MaryamBAno|SPeech off
51 subscribers
1 photo
1 file
5 links
کوتاه نوشته‌های مریم‌بانو صنعتی(شاعر-داستان کوتاه)
Download Telegram
دیروز کارگاه کودک‌نویس با استادکلانتری بزرگوار را داشتیم. سر کلاس استاد طرز کشیدن نقاشی کودکانه را یاد دادند. شروع کردیم به نقاشی کردن. من لاک‌پشت کشیدم. حس درونی‌ام در لحظه کشیدن نقاشی تغییر کرد. حس خوبی که با کلمه‌ای قابل توصیف نیست. یک داستان کودک در همان کارگاه با حضور استاد نوشتیم. امروز کمی ویرایش کردم.

آدرس کانالش را می‌گزارم اگر دوست داشتید بخانیدش.
https://t.me/dkmn6/2
مریم‌بانو‌ صنعتی
#کودک‌نویس
@Speechoff
2
می‌دانید علت ریزش مُو چیست؟

گذاشتن روسری.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#طنز
@Speechoff
1
پرسشنامه‌ی پروست

سوال: به نظرت شادی حقیقی چیه؟
جواب: داشتن خاهرم آزیتا.
سوال: بزرگ‌ترین ترس زندگیت؟
جواب: چطوری محبت‌های خاهرم جبران کنم.
سوال: خودت را شبیه کدوم شخصیت تاریخی می‌بینی؟
جواب: ابو‌‌السعیدابوالخیر.
سوال: از بین افراد زنده چه کسی رو بیشتر از همه تحسین می‌کنی؟
جواب: استاد‌مهدوی‌.
سوال: چه ویژگی‌ای داری که آزارت می‌ده؟
جواب: رودروایسی.
سوال: چه ویژگی‌ای در دیگران تو رو آزار می‌ده؟
جواب: در پذیرش هستم.
سوال: تو چه کاری افراط می‌کنی؟
جواب: مسئوولیت‌پذیری.
سوال: بهترین سفری که رفتی کجا بوده؟
جواب: شیراز با مامانم.
سوال: مردم در مورد کدوم صفت اخلاقی مبالغه می‌کنن؟
جواب: راستی.
سوال: در چه موقعیتی دروغ می‌گی؟
جواب: اگر جان انسان یا حیوانی در خطر باشد.
سوال: چی تو ظاهرت هست که خوشت نمیاد؟
جواب: کوتاهی قد.
سوال: از کدوم یکی از افراد هم عصر ما متنفری؟
جواب: معلومه.
سوال: چه جمله‌هایی ورد زبونته؟
جواب: عزیزم. ای‌خدا. بی‌تربیت. بیا بوس بده.
سوال: بزرگ‌ترین حسرت زندگیت چیه؟
جواب: مامانم زنده بود.
سوال: چی یا کی بزرگ‌ترین عشق زندگیته؟
جواب: مامانم بود و خاهرم آزیتا.
سوال: شادتری لحظۀ زندگیت کی و کجا بوده؟
جواب: همیشه نشستن روی پاهای مامانم در خانه.
سوال: دلت می‌خواد چه استعدادی داشتی؟
جواب: طی طریق کردن و طی زمان کردن.
سوال: الان چه احساسی داری؟
جواب: عقب‌ماندن.
سوال: چی تو زندگیت هست که می‌خوای تغییرش بدی؟
جواب: الان وضعیت سلامتی‌ام.
سوال: چی تو خانوادت هست که می‌خوای تغییرش بدی؟
جواب: هر شخص خودش باید طالب تغییر باشد.
سوال: بزرگ‌ترین کاری که تو زندگیت انجام دادی چی بود؟
جواب: خدمت به انسان‌‌ها و حیوانات.
سوال: باارزش‌ترین دارایی‌ات؟
جواب: خاهرم آزیتا.
سوال: نهایت فلاکت چیه؟
جواب: دیدن رنج دیگران.
سوال: دوست داری کجا زندگی کنی؟
جواب: در دل طبیعت با خاهرم آزیتا خروس بخاند، صدای آبشار بیاید روبه کوه و جنگل.
سوال: مشغولیت مورد علاقه‌ات چیه؟
جواب: کتاب خریدن.کتاب خاندن. نوشتن.پیاده‌روی. مراقبه‌کردن. یوگا کردن.رقصیدن.کوه‌رفتن. ساز زدن.‌ بدمینتون.
سوال: به چی معروفی؟
جواب: بی‌شیله‌پیله‌بودن.
سوال: برای یک مرد چه خصلتی مهم‌تره؟
جواب: به فردیت آدم احترام بگزارد. تعصبی نباشد. خنگ نباشد. وفادار باشد حتا در ذهنش. بداند دوست‌داشتن یعنی چه. عشق یعنی چه.
سوال: باارزش‌ترین ویژگی دوستانت چیه؟
جواب: حمایتگر بودن.
سوال: نویسندۀ محبوبت؟
جواب: سُوفوکل.
سوال: قهرمان تخیلی موردعلاقه‌‌ات کیه؟
‌جواب: زورو.
سوال: قهرمان واقعی زندگیت؟
جواب: مادرم.
سوال: بیشتر از همه، چی حالتو بد می‌کنه؟
جواب: تعصبات بی‌‌ارزش.
سوال: دوست داری چجوری بمیری؟
جواب: با آگاهی کامل در دریا.
سوال: شعارت تو زندگی چیه؟
جواب: هر چی برای خودت می‌پسندی برای دیگران به‌پسند.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#پرسش‌نامه
@Speechoff
3
زادن و مُردن

مادر به هنگام زاییدن می‌آخِید

فرزند به هنگام مرگ مادر می‌آهد

مادر زمین به هنگام مرگ هر ۲ می‌بَنگد

مریم‌بانو‌ صنعتی
#شعر
@Speechoff
1
تُ
--------اُ

مَ‌ن

تو گرچه مَردی اما پری‌دریایی

من مربع‌ام که همه اَضلاع آن با‌هم مساوی‌اند، زیر بارانم بمانم کوتاه نمی‌شوم

او سنگ آسیاب‌ست نه برای گندم

مریم‌بانو‌ صنعتی
#شعر
@Speechoff
امپرا‌طوری

زمانی که مرگ بوسه بر تو زد

زمان امپراطوری تو رسیده‌ست

آن زمان زمان سجده‌ی همگان برتوست

مریم‌بانو‌ صنعتی
#شعر
@Speechoff
1
دکتر طب‌سنتی دیروز آمده بود خانه برای طب‌سوزنی. پرسید داروهایی که نوشتم سَر‌وقت می‌خورید.
گفتم نه. ساعتش یه‌طوریه که من نمی‌توانم بخورم. چون ناهار می‌خورم. ساعت ۴ و ۵ دیگه نمی‌توانم بعد از غذا دارو بخورم. حالت‌تهوع به‌هم دست می‌دهد.
زمان صبح هم به همین منوال می‌خورد به زمان صبحانه خوردنم. چون زمانی که می‌خورم نمی‌توانم سریع صبحانه بخورم، دوباره معده‌ام اذیت می‌شود.
گفت ساعت‌هایی که من گفتم را می‌توانید تغییر بدهید.
گفتم در تاثیر دارو فرقی دارد؟ گفت بله. خب هر دارویی زمان تاثیر‌ش در همان ساعت بالاست. اما شما تغییر دهید باز تاثیر را می‌گذارد.

خاهرم امروز همه را یک‌جا به خورد من داد.
هِی من می‌گفتم دهنم دیگه باز نمی‌کنم می‌گفت باز کن همین می‌ریزم فقط.
همین می‌ریزم یک قاشق شد ۴ تا قاشق.
گفتم یک‌قاشق بود چرا زیاد شد؟
گفت نوشته با آب قاتی کنید به همین دلیل زیاد شد.
دهن باز کن، باز. تا ۱۲ ظهر نتوانستم صبحانه بخورم.
گفت حالا که ۱۲ داری صبحانه می‌خوری بزار داروی قبل ناهارم را هم بخوری. دوباره دهن باز، باز کن.
گفتم دکتر گفت تا جلسه بعد منظم بخور اثرش به من بگو. نگفت همه را در‌جا به‌خورد من بدهی.
خاهرم گفت جلسه بعد پنج‌شنبه‌ست باید بخوری تا پنج‌شنبه آمد پرسید، بتوانی جواب بدهی.
گفتم امتحان که نیست. فوقش می‌گویم نتوانستم بخورم.
گفت نه. نتوانستم یعنی چی. تو الان دهن باز کن من خودم می‌ریزم تو دهنت. تمام شد. دیدی همه را خوردی.
بالاخره همه را خوردم. اما قرص را زیر دفتر بالای تختم لای دستمال‌کاغذی قایم کردم.
گفت خوردی؟
گفتم بلی خوردم.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#یادداشت‌روز
@Speechoff
1
لحظه‌‌های هیچ در هیچ

هیچ که می‌گویند منم.
من آن هیچِ هیچم.
که در این هیچ نمی‌دانم
به چه هیچی بِیندیشم.
من در این هیچِ هیچِ هیچم.
بیهودگی در بیهودگی.

بیهودگی که می‌گویم نمی‌دانی چیست؟
بیهودگی در بیهودگی
خابِ خابِ خاب
خاب در این بیهودگی.
نیمه‌ی‌روز گذشت به خاب.

دارو خاب می‌آورد بیماری خود نیز خاب.
همه این‌ها می‌شود بیهودگی.
همه این بیهودگی‌ها می‌شود هیچ‌های من.
من در این خاب‌های بیهوده هیچ
شب به صبح، صبح به شب می‌گذرانم.

این‌ها همه لحظه‌های من‌ست
لحظه در لحظه
خاب در خاب
بیهودگی در بیهودگی
هیچی در هیچی
جُز لحظه‌ای که می‌نویسم.
نوشتن مرا از بیهودگی در می‌آورد.
نوشتن لحظه‌ای از هیچ بودن
لحظه‌ای از خابِ خاب بیرون می‌کند.
خاندن نیز همین‌ گونه عمل می‌کند
لحظه‌ای از خاب
لحظه‌ای از بیهودگی
لحظه‌ای از هیچ بودن در می‌آورد.

در این دراز‌بودن جسم
بی‌هیچ
جُز خاندن
نوشتن و فیلم‌دیدن کار دگِری نمی‌شود کرد.

فقط فقط می‌نویسم.
می‌نویسم
می‌خانم و می‌بینم که مغزم نپوسد تا
روز برخاستن.

تا تاتی‌تاتی کردن دوباره
تا دوباره دوباره قدم‌برداشتن
دوباره دوباره دویدن
دوباره دوباره دست‌زدن و
  دوباره دوباره حرکت‌کردن
دوباره دوباره جُنب‌وجُوش‌ کردن
دوباره دوباره رقصیدن
دوباره دوباره در آیینه‌دیدن
دوباره دوباره زدن زدن تنبور
دوباره دوباره خروش‌وخروشیدن
دوباره دوباره جَست‌زدن
دوباره دوباره با هیچ و
بی‌هیچ
دوباره دوباره دویدن
دنبال هیچ‌ها و
هیچ‌ها به دنبال من دویدن.
هیچ‌ها
هیچ‌ که می‌گویند منم.
من آن هیچِ هیچم.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#قطعه‌ادبی
@Speechoff
2
باغچه مادر‌بزرگ

گل‌سرخ باغچه خونه مادربزگم
سَرم می‌چرخونم در حوض حیاط
کاشی‌های رنگی به رنگ آبی
ماهی‌های قرمزی
هندونه قِل‌قلی قِل می‌خوره توی آب
درخت‌های دور حوض می‌رقصند با ساز باد
پیشی ملوس دست می‌کنه توی آب

مادربزرگ سوزن به دست می‌دوزه و می‌دوزه
می‌گم مامان‌بزرگ چی رو کوک می‌زنی دوک می‌زنی
می‌گه درز لباس دُوز ملافه
خب من کجا بشینم
مامان‌بزرگ مهربون کُوک و دُوک وِل می‌کنه
منم با خوشحالی می‌‌شینم تو بغلش

پدر‌بزرگ نون به دست رسیده خونه
می‌گه بیا بریم موتور‌سواری
می‌ریم موتور‌سواری
منم سُکان‌دارشِم
صدای باد می‌آید
باد بوسم می‌کنه
منم دهن باز می‌کنم
اما باد رَد می‌شه

می‌ریم دور می‌زنیم
چرخ می‌زنیم
سُرسُره بازی
سُرسُره
تاب‌بازی
بازی‌‌بازی
اَلِکلنگ‌بازی
بازی‌بازی
می‌آیم خونه
غروب شده
مامان‌بزرگ دستم می‌گیره
می‌ریم حَرم
پیش امام‌رضا«ع»
می‌ریم بازار
مامان‌بزرگ برام پارچه می‌خره
می‌آیم خونه
برام به اندازه قدم قیچی می‌کنه
دوباره می‌دوزه و می‌دوزه

می‌گم بازم دَرزو‌دُوزه؟
نه.
نه دَرزهِ.
نه دُزه.
دارم برات چادر می‌دوزم
چادر نماز
می‌ریم حَرم چادر داشته باشی
شب‌شده
برمی‌گردم تو باغچه
چشمم‌هام می‌بندم
می‌خابم.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#داستان‌شعر
@Speechoff
1
دیروز سر کارگاه نویسآموز استاد در مورد عشق صحبت کردند و کتاب خاندند.

به یاد عشق قایم‌باشکم افتادم.
یاد بازی‌های قایم‌باشکِیش. یاد اخباری که اَزش شنیدم.
یاد همه چی.
خودم.
خودش.
چگونه بودن خودم.
چگونه بودن او.
چطوری من.
چطوری او.
شدن‌‌های من.
شدن‌های او.
تماشا‌های من.
تماشا‌های او.
شنیدن‌های من.
شنیدن‌های او.
همین دیشب بعد از کلاس رفتم یک‌بار دیگه تماشا کردم. اما با اندیشه دِگری تماشا می‌کردم. چند بار و چند بار تماشا کردم. هر بار اندیشیدم اخباری را که شنیدم را بگویم. اما باز تفکر کردم، نیروی درونی‌ام گفت نه. شاید در زمانی در آینده‌ای از این عشق قایم‌باشکی نوشتم.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#یادداشت‌روز
@Speechoff
1
چگونه آب‌ بخوریم؟

گفته شده روزی ۸ لیوان آب بخوریم.
اما چگونه خوردن مهم‌ست.

آب باید هم‌دمای بدن باشد. آب یخ یخچال نباشد، فرقی نمی‌کند تابستان باشد یا زمستان.
زمانی که ما آبی به خنکی یخچال می‌خوریم اتفاقی که در بدن می‌افتد این‌ست که تمام پُرزهای روده را از بین می‌برد.

کسانی که می‌گویند آب می‌خوریم چاق می‌شویم دلیلش این‌ست که آب یخ می‌خورند. شما زمانی که آب هم‌دمای بدن بخورید اتفاقی نمی‌افتد.
یک‌ساعت قبل از غذا و ۲ ساعت بعدش آب یا چای نخورید.

یک‌ساعت قبل باعث می‌شود آتش آگنی معده خاموش شود. اگر آتش آگنی خاموش شود شما دچار چاقی و سوء‌هاضمه می‌شوید.
بعد از غذا این پیام ارسال می‌شود به بدن که شیره روده دارد ترشح می‌شود، دهانه معده باز می‌شود و غذای هضم نشده و به اصطلاح نپخته وارد بدن می‌شود.
آتش آگنی را قَبلن توضیح دادم.

آب را جرعه‌جرعه بخورید. انگار که دارید می‌جوید.

اگر اهل پیاده‌روی هستید، حتمن در زمان پیاده‌روی آب‌ بخورید. آب باعث می‌شود سموم بدن دفع شود.

آیا همه طبایع باید ۸ لیوان آب را بخورند؟
نه.


کسانی که طبع کافا «بلغم» دارند، به خاطر دوشای بدن نیاز به ۸ لیوان آب ندارند. چون آب بیشتر باعث لَختی بیشتر در آن‌ها می‌شود.

برعکس افرادی که طبع واتا «اِتر» دارند، باید بالای ۸ لیوان آب را بخورند. چون به خاطر دوشای بدن‌شان خشکی در فیزیک و پوست آن‌ها بالاست. این افراد باید آب زیادی بخورند تا خشکی غالب نشود در آن‌ها.

افرادی که طبع پیتا «آتش» دارند، همان ۸ لیوان خوب‌ست. چون آب در این افراد باعث می‌شود گرمای بدن آن‌ها متعادل‌تر شود.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#آب‌خوردن
@Speechoff
1
رنگ‌های جان

من، تو، شما، ایشان، آن‌ها همگی هم زمینیم هم آسمان.
رنگین‌کمانی در چرخه‌ای از رنگ‌ها قرار داریم.

نمی‌توانیم انتخاب کنیم، آبی را دوست بدارم یا سبز را. نمی‌توانیم انتخاب کنیم بنفش یا زرد.
هر رنگی که به ذهن‌ت بیاید نمی‌توانی انتخاب کنی. چون همه رنگ‌ها در همگان‌اند.
از بَدو تولد از لحظه‌ای که نطفه‌ات بسته شد و روح در تو دمید.
از همان آغازین نَفست در درون مادر.

تو در رنگ‌ها شناور می‌شوی و رنگ‌ها در تو، از آغاز تو شروع به آمدن و شکل دادن‌ت می‌کنند. با تو حرکت می‌کنند و جریان پیدا می‌کنند.
تا تو شوی.
من شوم.
شما شود.
ایشان شوند.
آن‌ها شوند.

در درون مادر تو یک‌به‌یک رنگ‌ها را می‌پذیری و می‌شوی انسان کامل تا به این دنیا قدم بگزاری. رنگ‌ها تو را جان می‌دهند. این جان رنگی را تا تو دوباره به خابی عمیق بروی همراه تو هستند تا لحظه بی‌رنگی‌ت در قبر.

رنگ جان اول

رنگ جان اول که ریشه توست، جان ریشه‌ای‌ت به رنگ قرمز‌ست. این رنگ جانی نشسته در پایین‌ ستون فقرات، نزدیک دنبالچه و در پاها قرار دارد.
ریشه جان توست مُولاد‌َهارا. تکیه‌گاه ریشه‌ات.
به رنگ خون‌ت
تو خونی در جریان
در حرکت.

رنگ جان دوم

رنگ جان دوم نارنجی‌ست. جنسش آب‌ست، در تو جاری می‌شود و انرژی حرکت می‌کند. سُوادهِیسِتانا که مامن و مکان شخصی‌ست.
نشسته در شکم میان ناف درست بالای استخوان شرم‌گاهی‌ست.
تو غروب خورشیدی به همان چشم‌انداز که با حرکت می‌رسی به رنگ جان سوم‌ت. 

رنگ جان‌ سوم

رنگ جان سوم زرد‌ست. جنسش آتش‌ست‌.
تو خورشید هم هستی.
گرما و نور وتَلالوی خورشید را داری.
مانیِپُورا که گوهر درخشان توست.
جان سوم‌ت نشسته بالای ناف زیر دنده‌ها‌ی قفسه‌‌سینه روی معده‌.
انرژی مرکز بدن توست. ذخیره کل بدنت.
گوهرت را به کِسان نفروش.

رنگ جان چهارم

رنگ جان چهارم تو سبز‌ست.
قلب تو، آن‌جا که مرکز حس و عشق توست.
مرکز عواطفت به سبزینگی سبزست.
آناهاتا نشسته‌ست در قلب تو.
همانی که قلب تو را به قلب دِگری پیوند می‌دهد، رنگ جان چهارم‌ توست.
مراقب باشید جان چهارم ضربه نخورد. شکست نخورد. چون جان‌های دِگر به لرزه می‌افتند.
تو طبیعتی رنگ جان چهارم‌ت قلب‌ت طبیعت‌ست.

رنگ جان پنجم

رنگ جان پنجم تو آبی‌ست.
ویِشُودا یا ویِسُودا نشسته در گلو تا چشم‌ها امتداد می‌یابد.
تو دریا و آسمانی به همان عمق و پهنا هم آرامی، هم خروشان.

رنگ‌جان ششم

رنگ جان ششم تو به رنگ نیلی‌ست.
آجنا که بین ۲ ابروی تو قرار دارد.
اَخم که می‌کنی رنگ جان‌ت تیره می‌شود. هر چقدر کمان ابروهای‌ت گشاده‌تر باشد نیل جان‌ت روشن و روشن‌تر‌ست. چون نیل جان‌ت پر برکت می‌شود.

رنگ جان هفتم

رنگ جان هفتم تو بنفش‌، ارغوانی و سفید‌ست. ساهاسِرارا در تاج‌سرست که هزار‌ برگ‌ست.

تو جانی هزاره‌هزاره داری به کُوش به یافتنش
به قرارش
به سکوتش
به سکونش.
به جان‌ِجانِ زمین‌ت
به جانِ‌جانِ حِرکت‌ت
به‌ جانِ‌جانِ آب‌ت
به جانِ‌جانِ آسمان‌ت
به جانِ‌جانِ طبیعت‌ت
به جانِ‌جانِ آتش‌ت
به جانِ‌جانِ نور‌ت
به جانِ‌جانِ سبزینگی‌ت
به جانِ‌جانِ نیل‌ت
به جانِ‌جانِ گوهرت
به جانِ‌جانِ امن و اَمانت
به جانِ‌جانِ هزاره‌ت
ه
ز
ا
ر
ه
ه
ز
ا
ر
ه
ت

مر‌یم‌بانو‌ صنعتی
#قطعه‌ادبی
@Speechoff
2
اهلی من یا اهلی تو یا خود اهلی

شازده کوچولو : اهلی کردن یعنی چی؟
روباه : چیزی‌ست که پاک فراموش شده، معنی‌اش ایجاد علاقه کردن‌ست.
روباه گفت : مردم این حقیقت را فراموش کردن. اما تو نباید اون رو فراموش کنی.
تو برای همیشه مسئوول اونچه اهلی کردی میشی.
تو مسئوول گل رز خودت‌‌ هستی.

«آنتوان‌ دوسنت‌اگزوپری»
"ترجمه : احمد‌شاملو"

در مقاصد جمله  : جمله پرسشی شروع می‌شود. بار آموزشی اجتماعی، فرهنگی، عاطفی و عشق را دارد.

اما در این دیالوگ دارد از علاقه‌مندکردن صحبت می‌کند، چگونه‌بودن بعد از علاقه‌مندکردن، دارد از مسئوول‌بودن می‌گوید اما چگونه و چطوری مسئوول‌بودن را توضیح نمی‌دهد.

به نظرم اول باید مسئوول‌بودن را توضیح می‌داد.
مسئوولیت‌پذیرفتن را توضیح می‌داد که فقط آب، نور، خاک، نیست.
باید مسئوول‌بودن در احساس، در نوع برخورد، در احترام، در همراهی، در گوش‌کردن، در دیدن، در ارزش گذاشتن، دروغ نگفتن، منیت‌ها، مغروریت‌ها در تمام کنش‌ها و واکنش‌ها را توضیح می‌داد.

چون عده‌ای فقط اهلی‌کردن را یاد می‌گیرند و دیگر هیچ نمی‌دانند. اهلی شده را رها می‌کنند و بر‌می‌گردند به رفتار اتوماتیک‌وار خود.

زمانی که کسی را اهلی خود می‌کنیم آیا خود اهلی شده‌ایم؟

اهلی در چی؟

در رفتار، در کلام، در احساس، در دیدگاه، در منیت‌‌ها، غرورها، در تمام کنش‌هاوواکنش‌ها.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#کتابنقد
@Speechoff
3
دارم دنبال نامی بگردم برای خندیدنت
دارم دنبال نامی بگردم برای نوع مکالمه‌ات
دارم دنبال نامی بگردم
برای چشم‌هایت
که فقط چشم‌های توست
که فقط

هرمز علی‌پور
#شعر
@Speechoff
1
صرفه‌جویی در آب چطوری‌ست؟

مدتی‌ست از تلویزیون می‌شنوم در مورد بحران آب صحبت می‌کنند.
در مورد صرفه‌جویی صحبت می‌کنند. اما نشنیدم در مورد چگونه و چطوری بودن این‌کار صحبت کنند.

دوش‌آب حمام جز مواردی‌ست زمانی که باز می‌کنیم آب زیادی هدر می‌رود.
بهترین کار این‌ست که یک‌بار اولش برای خیس‌کردن بدن باز کنیم، در آخرم برای پایان‌کار. این مابین اگر به آب نیاز داریم سطل و کاسه‌ای تمیز تهیه کنیم و سطل را پرآب کنیم، با کاسه آب را بریزیم روی خودمان.
تعداد باز کردن دوش‌آب را پایین بیاوریم.
زمان مسواک‌زدن می‌توانیم از کاسه آب استفاده کنیم، تا آب باز نماند.
قطعن شما روش‌های بیشتری از من را بلد هستید.
با کمی تامل‌کردن در هر کاری می‌شود راه‌کاری پیدا کرد برایش، مثل شستن‌ ظرف‌ها، میو‌ه‌ها.

خیلی سال پیش در سفری استاد دوره برای‌حمام‌رفتن گفت زمانی که می‌روید حمام با یک‌لگن آب باید بتوانید حمام کنید و لباس‌های‌تان را هم بشورید.
وقتی وارد حمام می‌شدم لگن را پر آب می‌کردم و با کاسه‌ای که داخل لگن بود خودم را می‌شستم. حتا حق نداشتیم دوش‌آب را اصلن باز کنیم. من یک‌روز دوش می‌گرفتم. روز بعد فقط لباس می‌شستم. چون دوره ۱۰‌روزه بود. زمان حمام هم نباید بیشتر از ۱۰‌دقیقه می‌شد. آن‌جا متوجه شدم ما همیشه زمان، امکانات و انرژی‌ها را چقدر هدر می‌دهیم. استاد فقط هدفش این‌ بود.
چگونه‌بودن خود را در هر زمینه‌ای ببینیم.

چگونه‌بودن در هر لحظه در هر زمینه‌ای مهم‌ترین بخش هر فردی‌ست.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#آب
@Speechoff
عاشق که معشقوق هم هست

همیشه دلم می‌خاست واسه‌ی عشق‌قایم‌باشکم که همان عاشق‌ست و معشوق هم، نامه بنویسم.
از ناگفته‌ها بگویم. اما خب بِنوشتم مگر او پاسخ می‌دهد؟ نه.
همانند هزار نوشته‌ای که نوشتم و بی‌پاسخ ماند، که نفهمیدم رفتار چه می‌گوید، عکس‌العمل چرا این‌ گونه‌ست؟
شاید من نفهم بودم. نمی‌دانم چند سال گذشت و نفهمیدم. آخِر همه مرا باهوش خطاب می‌کنند. آنقدر سریع همه چی دستگیرم می‌شود که همه همیشه اَزم می‌پرسند آخه چطوری؟ مگر می‌شود؟ خب خودمم نمی‌دانم چه‌جوری اما می‌شود.
اما مانده‌ام که این رفتارهای زِدو‌نَقیض را چرا نمی‌فهم. شاید مشکلی داشت عاشقِ، معشوق هم.

نمی‌دانم حتا پاسخ تبریک ساده را نمی‌داد. اما مسافت‌ها با ماشینش دنبالم می‌آمد حتا تا..... او ماشین را کمی جلوتر همیشه نگه می‌داشت، فکر کنم انتظار داشت من دنبالش بِدوم که منم اهل دویدن نبودم عاشقِ، معشقوق هم.
برای تئاترم که دعوتش کردم به جای که مثل آدم بیاید سَر تئاتر بِنشیند و ببیند، دوباره به شکلی دِگر ظاهر شد. منم دیدمش و محل ندادم به راه خودم ادامه دادم. خانه آمدم به خاهرم تعریف کردم عاشقِ، معشوق هم.

یادت‌ست فریادَت را. دِگر پیام ندادم. برگشتی گفتی تو که می‌دانی چقدر دوست دارم عاشقِ معشوق هم.
اما می‌خاستم بگویم کدام شاعر یا نویسنده این گونه دوست‌داشتن را نوشته که من نخانده‌ام بگو تا بخانمش عاشقِ، معشوق هم.
یادست توهین و بی‌احترامی‌های که کردی عاشقِ معشوق هم.
شاید یادت نباشد اما من همه را یادم‌ست. من نه حرف نه رفتار را یادم نمی‌رود عاشقِ، معشوق هم.
حیف که نمی‌شود در نامه همه را بگویم عاشقِ، معشوق هم.
اما تصمیم گرفتم دِگر روحی نباشم از عالم ارواح برای‌ت عاشقِ، معشوق هم.

نمی‌دانم الان این نامه را می‌خاند یا نه؟ اما خوبی ماجرا این‌ جاست که هر چه بنویسم اگرم بخاند باز جواب نمی‌دهد عاشقِ، معشوق هم.
گاه به من احساس ارواح  دست می‌داد که از عالم مُردگان هستم و پیام می‌دهم، چون روحم جوابی ندارم.
شاید این نامه را بخاند و دِگر برای نفر بعدی فیلم قایم‌باشک بازی نکند و از قایم‌باشک بیاید بیرون عاشقِ، معشوق هم.
با این نامه شاید کمک کنم خودش را با کارهایش ببیند، که چقدر عجیب‌وغریب‌ست.

اما با تمام این تفاسیر عاشق، معشوق زمانی که اخباری را در موردت شنیدم و فیلمی دیدم یاد این جمله‌ات افتادم که پشت تربیون برگشتی گفتی من دروغ نمی‌گویم. آن‌هم به چند‌هزار نفر که صدای‌ت را می‌شنیدند.
اما چرا فیلم دروغین بازی کردی برایم را نمی‌دانم عاشقِ، معشوق هم.
شاید تو دروغ را فقط در کلام می‌بینی‌ عاشقِ معشوق هم.
نه دروغ فقط در کلام نیست عاشقِ، معشوق هم. دروغ در احساس و رفتار و نیت هم هست عاشقِ، معشوق هم.

"از آلبوم روح و طبیعت"

مریم‌بانو‌ صنعتی
۱ نامه از ۷ نامه
#نامه
@Speechoff
1
اگر گربه‌ها سواد داشتند

اگر گربه‌ها سواد داشتند برای‌شان بر سَر‌در خانه تابلویی می‌زدم به این مضمون.

زیست‌گاه گربه‌های بی‌مادر

سری جدید پیشی کوچولو‌ها به دنیا آمدند. خاهرم هر روز برای‌شان غذا می‌گذارد.

اما این‌جا خطابم به همه گربه‌ها نیست. این نامه را مخصوص مَلوس می‌نویسم.
بی‌هوا رفتی و دِگر نیامدی. ۶ ماه برای‌ت اشک ریختم. ۶ ماه هر شب ۳ نصفه شب در کوچه را باز می‌کردم و منتظرش بودم که نکند بیاید پشت در بماند به خاطر کمالاتش سَر‌و‌صدا نکند.
او که اگر من مراقبه می‌کردم در سکوت می‌نشست. اگر من شاوآسانا می‌رفتم او هم در سکوت دراز می‌کشید.

مَلوس عزیزم عشق دل من، تو که این همه باشعور، فهمیده و باکمالات بودی. تو چرا؟
چرا بی‌هوا رهایم کردی و رفتی؟
من انتظارم خیلی بیش از این حرف‌ها از تو بود. می‌دانی هنوز در سرمای پاییز و زمستان به تو می‌اندیشم. که چه می‌کنی و چه می‌خوری. تو که آخر طاقت سرما و گرما را نداشتی.
اگر روح‌ت از این نامه باخبر می‌شود به نزد من بیا عشق‌ دلم مَلوسم. دلم برات خیلی تنگ شده مَلوسم.

"از آلبوم روح و طبیعت"

مریم‌بانو‌ صنعتی
۲ نامه از ۷ نامه
#نامه
@Speechoff
1
لاکی جونم من می‌بخشی

لاکی عزیزم، روح تو کجاست؟
برای تو که بهشت و جهنم تعریف نکردند.
روح تو چه می‌شود و کجا می‌رود؟

لاکی جونم من را می‌بخشی.
من نادانسته تو را به طرف مرگ سوق دادم.
لاکی جونم آن موقع بی‌اطلاع بودم از روش زیست لاک‌پشت‌ها. اما وقتی مُردی برای‌ت خیلی سوگواری کردم.
اَ
ش
ک
اَ
ش
ک
به خدا از روی ندانستن بود لاکی جونم.
وگرنه شاهد بودی که تو تنها کسی بودی که هر حرفی را برای‌ت می‌گفتم. تو هم خالصانه همیشه به من گوش می‌دادی در سکوت بدون قضاوت کردن من.
چقدر برای‌ت ساز می‌زدم. یادت هست صدای رادیو را بلند می‌کردم تا تو هم گوش کنی موسیقِیش را. هیچ فرقی بین خودم و تو نمی‌گذاشتم. خودت که شاهد بودی لاکی جونم.
لاکی من می‌بخشی.

روح تو نمی‌تواند بیاد در خابم بگوید بخشیدی یا نه؟
لاکی جونم باور کن راست می‌گویم من نمی‌دانستم لاک‌پشت‌ها برای فصل پاییز و زمستان می‌روند در زیر خاک تا به‌خابند که از سرما در اَمان باشند.
من نمی‌دانستم که اگر می‌دانستم هیچ‌وقتِ هیچ‌وقت چاله‌ای که تو در باغچه کندِه بودی را هِی نمی‌رفتم پُر کنم. لاکی جونم من ببخش.
اگر می‌دانستم روح حیوانات چه می‌شوند و چگونه طلب مغفرت بکنم از تو لاکی جونم حتمن این‌ کار می‌کردم.
هر جا هستی در آرامش باشی.
امیدوارم نامه‌ام برسد به روح تو.
تو هم من ببخشی لاکی جونم.

"از آلبوم روح و طبیعت"

مریم‌بانو‌ صنعتی
۳ نامه از ۷ نامه
#نامه
@Speechoff
1
م ا د ر

سلام بر تو که نمی‌دانم اکنون کجایی؟
در بهشتی که گفته‌اند و سروده‌اند؟
یا تبدیل شده‌ای؟
به خاک زمین
به ابر آسمان
به باران
به کوه
به گُل
به گِل
به درخت
به چه؟
نمی‌دانم.

اما هر جا هستی هنوز زنده‌ای برایم.
زنده‌ای که به خابم می‌آیی.
زنده‌ای که نورت همراه من‌ست.
زنده‌ای که نفس‌ت را نفس می‌کشم.
به تو چه بگویم؟
از رنج‌های بعد از تو.
نه. تو به وفور رنج کشیدی، دِگر رنج من دانستن بی‌رحمی‌‌ست.

دلم تنگ‌ست برای‌ت
دل، این دل که جایش را هیچ مَسلکی نتوانست بگوید کجاست تنگ‌ست، تنگ‌ِتنگ
دِ
ل
مَ
دلم برای بغل نشستن تنگِ
دلم برای با هم بودن
دلم برای نفس‌های‌ت
دلم برای دست‌‌های گرم‌ت
دلم برای روح‌ بزرگ‌ت نه کم‌ست
که اسطوره بود
دلم تنگ‌ست
می‌دانم نامه‌ام اگر به دست‌ت نمی‌رسد
به روح‌ت می‌رسد.
همان روحی که همیشه نِگه‌بان من‌ست.
م
ا
د
ر
دِ
ل
م
م
ا
د
ر
دِ
ل
م

"از آلبوم روح و طبیعت"

مریم‌بانو‌ صنعتی
۴ نامه از ۷ نامه
#نامه
@Speechoff
2
خدا یا خودآ

به تو چه بگویم؟
سلام، خب گویند نام توست.
چرا عَلیک را نام خودت نکردی؟
وقتی سلام می‌دهیم عد‌ه‌ای جواب نمی‌دهند.
چون نام تو نیست.
اما مگر جواب نام تو واجب نیست؟
بِگذریم.
گویند نه شکل داری و نه رنگ. همه جا هستی.

می‌دانی وقتی کوچیک بودم می‌گفتند خدا همه‌جا هست، برام چِه معنیِ داشت؟
فکر می‌کردم سقف اتاق‌ها خدا‌ست.
چون هر جا می‌رفتم سقف داشت. سقفم سفید بود چون می‌گفتند خدا خوب‌ست.
فکر می‌کردم برای همین همه سقف‌ها سفید‌ست.
حیاط که می‌آمدم می‌گفتم خب الان حتمن آبی شده چون آسمان آبی‌ست.
آبی هم خوب‌ست.

خلاصه هر وقت باهات کار داشتم از بچه‌گی سَرم بالا کردم اما آن بالا بودی یا نه را نمی‌دانم.
اما گفتند همیشه هستی همان بالا.
نمی‌دانم چرا کسی نگفت در زمینی؟
مگر زمین مشکل داشت؟
سکوت وسکون هستی.

خسته نشدی از این همه خدایی خدا.
خب خودت بگو تو خدایی یا من

خدا
یا
خودآ؟
کدام؟


می‌دانی دِگر غریبه که نیستی بد‌جوری این سوال در ذهنم وَرجِه‌ووُرجِه می‌کند.
مخصوصن هر چی بیشتر مطالعه می‌کنم و تکنیک‌های جدید می‌آیند هر کدام کشفی برایم دارند.

خدا جون جون خودت بیا راستی راستی بگو چی هستی؟

خدا
یا
خودآ.


تو خدایی
یا
من

خودآ؟

قول بده به من بگویی. مطمن باش اگر بگویی به هیچ‌کِس نمی‌گویم.

خدا

"از آلبوم روح و طبیعت"

مریم‌بانو‌ صنعتی
۵ نامه از ۷ نامه
#نامه
@Speechoff
2
خاهرم آجی من

خاهر فقط خاهر نیست. همه چیه. مخصوصن زمانی که از آدم بزرگتر باشد.
خاهر خاهره اسم دیگه‌اش آجِیه
خاهر دوستَمه
خاهر رفیقَمه
خاهر اَمن‌ترین آدمه
خاهر مامان دومه اما عین مامان اَوله
خاهر عشقِه عشقِ عشق

خاهرم عشق من چگونه خستگی‌هایت را جبران کنم؟
چگونه نخابیدن‌های‌ت را.
چگونه آسیب‌هایت را.
چگونه همه و همه را.
مادر دوم من
مادر قلب من
مادر جسم من
مادر روح من
مادر اصرار من

نمی‌دانم بر دستانت بوسه زنم؟
نمی‌دانم بر پاهایت بوسه زنم؟
نمی‌دانم بر روح بلندت بوسه زنم؟

عمر تو ۱۰۰ باشد من ۱۰۰ گانه برای هر روز از ۳۶۵ روزت باشم برای‌ت به خدمت‌ِت.

"از آلبوم روح و طبیعت"

مریم‌بانو‌ صنعتی
۶ نامه از ۷ نامه
#نامه
@Sperchoff