سهراب سیرت Suhrab Sirat
1.72K subscribers
37 photos
29 videos
1 file
50 links
شعرهای سهراب سیرت
Download Telegram
Forwarded from تمناتوانگر via @like
آسمان آبی و آسمان سیاه همواره دیده شده؛ ولی چه کسی آسمان زرد را دیده است؟ اما آن‌روزها و آن‌روزی‌های مانده در هرات، آدم‌های خاطرانگیز آن‌وقت همگام با من آسمان زرد را دیدند و بعد باران گرفت.
آن‌روزها عاشق روزنامه بودم؛ در باران هراسان خودم را به دکه رساندم و روزنامه‌ی آن‌روز هرات، روزنامه‌ی معروف (اتفاق اسلام) را خریدم.
باران شیشه‌ی موتر را شست و یک شعر نقش دلتنگی را از دل من شست:

هرگز گمان مدار مرا دور از خودت
ای گل! من از تو ام من مجبور از خودت!

دیگر توان ندارم و دیگر نمی‌شود
قلب شکست‌خورده و( ناجور) از خودت

قلبی که سال‌هاست حقارت کشیده و -
پایش دگر رسیده لب گور از خودت

دیگر توان ندارم و دیگر نمی‌شود
حالا که دستخط شده دستور از خودت

بر من بس است آن گل بالا بلند شهر
هان ای خدا! بهشت پر از حور از خودت

شعر تکان‌دهنده‌یی بود؛ حالم را خوب کرد و سال‌ها در ذهنم ماند. از آن‌روز به بعد من شیفته‌ی شعرهای #سهراب_سیرت شدم که شعر سهراب نوش‌داروی بعد از مرگ سهراب نه؛ بلکه معجون زنده‌گی بود و هست. دومین کتاب سهراب (دوری پرنده نیست که برگردد) را در انجمن ادبی هرات دیدم. کتاب شهکاری که خواننده را به هم‌زادپنداری وا می‌داشت کتابی که باطن‌اش (شعر) هنر سهراب و ظاهرش (طرح جلد و صفحه آرایی) هنر مرد چیره‌دستی به نام #ژکفر_حسینی بود.
سال‌هاست فریاد دل‌انگیز سهراب سیرت شاعر جوان افغانستان گوش دلم را می‌نوازد و یک‌سال خاموشی او برابر به صدسال مرگ دوست‌داران شعرش بوده است.
اکنون فریاد دل‌انگیز شعر سهراب سیرت
از دریچه‌ی کوچک و بزرگ تلگرامش به گوش چشم و دل ما می‌رسد.
مژده این‌که شعرهای جدید و قدیم‌اش را از این آدرس می‌توان دریافت کرد 👇
🆔 http://t.me/suhrabsirat1

کانال شعرها و نوشته‌های #تمنا_توانگر 👇👇
💕
🌸💕🍃
🆔👉 https://t.me/tawangar 👈 🍃
🆔👉 https://www.facebook.com/tammana.tawangar.7 👈🍃
🆔👉 https://www.instagram.com/tamanna_tawangar 👈🍃
در بین وجدان‌های خفته...

روحم، نگاهم،‌ سایه‌ام، خوابم، شبم زخمی‌ست
بوسیده‌ام خود را در آیینه، لبم زخمی‌ست

پاییز شد هر فصل من، سالی پر از زهرم
میزان و قوسم تیرخورده، عقربم زخمی‌ست

گاوی که بر شاخش زمینم هست دیوانه است
دل، دل،‌ دلم، این پای‌‌درگِل‌‌مرکبم زخمی‌ست

بی‌سرزمینم!‌ کو زمین؟ اندازهٔ یک قبر
بی‌آسمانم! قرن‌ها شد کوکبم زخمی‌ست

کمرنگ شد آن مشق بابا آب یا نان داد
صفحه به صفحه خاک و خون شد...مکتبم زخمی‌ست!

در بین وجدان‌های خفته، بین یک گلّه!
شور و شعورم مرده و تاب و تبم زخمی‌ست

زخمی‌ست هر چه دارم از آغاز تا انجام
نامم،‌ کلامم،‌ خاطراتم،‌ مذهبم زخمی‌ست

#سهراب_سیرت

کانال تلگرام👇
https://t.me/suhrabsirat1

صفحهٔ اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/suhrabsirat

صفحهٔ فیسبوک👇
www.facebook.com/suhrabsirat
شعرگرافی بیتی دیگری از من... مهربانی علی موسوی‌آزاد عزیز

@suhrabsirat1
#کمی_آب_بیار_که_سوختم
...
تهران بوی سرب و سیگار می‌داد.
دختران جوان در بالاشهر
لولیتا می‌خواندند.
کارگران ارزان «افغانی»
خون دل می‌خوردند
و عرق پیشانی می‌آشامیدند.
گاهی قطعه‌ای از دستگاهی
در کارخانه‌‌ای
گاهی در مسلخ‌ها
دست شان به خون آلوده
گاه در میدان جنگ و جبر سوریه
سیاه‌لشکر «فاطمیون» بودند.
«پول خوبی می‌دهند!»
یکی از ما گفت
«کارت شناسایی
سرپناهی که حمام هم دارد
گوری با سنگ‌قبری خطاطی شده
در گورستانی بانام و نشان».

#سهراب_سیرت

صفحهٔ اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/suhrabsirat

کانال تلگرام👇
https://t.me/suhrabsirat1

صفحهٔ فیسبوک👇
www.facebook.com/suhrabsirat
---
پ.ن: این پاره‌ای از منظومه‌ای است که قرار است در نخست با حمایت شورای فرهنگی هنرهای انگلستان (Arts Council England) به زبان انگلیسی چاپ و منتشر شود،‌ سپس نسخهٔ فارسی آن چاپ خواهد شد.
دیشب به راحتی نتوانستم بخوابم...
درد دلی نوشتم برای رویداد دلخراش #کمی_آب_بیار_که_سوختم

یک قورت آب!... آب بیاور که سوختم!
از آبِ منجلاب بیاور! که سوختم

خونسرد ایستاده تماشا چه می‌کنی!
حدّ اقل سراب بیاور که سوختم

بر تشنگی و شب‌زدگی من، آسمان!
باران و آفتاب بیاور که سوختم

سیلی به صورتم نزن ای گرگ همزبان
انسان مرا حساب بیاور که سوختم!

یک عضو دردمند بنی‌آدمم، تو نیز-
سعدی! به گور تاب بیاور که سوختم

از «مرز پرگهر» که شده مرز پرخطر
یک تشت فاضلاب بیاور که سوختم

از واپسین دمِ پدرم از میان رود
یک دو نفس حباب بیاور که سوختم

از قلب خواهر، از جگر مادرم، برو-
چیزی به جز کباب بیاور که سوختم

از سینهٔ برادرِم، از بین شعله‌ها
جز آهن مذاب بیاور که سوختم

پای فرار سوخته، این دستبند چیست؟
یک بسته قرص خواب بیاور که سوختم...

آب آب آب آب کمی آب آب آب
یک قورت آب...آب بیاور که سوختم...

#سهراب_سیرت

صفحهٔ اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/suhrabsirat

کانال تلگرام👇
https://t.me/suhrabsirat1

صفحهٔ فیسبوک👇
www.facebook.com/suhrabsirat
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مریم کریمی عزیز شعری را که برای رویداد #کمی_آب_بیاور_که_سوختم نوشته‌ام را با احساس و درست دکلمه کرده است. خوشحالم چنین ظرفیت‌هایی در نسل نو داریم.

یک قورت آب!... آب بیاور که سوختم!
از آبِ منجلاب بیاور! که سوختم

خونسرد ایستاده تماشا چه می‌کنی!
حدّ اقل سراب بیاور که سوختم

بر تشنگی و شب‌زدگی من، آسمان!
باران و آفتاب بیاور که سوختم

سیلی به صورتم نزن ای گرگ همزبان
انسان مرا حساب بیاور که سوختم!

یک عضو دردمند بنی‌آدمم، تو نیز-
سعدی! به گور تاب بیاور که سوختم

از «مرز پرگهر» که شده مرز پرخطر
یک تشت فاضلاب بیاور که سوختم

از واپسین دمِ پدرم از میان رود
یک دو نفس حباب بیاور که سوختم

از قلب خواهر، از جگر مادرم، برو-
چیزی به جز کباب بیاور که سوختم

از سینهٔ برادرِم، از بین شعله‌ها
جز آهن مذاب بیاور که سوختم

پای فرار سوخته، این دستبند چیست؟
یک بسته قرص خواب بیاور که سوختم...

آب آب آب آب کمی آب آب آب
یک قورت آب...آب بیاور که سوختم...

#سهراب_سیرت

کانال تلگرام👇
https://t.me/suhrabsirat1

صفحهٔ اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/suhrabsirat

صفحهٔ فیسبوک👇
www.facebook.com/suhrabsirat
Forwarded from 🌹🌹 شعری برای تو 🌹🌹 (حیدریار) via @like
یک قورت آب!... آب بیاور که سوختم!
از آبِ منجلاب بیاور! که سوختم

خونسرد ایستاده تماشا چه می‌کنی!
حدّ اقل سراب بیاور که سوختم

بر تشنگی و شب‌زدگی من، آسمان!
باران و آفتاب بیاور که سوختم

سیلی به صورتم نزن ای گرگ همزبان
انسان مرا حساب بیاور که سوختم!

یک عضو دردمند بنی‌آدمم، تو نیز-
سعدی! به گور تاب بیاور که سوختم

از «مرز پرگهر» که شده مرز پرخطر
یک تشت فاضلاب بیاور که سوختم

از واپسین دمِ پدرم از میان رود
یک دو نفس حباب بیاور که سوختم

از قلب خواهر، از جگر مادرم، برو-
چیزی به جز کباب بیاور که سوختم

از سینهٔ برادرِم، از بین شعله‌ها
جز آهن مذاب بیاور که سوختم

پای فرار سوخته، این دستبند چیست؟
یک بسته قرص خواب بیاور که سوختم...

آب آب آب آب کمی آب آب آب
یک قورت آب...آب بیاور که سوختم...

شاعر : #سهراب_سیرت
دکلمه : #حیدریار
موسیقی : #ناصر_رویان

http://t.me/dkhaidaryar
https://t.me/suhrabsirat1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حرف‌ مختصری دربارهٔ اهمیت، عرفان و عشق استاد حیدری وجودی در برنامهٔ چشم‌انداز بامدادی بی‌بی‌سی فارسی.

مطلب نسبتن مفصلی هم دربارهٔ این عارف و شاعر دل‌گداخته نوشته‌ام که امروز منتشر خواهد شد.

#سهراب_سیرت

صفحهٔ فیسبوک👇
www.facebook.com/suhrabsirat

صفحهٔ اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/suhrabsirat

کانال تلگرام👇
https://t.me/suhrabsirat1
عشق و شور حیدری وجودی؛ 'ای دل پاک گناه تو خوشم می‌آید‌'

سهراب سیرت
بی‌بی‌سی

در کودکی، زمانی که تنها حدود دوازده سال داشت، مصراعی بر لبانش جاری شد و حیدری وجودی را برای هفتاد سال دیگر گرفتار شوریدگی شاعرانه و عارفانه کرد و به قول خودش در برزخی از هوشیاری و جنون قرار داد.
مصراع "چه بودی، رو نمودی دل ربودی بیدلم کردی" او را چنان مجذوب کرد که دیگر به چیزی غیر از شعر و بعد عرفان نپرداخت.
حیدری وجودی از چند منظر یک شخصیت فرهنگی بارز و قابل توجه در افغانستان بود.
نخست این که او چنان که پرتو نادری، شاعر معاصر، گفته است، آخرین حلقه از شاعرانی بود که "عرفان" با نام شان گره خورده است. شاعرانی که سلوک فکری و سبک زندگی شان مشخصه‌هایی مثل فقیرانگی،‌ خو‌ش مشربی و واسوختگی داشت.
ملک الشعرا قاری عبدالله، عبدالعلی مستغنی، مولانا خال محمد خسته، واصل کابلی، ندیم کابلی، شایق جمال، ملک الشعرا عبدالحق بیتاب، غلام نبی عشقری (معروف به صوفی عشقری) و چند چهره دیگر، شاعرانی بودند که از نظر اندیشه، گرایش عرفانی و صوفیانه و از نظر زبان تحت تاثیر سبک هندی به ویژه بیدل ولی با تلفیقی از سبک عراقی بودند. همچنین برخی از این چهره‌ها از شاعران حوزه بخارا نیز تاثیر پذیرفته بودند. این گروه در آغاز سده‌‌ای که اکنون به پایانش نزدیک شده، همزمان با ایجاد شدن "انجمن ادبی کابل" ظهور کردند و به خاطر نوع خاصی از پرداخت در شعر فارسی دری "شاعران مکتب کابل" نام گرفتند.
حیدری وجودی آخرین نماینده برجسته و مطرح همین مکتب بود؛ مکتبی که در دهه‌های اخیر با ظهور شاعران نوگرایی مثل واصف باختری و همچنین شاعران چپگرا مثل بارق شفیعی، سلیمان لایق، عبدالله نایبی و دیگران به حاشیه رفت.
در ادامه درباره عشق و شور و شعر او بخوانید👇

https://www.bbc.com/persian/arts-53007400
-
#سهراب_سیرت

صفحهٔ فیسبوک👇
www.facebook.com/suhrabsirat

صفحهٔ اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/suhrabsirat

کانال تلگرام👇
https://t.me/suhrabsirat1

—-
https://www.bbc.com/persian/arts-53007400
برگردان یک شعر به زبانی دیگر از جملۀ کارهای بسیار دشوار و در زمینه‌هایی ناممکن در ادبیات است. با ترجمۀ شعر به ویژه وقتی در یک قالب سنتی ارایه شده باشد، حتمی بخش‌هایی از مفاهیم و زمینه‌بندی‌ها و موسیقی آن از بین می‌رود. به همین دلیل روند برگردان شعر در مجامع ادبی بین‌المللی طی کارگاه‌هایی انجام می‌شود. برای یک شعر یک کارگاه با شرکت چند شاعر به زبان اصلی و زبانی که به آن قرار است شعر ترجمه شود سهم می‌گیرند تا "فرهنگ زبانی" آن شعر را هم تا حدودی در نسخۀ برگردان‌شدۀ آن منتقل کنند.
شبکۀ شاعران جوان بریتانیا ​ و مجله معتبر «ترجمه شعر مدرن» Modern Poetry In Translation که تد هیوز، ملک‌الشعرای پشین بریتانیا، از بانیان آن بود، یکی از شعرهای مرا به عنوان چالشی ادبی برای ترجمه منتشر کرده است. نسخه‌ای از ترجمه سطحی و تقریبن کلمه‌به‌کلمه آن با یادداشت‌هایی هم به شرکت‌کنندگان ارایه شده است. بهترین نسخه از ترجمه این غزل سوی شاعران جوان انگلیسی‌زبان در این مجله منتشر خواهد شد. یکی از چالش‌ها این خواهد بود که کسی بخواهد این غزل را در قالب غزل انگلیسی ترجمه کند.

اطلاعات بیشتر👇

bit.ly/ypnsirat

@SuhrabSirat1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شعری که دو سال پیش در چنین روزهایی در جشنوارهٔ شعر معاصر افغانستان در اوپسالا خواندم.

...ماندم، غروب غرق شد و شب فرا رسيد
يخ بسته بودم، آب شدم، تب فرا رسيد

حينِ خيال‌بافی من، مثل شب‌پره -
يك بوسه از تصورِ آن لب فرا رسيد

آغوش باز كردم و آواز دادمت،
آواز دادمت كه لبالب فرا رسيد -

جامي پر از زقوم، پر از شوكرانِ داغ
چيزی شبيه عشق، مركّب فرا رسيد

از چارسو: غبار و شب و گردباد و آه
از چهارسو، چهار مرتّب فرا رسيد

ماندم، بهار رفت، «اسد» نه كه «سنبله»،
«ميزان»‌به‌دست بود كه «عقرب» فرا رسيد
عقرب فرا رسيد و مرا نيش‌پوش كرد
عقرب از آشيانهٔ مذهب فرا رسيد
...
گوری شد اين اتاق و سراسيمه‌نعش من
ماندم، غروب غرق شد و شب فرا رسيد
گوری شد اين اتاق و سراسيمه‌نقش من
هنگام انتقام تو يا رب! فرا رسيد

#سهراب_سیرت

--
صفحهٔ فیسبوک👇
www.facebook.com/suhrabsirat

صفحهٔ اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/suhrabsirat
کانال تلگرام👇
https://t.me/suhrabsirat1
قطار مست

گرگ گرسنه تا نظر انداخت در تنت
بارید بوسه بر لب و رگ‌های گردنت

بی‌بندوبار در یخنت* غرق می‌شوم
تکلیف من گم است در اندام روشنت

انگشت‌های مضطربت لای موی من
دستان بی‌قرار من آن‌سوی دامنت

افتاده از تصادف باروت و رعد و برق
آتش به خرمن من و آتش به خرمنت

پیراهن حسود تو را دور می‌زنم
حل می‌شوم میان تنِ گرگ‌افکنت

گاهی قطار می‌شوم و خط ریل، تو
گاهی قطار مست، تو، من راه‌آهنت
...
امروز هم در آینه دیدم که مانده است
بر جای جای پیکر من زخم ناخنت
-
#سهراب_سیرت‌


صفحهٔ فیسبوک👇
www.facebook.com/suhrabsirat

صفحهٔ اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/suhrabsirat
کانال تلگرام👇
https://t.me/suhrabsirat1
مرگ بر مرگ!

می‌بارد از ابر پریشان جای باران، مرگ
مانند برگ افتاده در پای درختان، مرگ

این کیست؟ این مهمانِ ناگاهانٍ ناخوانده؟
بر دوش او دو مار و بر لب «جان و قربان»، مرگ!

راه نفس را بسته تا باجی بگیرد، نیست-
این‌بار شکل انتحاری در خیابان مرگ

هرشب به خود گفتیم «یا تخت است یا تابوت»
هر صبح سوی گورها...بر شانه‌هامان مرگ

نفرین به مرگ ناگهانی! تف بر این تکرار!
بر مرگ انسان، مرگ انسان، مرگ انسان، مرگ!

کردند هر چه سنگ بر هرچه نگین نفرین!
مور و ملخ گفتند: بر تخت سلیمان مرگ!

آورده‌ایم امروز اگر از ترس مرگ، ایمان
فردا چه می‌خواهیم در زندانِ ایمان، مرگ؟

سیل آمد اما آب از آبی تکان کی خورد؟
با بی‌خیالی خواب رفتیم و شد آسان مرگ

می‌ریزد از هر شاخه مثل توت،‌ آدم‌ها
می‌بارد از ابر پریشان جای باران، مرگ

#سهراب_سیرت

صفحهٔ فیسبوک👇
www.facebook.com/suhrabsirat

صفحهٔ اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/suhrabsirat
کانال تلگرام👇
https://t.me/suhrabsirat1
#اعدام_نکنید
-
یک عمر کبوترانه در دام تو بود
آزادی ما خلاف اسلام تو بود

گفتیم «کجاست حق ما؟» و پاسخ-
شلاق تو بود و حکم اعدام تو بود

#سهراب_سیرت

-
صفحهٔ فیسبوک👇
www.facebook.com/suhrabsirat

صفحهٔ اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/suhrabsirat
کانال تلگرام👇
https://t.me/suhrabsirat1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این ایام سال، روزهای نزدیک به زادروزم همیشه به یاد مادرم می‌افتم. زنی که تجسمی از رنج و مبارزه و تحمل و محبت بود. در کنار اهمیت آموزش و گوشزد همیشگی احترام به دیگران، او لبخند زدن در اوج بحران و ناخوشی را به ما یاد داد.
از سفر ابدی‌ مادر بیش از سه و نیم سال گذشته است.
این «گوپیچهٔ» قشنگ را از بلخ برایم فرستاده بود. خواستم آن را بپوشم و شعری را که وقتی هنوز برای همیشه دیده فرو نبسته بود، برایش نوشته بودم، بخوانم و نیز اهدا کنم به همه مادران فداکار. ❤️

#سهراب_سیرت
-
صفحهٔ فیسبوک👇
www.facebook.com/suhrabsirat

صفحهٔ اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/suhrabsirat
کانال تلگرام👇
https://t.me/suhrabsirat1
با جمعی از خوبان در برتامهٔ ویژهٔ بنیاد فرهنگی ژاله اصفهانی.

از طریق لینک زیر می‌توانید به این برنامه بپیوندید:
👇
https://us02web.zoom.us/j/83038028118


کانال تگرام سهراب سیرت

https://t.me/suhrabsirat1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حرف‌های مختصری دربارهٔ جریان‌هایی که در شکل‌دهی شعر امروز فارسی در افغانستان سهم داشته‌اند و تاثیرگذار بوده‌اند، در برنامهٔ ویژه‌ای که بنیاد ژاله با حضور بزرگانی چون اسماعیل خویی برگزار کرده بود و روی شعر افغانستان تمرکز داشت.

بنیاد فرهنگی ژاله اصفهانی در لندن سال‌هاست که بزرگترین جشنوارهٔ ادبی فارسی‌زبانان در بریتانیا را برگزار می‌کند. زنده‌یاد ژاله اصفهانی حامی شاعران جوان بود و بر بی‌مرز بودن ادبیات و زبان تاکید داشت به همین دلیل همه ساله‌ جشنواره‌ و مسابقه‌ای برگزار می‌کند که در آن شاعران از افغانستان و تاجیکستان و ایران می‌توانند شرکت کنند. باری در سال ۲۰۱۵ که در این مسابقه برای حمایت آن شرکت کرده بودم و از منتخبان همان سال برگزیده شده بودم. پس از آن همه‌ساله سهمی ولی اندک در این جشنواره داشته‌ام. در سال جاری به دلیل شیوع کرونا، برنامهٔ سالانهٔ بنیاد ژاله چند هفته پیش به طور مجازی برگزار شد. برنامهٔ شب گذشته اما اختصاص داشت به شعر امروز افغانستان.

#سهراب_سیرت
*
صفحهٔ فیسبوک👇
www.facebook.com/suhrabsirat

صفحهٔ اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/suhrabsirat
کانال تلگرام👇
https://t.me/suhrabsirat1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این‌ها هنرمندان افغانستان حدود شصت سال پیش است!

آهنگی از ساربان که در سال ۱۳۴۰ خورشیدی (۱۹۶۱ میلادی) یعنی در زمان سلطنت محمد ظاهر شاه در سفری که هنرمندان افغانستان به تاجیکستان داشتند، ضبط شده است.

نوازندگان: استاد سلیم سرمست (ماندلین)، استاد محمد عمر (رباب)، استاد کریم هروی (دوتار)، استاد مجید (تنبور)، استاد سلیم قندهاری (سنتور)، استاد غلام نبی (دلربا) و استاد گل علم (دهل)

این آهنگ با ترانه‌ای از بارق شفیعی از ساخته‌های استاد خفیظ الله خیال است. ساربان با صدا و ادای ویژه‌اش زنگار از دل می‌زداید اما هزار حیف که او به آنچه می‌خواست، نرسید.

در این ویدیو ما ساربان ۳۱ ساله را می‌بینیم که شور نوگرایی در سر دارد و امید هم‌آوردی با جهان در حال پیشرفت. لعنت به جنگ که ما را از کجا به کجا کشاند و به قول شاعر «همه بردند آرزو در خاک/خاک دیگر چه آٰرزو دارد»

#سهراب_سیرت
*
صفحهٔ فیسبوک👇
www.facebook.com/suhrabsirat

صفحهٔ اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/suhrabsirat
کانال تلگرام👇
https://t.me/suhrabsirat1
دوستان گرامی،

«خمیازه در کفن» که دربرگیرندهٔ تقریباً تمام غزل‌های سه مجموعهٔ منتشرشدهٔ من است، از چاپ برآمده است.

در حال حاضر در نشانی زیر در کابل قابل تهیه است👇🙏🏻

🔻 مرکز پخش‌‌:
انتشارات مقصودی، نمایندگی رسمی انتشارات تاک
نشانی: کابل، پل سرخ‌، مارکیت تجارتی ملی‌، منزل همکف
🔻 شماره‌ی تماس: ۰۷۹۹۰۲۲۹۶۴ و ۰۷۷۶۸۰۳۰۳۰

#سهراب_سیرت
صفحهٔ فیسبوک👇
www.facebook.com/suhrabsirat

صفحهٔ اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/suhrabsirat
کانال تلگرام👇
https://t.me/suhrabsirat1