Forwarded from Ali Akbar Arian
زندگی در ابیانه قدیم 🍏🍎🍎🍎🍏🍎🍒
و روستاهای منطقه کوهستان کرکس
دوران کودکی را در ابیانه بودیم با زندگی دوران قدیم آشنا شدیم خوب بود بد بود هرچه بود گذشت و چون شکل و فرم دیگری از زندگی ر ا تا ان زمان تجربه نکرده بودیم و ندیده بودیم فکر می کردیم زندگی همه جا همین است و جور دیگر نیست . فکر می کردیم زمستان با وجود برفهای سنگین و یخبندان باید همین گونه باشد که برای ما هست . نمی دانستیم در جای دیگر از کره زمین چه خبر هست .
کربلایی ها و حاجی ها و مشهدی ها و تهرانی ها وقتی از سفر باز می گشتند مردم میرفتند به دیدار آنها و آنها از سفر خود و مشاهدات خود بازگو می کردند .
در فصل زمستان و در هوای خیلی سرد میگفتند. زمهریر. مادر ها صبح هر روز اتش منقل کرسی را تازه می کردند . مدتی طول می کشید وقتی کرسی سرد شده بود هنوز یادمان هست که خیلی سردمان می شد از زیر لحاف بیرون نمی امدیم - زمانی که برف سنگین می آمد ما هم یک پاروی کوچک بر می داشتیم همراه بزرگترها می رفتیم پشت بام تمرین برف روبی . تا دوباره منقل آتش را تازه کنند و در زیر کرسی قرار بدهند.
شاد و خندان و خوشحال با بچه های محله با هم می رفتیم مدرسه با مقداری نخودچی کشمش در جیب کوچه ها پر بود از برف . گاه برف پشت بام را در راه مدرسه روی سر ما می ریختند . از طره و برز هم دانش آموزان می آمدند به مدرسه این اشکالات برای آنها خیلی بیشتر از ما بود . برفهای سنگین آب نمی شد تا نزدیک عید . در مدرسه کیک و شیر هم بما نمی دادند.
خانه هایمان قدیمی بود دربها و پنجره ها گاه پوسیده مادرها لای چهار چوب در و پنجره را با گهنه و پارچه های ضخیم می پوشاندند . صبح که از خوب بیدار می شدیم دستشویی داخل خانه نبود آب لوله کشی نبود گاز نبود رادیو نبود.
مادرها هر روز صبح مقداری اب را با اتش هیزم گرم می کردند تا دست و صورت را بشوئیم روانه مدرسه شویم .فکر میکردیم زندگی خوب و عالی همین است که ما داریم بهتر از این نمی شود .
. اگر چه امکانات امروزی نبود در عوض محبت افراد خانواده بود محبت و مهربانی های همسایه بود دکان قنادی در ده نبود در عوض کرنون رفتن در شبهای زمستان بر قرار بود .
هندات کردن برای اینکه بعد از زمستان چه کارها باید انجام شود بین پدر و مادر بود .
بی خبر بودیم از دنیا . شبها چراع بدست می رفتیم مسجد شاید هم چراع نداشتیم ولی می رفتیم در مسجد هم ما بچه ها را خیلی تحویل نمی گرفتند بزرگترها برای خودشان جایگاه و احترام داشتند . بچه ها نداشتند گاهی یادشان می رفت در مسجد به بچه ها چای بدهند .
. ان زمان گمان داشتیم و فکر می کردیم زندگی همین است بهتر از این نمی شود 🍒🍎🍒🍎🍒🍎🍒🍎🍒🍎
دکان قنادی در ده نبود کتک خوردن از معلم ها بود کتک خوردن از پدر و مادر هم بود مثل امروزه دوران فرزند سالاری نبود البته در آن شرایط و دوران بچگی ما خود را خوشبخت و ثروتمند ترین می دانستیم . چونکه در ده همه چیزهای اساسی را داشتیم . همه چیز را برای گذر کردن از یک زمستان سخت از انبار سوخت و هیزم گرفته تا انبار مواد غذایی و خشکبار و سیب انبار شده در تاخونا و در همه خانه ها بود .
پشت بامها را قبل از فصل سرما یک لایه گاهگل می پوشاندند . اکثر مردم ده خرده مالک بودند . با قناعت زندگی می کردند . امروز میدانیم که مردم در آن زمان با قناعت زندگی می کردند خیلی ثروت نداشتند ولی آرامش داشتند . همه چندتا مرغ و خروس داشتند شبها آنها را روانه کارگلون میکردند صبح چندتا تخم مرغ تازه بر می داشتند .
کارگلون یعنی جای مرغ در زبان ابیانه - هندات کردن مشورت کردن است .
کرنون رفتن همان شب نشینی رفتن می باشد .
🍒🍒🍎🍎🍎🍎🍏🍏🍏🍏🍏
روزگار زندگی را اینگونه برای هرکدام از ما طراحی کرده بود . یکی در گهبالا . یکی در مراوند . یکی در نیاز مرق . و جمع بیشتری در ده
ما باید این مراحل را طی می کردیم تا برسیم به دوران امروز . گاه حسرت دوران قدیم را می خوریم ولی نباید حسرت بخوریم هرکدام از این دوران ها چنانچه بیشتر و طولانی بودند حوصله ما را سر می برد .
مثل صدای خوش خوانندگان بعد از امدن رادیو زیاد شنیده می شد - چونکه جسم انسان به شنیدن صدای موسیقی خوب نیازمند است ولی هرچیز حدی دارد و اندازه ای . امروز دیگر صدای ان خوانندگان قدیم برای ما مثل دوران جوانی لذت بخش نیست دورانش تمام شده انها هنرمندان خوبی بودند ولی برای یک یا دو دهه از زندگی ما و نه دایم برای همه عمر .
دورانهای گذشته بر گشت نا پذیرند دورانهای طی شده در گذشته پایه و مبنای زندگی امروزی ما شده اند - هیچ چیز بی علت و بی سبب نبوده .
🍒🍒🍒🍎🍎🍎🍏🍏🍏علی اکبر آریان دیماه 1401
و روستاهای منطقه کوهستان کرکس
دوران کودکی را در ابیانه بودیم با زندگی دوران قدیم آشنا شدیم خوب بود بد بود هرچه بود گذشت و چون شکل و فرم دیگری از زندگی ر ا تا ان زمان تجربه نکرده بودیم و ندیده بودیم فکر می کردیم زندگی همه جا همین است و جور دیگر نیست . فکر می کردیم زمستان با وجود برفهای سنگین و یخبندان باید همین گونه باشد که برای ما هست . نمی دانستیم در جای دیگر از کره زمین چه خبر هست .
کربلایی ها و حاجی ها و مشهدی ها و تهرانی ها وقتی از سفر باز می گشتند مردم میرفتند به دیدار آنها و آنها از سفر خود و مشاهدات خود بازگو می کردند .
در فصل زمستان و در هوای خیلی سرد میگفتند. زمهریر. مادر ها صبح هر روز اتش منقل کرسی را تازه می کردند . مدتی طول می کشید وقتی کرسی سرد شده بود هنوز یادمان هست که خیلی سردمان می شد از زیر لحاف بیرون نمی امدیم - زمانی که برف سنگین می آمد ما هم یک پاروی کوچک بر می داشتیم همراه بزرگترها می رفتیم پشت بام تمرین برف روبی . تا دوباره منقل آتش را تازه کنند و در زیر کرسی قرار بدهند.
شاد و خندان و خوشحال با بچه های محله با هم می رفتیم مدرسه با مقداری نخودچی کشمش در جیب کوچه ها پر بود از برف . گاه برف پشت بام را در راه مدرسه روی سر ما می ریختند . از طره و برز هم دانش آموزان می آمدند به مدرسه این اشکالات برای آنها خیلی بیشتر از ما بود . برفهای سنگین آب نمی شد تا نزدیک عید . در مدرسه کیک و شیر هم بما نمی دادند.
خانه هایمان قدیمی بود دربها و پنجره ها گاه پوسیده مادرها لای چهار چوب در و پنجره را با گهنه و پارچه های ضخیم می پوشاندند . صبح که از خوب بیدار می شدیم دستشویی داخل خانه نبود آب لوله کشی نبود گاز نبود رادیو نبود.
مادرها هر روز صبح مقداری اب را با اتش هیزم گرم می کردند تا دست و صورت را بشوئیم روانه مدرسه شویم .فکر میکردیم زندگی خوب و عالی همین است که ما داریم بهتر از این نمی شود .
. اگر چه امکانات امروزی نبود در عوض محبت افراد خانواده بود محبت و مهربانی های همسایه بود دکان قنادی در ده نبود در عوض کرنون رفتن در شبهای زمستان بر قرار بود .
هندات کردن برای اینکه بعد از زمستان چه کارها باید انجام شود بین پدر و مادر بود .
بی خبر بودیم از دنیا . شبها چراع بدست می رفتیم مسجد شاید هم چراع نداشتیم ولی می رفتیم در مسجد هم ما بچه ها را خیلی تحویل نمی گرفتند بزرگترها برای خودشان جایگاه و احترام داشتند . بچه ها نداشتند گاهی یادشان می رفت در مسجد به بچه ها چای بدهند .
. ان زمان گمان داشتیم و فکر می کردیم زندگی همین است بهتر از این نمی شود 🍒🍎🍒🍎🍒🍎🍒🍎🍒🍎
دکان قنادی در ده نبود کتک خوردن از معلم ها بود کتک خوردن از پدر و مادر هم بود مثل امروزه دوران فرزند سالاری نبود البته در آن شرایط و دوران بچگی ما خود را خوشبخت و ثروتمند ترین می دانستیم . چونکه در ده همه چیزهای اساسی را داشتیم . همه چیز را برای گذر کردن از یک زمستان سخت از انبار سوخت و هیزم گرفته تا انبار مواد غذایی و خشکبار و سیب انبار شده در تاخونا و در همه خانه ها بود .
پشت بامها را قبل از فصل سرما یک لایه گاهگل می پوشاندند . اکثر مردم ده خرده مالک بودند . با قناعت زندگی می کردند . امروز میدانیم که مردم در آن زمان با قناعت زندگی می کردند خیلی ثروت نداشتند ولی آرامش داشتند . همه چندتا مرغ و خروس داشتند شبها آنها را روانه کارگلون میکردند صبح چندتا تخم مرغ تازه بر می داشتند .
کارگلون یعنی جای مرغ در زبان ابیانه - هندات کردن مشورت کردن است .
کرنون رفتن همان شب نشینی رفتن می باشد .
🍒🍒🍎🍎🍎🍎🍏🍏🍏🍏🍏
روزگار زندگی را اینگونه برای هرکدام از ما طراحی کرده بود . یکی در گهبالا . یکی در مراوند . یکی در نیاز مرق . و جمع بیشتری در ده
ما باید این مراحل را طی می کردیم تا برسیم به دوران امروز . گاه حسرت دوران قدیم را می خوریم ولی نباید حسرت بخوریم هرکدام از این دوران ها چنانچه بیشتر و طولانی بودند حوصله ما را سر می برد .
مثل صدای خوش خوانندگان بعد از امدن رادیو زیاد شنیده می شد - چونکه جسم انسان به شنیدن صدای موسیقی خوب نیازمند است ولی هرچیز حدی دارد و اندازه ای . امروز دیگر صدای ان خوانندگان قدیم برای ما مثل دوران جوانی لذت بخش نیست دورانش تمام شده انها هنرمندان خوبی بودند ولی برای یک یا دو دهه از زندگی ما و نه دایم برای همه عمر .
دورانهای گذشته بر گشت نا پذیرند دورانهای طی شده در گذشته پایه و مبنای زندگی امروزی ما شده اند - هیچ چیز بی علت و بی سبب نبوده .
🍒🍒🍒🍎🍎🍎🍏🍏🍏علی اکبر آریان دیماه 1401
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وافر و دوشاو
väfr ö dušåv
در گذشتههای نهچندان دور "برف و شیره" بین مردم طره خیلی طرفدار داشت.
یه چیزی شبیه "یخ در بهشت".
@t94dara
väfr ö dušåv
در گذشتههای نهچندان دور "برف و شیره" بین مردم طره خیلی طرفدار داشت.
یه چیزی شبیه "یخ در بهشت".
@t94dara
کانال روستای طره ( دارا )
#مزار روستای طره هوالباقی وفات مرحوم علیشاه بن شاهولی در تاریخ شهر ربیعالاول ۱۰۶۶(مطابق با نیمه دیماه سال ۱۰۳۴ هجری خورشید و ژانویه ۱۶۵۶ میلادی) حدود ۳۶۶ سال پیش. (مقارن با سلطنت شاه عباس دوم صفوی) @t94dara
یکی از شبانهروزیهای قنات گهر (علیشاهولی) به نام صاحب این قبر است.
بنابراین، میتوان نتیجه گرفت، که از جدیدترین تقسیمبندی و نامگذاریِ شبانهروزیهای قنات گهر حدود ۴۰۰ سال میگذرد.
هردوره آبیاری دشتهای تابع قنوات گهر، شامل ۱۵ شبانهروزی است و هر شبانهروز آب این قنات، حداقل یکصد قفیز از زمینهای تابع این قنات را در دشتهای گهر آبیاری میکند.
(هر قفیز در طره معادل حدودا ۸۳ متر مربع و در ابیانه معادل ۱۰۰ متر مربع است.)
سهم هر قفیز زمین کشاورزی از آب قنات گهر، یک سَرا یا یک سَرِجِه برابر ۱۱ دقیقه است.
@t94dara
بنابراین، میتوان نتیجه گرفت، که از جدیدترین تقسیمبندی و نامگذاریِ شبانهروزیهای قنات گهر حدود ۴۰۰ سال میگذرد.
هردوره آبیاری دشتهای تابع قنوات گهر، شامل ۱۵ شبانهروزی است و هر شبانهروز آب این قنات، حداقل یکصد قفیز از زمینهای تابع این قنات را در دشتهای گهر آبیاری میکند.
(هر قفیز در طره معادل حدودا ۸۳ متر مربع و در ابیانه معادل ۱۰۰ متر مربع است.)
سهم هر قفیز زمین کشاورزی از آب قنات گهر، یک سَرا یا یک سَرِجِه برابر ۱۱ دقیقه است.
@t94dara
🔳🔳🔳🔳🔳🕯🕯
انالله و انا الیه راجعون
🔳 با کمال تأسف و تالم و عرض تسلیت خدمت خانوادههای معزی به اطلاع میرساند مراسم هفتمین روز درگذشت «مرحوم محسن نیکوکار» فرزند شادروان عباس نیکوکار روز پنجشنبه ۲۹دیماه از ساعت ۱۴ الی ۱۶ بر سر مزارش واقع در بهشت زهرا قطعه ۱۳ ردیف ۹۳شماره ۳۸ برگزار میگردد.
حضور شما همشهریان فهیم در این مراسم موجب تسلی خاطر بازماندگان خواهد شد.
▪️شورای اسلامی و دهیاری روستای طره مراتب تسلیت و تعزیت خود را خدمت مادر ،همسر، فرزندان و خواهران محترم و سایر بازماندگان اعلام و برای ان مرحوم علو درجات را از درگاه باریتعالی طلب مینماید.
┈••✾•🍃🕳️:::🕳️🌿•✾••┈
انالله و انا الیه راجعون
🔳 با کمال تأسف و تالم و عرض تسلیت خدمت خانوادههای معزی به اطلاع میرساند مراسم هفتمین روز درگذشت «مرحوم محسن نیکوکار» فرزند شادروان عباس نیکوکار روز پنجشنبه ۲۹دیماه از ساعت ۱۴ الی ۱۶ بر سر مزارش واقع در بهشت زهرا قطعه ۱۳ ردیف ۹۳شماره ۳۸ برگزار میگردد.
حضور شما همشهریان فهیم در این مراسم موجب تسلی خاطر بازماندگان خواهد شد.
▪️شورای اسلامی و دهیاری روستای طره مراتب تسلیت و تعزیت خود را خدمت مادر ،همسر، فرزندان و خواهران محترم و سایر بازماندگان اعلام و برای ان مرحوم علو درجات را از درگاه باریتعالی طلب مینماید.
┈••✾•🍃🕳️:::🕳️🌿•✾••┈
Forwarded from 🌴🌺دهستان برزرود🌺🌴
🌋
یک غار بزرگ یا معدن استخراج شده ی عظیم نقره ....
🌴دهستان برزرود🌴
در تابستان سال 1390 با حاج گل محمد در باره ی خشک شدن چشمه ها و استخراج معادن سنگ صحبت میکردیم سخن بدینجا رسید که ایشان گفتند هر کجا خاک زرد باشد حتما آنجا آب هست
و سر گذشتی را از سالهای 1325 بدین گونه نقل نمود که :
من و چند نفر دیگر از اهالی برز مثل استاد حسین گندمی ،مشهدی حسین سهی ، و .....در معدن نقره ی کروند جهت استخراج نقره کار میکردیم چون در آن زمان مهندس حسینی برزی و چند نفر از مهندسین دیگر مجوز استخراج نقره از آنجا را گرفته بودند،من و چندین نفر نزدیک به یکسال در آنجا مشغول به کار بودیم در یکی از روز ها که در چادر استراحت میکردیم مشهدی حسین سهی گفت من می روم در اطراف گشتی بزنم نا گفته نماند که مشهدی حسین شناخت دقیقی از انواع سنگ و خاک داشت و مهندسین هم نظرات او را قبول داشتند و از تجربیات او استفاده میکردند.
چند ساعتی طول کشید و مشهدی حسین بر گشت و بلافاصله گفت شما دلواپس من نشدید و نگفتید مشهدی حسین کجا رفت، من گفتم چرا... حالا بگو که کجا رفتی...؟؟؟ برات اتفاقی افتاده.....؟؟؟ و ایشان ادامه داد: بالای این تپه رفتم و نشستم و به اطراف نگاه می کردم که سوراخی در دامنه ی کوه مقابل توجه مرا بخود جلب کرد از سر کنجکاوی به آن نزدیک شدم، سوراخی بود در دل سنگ که بسختی یک نفر می توانست بصورت درازکش از آن عبور کند، و من نیز بصورت سینه خیز وارد آن شدم و.....
سه چهار متری که جلو رفتم......کمی جلو تر سوراخ کمی وسیع تر شد بطوری که میشد دولا در آن راه رفت اما خیلی تاریک بود و من ترسیدم و برگشتم..........
بعد از اینک مشهدی حسین یک چای خورد چراغ کاربیتی(وسیله ی روشنایی که چاه کن ها همراه خود داشتند) را بر داشتیم و اینبار پنج ، شش نفری بسمت آن حفره رفتیم و به همان صورتی که مشهدی حسین میگفت وارد آن شدیم ....
حدود 10 متر که جلو تر رفتیم به یک محوطه ی وسیعی رسیدیم که به اندازه ی یک اتاق وسیع بود با سقفی بسیار بلند که چهار حفره در آن وجود داشت و وقتی صحبت میکردیم صدا تووی آن میپیچید.
مشهدی حسین گفت برای اینکه گم نشویم یک نفر اینجا بماند و بقیه با چراغ وارد یکی از دخمه ها شویم ...
ما هم همان کار را انجام دادیم راهی بود طولانی و هر چه می رفتیم به جایی نمی رسیدیم خسته شده بودیم که به یک چند راهی دیگر رسیدیم ، بعد از کمی تامل و از ترس آنکه گم نشویم بر گشتیم تا به شخصی که ایستاده بود رسیدیم و وارد راهرو دیگر شدیم و پس از مدتی راه پیمایی باز به راهرو ها و دهلیز های دیگری رسیدیم و بر گشتیم. به این ترتیب تمام راهها را پیمودیم و بی نتیجه از کشف انتهای آن ها برگشتیم...
فردای آن روز آنچه را دیده بودیم برای مهندسین زمین شناسی که سر کشی کارگران را به عهده داشت باز گو کردیم و ایشان گفتند این معدن نقره بوده که استخراج شده ولی امکان دارد انتهای آن هنوز استخراج نشده باشد...
با مسافتهایی که ما در زیر کوه پیموده بودیم و محاسبات مهندسین ایشان گفتند باید از این نقطه شروع کنیم و یک تونل حفر کنیم تا به پایان آن معدن برسیم و این نقطه که مهندسین مشخص کرده کرده بود کمی بالا تر از استخر دوم یا استخر بالایی دُر بود ما کار را شروع کردیم ،دینامیت ها راآماده کرده و شروع کردیم به انفجار کوه......
بعد از چندین روز که تونل را کندیم به یک خاک زرد چسبنده بر خورد کردیم که اگر کلنگ را به آن می زدیم بسختی می توانستیم بیرون بیاوریم چند روز متوالی به کندن این خاک ادامه دادیم. یک روز که شیفت کار من تمام شده بود و در چادر استراحت می کردم مرحوم استاد حسین گندمی و یک نفر دیگر رفتند و مشغول کار شدند . یک ساعتی نگذشته بود که دیدم استاد حسین هراسان و رنگ پریده آمد دَم چادر گفتم چی شده که زود آمدید گفت همینکه کلنگ را زدم .....
قسمت بعدی بزودی
🌴دهستان برزرود 👇
https://t.me/+QySFeh28Z3RkNWRk
یک غار بزرگ یا معدن استخراج شده ی عظیم نقره ....
🌴دهستان برزرود🌴
در تابستان سال 1390 با حاج گل محمد در باره ی خشک شدن چشمه ها و استخراج معادن سنگ صحبت میکردیم سخن بدینجا رسید که ایشان گفتند هر کجا خاک زرد باشد حتما آنجا آب هست
و سر گذشتی را از سالهای 1325 بدین گونه نقل نمود که :
من و چند نفر دیگر از اهالی برز مثل استاد حسین گندمی ،مشهدی حسین سهی ، و .....در معدن نقره ی کروند جهت استخراج نقره کار میکردیم چون در آن زمان مهندس حسینی برزی و چند نفر از مهندسین دیگر مجوز استخراج نقره از آنجا را گرفته بودند،من و چندین نفر نزدیک به یکسال در آنجا مشغول به کار بودیم در یکی از روز ها که در چادر استراحت میکردیم مشهدی حسین سهی گفت من می روم در اطراف گشتی بزنم نا گفته نماند که مشهدی حسین شناخت دقیقی از انواع سنگ و خاک داشت و مهندسین هم نظرات او را قبول داشتند و از تجربیات او استفاده میکردند.
چند ساعتی طول کشید و مشهدی حسین بر گشت و بلافاصله گفت شما دلواپس من نشدید و نگفتید مشهدی حسین کجا رفت، من گفتم چرا... حالا بگو که کجا رفتی...؟؟؟ برات اتفاقی افتاده.....؟؟؟ و ایشان ادامه داد: بالای این تپه رفتم و نشستم و به اطراف نگاه می کردم که سوراخی در دامنه ی کوه مقابل توجه مرا بخود جلب کرد از سر کنجکاوی به آن نزدیک شدم، سوراخی بود در دل سنگ که بسختی یک نفر می توانست بصورت درازکش از آن عبور کند، و من نیز بصورت سینه خیز وارد آن شدم و.....
سه چهار متری که جلو رفتم......کمی جلو تر سوراخ کمی وسیع تر شد بطوری که میشد دولا در آن راه رفت اما خیلی تاریک بود و من ترسیدم و برگشتم..........
بعد از اینک مشهدی حسین یک چای خورد چراغ کاربیتی(وسیله ی روشنایی که چاه کن ها همراه خود داشتند) را بر داشتیم و اینبار پنج ، شش نفری بسمت آن حفره رفتیم و به همان صورتی که مشهدی حسین میگفت وارد آن شدیم ....
حدود 10 متر که جلو تر رفتیم به یک محوطه ی وسیعی رسیدیم که به اندازه ی یک اتاق وسیع بود با سقفی بسیار بلند که چهار حفره در آن وجود داشت و وقتی صحبت میکردیم صدا تووی آن میپیچید.
مشهدی حسین گفت برای اینکه گم نشویم یک نفر اینجا بماند و بقیه با چراغ وارد یکی از دخمه ها شویم ...
ما هم همان کار را انجام دادیم راهی بود طولانی و هر چه می رفتیم به جایی نمی رسیدیم خسته شده بودیم که به یک چند راهی دیگر رسیدیم ، بعد از کمی تامل و از ترس آنکه گم نشویم بر گشتیم تا به شخصی که ایستاده بود رسیدیم و وارد راهرو دیگر شدیم و پس از مدتی راه پیمایی باز به راهرو ها و دهلیز های دیگری رسیدیم و بر گشتیم. به این ترتیب تمام راهها را پیمودیم و بی نتیجه از کشف انتهای آن ها برگشتیم...
فردای آن روز آنچه را دیده بودیم برای مهندسین زمین شناسی که سر کشی کارگران را به عهده داشت باز گو کردیم و ایشان گفتند این معدن نقره بوده که استخراج شده ولی امکان دارد انتهای آن هنوز استخراج نشده باشد...
با مسافتهایی که ما در زیر کوه پیموده بودیم و محاسبات مهندسین ایشان گفتند باید از این نقطه شروع کنیم و یک تونل حفر کنیم تا به پایان آن معدن برسیم و این نقطه که مهندسین مشخص کرده کرده بود کمی بالا تر از استخر دوم یا استخر بالایی دُر بود ما کار را شروع کردیم ،دینامیت ها راآماده کرده و شروع کردیم به انفجار کوه......
بعد از چندین روز که تونل را کندیم به یک خاک زرد چسبنده بر خورد کردیم که اگر کلنگ را به آن می زدیم بسختی می توانستیم بیرون بیاوریم چند روز متوالی به کندن این خاک ادامه دادیم. یک روز که شیفت کار من تمام شده بود و در چادر استراحت می کردم مرحوم استاد حسین گندمی و یک نفر دیگر رفتند و مشغول کار شدند . یک ساعتی نگذشته بود که دیدم استاد حسین هراسان و رنگ پریده آمد دَم چادر گفتم چی شده که زود آمدید گفت همینکه کلنگ را زدم .....
قسمت بعدی بزودی
🌴دهستان برزرود 👇
https://t.me/+QySFeh28Z3RkNWRk
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 نظرات شنیدنی استاد شفیعی کدکنی در مورد یکی از انگیزههای اصلی طرحکنندگان گویشهای محلی در برابر زبان فارسی زبان فردوسی، مولوی و سعدی و حافظ و بیشمار مخازن ادبی زبان ملی ما ایرانیان
_
اصلاحات نیوز
@t94dara
_
اصلاحات نیوز
@t94dara
واژگان ایرانی به تو مدیوناند،
ای کاش میدانستی همیشه در قلب مایی، ای حکیم.
**
یکم بهمن، زادروز فردوسی بزرگ گرامی باد.
@t94dara
ای کاش میدانستی همیشه در قلب مایی، ای حکیم.
**
یکم بهمن، زادروز فردوسی بزرگ گرامی باد.
@t94dara
📛ماه امشب را تا ۳۵۰ سال آینده نخواهید دید!
▫️در آغاز بهمن ۱۴۰۱، کره ماه چنان به زمین نزدیک میشود که در ۱۰۰۰ سال گذشته بیسابقه بوده است. البته شاید ماه نو امشب قابل رویت نباشد؛ اما اثرش روی زمین حس خواهد شد!
▫️این هفته که با شروع ماه بهمن آغاز شده است؛ با غیبت کره ماه از آسمان شب دنبال خواهد شد؛ چیزی که با عنوان ماه نو (new moon) شناخته میشود.
▫️ماه نو امشب (شب یکم و بامداد دوم بهمن ۱۴۰۱)، چنان به زمین نزدیک خواهد شد که از سال ۹۹۲ میلادی، سابقه نداشته است. جالب اینکه تا ۳۴۵ سال دیگر هم به این فاصله نزدیک، نخواهد رسید./ گجتنیوز
▫️در آغاز بهمن ۱۴۰۱، کره ماه چنان به زمین نزدیک میشود که در ۱۰۰۰ سال گذشته بیسابقه بوده است. البته شاید ماه نو امشب قابل رویت نباشد؛ اما اثرش روی زمین حس خواهد شد!
▫️این هفته که با شروع ماه بهمن آغاز شده است؛ با غیبت کره ماه از آسمان شب دنبال خواهد شد؛ چیزی که با عنوان ماه نو (new moon) شناخته میشود.
▫️ماه نو امشب (شب یکم و بامداد دوم بهمن ۱۴۰۱)، چنان به زمین نزدیک خواهد شد که از سال ۹۹۲ میلادی، سابقه نداشته است. جالب اینکه تا ۳۴۵ سال دیگر هم به این فاصله نزدیک، نخواهد رسید./ گجتنیوز