کلمهبرداری
تمرین کلمهبرداری را همیشه از متنها و کتابهایی که کلمات سختی داشتند، انتخاب میکردم. تا دنبال معنیشان بگردم، هر زمان به کارم آمدند استفاده کنم.
اما امروز سَر کلاس تمرکزآرا زمانی که استاد گفتند
۵تا کتاب انتخاب کنید که در یک زمینه باشند و شروع به کلمهبرداری کنید، متوجه شدم در آن کتابها که خاهرم آورد برایم کلمات سختی نیست، همان کلماتیست که در ذهن خودم وجود دارند.
اما زمانی که دوباره استاد گفتند این کلمات را در جایی برای خودتان تایپ کنید، تا به طور مُستمِر اضافه کنید.
برای بار اول متوجه شدم زمانی که از کتابی ساده کلمهبرداری میکنم، چقدر کلمه موقع خاندن همان کتاب ندیدهام.
برای بار دوم تایپ کردم، متوجه شدم این کلمات ساده که در ذهنم وجود دارند اما موقع گسترش متن از آنها استفاده نمیکنم.
بعد از تایپکردن چندبار و چندبار نگاهشان کردم. کلماتی ساده اما با ترکیباتی نو. انگار ذهن را دارد از نو طراحی میکند.
مثل کلمه «چَکمِه» که در ذهن وجود دارد اما موقع کلمهبرادری کلمه «چَکمِههاینیمساق» را دیدم.
برای شخصیت رمانم یا داستانم متوجه شدم که کلمات ترکیبی وَجههای مختلف شخیصت را بهتر نشان میدهد و ویژگی خاصی را به شخصیت متن میدهد.
مریمبانو صنعتی
#کلمهبرداری
@Speechoff
تمرین کلمهبرداری را همیشه از متنها و کتابهایی که کلمات سختی داشتند، انتخاب میکردم. تا دنبال معنیشان بگردم، هر زمان به کارم آمدند استفاده کنم.
اما امروز سَر کلاس تمرکزآرا زمانی که استاد گفتند
۵تا کتاب انتخاب کنید که در یک زمینه باشند و شروع به کلمهبرداری کنید، متوجه شدم در آن کتابها که خاهرم آورد برایم کلمات سختی نیست، همان کلماتیست که در ذهن خودم وجود دارند.
اما زمانی که دوباره استاد گفتند این کلمات را در جایی برای خودتان تایپ کنید، تا به طور مُستمِر اضافه کنید.
برای بار اول متوجه شدم زمانی که از کتابی ساده کلمهبرداری میکنم، چقدر کلمه موقع خاندن همان کتاب ندیدهام.
برای بار دوم تایپ کردم، متوجه شدم این کلمات ساده که در ذهنم وجود دارند اما موقع گسترش متن از آنها استفاده نمیکنم.
بعد از تایپکردن چندبار و چندبار نگاهشان کردم. کلماتی ساده اما با ترکیباتی نو. انگار ذهن را دارد از نو طراحی میکند.
مثل کلمه «چَکمِه» که در ذهن وجود دارد اما موقع کلمهبرادری کلمه «چَکمِههاینیمساق» را دیدم.
برای شخصیت رمانم یا داستانم متوجه شدم که کلمات ترکیبی وَجههای مختلف شخیصت را بهتر نشان میدهد و ویژگی خاصی را به شخصیت متن میدهد.
مریمبانو صنعتی
#کلمهبرداری
@Speechoff
دوستداشتن
البته نمیگویم عشق، چون مفهوم عشق را دیدهام که برداشتهای اشتباهی از آن میشود. به قول معروف یک لِوِل بیایم پایینتر. صحبت از دوستداشتن کنیم.
چه کسانی که سنتی ازدواج میکنند و چه آنهایی که چند سال دوست هستند در هر ۲ مورد دوستداشتنی وجود ندارد.
چون بارها و بارها در همه طبقههای اجتماعی دیدیم که کافیست یکی از طرفین بیمار یا وَرشکست بشود، آنموقع چقدر برای هم در زندگی دوستداشتن خرج میکنند؟
اینکه در زمان خوشی و سلامتی معلومه که همه خوشاند. در ناخوشی این دوستداشتن کجا میرود؟
جزء اینست که فقط بر اساس خاسته ونیاز هر ۲ نفر ازدواج میکنند.
زمانی که این نظر را میدهم میگویند طبیعت آدمی اِینست. خب اگر اینطورست آدمی با حیوان چه فرقی دارد؟
هنوز هم میبینیم خانمی که بعد از ازدواج باردار نمیشود حتا با پیشرفت علم، ازدواج مُنجر به طلاق میشود.
اگر برای بچه ازدواج کردید، خب چه کاریه؟ بهزیستی این همه بچه بیسرپرست دارد به جای خَرجومَخارج عروسی برید بچه بیارید خودتان بزرگ کنید.
آیا همسر را فقط برای کُلفت و برآورده کردن نیازها میخاهید؟
مریمبانو صنعتی
#دوستداشتن
@Speechoff
البته نمیگویم عشق، چون مفهوم عشق را دیدهام که برداشتهای اشتباهی از آن میشود. به قول معروف یک لِوِل بیایم پایینتر. صحبت از دوستداشتن کنیم.
چه کسانی که سنتی ازدواج میکنند و چه آنهایی که چند سال دوست هستند در هر ۲ مورد دوستداشتنی وجود ندارد.
چون بارها و بارها در همه طبقههای اجتماعی دیدیم که کافیست یکی از طرفین بیمار یا وَرشکست بشود، آنموقع چقدر برای هم در زندگی دوستداشتن خرج میکنند؟
اینکه در زمان خوشی و سلامتی معلومه که همه خوشاند. در ناخوشی این دوستداشتن کجا میرود؟
جزء اینست که فقط بر اساس خاسته ونیاز هر ۲ نفر ازدواج میکنند.
زمانی که این نظر را میدهم میگویند طبیعت آدمی اِینست. خب اگر اینطورست آدمی با حیوان چه فرقی دارد؟
هنوز هم میبینیم خانمی که بعد از ازدواج باردار نمیشود حتا با پیشرفت علم، ازدواج مُنجر به طلاق میشود.
اگر برای بچه ازدواج کردید، خب چه کاریه؟ بهزیستی این همه بچه بیسرپرست دارد به جای خَرجومَخارج عروسی برید بچه بیارید خودتان بزرگ کنید.
آیا همسر را فقط برای کُلفت و برآورده کردن نیازها میخاهید؟
مریمبانو صنعتی
#دوستداشتن
@Speechoff
😍1
Forwarded from مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
t.me/nevisandesazshop
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
جومونگ یا مسجد؟
شبکه تماشا دوباره سریال جومونگ را میدهد.
خاهرم طرفدار شبکه تماشاست. هر زمان سریال جومونگ را میبینم یاد داییجان میافتم.
دایی من کلیدار مسجد بود در منطقهشان.
صبح، ظهر و شب موقع اَذان میرفت در مسجد را باز میکرد و اَذان میداد.
داییجان فردی فوقالعاده مذهبی بودند.
سالها پیش برای اولین بار که سریال جومونگ پخش میشد، داییجان برای اَذان غروب دیگه خودش نمیرفت مسجد اَذان بگوید، کلید را هم میداد به پسردایم که او برود.
بعد از مدتی همه به پرسوجو افتادند که چرا حاجآقا تیمور اَذان غروب را مسجد نمیآید.
پسردایم گفته بود حاجآقا به خاطر جومونگ نمیآید. مینشیند سریال جومونگ را ببیند.
دیگه در منطقه داییجان پیچیده بود حاجآقا تیمور به خاطر سوسانو نمیآید مسجد. مینشیند که سوسانو را ببیند. هر کس میدیدش میگفت حاجآقا از شما بعیده.
من گفتم داییجان از روحیه جنگاوری جومونگ خوشش میآید. چون هیچوقت ندیدم در فامیل فردی بتواند با او مخالفت کند، البته به جزء خاهرم که عروسش هست. خاهرزدهام که به سن تکلیف رسید داییجان گفت باید چادری بشود، یادمه آن زمان خیلی در این زمینه گفتوگو کردند اما خاهرم قبول نکرد. زمانی که به مامانم زنگ زد مامانم گفت، خودتان میدانید و عروستان من دخالتی نمیتوانم بکنم. تنها فردی که حریفش بود فقط همان عروسش بود.
زمانی که داییجان مُرد خاهرم خودش هم چادرش را گذاشت کنار برگشت به رَویه اولش.
بعد هر چقدر پسردایم گفت نکن اینکار را، خاهرم گفت زمانی که آمدی خاستگاری من چادری نبودم، این همه سالم هم به احترام داییجان چادر گذاشته بودم. خَتمکلام.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
شبکه تماشا دوباره سریال جومونگ را میدهد.
خاهرم طرفدار شبکه تماشاست. هر زمان سریال جومونگ را میبینم یاد داییجان میافتم.
دایی من کلیدار مسجد بود در منطقهشان.
صبح، ظهر و شب موقع اَذان میرفت در مسجد را باز میکرد و اَذان میداد.
داییجان فردی فوقالعاده مذهبی بودند.
سالها پیش برای اولین بار که سریال جومونگ پخش میشد، داییجان برای اَذان غروب دیگه خودش نمیرفت مسجد اَذان بگوید، کلید را هم میداد به پسردایم که او برود.
بعد از مدتی همه به پرسوجو افتادند که چرا حاجآقا تیمور اَذان غروب را مسجد نمیآید.
پسردایم گفته بود حاجآقا به خاطر جومونگ نمیآید. مینشیند سریال جومونگ را ببیند.
دیگه در منطقه داییجان پیچیده بود حاجآقا تیمور به خاطر سوسانو نمیآید مسجد. مینشیند که سوسانو را ببیند. هر کس میدیدش میگفت حاجآقا از شما بعیده.
من گفتم داییجان از روحیه جنگاوری جومونگ خوشش میآید. چون هیچوقت ندیدم در فامیل فردی بتواند با او مخالفت کند، البته به جزء خاهرم که عروسش هست. خاهرزدهام که به سن تکلیف رسید داییجان گفت باید چادری بشود، یادمه آن زمان خیلی در این زمینه گفتوگو کردند اما خاهرم قبول نکرد. زمانی که به مامانم زنگ زد مامانم گفت، خودتان میدانید و عروستان من دخالتی نمیتوانم بکنم. تنها فردی که حریفش بود فقط همان عروسش بود.
زمانی که داییجان مُرد خاهرم خودش هم چادرش را گذاشت کنار برگشت به رَویه اولش.
بعد هر چقدر پسردایم گفت نکن اینکار را، خاهرم گفت زمانی که آمدی خاستگاری من چادری نبودم، این همه سالم هم به احترام داییجان چادر گذاشته بودم. خَتمکلام.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
❤2🔥1
Forwarded from ژانوشت | زهرا هموله (𝐳𝐚𝐡𝐫𝐚 𝐡𝐚𝐦𝐨𝐮𝐥𝐞𝐡)
در زبان بختیاری اصطلاحی هست برای زمانی که خیلی چشم انتظار کسی یا چیزی باشی.
یک چیز مهم، یک شخص عزیز، یک اتفاق ناب.
یک بیتابی خاص و چشم به راهی عمیق و خواستنی.
از اون دسته انتظارهایی که هم درد داره هم لذت.
بهش میگن : "مَندیر"
یعنی وقتی همه منتظر یک رویش بزرگ و جدید هستن، من چشم به راه توام.
همه دلشون واسه شیرینی و زمین نو و عیدی و شور و حال و نفسِ بهاری غش میکنه اما من دلم غنج میره که تو بیای.
حالا فکر کن آخر تابستونه و دلت مندیر پاییزیه که اونو بهت داده...
"تیه کال"، "دلوم مندیرته" از همین شرجیهای نفسبریدهی تهِ بارِ جنوبی تا آخر پاییزی که قراره برسی...🌱
#زهرا_هموله
#ژانوشت
@zhanevis67
یک چیز مهم، یک شخص عزیز، یک اتفاق ناب.
یک بیتابی خاص و چشم به راهی عمیق و خواستنی.
از اون دسته انتظارهایی که هم درد داره هم لذت.
بهش میگن : "مَندیر"
همه مندیرِ بهارن، مو مندیرِ تونوم
یعنی وقتی همه منتظر یک رویش بزرگ و جدید هستن، من چشم به راه توام.
همه دلشون واسه شیرینی و زمین نو و عیدی و شور و حال و نفسِ بهاری غش میکنه اما من دلم غنج میره که تو بیای.
حالا فکر کن آخر تابستونه و دلت مندیر پاییزیه که اونو بهت داده...
"تیه کال"، "دلوم مندیرته" از همین شرجیهای نفسبریدهی تهِ بارِ جنوبی تا آخر پاییزی که قراره برسی...🌱
#زهرا_هموله
#ژانوشت
@zhanevis67
❤2
هوای دیشب
دیشب هوا سرد بود، زمانی که سردم میشود تا گرم نشوم خابم نمیبرد.
صبحم سردم بود. از نصفشب شروع کردم هِی به عطسه کردن.
خاهرم گفت کوچولو دوباره سرما خورد. گفتم نه. فقط عطسه میکنم.
صبح خابم برد که با صدای ساعت کوک موبایل بیدار شدم. دیدم ساعت ۸ را نشان میدهد.
به خاهرم گفتم به من سریع صبحانه بده بخورم.
الان ۸/۳۰ کلاس دارم.
اما سَر کلاس موقع نوشتن صدای تِیکوتاک شایدم تَقتَق کیبورد استاد که میآمد چشمهایم که تا نیمه آمده بود پایین دوباره میرفت بالا.
با خودم میگفتم، چه مینویسد اینقدر تندتند؟ یعنی ذهنش تندتند کلمه میفرستد به دستش. دستش هم تندتند روی کیبورد حرکت میکند. از کجا میآورد این همه کلمه، حرف و جمله را تندتند.
الان چه حرفی را دارد تایپ میکند تندتند.
چشمانم خابش میآید، گاهی میرود تا پایین که بیفتد اما دوباره بلندش میکنم. بعضی لحظهها را هم با چشم بسته دارم مینویسم. یاد قوانین مورفی افتادم.
حالا اگر کلاس نبود، هر کاری هم میکردم خابم نمیبرد که نمیبرد مثل جغد فقط خیره میماندم. بالاخره خابم برد بیدار شدم دیدم در گروه همرسانم هم خبری نیست.
از آقای آراسته پرسیدم گفتند، رفتند برای تحرک بدنی و راهرفتن در خانه. اما زمانی که بیدار شدم چند جرقه در ذهنم آمد. انگار با اینکه خابم برده بود، اما روحم فعالیت میکرده. بازم قوانین مورفی، حالا اگر بیدار بودم این همه جرقه و تَرقه به ذهنم نمیآمد.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
دیشب هوا سرد بود، زمانی که سردم میشود تا گرم نشوم خابم نمیبرد.
صبحم سردم بود. از نصفشب شروع کردم هِی به عطسه کردن.
خاهرم گفت کوچولو دوباره سرما خورد. گفتم نه. فقط عطسه میکنم.
صبح خابم برد که با صدای ساعت کوک موبایل بیدار شدم. دیدم ساعت ۸ را نشان میدهد.
به خاهرم گفتم به من سریع صبحانه بده بخورم.
الان ۸/۳۰ کلاس دارم.
اما سَر کلاس موقع نوشتن صدای تِیکوتاک شایدم تَقتَق کیبورد استاد که میآمد چشمهایم که تا نیمه آمده بود پایین دوباره میرفت بالا.
با خودم میگفتم، چه مینویسد اینقدر تندتند؟ یعنی ذهنش تندتند کلمه میفرستد به دستش. دستش هم تندتند روی کیبورد حرکت میکند. از کجا میآورد این همه کلمه، حرف و جمله را تندتند.
الان چه حرفی را دارد تایپ میکند تندتند.
چشمانم خابش میآید، گاهی میرود تا پایین که بیفتد اما دوباره بلندش میکنم. بعضی لحظهها را هم با چشم بسته دارم مینویسم. یاد قوانین مورفی افتادم.
حالا اگر کلاس نبود، هر کاری هم میکردم خابم نمیبرد که نمیبرد مثل جغد فقط خیره میماندم. بالاخره خابم برد بیدار شدم دیدم در گروه همرسانم هم خبری نیست.
از آقای آراسته پرسیدم گفتند، رفتند برای تحرک بدنی و راهرفتن در خانه. اما زمانی که بیدار شدم چند جرقه در ذهنم آمد. انگار با اینکه خابم برده بود، اما روحم فعالیت میکرده. بازم قوانین مورفی، حالا اگر بیدار بودم این همه جرقه و تَرقه به ذهنم نمیآمد.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
نهگفتن یا ترس؟
چقدر با شهامت زندگی میکنیم.
جایی که در تعارف قرار میگیرم، در رودربایستی، بزرگترهِ، عنوان شغلیشِ، در همه این موارد ما شهمامتمان را زندگی نمیکنیم.
چون ترس دارد در لایههای زیرین وجود ما کار میکند.
ترس از پذیرفته نشدن، ترس از رانده شدن و مورد قبول واقع نشدن.
شاید هر ۳ این کلمات بالا یک معنی را بدهند، اما در جایگاههای مختلف معنیشان متفاوت میشود.
زمانی که در این لحظات قرار میگیریم ترس کار میکند و "نه" را نمیتوانیم بگویم هر چند به ضرر ما باشد.
نهگفتن ارتباط مستقیم با عزتنفس و اعتمادبهنفس دارد.
هر موقع در مواردی قرار گرفتید که "نه" نمیتوانید بگویید از خود سوال بپرسید. سوال پرسیدن در درون از خود باعث میشود آگاهی در درون شما حرکت کند.
سوال:
از چی میترسم؟
هر سوالی که از درون بپرسیم جوابش را حتمن پیدا میکنیم. سوال پرسیدن باعث میشود از حالت اتوماتیکوار در بیایم در رفتار، احساس، تصمیمگیری.
مریمبانو صنعتی
#آگاهی
@Speechoff
چقدر با شهامت زندگی میکنیم.
جایی که در تعارف قرار میگیرم، در رودربایستی، بزرگترهِ، عنوان شغلیشِ، در همه این موارد ما شهمامتمان را زندگی نمیکنیم.
چون ترس دارد در لایههای زیرین وجود ما کار میکند.
ترس از پذیرفته نشدن، ترس از رانده شدن و مورد قبول واقع نشدن.
شاید هر ۳ این کلمات بالا یک معنی را بدهند، اما در جایگاههای مختلف معنیشان متفاوت میشود.
زمانی که در این لحظات قرار میگیریم ترس کار میکند و "نه" را نمیتوانیم بگویم هر چند به ضرر ما باشد.
نهگفتن ارتباط مستقیم با عزتنفس و اعتمادبهنفس دارد.
هر موقع در مواردی قرار گرفتید که "نه" نمیتوانید بگویید از خود سوال بپرسید. سوال پرسیدن در درون از خود باعث میشود آگاهی در درون شما حرکت کند.
سوال:
از چی میترسم؟
هر سوالی که از درون بپرسیم جوابش را حتمن پیدا میکنیم. سوال پرسیدن باعث میشود از حالت اتوماتیکوار در بیایم در رفتار، احساس، تصمیمگیری.
مریمبانو صنعتی
#آگاهی
@Speechoff
❤1
ما چه هستیم؟
جهانهستی تشکیل شده از انرژی.
زمانی که گرسنه میشویم غذا میخوریم و انرژی دریافت میکنیم برای کارهای روزانه. اما انرژی فقط غذا نیست. راه وردیش هم فقط دهان نیست.
گوش، چشم، مغز، پاها، دستها، قلب، نفس، زبان، احساس، همه انرژی دریافت میکنند. روح ما میشود مجموعه این انرژیها.
آنچه با گوش میشنویم چیست؟
«انتخاب موسیقی، پشت دیگران حرف شنیدن»
ما در طی روز دائم در حال انرژی دادن و انرژی گرفتن به خود، دیگران و جهانهستی هستیم.
حالا یکبار صبح زود یا زمانی که پارک خلوتست بروید و به موسیقی طبیعت گوش کنید.
«صدای پرندگان، صدای باد، صدای سکوت»
با چشم چه میبینیم؟
موقع تلویزیون دیدن، دیدار و شنیدار را به خورد خود میدهیم. مخصوصن زمان غذا خوردن.
آیا لازم است موقع غذا خوردن اخبار ناخوشایند دید و شنید؟
اگر تلویزیون را خاموش کنیم چه میشود.
درخت، پرندگان، گربه میبینیم.
چقدر نگاه نامطلوب داریم که فقط انرژی ما را میگیرد.
بیهوده در چشم دیگران نگاه میکنیم.
آیا باید در چشم همه نگاه کرد؟
زمانی که ما در چشم دیگری نگاه میکنیم نیمی از انرژی فیزیکی و روحی او را دریافت میکنیم. حالا او با خود چه کرده و چگونه بوده را شما نیمی از آن را دریافت کردید.
نمیگویم همه انرژی بَد دارند. نه تعبیر اشتباه نکنیم. داریم از مراقبت روح و انرژی خود صحبت میکنیم.
مغز تمام آنچه شما از راه دیدن، شنیدن، پاها، دستها، قلب، نفس، زبان، احساس انجام دادید را دریافت و پرداخت میکند برای فیزیک، ذهن و روح شما.
در طی روز دقت کنید ببنید با پاها و دستها چیکار میکنید؟
اگر در طی روز اهل رقصیدن هستید شما دارید برای بدن و روح خود انرژی تولید میکنید.
به جزء انرژی شادی، حرکت، تعادل، حضور، را در خود و در جهانهستی بوجود میآوردید.
همینطور تمام حرکات دست و پا، گوش، چشم، مغز، قلب، نفس، زبان، احساس را که بررسی کنید میبینید شما هر لحظه تولید انرژی در خود و جهانهستی دارید ایجاد میکنید و هر لحظه گیرنده و فرستنده هستید.
منظور از جهانهستی، اینست که هر آنچه در آنست، از آدمها تا حیوانات، طبیعت، اشیاء، اجرام آسمانیست.
زمانی که شما هر حرکتی را انجام دهید قلب هم آن انرژی را دریافت میکند. حتا زمانی که فردی را در آغوش میگیرید، انرژی آن فرد را دریافت کردید.
زمانی که ما بویی را اِستشمام میکنیم همان تاثیرات را میپذیریم. آنهایی که اهل مراقبه باشند این انرژی را به جزء راه تنفسی در سایر قسمتهای بدن احساس میکنند.
زبان که از لحظه بیدار شدن دارد انرژی صرف میکند. اما انتخاب میکند چه بگوید یا اتوماتیکوار فقط فقط بیان میکند.
کلمهها و واژهها همه دارای انرژیاند.
شخصی که بَدوبیار، کلمات نامناسب، حرفزدن پشت دیگران، دروغگفتن را انتخاب میکند دائم انرژی که از خود ارسال میکند، کیفیتش چیست؟
ما با هر احساسی زندگی کنیم این احساس در کل جهانهستی اثر میگذارد. احساسرضایت، احساسخشم، احساسناسپاسی، و دیگر احساسها.
از نظر جهانهستی فرقی نمیکند ما چه باشیم، دکتر، مهندس، پرفسور، هنرمند، رُفتگر، دیندار، بیدین، باشیم.
از نظر جهانهستی کیفیت ما مهمه. انرژی که شما هر لحظه فرستنده و گیرندهاش هستید.
در آخر همه این بخشها در روح ما اثر گذارست.
مریمبانو صنعتی
#آگاهی
@Speechoff
جهانهستی تشکیل شده از انرژی.
زمانی که گرسنه میشویم غذا میخوریم و انرژی دریافت میکنیم برای کارهای روزانه. اما انرژی فقط غذا نیست. راه وردیش هم فقط دهان نیست.
گوش، چشم، مغز، پاها، دستها، قلب، نفس، زبان، احساس، همه انرژی دریافت میکنند. روح ما میشود مجموعه این انرژیها.
آنچه با گوش میشنویم چیست؟
«انتخاب موسیقی، پشت دیگران حرف شنیدن»
ما در طی روز دائم در حال انرژی دادن و انرژی گرفتن به خود، دیگران و جهانهستی هستیم.
حالا یکبار صبح زود یا زمانی که پارک خلوتست بروید و به موسیقی طبیعت گوش کنید.
«صدای پرندگان، صدای باد، صدای سکوت»
با چشم چه میبینیم؟
موقع تلویزیون دیدن، دیدار و شنیدار را به خورد خود میدهیم. مخصوصن زمان غذا خوردن.
آیا لازم است موقع غذا خوردن اخبار ناخوشایند دید و شنید؟
اگر تلویزیون را خاموش کنیم چه میشود.
درخت، پرندگان، گربه میبینیم.
چقدر نگاه نامطلوب داریم که فقط انرژی ما را میگیرد.
بیهوده در چشم دیگران نگاه میکنیم.
آیا باید در چشم همه نگاه کرد؟
زمانی که ما در چشم دیگری نگاه میکنیم نیمی از انرژی فیزیکی و روحی او را دریافت میکنیم. حالا او با خود چه کرده و چگونه بوده را شما نیمی از آن را دریافت کردید.
نمیگویم همه انرژی بَد دارند. نه تعبیر اشتباه نکنیم. داریم از مراقبت روح و انرژی خود صحبت میکنیم.
مغز تمام آنچه شما از راه دیدن، شنیدن، پاها، دستها، قلب، نفس، زبان، احساس انجام دادید را دریافت و پرداخت میکند برای فیزیک، ذهن و روح شما.
در طی روز دقت کنید ببنید با پاها و دستها چیکار میکنید؟
اگر در طی روز اهل رقصیدن هستید شما دارید برای بدن و روح خود انرژی تولید میکنید.
به جزء انرژی شادی، حرکت، تعادل، حضور، را در خود و در جهانهستی بوجود میآوردید.
همینطور تمام حرکات دست و پا، گوش، چشم، مغز، قلب، نفس، زبان، احساس را که بررسی کنید میبینید شما هر لحظه تولید انرژی در خود و جهانهستی دارید ایجاد میکنید و هر لحظه گیرنده و فرستنده هستید.
منظور از جهانهستی، اینست که هر آنچه در آنست، از آدمها تا حیوانات، طبیعت، اشیاء، اجرام آسمانیست.
زمانی که شما هر حرکتی را انجام دهید قلب هم آن انرژی را دریافت میکند. حتا زمانی که فردی را در آغوش میگیرید، انرژی آن فرد را دریافت کردید.
زمانی که ما بویی را اِستشمام میکنیم همان تاثیرات را میپذیریم. آنهایی که اهل مراقبه باشند این انرژی را به جزء راه تنفسی در سایر قسمتهای بدن احساس میکنند.
زبان که از لحظه بیدار شدن دارد انرژی صرف میکند. اما انتخاب میکند چه بگوید یا اتوماتیکوار فقط فقط بیان میکند.
کلمهها و واژهها همه دارای انرژیاند.
شخصی که بَدوبیار، کلمات نامناسب، حرفزدن پشت دیگران، دروغگفتن را انتخاب میکند دائم انرژی که از خود ارسال میکند، کیفیتش چیست؟
ما با هر احساسی زندگی کنیم این احساس در کل جهانهستی اثر میگذارد. احساسرضایت، احساسخشم، احساسناسپاسی، و دیگر احساسها.
از نظر جهانهستی فرقی نمیکند ما چه باشیم، دکتر، مهندس، پرفسور، هنرمند، رُفتگر، دیندار، بیدین، باشیم.
از نظر جهانهستی کیفیت ما مهمه. انرژی که شما هر لحظه فرستنده و گیرندهاش هستید.
در آخر همه این بخشها در روح ما اثر گذارست.
مریمبانو صنعتی
#آگاهی
@Speechoff
❤1
هدف چیست؟
هدف آیا همان مسئلهست؟
یا مسائل مختلفی که داریم هر کدام هدف جداگانهای به حساب میآیند.
هر مسئله خودش یک هدفست.
اگر بخاهیم مسائل مختلفی را که داریم حل کنیم، باید به عنوان هدف نظر داشته باشیم.
ابتداء مسائل را روی برگه کاغذ مینویسیم.
برای هر مسئله قدمهای کوچک با ساعت معین تعیین میکنیم. ضروری نیست همه را یکروزه انجام دهیم. در طی ۱ هفته یا ۲ هفته زمان بگزاریم.
گاهی پیش میآید هر کاری میکنیم قدمی که گذاشتهایم را نمیتوانیم انجام دهیم. ذهن دچار رخوت یا سُستی شدهست. هر زمان نتوانستید قدمی که نوشتهاید را انجام دهید، این موارد را بررسی کنید.
1) کارهای عقب افتاده، هر چند جزیی. حتا دوختن یک دکمه لباس.
2) مرتبکردن اتاق شخصی یا بخشی که مربوط به شماست. مثل کمد، کتابخانه.
3) لوازمی که اصلن از آنها استفاده نمیکنید. شاید روزی مورد علاقهتان بوده اما الان کارایی ندارد. شاید برای دیگری لازم باشد. از لباس گرفته تا هر آنچه که مربوط به شماست اما الان استفادهای از آن نمیکنید.
4) نگاهی بر تغذیه داشته باشید. موادکارخانهای که فرآیند پیچیدهای دارند، ذهن و روان را هم پیچیده میکنند.
تغذیه اثر مستقیم با ذهن و روان و فعالیت مغز ما دارد.
گاهی با رعایت همین مورد تغذیه انباشتگی از ذهن، بدن و روح ما کاسته میشود.
با انجام دادن این موارد انرژی بُلوکه شده در ذهن و روان را جاری میکنیم.
مریمبانو صنعتی
#آگاهی
@Speechoff
هدف آیا همان مسئلهست؟
یا مسائل مختلفی که داریم هر کدام هدف جداگانهای به حساب میآیند.
هر مسئله خودش یک هدفست.
اگر بخاهیم مسائل مختلفی را که داریم حل کنیم، باید به عنوان هدف نظر داشته باشیم.
ابتداء مسائل را روی برگه کاغذ مینویسیم.
برای هر مسئله قدمهای کوچک با ساعت معین تعیین میکنیم. ضروری نیست همه را یکروزه انجام دهیم. در طی ۱ هفته یا ۲ هفته زمان بگزاریم.
گاهی پیش میآید هر کاری میکنیم قدمی که گذاشتهایم را نمیتوانیم انجام دهیم. ذهن دچار رخوت یا سُستی شدهست. هر زمان نتوانستید قدمی که نوشتهاید را انجام دهید، این موارد را بررسی کنید.
1) کارهای عقب افتاده، هر چند جزیی. حتا دوختن یک دکمه لباس.
2) مرتبکردن اتاق شخصی یا بخشی که مربوط به شماست. مثل کمد، کتابخانه.
3) لوازمی که اصلن از آنها استفاده نمیکنید. شاید روزی مورد علاقهتان بوده اما الان کارایی ندارد. شاید برای دیگری لازم باشد. از لباس گرفته تا هر آنچه که مربوط به شماست اما الان استفادهای از آن نمیکنید.
4) نگاهی بر تغذیه داشته باشید. موادکارخانهای که فرآیند پیچیدهای دارند، ذهن و روان را هم پیچیده میکنند.
تغذیه اثر مستقیم با ذهن و روان و فعالیت مغز ما دارد.
گاهی با رعایت همین مورد تغذیه انباشتگی از ذهن، بدن و روح ما کاسته میشود.
با انجام دادن این موارد انرژی بُلوکه شده در ذهن و روان را جاری میکنیم.
مریمبانو صنعتی
#آگاهی
@Speechoff
❤1👍1
تغییر فصل
با شروع فصل پاییز به غیر از تغییر آبوهوایی تغییر طبع فصل را هم داریم.
طبعپاییز سردوخشکست.
هر فصلی طبع خودش را دارد، با رعایتکردن نکاتی در مورد تغذیه و سبک زندگی در این فصل در رابطه با طبع خودمان باعث میشود بهتر از خود مراقبت کنیم.
نکاتتغذیهای:
1) خوردن خیار، گوجه، کاهو و لبنیات را کم یا در صورت امکان حذف کنیم. اگر استفاده میکنیم حتمن از مُصلحات مواد بهره ببریم.
برای سالاد از روغنزیتون. برای خوردن پنیر از زیره یا گردو.
اما جایگزین کردن لبنیات در وعده صبحانه، اگر قندخون و فشارخون ندارید ارده با شیره خرما یا انگور. یا تخممرغ آبپز برای کسانی که قند یا فشار دارند.
شکرقهوهای و شکرسرخ بهترین انتخابست. گرمست و در بدن تولید گرما میکند.
2) به جای سالاد میتوانید زیتون یا سبزیخوردن استفاده نماید. البته سبزیخوردن چون بیشتر سبزیهای تشکیل دهنده آن گرموخشکست برای طبع واتا که خشکیشان در پاییز و زمستان بیشتر میشود، نباید در خوردن آن زیادهروی کنند.
از خوردن ترشیجات پرهیز کنیم. کلن موادی که به طرف شوری میروند را استفاده نکنیم. چون فصلپاییز سودازاست و شوری سودا را بالا میبرد.
3) استفاده از غذاهای آبدار را بیشتر کنیم. خانواده سوپها، آشها، حلیم، آبگوشت.
برای استفاده گوشت، گوشت گوسفندی، چون طبعش گرمست. بلدرچین سردیش از گوشت مرغ کمترست.
4) برای خورشتها و غذاها شروع کنیم به ریختن فلفل یا پودر زنجبیل. البته اگر فشارخون بالا دارید نباید از این چاشنی استفاده نماید.
5) غذاهای سرخکردنی را کم یا حذف کنیم. به همان دلیل سودازایی فصلپاییز.
6) بادمجان، خانواده کلمها، کدو مواد غذایی هستند که سردیشان با مصلحات برطرف نمیشود. مخصوصن بادمجان که سردی بالایی دارد. بهترست حذف یا کمتر استفاده شوند.
7) غذای اصلی ما برنجست که جزء مواد غذایی سردست. برای گرفتن سردی برنج، هنگام دم کردن آن را با زیره یا زعفران دم کنید.
8) تنقلاتی مثل چیبسها، پاستیلها را استفاده نکنید. به همان دلیل سودازایی فصلپاییز. به جاش از کشمش، توتخشک و نخودچی که طبع گرم دارند یا از دانهها پسته، بادام استفاده نماید.
فصل پاییز و فیزیک ما
1) اگر جزء افرادی هستید که در این فصل دچار بیقراری، بیخابی، بهمریختگی، عصبانی شدن زود به هنگام را دچار میشوید.
شب قبل از خاب روغنزیتون یا روغنگنجد را به طور غیرمستقیم گرم کنید. مثل قوری روی کتری. در یک ظرفی که لازم ندارید برزید و بر روی کتری چند دقیقه بماند.
قبل از خاب انگشت کوچک را بزنید در روغن و ببرید در سوراخ بینی و دیواره هر ۲ سوراخ بینی را چرب کنید هر شب. حتا برای کسانی که در این فصل دچار خلط میشوند بسیار مفید واقع میشود.
2) افرادی که طبع واتا دارند یعنی طبع خشکی دارند در این فصل پوستشان بیشتر از بقیه افراد خشک میشود. مخصوصن در افراد سن بالا یا کودکی که طبع واتا دارد. این افراد بعد از حمام همان روغنزیتون یا گنجد را به طور غیرمستقیم گرم کنند و روی پوست بدن بمالند.
3) اگر جزء افرادی هستید که دچار افسردگی، یا رخوت در این فصل میشوید. صبحها صورت خود را با گلاب پاک کنید، شبها قبل از خاب چند قطره به بالش زیر سَرتان بهپاشید.
در خانه هر روز برای خود گلنرگس تهیه کنید، بزارید روی میز.
4) ورزش یا پیادهروی ساده بسیار مفید برای همه طبعها بهخصوص طبع واتاست.
مریمبانو صنعتی
#فصلپاییز
@Speechoff
با شروع فصل پاییز به غیر از تغییر آبوهوایی تغییر طبع فصل را هم داریم.
طبعپاییز سردوخشکست.
هر فصلی طبع خودش را دارد، با رعایتکردن نکاتی در مورد تغذیه و سبک زندگی در این فصل در رابطه با طبع خودمان باعث میشود بهتر از خود مراقبت کنیم.
نکاتتغذیهای:
1) خوردن خیار، گوجه، کاهو و لبنیات را کم یا در صورت امکان حذف کنیم. اگر استفاده میکنیم حتمن از مُصلحات مواد بهره ببریم.
برای سالاد از روغنزیتون. برای خوردن پنیر از زیره یا گردو.
اما جایگزین کردن لبنیات در وعده صبحانه، اگر قندخون و فشارخون ندارید ارده با شیره خرما یا انگور. یا تخممرغ آبپز برای کسانی که قند یا فشار دارند.
شکرقهوهای و شکرسرخ بهترین انتخابست. گرمست و در بدن تولید گرما میکند.
2) به جای سالاد میتوانید زیتون یا سبزیخوردن استفاده نماید. البته سبزیخوردن چون بیشتر سبزیهای تشکیل دهنده آن گرموخشکست برای طبع واتا که خشکیشان در پاییز و زمستان بیشتر میشود، نباید در خوردن آن زیادهروی کنند.
از خوردن ترشیجات پرهیز کنیم. کلن موادی که به طرف شوری میروند را استفاده نکنیم. چون فصلپاییز سودازاست و شوری سودا را بالا میبرد.
3) استفاده از غذاهای آبدار را بیشتر کنیم. خانواده سوپها، آشها، حلیم، آبگوشت.
برای استفاده گوشت، گوشت گوسفندی، چون طبعش گرمست. بلدرچین سردیش از گوشت مرغ کمترست.
4) برای خورشتها و غذاها شروع کنیم به ریختن فلفل یا پودر زنجبیل. البته اگر فشارخون بالا دارید نباید از این چاشنی استفاده نماید.
5) غذاهای سرخکردنی را کم یا حذف کنیم. به همان دلیل سودازایی فصلپاییز.
6) بادمجان، خانواده کلمها، کدو مواد غذایی هستند که سردیشان با مصلحات برطرف نمیشود. مخصوصن بادمجان که سردی بالایی دارد. بهترست حذف یا کمتر استفاده شوند.
7) غذای اصلی ما برنجست که جزء مواد غذایی سردست. برای گرفتن سردی برنج، هنگام دم کردن آن را با زیره یا زعفران دم کنید.
8) تنقلاتی مثل چیبسها، پاستیلها را استفاده نکنید. به همان دلیل سودازایی فصلپاییز. به جاش از کشمش، توتخشک و نخودچی که طبع گرم دارند یا از دانهها پسته، بادام استفاده نماید.
فصل پاییز و فیزیک ما
1) اگر جزء افرادی هستید که در این فصل دچار بیقراری، بیخابی، بهمریختگی، عصبانی شدن زود به هنگام را دچار میشوید.
شب قبل از خاب روغنزیتون یا روغنگنجد را به طور غیرمستقیم گرم کنید. مثل قوری روی کتری. در یک ظرفی که لازم ندارید برزید و بر روی کتری چند دقیقه بماند.
قبل از خاب انگشت کوچک را بزنید در روغن و ببرید در سوراخ بینی و دیواره هر ۲ سوراخ بینی را چرب کنید هر شب. حتا برای کسانی که در این فصل دچار خلط میشوند بسیار مفید واقع میشود.
2) افرادی که طبع واتا دارند یعنی طبع خشکی دارند در این فصل پوستشان بیشتر از بقیه افراد خشک میشود. مخصوصن در افراد سن بالا یا کودکی که طبع واتا دارد. این افراد بعد از حمام همان روغنزیتون یا گنجد را به طور غیرمستقیم گرم کنند و روی پوست بدن بمالند.
3) اگر جزء افرادی هستید که دچار افسردگی، یا رخوت در این فصل میشوید. صبحها صورت خود را با گلاب پاک کنید، شبها قبل از خاب چند قطره به بالش زیر سَرتان بهپاشید.
در خانه هر روز برای خود گلنرگس تهیه کنید، بزارید روی میز.
4) ورزش یا پیادهروی ساده بسیار مفید برای همه طبعها بهخصوص طبع واتاست.
مریمبانو صنعتی
#فصلپاییز
@Speechoff
🔥3❤1
کنش یا واکنش؟
شما بیشتر در طی روز در کنش هستید یا در واکنش؟
چه زمانی باید کنش یا واکنش داشته باشیم.
کنش چیست؟
کنش ممکنست، ذهنی، درونی یا بیرونی باشد.
کنش به دنبال یک هدف خاصست.
واکنش چیست؟
واکنش رفتاریست که ما سریع و بدون تفکر انجام میدهیم. بیشتر بعد بیرونی دارد. مثل، خشم، ترس، دادزدن. هرگونه رفتاری که بدون فکر باشد.
مثل زمانی که شما میترسید از گربه عقب میروید یا داد میزنید. به این رفتار سریع، بدون تعقل واکنش میگوییم.
حالا در این بِین وضعیتمحرک هم داریم.
ما در چه وضعیتی تحریک میشویم و واکنش نشان میدهیم؟
گاهی یک وضعیت باعث واکنش ما میشود. مثل اینکه شما در خیابان هستید، اگر باران شدید بیاید و چتر نداشته باشید، اولین واکنش شما اینست که در مغازهای یا جایی پیدا کنید که سَرتان خیس نشود. وضعیتمحرک اینجا باران بودهست.
اما وضعیتمحرک فقط پدیدههای بیرونی نیستند.
مهمترین وضعیتمحرک آدمها هستند.
چون شما هر لحظه در تقابل با کنش و واکنش هستید.
بیشتر مواقع واکنش بدون تفکر همه مسائل را پیچیده میکند. حتا روابط را بَرهم میزند.
گاهی خود آدمها خودشان وضعیتمحرک هستند.
آنچه من در تجربه دیدم بعضی خود طالب وضعیتمحرکاند یا اتوماتیکوار بدون آگاهی این رفتار را انجام میدهند.
در دوره کارشناسی استاد شاهنامه خودش وضعیتمحرک بود.
کلاس ۸ صبح با ایشان بود.
خب طبق معمول کلاسهای ۸ صبح بیشتر با تاخیر وارد کلاس میشدند. ایشان هر فردی که دیر میآمد یکربع با آن فرد گفتگو میکرد. این پرسه تا یکربع به ۹ ادامه داشت.
حالا کافی بود سَر کلاس فردی به گوشیش نگاهی میکرد دیگر وِل کن ماجرا نبود. با آن فرد وارد دعوا میشد. او از درون این وضعیتمحرک را بوجود میآورد تا طی کلاس درگیری لفظی داشته باشد.
همیشه بعد از کلاسش سردرد میگرفتیم یا بیانرژی میشدیم. همیشه دلش قَنج میرفت که با منم بحثی راه بِیندازد. اما من هیجوقت آتو به دستش نمیدادم.
البته او مرا نمیشناخت و نمیدانست من چه واکنشی برایش دارم.
همیشه زمانی که دعواش میگرفت به من نگاه میکرد و میگفت صنعتی در دلت هر چی گفتی بِدان که حق با منه. منم لبخندی بهش کادو میدادم.
تا بالاخره نوبت من شد. من چون اَزش خوشم نمیآمد سَر کلاسش میرفتم عقب پیش پسرهای کلاس مینِشستم. بعد برمیگشت میگفت برای خودت تیم پسر جمع میکنی.
روز موعد رسید. بعد از یک ترم، سَر کلاس خاقانی نوبت من شد. نمیدانم چطوری یک ترم خودداری کرده بود.
با من وارد جدل شد. جوابش را در حد ۲ کلمه دادم و کتابم را جمع کردم از سَر کلاس آمدم بیرون. پسرها هم به دنبالم. رفتیم پیش ریئس داخلی دانشگاه. غیر از خودم، کارهای ترمهای قِبلش را هم گفتم.
پسرها گفتند بیا نامه بنویس. مدیر گروه آن زمان آقایدکتر گفتند به خاطر من نامه ننویس. من رسیدگی میکنم. به آقایدکتر گفتم فقط به خاطر شما نمینویسم. من کاری کردم دیگه حواسش نسبت به من و کلاسی که من دَرش هستم جمع کند.
اینکه ما چقدر از درون به قلاب طرف مقابل گیر میکنیم مهمه. بعضی از افراد دوستدارند هر لحظه قلاب بندازند، این شمایید که به قلاب او گیر کنید یا نه؟
مریمبانو صنعتی
#آگاهی
@Speechoff
شما بیشتر در طی روز در کنش هستید یا در واکنش؟
چه زمانی باید کنش یا واکنش داشته باشیم.
کنش چیست؟
کنش ممکنست، ذهنی، درونی یا بیرونی باشد.
کنش به دنبال یک هدف خاصست.
واکنش چیست؟
واکنش رفتاریست که ما سریع و بدون تفکر انجام میدهیم. بیشتر بعد بیرونی دارد. مثل، خشم، ترس، دادزدن. هرگونه رفتاری که بدون فکر باشد.
مثل زمانی که شما میترسید از گربه عقب میروید یا داد میزنید. به این رفتار سریع، بدون تعقل واکنش میگوییم.
حالا در این بِین وضعیتمحرک هم داریم.
ما در چه وضعیتی تحریک میشویم و واکنش نشان میدهیم؟
گاهی یک وضعیت باعث واکنش ما میشود. مثل اینکه شما در خیابان هستید، اگر باران شدید بیاید و چتر نداشته باشید، اولین واکنش شما اینست که در مغازهای یا جایی پیدا کنید که سَرتان خیس نشود. وضعیتمحرک اینجا باران بودهست.
اما وضعیتمحرک فقط پدیدههای بیرونی نیستند.
مهمترین وضعیتمحرک آدمها هستند.
چون شما هر لحظه در تقابل با کنش و واکنش هستید.
بیشتر مواقع واکنش بدون تفکر همه مسائل را پیچیده میکند. حتا روابط را بَرهم میزند.
گاهی خود آدمها خودشان وضعیتمحرک هستند.
آنچه من در تجربه دیدم بعضی خود طالب وضعیتمحرکاند یا اتوماتیکوار بدون آگاهی این رفتار را انجام میدهند.
در دوره کارشناسی استاد شاهنامه خودش وضعیتمحرک بود.
کلاس ۸ صبح با ایشان بود.
خب طبق معمول کلاسهای ۸ صبح بیشتر با تاخیر وارد کلاس میشدند. ایشان هر فردی که دیر میآمد یکربع با آن فرد گفتگو میکرد. این پرسه تا یکربع به ۹ ادامه داشت.
حالا کافی بود سَر کلاس فردی به گوشیش نگاهی میکرد دیگر وِل کن ماجرا نبود. با آن فرد وارد دعوا میشد. او از درون این وضعیتمحرک را بوجود میآورد تا طی کلاس درگیری لفظی داشته باشد.
همیشه بعد از کلاسش سردرد میگرفتیم یا بیانرژی میشدیم. همیشه دلش قَنج میرفت که با منم بحثی راه بِیندازد. اما من هیجوقت آتو به دستش نمیدادم.
البته او مرا نمیشناخت و نمیدانست من چه واکنشی برایش دارم.
همیشه زمانی که دعواش میگرفت به من نگاه میکرد و میگفت صنعتی در دلت هر چی گفتی بِدان که حق با منه. منم لبخندی بهش کادو میدادم.
تا بالاخره نوبت من شد. من چون اَزش خوشم نمیآمد سَر کلاسش میرفتم عقب پیش پسرهای کلاس مینِشستم. بعد برمیگشت میگفت برای خودت تیم پسر جمع میکنی.
روز موعد رسید. بعد از یک ترم، سَر کلاس خاقانی نوبت من شد. نمیدانم چطوری یک ترم خودداری کرده بود.
با من وارد جدل شد. جوابش را در حد ۲ کلمه دادم و کتابم را جمع کردم از سَر کلاس آمدم بیرون. پسرها هم به دنبالم. رفتیم پیش ریئس داخلی دانشگاه. غیر از خودم، کارهای ترمهای قِبلش را هم گفتم.
پسرها گفتند بیا نامه بنویس. مدیر گروه آن زمان آقایدکتر گفتند به خاطر من نامه ننویس. من رسیدگی میکنم. به آقایدکتر گفتم فقط به خاطر شما نمینویسم. من کاری کردم دیگه حواسش نسبت به من و کلاسی که من دَرش هستم جمع کند.
اینکه ما چقدر از درون به قلاب طرف مقابل گیر میکنیم مهمه. بعضی از افراد دوستدارند هر لحظه قلاب بندازند، این شمایید که به قلاب او گیر کنید یا نه؟
مریمبانو صنعتی
#آگاهی
@Speechoff
👏2
جمعیت خانواده
همیشه به خاهرم میگویم چرا مامان ما بچه زیاد نیاورده. قدیمیها همه ۶ تا، ۷ تا بچه آوردند.
فقط ما ۳ تا هستیم. اگر ما هم ۷ تا بودیم، الان هر کدامشان هم ۲ یا ۳ تا بچه داشتند الان جمعیت ما هم زیاد بود.
خاهرم میگوید تو خودت اندازه ۲۰ نفریی. ببین آنهایی که ۲۰ نفراند اندازه تو شلوغ میکنند.
تلویزیون داشت رباطهایی نشان میداد که کاملن شبیه آدمها بودند، احساسات داشتند، معادل آدمها از هر نظر.
به خاهرم گفتم، خب چندتا از اینا بخریم.
خاهرم گفت میخاهی چیکار کنی؟
گفتم جمعیت ما کمه. زیاد بشویم دیگه.
احساساتم دارند خوبه.
مدلی که تلویزیون داشت نشان میداد خانم بود و کلی هم آرایش داشت. گفتم خیلی هم عالیه. چندتا بگیریم خوبه برای ما.
خاهرم گفت : من همین تو فِسقلی و گربهها را جمعوجور میکنم کافیه، دیگه نمیخاد جمعیت زیاد کنی.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
همیشه به خاهرم میگویم چرا مامان ما بچه زیاد نیاورده. قدیمیها همه ۶ تا، ۷ تا بچه آوردند.
فقط ما ۳ تا هستیم. اگر ما هم ۷ تا بودیم، الان هر کدامشان هم ۲ یا ۳ تا بچه داشتند الان جمعیت ما هم زیاد بود.
خاهرم میگوید تو خودت اندازه ۲۰ نفریی. ببین آنهایی که ۲۰ نفراند اندازه تو شلوغ میکنند.
تلویزیون داشت رباطهایی نشان میداد که کاملن شبیه آدمها بودند، احساسات داشتند، معادل آدمها از هر نظر.
به خاهرم گفتم، خب چندتا از اینا بخریم.
خاهرم گفت میخاهی چیکار کنی؟
گفتم جمعیت ما کمه. زیاد بشویم دیگه.
احساساتم دارند خوبه.
مدلی که تلویزیون داشت نشان میداد خانم بود و کلی هم آرایش داشت. گفتم خیلی هم عالیه. چندتا بگیریم خوبه برای ما.
خاهرم گفت : من همین تو فِسقلی و گربهها را جمعوجور میکنم کافیه، دیگه نمیخاد جمعیت زیاد کنی.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
👏2
MaryamBAno|SPeech off pinned «تغییر فصل با شروع فصل پاییز به غیر از تغییر آبوهوایی تغییر طبع فصل را هم داریم. طبعپاییز سردوخشکست. هر فصلی طبع خودش را دارد، با رعایتکردن نکاتی در مورد تغذیه و سبک زندگی در این فصل در رابطه با طبع خودمان باعث میشود بهتر از خود مراقبت کنیم. نکاتتغذیهای:…»
همیشه منتظرش بودم تا بیاد. «عشق»
سالهاست به انتظار نشستهام که بیاد. «عشق»
آمد.
دیدمش.
«عشق»
که بلد باشد. «عشق»
که بداند. «عشق»
که بشناسد. «عشق»
که باهوش من باشد. «عشق»
آمد.
دیدمش.
«عشق»
من را بداند. «عشق»
من را بلد باشد. «عشق»
من را بشناسد. «عشق»
خودش را بداند. «عشق»
خودش را بلد باشد. «عشق»
خودش را بشناسد. «عشق»
آمد.
دیدمش.
«عشق»
حافظا بخاند و سعدی بداند. «عشق»
بخاند و بشنود. «عشق»
من را بخاند و بشنود. «عشق»
خودش را هم بخاند و بشنود. «عشق»
آمد.
دیدمش.
«عشق»
نگفته بداند من را. «عشق»
خودش را بداند. «عشق»
آمد.
دیدمش.
«عشق»
من را دید. «عشق»
گفت. «عشق»
فقط شعر خاند. «عشق»
منم سرودم. «عشق»
چشمانم گفت. «عشق»
او لبهایش خاند. «عشق»
من دستانم نوشت. «عشق»
او به دنبالم آمد. «عشق»
آمد.
دیدمش.
«عشق»
نه لب او نه دست من نه چِشمِمان نه قدمهایمان هیچ کدام بههم نرسیدند. «عشق»
آمد.
دیدمش.
«عشق»
جاری شد در من. «عشق»
در روحم. «عشق»
در ذهنم. «عشق»
در دلم. «عشق»
آمد.
دیدمش.
«عشق»
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
سالهاست به انتظار نشستهام که بیاد. «عشق»
آمد.
دیدمش.
«عشق»
که بلد باشد. «عشق»
که بداند. «عشق»
که بشناسد. «عشق»
که باهوش من باشد. «عشق»
آمد.
دیدمش.
«عشق»
من را بداند. «عشق»
من را بلد باشد. «عشق»
من را بشناسد. «عشق»
خودش را بداند. «عشق»
خودش را بلد باشد. «عشق»
خودش را بشناسد. «عشق»
آمد.
دیدمش.
«عشق»
حافظا بخاند و سعدی بداند. «عشق»
بخاند و بشنود. «عشق»
من را بخاند و بشنود. «عشق»
خودش را هم بخاند و بشنود. «عشق»
آمد.
دیدمش.
«عشق»
نگفته بداند من را. «عشق»
خودش را بداند. «عشق»
آمد.
دیدمش.
«عشق»
من را دید. «عشق»
گفت. «عشق»
فقط شعر خاند. «عشق»
منم سرودم. «عشق»
چشمانم گفت. «عشق»
او لبهایش خاند. «عشق»
من دستانم نوشت. «عشق»
او به دنبالم آمد. «عشق»
آمد.
دیدمش.
«عشق»
نه لب او نه دست من نه چِشمِمان نه قدمهایمان هیچ کدام بههم نرسیدند. «عشق»
آمد.
دیدمش.
«عشق»
جاری شد در من. «عشق»
در روحم. «عشق»
در ذهنم. «عشق»
در دلم. «عشق»
آمد.
دیدمش.
«عشق»
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
❤2👏1
آقا چی دارد؟ خانم چی ندارد؟
دیروز رفته بودم تهران دکتر. پرستار خانهاش کرج بود. از ۸ صبح تا ۱۵/۳۰ یا همان ۳/۳۰ خودمان همراه من بود.
بعد از دکتر کارت پول را دادم دست پرستار چندتا کار انجام بدهد. پول خودش و راننده را هم انتقال دهد.
مبلغی که شرکت تعیین کرده را نپذیرفت. گفت من بیشتر میزنم. تازه پول ناهار و صبحانه را برنمیدارم. شما باید صبحانه و ناهار من را میدادید.
گفتم شرکت چنین بخشی را تعریف نکرده. شما هم نیامدید بیمارستان پیش من بمانید یا در منزل که من وعدههای غذایی به شما بدهم.
به هر حال او حرف خودش را به کرسی نشاند و مبلغی که دوست داشت را واریز کرد. حرفی نزدم. رسیدیم خانه به مسئوول شرکت زنگ زدم گفت پیام بدهید.
گفتم حرفم را پیامکی نمیتوانم بزنم. ۶ عصر زنگ زده بود که من دیگر به علت خستگی و بدن درد خابم برده بود.
امروز زنگ زدم و مطلب را گفتم به مسئوول مربوطه. او هم گفت پیگیری میکنم.
خاهرم گفت ول کن، الان خرما شده بستهای ۴۰۰ تومان. تو فکر کن چند بسته خرما خیرات دادی.
گفتم اصلن مسئله پول نیست.
دکتری که رفتم پِیشش برای چکاپ، ۷ میلیون ویزیتش را گفت کارتبهکارت بکنید.
اینکه او فکر میکند چون من خانمم و میتواند از من پول زُور بگیرد، این مسئله اساسیست. بعد هم فکر میکند چون من در خانهام از قیمت ساندویج و غذای رستوران خبر ندارم. آن همه دروغ میگوید.
میخاستم بهش بگویم شما که اینقدر پُز روشنفکری نسبت به دختران و خانمها دارید چرا مثل بقیه تا خانمی را میبینید که آقا همراهش نیست میخاهید سَرکیسهاش کنید.
این روشنفکری ریشهاش در چیست؟
فقط پُز؟
در عمل نسبت به خانمها و دختران چیکار میکنید؟
از بنگاههای اَملاک بگیر تا خرید لوازم برقی و سایر موارد.
یاد زمانی که بنایی خانه را انجام میدادیم افتادم. برای خرید مصالح خودم میرفتم.
مصالح فروشی برگشت گفت سری بعد با آقا بیا.
گفتم آقا چی دارد که من ندارم؟
چشم، گوش، بینی، دهان، هر چی که او دارد منم دارم.
مصالح فروشه گفت نه منظورم این نبود خدایی نکرده شما کِموکِسری دارید. یهوقت بحثی پیش بیاد سَر قیمت با خانم نمیتوانم بحث کنم.
گفتم شما نگران این بخش نباشید. من خودم از عُهده خودم بَرمیآیم.
موقع انتخاب سرامیک، در مغازه از هر مدل ۱ یا ۲تا میگذارند. من انتخاب کردم. گفت مسئوول انبار ۹ شب میآید. شب با آقا تشریف بیارید برید انبار.
گفتم باشد.
شب رفتم. دید تنهام.
گفت تنهایی میخاهید برید انبار؟
گفتم خب بَلی. مشکل چیه؟
گفت خودم باید در مغازه باشم باید با کارگر برید.
گفتم مشکلی نیست. سوار وانت شدم با کارگر رفتیم انبار.
وانت وارد انبار شد، کارگرهای دیگه وایساده بودند که با یک آقا دست بدهند و سلاموعلیک کنند، دیدند من از وانت پیاده شدم. ۴چشمی من نگاه میکردند. بعدن یادشان آمد که باید سلام بدهند.
خلاصه راننده رفت سگ داخل انبار را بست. آمد گفت شما وایسید من و کارگرها سرامیکها را میآوریم. چیدن تمام شد.
گفتم چندتا کارگر بیاورید که سرامیکها را داخل حیاط خالی کنند. طی راه راننده هِی میگفت دختر، خانم اینطوری ندیدم. گفتم خب حالا دیدی. چی شده.
خلاصه هر جا میرفتم برای کار بنایی، همین جریان با آقا بیاید را داشتم.
چطورست مرد به تنهایی پذیرفته میشود همهجا اما خانم نه.
آخر نفهمیدم آقا چی دارد که من ندارم؟
کاش به جای پُز روشنفکری دیدگاه و ذهن مردان نسبت به جنس خانم تغییر میکرد.
خانم به تنهایی خانم و کاملست.
البته برای این تغییر بالای هزار سال باید کُشته بدهیم.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
دیروز رفته بودم تهران دکتر. پرستار خانهاش کرج بود. از ۸ صبح تا ۱۵/۳۰ یا همان ۳/۳۰ خودمان همراه من بود.
بعد از دکتر کارت پول را دادم دست پرستار چندتا کار انجام بدهد. پول خودش و راننده را هم انتقال دهد.
مبلغی که شرکت تعیین کرده را نپذیرفت. گفت من بیشتر میزنم. تازه پول ناهار و صبحانه را برنمیدارم. شما باید صبحانه و ناهار من را میدادید.
گفتم شرکت چنین بخشی را تعریف نکرده. شما هم نیامدید بیمارستان پیش من بمانید یا در منزل که من وعدههای غذایی به شما بدهم.
به هر حال او حرف خودش را به کرسی نشاند و مبلغی که دوست داشت را واریز کرد. حرفی نزدم. رسیدیم خانه به مسئوول شرکت زنگ زدم گفت پیام بدهید.
گفتم حرفم را پیامکی نمیتوانم بزنم. ۶ عصر زنگ زده بود که من دیگر به علت خستگی و بدن درد خابم برده بود.
امروز زنگ زدم و مطلب را گفتم به مسئوول مربوطه. او هم گفت پیگیری میکنم.
خاهرم گفت ول کن، الان خرما شده بستهای ۴۰۰ تومان. تو فکر کن چند بسته خرما خیرات دادی.
گفتم اصلن مسئله پول نیست.
دکتری که رفتم پِیشش برای چکاپ، ۷ میلیون ویزیتش را گفت کارتبهکارت بکنید.
اینکه او فکر میکند چون من خانمم و میتواند از من پول زُور بگیرد، این مسئله اساسیست. بعد هم فکر میکند چون من در خانهام از قیمت ساندویج و غذای رستوران خبر ندارم. آن همه دروغ میگوید.
میخاستم بهش بگویم شما که اینقدر پُز روشنفکری نسبت به دختران و خانمها دارید چرا مثل بقیه تا خانمی را میبینید که آقا همراهش نیست میخاهید سَرکیسهاش کنید.
این روشنفکری ریشهاش در چیست؟
فقط پُز؟
در عمل نسبت به خانمها و دختران چیکار میکنید؟
از بنگاههای اَملاک بگیر تا خرید لوازم برقی و سایر موارد.
یاد زمانی که بنایی خانه را انجام میدادیم افتادم. برای خرید مصالح خودم میرفتم.
مصالح فروشی برگشت گفت سری بعد با آقا بیا.
گفتم آقا چی دارد که من ندارم؟
چشم، گوش، بینی، دهان، هر چی که او دارد منم دارم.
مصالح فروشه گفت نه منظورم این نبود خدایی نکرده شما کِموکِسری دارید. یهوقت بحثی پیش بیاد سَر قیمت با خانم نمیتوانم بحث کنم.
گفتم شما نگران این بخش نباشید. من خودم از عُهده خودم بَرمیآیم.
موقع انتخاب سرامیک، در مغازه از هر مدل ۱ یا ۲تا میگذارند. من انتخاب کردم. گفت مسئوول انبار ۹ شب میآید. شب با آقا تشریف بیارید برید انبار.
گفتم باشد.
شب رفتم. دید تنهام.
گفت تنهایی میخاهید برید انبار؟
گفتم خب بَلی. مشکل چیه؟
گفت خودم باید در مغازه باشم باید با کارگر برید.
گفتم مشکلی نیست. سوار وانت شدم با کارگر رفتیم انبار.
وانت وارد انبار شد، کارگرهای دیگه وایساده بودند که با یک آقا دست بدهند و سلاموعلیک کنند، دیدند من از وانت پیاده شدم. ۴چشمی من نگاه میکردند. بعدن یادشان آمد که باید سلام بدهند.
خلاصه راننده رفت سگ داخل انبار را بست. آمد گفت شما وایسید من و کارگرها سرامیکها را میآوریم. چیدن تمام شد.
گفتم چندتا کارگر بیاورید که سرامیکها را داخل حیاط خالی کنند. طی راه راننده هِی میگفت دختر، خانم اینطوری ندیدم. گفتم خب حالا دیدی. چی شده.
خلاصه هر جا میرفتم برای کار بنایی، همین جریان با آقا بیاید را داشتم.
چطورست مرد به تنهایی پذیرفته میشود همهجا اما خانم نه.
آخر نفهمیدم آقا چی دارد که من ندارم؟
کاش به جای پُز روشنفکری دیدگاه و ذهن مردان نسبت به جنس خانم تغییر میکرد.
خانم به تنهایی خانم و کاملست.
البته برای این تغییر بالای هزار سال باید کُشته بدهیم.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
👏3❤2
راز
تو را لابهلای شرقبنفشه دیدمت
راز من و تو آنجاست
نمیدانم، خودت و من را خاندهای آنجا؟
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
تو را لابهلای شرقبنفشه دیدمت
راز من و تو آنجاست
نمیدانم، خودت و من را خاندهای آنجا؟
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
👏1
دَمبیهوا
باد سَخا روح شُوق را میآورد هردَم بیهوا
باد صبا شُور دل میبرد در دل
باد هوا روح مرا میبرد هردَم بیهوا
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
باد سَخا روح شُوق را میآورد هردَم بیهوا
باد صبا شُور دل میبرد در دل
باد هوا روح مرا میبرد هردَم بیهوا
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
چرا دکترهای تحصیل کرده در ایران بیسوادند؟
1) نمونهاش خودم. در دانشگاههای ایران درس خاندم. البته من پزشکی نخاندم. اگر میخاندم کسی را معاینه نمیکردم.
2) استادهای آنها هم مثل استادهای ما. استادش در همینجا درس خانده. بیشتر بلد نیست.
3) دکترهای که تحصیل خارجی دارند، علمشانم خارجیه.
4) احتمالن مثل استادهای ما برایشان از زندگی شخصیشان گفتند تا درس بدهند.
5) شایدم مُرده موقع تشریح بلند شده از زندگی شخصیش برای دانشجوهای پزشکی گفته.
6) شایدم مُرده راضی نبوده تشریح بشود اینها علمشان حرام شده.
7) یکی از استادهام هر درسی داشتیم باهاش میگفت خودتان بخانید. خب فکرش را بکنید به دانشجو پزشکی بگویند خودت بخان. چه میشود؟
مریمبانو صنعتی
#طنز
@Speechoff
1) نمونهاش خودم. در دانشگاههای ایران درس خاندم. البته من پزشکی نخاندم. اگر میخاندم کسی را معاینه نمیکردم.
2) استادهای آنها هم مثل استادهای ما. استادش در همینجا درس خانده. بیشتر بلد نیست.
3) دکترهای که تحصیل خارجی دارند، علمشانم خارجیه.
4) احتمالن مثل استادهای ما برایشان از زندگی شخصیشان گفتند تا درس بدهند.
5) شایدم مُرده موقع تشریح بلند شده از زندگی شخصیش برای دانشجوهای پزشکی گفته.
6) شایدم مُرده راضی نبوده تشریح بشود اینها علمشان حرام شده.
7) یکی از استادهام هر درسی داشتیم باهاش میگفت خودتان بخانید. خب فکرش را بکنید به دانشجو پزشکی بگویند خودت بخان. چه میشود؟
مریمبانو صنعتی
#طنز
@Speechoff
👍1