دیروز که در ماشین بودم ماشین به آرامی داشت از جلوی دانشکده کشاورزی رَد میشد، شروع نردههای دانشکده تا نزدیک بلوار امامزادهست.
همینطور که ماشین میرفت، رفتم به سالهای راهنمایی. دوستم لیلا به خاطر شغل پدرش خانهشان در داخل دانشکده بود. از مدرسه ما به مدرسه پسرها راه داشت و در انتهای مدرسه پسرانه دَری داشت به طرف دانشکده کشاورزی.
من، لیلا، مهتاب، مریم با کلی خوراکیهایی که برده بودیم، ساعتها زیر درختهای دانشکده مینشستیم. کلی عکس میگرفتیم.
بعضی درختها ۲ قلو بودند، یعنی از زمین تا قسمتی از درخت ۲ تنه به هم چسبیده بودند. از آن درختها میرفتم بالا. از بالای درخت، دیدن جنگل بودن دانشکده زیباتر بود. مهتاب همیشه اینکار را میکردم، میگفت پرواز نکنی بری؟ ما بمونیم. بیا پایین.
روی یکی از درختها که رفته بودم لانه سنجاب پیدا کردم. سنجابه با تعجب من نگاه میکرد. آمدم پایین دنبالم آمد پایین. مهتاب گفت این فکر کرده تو سنجاب جدیدی اما بزرگترش حالا آمده باهات ارتباط برقرار کند.
آن روز هر چی خوراکی داشتیم بهش دادیم. بعد مهتاب بلند شد گفت، سنجاب جان این مریمبانوِ، من مهتابم، لیلا، مریم. سنجابه هم با دقت مهتاب نگاه میکرد. مهتاب تاریخ امتحانها را هم برایش خاند. گفت ما بعد از امتحانات میآییم پِیشت. دیگه بعد از امتحانات میرفتیم پیش درخت سنجاب دار. نمیدانم عمر سنجابها چقدره؟ هنوز زندهست یا نه.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
همینطور که ماشین میرفت، رفتم به سالهای راهنمایی. دوستم لیلا به خاطر شغل پدرش خانهشان در داخل دانشکده بود. از مدرسه ما به مدرسه پسرها راه داشت و در انتهای مدرسه پسرانه دَری داشت به طرف دانشکده کشاورزی.
من، لیلا، مهتاب، مریم با کلی خوراکیهایی که برده بودیم، ساعتها زیر درختهای دانشکده مینشستیم. کلی عکس میگرفتیم.
بعضی درختها ۲ قلو بودند، یعنی از زمین تا قسمتی از درخت ۲ تنه به هم چسبیده بودند. از آن درختها میرفتم بالا. از بالای درخت، دیدن جنگل بودن دانشکده زیباتر بود. مهتاب همیشه اینکار را میکردم، میگفت پرواز نکنی بری؟ ما بمونیم. بیا پایین.
روی یکی از درختها که رفته بودم لانه سنجاب پیدا کردم. سنجابه با تعجب من نگاه میکرد. آمدم پایین دنبالم آمد پایین. مهتاب گفت این فکر کرده تو سنجاب جدیدی اما بزرگترش حالا آمده باهات ارتباط برقرار کند.
آن روز هر چی خوراکی داشتیم بهش دادیم. بعد مهتاب بلند شد گفت، سنجاب جان این مریمبانوِ، من مهتابم، لیلا، مریم. سنجابه هم با دقت مهتاب نگاه میکرد. مهتاب تاریخ امتحانها را هم برایش خاند. گفت ما بعد از امتحانات میآییم پِیشت. دیگه بعد از امتحانات میرفتیم پیش درخت سنجاب دار. نمیدانم عمر سنجابها چقدره؟ هنوز زندهست یا نه.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
🥰1
میخاهم قبل از تو بمیرم
خاکستر میشوم
و کنارت زندگی میکنم
بعدها که تو هم مردی
داخل بطری من میآیی
آنجا باهم زندگی میکنیم
خاکسترت درون خاکسترم
تا زمانی که عروس شلختهای
یا نوهی بیوفایی
دور بریزد ما را
اما ما
تا آن زمان آنقدر آغشته بههم خواهیم شد
که در آشغالدانیای که پرت شدهایم هم
ذراتمان کنار هم میافتند
و یک روز اگر از این تکه خاک
گیاه وحشیای بروید
بر شاخهاش حتما دو گل خواهد شکفت
یکی تو
یکی من…
ناظمحکمت
#شعر
@Speechoff
خاکستر میشوم
و کنارت زندگی میکنم
بعدها که تو هم مردی
داخل بطری من میآیی
آنجا باهم زندگی میکنیم
خاکسترت درون خاکسترم
تا زمانی که عروس شلختهای
یا نوهی بیوفایی
دور بریزد ما را
اما ما
تا آن زمان آنقدر آغشته بههم خواهیم شد
که در آشغالدانیای که پرت شدهایم هم
ذراتمان کنار هم میافتند
و یک روز اگر از این تکه خاک
گیاه وحشیای بروید
بر شاخهاش حتما دو گل خواهد شکفت
یکی تو
یکی من…
ناظمحکمت
#شعر
@Speechoff
❤1
روزهایم بیصدا گذشت، و شبهایم پر از صداهای خیالی بود. وقتی کسی حرفت را نمیفهمد، کمکم یاد میگیری حرف نزنی.
نیکلای گوگول
#جملهقصار
@Speechoff
نیکلای گوگول
#جملهقصار
@Speechoff
❤2
آبی شدهام، تا عمق دریا رفتهام تا غرق شدگی.
زرد شدهام تا پشت کوهها رفتهام.
از پشت کوهها آمدم بیرون تا سیاهی شب رفتهام.
تا عمق خاک آمدهام و قهوهای شدهام.
تا انتهای زمین رفتهام و ذوب شدهام.
من هر ۱۲ رنگ شدهام و آمدم بیرون.
به همان سردی، به همان گرمی، به همان ترکیب.
مریمبانو صنعتی
#قطعهادبی
@Speechoff
زرد شدهام تا پشت کوهها رفتهام.
از پشت کوهها آمدم بیرون تا سیاهی شب رفتهام.
تا عمق خاک آمدهام و قهوهای شدهام.
تا انتهای زمین رفتهام و ذوب شدهام.
من هر ۱۲ رنگ شدهام و آمدم بیرون.
به همان سردی، به همان گرمی، به همان ترکیب.
مریمبانو صنعتی
#قطعهادبی
@Speechoff
❤1
نمیدانم به بَهانه اَذان صدای تو را میشنوم
یا به بَهانه صدای تو صدای اَذان را میشنوم
نمیدانم اَذان مرا نزد تو میآورد
یا به بَهانه تو اَذان میشنوم
نمیدانم مسلمان شدهام
یا به بَهانه تو پیشه مسلمانی گرفتهام
نمیدانم ساعت گوشی را کُوکِ ساعتِ اَذان میکنم
یا به بَهانه تو ساعتِ کُوکِ صدای اَذان شدهام
نمیدانم
چه شدهام
چه شدهام
فقط به
بَهانهات
بَهانهها
شدهام
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
یا به بَهانه صدای تو صدای اَذان را میشنوم
نمیدانم اَذان مرا نزد تو میآورد
یا به بَهانه تو اَذان میشنوم
نمیدانم مسلمان شدهام
یا به بَهانه تو پیشه مسلمانی گرفتهام
نمیدانم ساعت گوشی را کُوکِ ساعتِ اَذان میکنم
یا به بَهانه تو ساعتِ کُوکِ صدای اَذان شدهام
نمیدانم
چه شدهام
چه شدهام
فقط به
بَهانهات
بَهانهها
شدهام
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
جِنس وجود
آتش از چه زمانی کشف شد و استفاده شد نمیدانم.
اما غیر از آتش دیدنی که ما میبینیم جِنسی از آتشست که خود جِنس از آتشست آتش.
جِنها که بر اساس گفته قرآن و منابع دینی جِنسشان از آتشست.
آیا زمانی که میبینید آتش میبینید؟
نه. چشم، ابرو، دماغ و دهان دارند. زشت و زیبا دارند. او میتواند خود را شبیه هر آنچه وجود دارد بکند و آن را ببینید.
اما آنجا که تصمیم بگیرد سایه شود و آن سایه بر تو مدام جلوه کند آغاز ترسیدنت میشود.
اما سایه هم آتش نیست. سایهای از آن را میبینید، آنقدر با قدرت نزدیکتان میشود که فریادی تا بلندای آسمان بزنید.
اما آتش چیست؟
بهواقعِ همانست که گرمی میدهد یا آنجا که جِنسِ وجود میشود یا آنجا که پاکننده روح و تَلطیف آدمی میشود در معبدگاه و همچنان روشن ماندهست از هزاران هزارسال قبل.
آتش همانست که نور و گرما دارد. رنگهای سرخ، آبی، زرد هر ۳ در آن ترکیب شدهست.
بعضی گویند مار، عقرب، از نژاد جِنیان هستند.
حالا نمیدانم چرا گفته شده آنها از آتش هستند.
زمانی که دیده میشوند از هیچجایشان آتش بیرون نمیزند که نمیزند.
بالاخره دایناسورها زمانی که میخاستند از خودشان دفاع کنند، آتش از دهان خود خارج میکردند.
اما جِنها اصلن از دهانشان آتش خارج نمیشود حتا برای دفاع از خود نمیشود که نمیشود.
اَلبت فکر میکنم، میبینم به ما هم گفتند از جنس خاکیم. اما خاک هم از هیچجای ما بیرون نمیزند به جزء زمان مُردن که در خاک میرویم تا عمق زمین، تبدیل به خاک میشویم. خاکِ خاکِ خاک.
حتمن آنها هم بعد از مُردن تبدیل به آتش میشوند. اما اگر اینطور باشد خب آتش که پاکست، میگویند آنها مسلمان و کافر دارند. تکلیف کافران چه میشود؟ بعد از مُردن پاک میشوند؟ هر طور فکر میکنم متوجه جِنس آنها و آتش نمیشوم که نمیشوم.
طبقه گفته منابع دینی ما هم اگر بد باشیم در آن دنیا میرویم جَهنم. خب جَهنم که از آتشست. نتیجه اینکه آتش پاکست. ما را هم پَرت میکنند در آتش که پاک شویم دیگر. پاکِ پاکِ پاک.
اگر تبدیل به آتش شوند در این دنیا که دنیا آتشِ آتشِ آتش میشود.
خب آن دنیا که نمیدانم هست یا نه؟ اگر آنجا آتش بشوند که دُودش حتمن تا اینجا میآید.
البته دود جَهنم ما هم نمیآید.
به هر حال من به نتیجهای از جِنس وجودشان نرسیدم. آتشاند یا نه؟ خود دانید.
مریمبانو صنعتی
#نثر
@Speechoff
آتش از چه زمانی کشف شد و استفاده شد نمیدانم.
اما غیر از آتش دیدنی که ما میبینیم جِنسی از آتشست که خود جِنس از آتشست آتش.
جِنها که بر اساس گفته قرآن و منابع دینی جِنسشان از آتشست.
آیا زمانی که میبینید آتش میبینید؟
نه. چشم، ابرو، دماغ و دهان دارند. زشت و زیبا دارند. او میتواند خود را شبیه هر آنچه وجود دارد بکند و آن را ببینید.
اما آنجا که تصمیم بگیرد سایه شود و آن سایه بر تو مدام جلوه کند آغاز ترسیدنت میشود.
اما سایه هم آتش نیست. سایهای از آن را میبینید، آنقدر با قدرت نزدیکتان میشود که فریادی تا بلندای آسمان بزنید.
اما آتش چیست؟
بهواقعِ همانست که گرمی میدهد یا آنجا که جِنسِ وجود میشود یا آنجا که پاکننده روح و تَلطیف آدمی میشود در معبدگاه و همچنان روشن ماندهست از هزاران هزارسال قبل.
آتش همانست که نور و گرما دارد. رنگهای سرخ، آبی، زرد هر ۳ در آن ترکیب شدهست.
بعضی گویند مار، عقرب، از نژاد جِنیان هستند.
حالا نمیدانم چرا گفته شده آنها از آتش هستند.
زمانی که دیده میشوند از هیچجایشان آتش بیرون نمیزند که نمیزند.
بالاخره دایناسورها زمانی که میخاستند از خودشان دفاع کنند، آتش از دهان خود خارج میکردند.
اما جِنها اصلن از دهانشان آتش خارج نمیشود حتا برای دفاع از خود نمیشود که نمیشود.
اَلبت فکر میکنم، میبینم به ما هم گفتند از جنس خاکیم. اما خاک هم از هیچجای ما بیرون نمیزند به جزء زمان مُردن که در خاک میرویم تا عمق زمین، تبدیل به خاک میشویم. خاکِ خاکِ خاک.
حتمن آنها هم بعد از مُردن تبدیل به آتش میشوند. اما اگر اینطور باشد خب آتش که پاکست، میگویند آنها مسلمان و کافر دارند. تکلیف کافران چه میشود؟ بعد از مُردن پاک میشوند؟ هر طور فکر میکنم متوجه جِنس آنها و آتش نمیشوم که نمیشوم.
طبقه گفته منابع دینی ما هم اگر بد باشیم در آن دنیا میرویم جَهنم. خب جَهنم که از آتشست. نتیجه اینکه آتش پاکست. ما را هم پَرت میکنند در آتش که پاک شویم دیگر. پاکِ پاکِ پاک.
اگر تبدیل به آتش شوند در این دنیا که دنیا آتشِ آتشِ آتش میشود.
خب آن دنیا که نمیدانم هست یا نه؟ اگر آنجا آتش بشوند که دُودش حتمن تا اینجا میآید.
البته دود جَهنم ما هم نمیآید.
به هر حال من به نتیجهای از جِنس وجودشان نرسیدم. آتشاند یا نه؟ خود دانید.
مریمبانو صنعتی
#نثر
@Speechoff
چگونه دوست دارمت؟
بگذار روشهایم را بشمارم
دوستت دارم
به ژرفا و پهنا و بلندایی
که روحم را توان رسیدن به آن هست
آنگاه که سرشار از حسی ناپیدا
به نهایت بودن
و کمال زیبایی هستم
دوستت دارم
به اندازه خاموشترین نیاز هر روز
به آفتاب و نور شمع
دوستت دارم
رها
چنان مردمانی که برای حقیقت میجنگند
دوستت دارم
ناب
چنان مردمانی که به سماع در میآیند
دوستت دارم
با شوقی
که اندوه دیرسال مرا محو میکند
و با ایمان کودکیام
دوستت دارم
با عشقی که از دست رفتنی مینماید
و با قدیسین از دست رفتهام
دوست دارمت
با نفسها
لبخندها و
اشکهای تمام زندگیام
و اگر خدا بخواهد
پس از مرگ
نیکوتر از این
دوست خواهمت داشت.
الیزابت برتبراونینگ
#شعر
@Speechoff
بگذار روشهایم را بشمارم
دوستت دارم
به ژرفا و پهنا و بلندایی
که روحم را توان رسیدن به آن هست
آنگاه که سرشار از حسی ناپیدا
به نهایت بودن
و کمال زیبایی هستم
دوستت دارم
به اندازه خاموشترین نیاز هر روز
به آفتاب و نور شمع
دوستت دارم
رها
چنان مردمانی که برای حقیقت میجنگند
دوستت دارم
ناب
چنان مردمانی که به سماع در میآیند
دوستت دارم
با شوقی
که اندوه دیرسال مرا محو میکند
و با ایمان کودکیام
دوستت دارم
با عشقی که از دست رفتنی مینماید
و با قدیسین از دست رفتهام
دوست دارمت
با نفسها
لبخندها و
اشکهای تمام زندگیام
و اگر خدا بخواهد
پس از مرگ
نیکوتر از این
دوست خواهمت داشت.
الیزابت برتبراونینگ
#شعر
@Speechoff
❤1
کلمهبرداری
تمرین کلمهبرداری را همیشه از متنها و کتابهایی که کلمات سختی داشتند، انتخاب میکردم. تا دنبال معنیشان بگردم، هر زمان به کارم آمدند استفاده کنم.
اما امروز سَر کلاس تمرکزآرا زمانی که استاد گفتند
۵تا کتاب انتخاب کنید که در یک زمینه باشند و شروع به کلمهبرداری کنید، متوجه شدم در آن کتابها که خاهرم آورد برایم کلمات سختی نیست، همان کلماتیست که در ذهن خودم وجود دارند.
اما زمانی که دوباره استاد گفتند این کلمات را در جایی برای خودتان تایپ کنید، تا به طور مُستمِر اضافه کنید.
برای بار اول متوجه شدم زمانی که از کتابی ساده کلمهبرداری میکنم، چقدر کلمه موقع خاندن همان کتاب ندیدهام.
برای بار دوم تایپ کردم، متوجه شدم این کلمات ساده که در ذهنم وجود دارند اما موقع گسترش متن از آنها استفاده نمیکنم.
بعد از تایپکردن چندبار و چندبار نگاهشان کردم. کلماتی ساده اما با ترکیباتی نو. انگار ذهن را دارد از نو طراحی میکند.
مثل کلمه «چَکمِه» که در ذهن وجود دارد اما موقع کلمهبرادری کلمه «چَکمِههاینیمساق» را دیدم.
برای شخصیت رمانم یا داستانم متوجه شدم که کلمات ترکیبی وَجههای مختلف شخیصت را بهتر نشان میدهد و ویژگی خاصی را به شخصیت متن میدهد.
مریمبانو صنعتی
#کلمهبرداری
@Speechoff
تمرین کلمهبرداری را همیشه از متنها و کتابهایی که کلمات سختی داشتند، انتخاب میکردم. تا دنبال معنیشان بگردم، هر زمان به کارم آمدند استفاده کنم.
اما امروز سَر کلاس تمرکزآرا زمانی که استاد گفتند
۵تا کتاب انتخاب کنید که در یک زمینه باشند و شروع به کلمهبرداری کنید، متوجه شدم در آن کتابها که خاهرم آورد برایم کلمات سختی نیست، همان کلماتیست که در ذهن خودم وجود دارند.
اما زمانی که دوباره استاد گفتند این کلمات را در جایی برای خودتان تایپ کنید، تا به طور مُستمِر اضافه کنید.
برای بار اول متوجه شدم زمانی که از کتابی ساده کلمهبرداری میکنم، چقدر کلمه موقع خاندن همان کتاب ندیدهام.
برای بار دوم تایپ کردم، متوجه شدم این کلمات ساده که در ذهنم وجود دارند اما موقع گسترش متن از آنها استفاده نمیکنم.
بعد از تایپکردن چندبار و چندبار نگاهشان کردم. کلماتی ساده اما با ترکیباتی نو. انگار ذهن را دارد از نو طراحی میکند.
مثل کلمه «چَکمِه» که در ذهن وجود دارد اما موقع کلمهبرادری کلمه «چَکمِههاینیمساق» را دیدم.
برای شخصیت رمانم یا داستانم متوجه شدم که کلمات ترکیبی وَجههای مختلف شخیصت را بهتر نشان میدهد و ویژگی خاصی را به شخصیت متن میدهد.
مریمبانو صنعتی
#کلمهبرداری
@Speechoff
دوستداشتن
البته نمیگویم عشق، چون مفهوم عشق را دیدهام که برداشتهای اشتباهی از آن میشود. به قول معروف یک لِوِل بیایم پایینتر. صحبت از دوستداشتن کنیم.
چه کسانی که سنتی ازدواج میکنند و چه آنهایی که چند سال دوست هستند در هر ۲ مورد دوستداشتنی وجود ندارد.
چون بارها و بارها در همه طبقههای اجتماعی دیدیم که کافیست یکی از طرفین بیمار یا وَرشکست بشود، آنموقع چقدر برای هم در زندگی دوستداشتن خرج میکنند؟
اینکه در زمان خوشی و سلامتی معلومه که همه خوشاند. در ناخوشی این دوستداشتن کجا میرود؟
جزء اینست که فقط بر اساس خاسته ونیاز هر ۲ نفر ازدواج میکنند.
زمانی که این نظر را میدهم میگویند طبیعت آدمی اِینست. خب اگر اینطورست آدمی با حیوان چه فرقی دارد؟
هنوز هم میبینیم خانمی که بعد از ازدواج باردار نمیشود حتا با پیشرفت علم، ازدواج مُنجر به طلاق میشود.
اگر برای بچه ازدواج کردید، خب چه کاریه؟ بهزیستی این همه بچه بیسرپرست دارد به جای خَرجومَخارج عروسی برید بچه بیارید خودتان بزرگ کنید.
آیا همسر را فقط برای کُلفت و برآورده کردن نیازها میخاهید؟
مریمبانو صنعتی
#دوستداشتن
@Speechoff
البته نمیگویم عشق، چون مفهوم عشق را دیدهام که برداشتهای اشتباهی از آن میشود. به قول معروف یک لِوِل بیایم پایینتر. صحبت از دوستداشتن کنیم.
چه کسانی که سنتی ازدواج میکنند و چه آنهایی که چند سال دوست هستند در هر ۲ مورد دوستداشتنی وجود ندارد.
چون بارها و بارها در همه طبقههای اجتماعی دیدیم که کافیست یکی از طرفین بیمار یا وَرشکست بشود، آنموقع چقدر برای هم در زندگی دوستداشتن خرج میکنند؟
اینکه در زمان خوشی و سلامتی معلومه که همه خوشاند. در ناخوشی این دوستداشتن کجا میرود؟
جزء اینست که فقط بر اساس خاسته ونیاز هر ۲ نفر ازدواج میکنند.
زمانی که این نظر را میدهم میگویند طبیعت آدمی اِینست. خب اگر اینطورست آدمی با حیوان چه فرقی دارد؟
هنوز هم میبینیم خانمی که بعد از ازدواج باردار نمیشود حتا با پیشرفت علم، ازدواج مُنجر به طلاق میشود.
اگر برای بچه ازدواج کردید، خب چه کاریه؟ بهزیستی این همه بچه بیسرپرست دارد به جای خَرجومَخارج عروسی برید بچه بیارید خودتان بزرگ کنید.
آیا همسر را فقط برای کُلفت و برآورده کردن نیازها میخاهید؟
مریمبانو صنعتی
#دوستداشتن
@Speechoff
😍1
Forwarded from مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
t.me/nevisandesazshop
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
جومونگ یا مسجد؟
شبکه تماشا دوباره سریال جومونگ را میدهد.
خاهرم طرفدار شبکه تماشاست. هر زمان سریال جومونگ را میبینم یاد داییجان میافتم.
دایی من کلیدار مسجد بود در منطقهشان.
صبح، ظهر و شب موقع اَذان میرفت در مسجد را باز میکرد و اَذان میداد.
داییجان فردی فوقالعاده مذهبی بودند.
سالها پیش برای اولین بار که سریال جومونگ پخش میشد، داییجان برای اَذان غروب دیگه خودش نمیرفت مسجد اَذان بگوید، کلید را هم میداد به پسردایم که او برود.
بعد از مدتی همه به پرسوجو افتادند که چرا حاجآقا تیمور اَذان غروب را مسجد نمیآید.
پسردایم گفته بود حاجآقا به خاطر جومونگ نمیآید. مینشیند سریال جومونگ را ببیند.
دیگه در منطقه داییجان پیچیده بود حاجآقا تیمور به خاطر سوسانو نمیآید مسجد. مینشیند که سوسانو را ببیند. هر کس میدیدش میگفت حاجآقا از شما بعیده.
من گفتم داییجان از روحیه جنگاوری جومونگ خوشش میآید. چون هیچوقت ندیدم در فامیل فردی بتواند با او مخالفت کند، البته به جزء خاهرم که عروسش هست. خاهرزدهام که به سن تکلیف رسید داییجان گفت باید چادری بشود، یادمه آن زمان خیلی در این زمینه گفتوگو کردند اما خاهرم قبول نکرد. زمانی که به مامانم زنگ زد مامانم گفت، خودتان میدانید و عروستان من دخالتی نمیتوانم بکنم. تنها فردی که حریفش بود فقط همان عروسش بود.
زمانی که داییجان مُرد خاهرم خودش هم چادرش را گذاشت کنار برگشت به رَویه اولش.
بعد هر چقدر پسردایم گفت نکن اینکار را، خاهرم گفت زمانی که آمدی خاستگاری من چادری نبودم، این همه سالم هم به احترام داییجان چادر گذاشته بودم. خَتمکلام.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
شبکه تماشا دوباره سریال جومونگ را میدهد.
خاهرم طرفدار شبکه تماشاست. هر زمان سریال جومونگ را میبینم یاد داییجان میافتم.
دایی من کلیدار مسجد بود در منطقهشان.
صبح، ظهر و شب موقع اَذان میرفت در مسجد را باز میکرد و اَذان میداد.
داییجان فردی فوقالعاده مذهبی بودند.
سالها پیش برای اولین بار که سریال جومونگ پخش میشد، داییجان برای اَذان غروب دیگه خودش نمیرفت مسجد اَذان بگوید، کلید را هم میداد به پسردایم که او برود.
بعد از مدتی همه به پرسوجو افتادند که چرا حاجآقا تیمور اَذان غروب را مسجد نمیآید.
پسردایم گفته بود حاجآقا به خاطر جومونگ نمیآید. مینشیند سریال جومونگ را ببیند.
دیگه در منطقه داییجان پیچیده بود حاجآقا تیمور به خاطر سوسانو نمیآید مسجد. مینشیند که سوسانو را ببیند. هر کس میدیدش میگفت حاجآقا از شما بعیده.
من گفتم داییجان از روحیه جنگاوری جومونگ خوشش میآید. چون هیچوقت ندیدم در فامیل فردی بتواند با او مخالفت کند، البته به جزء خاهرم که عروسش هست. خاهرزدهام که به سن تکلیف رسید داییجان گفت باید چادری بشود، یادمه آن زمان خیلی در این زمینه گفتوگو کردند اما خاهرم قبول نکرد. زمانی که به مامانم زنگ زد مامانم گفت، خودتان میدانید و عروستان من دخالتی نمیتوانم بکنم. تنها فردی که حریفش بود فقط همان عروسش بود.
زمانی که داییجان مُرد خاهرم خودش هم چادرش را گذاشت کنار برگشت به رَویه اولش.
بعد هر چقدر پسردایم گفت نکن اینکار را، خاهرم گفت زمانی که آمدی خاستگاری من چادری نبودم، این همه سالم هم به احترام داییجان چادر گذاشته بودم. خَتمکلام.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
❤2🔥1
Forwarded from ژانوشت | زهرا هموله (𝐳𝐚𝐡𝐫𝐚 𝐡𝐚𝐦𝐨𝐮𝐥𝐞𝐡)
در زبان بختیاری اصطلاحی هست برای زمانی که خیلی چشم انتظار کسی یا چیزی باشی.
یک چیز مهم، یک شخص عزیز، یک اتفاق ناب.
یک بیتابی خاص و چشم به راهی عمیق و خواستنی.
از اون دسته انتظارهایی که هم درد داره هم لذت.
بهش میگن : "مَندیر"
یعنی وقتی همه منتظر یک رویش بزرگ و جدید هستن، من چشم به راه توام.
همه دلشون واسه شیرینی و زمین نو و عیدی و شور و حال و نفسِ بهاری غش میکنه اما من دلم غنج میره که تو بیای.
حالا فکر کن آخر تابستونه و دلت مندیر پاییزیه که اونو بهت داده...
"تیه کال"، "دلوم مندیرته" از همین شرجیهای نفسبریدهی تهِ بارِ جنوبی تا آخر پاییزی که قراره برسی...🌱
#زهرا_هموله
#ژانوشت
@zhanevis67
یک چیز مهم، یک شخص عزیز، یک اتفاق ناب.
یک بیتابی خاص و چشم به راهی عمیق و خواستنی.
از اون دسته انتظارهایی که هم درد داره هم لذت.
بهش میگن : "مَندیر"
همه مندیرِ بهارن، مو مندیرِ تونوم
یعنی وقتی همه منتظر یک رویش بزرگ و جدید هستن، من چشم به راه توام.
همه دلشون واسه شیرینی و زمین نو و عیدی و شور و حال و نفسِ بهاری غش میکنه اما من دلم غنج میره که تو بیای.
حالا فکر کن آخر تابستونه و دلت مندیر پاییزیه که اونو بهت داده...
"تیه کال"، "دلوم مندیرته" از همین شرجیهای نفسبریدهی تهِ بارِ جنوبی تا آخر پاییزی که قراره برسی...🌱
#زهرا_هموله
#ژانوشت
@zhanevis67
❤2
هوای دیشب
دیشب هوا سرد بود، زمانی که سردم میشود تا گرم نشوم خابم نمیبرد.
صبحم سردم بود. از نصفشب شروع کردم هِی به عطسه کردن.
خاهرم گفت کوچولو دوباره سرما خورد. گفتم نه. فقط عطسه میکنم.
صبح خابم برد که با صدای ساعت کوک موبایل بیدار شدم. دیدم ساعت ۸ را نشان میدهد.
به خاهرم گفتم به من سریع صبحانه بده بخورم.
الان ۸/۳۰ کلاس دارم.
اما سَر کلاس موقع نوشتن صدای تِیکوتاک شایدم تَقتَق کیبورد استاد که میآمد چشمهایم که تا نیمه آمده بود پایین دوباره میرفت بالا.
با خودم میگفتم، چه مینویسد اینقدر تندتند؟ یعنی ذهنش تندتند کلمه میفرستد به دستش. دستش هم تندتند روی کیبورد حرکت میکند. از کجا میآورد این همه کلمه، حرف و جمله را تندتند.
الان چه حرفی را دارد تایپ میکند تندتند.
چشمانم خابش میآید، گاهی میرود تا پایین که بیفتد اما دوباره بلندش میکنم. بعضی لحظهها را هم با چشم بسته دارم مینویسم. یاد قوانین مورفی افتادم.
حالا اگر کلاس نبود، هر کاری هم میکردم خابم نمیبرد که نمیبرد مثل جغد فقط خیره میماندم. بالاخره خابم برد بیدار شدم دیدم در گروه همرسانم هم خبری نیست.
از آقای آراسته پرسیدم گفتند، رفتند برای تحرک بدنی و راهرفتن در خانه. اما زمانی که بیدار شدم چند جرقه در ذهنم آمد. انگار با اینکه خابم برده بود، اما روحم فعالیت میکرده. بازم قوانین مورفی، حالا اگر بیدار بودم این همه جرقه و تَرقه به ذهنم نمیآمد.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
دیشب هوا سرد بود، زمانی که سردم میشود تا گرم نشوم خابم نمیبرد.
صبحم سردم بود. از نصفشب شروع کردم هِی به عطسه کردن.
خاهرم گفت کوچولو دوباره سرما خورد. گفتم نه. فقط عطسه میکنم.
صبح خابم برد که با صدای ساعت کوک موبایل بیدار شدم. دیدم ساعت ۸ را نشان میدهد.
به خاهرم گفتم به من سریع صبحانه بده بخورم.
الان ۸/۳۰ کلاس دارم.
اما سَر کلاس موقع نوشتن صدای تِیکوتاک شایدم تَقتَق کیبورد استاد که میآمد چشمهایم که تا نیمه آمده بود پایین دوباره میرفت بالا.
با خودم میگفتم، چه مینویسد اینقدر تندتند؟ یعنی ذهنش تندتند کلمه میفرستد به دستش. دستش هم تندتند روی کیبورد حرکت میکند. از کجا میآورد این همه کلمه، حرف و جمله را تندتند.
الان چه حرفی را دارد تایپ میکند تندتند.
چشمانم خابش میآید، گاهی میرود تا پایین که بیفتد اما دوباره بلندش میکنم. بعضی لحظهها را هم با چشم بسته دارم مینویسم. یاد قوانین مورفی افتادم.
حالا اگر کلاس نبود، هر کاری هم میکردم خابم نمیبرد که نمیبرد مثل جغد فقط خیره میماندم. بالاخره خابم برد بیدار شدم دیدم در گروه همرسانم هم خبری نیست.
از آقای آراسته پرسیدم گفتند، رفتند برای تحرک بدنی و راهرفتن در خانه. اما زمانی که بیدار شدم چند جرقه در ذهنم آمد. انگار با اینکه خابم برده بود، اما روحم فعالیت میکرده. بازم قوانین مورفی، حالا اگر بیدار بودم این همه جرقه و تَرقه به ذهنم نمیآمد.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
نهگفتن یا ترس؟
چقدر با شهامت زندگی میکنیم.
جایی که در تعارف قرار میگیرم، در رودربایستی، بزرگترهِ، عنوان شغلیشِ، در همه این موارد ما شهمامتمان را زندگی نمیکنیم.
چون ترس دارد در لایههای زیرین وجود ما کار میکند.
ترس از پذیرفته نشدن، ترس از رانده شدن و مورد قبول واقع نشدن.
شاید هر ۳ این کلمات بالا یک معنی را بدهند، اما در جایگاههای مختلف معنیشان متفاوت میشود.
زمانی که در این لحظات قرار میگیریم ترس کار میکند و "نه" را نمیتوانیم بگویم هر چند به ضرر ما باشد.
نهگفتن ارتباط مستقیم با عزتنفس و اعتمادبهنفس دارد.
هر موقع در مواردی قرار گرفتید که "نه" نمیتوانید بگویید از خود سوال بپرسید. سوال پرسیدن در درون از خود باعث میشود آگاهی در درون شما حرکت کند.
سوال:
از چی میترسم؟
هر سوالی که از درون بپرسیم جوابش را حتمن پیدا میکنیم. سوال پرسیدن باعث میشود از حالت اتوماتیکوار در بیایم در رفتار، احساس، تصمیمگیری.
مریمبانو صنعتی
#آگاهی
@Speechoff
چقدر با شهامت زندگی میکنیم.
جایی که در تعارف قرار میگیرم، در رودربایستی، بزرگترهِ، عنوان شغلیشِ، در همه این موارد ما شهمامتمان را زندگی نمیکنیم.
چون ترس دارد در لایههای زیرین وجود ما کار میکند.
ترس از پذیرفته نشدن، ترس از رانده شدن و مورد قبول واقع نشدن.
شاید هر ۳ این کلمات بالا یک معنی را بدهند، اما در جایگاههای مختلف معنیشان متفاوت میشود.
زمانی که در این لحظات قرار میگیریم ترس کار میکند و "نه" را نمیتوانیم بگویم هر چند به ضرر ما باشد.
نهگفتن ارتباط مستقیم با عزتنفس و اعتمادبهنفس دارد.
هر موقع در مواردی قرار گرفتید که "نه" نمیتوانید بگویید از خود سوال بپرسید. سوال پرسیدن در درون از خود باعث میشود آگاهی در درون شما حرکت کند.
سوال:
از چی میترسم؟
هر سوالی که از درون بپرسیم جوابش را حتمن پیدا میکنیم. سوال پرسیدن باعث میشود از حالت اتوماتیکوار در بیایم در رفتار، احساس، تصمیمگیری.
مریمبانو صنعتی
#آگاهی
@Speechoff
❤1
ما چه هستیم؟
جهانهستی تشکیل شده از انرژی.
زمانی که گرسنه میشویم غذا میخوریم و انرژی دریافت میکنیم برای کارهای روزانه. اما انرژی فقط غذا نیست. راه وردیش هم فقط دهان نیست.
گوش، چشم، مغز، پاها، دستها، قلب، نفس، زبان، احساس، همه انرژی دریافت میکنند. روح ما میشود مجموعه این انرژیها.
آنچه با گوش میشنویم چیست؟
«انتخاب موسیقی، پشت دیگران حرف شنیدن»
ما در طی روز دائم در حال انرژی دادن و انرژی گرفتن به خود، دیگران و جهانهستی هستیم.
حالا یکبار صبح زود یا زمانی که پارک خلوتست بروید و به موسیقی طبیعت گوش کنید.
«صدای پرندگان، صدای باد، صدای سکوت»
با چشم چه میبینیم؟
موقع تلویزیون دیدن، دیدار و شنیدار را به خورد خود میدهیم. مخصوصن زمان غذا خوردن.
آیا لازم است موقع غذا خوردن اخبار ناخوشایند دید و شنید؟
اگر تلویزیون را خاموش کنیم چه میشود.
درخت، پرندگان، گربه میبینیم.
چقدر نگاه نامطلوب داریم که فقط انرژی ما را میگیرد.
بیهوده در چشم دیگران نگاه میکنیم.
آیا باید در چشم همه نگاه کرد؟
زمانی که ما در چشم دیگری نگاه میکنیم نیمی از انرژی فیزیکی و روحی او را دریافت میکنیم. حالا او با خود چه کرده و چگونه بوده را شما نیمی از آن را دریافت کردید.
نمیگویم همه انرژی بَد دارند. نه تعبیر اشتباه نکنیم. داریم از مراقبت روح و انرژی خود صحبت میکنیم.
مغز تمام آنچه شما از راه دیدن، شنیدن، پاها، دستها، قلب، نفس، زبان، احساس انجام دادید را دریافت و پرداخت میکند برای فیزیک، ذهن و روح شما.
در طی روز دقت کنید ببنید با پاها و دستها چیکار میکنید؟
اگر در طی روز اهل رقصیدن هستید شما دارید برای بدن و روح خود انرژی تولید میکنید.
به جزء انرژی شادی، حرکت، تعادل، حضور، را در خود و در جهانهستی بوجود میآوردید.
همینطور تمام حرکات دست و پا، گوش، چشم، مغز، قلب، نفس، زبان، احساس را که بررسی کنید میبینید شما هر لحظه تولید انرژی در خود و جهانهستی دارید ایجاد میکنید و هر لحظه گیرنده و فرستنده هستید.
منظور از جهانهستی، اینست که هر آنچه در آنست، از آدمها تا حیوانات، طبیعت، اشیاء، اجرام آسمانیست.
زمانی که شما هر حرکتی را انجام دهید قلب هم آن انرژی را دریافت میکند. حتا زمانی که فردی را در آغوش میگیرید، انرژی آن فرد را دریافت کردید.
زمانی که ما بویی را اِستشمام میکنیم همان تاثیرات را میپذیریم. آنهایی که اهل مراقبه باشند این انرژی را به جزء راه تنفسی در سایر قسمتهای بدن احساس میکنند.
زبان که از لحظه بیدار شدن دارد انرژی صرف میکند. اما انتخاب میکند چه بگوید یا اتوماتیکوار فقط فقط بیان میکند.
کلمهها و واژهها همه دارای انرژیاند.
شخصی که بَدوبیار، کلمات نامناسب، حرفزدن پشت دیگران، دروغگفتن را انتخاب میکند دائم انرژی که از خود ارسال میکند، کیفیتش چیست؟
ما با هر احساسی زندگی کنیم این احساس در کل جهانهستی اثر میگذارد. احساسرضایت، احساسخشم، احساسناسپاسی، و دیگر احساسها.
از نظر جهانهستی فرقی نمیکند ما چه باشیم، دکتر، مهندس، پرفسور، هنرمند، رُفتگر، دیندار، بیدین، باشیم.
از نظر جهانهستی کیفیت ما مهمه. انرژی که شما هر لحظه فرستنده و گیرندهاش هستید.
در آخر همه این بخشها در روح ما اثر گذارست.
مریمبانو صنعتی
#آگاهی
@Speechoff
جهانهستی تشکیل شده از انرژی.
زمانی که گرسنه میشویم غذا میخوریم و انرژی دریافت میکنیم برای کارهای روزانه. اما انرژی فقط غذا نیست. راه وردیش هم فقط دهان نیست.
گوش، چشم، مغز، پاها، دستها، قلب، نفس، زبان، احساس، همه انرژی دریافت میکنند. روح ما میشود مجموعه این انرژیها.
آنچه با گوش میشنویم چیست؟
«انتخاب موسیقی، پشت دیگران حرف شنیدن»
ما در طی روز دائم در حال انرژی دادن و انرژی گرفتن به خود، دیگران و جهانهستی هستیم.
حالا یکبار صبح زود یا زمانی که پارک خلوتست بروید و به موسیقی طبیعت گوش کنید.
«صدای پرندگان، صدای باد، صدای سکوت»
با چشم چه میبینیم؟
موقع تلویزیون دیدن، دیدار و شنیدار را به خورد خود میدهیم. مخصوصن زمان غذا خوردن.
آیا لازم است موقع غذا خوردن اخبار ناخوشایند دید و شنید؟
اگر تلویزیون را خاموش کنیم چه میشود.
درخت، پرندگان، گربه میبینیم.
چقدر نگاه نامطلوب داریم که فقط انرژی ما را میگیرد.
بیهوده در چشم دیگران نگاه میکنیم.
آیا باید در چشم همه نگاه کرد؟
زمانی که ما در چشم دیگری نگاه میکنیم نیمی از انرژی فیزیکی و روحی او را دریافت میکنیم. حالا او با خود چه کرده و چگونه بوده را شما نیمی از آن را دریافت کردید.
نمیگویم همه انرژی بَد دارند. نه تعبیر اشتباه نکنیم. داریم از مراقبت روح و انرژی خود صحبت میکنیم.
مغز تمام آنچه شما از راه دیدن، شنیدن، پاها، دستها، قلب، نفس، زبان، احساس انجام دادید را دریافت و پرداخت میکند برای فیزیک، ذهن و روح شما.
در طی روز دقت کنید ببنید با پاها و دستها چیکار میکنید؟
اگر در طی روز اهل رقصیدن هستید شما دارید برای بدن و روح خود انرژی تولید میکنید.
به جزء انرژی شادی، حرکت، تعادل، حضور، را در خود و در جهانهستی بوجود میآوردید.
همینطور تمام حرکات دست و پا، گوش، چشم، مغز، قلب، نفس، زبان، احساس را که بررسی کنید میبینید شما هر لحظه تولید انرژی در خود و جهانهستی دارید ایجاد میکنید و هر لحظه گیرنده و فرستنده هستید.
منظور از جهانهستی، اینست که هر آنچه در آنست، از آدمها تا حیوانات، طبیعت، اشیاء، اجرام آسمانیست.
زمانی که شما هر حرکتی را انجام دهید قلب هم آن انرژی را دریافت میکند. حتا زمانی که فردی را در آغوش میگیرید، انرژی آن فرد را دریافت کردید.
زمانی که ما بویی را اِستشمام میکنیم همان تاثیرات را میپذیریم. آنهایی که اهل مراقبه باشند این انرژی را به جزء راه تنفسی در سایر قسمتهای بدن احساس میکنند.
زبان که از لحظه بیدار شدن دارد انرژی صرف میکند. اما انتخاب میکند چه بگوید یا اتوماتیکوار فقط فقط بیان میکند.
کلمهها و واژهها همه دارای انرژیاند.
شخصی که بَدوبیار، کلمات نامناسب، حرفزدن پشت دیگران، دروغگفتن را انتخاب میکند دائم انرژی که از خود ارسال میکند، کیفیتش چیست؟
ما با هر احساسی زندگی کنیم این احساس در کل جهانهستی اثر میگذارد. احساسرضایت، احساسخشم، احساسناسپاسی، و دیگر احساسها.
از نظر جهانهستی فرقی نمیکند ما چه باشیم، دکتر، مهندس، پرفسور، هنرمند، رُفتگر، دیندار، بیدین، باشیم.
از نظر جهانهستی کیفیت ما مهمه. انرژی که شما هر لحظه فرستنده و گیرندهاش هستید.
در آخر همه این بخشها در روح ما اثر گذارست.
مریمبانو صنعتی
#آگاهی
@Speechoff
❤1
هدف چیست؟
هدف آیا همان مسئلهست؟
یا مسائل مختلفی که داریم هر کدام هدف جداگانهای به حساب میآیند.
هر مسئله خودش یک هدفست.
اگر بخاهیم مسائل مختلفی را که داریم حل کنیم، باید به عنوان هدف نظر داشته باشیم.
ابتداء مسائل را روی برگه کاغذ مینویسیم.
برای هر مسئله قدمهای کوچک با ساعت معین تعیین میکنیم. ضروری نیست همه را یکروزه انجام دهیم. در طی ۱ هفته یا ۲ هفته زمان بگزاریم.
گاهی پیش میآید هر کاری میکنیم قدمی که گذاشتهایم را نمیتوانیم انجام دهیم. ذهن دچار رخوت یا سُستی شدهست. هر زمان نتوانستید قدمی که نوشتهاید را انجام دهید، این موارد را بررسی کنید.
1) کارهای عقب افتاده، هر چند جزیی. حتا دوختن یک دکمه لباس.
2) مرتبکردن اتاق شخصی یا بخشی که مربوط به شماست. مثل کمد، کتابخانه.
3) لوازمی که اصلن از آنها استفاده نمیکنید. شاید روزی مورد علاقهتان بوده اما الان کارایی ندارد. شاید برای دیگری لازم باشد. از لباس گرفته تا هر آنچه که مربوط به شماست اما الان استفادهای از آن نمیکنید.
4) نگاهی بر تغذیه داشته باشید. موادکارخانهای که فرآیند پیچیدهای دارند، ذهن و روان را هم پیچیده میکنند.
تغذیه اثر مستقیم با ذهن و روان و فعالیت مغز ما دارد.
گاهی با رعایت همین مورد تغذیه انباشتگی از ذهن، بدن و روح ما کاسته میشود.
با انجام دادن این موارد انرژی بُلوکه شده در ذهن و روان را جاری میکنیم.
مریمبانو صنعتی
#آگاهی
@Speechoff
هدف آیا همان مسئلهست؟
یا مسائل مختلفی که داریم هر کدام هدف جداگانهای به حساب میآیند.
هر مسئله خودش یک هدفست.
اگر بخاهیم مسائل مختلفی را که داریم حل کنیم، باید به عنوان هدف نظر داشته باشیم.
ابتداء مسائل را روی برگه کاغذ مینویسیم.
برای هر مسئله قدمهای کوچک با ساعت معین تعیین میکنیم. ضروری نیست همه را یکروزه انجام دهیم. در طی ۱ هفته یا ۲ هفته زمان بگزاریم.
گاهی پیش میآید هر کاری میکنیم قدمی که گذاشتهایم را نمیتوانیم انجام دهیم. ذهن دچار رخوت یا سُستی شدهست. هر زمان نتوانستید قدمی که نوشتهاید را انجام دهید، این موارد را بررسی کنید.
1) کارهای عقب افتاده، هر چند جزیی. حتا دوختن یک دکمه لباس.
2) مرتبکردن اتاق شخصی یا بخشی که مربوط به شماست. مثل کمد، کتابخانه.
3) لوازمی که اصلن از آنها استفاده نمیکنید. شاید روزی مورد علاقهتان بوده اما الان کارایی ندارد. شاید برای دیگری لازم باشد. از لباس گرفته تا هر آنچه که مربوط به شماست اما الان استفادهای از آن نمیکنید.
4) نگاهی بر تغذیه داشته باشید. موادکارخانهای که فرآیند پیچیدهای دارند، ذهن و روان را هم پیچیده میکنند.
تغذیه اثر مستقیم با ذهن و روان و فعالیت مغز ما دارد.
گاهی با رعایت همین مورد تغذیه انباشتگی از ذهن، بدن و روح ما کاسته میشود.
با انجام دادن این موارد انرژی بُلوکه شده در ذهن و روان را جاری میکنیم.
مریمبانو صنعتی
#آگاهی
@Speechoff
❤1👍1