست بیارم
از نظر من، یه انتقادی به کتاب هست و اون هم این که همه چیز دنیا رو از دید سازمان میبینه، یعنی این که هر جوری که آدمها خودشون رو سازماندهی میکنن رو یه شکل خاصی از سازمان در نظر گرفته. دیدگاهی که فکر میکنم چندان درست نباشه.اگر اشتباه یادم نمونده باشه، توی رشتهی جامعهشناسی مشاغل، به شکلهای دیگهای که میشه برای سازماندهی در جوامع از اونها استفاده کرده، پرداخته شده. به نظر میرسه که آقای مینزبرگ چندان با اون نظریهها آشنایی نداشته
@table_number3
#مرور_کتاب
نمره: ۴ از ۵
همون طور که از اسم کتاب مشخصه، کتاب در مورد فهمیدن یکی از مهمترین پدیدههای قرنهای اخیر، یعنی سازمانِ. تقریبا تمامی آدمای این دوره زمونه (به جز البته اونها که توی غار زندگی میکنن) یه جوری با سازمان در تعامل اند
کتاب جمعبندی کارهای دانشگاهی مینزبرگ است. اگر با آقای مینزبرگ آشنا نیستید. ایشون، یکی از مهمترین نظریهپردازهای حوزهی مطالعات سازمانی است (و مدیریت). هدف اصلی این کتاب توضیح پدیدهها مربوط به سازمان و بخشهای مختلف آن و دستهبندیشون است. مثلا توی فصلهای اول ایشون به تقسیمبندی نقشها، کارهای مختلف یه مدیر و انواع سبکهای مدیریتی پرداخته
مهمترین بخش کتاب، دستهبندی انواع سازمان است. کتاب برای تقسیم سازمانها، ۷ شکل عمومی پیشنهاد میده. بعد از دستهبندی انواع سازمانها، کتاب در مورد این صحبت میکنه چجوری میتونیم از این دستهبندی برای تحلیل یه سازمان استفاده کنیم. به نظرم اگر برای طراحی یا بازطراحی یه سازمان درگیرید، کتاب میتونه براتون کمک کننده باشه
اگر دانشجوی مدیریت هستید، احتمالا با نظریههایی که توی این کتاب مطرح شده قبلا برخورد داشتید، اما باز هم پیشنهاد میکنم که کتاب رو بخونید چون خوندن سریع نظریه برای امتحان اصلا درک مناسبی از اون نظریه برای آدم ایجاد نمیکنه. من خودم چندین بار با نظریههای مینزرگ برخورد داشتم اما این دفعه که کتابش رو خوندم، تازه تونستم یه درک خوبی از حرفهاش بهدست بیارم
از نظر من، یه انتقادی به کتاب هست و اون هم این که همه چیز دنیا رو از دید سازمان میبینه، یعنی این که هر جوری که آدمها خودشون رو سازماندهی میکنن رو یه شکل خاصی از سازمان در نظر گرفته. دیدگاهی که فکر میکنم چندان درست نباشه.اگر اشتباه یادم نمونده باشه، توی رشتهی جامعهشناسی مشاغل، به شکلهای دیگهای که میشه برای سازماندهی در جوامع از اونها استفاده کرده، پرداخته شده. به نظر میرسه که آقای مینزبرگ چندان با اون نظریهها آشنایی نداشته
@table_number3
#مرور_کتاب
❤3🍌1🍓1