گفت صوفی: قادر است آن مستعان
که کند سودای ما را بی زیان
آن که آتش را کند وَرد و شَجَر
هم تواند کرد این را بی ضرر
آن که گُل آرَد برون از عین ِ خار
هم تواند کرد این دی را بهار
آن که زو هر سَرو آزادی کند
قادر است ار غصّه را شادی کند
در این روزهای غمگین و غم افزا شاید بد نباشد همچون مولانا از منظری توحیدی و معنی محور به این اوضاع نظری بیفکنیم. امثال این بلاها در جهان بوده و هست و خواهد بود امّا آنچه مهم است چگونگی برخورد ما با آنهاست.
البته منظورم نحوه مقابله با بلا و بیماری از نظر مادی و پزشکی و امثال آن ها که در جای خود لازم و واجب است نیست بلکه مرادم چگونه دیدن این بلایا و حوادث و استفاده از آنها در جهت کمال انسانی است.
مولانا که سبب ها را در عالم به رسمیّت می شناسد هرگز آنها را مستقل و دارای قدرت مطلق نمیبیند و همۀ اسباب را چون قلمی در دست ِ قدرت حق مینگرد:
هر چه خواهد آن مُسبِّب آوَرَد
قدرت مطلق سبب ها بر دَرَد
پس مولانا این بلاها را در نهایت از جانب خداوند میداند که گاهی آنها را بر بندگان خود نازل میکند تا آنان را از یکی از مهمترین حجابهای خلق در ارتباط با خداوند, یعنی حجابِ" صحّت" برهاند.خداوند گاهی رحمتی عام را میستانَد تا انسان را به رحمتی خاص رهنمون شود. شاید به همین دلیل باشد که بنا بر روایتی
بیشترین بلاها را انبیا و سپس اولیا چشیدهاند. مولانا در دفتر چهارم مثنوی به همین نکته اشاره میکند:
من نخواهم رحمتی جز زخم شاه
من نخواهم غیر آن شه را پناه
امیدوارم همۀ محرومیتها به رحمتی نابتر و همۀ غصّهها به شادی و بلکه فراتر از شادی ختم شود.
باغ سبز عشق کو بی منتهاست
جز غم و شادی در او بس میوههاست
✍️دکتر سید مجید سادات کیایی؛ مدرس و همکار علمی مؤسسه سروشِ مولانا
#سروش_مولانا
#سید_مجید_سادات_کیایی
@sorooshemewlana
که کند سودای ما را بی زیان
آن که آتش را کند وَرد و شَجَر
هم تواند کرد این را بی ضرر
آن که گُل آرَد برون از عین ِ خار
هم تواند کرد این دی را بهار
آن که زو هر سَرو آزادی کند
قادر است ار غصّه را شادی کند
در این روزهای غمگین و غم افزا شاید بد نباشد همچون مولانا از منظری توحیدی و معنی محور به این اوضاع نظری بیفکنیم. امثال این بلاها در جهان بوده و هست و خواهد بود امّا آنچه مهم است چگونگی برخورد ما با آنهاست.
البته منظورم نحوه مقابله با بلا و بیماری از نظر مادی و پزشکی و امثال آن ها که در جای خود لازم و واجب است نیست بلکه مرادم چگونه دیدن این بلایا و حوادث و استفاده از آنها در جهت کمال انسانی است.
مولانا که سبب ها را در عالم به رسمیّت می شناسد هرگز آنها را مستقل و دارای قدرت مطلق نمیبیند و همۀ اسباب را چون قلمی در دست ِ قدرت حق مینگرد:
هر چه خواهد آن مُسبِّب آوَرَد
قدرت مطلق سبب ها بر دَرَد
پس مولانا این بلاها را در نهایت از جانب خداوند میداند که گاهی آنها را بر بندگان خود نازل میکند تا آنان را از یکی از مهمترین حجابهای خلق در ارتباط با خداوند, یعنی حجابِ" صحّت" برهاند.خداوند گاهی رحمتی عام را میستانَد تا انسان را به رحمتی خاص رهنمون شود. شاید به همین دلیل باشد که بنا بر روایتی
بیشترین بلاها را انبیا و سپس اولیا چشیدهاند. مولانا در دفتر چهارم مثنوی به همین نکته اشاره میکند:
من نخواهم رحمتی جز زخم شاه
من نخواهم غیر آن شه را پناه
امیدوارم همۀ محرومیتها به رحمتی نابتر و همۀ غصّهها به شادی و بلکه فراتر از شادی ختم شود.
باغ سبز عشق کو بی منتهاست
جز غم و شادی در او بس میوههاست
✍️دکتر سید مجید سادات کیایی؛ مدرس و همکار علمی مؤسسه سروشِ مولانا
#سروش_مولانا
#سید_مجید_سادات_کیایی
@sorooshemewlana
🍃و توبهی انسان تنها راه نجات است...
در این روزگار غریب که ویروسی نادیدنی، غربت و قربت ما را رقم می زند، فصل تازهای از زندگی انسان بر این کرهی خاکی رقم میخورد. کرونا به جان انسان افتاده است تا با گرفتن جان پاره ای از آن، به مفهوم انسان جانی دوباره دهد. تنهابرخی از افراد ِ انسان نیستند که بیمار شدهاند، این تمامِ انسان است که در رنج و درد افتاده، در تب میسوزد و نفسش بند آمده است. مگر نه اینکه
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار (گلستان، باب اوّل)
اکنون انسان در حال بیدار شدن از خوابی طولانیست. به قول مولانا:
پس یقین گشت این که بیماری ترا
میببخشد هوش و بیداری ترا (مثنوی، دفتر اول، بیت 627)
انسان به گذشته خود میاندیشد و به نیکی در مییابد که راه را درست نیامده است.
آن ره که بیامدم کدام است؟
تا باز روم که کار خام است (دیوان شمس، غزل 381)
اولین قدم، بیداری و در پس آن توبه از راه میرسد. توبهی انسان تنها راه نجات اوست. توبه از آنچه با خود و همنوعان خود کرده است.توبه از تمام ظلمی که به حیوانات و گیاهان و زمین و آسمان و دریا کرده است. توبه از خودخواهی و خود پرستی.
آن زمان که میشوی بیمار تو
می کنی از جرم استغفار تو
مینماید بر تو زشتی گنه
میکنی نیّت که بازآیم به ره ( مثنوی، دفتر اول، بیت625)
و توبهی انسان تنها راه نجات است.
"به امید توبه ی انسان"
✍️دکتر سید مجید سادات کیایی
#سروش_مولانا
#مولانا
#سعدی
#توبه
#سید_مجید_سادات_کیایی
@sorooshemewlana
در این روزگار غریب که ویروسی نادیدنی، غربت و قربت ما را رقم می زند، فصل تازهای از زندگی انسان بر این کرهی خاکی رقم میخورد. کرونا به جان انسان افتاده است تا با گرفتن جان پاره ای از آن، به مفهوم انسان جانی دوباره دهد. تنهابرخی از افراد ِ انسان نیستند که بیمار شدهاند، این تمامِ انسان است که در رنج و درد افتاده، در تب میسوزد و نفسش بند آمده است. مگر نه اینکه
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار (گلستان، باب اوّل)
اکنون انسان در حال بیدار شدن از خوابی طولانیست. به قول مولانا:
پس یقین گشت این که بیماری ترا
میببخشد هوش و بیداری ترا (مثنوی، دفتر اول، بیت 627)
انسان به گذشته خود میاندیشد و به نیکی در مییابد که راه را درست نیامده است.
آن ره که بیامدم کدام است؟
تا باز روم که کار خام است (دیوان شمس، غزل 381)
اولین قدم، بیداری و در پس آن توبه از راه میرسد. توبهی انسان تنها راه نجات اوست. توبه از آنچه با خود و همنوعان خود کرده است.توبه از تمام ظلمی که به حیوانات و گیاهان و زمین و آسمان و دریا کرده است. توبه از خودخواهی و خود پرستی.
آن زمان که میشوی بیمار تو
می کنی از جرم استغفار تو
مینماید بر تو زشتی گنه
میکنی نیّت که بازآیم به ره ( مثنوی، دفتر اول، بیت625)
و توبهی انسان تنها راه نجات است.
"به امید توبه ی انسان"
✍️دکتر سید مجید سادات کیایی
#سروش_مولانا
#مولانا
#سعدی
#توبه
#سید_مجید_سادات_کیایی
@sorooshemewlana
Forwarded from اتچ بات
🍃🍃🍃
مِهر پاکان در میان جان نشان
دل مده الّا به مِهر دلخوشان
کوی نومیدی مرو، امیدهاست
سوی تاریکی مرو، خورشیدهاست
دل ترا در کوی اهل دل کشد
تن ترا در حبس آب و گِل کشد
هین غذای دل بده از همدلی
رو بجو اقبال را از مُقبِلی
مولانا در این ابیات از امید و راه کسب آن می گوید. شاید اگر "امید" را پس از "عشق" پربسامد ترین مقوله در آثار نظم و نثر مولانا بنامیم سخنی به اغراق نگفته باشیم. ناامیدی در نظر مولانا چنان زشت و بد است که معتقد است: "ناامیدی را خدا گردن زده است". (مثنوی، دفتر اول، 3836)
البته آنچه مولانا را همواره امیدوار نگه میدارد همان امید او به خداوند امید آفرین است. چنانکه می فرماید:
انبیا گفتند نومیدی بد است
فضل و رحمتهای باری بیحد است
از چنین محسن نشاید ناامید
دست در فتراک این رحمت زنید
ای بسا کارا که اول صعب گشت
بعد از آن بگشاده شد سختی گذشت
بعد نومیدی بسی اومیدهاست
از پس ظلمت بسی خورشیدهاست
(مثنوی،دفتر سوم، 2992- 2995)
در ابیات ابتدایی این نوشتار مولانا با دید توحیدی و توحید محور خود به ما خاطر نشان میکند که هرچه در عالم وجود دارد و یا به وقوع می پیوندد از خیر و شر، تنها به خواست و قدرت خداست. به قول بهاء ولد (پدر مولانا) در کتاب معارف بهاء ولد، خالق کوی نومیدی و کوی امید تنها خداوند است:
"الحیُّ القیّوم، کویی چرا می روی که نومید باشی؟ من کوی نومیدی نهادهام و کوی امید نهادهام و کوی جانفزا نهادهام، چرا کویی نروی که هر ساعتی امید زیاده شود و تازهتر شوی اگرچه خاک شوی". (معارف بهاء ولد، ج1، ص 251)
مولانا راه عملی امیدواری و دوری از ناامیدی را نزدیکی به پاکان و مورد عنایت قرار گرفتگان حق (مقبلان) میداند زیرا آنان مظهر خداوند امید آفرینند. نزدیکی به یاران خداوند نزدیکی به خود خداوند است. باید نزد اهل دل نشست و دل به آنان داد:
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد
(دیوان شمس،غزل 563)
چون ز تنهایی تو نومیدی شوی
زیر سایه یار خورشیدی شوی
رو بجو یار خدایی را تو زود
چون چنان کردی خدا یار تو بود
(مثنوی، دفتر دوم، 22-23)
✍دکتر سید مجید سادات کیائی
🎤اجرا: سُلاله سعیدی
#سروش_مولانا
#مولانا
#مثنوی_معنوی
#دیوان_شمس
#امید
#سید_مجید_سادات_کیایی
@sorooshemewlana
مِهر پاکان در میان جان نشان
دل مده الّا به مِهر دلخوشان
کوی نومیدی مرو، امیدهاست
سوی تاریکی مرو، خورشیدهاست
دل ترا در کوی اهل دل کشد
تن ترا در حبس آب و گِل کشد
هین غذای دل بده از همدلی
رو بجو اقبال را از مُقبِلی
مولانا در این ابیات از امید و راه کسب آن می گوید. شاید اگر "امید" را پس از "عشق" پربسامد ترین مقوله در آثار نظم و نثر مولانا بنامیم سخنی به اغراق نگفته باشیم. ناامیدی در نظر مولانا چنان زشت و بد است که معتقد است: "ناامیدی را خدا گردن زده است". (مثنوی، دفتر اول، 3836)
البته آنچه مولانا را همواره امیدوار نگه میدارد همان امید او به خداوند امید آفرین است. چنانکه می فرماید:
انبیا گفتند نومیدی بد است
فضل و رحمتهای باری بیحد است
از چنین محسن نشاید ناامید
دست در فتراک این رحمت زنید
ای بسا کارا که اول صعب گشت
بعد از آن بگشاده شد سختی گذشت
بعد نومیدی بسی اومیدهاست
از پس ظلمت بسی خورشیدهاست
(مثنوی،دفتر سوم، 2992- 2995)
در ابیات ابتدایی این نوشتار مولانا با دید توحیدی و توحید محور خود به ما خاطر نشان میکند که هرچه در عالم وجود دارد و یا به وقوع می پیوندد از خیر و شر، تنها به خواست و قدرت خداست. به قول بهاء ولد (پدر مولانا) در کتاب معارف بهاء ولد، خالق کوی نومیدی و کوی امید تنها خداوند است:
"الحیُّ القیّوم، کویی چرا می روی که نومید باشی؟ من کوی نومیدی نهادهام و کوی امید نهادهام و کوی جانفزا نهادهام، چرا کویی نروی که هر ساعتی امید زیاده شود و تازهتر شوی اگرچه خاک شوی". (معارف بهاء ولد، ج1، ص 251)
مولانا راه عملی امیدواری و دوری از ناامیدی را نزدیکی به پاکان و مورد عنایت قرار گرفتگان حق (مقبلان) میداند زیرا آنان مظهر خداوند امید آفرینند. نزدیکی به یاران خداوند نزدیکی به خود خداوند است. باید نزد اهل دل نشست و دل به آنان داد:
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد
(دیوان شمس،غزل 563)
چون ز تنهایی تو نومیدی شوی
زیر سایه یار خورشیدی شوی
رو بجو یار خدایی را تو زود
چون چنان کردی خدا یار تو بود
(مثنوی، دفتر دوم، 22-23)
✍دکتر سید مجید سادات کیائی
🎤اجرا: سُلاله سعیدی
#سروش_مولانا
#مولانا
#مثنوی_معنوی
#دیوان_شمس
#امید
#سید_مجید_سادات_کیایی
@sorooshemewlana
Telegram
attach 📎
🍃"دَم ِ مبارک ِ خداوند"
گفت پیغمبر که: نَفحَتهای حق
اندرین ایّام میآرَد سَبَق
گوش و هُش دارید این اوقات را
در رُبایید این چنین نفحات را
نفحه آمد مر شما را دید و رفت
هر که را میخواست جان بخشید و رفت
نفحهی دیگر رسید، آگاه باش
تا از این هم وانمانی، خواجه تاش
(مثنوی، دفتر اوّل، 1951-1954)
پیامبر اکرم (ص) فرمود: نَفحههای حق تعالی (دم و رحمت و عنایات خداوندی) در این ایّام بر یکدیگر سبقت میگیرند و در همهی اوقات شبانه روز بر شما میوزند. بنابراین هوشیار و گوش به زنگ باشید تا این نَفَحات الهی را دریابید.
این نفحات و نسیمهای الهی همواره در جریانند و سالک راه حق باید خود را با جسم و جان در معرض آنها قرار دهد تا از آثار حیات بخششان بهره مند شود. امّا درک ِ زمان و مکان وزش این نفحات بر همه کس آسان نیست مگر آن که حضرت حق و یا اولیای حق ما را به آنها راهنمایی کنند.
یکی از آن ایّام استثنایی که خداوند و اولیایش ما را بدان رهنمون شدهاند "ماه مبارک رمضان" است. تنها ماه از میان همهی ماههای سال که افتخار همنشینی با اسم اعظم خداوند را یافته و "شهر اللّه " نام گرفته است. ماهی که خداوند در آن همه ی رحمت و مغفرت خود را به کار گرفته تا هیچ بنده ای دست خالی از آن خارج نشود. ماهی که برای بهره بردن از نفحات آن کافی است صادقانه وارد آن شوی، از آن پس نفس کشیدنت هم عبادت محسوب میشود و وجودت را تکامل میبخشد.
رمضان یکی از ایّامی است که دم ِ مبارک ِ خداوندی هر سالک مستعدی را جان میبخشد. رمضانهای زیادی بر ما وارد شدند و به آنان که میخواستند جان بخشیدند و رفتند. این بار شاید نوبت ما باشد تا جانی تازه از آن دم مبارک خداوندی بستانیم و لقمان جانمان را از لقمهای ناچیز برهانیم. به قول مولانا:
بهرِ لقمه، گشته لقمانی گرو
وقت لقمان است، ای لقمه برو
(مثنوی، دفتر اوّل،1961)
✍️ دکتر سید مجید سادات کیایی
#سروش_مولانا
#مولانا
#ماه_رمضان
#نیایش
#سید_مجید_سادات_کیایی
@sorooshemewlana
گفت پیغمبر که: نَفحَتهای حق
اندرین ایّام میآرَد سَبَق
گوش و هُش دارید این اوقات را
در رُبایید این چنین نفحات را
نفحه آمد مر شما را دید و رفت
هر که را میخواست جان بخشید و رفت
نفحهی دیگر رسید، آگاه باش
تا از این هم وانمانی، خواجه تاش
(مثنوی، دفتر اوّل، 1951-1954)
پیامبر اکرم (ص) فرمود: نَفحههای حق تعالی (دم و رحمت و عنایات خداوندی) در این ایّام بر یکدیگر سبقت میگیرند و در همهی اوقات شبانه روز بر شما میوزند. بنابراین هوشیار و گوش به زنگ باشید تا این نَفَحات الهی را دریابید.
این نفحات و نسیمهای الهی همواره در جریانند و سالک راه حق باید خود را با جسم و جان در معرض آنها قرار دهد تا از آثار حیات بخششان بهره مند شود. امّا درک ِ زمان و مکان وزش این نفحات بر همه کس آسان نیست مگر آن که حضرت حق و یا اولیای حق ما را به آنها راهنمایی کنند.
یکی از آن ایّام استثنایی که خداوند و اولیایش ما را بدان رهنمون شدهاند "ماه مبارک رمضان" است. تنها ماه از میان همهی ماههای سال که افتخار همنشینی با اسم اعظم خداوند را یافته و "شهر اللّه " نام گرفته است. ماهی که خداوند در آن همه ی رحمت و مغفرت خود را به کار گرفته تا هیچ بنده ای دست خالی از آن خارج نشود. ماهی که برای بهره بردن از نفحات آن کافی است صادقانه وارد آن شوی، از آن پس نفس کشیدنت هم عبادت محسوب میشود و وجودت را تکامل میبخشد.
رمضان یکی از ایّامی است که دم ِ مبارک ِ خداوندی هر سالک مستعدی را جان میبخشد. رمضانهای زیادی بر ما وارد شدند و به آنان که میخواستند جان بخشیدند و رفتند. این بار شاید نوبت ما باشد تا جانی تازه از آن دم مبارک خداوندی بستانیم و لقمان جانمان را از لقمهای ناچیز برهانیم. به قول مولانا:
بهرِ لقمه، گشته لقمانی گرو
وقت لقمان است، ای لقمه برو
(مثنوی، دفتر اوّل،1961)
✍️ دکتر سید مجید سادات کیایی
#سروش_مولانا
#مولانا
#ماه_رمضان
#نیایش
#سید_مجید_سادات_کیایی
@sorooshemewlana
✨✨ داغ عشق
بی همگان به سر شود
بی تو به سر نمیشود
داغ تـــو دارد این دلم
جـای دگــــر نمی شود
داغ کسی یا چیزی را داشتن میتواند کنایه از تعلق به آن کس یا چیز باشد. در دوران بردهداری داغ گذاشتن بر روی بردگان برای این که معلوم کنند مالک آنها چه کسی است، مرسوم بوده است. بعدها این داغ به صورت نماد و استعارهای در ادبیات صوفیانه به کار رفته است.
صوفیان معتقدند خداوند داغ بندگی را در همان عهد الست که از آن به روز "میثاق" یاد میکنند بر روح انسان نهادهاست. احمد غزالی در کتاب سوانح خود آورده است:
«بارگاه عشق، ایوانِ جان است که در ازل، ارواح را داغ "الست بربّکم" آنجا بار نهاده است».
برخی از صوفیان این داغ را میثاق بندگی و خواجگی و برخی میثاق عاشقی و معشوقی تعبیر کردهاند. به قول خواجه حافظ:
به داغِ بندگی مُردن در این در
به جانِ او که از مُلکِ جهان بِه
سعدی علیهالرحمه در جایی این داغ را "داغ عشق" دانسته که از ازل تا به ابد همراه انسان است. چنانکه میفرماید:
عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این باغ نشانی دارد
در روز الست بندگی و عاشقی برای همه انسانها مقدر شدهاست و آن که این بندگی و عاشقی را با اختیار خود در این عالم پذیرا شود به وصال حق خواهد رسید. البته این نکته نیز روشن است که عبادت و بندگی بدون عشق در نزد مولانا معنایی ندارد. بنابراین مولانا وقتی میگوید: «داغ تو دارد این دلم» مرادش همان «داغ عشق» است.
*برداشتی آزاد از مقالهی "داغ بندگی و داغ عشق" نصرالله پورجوادی
✍️ دکتر سید مجید سادات کیایی
#سروش_مولانا
#عشق
#داغ_عشق
#احمد_غزالی
#نصرالله_پورجوادی
#سید_مجید_سادات_کیایی
@sorooshemewlana
بی همگان به سر شود
بی تو به سر نمیشود
داغ تـــو دارد این دلم
جـای دگــــر نمی شود
داغ کسی یا چیزی را داشتن میتواند کنایه از تعلق به آن کس یا چیز باشد. در دوران بردهداری داغ گذاشتن بر روی بردگان برای این که معلوم کنند مالک آنها چه کسی است، مرسوم بوده است. بعدها این داغ به صورت نماد و استعارهای در ادبیات صوفیانه به کار رفته است.
صوفیان معتقدند خداوند داغ بندگی را در همان عهد الست که از آن به روز "میثاق" یاد میکنند بر روح انسان نهادهاست. احمد غزالی در کتاب سوانح خود آورده است:
«بارگاه عشق، ایوانِ جان است که در ازل، ارواح را داغ "الست بربّکم" آنجا بار نهاده است».
برخی از صوفیان این داغ را میثاق بندگی و خواجگی و برخی میثاق عاشقی و معشوقی تعبیر کردهاند. به قول خواجه حافظ:
به داغِ بندگی مُردن در این در
به جانِ او که از مُلکِ جهان بِه
سعدی علیهالرحمه در جایی این داغ را "داغ عشق" دانسته که از ازل تا به ابد همراه انسان است. چنانکه میفرماید:
عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این باغ نشانی دارد
در روز الست بندگی و عاشقی برای همه انسانها مقدر شدهاست و آن که این بندگی و عاشقی را با اختیار خود در این عالم پذیرا شود به وصال حق خواهد رسید. البته این نکته نیز روشن است که عبادت و بندگی بدون عشق در نزد مولانا معنایی ندارد. بنابراین مولانا وقتی میگوید: «داغ تو دارد این دلم» مرادش همان «داغ عشق» است.
*برداشتی آزاد از مقالهی "داغ بندگی و داغ عشق" نصرالله پورجوادی
✍️ دکتر سید مجید سادات کیایی
#سروش_مولانا
#عشق
#داغ_عشق
#احمد_غزالی
#نصرالله_پورجوادی
#سید_مجید_سادات_کیایی
@sorooshemewlana