MaryamBAno|SPeech off
51 subscribers
1 photo
1 file
5 links
کوتاه نوشته‌های مریم‌بانو صنعتی(شاعر-داستان کوتاه)
Download Telegram
شاعر شعر را بَزک می‌کند. با وزن و قافیه و ردیف.  خلوت نشینان برای هر کاری تفعل به حافظا می‌زنند. ادب آموزان به سعدی رجوع می‌کنند. عشقاق در پی مولانا چرخ می‌زنند. اهل صفا سراغ سهراب را می‌گیرند.
منا‌جاتیان خاجه عبدالله‌انصاری را از درون می‌خانند.
اما از گذشتگان بگذریم به «راه شاعر از عباس معروف» می‌رسیم.
با خاندن دفتر شعرش یاد انواع موسیقی‌شعر افتادم.

انواع موسیقی‌شعر

موسیقی‌درونی:

نظمی آهنگین که از تناسب و تکرار و هم‌نشینی و هم‌‌خانی صامت‌ها و مصوت‌ها ایجاد می‌شود از آرایه جناس و رَدالصدر استفاده می‌شود.
عوامل پدیدآوردن موسیقی‌درونی آرایه‌لفظی است.
آرایه‌لفظی تشکیل شده از واج‌آرایی، تکرار، جناس، موازنه، تَرصیع، سجع و اشتقاق است.
تکرار: تکرار یک یا چند واژه در بیت.

موسیقی‌بیرونی:

نظم خاصی که در یک مجموعه آوایی به لحاظ کوتاه و بلندی مصوت‌ها یا ترکیب صامت‌ها و مصوت‌ها وجود دارد.

موسیقی‌کناری:

این موسیقی حاصل تکرار واژگان شعری است، اما ظهور آن در سراسر بیت یا مصرع قابل مشاهده نیست. از آرایه تکرار و ترجیع‌ها بیشتر استفاده می‌شود.

موسیقی‌معنوی:

تقارن‌ها، تضادها، تشابهات، در بخش آواهای زبان موسیقی اصوات را بوجود می‌آورند، همین‌ها امور معنایی و ذهنی موسیقی معنوی را تحت‌تاثیر قرار می‌دهند. از آرایه‌های این موسیقی تضاد، طباق، ایهام، مراعات‌نظیر و حس‌آمیزی است.

واج‌آرایی:

واج‌آرایی یا نغمه‌حروف، یکی از صنایع ادبی لفظی است. شاعر در کلام خود یک یا چند صامت و مصوت را چند بار و بیش از حد معمول تکرار کند. کاربرد واج‌آرایی برای خوش‌آهنگ‌تر کردن کلام است.

با خاندن دفتر شعرش استفاده بالای واج‌آرایی، تکرار، از همه بیشترست. اما استفاده از انواع موسیقی‌شعر نیز مشهود است، به نظرم موسیقی‌درونی و موسیقی‌بیرونی در رتبه اول قرار دارند. البته تمام اشعار شاعران کلاسیک هم از انواع موسیقی شعر بهره برده‌اند، اما این که شاید یک نوع از موسیقی‌شعر در یک شعر بیشتر دیده شود.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#یادداشت‌روز
@Speechoff
از تو سخن می‌گویم چگونه

عین، شین، قِین «عشق»ست.

جان عاشق جان معشوق را می‌گوید.
تلاطم جان‌ها در‌هم، پیوند جان‌ها.
زیست میان ۲ جان نه می‌توان بیان کرد
نه می‌توان نگاشت.
هر لحظه آمدم بنگارم، لحظه‌ای به آن ۲‌ جان اندیشیدم. آن زیست را مگر می‌شود نگاشت؟

از کدام مصرعش بنگارم؟
از تلاقی چشم‌ها؟
از کلام بی‌زبانی‌ها؟
از کلام معنا دار‌شان؟
از تماشای یار؟
از صدای قلب‌شان؟
از تندی نبضش‌شان؟
از سرعت جریان خونش‌شان؟
از مبهوت شدنش‌شان؟
از صدای نفسش‌شان؟
از سکوتش‌شان؟
از دچار شدنش‌شان؟
از فهمیدنش‌شان؟
از نفهمیدنش‌شان؟

می‌دانی چه می‌گویم؟
دچار شده‌ای تا بدانی چه خبرست؟
نه، نه تا دچار نباشی نمی‌دانی.

نمی‌دانی از تو سخن به آرامی
نمی‌دانی از تو سخن از به تو گفتن
نمی‌دانی از تو سخن از به آزادی
نمی‌دانی وقتی سخن از تو می‌گویم
نمی‌دانی از عاشق عارفانه می‌گویم
نمی‌دانی از دوستت دارم
نمی‌دانی از خاهم داشت
نمی‌دانی از فکر عبور در به تنهایی
نمی‌دانی من با گذر از دل تو می‌کردم
نمی‌دانی من با سفر سیاه چشم تو زیباست
نمی‌دانی خاهم زیست
نمی‌دانی من با به تمنای تو خاهم ماند
نمی‌دانی من با سخن از تو
نمی‌دانی خاهم خاند.
نمی‌دانی ما خاطره از شبانه می‌گیریم
نمی‌دانی ما خاطره از گریختن در باد
نمی‌دانی از لذت ارمغان در پنهان
نمی‌دانی ما خاطره داریم از به نجواها
نمی‌دانی من دوست دارم از تو بگویم را
نمی‌دانی ای جلوه‌ای به آرامی
نمی‌دانی من دوست دارم از تو شنیدن را
نمی‌دانی تو لذت نادر شیندن باش
نمی‌دانی از به شباهت از به زیبایی
نمی‌دانی بر دیده تشنه‌ام تو دیدن باش
نمی‌دانی
نمی‌دانی
نمی‌دانی

یادداشتی از شعر یدالله‌رویایی «از تو سخن می‌گویم»

مریم‌بانو‌ صنعتی
#یادداشت‌شعر
@Speechoff
از تو سخن می‌گویم، چگونه می‌دانی؟

در خیال

نه، زندگی خیال ‌می‌کند را من را، را تو را.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#شعر
@Speechoff
شِناسی ساکنان شهر آتش را

گلو، دندان‌ها، فک

اما فرمانده‌اش زبان‌ست


مریم‌بانو‌ صنعتی
#شعر
@Speechoff
همراه

مادرشان روی آن‌ها اسم نگذاشته بود. ۵ تا بودند. هر روز به‌شان شیر می‌داد. بعد از مدتی رها کرد و رفت. خاهرم صبح‌ها خامه و پنیر می‌داد.
ظهر‌ها هم برنج و خورشت.
هر چی ما می‌خوردیم خاهرم به آن‌ها می‌داد.
خاهرم اسم برایشان گذاشت.

اونی که از همه خوشگل‌تره شد خرناناز.
اونی که طوسی رنگه عَن‌طوسی.
اونی که قهوه‌ای رنگه عَن‌قهوه‌ای.
اونی که خاکستری رنگه عَن‌خاکستری.
اونی که سفید‌قهوه‌ای رنگه سفید‌قهوه‌ای.

خاهرم غذا که می‌ریزد جلوی سکوی پذیرایی بعد در را می‌بند و کلی قربون و صدقه خرنانازش می‌رود.
زمانی که هوا خوب بود در خاهرم باز می‌گذاشت می‌آمد‌ند داخل می‌‌نشستند پیش مبل خاهرم تا خاهرم بلند می‌شد می‌رفت آشپزخانه ۵ تایی دنبالش بلند می‌شوند می‌روند.
خاهرم صبح زود آشغال‌ها را می‌برد بگذارد سر کوچه عَن‌خاکستری باهاش می‌رود، بعد از گذاشتن آشغال‌ها خاهرم می‌‌رود سر خیابان اصلی داخل پارک پیاده‌روی تا پارک باهاش می‌رود و بر‌می‌گردد.
خاهرم چنان با این‌ها حرف می‌زند که انگار آدم‌اند.
زمانی که قر‌بون صدقه خر‌ناناز می‌رود بهش می‌گویم این‌ طوری قربون صدقه من نمی‌ریری.
می‌گوید تو من اذیت می‌کنی اما اینا نه، مگه نه خرناناز.
منم وقتایی که حرصم در می‌آید می‌گویم ایشالاه خرناناز بمیرد.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#داستانک
@Speechoff
1
 «زن، نه قربانی طبیعت است و نه برده‌ی زیست شناسی؛ او محکوم است به معنایی که بر او تحمیل شده، و رهایی‌اش در باز‌نویسی همین معناست.»

سیمون‌‌دوبووار | جنس‌دوم

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جمله‌قصار
@Spechoff
👏1
یه قطعه ملایم و بهاری تقدیم شما🌻

مریم‌بانو‌ صنعتی
#موسیقی
@Speechoff
مغزم پُر از گو‌یه‌هاست

چگونه می‌توانم گزین‌‌گویه‌های مغزم را بگویم؟

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جملنده
@Speechoff
آدم‌صبح آدم‌شب

استاد آدم‌ها را به ۲ دسته تقسیم کرد آدم‌صبح و آدم‌شب. تمام احساس‌ها، رفتار‌ها، گفتگو‌های ذهنی‌مون در صبح و شب را بررسی کنیم و بنو‌یسیم.
در صبح از تمام آن‌چه گفته شد چگونه و چطور هستیم و در شب.

تمرین جالبی‌ست، زمانی که انجام می‌دهم و تمام می‌شود بعد از دوباره نگاه کردن اولین سوالی که برایم پیش آمد، از خودم پرسیدم چرا در آن لحظه این فعل را انجام دادم؟

چند‌باری از انجام دادن تمرین می‌گذشت، تا فعلی را که سازندگی برایم نداشت می‌خاستم انجام بدهم گوشی را برمی‌داشتم و در صفحه یادداشت تمرین می‌نوشتم مریم‌بانو‌صبح و شروع به نوشتن آن فعل می‌کردم.
با نوشتن آن فعل ناسازنده توانستم سریع خود را از حالت اتوماتیک خارج کنم و با آگاهی ذهن را حرکت دهم و خارج بشوم.

این تمرین به‌ نظرم تمرینی برای حرکت آگاهی بر احساسات و افکار و رفتارست و همچنین تمرینی برای در لحظه‌آمدن ذهن.


اما من به این بخش آدم دیگری اضافه می‌کنم.
این آدم مخصوص خانم‌هاست.

آدم‌پریود

در دوره‌های خودشناسی که بودم خانم‌ها‌یی که تصمیمات مهم زندگی‌شان را در این زمان گرفته بودند، تصمیمات درست و به‌جایی نبوده. چون تمام از جایگاه بهم‌ریختگی ذهن و احساس بوده.

نزدیک شدن به این دوران غیر از بهم‌ریختگی فیزیو‌لوژیکی بهم‌ریختگی احساسی، رفتاری و ذهنی را بوجود می‌آورد.
اگر در همان دوران شروع به نوشتن آدم‌صبح و آدم‌شب بشوید، احساس و ذهن کاذب را می‌بینید. خیلی از احساس‌های نادرست و رفتارها را انجام نمی‌دهید. آگاهی حرکت می‌کند و از بروز بهم‌ریختگی ذهنی‌وروانی جلو‌گیری می‌کند.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#یادداشت‌روز
@Spechoff
2
زنان در عشق نمی‌میرند؛ بلکه هر روز کمی از خودشان را به مرگ می‌سپارند تا معشوق زنده بماند.

خانه‌ی ادریسی‌ها

مر‌یم‌بانو‌ صنعتی
#جمله‌قصار
@Speechoff
رژلب

مامانش همیشه قرار بود مهمان بیاد رژلب مکه می‌زد. آن زمان رژلب مکه روی بورس بود.
دخترش هم از همان رژلب می‌زد.
مامانش می‌گفت نزن فردا می‌خاهی بری مدرسه.
دخترش می‌گفت خب تو هم می‌خاهی بری مدرسه.
خاصیت رژمکه تا ۲۴ ساعت بود. اما روی لب دخترک تا یک هفته می‌ماند.
بالاخره مدیر مدرسه مامانش خاست.
مامانش باهاش صحبت کرد.
اما او این بار که رژ زد برداشت با آستون پاک کرد.
این قدر بالا آورد که آن روز مدرسه نرفت.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#داستانک
@Speechoff
قایم‌باشک‌‌

من و تو همیشه در بازی قایم‌باشک بودیم، نمی‌دانم کِی‌ چِشم گذاشت، کِی پیدا کرد اما من  نتوانستم نه پیدا کنم نه چِشم بِگذارم.

قایم‌باشک‌هایی پر از دیالوگ‌های نگفته یا نیمه‌گفته رها شده. چقدر شبیه من و توست این نوشته.
هر روز آن را می‌‌خانم و به تو و خودم فکر می‌کنم.

«عشق‌مان، مثل فیلم‌هایش، پر از بریدگی بود. صحنه‌هایی حذف شده، دیالوگ‌هایی که نیمه‌کاره رها می‌شدند، و من، همیشه دنبال معنای گمشده می‌گشتم.»
ایام آموختن | آن ویازمسکی

چرا هیچ‌وقت گفته‌ها گفته نشد و نگفته‌ها هم گفته‌ نشد و دل از دل رَد شد، فقط ثانیه‌ها در چِشم‌هایمان تقسیم شدند، در گذر از گذر‌ها. تو بلد نبودی یا من؟

تو سهل‌انگاری کردی یا من؟
تو شهامت نداشتی یا من؟
تو منیت داشتی یا من؟
برایت هر چه لازم و ملزم می‌دانستم و بلد بودم انجام دادم بیشتر را بلد نبودم.
تو چه؟
تو هم بیشتر بلد نبودی، اگر بلد بودی الان در این مرحله نبودیم.

اکنون تمام صحنه‌های پاییز، زمستان، بهار و تابستان را سکانس‌به‌سکانس مرور و تدوین می‌کنم و تمام پلان‌ها را می‌نویسم و در بایگانی روحم قرار می‌دهم.
تو چی؟

مریم‌بانو‌ صنعتی
#یادداشتی‌از‌عشق
@Speechoff
👌2
 «عشق همان رنج است، اما رنجی که از آن نمی‌توان گریخت. آدمی در عشق، بیشتر از آن‌که خوشبخت باشد، زنده است.»

در کوی دوست | شاهرخ‌مسکوب

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جمله‌قصار
@Speechoff
خبری‌نیست؟

این بی‌خبران‌ که گویند

خبری نیست

نور دیده‌اند؟

مریم‌بانو‌ صنعتی
#نو‌خسروانی
@Speechoff
صدای رعد‌و‌برق بهار

آره پاییز آمده را تداعی می‌کند

اما دلم مخلوطی‌ از بهار و زمستانست

تو چی؟

مریم‌بانو‌ صنعتی
#شعر
@Speechoff
من اگر حرفی از الفبا بودم دوست می‌داشتم «ع» باشم.

آغاز‌گر هستی‌ست عشق.
پایان هستی‌ست عشق.

احساس مادر به فرزندست.

هم او که گفت از رگ گردن نزدیک‌ترم.

نگاه خدواند به انسان.
نگاه انسان به خداوند.
نگاه انسان به انسان‌.
نگاه دریا به ساحلش.
نگاه طبیعت به انسان.
نگاه انسان به طبیعت.
نگاه عاشق به معشوق.
نگاه معشوق به عاشق.

لبخند گل به باران.
لبخند زمین به مُرده‌ها.
لبخند خاک به درختانش.
لبخند شب به روز.
لبخند ماه به شب.
لبخند ماه به ستاره.
لبخند آسمان به اَبر.
لبخند طبیعت به باران.
لبخند خورشید به روز.
لبخند کودک به مادر.
لبخند عاشق به معشوق.
لبخند معشوق به عاشق.

چون با او می‌شود عاشق را نوشت.
معشوق را که می‌نویسند او وجود دارد.

آغازگر هستی‌ست عشق.
پایان هستی‌ست عشق.
احساس مادر به فرزند‌ست.

«ع»
در عشق در عِینش
در شِینش
در قِینش‌ست.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#قطعه‌ادبی
@Speechoff
1
 «عاقبت همه‌ی ما زیر این خاک آرام خاهیم گرفت ما که روی آن دمی به هم‌دیگر مجال آرامش ندادیم.»

آنا‌آخماتووا

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جمله‌قصار
@Speechoff
مراحل لب‌لرز

لب‌لرز: کسی که موقع دروغ‌گفتن لبش می‌لرزد اما خودش خبر ندارد.

از مرحله لرزیدن لب می‌گذرد دچار لب‌گاز می‌شود از فاش نشدن آن‌چه برایش دروغ گفته به لب‌گاز می‌رسد.

از لب‌گاز می‌گذرد دچار آفتاب‌پرستی می‌شود چونان او چَشم‌هایش به حرکت می‌اُفتد.

اما نمی‌داند نه تنها خاصیت چِشم او را برده بلکه چونان آفتاب‌پرست در زمان استرس سلول‌های کِروماتوفور‌ صورتش تغییر رنگ می‌دهد.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#واژه‌ساخت
@Spechoff
من‌ واژگون‌ من‌ واژگون‌ من‌ واژگون‌ رقصیده‌ام‌
من‌ بی‌سر و بی‌دست‌ و پا در خواب‌ خون‌ رقصیده‌ام‌

منظومه‌ای‌ از آتشم، آتشفشانی‌ سرکِشم‌
در کهکشانی‌ بی‌نشان‌ خورشیدگون‌ رقصیده‌ام‌

میلاد بی‌آغاز من‌ هرگز نمی‌داند کسی‌
من‌ پیر تاریخم‌ که‌ بر بام‌ قرون‌ رقصیده‌ام‌

فردای‌ ناپیدای‌ من‌ پیداست‌ در سیمای‌ من‌
این‌‌سان‌ که‌ با فرداییان‌ در خود کنون‌ رقصیده‌ام‌

ای‌ عاقلان‌ در عاشقی‌ دیوانه‌ می‌باید شدن‌
من‌ با بلوغ‌ عقل‌ در اوج‌ جنون‌ رقصیده‌ام‌

میلاد دانایی‌ منم، پرواز بینایی‌ منم‌
من‌ در عروجی‌ جاودان‌ از حد فزون‌ رقصیده‌ام‌

پیراهن‌ تن‌ پاره‌ کن، عریانی‌ جان‌ را ببین‌
من‌ در جهان‌ دیگری‌ از خود برون‌ رقصیده‌ام‌

با رقص‌ من‌ در آسمان، رقص‌ تمام‌ اختران‌
من‌ بربلندای‌ زمان‌ بنگر که‌ چون‌ رقصیده‌ام

نصرالله‌ مردانی
#شعر
@Speechoff
داشتم این مدت به تمام رفتارهایی که در طی این سال‌ها من با دیگران داشته‌ام و دیگران با من بسیار فکر می‌کردم.

من همیشه تلاش کردم تا جایی که می‌توانم خود را در مسائل کِش بدهم و فراتر از آن‌چه بوده کنار بیایم تا روابط حفظ شود.
چون علت و پشت خیلی از رفتارها را می‌دانستم، در برابر آن رفتار‌ها سکوت می‌کردم.

حالا افرادی که به من نزدیک‌ بودند شاید آگاهی‌شان بالا می‌رفت یا متوجه رفتار خود می‌شدند و تغییر رَویه می‌دادند.
بعضی هم نه. انگار نه انگار. هر چه سکوت می‌کردی خود را مُحق‌تر می‌دانستند و لحظه‌ای اگر پیش می‌آمد به توهین یا بی‌احترامی می‌پرداختند.
البته این بخش مربوط به افرادی‌‌ست که دورتر از من‌اند اتفاق می‌افتد، اما هیچ‌وقت دلیل سکوت را نمی‌فهمند. یا اگر ترک‌شان کنی یا هر رفتار دیگر می‌گویند تو حساسی.

عجیب نیست به نظر شما؟
به نظر من خیلی عجیبه.
هر حرفی بگویم، هر رفتاری بکنم، پشت‌سرت هر چه می‌خاهم بگویم، باز من مُحق باشم؟

تا چند روز پیش این جمله را دیدم.

 «بیشتر مردم دنیا دیوانه بودند، آن‌ها که دیوانه نبودند عصبی بودند، آن‌ها که دیوانه و عصبی نبودند احمق بودند.»
چارلز‌بوکو‌فسکی


با خاندن این جمله معنای عمیق رفتار آن‌ها را فهمیدم و دیگر به آن‌ها و رفتارشان فکر نمی‌کنم و آزارم نمی‌دهند، شاید شما هم با خاندن این جمله پی به خیلی از مطالب ببرید.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#یادداشت‌روز
@Speechoff