MaryamBAno|SPeech off
51 subscribers
1 photo
1 file
5 links
کوتاه نوشته‌های مریم‌بانو صنعتی(شاعر-داستان کوتاه)
Download Telegram
تَبر آزاد است، درخت زندانی.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جملنده
@Speechoff
❤‍🔥1
می‌بَلعند آدم‌ها در زندگی یک‌دیگر را، آخر‌سَر زمین همه را می‌بَلعد.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جملنده
@Speechoff
شعر چیست؟

سلام واج به آوا
سلام آوا به هجا
سلام هجا به صامت
سلام صامت به مُصوت

سلام مُصوت به واژ
سلام واژ به تکواژ
سلام تکواژ به واژه
سلام واژه به گروه

سلام گروه به جمله
سلام جمله به مِصرع
سلام مِصرع به بیت
بیت در بیت می‌شود
غزل

واژه به واژه می‌شود
نثر
آهنگ گرفت می‌شود
نظم

بر این موج بالا و پایین می‌روی تا شود شعر.

همان روح‌ست که در من دمید. من در «ش»، «ع»، «ر»، دمیدم تا شود شعر.

همان‌ست که عشق را می‌گویم، معشوق را می‌سُرایم، عاشق را بر می‌انگیزانم.

همان‌ست که در روحم تجلی می‌کند. احساسم با سُرودنش اوج می‌گیرد، قَلبم به ۷۰ می‌رسد و نَبضم به ۱۲۰.

بَسط‌هایم، قبض‌هایم، حال‌هایم، مَقام‌هایم را همه با او که تنها سخن‌ من‌ست می‌گویم.

گُل، درخت، جنگل، کوه، دریا، تمام شاهدان عالم را بر من جاری می‌کند. من از آیینه آنان می‌گذرم، دوباره از من مُتجلی می‌شوند.

همان‌ست که رقص باران و برف را می‌گوید.

همان‌ست که گلستان شدن حضرت ابراهیم«ع» را گفت.
راه رفتن روی آب حضرت مسیح«ع»، وصف شمشیر حضرت علی«ع» و وجود بزرگ بانوی ۲ عالم را گفت.

همان‌ست که می‌رقصد از آسمان تا زمین تا نِشیند بر دل، شود غزل حافظا، شعر سهراب، رقص سماع مولانا، شکوه منزوی، درس سعدی، مناجات‌نامه خواجه عبدالله انصاری.

همان‌ست از آسمان هفتم بر وجودم نازل می‌شود، در کلام من جاری، من فقط می‌نگارم.

او دائم می‌زاید و زاده می‌شود، در من، در تو، در همگان.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#چیستی‌‌شعر
@Speechoff
دِیوانگی

کودکی دِیوانه
که به دنبال فرشته‌ها
دِیوان در پی فرشته‌ها

نوجوانی دِیوانه
به دنبال عارفان
عارف شدن

دویدن بر سَر مزار عارفان
دِیوانگی بر چِله نشستن
۴۰ روز
۵۰ روز
۱۰۰ روز
بر چِله گذشت

خاهم شوم عارف
در دِیوانگی کردن‌ها

دِیوانگی
حلاج شدن
شیخ اشراق شدن

دِیوانگی
ذکر عارفان
خاندن

دِیوانگی
احوالات در
احوالات

مَقام حال
قبض
بَسط
خاستم

دِیوانه
دِیوانه
شدم

بَر شدم در جوانی
دَویدم به دنبال اَساتید معنوی
خانش کتاب‌های معنوی

دِیوانگی نه، جنون
بی‌اختیار
نه شِناسد روز
نه شب

دِیوانگی
رفتن به معابد

دِیوانگی
دیدن اَساتید
در فرسخ‌ها

دِیوانگی
خوردن یک بادام
در روز

دِیوانگی
به دنبال دیدن
پری‌دریایی
در جنوب

دِیوانگی
به دنبال
دِیوانگی

خاندن
قرآن
گرفتن
روزه‌های طولانی

دِیوانگی

دِیوانگی ادامه دارد......

مریم‌بانو‌ صنعتی
#فهرست‌شاعرانه
@Speechoff
دانی که صُبح چیست؟ روح ندارد و نفس می‌کشد بر همین‌ست که همگان در صُبح می‌خانند گنجشکان، غُوکان....

مریم‌بانو‌‌ صنعتی
#جملنده
@Speechoff
MiR

چند وقت پیش رفته بودم mir.
۲تا دکتر جدید نوشته بودند.

از ۵ صبح بیرون بودم.mir
  ۱ ظهر بود. ساعت ۳ تازه رفتم داخل دستگاه. 
با تزریق و بدون تزریق.
زیر دستگاه چون زمان طولانی شده بود حس کلافگی دیونه‌ام می‌کرد. چون از صبح زودم بیرون بودیم بدنم درد گرفته بود.

دیدم اگه بخام به بدن دردم توجه کنم نمی‌توانم زیر دستگاه بمانم. حواسم بردم، به صدایی که از mir پخش می‌شد.
تکرار حروف الفبایی که ۲ یا ۳ کلمه‌ای بودند را تکرار می‌کرد.
  من شروع کردم ذهنی به تکرار آن آواها.

رِی‌رارِی‌را. 

دستگاه جایش را تغییر می‌داد وسطش تا به آوای بعدی برسد می‌گفت هِیوُ‌هِیوُ.

می‌رفت آوای بعدی می‌گفت زِی‌زِی.
   جابه‌جا می‌شد می‌گفت تِق‌تِق.
جابه‌جا می‌شد می‌گفت رِی‌یزا رِی‌یزا.

مغز و کل‌ستون مهره‌ها با تزریق و بدون تزریق بود.
بیشتر از یک ساعت زیر دستگاه بودم.
با این‌که فضای آن‌جا مثل یخچال فریزر بود اما من زیرم داغ‌داغ شده بود.
دیگه mir آخرین کار آن روز بود حرکت کردیم آمدیم خانه.

فقط با بردن ذهن به صدای آواها توانستم کلافگی بدن و دَردش را رَد کنم.
در زندگی هم می‌توانیم از همین تکنیک خیلی جاها استفاده کنیم.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#یادداشت‌روز
@Speechoff
کانال زدن

دفعه اولی که مجبور شدم کانال بزنم، سر کارگاه تمرین نوشتن بود.
استاد گفته بودند شرط فرستادن تمرین این‌ست  اول تمرین را در کانال خودتان بزارید، بعد از کانال خودتان بفرستید.

من کلن از تکنولوژی به‌دُورم. به سختی ارتباط برقرار می‌کنم. تا مجبور نشدم کانال نزدم.
کانال زدنم بلد نبودم.

به خانم عطایی گفتم، چرا استاد برای فرستادن تمرین شرط کانال زدن گذاشته؟ خب من ندارم چی‌کار کنم؟

خانم عطایی گفت، الان بزنید.
گفتم، بلد نیستم.
گفت، یاد می‌دم بهتون.

سَر صبر و حوصله کانال زدن را مرحله به مرحله تایپ می‌کرد و بعد اسکرین‌شات می‌گرفت که من برم کدوم قسمت گوشی و چی‌کار کنم.

گوشی ایشان انگلیسی بود، برای من فارسی.
وقتی اسکرین‌شات می‌گرفت، باز نمی‌دانستم کدام بخش گوشی من می‌شود.
دوباره من اسکرین‌شات می‌گرفتم، براش می‌فرستادم تا بگوید کدام بخش گوشی خودم بروم.

بالاخره بعد از مدت زمان طولانی کانال ایجاد شد.
۲تا عضو داشتم.

با تشکر فراوان از خانم عطایی بزگوار. از زمانی که آشنا شدم خیلی اذیتش کردم چون من نیم‌فاصله را هم بلد نبودم و خیلی مطالب دیگه که با صبوری به من یاد دادند.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#یادداشت‌روز
@Speechoff
1
انسان‌ بودن تبدیل به تابوشکن شده است.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جملنده
@Speechoff
1
ماسک‌ آدم‌ها فقط در زمان بیماری یا پیشرفت، برداشته می‌شود.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جملنده
@Speechoff
1
ازدواج این گونه‌ست، اولش بوسیدن، وسطش جنگیدن، آخرش رگباریدن.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جملنده
@Speechoff
1
زمانش برسد زمانش

زمانش که برسد اتفاق می‌افتد.

شاید بارها این جمله را شما هم شنیده‌اید.
اما زمانی که اتفاق می‌افتد باز من خود را سرزنش می‌کنم، چرا زودتر اقدام نکردم؟
چرا زودتر نپرسیدم؟
چرا زودتر به ذهنم نرسید؟
چرا اشتباه کردم؟
چرا اصلن زمانش برای من دیر می‌رسد؟
چرا؟ اصلن چرا این جمله درست است؟
هزار‌تا چرای دیگه........

چند سال پیش از دوستم درباره ادبیات و نویسندگی سوال‌هایی پرسیدم، او شماره تلفن یکی از دوستانش را داد گفت ایشان نویسنده‌ست و کتابخانه‌ای را می‌شناسد که صاحبش کتاب‌های کتاب‌خانه‌اش را برای خاندن امانت می‌دهد برای هر زمانی که بخاهی، در زمینه ادبیات کُمکت می‌کند.
شماره را برایم فرستاد و مثل گنجینه فقط نگه داشتم.

الان به خاطر شرایط فیزیکی‌ام نمی‌توانم بروم در کتاب فروشی‌ها دنبال کتاب، تصمیم گرفتم به گنجینه‌ام سَر بزنم و تماس بگیرم.
واتساپ که منحل شده بود یک‌سری از گنجینه‌های منم از بین رفته بود.
دوباره به دوستم گفتم شماره دوستت که نویسنده‌ست را می‌خاهم و شماره کتابخا‌نه‌ای که گفته بودی.
او برایم فرستاد.

تماس گرفتم و صحبت کردم، قرار شد خودم حضوری به کتابخانه بروم.
یک شب بعد از لیزر درمانی رفتیم به کتابخانه‌ای که تعریفش را کرده بودند.
عظمت کتابخانه غیر قابل باور بود.
شخص کتاب‌دار یک واحد آپارتمان را کلن کتابخانه کرده بود.

حالا کتاب‌دار چه شخصی بود؟
استاد بهمن حمیدی، نویسنده، پژوهشگر، ویراستار، فرهیخته ادبیات و تاریخ.
هر سوالی می‌پرسید، فقط باید می‌گفتم بلد نیستم.
از بی‌سوادی فراوانم نمی‌دانستم چه باید بگویم.
هر کتابی که می‌پرسید خانده‌ای، می‌گفتم نه.

نمی‌دانم استاد بنده خدا تا به حال گیر آدم بی‌سوادی مثل من افتاده بود یا نه. اما در کمال آرامش من را راهنمایی می‌کرد. چقدر فروتن، متواضع و آرام بودند. فوق‌العاده دوست‌داشتنی و عزیز، گویی نه در مقابل من بی‌سواد ایستاد‌ه‌اند.

بعضی ضرب‌المثل‌ها واقعن درست‌ست

 «درخت هر چه پُر‌بارتر اُفتاده‌تر»

مِصداق استاد بزرگوار‌ست.

غیر از لیست خودم پیشنهادهایی داد برای خاندن و چه سلسله مراتبی برای خاندن داشته باشم.

زمانی‌ که رسیدم خانه فقط با چرا‌هایم خودم را سرزنش می‌کردم که چنین گنجینه‌ای داشتم، خود را این‌گونه محروم کرده‌ام با پشت‌گوش انداختن.
چرا این‌ گونه‌ام؟
جواب هیچ کدام از چرا‌هایم را پیدا نکردم.
این دوران شده حسرت چرا‌هایم.
چرا؟ چرا؟چرا؟

مریم‌بانو‌ صنعتی
#یادداشت‌روز
@Speechoff
1
دل‌تنگیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
هر آنچه باید بگوییم، نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
اما فهمیدم فقط سیاست‌مدار خَر نیست
خَران بسیارند.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جملنده
@Speechoff
1
با فُضولی در خانه‌اش آتش بر‌پا می‌کنیم، با تُهمت در دلش، با قضاوت در آبرویش.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جملنده
@Speechoff
1
مشق نوشتن

یک‌بار استاد در بخشی از وبینار در مورد مشق نوشتن دوران مدرسه صحبت می‌کرد.

یاد خودم افتادم به جز اول ابتدایی دیگه هیچ‌وقت مشق ننوشتم.
گفتم یاد گرفتم، گفتید نوشتن باید یاد بگیرم یاد گرفتم.
همیشه مشق‌هام از دوم ابتدایی تا پیش‌دانشگاهی خاهرم نوشت.
من فقط زمانی که دیکته می‌گفتند در خانه می‌نوشتم.

همیشه همه می‌گویند خَطتت بده. خاهرم می‌گوید چون هیچ‌وقت مشق ننوشت.
به نظرم کاری عَبث و بیهود‌ه‌ای بود.

پیک شادی‌ام را یادمه خاهر بزرگم از تبریز می‌‌آمد ۲‌تایی با این خاهرم می‌نوشتند.

در مورد بازی‌ها صحبت شد.
بازی‌های کودکی.

یکی از پسر‌های همسایه‌مون صورت بچه‌ها را چَنگ می‌انداخت و مامانم اجازه نمی‌داد برم کوچه بازی کنم می‌گفت تو دختری صورتت خراب می‌شود.

منم پوتین‌های مامانم می‌پوشیدم، با یکی از مانتوهاش و مقنعه‌اش بر‌می‌داشتم، می‌رفتم در حیاط.

اون موقع حیاط خانه ۲‌تا دَر داشت. روی یکی از دَرها که حالت تخته‌سیاه بود با گچ شروع می‌کردم به حرف زدن و در‌س توضیح دادن.
کلی بچه فرضی جلوم می‌ساختم، بلند‌بلند شروع می‌کردم به حرف زدن و درس دادن.

یک‌بار پسر همسایه‌مون آمد تا خاهرش را چند ساعت بِزارد خانه ما بِرند جایی با مامانش.
وارد حیاط شد گفت بچه‌ها کجا رفتند؟
گفتم کدام بچه‌ها؟
گفت با همان‌هایی که بلندبلند داشتی باهاشون حرف می‌زدی.
گفتم هیچ‌کس نیست. خودم تنهام. فکر می‌کنم بچه‌ها جلوم هستند دارم درس می‌دم.
با تعجب خیلیی بالا من نگاه کردند و رفتند داخل خانه پیش خاهرم.

به خاهرم گفته بودند بهتر نیست بِبریدش دکتر؟
خاهرم گفته بود، پرسیدم دکتر گفته نه مسئله‌ای ندارد. خیلییی هم عالیه.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#یادداشت‌روز
@Speechoff
👏1
بَرمَلا‌کردن

من تو را بَر مَلا کردم
آن چشم را
آن نگاه را
آن نفس را

آن گفتگو را
آن حرکات را
آن کلام را

شد آنچه نباید
شد قضاوت او

شد رفتن من
شد نرسیدن من
شد اَشک من

شد دل‌تنگی من
شد آه تو
شد دَم من
شد غم من

شد آنچه گفته شد
شد برابر هم اِیستادن

شد دروغ رساندن
شد دروغ شنیدن
شد دروغ گفتن
شد حرف حَسودان
من تو را بَر مَلا کردم
من
من
من
من

مریم‌بانو‌ صنعتی
#شعر
@Speechoff
1
فقط می‌توان عاشق ماند
دگِر نمی‌توان معشوق ماند
فقط می‌شود دل‌تنگ بمانی
و
از این دل‌تنگی فقط مَجنون بمانی

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جملنده
@Speechoff
از تمام خر‌نویسی‌هایم هیچ‌ کدام آدم نبودند که بیاورم.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جملنده
@Speechoff
خاهرم شب‌ها به خاطر من داخل اتاق خابش نمی‌رود بخابد.‌ اگر من شب چیزیی خاستم صداش کنم.

بخاری زیاد بود و نفسم انگار بالا نمی‌آمد. عرق کرده بودم.
خاهرم چند‌بار صدا زدم که بیدار بشود تا بخاری را کم کند.

در بین خاب و بیدار بود گفت آب می‌خای.
گفتم نه.
گفت نون می‌خای.
گفتم نه.
گفت گندم می‌خای.
با خودم گفتم گندم از کجا آورد.

بعد از زمانی از خاب بلند شد گفت چی می‌خای؟
گفتم گندم.
گفت گندم؟ گندم چی؟
گفتم نمی‌دونم تو گفتی.

گفت نه من نگفتم. فقط گفتم آب می‌خای گفتی نه.
گفتم نون می‌خای گفتی نه.

گفتم بعدش گفتی گندم می‌خای.

اما اصرار داشت می‌گفت نه من نگفتم.
حالا طی روز هر وقت می‌گه چی می‌خای میگم گندم می‌خام.

مریم‌بانو‌ صنعتی
#یادداشت‌روز
@Speechoff
1
جَبر یا اختیار؟

کدام مَسئول‌اند؟

اختیار مَسئول جَبره؟

یا

جَبر مَسئول اختیار؟

مریم‌بانو‌ صنعتی
#جملنده
@Speechoff
1
دوست می‌داریم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
دل تنگ می‌شویم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

تِشنه حرف زدنیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
عاشقیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

معشوقیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
نیاز داریم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

ناراحتیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
شاد هستیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

گریه می‌کنیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
بغض می‌کنیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

غمگین هستیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
بَر می‌خورد نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

درد داریم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
حسادت در نهان داریم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

فیلم بازی می‌کنیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
چَشم دیدنش نداریم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

راست نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
احترام نمی‌گذاریم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

قضاوت می‌کنیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
تِکیه می‌اندازیم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

آبرو می‌بریم نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
چَشم می‌دود نمی‌گوییم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

اما خوب داد می‌زنیم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم
اما حُقه می‌زنیم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

با تمام این‌ها
نماز می‌خانیم
روزه می‌گیریم
قرآن می‌خانیم
کربلا و مکه می‌رویم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

گویی چونان عَمرو‌‌ابن‌العاص
حُقه می‌زنیم

به کِه؟

خود
آدمیان
خدا

در آخر می‌گوییم
مسلمانیم
بَر چه استدلالی نمی‌دانم

مریم‌بانو‌ صنعتی
#شعر
@Speechoff
1
گردان گردان‌ست واژه می‌گردد در رنگ‌ها می‌شود واژه رنگ.


1. چشمان آس
2. ماه زال
3. سرنوشت آفریقایی
4. معبد ایمنی
5. معبود آروشایی
6. آتشکده اَبری
7. آدینه اَتمی
8. آدمیزاد آلبالویی
9. آرتیست اَکلیلی
10. اَجل انگوری
11. آخرالزمان اسپرسویی
12. آرام بلوری
13. آفاق بوقلمونی
14. آغاز بهاری
15. آفریده تمشکی
16. آگاهی تیله‌ای
17. الهام دارکوبی
18. الهه جوهری
19. سخن حبری
20. شعر زبیبی
21. شریعت حلزونی
22. صدا حنایی
23. صدر جلبکی
24. عبودیت زیره‌ای
25. عرفان خورشیدی
26. فال‌نیک صابونی
27. کیفور صدفی
28. گذشت فندقی
29. فراق عقیقی
30. فَر فرانسوی


مریم‌بانو‌صنعتی
#واژه‌رنگ

@Speechoff
1