سنقر،ورمزیار،کلیایی،کیونانات
906 subscribers
7.2K photos
911 videos
170 files
1.22K links
کانال سنقر:
@sonqoriha 👈

دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد

شهرستان سنقروکلیایی در شمال شرقی استان کرمانشاه از مناطق زیبای ایران عزیز ماست. مردم این خطه به زبان های کردی و ترکی و فارسی تکلم میکنند. قدمت شهر سنقر به دوران سلجوقیان بازمیگردد.

@Sonqorvatan
Download Telegram
#عاشقانه‌ای_در_وزن_رباعی
#غزل

ای با تو غزل‌های من آهنگین‌تر
روز و شبم از بهار هم رنگین‌تر

برگرد و به پشتِ سر نگاهی بنداز
ای طعمِ نگاهت از عسل شیرین‌تر

منسوب به هندی است، شعرِ لبِ تو!
از شعرِ "کلیم" ناب و نازک‌بین‌تر

در سینه نشسته است از غیبتِ تو
کوهِ غمی از سهیل هم سنگین‌تر*

کی پنجره‌های خانه‌ات را بستی
ای رویِ تو از قرص قمر سیمین‌تر

چشمانِ تو کافرند می‌دانستی؟!
از پنجره‌های بسته هم بی‌دین‌تر

هر شب به خیال و خواب من می‌آیی
آرام ز باد صبح پاورچین‌تر

در قالب چارانه نگنجید این شعر
توصیفِ تو با شورِ غزل شیرین‌تر


خرداد1398
#محمدجلیل_مظفری

http://t.me/barfitarinaghosh
#غزل

‌آیینه‌دارانِ دوران، آیینه‌هاشان شکسته
گرد و غبارِ غریبی، بر چهره‌هاشان نشسته

نز شهر و قریه سوادی، نه ماهِ نو بر چکادی
کس طرفی از شور و شادی، از روزگاران نبسته

بلبل نیامد به بستان، از باغ سیره گریزان
سایه‌ͦی سیاهِ کلاغان، در آسمان دسته دسته

ما سرد و تاریک و خامُش، از یادِ دنیا فرامُش
بی گُرد و سالار و چاوش، از بندِ دیوان نرسته

ای پیک رو به تباهی، گم گشته در کوره‌راهی!
پس کی خبر می‌آوری، از بندهای گسسته؟


تیر ماه یک هزار و سیصد و نود وهشت
#محمدجلیل_مظفری

http://t.me/barfitarinaghosh
اولین سالمرگ #عمو_کیومرث_مویدی را به سوگ می نشینیم

#غزل

عاصی و آسیمه سر در پشت پرچین های وهم آلود
می خرامد روح سرگردان تو در حلقه ای مفقود

جمعی از اضداد بودی و کسی نشناختت آری
ای تو با درد آشنا، با غیر خوش، از خویش ناخشنود

در هجوم باد پاییزی میان شاخه های زرد
روح سبز باغ در بی تابی چشم تو می فرسود

برگ زردی در میان هق هق ناگاه من لرزید
بید مجنون شد میان شیون و شب گریه های رود

شب تهی میشد از آوار ستاره در گلوی نور
ماه آنسوی شفق در گرگ و میش صبح می آسود

هشتم مهر ماه یک هزارو سیصدو نود و هشت
#محمدجلیل_مظفری

http://t.me/barfitarinaghosh
ای رفتنت آستانه ی دم سردی
با غیبت خود ببین چه با من کردی

دل خون شده از رفتن بی هنگامت
لعنت به تو کی به خانه برمیگردی

شعر : #محمدجلیل_مظفری

@sonqoriha
‍ تولدت مبارک #ناصر_خان

چون مهر ز خاوران روشن سر زد
از شهر کلاغان چو عقابی پر زد
دروازه‌ای از تورِ طلا ساخته بود*
از عشق به دل شمایلی دیگر زد

#محمدجلیل_مظفری
#رباعی
________________________________________________________


*کاش می‌توانستم دیرک‌های دروازه‌ام را از طلا بسازم و بجای طناب آن، شرابه‌های مرواریدنشان بیاویزم تا به همه ثابت کنم که سرگردانی در سراب رویاها نافرجام و شیرین‌ترین پاداش گمشده در این وادی بی مرز، مرگست.

#کیهان_ورزشی
نهم مرداد 1350
#ناصر_حجازی

@sonqoriha
Forwarded from برفی‌ترین آغوش (محمد جلیل مظفری)
#دوبیتی_های_یلدایی

نشسته بغضِ تلخی در گلویم
گشوده دست، تنهایی به سویم
دوباره پشتِ پرچین تا دمِ صبح
دوبیتی‌های یلدایی بگویم

شب یلدا و برف و باد در کار
غمِ بی حاصلی بسیار، بسیار
تو رفتي دردِ دوري، دردِ دوری
نشسته بر دلم آوار، آوار

شب یلدا و من تنها نشسته
پريشان، در گلو بغضي شکسته
نشسته بر دو چشمم قطره اشكي
به هر سو راه را بر ديده بسته

شب یلدا و اشک از دیده جاری
به سینه خنجری با زخمِ کاری
گُلي دارم به گلدان آرزومند
كه كي بار دگر آيد بهاري؟

شب یلدا و بستر سرد و خالی
تهی حتی ز آغوشی خیالی
غمت ديوار شد بر راه ديدم
كنون من ماندم و اين نقش قالی

شب یلدا و آذر پشت سر ماند
ز آذر در دلم مشتي شرر ماند
خزان بگذشت و آمد فصلِ سرما
بهار آرزو‌ها بي ثمر ماند.


بیست ونهم آذرماه یک هزارو سیصد و هشتاد ونه
#محمدجلیل_مظفری
@mohammadjalilmozaffari
#غزل

ای جنونِ در شبِ تنهایی‌ام جاری
من سکوتم را شکستم با غزل، آری

آری آری این سکوتِ سردِ طاقت‌سوز
در پیِ نابودیِ من بود پنداری

گرچه عمری همدمم بود این سکوتِ محض
در شبانِ تیره و روزان تکراری

باز می‌خواهم تورا پیدا کنم، حتی
در پسِ آیینه‌های مات و زنگاری

باز جاری گشته رؤیایِ تو در خوابم
باش تا بگریزم از کابوسِ بیداری

گر مرا یاد آوری با نامه‌ای، خطّی
دست برمی‌دارم آخر ازخودآزاری

شعر : #محمدجلیل_مظفری

شهریور یک هزار و سیصد و نود و هشت

@sonqoriha


#سکوت_سرد_گلوگیر

#چارپاره

گفتیم اگر بهار بروید باز
گل در کویر خاطرمان روید
تقویم را گرفته غبار غم
باران غبار کهنگی‌اش شوید

گفتیم اگر شکوفه برآرد یاس
شب‌بو کند به‌غمزه فریبایی
می‌گسترد لطافت چترش را
باران به کوچه‌های تماشایی

دیدیم ظلمت است و پریشانی
اینجا چراغ‌ها همه خاموش‌اند
شادی و عشق و خاطره‌ها یکسر
از یادمان چه زود فراموش‌اند

ما داغ بغض‌های فروخورده
ما روح سرد فاصله‌ها بودیم
وامانده‌ایم در شب یلدایی
آن شب که تا سپیده نیاسودیم

ما را سکوت سرد گلوگیری
از یاد بادهای بهاری برد
حتی نشان داغ ‌دل ما نیز
در داغزار دامنه‌ها افسرد

یک تکمۀ بهاری و سبز ای وای
کو بشکفد به پیرهن بستان؟
درد و دریغ از نفسی ساحر
حالی دوباره قصۀ پاییزان


#محمدجلیل_مظفری

http://t.me/barfitarinaghosh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ
#غزل #خانۀ پدری!


دلم برای تو تنگ است، خانۀ پدری!
قرارِ روز شبِ سال‌های دربدری

منم که بی‌خبرم از هجومِ تنگدلیت
تویی که از من و آوارگیم بی‌خبری

شکست شاخۀ یاست ز جورِِ داسِ و تبر
نشست تاکِ ستُرگت به خاکِ بی‌ثمری

به جات اگر چه نشسته‌ست برجی از آهن
ز خشت و گاهگلِ تو نمانده هیچ اثری

مرا که خانه به‌دوشی‌ست حاصل عمرم
به انهدام و جنون روزگار شد سپری

به باد دادمت ای خانۀ امید و قرار
به روزگار جوانی و خبط و خیره‌سری

مرا نبخش که ویرانی تو کار من است
بگو که از سرِ تقصیرِ من نمی‌گذری!

خرداد یک هزار و سیصد و نود و هشت
#محمدجلیل_مظفری

http://t.me/barfitarinaghosh

آوایش : #محمدرضاکاکائی

@deklamator

کانال فرهنگی هنری سنقر
#غزل

‌بگو بگو که ببارد از آسمان‌ها سنگ
که خسته‌ایم از این خیلِ سرخوش از نیرنگ

خبر ببر به شقایق، به پرسیاوُشان!
که رُسته حسرتِ آلاله کنجِ سینۀ تنگ

ز چشمِ آینه هرگز مخواه چهرۀ دوست
گرفته سربه‌سر آئینه را کدورت و زنگ

چه جایِ ماه در این آسمانِ تنگ‌نفس
به باد رفته غریبانه آرزوی پلنگ

بخوان بخوان غزلی تر به شیوه سعدی
که دل گرفته از این نغمه‌های بدآهنگ

نه غمزه‌ از تو بهار و نه عشوه از تو خزان!
امید جادو نیست از زمینۀ بی‌رنگ

تیرماه 1399
#محمدجلیل_مظفری

http://t.me/barfitarinaghosh
#غزل

شکست آخر سکوت سالیانم در گلو امشب
نشستم باز با یاد تو گرم گفتگو امشب

تویی تشویش و آرامم، سرآغاز و سرانجامم
خیالت بسته بر من راه را از چارسو امشب

چراغ چشم‌هایت روشن است و هیچ باکی نیست
از این دهلیز وحشت‌زای سردِ تو‌به‌تو امشب

غزل با جعد موهایت گره خورده‌ست و می‌گوید
پریشان‌حالی‌ام را بیت‌ْبیت و مو به ‌مو امشب

به شوق دیدنت با چشم‌های بسته می‌گردم
به دنبال تو در آیینه‌های جستجو امشب

هنوز این شعر با چشم سیاهت گفتگو دارد
بیا بسپار گوش جان به شرح آرزو امشب


۱۳۹۹/۱۰/۷
#محمدجلیل_مظفری

http://t.me/barfitarinaghosh
در سوگ هنرمند عزیز بهروز_فصیحی
.
#غزل
.
ای جان زخم‌خوردۀ از فتنه و فسون!
ای با خرد قدم زده در وادی جنون!

با لرز لرز و نازشِ انگشت‌های خود
یخ‌بسته کلک را بکش از لیقه‌دان برون

پیموده مرزهای صدا را صدای تو
خون موج می‌زند ز سراپایِ ارغنون

ای خوش بهشتیان که تویی میهمانشان
در سایه‌سار سرخوشِ آن سقفِ نیلگون

از هر هنر به جانِ تو صدها ودیعه بود
آراست خالقت به هنرهایِ گونه‌گون

ما بی‌صدات راه به جایی نمی‌بریم
آوازهای گم شده در ساحتِ قرون!
.
بیست و ششم اردیبهشت۱۴۰۰
#محمدجلیل_مظفری

https://www.instagram.com/p/CO8T5zmLfXm/?igshid=7ni9scxg9mwi