میز شماره سه
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل دوم (گفتمانِ علم)، بخش اول: - گفتمان ترجمهی کلمهی انگلیسی discourse است - خیلی وقتها، علم به عنوان یه صفت مطلق در نظر گرفته میشه. مثلا میگن فلان حرف علمی هست یا نیست. اما علم یه صفت مطلق نیست، بلکه علم یه…
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل دوم (گفتمانِ علم)، بخش دوم:
- یکی بخشی از کتاب در مورد نمونهگیری صحبت کرده که به نظرم هم مطلب فارسی و هم مطلب انگلیسی خوب بابتش هست (برای نمونه این لینک رو بخونید)، این جا فقط اسامی انگلیسیش رو بذارم که آشنا باشید باهاش: نمونهگیری: sampling، تصادفی: Probability، تصادفی ساده (Randon)، سیستماتیک (systematic)، خوشهای: cluster، غیر احتمالی (Non-probability/ non-random)، نظریهای: Theoretical/purposive، گلولهبرفی: Snowball، در دسترس: Convenience، سهمیهای: Quota، نمونههای خاص: Extreme case sampling
- دو تا مورد توی لینکی که فرستادم توضیح داده نشده بود: ۱. نظریهای: Theoretical/purposive: توی این نوع نمونهبرداری، زمانی که از یه نظریهی خاصی به عنوان فرض پژوهش استفاده میکنیم و بر اساس همون نظریه، نمونهی ما نیز مشخص میشه، ۲. نمونههای خاص: وقتی که جامعهی ما شامل افرادی هست که صفت ویژهای نسبت به جمعیت نرمال دارند
- به عنوان پژوهشگر علوم اجتماعی، اخلاق (ethics)، برای ما خیلی اهمیت داره، پژوهشگران اجتماعی حق این رو ندارند که به کسایی که در موردشون تحقیق میکنن آسیب بزنن، برای این کار هم یه سری اصولنامه تحقیقاتی توسط نهادهای مختلف تالیف شده که میتونیم از اونها استفاده کنیم
پ.ن: بابت اهمیت سطح تحلیل هم این مطلب دکتر بابک علوی مفیده (فکر نکنید که سطح تحلیل مسئلهی مهمی نیست :)
پ.ن ۲: خیلی لطف میکنید بازخورد بدید، مخصوصا در مورد ترجمهی کلمات (کار بسی دشوار بود :)
@table_number3
#خلاصه_کتاب #پژوهش
#EssentialsOfSocialResearch
- یکی بخشی از کتاب در مورد نمونهگیری صحبت کرده که به نظرم هم مطلب فارسی و هم مطلب انگلیسی خوب بابتش هست (برای نمونه این لینک رو بخونید)، این جا فقط اسامی انگلیسیش رو بذارم که آشنا باشید باهاش: نمونهگیری: sampling، تصادفی: Probability، تصادفی ساده (Randon)، سیستماتیک (systematic)، خوشهای: cluster، غیر احتمالی (Non-probability/ non-random)، نظریهای: Theoretical/purposive، گلولهبرفی: Snowball، در دسترس: Convenience، سهمیهای: Quota، نمونههای خاص: Extreme case sampling
- دو تا مورد توی لینکی که فرستادم توضیح داده نشده بود: ۱. نظریهای: Theoretical/purposive: توی این نوع نمونهبرداری، زمانی که از یه نظریهی خاصی به عنوان فرض پژوهش استفاده میکنیم و بر اساس همون نظریه، نمونهی ما نیز مشخص میشه، ۲. نمونههای خاص: وقتی که جامعهی ما شامل افرادی هست که صفت ویژهای نسبت به جمعیت نرمال دارند
- به عنوان پژوهشگر علوم اجتماعی، اخلاق (ethics)، برای ما خیلی اهمیت داره، پژوهشگران اجتماعی حق این رو ندارند که به کسایی که در موردشون تحقیق میکنن آسیب بزنن، برای این کار هم یه سری اصولنامه تحقیقاتی توسط نهادهای مختلف تالیف شده که میتونیم از اونها استفاده کنیم
پ.ن: بابت اهمیت سطح تحلیل هم این مطلب دکتر بابک علوی مفیده (فکر نکنید که سطح تحلیل مسئلهی مهمی نیست :)
پ.ن ۲: خیلی لطف میکنید بازخورد بدید، مخصوصا در مورد ترجمهی کلمات (کار بسی دشوار بود :)
@table_number3
#خلاصه_کتاب #پژوهش
#EssentialsOfSocialResearch
چجوری یه پاراگراف نوشتم؟ (تجربهنوشت پژوهش)
خواستم صرفا تجربهی یک پاراگراف نوشتن رو به اشتراک بذارم، دقت داشته باشید که صرفا هم تجربهام رو میگم (لزوما هم کاری که من کردم، برای بقیه جواب نمیده)
اولین چیزی که برای نوشتن پاراگراف بهش نیاز داشتم، سوال واضح بود. که خوشبختانه برای نوشتن این پاراگراف، سوال واضح موجود بود. سوالی که قرار بود بهش جواب بدم این: از چه طریقی روندهای نهادینهشده میتونن جلوی پذیرش پلتفرمهای تراکنشی رو بگیرن؟
مرحلهی بعدی پیدا کردن مواد لازم برای جواب دادن بود. با توجه به اطلاعاتی که قبلا داشتم، میدونستم که چه مقالاتی اطلاعات کافی رو احتمالا میتونن در اختیارم بذارم. در نتیجه هم رفتم سراغ همون مقالات و از توشون یه مقالهی جدید پیدا کردم (خوشبختانه این دفعه تونستم از توی مقالهی که پیدا شد، اطلاعات لازم رو به دست بیارم ولی گاهی اوقات هم میشه که چندین بار مجبور باشم بگردم)
معضل اصلی از بعد از این که تقریبا جواب سوالم رو پیدا کردم شروع شد. دو تا چالش توی این مرحله وجود داشت. اول این که باید از واژههای کلیدی که توی پاراگراف باید استفاده کنم چه چیزهایی هستند؛ دوم هم این که با چه ترتیبی که باید اونها رو کنار هم قرار میدادم.بعد از گذشتن یک ساعت و سیاه کردن کامل یه صفحه، بالاخره دستم اومد که چی باید بنویسم. یکی از مهمترین چیزهایی که هم ته کاغذ دورش خط کشیدم، کلیدواژههام بودن.
بعدش هم چند بار فرایند مشابه روی کاغذ رو با word انجام دادم. دوباره شروع به نوشتن، وارسی و نوشتن. البته توی این مرحله، هر وقت که مینوشتم، متن خودم رو با دقت میخوندم که ببینم قابل فهم هست یا نه (حتی یه بارش هم دادم یه نفر دیگه بخونه که مطمئن بشم که منظورم رو توی نوشته انتقال دادم یا نه). یکی از کارهای خوبی که به من خیلی کمک میکنه، خوندن متن خودم به عنوان یه خواننده است (متن خودم رو متن یه کتاب یا مقاله در نظر بگیرم، ببینم آیا به عنوان یه متنی که یکی دیگه نوشته آیا چیزی ازش میفهمم یا نه). این کاری بود که اخیرا متوجه اهمیتش شدم
یک نکتهی ریزی هم که بیشتر زمانی که گذاشتم: برای نوشتن جملهی موضوع (topic sentence) بود. وقتی که جملهی موضوعم رو پیدا کردم، تقریبا بقیه کار روی روال افتاد
مرحلهی آخر هم یه بار متنم رو با chatGPT چک کردم که ببینم غلط گرامری داره یا نه
تا حالا به این فکر کردید که چجوری یه پاراگراف رو مینویسید؟ اگر فکر میکنید که تجربهای دارید که به درد بقیه میخوره، خوشحال میشم که توی کامنتها بگید 😊
پ.ن: تو ادامه عکس پاراگراف و برگهای که سیاه کردم برای نوشتن رو میذارم
@table_number3
#پژوهش #نگارش #تجربهنوشت
خواستم صرفا تجربهی یک پاراگراف نوشتن رو به اشتراک بذارم، دقت داشته باشید که صرفا هم تجربهام رو میگم (لزوما هم کاری که من کردم، برای بقیه جواب نمیده)
اولین چیزی که برای نوشتن پاراگراف بهش نیاز داشتم، سوال واضح بود. که خوشبختانه برای نوشتن این پاراگراف، سوال واضح موجود بود. سوالی که قرار بود بهش جواب بدم این: از چه طریقی روندهای نهادینهشده میتونن جلوی پذیرش پلتفرمهای تراکنشی رو بگیرن؟
مرحلهی بعدی پیدا کردن مواد لازم برای جواب دادن بود. با توجه به اطلاعاتی که قبلا داشتم، میدونستم که چه مقالاتی اطلاعات کافی رو احتمالا میتونن در اختیارم بذارم. در نتیجه هم رفتم سراغ همون مقالات و از توشون یه مقالهی جدید پیدا کردم (خوشبختانه این دفعه تونستم از توی مقالهی که پیدا شد، اطلاعات لازم رو به دست بیارم ولی گاهی اوقات هم میشه که چندین بار مجبور باشم بگردم)
معضل اصلی از بعد از این که تقریبا جواب سوالم رو پیدا کردم شروع شد. دو تا چالش توی این مرحله وجود داشت. اول این که باید از واژههای کلیدی که توی پاراگراف باید استفاده کنم چه چیزهایی هستند؛ دوم هم این که با چه ترتیبی که باید اونها رو کنار هم قرار میدادم.بعد از گذشتن یک ساعت و سیاه کردن کامل یه صفحه، بالاخره دستم اومد که چی باید بنویسم. یکی از مهمترین چیزهایی که هم ته کاغذ دورش خط کشیدم، کلیدواژههام بودن.
بعدش هم چند بار فرایند مشابه روی کاغذ رو با word انجام دادم. دوباره شروع به نوشتن، وارسی و نوشتن. البته توی این مرحله، هر وقت که مینوشتم، متن خودم رو با دقت میخوندم که ببینم قابل فهم هست یا نه (حتی یه بارش هم دادم یه نفر دیگه بخونه که مطمئن بشم که منظورم رو توی نوشته انتقال دادم یا نه). یکی از کارهای خوبی که به من خیلی کمک میکنه، خوندن متن خودم به عنوان یه خواننده است (متن خودم رو متن یه کتاب یا مقاله در نظر بگیرم، ببینم آیا به عنوان یه متنی که یکی دیگه نوشته آیا چیزی ازش میفهمم یا نه). این کاری بود که اخیرا متوجه اهمیتش شدم
یک نکتهی ریزی هم که بیشتر زمانی که گذاشتم: برای نوشتن جملهی موضوع (topic sentence) بود. وقتی که جملهی موضوعم رو پیدا کردم، تقریبا بقیه کار روی روال افتاد
مرحلهی آخر هم یه بار متنم رو با chatGPT چک کردم که ببینم غلط گرامری داره یا نه
تا حالا به این فکر کردید که چجوری یه پاراگراف رو مینویسید؟ اگر فکر میکنید که تجربهای دارید که به درد بقیه میخوره، خوشحال میشم که توی کامنتها بگید 😊
پ.ن: تو ادامه عکس پاراگراف و برگهای که سیاه کردم برای نوشتن رو میذارم
@table_number3
#پژوهش #نگارش #تجربهنوشت
👍5
در یونان و روم باستان، برای آموزش سبکهای مختلف نگارش از آثار و کتب معروف استفاده میکردند و از افراد میخواستند که با تقلید از این گونهِ آثار، مهارتهای نوشتاری و دایرهِ لغات خود را افزایش دهند. بنابراین، افراد جامعه با خواندن اینگونه کتابها، اصول اخلاقی و اخلاقیات در سیاست را نیز به طور طبیعی فرامیگرفتند. به عبارت بهتر، هر چند در ظاهر سبکهای نگارش تعلیم داده میشد، در باطن تعلیم مسائل اخلاقی، سیاسی و تاریخی نیز لحاظ میگشت (مورفی، ۲۰۰۱). اما در آمریکا، با محور قرار گرفتن علم در همهِ زمینهها، سیاست آموزشندادن اصول و ارزشها در پیش گرفته شد و توجه به مسائلی مانند اخلاقیات یا نحوهِ شکلگیری شخصیت دانشآموزان به بوتهِ فراموشی سپردهشد.
از کتاب نوشتن برای زیستن (ماساکو واتانابه، علیرضا رضایی، ص ۱۵۱)
به عنوان یه طرفدار سرسخت علم این صحبت رو مطرح میکنم. با وجود این که به نظرم به شدت به علم نیازمندیم اما خب باید به فکر مضرات علم هم باشیم. اگر علم باعث بشه که اهمیت اخلاق توی جامعهمون کم بشه، آیا همچنان باید دنبال علم باشیم؟ چجوری میشه هم از مزایای علم استفاده کرد و هم از معایبش در امان بود؟
@table_number3
#گرتهبرداری
تاریخ و سرگذشت آموزش انشانویسی ثابت کرده است که برای ترویج یک سبک جدید در سیستم آموزش یک کشور، دستکم به سی تا پنجاه سال زمان نیاز است
از کتاب نوشتن برای زیستن (ماساکو واتانابه، علیرضا رضایی، ص ۱۵۴)
به نظرم نه فقط نگارش، بلکه هر تغیر پیچیدهای، نیاز به برنامهای با همچین بازه زمانی داره. سوال مهمی که باید از خودمون بپرسیم این که چقدر برای اجرای چنین برنامههایی، آمادگی فکری داریم؟
@table_number3
#گرتهبرداری
حال این که زنجیرهوار کردن رویدادهای تاریخی چه لزومی دارد سوالی است که پاسخ آن در جوابی که معلمان به پرسش (هدف از آموزش تاریخ چیست؟) دادند، نهفته است. از نظر یکی از معلمان، نقش عمدهِ کلاس تاریخ (متصل) کردن رویدادهایی است که به صورت اطلاعاتی پراکنده در ذهن دانشآموز وجود دارند. از طرفی، معلم دیگری اعتقاد داشت که بازگویی اتفاقات و رویدادها به ترتیب زمانی و به صورت زنجیرهوار، یعنی به ترتیب وقوع، برای ذهن انسان امری بسیار طبیعی است. در انسان تمایل به نظمبخشیدن به دانستهها وجود دارد. یکی از برترین روشهایی ادراک، درک از طریق روش (سلسله زمانی) است. در این روش ارتباط بین رویدادها از طریق ترتیب حاکم بر آنها مشخص و روشن میشود. این معلم میافزاید، از آنجا که در روش بازگویی سلسلهوار، معنا و مفهوم هر یک از رویدادها در خلال یک زنجیره درک میشود، به دانشآموزان کمک میکند که صرفا به از برکردن طوطیوار مطالب نپردازند. از نظر معلمان ژاپنی، روش بازگویی سلسلهوار صرفا یکی از روشهای فراگیری قلمداد نمیشود بلکه از طریق پرسش و پاسخ میان معلم و دانشآموز، تاریخ مجددا بازآفرینی میشود و همه شاگردان کلاس به همراه هم، دوباره آن را مانند شخصیتهای تاریخی تجربه میکنند و از تجسم آن لذت میبرند
از کتاب نوشتن برای زیستن (ماساکو واتانابه، علیرضا رضایی، ص ۱۷۲)
فکر نمیکردم که کلاس تاریخ، فایدهی خاصی داشته باشی اما به نظر کلاس مهم و اثرگذاریه
@table_number3
#گرتهبرداری
علم ادعا دارد که در پی کشف چیزهای جدید است ولی بیشتر دانشمندان درصدد تحکیم و پابرجا نگهداشتن چارچوبهای فعلی حاکم بر تفکر و منطق در حوزهِ علوم و روششناسی (متدولوژی) هستند. در نتیجه، هنگامی که کشف تازهای باعث بهلرزهدرآمدن ساختار چارچوبهای فعلی تفکر میشود. دانشمندان به طور جمعی در صدد حفظ آن برمیآیند. به عبارت سادهتر، حتی در حوزهِ علم نیز تفاسیری را که از این مقولهها میشود، به عنوان معیار و استاندارد حاکم میشناسند. بنابراین، با پیدایش یک تفسیر جدید، اعضای گروه یا جمع دچار واکنش احساسی میشود و در پی پسزدن آن برمیآیند
از کتاب نوشتن برای زیستن (ماساکو واتانابه، علیرضا رضایی، ص ۲۷۸)
@table_number3
#گرتهبرداری
اگر با پدر جنگ جوید کسی
پدر بیگمان خشم گیرد بسی
وگر خویش راضی نباشد ز خویش
چو بیگانگانش براند ز پیش
وگر بنده چابک نباشد به کار
عزیزش ندارد خداوندگار
وگر بر رفیقان نباشی شفیق
به فرسنگ بگریزد از تو رفیق
وگر ترکِ خدمت کند لشکری
شود شاهِ لشکرکُش از وی بری
ولیکن خداوندِ بالا و پست
به عصیان، درِ رزق بر کس نبست
بوستان سعدی، سرآغاز
این تیکهی شعر برام جذاب بود بابت این که کلا روابطی رو که طرفین به خاطر منفعت طرف مقابل رو نمیخوان رو خیلی دوست میدارم :)
@table_number3
#شعر #گرتهبرداری
میز شماره سه
Photo
نوشتن مسئله است (مرور کتاب نوشتن برای زیستن)
امتیاز کتاب 5 از 5
قبل از گفتن هر چیزی، خواهش بسیار میکنم که این کتاب رو به معلمهایی که میشناسید معرفی کنید 🙏
منشاء ایدهی کتاب، چالشهایی نوشتنِ دانشجویان ژاپنی (کتاب از ژاپنی ترجمه شده) در دانشگاههای آمریکایی بوده. در مدارس و دانشگاههای آمریکایی سبکهای خاصی برای نگارش به دانشآموزان درس داده میشه اما با توجه به این که، نگارش به سبک آمریکایی، اسِیِ، در نظام آموزشی ژاپن تدریس نمیشه؛ ژاپنیهایی که در آمریکا تحصیل میکنند، با چالش بزرگی برای نوشتن روبرو میشوند (معلمینشون فکر میکنند که اونها قدرت تجزیه و تحلیل خوبی ندارند).
توی این کتاب، ماساکو واتانابه، به بررسی علل این پدیده میپردازه. این پژوهش از مقایسهی سبک آموزش در مدارس ژاپن و آمریکا شروع میشه و با بررسی تاریخچهی نگارش در دو کشور و اتفاقات اجتماعی هر دو جامعه، به بحث ادامه میده. آخرین فصل کتاب هم (این فصل مقالهای از نویسنده بوده که به صورت مستقل نوشته شده)به بررسی سبک نگارش فرانسوی، دیسرتاسیون، با سبک نگارش آمریکایی اختصاص یافته. بررسی این سبکهای نگارش به ما نشون میده که چقدر تفکر ما تحت تاثیر نوشتن ما است.
کتاب رو باید به دو دلیل خوند. اول این که به نظر، ما ایرانیهای خیلی خیلی کم به نوشتن فکر میکنیم. در صورتی که فکر کردن و تحلیل کردن آدمها به شدت به نوشتن وابسته است. از اساتید هم که در دانشگاههای غربی تحصیل یا تدریس کردند به دفعات شنیدم که ایرانیها (و البته شرقیها مثل ژاپنیها) برای نوشتن با سبک اسِیِ با چالشهای زیادی روبرو هستند. در نتیجه واقعا لازم هست که بیشتر به نحوهی نگارش نوشتههامون فکر کنیم.
دلیل دوم، دیدن یه تحقیق کیفی جذاب هست. تا جایی که من دیدم توی دانشگاههای ایران، تحقیق کیفی خوبی انجام نمیشه که به نظرم این موضوع باعث شده که دانشجویان ایرانی حسی از تحقیق کیفی با کیفیت نداشته باشند. برای کسی که بخواد با یه تحقیق کیفی خوب آشنا بشه، خواندن این کتاب مفید خواهد بود. در نظر هم داشته باشید که نویسندهی کتاب دکترای جامعهشناسی خودش رو از دانشگاه کلمبیا گرفته و قائدتا تسلط مناسبی بر روش تحقیق داره
از ته قلب هم از مترجم این کتاب، آقای دکتر علیرضا رضائی باید تشکر کنم (امیدوارم تشکرم رو بشنوند :). امیدوار هم هستم که تعداد کتابهایی که از زبانهایی این چنینی ترجمه میشوند بیشتر بشه
@table_number3
#مرور_کتاب
امتیاز کتاب 5 از 5
قبل از گفتن هر چیزی، خواهش بسیار میکنم که این کتاب رو به معلمهایی که میشناسید معرفی کنید 🙏
منشاء ایدهی کتاب، چالشهایی نوشتنِ دانشجویان ژاپنی (کتاب از ژاپنی ترجمه شده) در دانشگاههای آمریکایی بوده. در مدارس و دانشگاههای آمریکایی سبکهای خاصی برای نگارش به دانشآموزان درس داده میشه اما با توجه به این که، نگارش به سبک آمریکایی، اسِیِ، در نظام آموزشی ژاپن تدریس نمیشه؛ ژاپنیهایی که در آمریکا تحصیل میکنند، با چالش بزرگی برای نوشتن روبرو میشوند (معلمینشون فکر میکنند که اونها قدرت تجزیه و تحلیل خوبی ندارند).
توی این کتاب، ماساکو واتانابه، به بررسی علل این پدیده میپردازه. این پژوهش از مقایسهی سبک آموزش در مدارس ژاپن و آمریکا شروع میشه و با بررسی تاریخچهی نگارش در دو کشور و اتفاقات اجتماعی هر دو جامعه، به بحث ادامه میده. آخرین فصل کتاب هم (این فصل مقالهای از نویسنده بوده که به صورت مستقل نوشته شده)به بررسی سبک نگارش فرانسوی، دیسرتاسیون، با سبک نگارش آمریکایی اختصاص یافته. بررسی این سبکهای نگارش به ما نشون میده که چقدر تفکر ما تحت تاثیر نوشتن ما است.
کتاب رو باید به دو دلیل خوند. اول این که به نظر، ما ایرانیهای خیلی خیلی کم به نوشتن فکر میکنیم. در صورتی که فکر کردن و تحلیل کردن آدمها به شدت به نوشتن وابسته است. از اساتید هم که در دانشگاههای غربی تحصیل یا تدریس کردند به دفعات شنیدم که ایرانیها (و البته شرقیها مثل ژاپنیها) برای نوشتن با سبک اسِیِ با چالشهای زیادی روبرو هستند. در نتیجه واقعا لازم هست که بیشتر به نحوهی نگارش نوشتههامون فکر کنیم.
دلیل دوم، دیدن یه تحقیق کیفی جذاب هست. تا جایی که من دیدم توی دانشگاههای ایران، تحقیق کیفی خوبی انجام نمیشه که به نظرم این موضوع باعث شده که دانشجویان ایرانی حسی از تحقیق کیفی با کیفیت نداشته باشند. برای کسی که بخواد با یه تحقیق کیفی خوب آشنا بشه، خواندن این کتاب مفید خواهد بود. در نظر هم داشته باشید که نویسندهی کتاب دکترای جامعهشناسی خودش رو از دانشگاه کلمبیا گرفته و قائدتا تسلط مناسبی بر روش تحقیق داره
از ته قلب هم از مترجم این کتاب، آقای دکتر علیرضا رضائی باید تشکر کنم (امیدوارم تشکرم رو بشنوند :). امیدوار هم هستم که تعداد کتابهایی که از زبانهایی این چنینی ترجمه میشوند بیشتر بشه
@table_number3
#مرور_کتاب
👍3👌2
AN EFFICIENT ORCHESTRA
A young business school student finally got the chance to apply his learning. He was asked to select an organization about which he had no familiarity, to study it, and make recommendations to improve its efficiency. He chose a symphony orchestra, attended his first concert, and submitted the following analysis:
a. For considerable periods the four oboe players had nothing to do. The number of oboes should therefore be reduced, and the work spread more evenly over the whole concert program, thus eliminating the peaks and valleys of activity.
b. All twenty violins were playing identical notes. This would seem to be an unnecessary duplication, so the staff of this section should be cut drastically.
c. Obsolescence of equipment is another matter warranting further investigation. The program noted that the leading violinist’s instrument was several hundred years old. If normal depreciation schedules had been applied, the value of this instrument would have been reduced to zero and the purchase of more modern equipment recommended long ago.
d. Much effort was absorbed in the playing of demisemiquavers, which seems to be an unnecessary refinement. It is recommended that all notes be rounded up to the nearest semiquaver. If this were done, it would be possible to use trainees and lower-grade operatives more extensively.
e. Finally, there seemed to be too much repetition of some of the musical passages. Therefore, scores should be pruned to a considerable extent. No useful purpose is served by repeating on the horns something which has already been handled by the strings. It is estimated that, if all redundant passages were eliminated, the whole concert time of two hours could be reduced to twenty minutes and there would be no need for an intermission
From Understanding Organizations...Finally! (Henry Mintzberg, Chapter 1)
یکی از مهمترین مواردی که توسط علمای مدیریت تاکید میشه، کارایی یا efficiency است؛ کارایی به معنی این که از منابعمون بیشترین استفاده رو بکنیم. حالا مینزبرگ یه مثال میزنه از این که اگر یه دانشجوی مدیریت بخواد اصول کارایی رو توی یه ارکستر اجرا کنه، چه اتفاقی میافته.
یکی از کارهایی که توی این مثال توصیه میشه، کاهش تعداد نوازندگان ویلون با توجه به تکراری بودن کارشون هست 😁
نکتهی اخلاقی این که همیشه نباید بریم سراغ کارایی :)
@table_number3
#گرتهبرداری
👏1
میز شماره سه
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل دوم (گفتمانِ علم)، بخش دوم: - یکی بخشی از کتاب در مورد نمونهگیری صحبت کرده که به نظرم هم مطلب فارسی و هم مطلب انگلیسی خوب بابتش هست (برای نمونه این لینک رو بخونید)، این جا فقط اسامی انگلیسیش رو بذارم که آشنا…
خلاصه کتاب Essentials of Social Research، فصل سوم (منطق مقدماتی پژوهش کمی)
- بخش بزرگی از نظریات علمی، به توصیف علیت (Cuasation) میپردازند. برای مثال، نظریهی داشتن مجازات اعدام منجر به کاهش میزان جرم و جنایات میشود، به تشریح یک رابطهی علی پرداخته
- [نظریهای که یک رابطهی علی را تشریح کند را نظریهی علی در نظر میگیریم]
- قدم اول یک پژوهش استنتاجی (deductive)، فرض گرفتن یک نظریهی علی است. در قدم دوم باید با استفاده از دادهها، درستی نظریهی فرضگرفته رو بسنجیم
- اسم دیگر پژوهش استنتاجی، پژوهش تائیدی (confirmatory) است.
- در روابط علی، به متغیرهای که تاثیرگذاری مستقل (independent) و به متغیرهای تاثیرپذیر، وابسته (dependant) میگوند؛ برای مثال، در نظریهی مجازات اعدام منجر به کاهش جرم و جنایات میشود، داشتن مجازات اعدام، متغیر مستقل و میزان جرم و جنایات متغیر وابسته است
- هدف انجام پژوهش استقرایی (inductive)، پیدا کردن الگوهای موجود در دادهها است
- اسم دیگر پژوهش استنتاجی، پژوهش اکتشافی (exploratory) است.
- واریانس (exploratory) به معنی تفاوت است. در علم، ما به دنبال کشف علت تفاوتهای پدیدههای مختلف هستیم. مثلا چرایی تفاوت در سن فرزندآوری، چرا برخی در جوانی و برخی در سنین بالاتر بچهدار میشوند
- رویدادن یک پدیدهی اجتماعی، علتهای مختلفی دارد .برای مثال، میزان جرم و جنایت تحت تاثیر عوامل مختلفی مثل وضعیت نظام جهانی، وضعیت اقتصاد، وضعیت اخلاق و ... است. با توجه به این که برای سنجش یک رابطهی علی باید تاثیر متغیر مستقل بر متغیر وابسته را بدون تاثیرگذاری دیگر عوامل بسنجیم. چند علتی بودن (Multiple causes) پدیدههای اجتماعی، انجام پژوهش استنتاجی را همراه چالش میکند
- برای حل چالش چند علتی بودن، میتوان از سه استراتژی مختلف استفاده کرد. ۱. ثابت کردن دیگر متغیرها: در این استراتژی، تنها نمونههایی را بررسی میکنیم که باقی متغیرهای آنها با یکدیگر برابر هستند. برای مثال برای سنجش تاثیر مجازات اعدام بر میزان جرم و جنایات، تنها شهرهایی رو بررسی میکنیم که فرهنگ، وضعیت اقتصادی و جمعیت مشابهی دارند ۲. جوری نمونهبرداری کنید که باقی متغیرها مقادیر تصادفی داشته باشند. برای مثال فرض کنید، میخواهید تاثیر دانستن زبان دوم بر موفقیت تحصیلی رو بسنجید؛ میتونید نمونهی خودتون رو جوری انتخاب کنید که دارای مقادیر مساوی پسر و دختر باشه (این جوری تاثیر متغیر جنسیت بر نتیجه خنثی میشود). استراتژی سوم، استفاده از رگرسیون چندگانه است. با استفاده از رگرسیون چندگانه، میتوان تاثیر چند متغیر را سنجید
- برای نشان دادن روابط علی، میتوان از دو نوع نمودار استفاده کرد. ۱. نمودار علی (causal diagram): که روابط مستقیم بین متغیرها رو با پیکان نمایش میده ۲. نمودار نقطهای (Scatter plot) :مقادیر دو متغیر رو توی نمونههای مختلف نشون میده (عکس این دو نمودار رو به صورت مجزا میذارم)
- انجام پژوهش کمی، سه قدم داره: ۱. انتخاب واحد تحلیل: سطح تحلیل کردن ما: جامعه، سازمان، یا فرد است؟ ۲. عملیاتیسازی متغیرها: مثلا برای سنجش موفقیت تحصیلی، معدل دانشگاهی رو انتخاب میکنیم ۳. تحلیل داده: با استفاده از روشهای آماری، فرضیات اولیهمون رو میسنجیم
پ.ن: (نظریهی علی)، ابتکار منه و توی کتاب اصلی وجود ندارد (برای نوشتن خلاصه فصل نظرم مفید اومد)
پ.ن ۲: کاربرد اصلی این خلاصه، مرور کتابه. اگر کتاب رو نخوندید، بدانید و آگاه باشید، نکاتی که توی مثالهای کتاب هست، قابل بیان در خلاصهی فصل نیست (حداقل از نظر من)
@table_number3
#خلاصه_کتاب
#پژوهش
#EssentialsOfSocialResearch
- بخش بزرگی از نظریات علمی، به توصیف علیت (Cuasation) میپردازند. برای مثال، نظریهی داشتن مجازات اعدام منجر به کاهش میزان جرم و جنایات میشود، به تشریح یک رابطهی علی پرداخته
- [نظریهای که یک رابطهی علی را تشریح کند را نظریهی علی در نظر میگیریم]
- قدم اول یک پژوهش استنتاجی (deductive)، فرض گرفتن یک نظریهی علی است. در قدم دوم باید با استفاده از دادهها، درستی نظریهی فرضگرفته رو بسنجیم
- اسم دیگر پژوهش استنتاجی، پژوهش تائیدی (confirmatory) است.
- در روابط علی، به متغیرهای که تاثیرگذاری مستقل (independent) و به متغیرهای تاثیرپذیر، وابسته (dependant) میگوند؛ برای مثال، در نظریهی مجازات اعدام منجر به کاهش جرم و جنایات میشود، داشتن مجازات اعدام، متغیر مستقل و میزان جرم و جنایات متغیر وابسته است
- هدف انجام پژوهش استقرایی (inductive)، پیدا کردن الگوهای موجود در دادهها است
- اسم دیگر پژوهش استنتاجی، پژوهش اکتشافی (exploratory) است.
- واریانس (exploratory) به معنی تفاوت است. در علم، ما به دنبال کشف علت تفاوتهای پدیدههای مختلف هستیم. مثلا چرایی تفاوت در سن فرزندآوری، چرا برخی در جوانی و برخی در سنین بالاتر بچهدار میشوند
- رویدادن یک پدیدهی اجتماعی، علتهای مختلفی دارد .برای مثال، میزان جرم و جنایت تحت تاثیر عوامل مختلفی مثل وضعیت نظام جهانی، وضعیت اقتصاد، وضعیت اخلاق و ... است. با توجه به این که برای سنجش یک رابطهی علی باید تاثیر متغیر مستقل بر متغیر وابسته را بدون تاثیرگذاری دیگر عوامل بسنجیم. چند علتی بودن (Multiple causes) پدیدههای اجتماعی، انجام پژوهش استنتاجی را همراه چالش میکند
- برای حل چالش چند علتی بودن، میتوان از سه استراتژی مختلف استفاده کرد. ۱. ثابت کردن دیگر متغیرها: در این استراتژی، تنها نمونههایی را بررسی میکنیم که باقی متغیرهای آنها با یکدیگر برابر هستند. برای مثال برای سنجش تاثیر مجازات اعدام بر میزان جرم و جنایات، تنها شهرهایی رو بررسی میکنیم که فرهنگ، وضعیت اقتصادی و جمعیت مشابهی دارند ۲. جوری نمونهبرداری کنید که باقی متغیرها مقادیر تصادفی داشته باشند. برای مثال فرض کنید، میخواهید تاثیر دانستن زبان دوم بر موفقیت تحصیلی رو بسنجید؛ میتونید نمونهی خودتون رو جوری انتخاب کنید که دارای مقادیر مساوی پسر و دختر باشه (این جوری تاثیر متغیر جنسیت بر نتیجه خنثی میشود). استراتژی سوم، استفاده از رگرسیون چندگانه است. با استفاده از رگرسیون چندگانه، میتوان تاثیر چند متغیر را سنجید
- برای نشان دادن روابط علی، میتوان از دو نوع نمودار استفاده کرد. ۱. نمودار علی (causal diagram): که روابط مستقیم بین متغیرها رو با پیکان نمایش میده ۲. نمودار نقطهای (Scatter plot) :مقادیر دو متغیر رو توی نمونههای مختلف نشون میده (عکس این دو نمودار رو به صورت مجزا میذارم)
- انجام پژوهش کمی، سه قدم داره: ۱. انتخاب واحد تحلیل: سطح تحلیل کردن ما: جامعه، سازمان، یا فرد است؟ ۲. عملیاتیسازی متغیرها: مثلا برای سنجش موفقیت تحصیلی، معدل دانشگاهی رو انتخاب میکنیم ۳. تحلیل داده: با استفاده از روشهای آماری، فرضیات اولیهمون رو میسنجیم
پ.ن: (نظریهی علی)، ابتکار منه و توی کتاب اصلی وجود ندارد (برای نوشتن خلاصه فصل نظرم مفید اومد)
پ.ن ۲: کاربرد اصلی این خلاصه، مرور کتابه. اگر کتاب رو نخوندید، بدانید و آگاه باشید، نکاتی که توی مثالهای کتاب هست، قابل بیان در خلاصهی فصل نیست (حداقل از نظر من)
@table_number3
#خلاصه_کتاب
#پژوهش
#EssentialsOfSocialResearch
شکلهای سازماندهی (گرتهبرداری از کتاب !Understanding Organizations Finally، از هنری مینزبرگ)
معمولا توی کتابهای مدیریتی، برای تشریح ساختار یه سازمان، فقط به ساختار سلسلهمراتبی اشاره میشه، اما خیلی سازمانها هستند که ساختار سلسلهمراتبی ندارند و اگر تنها از این ساختار برای شناسایی نظم یه سازمان استفاده کنیم، احتمالا شناخت خوبی از خیلی از سازمانها پیدا نخواهیم کرد. این جا مینزبرگ چهار جور دیگه از سازماندهی رو نیز نام میبره:
یکی از پرکاربردترین ساختار موجود سازمانها، ساختار زنجیرهای است که معمولا جاهایی که زنجیرهی تامین نقش پررنگی دارند، قابل مشاهده است. ویژگی این ساختار این که یه سری مواد/خدمات رو به صورت ورودی دریافت میکنه و بعد از انجام یه سری خدمات بر روی اونها، یه سری خروجی رو تحویل میده
نوع دیگه از سازماندهی، ساختار قطبی (hub) است. توی این ساختار، سازمان جایی است که مشتریان مختلف به سازمان برای رفع نیازهای خودشون مراجعه میکنند. مثلا، مسافرها (نوع اول مشتری) برای خرید خدمت سفر از شرکتهای هواپیمایی (نوع دوم مشتری) به فرودگاه (سازمان) مراجعه میکنند؛ به عبارت دیگه فرودگاه سازمانی با ساختار قطبی است
ساختار شبکهای توی سازمانهایی است که که واحدهای (یا حتی آدمهای) مختلفی برای تولید خدمات/محصولات مختلف با هم همکاری میکنند و همکاری اونها نظم خطی مشخصی نداره. مثل یه سازمانی که نرمافزار تولید میکنه و از هر واحدی با توجه نیازی که محصول یا خدمت داره، کمک گرفته میشه
آخرین ساختاری پیشنهادی مینزبرگ، مجموعهای است. این نوع ساختار توی سازمانی وجود داره که چند مجموعهی مختلف به صورت موازی باهم فعالیت میکنند. مثلا توی بیمارستان هر بخش (بخش اطفال در کنار بخش قلب و ...) و خیلی هم به کار همدیگه کاری ندارند (البته ویژگی این ساختار این که درون هر کدوم از مجموعهها، باز نوعی ساختار وجود داره، مثلا بخش اطفال بیمارستان خودش دارای یک نوع ساختار ویژه است اما ساختار بیمارستان، مجموعهای است.
@table_number3
#گرتهبرداری
معمولا توی کتابهای مدیریتی، برای تشریح ساختار یه سازمان، فقط به ساختار سلسلهمراتبی اشاره میشه، اما خیلی سازمانها هستند که ساختار سلسلهمراتبی ندارند و اگر تنها از این ساختار برای شناسایی نظم یه سازمان استفاده کنیم، احتمالا شناخت خوبی از خیلی از سازمانها پیدا نخواهیم کرد. این جا مینزبرگ چهار جور دیگه از سازماندهی رو نیز نام میبره:
... the most popular depiction of the organization is as a chain, where work is seen to flow in a linear sequence. For example, automobiles are assembled as they move down the line, with the parts being added one after another. And how about a double play in baseball: from shortstop to second base to first base.
یکی از پرکاربردترین ساختار موجود سازمانها، ساختار زنجیرهای است که معمولا جاهایی که زنجیرهی تامین نقش پررنگی دارند، قابل مشاهده است. ویژگی این ساختار این که یه سری مواد/خدمات رو به صورت ورودی دریافت میکنه و بعد از انجام یه سری خدمات بر روی اونها، یه سری خروجی رو تحویل میده
A hub is a coordinating center, a focal point of activity. We call an airport a hub when it is used extensively to transfer passengers between flights. But every airport is itself a hub to which flights and passengers come and from which they go
نوع دیگه از سازماندهی، ساختار قطبی (hub) است. توی این ساختار، سازمان جایی است که مشتریان مختلف به سازمان برای رفع نیازهای خودشون مراجعه میکنند. مثلا، مسافرها (نوع اول مشتری) برای خرید خدمت سفر از شرکتهای هواپیمایی (نوع دوم مشتری) به فرودگاه (سازمان) مراجعه میکنند؛ به عبارت دیگه فرودگاه سازمانی با ساختار قطبی است
Visit the design studio of an architectural firm and, like those dancers at the wedding, you will find people interacting in all kinds of ways, not in the neat order of a chain or the focused flow of a hub. Webs, or networks, are open-ended movement of people, information, and/or materials, with no fixed sequence or center. They move flexibly, variably. When you don’t quite know where you are going (unlike that double play in baseball), or where the center is (unlike that patient), but you do need to work closely together, you had better organize as a web. This is why the World Wide Web is called a web.
ساختار شبکهای توی سازمانهایی است که که واحدهای (یا حتی آدمهای) مختلفی برای تولید خدمات/محصولات مختلف با هم همکاری میکنند و همکاری اونها نظم خطی مشخصی نداره. مثل یه سازمانی که نرمافزار تولید میکنه و از هر واحدی با توجه نیازی که محصول یا خدمت داره، کمک گرفته میشه
what happens when people don’t have to work closely together—say, across pediatrics and geriatrics in the hospital, strategy and marketing in the business school, even the divisions—appropriately named—in a conglomerate company, let alone the stores of a retail chain. Hardly a hub, a chain, even a web. But a set: The parts are “loosely coupled,” barely connecting with each other. They share common resources. (Hence the university has been defined as a collection of professors who share a parking lot.)
آخرین ساختاری پیشنهادی مینزبرگ، مجموعهای است. این نوع ساختار توی سازمانی وجود داره که چند مجموعهی مختلف به صورت موازی باهم فعالیت میکنند. مثلا توی بیمارستان هر بخش (بخش اطفال در کنار بخش قلب و ...) و خیلی هم به کار همدیگه کاری ندارند (البته ویژگی این ساختار این که درون هر کدوم از مجموعهها، باز نوعی ساختار وجود داره، مثلا بخش اطفال بیمارستان خودش دارای یک نوع ساختار ویژه است اما ساختار بیمارستان، مجموعهای است.
@table_number3
#گرتهبرداری
👍1👏1
دوستان ده دقیقه پشت سیستم نبودم، برگشتم دیدم که خواهرزادهام یه پستی با لبتاب این جا گذاشته بود با این محتوا:
نئ غغغ 8که پاکش کردم 😂😂😂
😁5❤2
بسانِ رهنوردانی كه در افسانهها گويند،
گرفته كولبارِ زادِه ره بر دوش،
فشرده چوبدستِ خيزران در مشت،
گهي پرگوي و گه خاموش،
در آن مهگون فضایِ خلوتِ افسانگيشان راه ميپويند،
ما هم راه خود را ميكنيم آغاز.
سه ره پيداست.
نوشته بر سر هريك به سنگ اندر،
حديثي كهش نمیخوانی بر آن ديگر.
نخستين: راه نوش و راحت و شادی.
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی.
دو ديگر: راهِ نيمش ننگ، نيمش نام،
اگر سر بر كني غوغا، وگر دم دركشی آرام.
سه ديگر: راه بيبرگشت، بیفرجام.
من اينجا بس دلم تنگ است.
و هر سازي كه ميبينم بدآهنگ است.
بيا ره توشه برداريم،
قدم در راهِ بيبرگشت بگذاريم؛
ببينيم آسمانِ «هر كجا» آيا همين رنگ است؟
.
.
.
بيا تا راه بسپاريم.
بهسوی سبزهزارانی كه نه كس كِشته، نِدْروده
بهسوی سرزمينهايی كه در آن هرچه بيني بكر و دوشيزهست
و نقشِ رنگ و رويش هم بدينسان از ازل بوده،
كه چونين پاك و پاكيزهست.
به سوی آفتاب شادِ صحرايی،
كه نگذارد تهي از خون گرم خويشتن جايي.
و ما بر بيكران سبز و مخملگونۀ دريا،
میاندازيم زورقهای خود را چون كُلِ بادام.
و مرغانِ سپيدِ بادباننها را ميآموزيم،
كه بادِ شرطه را آغوش بگشايند،
و ميرانيم گاهي تند، گاه آرام.
بيا اي خستهخاطر دوست! ای مانند من دلكنده و غمگين!
من اينجا بس دلم تنگ است.
بيا ره توشه برداريم،
قدم در راه بیفرجام بگذاريم . . .
بخشی از شعر چاووشی، مهدی اخوان ثالث
@table_number3
#شعر
👍4👏1
Bachehaa ~ ArtMent.IR
Siavash Ghomayshi
و چه این جمله به فکر همگی افتاده
بچهها را چه کنیم؟
بچهها میخواهند
بچهها میرقصند
بچهها میخوانند
این طریقیست که در خاطرشان میماند
ای فلانی، دو سه خطی بنویس
سادهتر، رنگیتر..
در پی قافیه و واژه نباش
سوژهی امروزی، بگذر از دلسوزی
لـلـههایی همه دلسوزتر از مادرشان
بیخیال از غم فردایی و از عاقبت و آخرشان
من هنوز معتقدم میشود عشق به آنها آموخت
میشود در به در واژهی بازار نبود
میتوان تقدیم کرد
و پشیزی به پشیزی نفروخت
میتوان عشق به آنها آموخت
بخشی از شعر نکته این جاست، مسعود فردمنش (این بخشی است که توی آلبوم حکایت خونده شده)
@table_number3
#شعر
👏3👍1
ایدهی انجام پژوهش در حوزهی NueroIS (روایت انجام یک پژوهش، قسمت اول)
سلام، شاید این روایت به تنهایی خیلی نوشتهی جالبی نباشه اما به دو دلیل تصمیم گرفتم که داستان نوشتن دومین پروپوزالم رو بازگو کنم. دلیل اول این که جور روایتها میتونه نقش دادهی خام برای انجام تحقیقات کیفی رو در آینده ایفا کنه. دلیل دوم و مهمتر هم این که کسایی که این روایت رو میخونند احتمالا بتونن از توش یه سری درسآموخته پیدا کنن.
شروع نوشتن این روایت تقریبا بعد از ۵ ماه از شروع این مسیر بوده که باعث میشه نوشتههام دو تا ویژگیداشته باشند. اولیش این که با توجه به این که در نزدیکی رویداد اصلی نوشته میشه، احتمالا تاثیر فراموشی حافظه بر ثبت اونها کمتره (البته با توجه به این که چند ماه گذشته، باز ممکنه که یه سری از موارد رو درست روایت نکنم) دومیش هم این که احتمالش هست که این تحقیق به سرانجام نرسه و وسط راه رها بشه. اگر این تحقیق به انتها نرسید، شاید بشه که ازش بابت مواردی که باعث شکست یه تحقیق میشن درس گرفت
بریم سراغ این که مسیر اصلا چجوری شروع شد. توی یکی از کلاسهایی که توی دانشگاه فردوسی داشتم. ارائهی یکی از بچهها در مورد NueroIS بود و من دیدم که استاد راهنمام به این جور موضوعات علاقهمنده. در نتیجه، به خودم گفتم که اگر تز مرتبط با این موضوع انتخاب کنم،احتمالا برای استاد راهنمام هم جذاب خواهد بود (قبول خواهد کرد). در مورد nueroIS هم بخوام توضیح بدم: تا جایی که من فهمیدم، به تحقیقاتی که بر اساس شواهد حیاتی انسان انجام میشوند، پسوند Nuero رو اضافه میکنن. مثلا اگر Eye Tracking (دستگاهی که حرکات چشم رو بر صفحهی نمایش دنبال میکنه) یا نقشهبرداری مغز توی پژوهشی استفاده بشه، اون تحقیق پسوند Nuero خواهد گرفت.
دومین دلیل هم این بود که این تز با معیارهای خودم هم همخوان بود. توی این مقطع از زندگیم، کلا تحقیقات Empircal (تحقیقی که بر اساس شواهد به یه حکم میرسند) برای من خیلی جذاب هستند. با توجه به این که NueroIS هم یه جوری تحقیق Empirical است؛ این موضوع با معیارهای شخصیم همخونی داشت
یه مورد دیگه هم، خیلی دنبال این بودم که یه تحقیقی که نظریات پایهاش روانششناسی است، انجام بدم. با توجه به این که NueroIS بیشتر بر اساس نظریات روانشناسی سوار بود. رفتن به سمت این موضوع برام جذابیت داشت
هر چند که جلوتر رفتم، به این نتیجه رسیدم که احتمالا خیلی نباید سمت NueroIS برم (در نوشتههای بعدیم دلیل این موضوع رو خواهم گفت). اما NueroIS، نقطهی شروع این مسیر بود. به خاطر همین اولین پست رو با NueroIS شروع کردم
پ.ن: رشتهی من Information Systems یا سیستمهای اطلاعاتی است که مخففش میشه IS (ایشاالله در آینده یه پست میذارم و رشتهام رو دقیقتر توضیح میدم)
@table_number3
#روایت #پژوهش
سلام، شاید این روایت به تنهایی خیلی نوشتهی جالبی نباشه اما به دو دلیل تصمیم گرفتم که داستان نوشتن دومین پروپوزالم رو بازگو کنم. دلیل اول این که جور روایتها میتونه نقش دادهی خام برای انجام تحقیقات کیفی رو در آینده ایفا کنه. دلیل دوم و مهمتر هم این که کسایی که این روایت رو میخونند احتمالا بتونن از توش یه سری درسآموخته پیدا کنن.
شروع نوشتن این روایت تقریبا بعد از ۵ ماه از شروع این مسیر بوده که باعث میشه نوشتههام دو تا ویژگیداشته باشند. اولیش این که با توجه به این که در نزدیکی رویداد اصلی نوشته میشه، احتمالا تاثیر فراموشی حافظه بر ثبت اونها کمتره (البته با توجه به این که چند ماه گذشته، باز ممکنه که یه سری از موارد رو درست روایت نکنم) دومیش هم این که احتمالش هست که این تحقیق به سرانجام نرسه و وسط راه رها بشه. اگر این تحقیق به انتها نرسید، شاید بشه که ازش بابت مواردی که باعث شکست یه تحقیق میشن درس گرفت
بریم سراغ این که مسیر اصلا چجوری شروع شد. توی یکی از کلاسهایی که توی دانشگاه فردوسی داشتم. ارائهی یکی از بچهها در مورد NueroIS بود و من دیدم که استاد راهنمام به این جور موضوعات علاقهمنده. در نتیجه، به خودم گفتم که اگر تز مرتبط با این موضوع انتخاب کنم،احتمالا برای استاد راهنمام هم جذاب خواهد بود (قبول خواهد کرد). در مورد nueroIS هم بخوام توضیح بدم: تا جایی که من فهمیدم، به تحقیقاتی که بر اساس شواهد حیاتی انسان انجام میشوند، پسوند Nuero رو اضافه میکنن. مثلا اگر Eye Tracking (دستگاهی که حرکات چشم رو بر صفحهی نمایش دنبال میکنه) یا نقشهبرداری مغز توی پژوهشی استفاده بشه، اون تحقیق پسوند Nuero خواهد گرفت.
دومین دلیل هم این بود که این تز با معیارهای خودم هم همخوان بود. توی این مقطع از زندگیم، کلا تحقیقات Empircal (تحقیقی که بر اساس شواهد به یه حکم میرسند) برای من خیلی جذاب هستند. با توجه به این که NueroIS هم یه جوری تحقیق Empirical است؛ این موضوع با معیارهای شخصیم همخونی داشت
یه مورد دیگه هم، خیلی دنبال این بودم که یه تحقیقی که نظریات پایهاش روانششناسی است، انجام بدم. با توجه به این که NueroIS بیشتر بر اساس نظریات روانشناسی سوار بود. رفتن به سمت این موضوع برام جذابیت داشت
هر چند که جلوتر رفتم، به این نتیجه رسیدم که احتمالا خیلی نباید سمت NueroIS برم (در نوشتههای بعدیم دلیل این موضوع رو خواهم گفت). اما NueroIS، نقطهی شروع این مسیر بود. به خاطر همین اولین پست رو با NueroIS شروع کردم
پ.ن: رشتهی من Information Systems یا سیستمهای اطلاعاتی است که مخففش میشه IS (ایشاالله در آینده یه پست میذارم و رشتهام رو دقیقتر توضیح میدم)
@table_number3
#روایت #پژوهش
❤2🙏1