MaryamBAno|SPeech off
51 subscribers
1 photo
1 file
5 links
کوتاه نوشته‌های مریم‌بانو صنعتی(شاعر-داستان کوتاه)
Download Telegram
زمانش برسد زمانش

زمانش که برسد اتفاق می‌افتد.

شاید بارها این جمله را شما هم شنیده‌اید.
اما زمانی که اتفاق می‌افتد باز من خود را سرزنش می‌کنم، چرا زودتر اقدام نکردم؟
چرا زودتر نپرسیدم؟
چرا زودتر به ذهنم نرسید؟
چرا اشتباه کردم؟
چرا اصلن زمانش برای من دیر می‌رسد؟
چرا؟ اصلن چرا این جمله درست است؟
هزار‌تا چرای دیگه........

چند سال پیش از دوستم درباره ادبیات و نویسندگی سوال‌هایی پرسیدم، او شماره تلفن یکی از دوستانش را داد گفت ایشان نویسنده‌ست و کتابخانه‌ای را می‌شناسد که صاحبش کتاب‌های کتاب‌خانه‌اش را برای خاندن امانت می‌دهد برای هر زمانی که بخاهی، در زمینه ادبیات کُمکت می‌کند.
شماره را برایم فرستاد و مثل گنجینه فقط نگه داشتم.

الان به خاطر شرایط فیزیکی‌ام نمی‌توانم بروم در کتاب فروشی‌ها دنبال کتاب، تصمیم گرفتم به گنجینه‌ام سَر بزنم و تماس بگیرم.
واتساپ که منحل شده بود یک‌سری از گنجینه‌های منم از بین رفته بود.
دوباره به دوستم گفتم شماره دوستت که نویسنده‌ست را می‌خاهم و شماره کتابخا‌نه‌ای که گفته بودی.
او برایم فرستاد.

تماس گرفتم و صحبت کردم، قرار شد خودم حضوری به کتابخانه بروم.
یک شب بعد از لیزر درمانی رفتیم به کتابخانه‌ای که تعریفش را کرده بودند.
عظمت کتابخانه غیر قابل باور بود.
شخص کتاب‌دار یک واحد آپارتمان را کلن کتابخانه کرده بود.

حالا کتاب‌دار چه شخصی بود؟
استاد بهمن حمیدی، نویسنده، پژوهشگر، ویراستار، فرهیخته ادبیات و تاریخ.
هر سوالی می‌پرسید، فقط باید می‌گفتم بلد نیستم.
از بی‌سوادی فراوانم نمی‌دانستم چه باید بگویم.
هر کتابی که می‌پرسید خانده‌ای، می‌گفتم نه.

نمی‌دانم استاد بنده خدا تا به حال گیر آدم بی‌سوادی مثل من افتاده بود یا نه. اما در کمال آرامش من را راهنمایی می‌کرد. چقدر فروتن، متواضع و آرام بودند. فوق‌العاده دوست‌داشتنی و عزیز، گویی نه در مقابل من بی‌سواد ایستاد‌ه‌اند.

بعضی ضرب‌المثل‌ها واقعن درست‌ست

 «درخت هر چه پُر‌بارتر اُفتاده‌تر»

مِصداق استاد بزرگوار‌ست.

غیر از لیست خودم پیشنهادهایی داد برای خاندن و چه سلسله مراتبی برای خاندن داشته باشم.

زمانی‌ که رسیدم خانه فقط با چرا‌هایم خودم را سرزنش می‌کردم که چنین گنجینه‌ای داشتم، خود را این‌گونه محروم کرده‌ام با پشت‌گوش انداختن.
چرا این‌ گونه‌ام؟
جواب هیچ کدام از چرا‌هایم را پیدا نکردم.
این دوران شده حسرت چرا‌هایم.
چرا؟ چرا؟چرا؟

مریم‌بانو‌ صنعتی
#یادداشت‌روز
@Speechoff
1
دل‌تنگیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
هر آنچه باید بگوییم، نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
اما فهمیدم فقط سیاست‌مدار خَر نیست
خَران بسیارند.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جملنده
@Speechoff
1
با فُضولی در خانه‌اش آتش بر‌پا می‌کنیم، با تُهمت در دلش، با قضاوت در آبرویش.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جملنده
@Speechoff
1
مشق نوشتن

یک‌بار استاد در بخشی از وبینار در مورد مشق نوشتن دوران مدرسه صحبت می‌کرد.

یاد خودم افتادم به جز اول ابتدایی دیگه هیچ‌وقت مشق ننوشتم.
گفتم یاد گرفتم، گفتید نوشتن باید یاد بگیرم یاد گرفتم.
همیشه مشق‌هام از دوم ابتدایی تا پیش‌دانشگاهی خاهرم نوشت.
من فقط زمانی که دیکته می‌گفتند در خانه می‌نوشتم.

همیشه همه می‌گویند خَطتت بده. خاهرم می‌گوید چون هیچ‌وقت مشق ننوشت.
به نظرم کاری عَبث و بیهود‌ه‌ای بود.

پیک شادی‌ام را یادمه خاهر بزرگم از تبریز می‌‌آمد ۲‌تایی با این خاهرم می‌نوشتند.

در مورد بازی‌ها صحبت شد.
بازی‌های کودکی.

یکی از پسر‌های همسایه‌مون صورت بچه‌ها را چَنگ می‌انداخت و مامانم اجازه نمی‌داد برم کوچه بازی کنم می‌گفت تو دختری صورتت خراب می‌شود.

منم پوتین‌های مامانم می‌پوشیدم، با یکی از مانتوهاش و مقنعه‌اش بر‌می‌داشتم، می‌رفتم در حیاط.

اون موقع حیاط خانه ۲‌تا دَر داشت. روی یکی از دَرها که حالت تخته‌سیاه بود با گچ شروع می‌کردم به حرف زدن و در‌س توضیح دادن.
کلی بچه فرضی جلوم می‌ساختم، بلند‌بلند شروع می‌کردم به حرف زدن و درس دادن.

یک‌بار پسر همسایه‌مون آمد تا خاهرش را چند ساعت بِزارد خانه ما بِرند جایی با مامانش.
وارد حیاط شد گفت بچه‌ها کجا رفتند؟
گفتم کدام بچه‌ها؟
گفت با همان‌هایی که بلندبلند داشتی باهاشون حرف می‌زدی.
گفتم هیچ‌کس نیست. خودم تنهام. فکر می‌کنم بچه‌ها جلوم هستند دارم درس می‌دم.
با تعجب خیلیی بالا من نگاه کردند و رفتند داخل خانه پیش خاهرم.

به خاهرم گفته بودند بهتر نیست بِبریدش دکتر؟
خاهرم گفته بود، پرسیدم دکتر گفته نه مسئله‌ای ندارد. خیلییی هم عالیه.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#یادداشت‌روز
@Speechoff
👏1
بَرمَلا‌کردن

من تو را بَر مَلا کردم
آن چشم را
آن نگاه را
آن نفس را

آن گفتگو را
آن حرکات را
آن کلام را

شد آنچه نباید
شد قضاوت او

شد رفتن من
شد نرسیدن من
شد اَشک من

شد دل‌تنگی من
شد آه تو
شد دَم من
شد غم من

شد آنچه گفته شد
شد برابر هم اِیستادن

شد دروغ رساندن
شد دروغ شنیدن
شد دروغ گفتن
شد حرف حَسودان
من تو را بَر مَلا کردم
من
من
من
من

مریم‌بانو‌ صنعتی
#شعر
@Speechoff
1
فقط می‌توان عاشق ماند
دگِر نمی‌توان معشوق ماند
فقط می‌شود دل‌تنگ بمانی
و
از این دل‌تنگی فقط مَجنون بمانی

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جملنده
@Speechoff
از تمام خر‌نویسی‌هایم هیچ‌ کدام آدم نبودند که بیاورم.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جملنده
@Speechoff
خاهرم شب‌ها به خاطر من داخل اتاق خابش نمی‌رود بخابد.‌ اگر من شب چیزیی خاستم صداش کنم.

بخاری زیاد بود و نفسم انگار بالا نمی‌آمد. عرق کرده بودم.
خاهرم چند‌بار صدا زدم که بیدار بشود تا بخاری را کم کند.

در بین خاب و بیدار بود گفت آب می‌خای.
گفتم نه.
گفت نون می‌خای.
گفتم نه.
گفت گندم می‌خای.
با خودم گفتم گندم از کجا آورد.

بعد از زمانی از خاب بلند شد گفت چی می‌خای؟
گفتم گندم.
گفت گندم؟ گندم چی؟
گفتم نمی‌دونم تو گفتی.

گفت نه من نگفتم. فقط گفتم آب می‌خای گفتی نه.
گفتم نون می‌خای گفتی نه.

گفتم بعدش گفتی گندم می‌خای.

اما اصرار داشت می‌گفت نه من نگفتم.
حالا طی روز هر وقت می‌گه چی می‌خای میگم گندم می‌خام.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#یادداشت‌روز
@Speechoff
1
جَبر یا اختیار؟

کدام مَسئول‌اند؟

اختیار مَسئول جَبره؟

یا

جَبر مَسئول اختیار؟

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جملنده
@Speechoff
1
دوست می‌داریم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
دل تنگ می‌شویم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

تِشنه حرف زدنیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
عاشقیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

معشوقیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
نیاز داریم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

ناراحتیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
شاد هستیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

گریه می‌کنیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
بغض می‌کنیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

غمگین هستیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
بَر می‌خورد نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

درد داریم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
حسادت در نهان داریم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

فیلم بازی می‌کنیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
چَشم دیدنش نداریم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

راست نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
احترام نمی‌گذاریم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

قضاوت می‌کنیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
تِکیه می‌اندازیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

آبرو می‌بریم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
چَشم می‌دود نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

اما خوب داد می‌زنیم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
اما حُقه می‌زنیم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

با تمام این‌ها
نماز می‌خانیم
روزه می‌گیریم
قرآن می‌خانیم
کربلا و مکه می‌رویم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

گویی چونان عَمرو‌‌ابن‌العاص
حُقه می‌زنیم

به کِه؟

خود
آدمیان
خدا

در آخر می‌گوییم
مسلمانیم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

مریم‌بانو‌ صنعتی
#شعر
@Speechoff
1
گردان گردان‌ست واژه می‌گردد در رنگ‌ها می‌شود واژه رنگ.


1. چشمان آس
2. ماه زال
3. سرنوشت آفریقایی
4. معبد ایمنی
5. معبود آروشایی
6. آتشکده اَبری
7. آدینه اَتمی
8. آدمیزاد آلبالویی
9. آرتیست اَکلیلی
10. اَجل انگوری
11. آخرالزمان اسپرسویی
12. آرام بلوری
13. آفاق بوقلمونی
14. آغاز بهاری
15. آفریده تمشکی
16. آگاهی تیله‌ای
17. الهام دارکوبی
18. الهه جوهری
19. سخن حبری
20. شعر زبیبی
21. شریعت حلزونی
22. صدا حنایی
23. صدر جلبکی
24. عبودیت زیره‌ای
25. عرفان خورشیدی
26. فال‌نیک صابونی
27. کیفور صدفی
28. گذشت فندقی
29. فراق عقیقی
30. فَر فرانسوی


مریم‌بانو‌صنعتی
#واژه‌رنگ

@Speechoff
1
یک بَر یک شد شد این ۲

1. بُزغم: کسی که مثل بُز همیشه غم دارد.

2. یارفَن: یاری که فَن بَلدست.

3. بادآه: بادی که از آلودگی هوا نمی‌تواند حرکت کند و همه‌اش آه می‌کشد.

4. دل‌دَم: کسی که دلش پیش همه دَم می‌کشد.

5. گوش‌کار: کسی که فقط گوشش کار می‌کند تاببیند مردم در موردش چه می‌گویند.

6. خون‌جنگ: کسی که سلول‌هاش عاشق جنگه، دست خودش نیست.

7. لُخت‌ناز: کسی که فکر می‌کند هر چه لُخت‌تر نازتر.

8. مرد‌مال: مردی که فکر می‌کند زنش مالش‌ست.

9. لب‌لرز: کسی که موقع دروغ‌گفتن لبش می‌لرزد اما خودش خبر ندارد.

10. دست‌چاه: آدمی که فقط با دستش مردم را در چاه می‌اندازد.

11. ماه‌آتش: کسی که چهره‌اش چونان ماه‌ست اما دهانش چونان دایناسورست.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#واژه‌ساخت
@Speechoff
1
آب

کلاه بَر سر دارد. یک خط کشیده که زیرش یک چَشم دارد.

جان من‌، تو، همگان‌ست.

آن هنگام که گلویم خشک می‌شود گلویم را تَر می‌کند. نفسم که می‌گیرد جانم را نجات می‌دهد.
عَرق که می‌کنم مرا زنده می‌کند.
نیمی از من از اوست.

آب جان دریاست که ماهی دَمی بی‌آن نیست.
پری دیایی بی‌او می‌میرد.
جان گل، جان درخت، جان زمین، جان آن‌چه در هستی‌ست جان او‌ست و او جان آنان‌.

آب روح عالم‌ست. دَم و بازدم زندگی‌ست.
اگر او نباشد من، تو، زمین، آسمان همه می‌میریم.

گویند آن هنگام که ماهی می‌خوری و تشنه می‌شوی، دانی تشنگی تو نیست تشنگی ماهی‌ست که از دریا دورش کردی و تو تو تشنه می‌شوی.

معنای آب زندگی‌ست. نباشد نیستیم.

 «ز، ن، د، گ، ی» با هر حرفش کلی داستان و رقص غم و شادی داریم.

آن یک چِشمش ۲ چِشم ماست. با آن گریه می‌کنیم می‌شود اَشک.
اَشک که نباشد دلتنگی و غم را نمی‌توانیم بِرون بریزیم.

آب
جان من
همیشه باش
تا
باشیم.


مریم‌بانو‌ صنعتی
#تمرین
@Speechoff
نظری بَر وزن شعر

دیدگاه خاجه‌نصیرالدین‌طوسی درباره وزن شعر:

وزن هیتی‌ست تابع‌نظام ترتیب حرکات و سَکنات «وقف‌ها و مکث‌ها» و تناسب آن در عدد و مقدار که نفس را از ادارک آن هیت لذتی مخصوص یابد.

دید‌گاه خانلری در مورد وزن شعر:

نوعی‌ست از تناسب و تناسب کیفیتی‌ست حاصل از ادارک وحدت در میان اجزای متعدد این تناسب اگر در مکان واقع شود آن را قرینه می‌خانند. اگر در زمان واقع شود وزن خانده می‌شود.

«وحدت در عین کثرت»

در تعریف خانلری وحدت مهم‌ست.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#وزن‌شعر
@Speechoff
                                                                                   
ماه نور و روشنایی

ماه رَجب که می‌آید وارد نور و روشنایی می‌شویم  به ماه رمضان می‌رسیم این نور بیشتر می‌شود.

در ماه رمضان افرادی که روزه می‌گیرند در وعده افطار بیش از پیش غذا می‌خورند.
این زیاده‌روی در خوردن باعث آسیب به جسم و روح می‌شود.

برنامه غذایی ماه رمضان

در سحر برنج و خورشت بخوریم.
البته گوشت قرمز را در سحر نخوریم بهتره، چون باعث تشنگی در روز می‌شود اما گوشت سفید این‌گونه نیست.
از خوردن مواد شیرینی در سحر پرهیز کنیم  باعث تشنگی می‌شود.

به اشتباه افراد فکر می‌کنند در سحر مواد قندی بیشتری بخورند در طی روز ضعف نمی‌کنند. اما مواد قندی زیاد باعث تشنگی می‌شود.
در متابولیسم بدن، بدن را خسته می‌کنید، همان مثال کارخانه را که قَبلن توضیح دادم.

در سحر بعد از خوردن غذا چای نخورید قَبلن دلیلش را گفتم. زودتر بیدار بشوید چای را قبل از خوردن سحری میل کنید.

در وعده افطار فقط چای یا شیر، بهترست روزه را با شیر و شیرینی‌های مخصوص ماه رمضان میل کنید.
نیمی‌ساعت تا یک‌ساعت صبر کنید بعد از آش‌ها، سوپ‌ها، حلیم، با کمی نان ادامه دهید.
غذاهای برنجی را در وعده افطار تا سحر استفاده نکنید. اجازه بدهید معده سبک بماند که ۲ تا ۳ ساعت بعد بتوانید از میوه‌ها استفاده کنید.

اگر فردی دچار ضعف می‌شود طی روز ۱۲ شب یک ‌عدد تخم‌مرغ آب‌پز بخورد. البته اگر فردی برای دفعه اول روزه می‌گیرد حتمن وعده تخم‌مرغ آب‌پز را داشته باشد.

وعده افطار تا سحر یک‌بار شربت خاک‌شیر میل کنید، عطش را در طی روز از شما می‌گیرد.

اگر جزء افرادی هستید که بر اثر روزه آرامش‌تان را از دست می‌دهید یا حالت عصبانیت به شما دست می‌دهد، گل‌بیدمشک، گل‌بهارنارنج، گل‌محمدی یکی را انتخاب کنید و با آب در قوری دم کنید بخورید اگر به تنهایی نمی‌توانید میل کنید بهترست در چای بریزید و همراه چای دم کنید و بخورید.

نکته :افرادی که فشار‌خون بالا دارند گل‌محمدی و گل‌بیدمشک استفاده نکنند. گل‌بهارنارنج طبعش معتدل‌تر است. افرادی که طبع گرم دارند از گل‌بهار‌نارنج استفاده کنند.

نکته : افرادی که دیابت دارند اگر روزه می‌گیرند شربت خاک‌شیر را بدون شیرین کردن میل کنند.البته تغذیه افراد دیابتی باید حتمن زیر نظر پزشک باشد تا دچار اُفت قند نشوند.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#تغذیه
@Speechoff
فهرست جملات قصار تأثیر گذار زندگیم:

1) تفکر پدر و مادر تمام خوبی‌هاست.
«امام حسن مجتبا علیه‌السلام»

2) هر كس با كتاب‌ها آرام گيرد، هيچ آرامشى را از دست نداده است. «امام علی علیه‌السلام»

3) چشمانت را به پرخابى عادت مده زيرا چشم‌ها ناسپاس‌ترين عضو بدن هستند.
«امام کاظم علیه‌السلام»

4) در دروغ‌گویی انسان همین بس که هر چه را بشنود بگوید. «امام علی علیه‌السلام»

5) غم و اندوه، نیمی از پیری است.
«امام علی علیه‌السلام»

6) تو میانگین ۵ نفری هستی که با آن‌ها در ارتباطی.

7) اول تو عادت‌ها را می‌سازی و بعد عادت‌ها تو را.

8) آبرویت جامد است، اظهار حاجت آن را آب می‌کند و مى‌ریزد، توجه کن آن را نزد چه کسى مى‌ریزى. «امام علی علیه‌السلام»
            
9) هرکه با در دست داشتن فرصت موجود، در انتظار فرصت کاملی در آینده باشد، روزگار همان فرصت را نیز از او برباید؛ زیرا کار ایّام غارت است و راه‌و‌روش زمان از دست رفتن است.
«امام صادق علیه‌السلام»

10)  زندگی مانند دوچرخه سواری است؛ برای حفظ تعادل باید به رکاب زدن ادامه دهی.
 «آلبرت انیشتین»


علی سوخکی 13 اسفند 1403
زمان آفرینش

همه موجودات در زمان آفرینش بر اساس توانایی که گرفته بودند از خداوند چیزیی خاستند.

یکی گفت پایی برای دویدن می‌خام.
یکی گفت بالی برای پرواز می‌خام.

رسید به کِرم، خداوند گفت تو چه می‌خاهی؟
کِرم گفت من از نور خودت می‌خام.

خداوند بخشی از نورش را داد به کِرم.
کِرم شد کِرم شب‌تاب.

خداوند گفت فقط کِرم خودم را خاست و من بخش کوچکی از خودم را به او دادم شد کِرم‌شب‌تاب.

داستان روایت شده از برنامه سحر ماه رمضان.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#داستان
@Speechoff
سلام سلامتی می‌آورد

روزی در زمان قدیم عده‌ای با کاروان از زیارت امام رضا «ع» بر می‌گشتند.

بعد از استراحت طوفان می‌شود عده‌ای می‌روند در پشت کوه‌ها.
فردی که جا مانده بود فکر می‌کند آن‌ها رفته‌اند این را جا گذاشته‌اند.

خودش حرکت می‌کند سر راه به کاروانی می‌رسد. دائم سلام می‌دهد می‌گوید سه وعده دیدار یادتان نرود.
آن غافله، غافله دزدها بوده. از قرار این جمله رمز آن‌ها بوده و به راحتی از کنار قافله دزدها رد می‌شود.

زمانی که به شهرش می‌رسد بقیه افراد غافله را می‌بیند و اهل قافله می‌گویند دزدها کل قافله را رُبودند.

به همین دلیل می‌گویند سلام سلامتی می‌آورد.

داستان روایت شده از برنامه سحر ماه رمضان.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#داستان
@Speechoff