مراحل لبلرز
لبلرز: کسی که موقع دروغگفتن لبش میلرزد اما خودش خبر ندارد.
از مرحله لرزیدن لب میگذرد دچار لبگاز میشود از فاش نشدن آنچه برایش دروغ گفته به لبگاز میرسد.
از لبگاز میگذرد دچار آفتابپرستی میشود چونان او چَشمهایش به حرکت میاُفتد.
اما نمیداند نه تنها خاصیت چِشم او را برده بلکه چونان آفتابپرست در زمان استرس سلولهای کِروماتوفور صورتش تغییر رنگ میدهد.
مریمبانو صنعتی
#واژهساخت
@Spechoff
لبلرز: کسی که موقع دروغگفتن لبش میلرزد اما خودش خبر ندارد.
از مرحله لرزیدن لب میگذرد دچار لبگاز میشود از فاش نشدن آنچه برایش دروغ گفته به لبگاز میرسد.
از لبگاز میگذرد دچار آفتابپرستی میشود چونان او چَشمهایش به حرکت میاُفتد.
اما نمیداند نه تنها خاصیت چِشم او را برده بلکه چونان آفتابپرست در زمان استرس سلولهای کِروماتوفور صورتش تغییر رنگ میدهد.
مریمبانو صنعتی
#واژهساخت
@Spechoff
من واژگون من واژگون من واژگون رقصیدهام
من بیسر و بیدست و پا در خواب خون رقصیدهام
منظومهای از آتشم، آتشفشانی سرکِشم
در کهکشانی بینشان خورشیدگون رقصیدهام
میلاد بیآغاز من هرگز نمیداند کسی
من پیر تاریخم که بر بام قرون رقصیدهام
فردای ناپیدای من پیداست در سیمای من
اینسان که با فرداییان در خود کنون رقصیدهام
ای عاقلان در عاشقی دیوانه میباید شدن
من با بلوغ عقل در اوج جنون رقصیدهام
میلاد دانایی منم، پرواز بینایی منم
من در عروجی جاودان از حد فزون رقصیدهام
پیراهن تن پاره کن، عریانی جان را ببین
من در جهان دیگری از خود برون رقصیدهام
با رقص من در آسمان، رقص تمام اختران
من بربلندای زمان بنگر که چون رقصیدهام
نصرالله مردانی
#شعر
@Speechoff
من بیسر و بیدست و پا در خواب خون رقصیدهام
منظومهای از آتشم، آتشفشانی سرکِشم
در کهکشانی بینشان خورشیدگون رقصیدهام
میلاد بیآغاز من هرگز نمیداند کسی
من پیر تاریخم که بر بام قرون رقصیدهام
فردای ناپیدای من پیداست در سیمای من
اینسان که با فرداییان در خود کنون رقصیدهام
ای عاقلان در عاشقی دیوانه میباید شدن
من با بلوغ عقل در اوج جنون رقصیدهام
میلاد دانایی منم، پرواز بینایی منم
من در عروجی جاودان از حد فزون رقصیدهام
پیراهن تن پاره کن، عریانی جان را ببین
من در جهان دیگری از خود برون رقصیدهام
با رقص من در آسمان، رقص تمام اختران
من بربلندای زمان بنگر که چون رقصیدهام
نصرالله مردانی
#شعر
@Speechoff
داشتم این مدت به تمام رفتارهایی که در طی این سالها من با دیگران داشتهام و دیگران با من بسیار فکر میکردم.
من همیشه تلاش کردم تا جایی که میتوانم خود را در مسائل کِش بدهم و فراتر از آنچه بوده کنار بیایم تا روابط حفظ شود.
چون علت و پشت خیلی از رفتارها را میدانستم، در برابر آن رفتارها سکوت میکردم.
حالا افرادی که به من نزدیک بودند شاید آگاهیشان بالا میرفت یا متوجه رفتار خود میشدند و تغییر رَویه میدادند.
بعضی هم نه. انگار نه انگار. هر چه سکوت میکردی خود را مُحقتر میدانستند و لحظهای اگر پیش میآمد به توهین یا بیاحترامی میپرداختند.
البته این بخش مربوط به افرادیست که دورتر از مناند اتفاق میافتد، اما هیچوقت دلیل سکوت را نمیفهمند. یا اگر ترکشان کنی یا هر رفتار دیگر میگویند تو حساسی.
عجیب نیست به نظر شما؟
به نظر من خیلی عجیبه.
هر حرفی بگویم، هر رفتاری بکنم، پشتسرت هر چه میخاهم بگویم، باز من مُحق باشم؟
تا چند روز پیش این جمله را دیدم.
«بیشتر مردم دنیا دیوانه بودند، آنها که دیوانه نبودند عصبی بودند، آنها که دیوانه و عصبی نبودند احمق بودند.»
چارلزبوکوفسکی
با خاندن این جمله معنای عمیق رفتار آنها را فهمیدم و دیگر به آنها و رفتارشان فکر نمیکنم و آزارم نمیدهند، شاید شما هم با خاندن این جمله پی به خیلی از مطالب ببرید.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
من همیشه تلاش کردم تا جایی که میتوانم خود را در مسائل کِش بدهم و فراتر از آنچه بوده کنار بیایم تا روابط حفظ شود.
چون علت و پشت خیلی از رفتارها را میدانستم، در برابر آن رفتارها سکوت میکردم.
حالا افرادی که به من نزدیک بودند شاید آگاهیشان بالا میرفت یا متوجه رفتار خود میشدند و تغییر رَویه میدادند.
بعضی هم نه. انگار نه انگار. هر چه سکوت میکردی خود را مُحقتر میدانستند و لحظهای اگر پیش میآمد به توهین یا بیاحترامی میپرداختند.
البته این بخش مربوط به افرادیست که دورتر از مناند اتفاق میافتد، اما هیچوقت دلیل سکوت را نمیفهمند. یا اگر ترکشان کنی یا هر رفتار دیگر میگویند تو حساسی.
عجیب نیست به نظر شما؟
به نظر من خیلی عجیبه.
هر حرفی بگویم، هر رفتاری بکنم، پشتسرت هر چه میخاهم بگویم، باز من مُحق باشم؟
تا چند روز پیش این جمله را دیدم.
«بیشتر مردم دنیا دیوانه بودند، آنها که دیوانه نبودند عصبی بودند، آنها که دیوانه و عصبی نبودند احمق بودند.»
چارلزبوکوفسکی
با خاندن این جمله معنای عمیق رفتار آنها را فهمیدم و دیگر به آنها و رفتارشان فکر نمیکنم و آزارم نمیدهند، شاید شما هم با خاندن این جمله پی به خیلی از مطالب ببرید.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
MaryamBAno|SPeech off pinned «مراقبه شمع شمع را طوری قرار دهید که روبهروی چشمها قرار بگیرد. روی یک کوسن چهار زانو با پشت صاف بنشینید. اگر زانو درد دارید میتوانید روی مبل قرار بگیرید اما زیر کف پاها وسیلهای قرار بدهید که کاملن روی زمین باشد اما پشت را تکیه ندهید. قبل از مراقبه…»
سلام دوستان. شبتون بخیر و شادی.
مراقبه شمع از تاثیرگذارترین مراقبههاست.
هر فردی که تابهحال مراقبه نکرده میتواند به راحتی این مراقبه را انجام دهد.
این مطلب را پین کردم. اگر توانستید هر شب قبل خاب یا هر زمانی که توانایش را دارید انجام دهید و نور و روشنایی را از قلبتان برای کل کشور عزیزمان بفرستید، تا کشورمان در نور، روشنایی، صلح و آرامش قرار بگیرد.
هر جا تاریکی، خشم، ناراحتی، درد، وجود دارد این نور را بفرستید تا همگان در نور و روشنایی قرار بگیرند.
حتا کشورهای دیگر، فرقی نمیکند همه در مسیر نور، روشنایی و آگاهی قرار بگیرند.
اثر گذاری تمرین بر مدوامت آنست.
در نور، روشنایی و آگاهی باشید.
مریمبانو صنعتی
#آگاهی
@Speechoff
مراقبه شمع از تاثیرگذارترین مراقبههاست.
هر فردی که تابهحال مراقبه نکرده میتواند به راحتی این مراقبه را انجام دهد.
این مطلب را پین کردم. اگر توانستید هر شب قبل خاب یا هر زمانی که توانایش را دارید انجام دهید و نور و روشنایی را از قلبتان برای کل کشور عزیزمان بفرستید، تا کشورمان در نور، روشنایی، صلح و آرامش قرار بگیرد.
هر جا تاریکی، خشم، ناراحتی، درد، وجود دارد این نور را بفرستید تا همگان در نور و روشنایی قرار بگیرند.
حتا کشورهای دیگر، فرقی نمیکند همه در مسیر نور، روشنایی و آگاهی قرار بگیرند.
اثر گذاری تمرین بر مدوامت آنست.
در نور، روشنایی و آگاهی باشید.
مریمبانو صنعتی
#آگاهی
@Speechoff
باور
هر وقت با صدای بلند میخندم یاد بزرگواری میافتم که یکدفعه با عصبانیت گفت آدم میخندد نه هر جایی.
هر چقدر بعدش فکر کردم نفهمیدم مگر آنجا کجا بود که نباید میخندیم نه مجلس عزا بود نه بیترهبری نه ادارهخاصی.
آن بنده خدا نمیداند که من اصلن آدم حرف گوش نکنی هستم مخصوصن وقتی پای تعصبات و مذهبی بودن بوجود بیاید.
من جاهای دیگر وقتی او نیست با صدای بلند میخندم و زمانی که به یاد او میافتم بیشتر میخندم.
من همیشه با صدای بلند میخندم آنقدر بلندست که حد ندارد.
در این بخش همیشه همه میگویند به یکی از پسرداییهام رفتهام.
خب «هر کس از ظن خود شد یار من»
این جمله در مورد صدای خندهی من صدق میکند.
چون افراد تعصبی یا مذهبی نسبت به من گارد میگیرند، برعکس افراد اهلدل یا افراد غیرمتعصب و غیرمذهبی لذت میبرند.
اینکه هر کدام از ما در خانهای بزرگ میشویم و زیستی متفاوت از هم را تجربه میکنیم و آزادیهای رفتاری و اجتماعیمان با هم فرق دارد.
باوری که در خانهات یاد میگیری باور مثبت تو فقط در خانه توست، اما دیگری با این باور بزرگ نشده و باور مثبتی برای دیگری نیست.
اما بدون توجه به این نکته شَان و تربیت خانوادگی فرد و خانواده طرف مقابل را زیر سوال میبریم جلوی دیگران بدون اینکه بدانیم چه کردیم.
اما متاسفانه هیچوقت این بخش را به جزء عده معدودی ندیدم که بدانند و درک کنند.
نمیدانم چرا دائم در تلاشیم تا دیگری را شبیه خود کنیم و آزار دادن از همینجا شروع میشود.
دائم با رفتار خودمان دیگری را دور و دورتر میکنیم.
در ذهن این باور وجود دارد که من بهتر میدانم و بهتر بلدم اما نمیاندیشد به اینکه من در خانوادهای مذهبی و تعصبی بزرگ شدم و این دخلی به طرف مقابل ندارد، این بخش رابطهای با بهتر بودن یا بهشتی بودن ندارد.
گاندی میگوید : خیلی خوبست تو کارهایی انجام بدهی که به بهشت بروی اما اینکه دیگران را بخاهی به زور به بهشت ببری آدم احمقی هستی.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
هر وقت با صدای بلند میخندم یاد بزرگواری میافتم که یکدفعه با عصبانیت گفت آدم میخندد نه هر جایی.
هر چقدر بعدش فکر کردم نفهمیدم مگر آنجا کجا بود که نباید میخندیم نه مجلس عزا بود نه بیترهبری نه ادارهخاصی.
آن بنده خدا نمیداند که من اصلن آدم حرف گوش نکنی هستم مخصوصن وقتی پای تعصبات و مذهبی بودن بوجود بیاید.
من جاهای دیگر وقتی او نیست با صدای بلند میخندم و زمانی که به یاد او میافتم بیشتر میخندم.
من همیشه با صدای بلند میخندم آنقدر بلندست که حد ندارد.
در این بخش همیشه همه میگویند به یکی از پسرداییهام رفتهام.
خب «هر کس از ظن خود شد یار من»
این جمله در مورد صدای خندهی من صدق میکند.
چون افراد تعصبی یا مذهبی نسبت به من گارد میگیرند، برعکس افراد اهلدل یا افراد غیرمتعصب و غیرمذهبی لذت میبرند.
اینکه هر کدام از ما در خانهای بزرگ میشویم و زیستی متفاوت از هم را تجربه میکنیم و آزادیهای رفتاری و اجتماعیمان با هم فرق دارد.
باوری که در خانهات یاد میگیری باور مثبت تو فقط در خانه توست، اما دیگری با این باور بزرگ نشده و باور مثبتی برای دیگری نیست.
اما بدون توجه به این نکته شَان و تربیت خانوادگی فرد و خانواده طرف مقابل را زیر سوال میبریم جلوی دیگران بدون اینکه بدانیم چه کردیم.
اما متاسفانه هیچوقت این بخش را به جزء عده معدودی ندیدم که بدانند و درک کنند.
نمیدانم چرا دائم در تلاشیم تا دیگری را شبیه خود کنیم و آزار دادن از همینجا شروع میشود.
دائم با رفتار خودمان دیگری را دور و دورتر میکنیم.
در ذهن این باور وجود دارد که من بهتر میدانم و بهتر بلدم اما نمیاندیشد به اینکه من در خانوادهای مذهبی و تعصبی بزرگ شدم و این دخلی به طرف مقابل ندارد، این بخش رابطهای با بهتر بودن یا بهشتی بودن ندارد.
گاندی میگوید : خیلی خوبست تو کارهایی انجام بدهی که به بهشت بروی اما اینکه دیگران را بخاهی به زور به بهشت ببری آدم احمقی هستی.
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
انگشتش را در دریا تَر کرد.
دستش آبی شد.
خوشش آمد.
سَراپا برهنه، به دریا زد.
تمام تن آبی شد.
صدا و سکوتش هم آبی شد.
زن آبی!
همه تحسینش کردند.
هیچکس اما عاشقش نشد.
یانیسریتسوس
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
دستش آبی شد.
خوشش آمد.
سَراپا برهنه، به دریا زد.
تمام تن آبی شد.
صدا و سکوتش هم آبی شد.
زن آبی!
همه تحسینش کردند.
هیچکس اما عاشقش نشد.
یانیسریتسوس
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
هر سه مقابل پنجره نشستند خيره بر دريا.
يكي از دريا گفت.
ديگری گوش كرد.
سومی نه گفت و نه گوش كرد.
او در ميانه دريا بود، غوطه در آب
از پشت پنجره حركات او آرام، واضح در آبیِ رنگپريدهی آب
درون كشتی غرقشدهای چرخيد.
زنگ نجات غريق را به صدا درآورد.
حبابهای ريزی با صدایی نرم روی دريا شكستند.
ناگهان يكی پرسيد: غرق شد؟
ديگري گفت: غرق شد.
سومی از عمق دريا نگاهشان میكرد.
گویی به دو نفر كه غرق شدهاند مینگرد.
یانیسریتسوس
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
يكي از دريا گفت.
ديگری گوش كرد.
سومی نه گفت و نه گوش كرد.
او در ميانه دريا بود، غوطه در آب
از پشت پنجره حركات او آرام، واضح در آبیِ رنگپريدهی آب
درون كشتی غرقشدهای چرخيد.
زنگ نجات غريق را به صدا درآورد.
حبابهای ريزی با صدایی نرم روی دريا شكستند.
ناگهان يكی پرسيد: غرق شد؟
ديگري گفت: غرق شد.
سومی از عمق دريا نگاهشان میكرد.
گویی به دو نفر كه غرق شدهاند مینگرد.
یانیسریتسوس
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
من امیدوارم که وقتی مُردم یک آدمِ با فهم و شعور پیدا بشود و جنازهی مرا توی رودخانهای جایی بیاندازد، هر جا که میخواهد باشد ولی فقط توی قبرستان، وسط مُردهها چالم نکنند.
روزهای جمعه میآیند و روی شکمِ آدم دسته گُل میگذارند و از این جور کارهای مسخره، وقتی که آدم زنده نباشد، گُل را میخواهد چه کار؟! مُرده که به گُل احتیاج ندارد...
«جرومدیوید سلینجر»
از کتاب «ناطورِدشت»
مریمبانو صنعتی
#جملهقصار
@SPeechoff
روزهای جمعه میآیند و روی شکمِ آدم دسته گُل میگذارند و از این جور کارهای مسخره، وقتی که آدم زنده نباشد، گُل را میخواهد چه کار؟! مُرده که به گُل احتیاج ندارد...
«جرومدیوید سلینجر»
از کتاب «ناطورِدشت»
مریمبانو صنعتی
#جملهقصار
@SPeechoff
👍1
میخاستم به شما بگویم
سلام
اما شما سریع رد شدید
میخاستم بگویم
حال شما چطور است؟
اما شما به من نگاه نکردید
میخاستم بگویم
حال من خوب نیست
اما شما دیگر رفته بودید...
برای همین هیچ چیز به شما نگفتم
فقط پوست موزم را زیر پایتان انداختم...
تا زمین بخورید و یک لحظه بایستید
شاید این بار مرا ببینید!
شلسیلوراستاین
مریمبانو صنعتی
#قطعهادبی
@Speechoff
سلام
اما شما سریع رد شدید
میخاستم بگویم
حال شما چطور است؟
اما شما به من نگاه نکردید
میخاستم بگویم
حال من خوب نیست
اما شما دیگر رفته بودید...
برای همین هیچ چیز به شما نگفتم
فقط پوست موزم را زیر پایتان انداختم...
تا زمین بخورید و یک لحظه بایستید
شاید این بار مرا ببینید!
شلسیلوراستاین
مریمبانو صنعتی
#قطعهادبی
@Speechoff
همگان در آرامگاه در سکوت خابیدهاند گویی هرگز نبودهاند، هنگام قِیلوقال کردن به یاد آنجا آرام میگیرم.
مریمبانو صنعتی
#جملنده
@Speechoff
مریمبانو صنعتی
#جملنده
@Speechoff
تقدیم به پیشگاه امامحسین «ع»
در ضرب شمشیرها و رقص تیرها
همگان حاضرند از عَرشیان تا
خاکیان
همگان ناله نی را مینوازنند.
نوای نی
از آسمان هفتم بَر زمین میرسد و
چنگ میزند.
چنگ بَر دل، دل رُباب و
زخمهاش بَر صورت رقیه «س».
سلام بَر روز که بیخورشید شد.
سلام بَر شب که بیماه شد.
سلام بَر بُراق که بیسوار ماند.
سلام بَر مَشک که بیدست ماند.
سلام بَر آب که بیلب ماند.
سلام بَر خِیمه که بیچادر شد.
سلام بَر سجاده که بییار ماند.
مریمبانو صنعتی
#قطعهادبی
@Speechoff
در ضرب شمشیرها و رقص تیرها
همگان حاضرند از عَرشیان تا
خاکیان
همگان ناله نی را مینوازنند.
نوای نی
از آسمان هفتم بَر زمین میرسد و
چنگ میزند.
چنگ بَر دل، دل رُباب و
زخمهاش بَر صورت رقیه «س».
سلام بَر روز که بیخورشید شد.
سلام بَر شب که بیماه شد.
سلام بَر بُراق که بیسوار ماند.
سلام بَر مَشک که بیدست ماند.
سلام بَر آب که بیلب ماند.
سلام بَر خِیمه که بیچادر شد.
سلام بَر سجاده که بییار ماند.
مریمبانو صنعتی
#قطعهادبی
@Speechoff
ترس از مرگ برای چه کسانی وجود دارد؟
من همیشه به کسانی که میدانند در مواجهه با مرگاند فکر میکنم.
آنها میدانند با انتخاب شغلشان به مرگ نزدیکترند تا بقیه افراد. اما با علم به همین موضوع باز شغلهایی مثل دفاع از وطن را انتخاب میکنند. به راحتی جان را در کفدست میگیرند و رَوانه دفاع میشوند.
استاد مهدوی که دوره تاپاس را درس میدادند میگفتند :
بزرگترین تاپاس را شَهیدان میدهند.
اما چرا با این حال از مرگ نمیترسند؟
چرا برای دیگری جان با ارزش را فدا میکنند؟
آیا زندگی را دوست ندارند؟
چرا؟ مگر میشود کسی زندگی را دوست نداشته باشد؟ نه نمیشود.
من هر زمان به یاد مقام شهیدان میافتم این جمله برایم تداعی میشود.
ترس از مرگ، ریشه در ترس از زندگی دارد.
کسی که واقعن زندگی کرده باشد، آماده است که هر لحظه بمیرد.
«مارکمانسن»
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
من همیشه به کسانی که میدانند در مواجهه با مرگاند فکر میکنم.
آنها میدانند با انتخاب شغلشان به مرگ نزدیکترند تا بقیه افراد. اما با علم به همین موضوع باز شغلهایی مثل دفاع از وطن را انتخاب میکنند. به راحتی جان را در کفدست میگیرند و رَوانه دفاع میشوند.
استاد مهدوی که دوره تاپاس را درس میدادند میگفتند :
بزرگترین تاپاس را شَهیدان میدهند.
اما چرا با این حال از مرگ نمیترسند؟
چرا برای دیگری جان با ارزش را فدا میکنند؟
آیا زندگی را دوست ندارند؟
چرا؟ مگر میشود کسی زندگی را دوست نداشته باشد؟ نه نمیشود.
من هر زمان به یاد مقام شهیدان میافتم این جمله برایم تداعی میشود.
ترس از مرگ، ریشه در ترس از زندگی دارد.
کسی که واقعن زندگی کرده باشد، آماده است که هر لحظه بمیرد.
«مارکمانسن»
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
دستت را تکان میدهی
مثلِ همیشه.
میخاهی ببینی ساعت چند است
ولی ساعتی به دستت نبستهای
ساعتت را بردهاند
مثلِ خیلی چیزهای دیگر
دستت را تکان میدهی
با اینکه ساعتی به دست نداری.
با اینکه قراری با کسی نداری.
با اینکه کاری برای انجام دادن نداری.
ساعتهای تو را دزدیدهاند
زمانَت را دزدیدهاند
و تاریکی و ترس را برایت گذاشتهاند
میترسی سرِ وقت نرسی
به قلبت
به آرزویت
به کارت
به مرگَت
میترسی نرسی
میترسی زمان از دست برود…
یانیسریتسوس
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
مثلِ همیشه.
میخاهی ببینی ساعت چند است
ولی ساعتی به دستت نبستهای
ساعتت را بردهاند
مثلِ خیلی چیزهای دیگر
دستت را تکان میدهی
با اینکه ساعتی به دست نداری.
با اینکه قراری با کسی نداری.
با اینکه کاری برای انجام دادن نداری.
ساعتهای تو را دزدیدهاند
زمانَت را دزدیدهاند
و تاریکی و ترس را برایت گذاشتهاند
میترسی سرِ وقت نرسی
به قلبت
به آرزویت
به کارت
به مرگَت
میترسی نرسی
میترسی زمان از دست برود…
یانیسریتسوس
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
آنگاه در برابر دژ کِرِزوس
با پهلوان خود چنین گفتم :
این باورها
چون سنگپارهای از گذرگاه برداریم
این برجها
چون درختی بُنبُریده بر خاک بخابانیم
این دِژ
به نیروی تَهمتنان بگشاییم
دیوها
از این شهر برانیم
چون دود از فراز آتش.
تاریکی
از دلهای مردم سارد بشوییم.
نابخرادانی را که بر آنان ناروا میروانند
از توانمندی تهی کنیم.
آزادمنشی را خدای تاریکزادان کنیم
مینو بر چهرهی کودکان و زنان بگسترانیم
تا اورمزد را خوشنود گردانیم.
اینها همه بگفتم و
آنگاه اینها همه سرانجام دادم.
در پیروز بختی ایرانیان
آناکرئون
آن سراینده، آن رامشگر بزرگ تئوس
آهنگِ پایکوبی و دستافشانی خدایان را آفرید.
میرزاآقا عسگری «مانی»
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
با پهلوان خود چنین گفتم :
این باورها
چون سنگپارهای از گذرگاه برداریم
این برجها
چون درختی بُنبُریده بر خاک بخابانیم
این دِژ
به نیروی تَهمتنان بگشاییم
دیوها
از این شهر برانیم
چون دود از فراز آتش.
تاریکی
از دلهای مردم سارد بشوییم.
نابخرادانی را که بر آنان ناروا میروانند
از توانمندی تهی کنیم.
آزادمنشی را خدای تاریکزادان کنیم
مینو بر چهرهی کودکان و زنان بگسترانیم
تا اورمزد را خوشنود گردانیم.
اینها همه بگفتم و
آنگاه اینها همه سرانجام دادم.
در پیروز بختی ایرانیان
آناکرئون
آن سراینده، آن رامشگر بزرگ تئوس
آهنگِ پایکوبی و دستافشانی خدایان را آفرید.
میرزاآقا عسگری «مانی»
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
ماندهام این عشق است که انسان را ابله میکند یا ابلهان عاشق میشوند؟
اورهان پاموک
مریمبانو صنعتی
#جملهقصار
@Speechoff
اورهان پاموک
مریمبانو صنعتی
#جملهقصار
@Speechoff
در جهان
بِیتو
بِیتوام
بِیتو
بِیتو
چشم نیست
بِیتو
گوش نیست
بِیتو
نفس نیست
بِیتو
نبض نیست
بِیتو
عقل نیست
بِیتو
دل نیست
بِیتو
قلب نیست
بِیتو
هوش نیست
بِیتو
جنون نیست
بِیتو
جان نیست
بِیتو
فصل نیست
بِیتو
غم نیست
بِیتو
شادی نیست
بِیتو
هیجان نیست
بِیتو
صبح نیست
بِیتو
بادسحر نیست
بِیتو
باران نیست
بِیتو
جنگل نیست
بِیتو
گل نیست
بِیتو
درخت نیست
بِیتو
کوه نیست
بِیتو
برف نیست
بِیتو
رعدوبرق نیست
بِیتو
عشق نیست
بِیتو
خوشمزگی نیست
بِیتو
بدمزگی نیست
بِیتو
من نیست
بِیتو
تو نیست
بِیتو
جهان نیست
در جهان
بِیتو
بِیتوام
بِیتو
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
بِیتو
بِیتوام
بِیتو
بِیتو
چشم نیست
بِیتو
گوش نیست
بِیتو
نفس نیست
بِیتو
نبض نیست
بِیتو
عقل نیست
بِیتو
دل نیست
بِیتو
قلب نیست
بِیتو
هوش نیست
بِیتو
جنون نیست
بِیتو
جان نیست
بِیتو
فصل نیست
بِیتو
غم نیست
بِیتو
شادی نیست
بِیتو
هیجان نیست
بِیتو
صبح نیست
بِیتو
بادسحر نیست
بِیتو
باران نیست
بِیتو
جنگل نیست
بِیتو
گل نیست
بِیتو
درخت نیست
بِیتو
کوه نیست
بِیتو
برف نیست
بِیتو
رعدوبرق نیست
بِیتو
عشق نیست
بِیتو
خوشمزگی نیست
بِیتو
بدمزگی نیست
بِیتو
من نیست
بِیتو
تو نیست
بِیتو
جهان نیست
در جهان
بِیتو
بِیتوام
بِیتو
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
ضعف موهبتی عظیم است اما قوت هیچ است، هیچ.
آدمیزاد هنگامی که به دنیا میآید ضعیف است و نرم.
هنگامی که میمیرد سخت است و ناحساس.
درخت هنگامی که دارد رشد میکند و قد میکشد نرم است و با انعطاف.
ولی خشک و سخت که میشود میمیرد.
سخت بودن و قوت ملازمان رکاب مرگند.
انعطاف داشتن و ضعف جلوههای طراوتِ وجودند.
آخر، آنچه سخت شده است هرگز ظفر نخاهد یافت.
آندری تارکفسکی
مریمبانو صنعتی
#جملهقصار
@Speechoff
آدمیزاد هنگامی که به دنیا میآید ضعیف است و نرم.
هنگامی که میمیرد سخت است و ناحساس.
درخت هنگامی که دارد رشد میکند و قد میکشد نرم است و با انعطاف.
ولی خشک و سخت که میشود میمیرد.
سخت بودن و قوت ملازمان رکاب مرگند.
انعطاف داشتن و ضعف جلوههای طراوتِ وجودند.
آخر، آنچه سخت شده است هرگز ظفر نخاهد یافت.
آندری تارکفسکی
مریمبانو صنعتی
#جملهقصار
@Speechoff
صوت اُم که شنیده شد هستی شکل گرفت. تمام *شاهدان عالم سلام دادند و لبخند زدند و صوت را شنیدند و سَر خم کردند و نور را در جانشان پذیرفتند.
سپس عقل آمد، عقل اول تا عقل دهم.
آن پس احساس آمد.
زان بعد معنا و صورت آمد.
زین بعد حرکت آغاز شد.
حرکت جوهری قدم گذاشت.
از ناسوت ناسوتیان آمدند.
همگان نوروصوت بِشنیدند و آغازیان آغاز کردند و ایستادگان ایستادند و حَرکتیان حرکت کردند و خاموشیان خاموش قرار گرفتند.
نوروصوت تقسیم شد بر جان همگان و تمام هستی از شاهدانعالم گرفته تا تِمامگان همه به خانش نوروصوت بِنشستند.
همگان در یک مدار به طرف نوروصوت در حرکتند. گاه طولی گاه عرضی.
اینست عشق که خداوندگار با نوروصوتش بر همگان عَرضه کرد.
اگر عشق نبود خداوندگار با شاهدانعالمش نبود
و هیچ نبود و نمیزیست.
*شاهدان عالم : آن چه خداوندگار پیش از آفرینش ما در جهانهستی خلق کرده «آبها، کوهها، آسمان، اَبر، باران، برف، باد، خورشید، ماه، شب، روز، ستارهها، زمین، خاک، گلها، درختان، سیارهها، عوالم و آسمانها»
مریمبانو صنعتی
#قطعهادبی
@Speechoff
سپس عقل آمد، عقل اول تا عقل دهم.
آن پس احساس آمد.
زان بعد معنا و صورت آمد.
زین بعد حرکت آغاز شد.
حرکت جوهری قدم گذاشت.
از ناسوت ناسوتیان آمدند.
همگان نوروصوت بِشنیدند و آغازیان آغاز کردند و ایستادگان ایستادند و حَرکتیان حرکت کردند و خاموشیان خاموش قرار گرفتند.
نوروصوت تقسیم شد بر جان همگان و تمام هستی از شاهدانعالم گرفته تا تِمامگان همه به خانش نوروصوت بِنشستند.
همگان در یک مدار به طرف نوروصوت در حرکتند. گاه طولی گاه عرضی.
اینست عشق که خداوندگار با نوروصوتش بر همگان عَرضه کرد.
اگر عشق نبود خداوندگار با شاهدانعالمش نبود
و هیچ نبود و نمیزیست.
*شاهدان عالم : آن چه خداوندگار پیش از آفرینش ما در جهانهستی خلق کرده «آبها، کوهها، آسمان، اَبر، باران، برف، باد، خورشید، ماه، شب، روز، ستارهها، زمین، خاک، گلها، درختان، سیارهها، عوالم و آسمانها»
مریمبانو صنعتی
#قطعهادبی
@Speechoff
۱۲۷
امروز فیلم ۱۲۷ را که استاد گفته بود دیدم.
صحنه جالب و سکانس تکراری که برام جذاب بود، تداعیهای ذهنیش بود. زمانی که دستش زیر صخرهای بزرگ گیر میکند.
یاد اکنون خودم افتادم البته من دستم زیر صخره نیست ۲تا پام بیحساند.
دوربین کِریِنِ مَنم دائم در ذهنم در حال چرخشست.
اگر.....
اگر...
اگر.....
کاش....
کاش....
کاش.....
باید...
باید....
باید...
نباید...
نباید...
نباید....
حتمن...
حتمن....
حتمن....
چرا.....
چرا....
چرا.....
شاید....
شاید...
شاید...
توصیه میکنم این فیلم را ببنید. قبل از رسیدن به تداعی، فِلَشبَک بزنید و مرور کنید. شایدِ شایدها، اگرِ اگرها، چراِ چراها، حتمنِ حتمنها، نبایدِ نبایدها، بایدِ بایدها، کاشِ کاشها، بازیگر لحظه همان سکانس باشید.
جملهای که میگوید این صخره از کودکی اینجا منتظرم بوده از لحظه به دنیا آمدنم مرا یاد مسئله جبر و اختیار انداخت.
آن موقع جبر یا اختیار؟
من جبرم؟
یا
من اختیارم؟
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
امروز فیلم ۱۲۷ را که استاد گفته بود دیدم.
صحنه جالب و سکانس تکراری که برام جذاب بود، تداعیهای ذهنیش بود. زمانی که دستش زیر صخرهای بزرگ گیر میکند.
یاد اکنون خودم افتادم البته من دستم زیر صخره نیست ۲تا پام بیحساند.
دوربین کِریِنِ مَنم دائم در ذهنم در حال چرخشست.
اگر.....
اگر...
اگر.....
کاش....
کاش....
کاش.....
باید...
باید....
باید...
نباید...
نباید...
نباید....
حتمن...
حتمن....
حتمن....
چرا.....
چرا....
چرا.....
شاید....
شاید...
شاید...
توصیه میکنم این فیلم را ببنید. قبل از رسیدن به تداعی، فِلَشبَک بزنید و مرور کنید. شایدِ شایدها، اگرِ اگرها، چراِ چراها، حتمنِ حتمنها، نبایدِ نبایدها، بایدِ بایدها، کاشِ کاشها، بازیگر لحظه همان سکانس باشید.
جملهای که میگوید این صخره از کودکی اینجا منتظرم بوده از لحظه به دنیا آمدنم مرا یاد مسئله جبر و اختیار انداخت.
آن موقع جبر یا اختیار؟
من جبرم؟
یا
من اختیارم؟
مریمبانو صنعتی
#یادداشتروز
@Speechoff
❤2
مَن این مَن
مَنم
آن مَنم
مَنم
او مَنم
مَنم
ما مَنم
مَنم
شما مَنم
مَنم
آنها مَنم
مَنم
همه مَنها
مَنم
آنان مَناند
مَنم
اما مَن این
مَنم
نه آن مَن
مَنم
نه او مَن
مَنم
نه ما مَن
مَنم
نه شما مَن
مَنم
نه آنها مَن
مَنم
نه همه مَن
مَنم
نه آنان مَن
مَنم
مَن این مَن
مَنم
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff
مَنم
آن مَنم
مَنم
او مَنم
مَنم
ما مَنم
مَنم
شما مَنم
مَنم
آنها مَنم
مَنم
همه مَنها
مَنم
آنان مَناند
مَنم
اما مَن این
مَنم
نه آن مَن
مَنم
نه او مَن
مَنم
نه ما مَن
مَنم
نه شما مَن
مَنم
نه آنها مَن
مَنم
نه همه مَن
مَنم
نه آنان مَن
مَنم
مَن این مَن
مَنم
مریمبانو صنعتی
#شعر
@Speechoff