@soltannasir
{پیوند اسطوره با دین 210}
{ پیوند فتوت و خاکساری با آیین مهری 132}
ادامه...👇
باید توجه داشت که امپراطوری مادها در دوران اوج قدرت خویش، خاک وسیعی را در اختیار داشته اند. و از نظر وسعت خاک دست کمی از امپراطوری کوروش کبیر نداشته اند. (مادها در دوران اوج حکومت خویش حدود شصت و پنج الی هفتاد درصد وسعت خاک حکومت کوروش کبیر را در اختیار داشتند. البته باید توجه داشت اوج وسعت خاک هخامنشیان مربوط به دوران پس ازکوروش کبیر است ) هوخشتره پادشاه بزرگ مادی به روایت تاریخ دختر خویش اومتی (امتیس) را به همسری پسر متحد خویش نبوپلّسر پادشاه بابل درآورد. پسر نبوپلّسر، نبوکدنصر دوم یا همان بخت النصر معروف است که هیکل سلیمان را خراب نمود و بنا به روایت یهودیان در عهد عتیق، آنان را به اسیری گرفت. پادشاهی که در احادیث شیعه هم به عنوان شاهی جبّار از وی یاد شده است. از این روایت می توان حدس زد که چرا مادها و تاریخشان مورد بی مهری قرار گرفته است. اگر به ماجرا از هر منظری منطقی و بدون تعصبات و پیش زمینه های ذهنی نگاه نماییم. شروع دوره تاریخ شاهنشاهی ایران زمین در دوران پهلوی می بایستی از دوره مادها شروع میشده نه هخامنشیان. اما ظاهراً گویا دست هایی درکار بوده که سلطنت کوروش کبیر که به یهودیان خدمت نموده مبدأ تاریخ قرار بگیرد نه سلطنت هوخشتره که داماد وی هیکل سلیمان را خراب نمود و یهودیان را به اسارت گرفت.
نکته : عمل بخت النصر در روایت ما شیعیان نیز عملی مذموم بوده است. و باید توجه داشت که بنی اسرائیل در دوران بخت النصر تا دوره کوروش کبیر علی رغم مشکلاتی که در بعضی اعمال و رفتارهایشان بنا به نقل خود عهد عتیق وجود داشته است. (نظیر رواج زنا و بت پرستی و نگه نداشتن حدود الهی و...) با اینحال بنی اسراییل قومی وارث بودند و انبیای الهی در بین این قوم برای اصلاح امورشان فرستاده می شده است. بنابراین عمل کوروش در نجات بنی اسرائیل از اسارت (اگر این روایت اسارت درست باشد زیرا اسناد بابلی حاوی نکاتی برخلاف روایت عهد عتیق است) عملی درست بوده است. و اشکالی هم بر کوروش کبیر نیست. اشکال آنجاست که عده ای عامدانه خواستند هخامنشیان و کوروش کبیر را مبدأ قرار بدهند و با مبدأ قرار دادن وی تاریخ قبل از وی را به ماقبل تاریخ تبدیل نمایند. در این ماجرا دست یهودیان دیده می شود زیرا تنها آنها بودند که چنین انگیزه ای می توانستند داشته باشند.
همچنین باید در نظر داشت که تاریخ شهرنشینی در فلات ایران به هزاران سال پیش از مادها و پارس ها و پارت ها باز می گردد و ما در جای جای سرزمینمان تمدن هایی بسیار پیشرفته ای داشته ایم. تمدن هایی نظیر شوش و ایلام و تمدن هرسین کرمانشاه با یازده هزار سال قدمت و تمدن حسنلو با تاریخ نُه هزار ساله و تمدن سیلک کاشان و تمدن دشت قزوین و تمدن تپه حصار دامغان و تمدن جیرفت و تمدن شهداد و تمدن شهر سوخته زابل و ... از جمله تمدن هایی است که در نقاط مختلف فلات ایران زمین موجود است. ضمن اینکه حضور انسان متمدن در فلات ایران بیش از یکصد هزار سال قدمت دارد.
نکته مهم : باید توجه داشت اینکه می گوییم دورهٔ تاریخی سرزمینی ما از مادها شروع می شود بیشتر ریشه در نگرش تاریخ سازی غربی ها برای ما دارد. آنان تاریخ ما را بر اساس نگرش یونانی به دوره های اسطوره ای و عصر پهلوانی و آنگاه دوره تاریخی تقسیم می نمایند.
نکته دیگر : در میان تمدن های کهن ایرانی، تمدن ایلام بیش از سایر تمدن ها برای ما شناخته شده می باشد. خط و زبان ایلامی توسط دانشمندان خوانش شده است. زبان ایلامی بنا به نظر بیشتر محققین مانند زبان سومری جزو زبان های تک خانواده می باشد و پیوندی با زبان های آریایی و سامی ندارد. هر چند که بعضی دیگر از محققین زبان ایلامی را نیز جزو زبان های آریایی دراویدی می دانند. یعنی زبانی که بخشی از مردمان در جنوب هند بدان صحبت می کنند. (تاریخ ایران کمبریج جلد دوم قسمت اول مقاله ایلام تالیف ای. ام. دیاکنف) امّا نظر غالب در میان ایلام شناسان عدم ارتباط بین زبان ایلامی و زبان های آریایی و سامی می باشد. متاسفانه در کشور ما چه در رژیم گذشته و چه اکنون تمدن ایلام مورد بی مهری قرار گرفته است بخشی از آثار ایلامی در سازه تخت جمشید سالها پیش در دوران پهلوی تخریب شد. بخشی از آثار تمدن ایلامی ما نیز توسط آمریکایی ها ده ها سال پیش غارت شد. عده ای عدم توجه به تمدن ایلام را در راستای آریاسازی و آریایی جلوه دادن تمدن ایران می دانند. زیرا ایرانشناسان غربی و بعضاً یهودی شروع مهاجرت آریایی ها را از عرض های شمالی در حدود 5000 سال پیش می دانند و ورود اولیه شان به فلات ایران را در حدود 4000 سال پیش و استقرار کاملشان را در فلات ایران در حدود 3000 سال پیش می دانند.
ادامه...👇
@soltannasir
🇮🇷
{پیوند اسطوره با دین 210}
{ پیوند فتوت و خاکساری با آیین مهری 132}
ادامه...👇
باید توجه داشت که امپراطوری مادها در دوران اوج قدرت خویش، خاک وسیعی را در اختیار داشته اند. و از نظر وسعت خاک دست کمی از امپراطوری کوروش کبیر نداشته اند. (مادها در دوران اوج حکومت خویش حدود شصت و پنج الی هفتاد درصد وسعت خاک حکومت کوروش کبیر را در اختیار داشتند. البته باید توجه داشت اوج وسعت خاک هخامنشیان مربوط به دوران پس ازکوروش کبیر است ) هوخشتره پادشاه بزرگ مادی به روایت تاریخ دختر خویش اومتی (امتیس) را به همسری پسر متحد خویش نبوپلّسر پادشاه بابل درآورد. پسر نبوپلّسر، نبوکدنصر دوم یا همان بخت النصر معروف است که هیکل سلیمان را خراب نمود و بنا به روایت یهودیان در عهد عتیق، آنان را به اسیری گرفت. پادشاهی که در احادیث شیعه هم به عنوان شاهی جبّار از وی یاد شده است. از این روایت می توان حدس زد که چرا مادها و تاریخشان مورد بی مهری قرار گرفته است. اگر به ماجرا از هر منظری منطقی و بدون تعصبات و پیش زمینه های ذهنی نگاه نماییم. شروع دوره تاریخ شاهنشاهی ایران زمین در دوران پهلوی می بایستی از دوره مادها شروع میشده نه هخامنشیان. اما ظاهراً گویا دست هایی درکار بوده که سلطنت کوروش کبیر که به یهودیان خدمت نموده مبدأ تاریخ قرار بگیرد نه سلطنت هوخشتره که داماد وی هیکل سلیمان را خراب نمود و یهودیان را به اسارت گرفت.
نکته : عمل بخت النصر در روایت ما شیعیان نیز عملی مذموم بوده است. و باید توجه داشت که بنی اسرائیل در دوران بخت النصر تا دوره کوروش کبیر علی رغم مشکلاتی که در بعضی اعمال و رفتارهایشان بنا به نقل خود عهد عتیق وجود داشته است. (نظیر رواج زنا و بت پرستی و نگه نداشتن حدود الهی و...) با اینحال بنی اسراییل قومی وارث بودند و انبیای الهی در بین این قوم برای اصلاح امورشان فرستاده می شده است. بنابراین عمل کوروش در نجات بنی اسرائیل از اسارت (اگر این روایت اسارت درست باشد زیرا اسناد بابلی حاوی نکاتی برخلاف روایت عهد عتیق است) عملی درست بوده است. و اشکالی هم بر کوروش کبیر نیست. اشکال آنجاست که عده ای عامدانه خواستند هخامنشیان و کوروش کبیر را مبدأ قرار بدهند و با مبدأ قرار دادن وی تاریخ قبل از وی را به ماقبل تاریخ تبدیل نمایند. در این ماجرا دست یهودیان دیده می شود زیرا تنها آنها بودند که چنین انگیزه ای می توانستند داشته باشند.
همچنین باید در نظر داشت که تاریخ شهرنشینی در فلات ایران به هزاران سال پیش از مادها و پارس ها و پارت ها باز می گردد و ما در جای جای سرزمینمان تمدن هایی بسیار پیشرفته ای داشته ایم. تمدن هایی نظیر شوش و ایلام و تمدن هرسین کرمانشاه با یازده هزار سال قدمت و تمدن حسنلو با تاریخ نُه هزار ساله و تمدن سیلک کاشان و تمدن دشت قزوین و تمدن تپه حصار دامغان و تمدن جیرفت و تمدن شهداد و تمدن شهر سوخته زابل و ... از جمله تمدن هایی است که در نقاط مختلف فلات ایران زمین موجود است. ضمن اینکه حضور انسان متمدن در فلات ایران بیش از یکصد هزار سال قدمت دارد.
نکته مهم : باید توجه داشت اینکه می گوییم دورهٔ تاریخی سرزمینی ما از مادها شروع می شود بیشتر ریشه در نگرش تاریخ سازی غربی ها برای ما دارد. آنان تاریخ ما را بر اساس نگرش یونانی به دوره های اسطوره ای و عصر پهلوانی و آنگاه دوره تاریخی تقسیم می نمایند.
نکته دیگر : در میان تمدن های کهن ایرانی، تمدن ایلام بیش از سایر تمدن ها برای ما شناخته شده می باشد. خط و زبان ایلامی توسط دانشمندان خوانش شده است. زبان ایلامی بنا به نظر بیشتر محققین مانند زبان سومری جزو زبان های تک خانواده می باشد و پیوندی با زبان های آریایی و سامی ندارد. هر چند که بعضی دیگر از محققین زبان ایلامی را نیز جزو زبان های آریایی دراویدی می دانند. یعنی زبانی که بخشی از مردمان در جنوب هند بدان صحبت می کنند. (تاریخ ایران کمبریج جلد دوم قسمت اول مقاله ایلام تالیف ای. ام. دیاکنف) امّا نظر غالب در میان ایلام شناسان عدم ارتباط بین زبان ایلامی و زبان های آریایی و سامی می باشد. متاسفانه در کشور ما چه در رژیم گذشته و چه اکنون تمدن ایلام مورد بی مهری قرار گرفته است بخشی از آثار ایلامی در سازه تخت جمشید سالها پیش در دوران پهلوی تخریب شد. بخشی از آثار تمدن ایلامی ما نیز توسط آمریکایی ها ده ها سال پیش غارت شد. عده ای عدم توجه به تمدن ایلام را در راستای آریاسازی و آریایی جلوه دادن تمدن ایران می دانند. زیرا ایرانشناسان غربی و بعضاً یهودی شروع مهاجرت آریایی ها را از عرض های شمالی در حدود 5000 سال پیش می دانند و ورود اولیه شان به فلات ایران را در حدود 4000 سال پیش و استقرار کاملشان را در فلات ایران در حدود 3000 سال پیش می دانند.
ادامه...👇
@soltannasir
🇮🇷
@soltannasir
{پیوند اسطوره با دین 211}
{ پیوند فتوت و خاکساری با آیین مهری 133}
ادامه...👇
این بازه زمانی برای مهاجرت آریایی ها به فلات ایران مورد قبول فقیر نیست. آریایی ها اگر از عرض های شمالی به فلات ایران مهاجرت نموده باشند این مهاجرت، تاریخی کهن تر دارد. بر خلاف نظر بعضی آقایان، فقیر غربی ها را دشمن تمدن ایران و ایرانشهری می دانم. و به تاریخ نویسی غربی ها برای ما انتقاداتی جدی دارم. در تاریخ نویسی به سبک غربی ها آریایی ها اقوامی مهاجر و چوپان هستند که در جستجوی چراگاه برای دام های خویش به علت سرمای حاکم بر سرزمینشان از عرض های شمالی در حدود پنج هزار سال پیش مهاجرت می نمایند و از حدود چهار هزار سال پیش در فلات ایران کم کم سر و کله شان پیدا می شود و در حدود سه هزار سال پیش در تمام نقاط فلات ایران تقریباً حضور جدی دارند. در این نوع تاریخ نگاری، تمدن های پیشرفته فلات ایرانی همگی 👈غیر آریایی هستند و این تمدن ها از هم 👈گسستگی دارند و تحت امری دولتی مرکزی در یک کشور قرار ندارند. در این نوع از تاریخ نگاری شاهانی نظیر فریدون که بر طبق متون کهن ما بر بخش بزرگی از دنیای قدیم حُکمفرمایی می کرده وجود خارجی ندارند یا اگر هم داشته باشد متعلق به جغرافیای ایران نیستند. باید توجه داشت که از فریدون و شاهان پیشدادی ما علاوه بر شاهنامه و کتب تاریخی دوره اسلامی نظیر تاریخ طبری و تاریخ گزیده و ... در متون کهنی نظیر اوستا و متون پهلوی مربوط به دوره ساسانی نیز یاد شده است. بنابراین شاه فریدون و سایر شاهان پیشدادی در میان مردم ایران زمین آنقدر معروف بوده اند که نمی توان آنان را تاریخی ندانست و تنها در حیطه اساطیر و داستان ها جایشان داد. در این نوشتار فقیر تصمیم بر آن دارم که با سه سند متقن از فلات ایران، تاریخی بودن داستان ضحاک و فریدون را نشان دهم. دو عدد از این اسناد متعلق به بیش از 👈چهار هزار سال پیش می باشند. و بیشتر متغلق به داستان ضحاک است و دیگری بازه زمانی اش برآورد دقیق نشده است. و مربوط به داستان فریدون آبتین است. جالب است که این سه سند، از سه تمدن متفاوت در فلات ایران بدست آمده است. از میان دو سندی که بازه تاریخیشان برآورد شده است. یکی متعلق به تمدن ایلام است. این اسناد نه تنها تاریخی بودن داستان ضحاک و فریدون را اثبات می نماید. بلکه نشان می دهد که آریایی ها به فرض مهاجرت به فلات ایران خیلی پیش تر از آنچه که تاریخ سازان غربی می گویند در این آب و خاک ساکن شده اند. همچنین اسناد تاریخی بودن روایت شاه فریدون و ضحاک نشان می دهد که تمدن های پراکنده در فلات ایران از یکدیگر گسسته نبودند و در دل یک کشور بزرگتر و یک دولت مقتدر قرار می گرفتند. بنابراین تاریخ نگاری غربی ها برای ما ایرانیان در جهت کوچک کردن تمدن ایرانشهری چند هزار ساله ما بوده است.
دو سند توسط دیگران بررسی شده است. اما سند سوم که اتفاقا مهم تر از همه می باشد و تمام ماجرای فریدون آبتین شاه بزرگ ایرانیان را اثبات می نماید چندان مورد توجه قرار نگرفته است. با وجودی که بعضی محققین حدس زده اند که این سند مهم ارتباط با داستان فریدون و آژی دهاک دارد اما نتوانستند آن را درست تفسیر نمایند.
شاید دلیل عدم توانایی این محققین همان ضعف ساختار دانشگاهی ما است که در آن نظرات محققین غربی را امر مسلم فرض می نمایند و در چهارچوب های پیش فرض های آنان حرکت می نمایند. نظام دانشگاهی ما بیشتر شبیه مدرسه است و به جایی که بیشتر به تحقیق و پژوهش در آن توجه شود. تدریس متون درسی تاریخی که بر اساس پیش فرض های تاریخ نگاران غربی نوشته شده است در آن انجام می شود. در اینچنین ساختاری، پیش فرض های تاریخ نگاران غربی امر مسلم است و تخطی از آن تخطی از حقیقت پنداشته می شود. حال آنکه بسیاری از این پیش فرض های غربی ها در تاریخ نگاریشان از اساس بر روی هوا هست و بافته های ذهنیشان است تا یافته های حقیقی.
از سخن خویش دور شدیم و به اینجا رسیدیم. گفته شد که چون پهلوی اول و دوم اقدام به بزرگ کردن تاریخ ایران باستان کرده بودند و آن را به نوعی مقابل هویت اسلامی جامعه ایران قرار داده بودند. ما هم در ابتدای انقلاب خویش در مقابل هویت تاریخی سرزمینمان ایستادیم زیرا آن را با پهلوی های بی هویت در ارتباط می دانستیم. در این دوران در بعضی موارد هویت تاریخ باستانی خویش را نفی کردیم و یا آن را طاغوت نامیدیم. از خرابی سازه باستانی تخت جمشید سخن گفتیم. نام های تاریخی بعضی تیم های فوتبالی و بعضی سازه های شهری و خیابان ها را تنها بدلیلی که نامی مرتبط با تاریخ و از نظر بعضی ارتباط با فرهنگ شاهنشاهی داشت را تغییر دادیم زیرا آن نامها را با پهلوی های بی هویت در ارتباط می دیدیم. عده ای فردوسی و شاهنامه اش را افسانه خواندند.
ادامه...👇
@soltannasir
🇮🇷
{پیوند اسطوره با دین 211}
{ پیوند فتوت و خاکساری با آیین مهری 133}
ادامه...👇
این بازه زمانی برای مهاجرت آریایی ها به فلات ایران مورد قبول فقیر نیست. آریایی ها اگر از عرض های شمالی به فلات ایران مهاجرت نموده باشند این مهاجرت، تاریخی کهن تر دارد. بر خلاف نظر بعضی آقایان، فقیر غربی ها را دشمن تمدن ایران و ایرانشهری می دانم. و به تاریخ نویسی غربی ها برای ما انتقاداتی جدی دارم. در تاریخ نویسی به سبک غربی ها آریایی ها اقوامی مهاجر و چوپان هستند که در جستجوی چراگاه برای دام های خویش به علت سرمای حاکم بر سرزمینشان از عرض های شمالی در حدود پنج هزار سال پیش مهاجرت می نمایند و از حدود چهار هزار سال پیش در فلات ایران کم کم سر و کله شان پیدا می شود و در حدود سه هزار سال پیش در تمام نقاط فلات ایران تقریباً حضور جدی دارند. در این نوع تاریخ نگاری، تمدن های پیشرفته فلات ایرانی همگی 👈غیر آریایی هستند و این تمدن ها از هم 👈گسستگی دارند و تحت امری دولتی مرکزی در یک کشور قرار ندارند. در این نوع از تاریخ نگاری شاهانی نظیر فریدون که بر طبق متون کهن ما بر بخش بزرگی از دنیای قدیم حُکمفرمایی می کرده وجود خارجی ندارند یا اگر هم داشته باشد متعلق به جغرافیای ایران نیستند. باید توجه داشت که از فریدون و شاهان پیشدادی ما علاوه بر شاهنامه و کتب تاریخی دوره اسلامی نظیر تاریخ طبری و تاریخ گزیده و ... در متون کهنی نظیر اوستا و متون پهلوی مربوط به دوره ساسانی نیز یاد شده است. بنابراین شاه فریدون و سایر شاهان پیشدادی در میان مردم ایران زمین آنقدر معروف بوده اند که نمی توان آنان را تاریخی ندانست و تنها در حیطه اساطیر و داستان ها جایشان داد. در این نوشتار فقیر تصمیم بر آن دارم که با سه سند متقن از فلات ایران، تاریخی بودن داستان ضحاک و فریدون را نشان دهم. دو عدد از این اسناد متعلق به بیش از 👈چهار هزار سال پیش می باشند. و بیشتر متغلق به داستان ضحاک است و دیگری بازه زمانی اش برآورد دقیق نشده است. و مربوط به داستان فریدون آبتین است. جالب است که این سه سند، از سه تمدن متفاوت در فلات ایران بدست آمده است. از میان دو سندی که بازه تاریخیشان برآورد شده است. یکی متعلق به تمدن ایلام است. این اسناد نه تنها تاریخی بودن داستان ضحاک و فریدون را اثبات می نماید. بلکه نشان می دهد که آریایی ها به فرض مهاجرت به فلات ایران خیلی پیش تر از آنچه که تاریخ سازان غربی می گویند در این آب و خاک ساکن شده اند. همچنین اسناد تاریخی بودن روایت شاه فریدون و ضحاک نشان می دهد که تمدن های پراکنده در فلات ایران از یکدیگر گسسته نبودند و در دل یک کشور بزرگتر و یک دولت مقتدر قرار می گرفتند. بنابراین تاریخ نگاری غربی ها برای ما ایرانیان در جهت کوچک کردن تمدن ایرانشهری چند هزار ساله ما بوده است.
دو سند توسط دیگران بررسی شده است. اما سند سوم که اتفاقا مهم تر از همه می باشد و تمام ماجرای فریدون آبتین شاه بزرگ ایرانیان را اثبات می نماید چندان مورد توجه قرار نگرفته است. با وجودی که بعضی محققین حدس زده اند که این سند مهم ارتباط با داستان فریدون و آژی دهاک دارد اما نتوانستند آن را درست تفسیر نمایند.
شاید دلیل عدم توانایی این محققین همان ضعف ساختار دانشگاهی ما است که در آن نظرات محققین غربی را امر مسلم فرض می نمایند و در چهارچوب های پیش فرض های آنان حرکت می نمایند. نظام دانشگاهی ما بیشتر شبیه مدرسه است و به جایی که بیشتر به تحقیق و پژوهش در آن توجه شود. تدریس متون درسی تاریخی که بر اساس پیش فرض های تاریخ نگاران غربی نوشته شده است در آن انجام می شود. در اینچنین ساختاری، پیش فرض های تاریخ نگاران غربی امر مسلم است و تخطی از آن تخطی از حقیقت پنداشته می شود. حال آنکه بسیاری از این پیش فرض های غربی ها در تاریخ نگاریشان از اساس بر روی هوا هست و بافته های ذهنیشان است تا یافته های حقیقی.
از سخن خویش دور شدیم و به اینجا رسیدیم. گفته شد که چون پهلوی اول و دوم اقدام به بزرگ کردن تاریخ ایران باستان کرده بودند و آن را به نوعی مقابل هویت اسلامی جامعه ایران قرار داده بودند. ما هم در ابتدای انقلاب خویش در مقابل هویت تاریخی سرزمینمان ایستادیم زیرا آن را با پهلوی های بی هویت در ارتباط می دانستیم. در این دوران در بعضی موارد هویت تاریخ باستانی خویش را نفی کردیم و یا آن را طاغوت نامیدیم. از خرابی سازه باستانی تخت جمشید سخن گفتیم. نام های تاریخی بعضی تیم های فوتبالی و بعضی سازه های شهری و خیابان ها را تنها بدلیلی که نامی مرتبط با تاریخ و از نظر بعضی ارتباط با فرهنگ شاهنشاهی داشت را تغییر دادیم زیرا آن نامها را با پهلوی های بی هویت در ارتباط می دیدیم. عده ای فردوسی و شاهنامه اش را افسانه خواندند.
ادامه...👇
@soltannasir
🇮🇷
@soltannasir
{پیوند اسطوره با دین 212}
{پیوند فتوت و خاکساری با آیین مهری 134}
ادامه...👇
البته اینجا باید به چند نکته توجه داشت یکی اینکه چون انقلاب اسلامی به وقوع پیوسته بود و در سر انقلابیون شور انقلابی بود بخشی از این برخوردهای احساسی به نوعی پاسخ به رفتار پهلوی ها در قرار دادن فرهنگ و هویت ملی ایرانی ما مقابل فرهنگ اسلامی ما بود. هر چند که این رفتارها اشتباه بود اما قابل درک است. ضمن اینکه برخوردهای قهری با تاریخ ایران باستان و یا شاهنامه تمام علما و نظام را در بر نمی گیرد. من باب مثال رهبر معظم انقلاب، فردی بودند که دستور بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی را دادند. و یا داشتیم علمایی که در تخت جمشید با کمک مردم محلی جلوی تخریب این سازه باستانی را گرفتند. بنابراین نباید برخورد قهری با تاریخ ایران باستان را به همه مسئولین تعمیم داد. علی ای حال فارغ از بعضی برخوردهای اوایل انقلاب توسط بعضی انقلابیون، ما در برخورد با تاریخ باستان خویش چندان مهربان نبودیم. و سعی نکردیم آن را به عنوان بخشی از هویت ملی خویش بدون بزرگنمایی های افراطی بلکه به شیوه ای معقول و درست، تبلیغ نماییم. تا هم علاقه به تاریخ ایران باستان را در یک 👈مسیر درست قرار دهیم و هم نشان دهیم که اسلام شیعی مغایرتی با علاقه به تاریخ نیاکانمان ندارد. چون ما اینکار را نکردیم و به نوعی این بخش از هویت ملی ایرانی خویش را رها نمودیم. دشمنان از این خلاء ایجاد شده استفاده نمودند و آنها سر رشتهٔ حُب و علاقه بخشی از هم میهنان را به تاریخ ایران در دست گرفتند و اکنون ما باید نگران جریان های پان آریایی و یا تاریخ هفت آبان که تاریخ ورود کوروش کبیر به بابل است و روزی مهم برای یهودیان می باشد. باشیم. چرا ? چون ما سررشته را رها کردیم و افرادی که با اسلام و انقلاب عداوت دارند و دشمنان سررشته آن را بدست گرفتند و اکنون این جریان را هدایت می کنند. این ما بودیم که با بعضی برخوردهای خویش در اوایل انقلاب و سپس بی توجهی به تاریخ کشورمان، و حتی حمایت از بعضی جریان های ایران ستیز و دادن تریبون به آنان که تمام تاریخ کشور را نفی می نمودند و آن را جعلی می خواندند. این پنداشت را در علاقه مندان به تاریخ ایران باستان بوجود آوردیم که نظام جمهوری اسلامی با تاریخ ایران باستان دشمن است و آن را مقابل هویت خویش می بیند. این در حالی است که بعضی کشورهای همسایه ما میلیون ها دلار در سال خرج می کنند تا هویت برای خویش جعل نمایند. و مفاخر علمی و ادبی کشور ما را در سازمان های بین المللی به نام خویش ثبت می نمایند ! به راستی چرا مقوله فرهنگ و هویت ملی در کشور ما تا این حد غریب است ?! ما همواره از نقش دشمنان سخن می گوییم اما کمتر به کم کاری های خویش اشاره می نماییم. عملکردهای ضعیف ما در عدم ترویج هویت ملی ایرانی اسلامی ما در این مختصر خلاصه نمی شود. ما در حیطه فرهنگ اقوام و زبان های حاضر در کشور نیز کار فرهنگی قوی انجام ندادیم. تا اقوام گوناگون را با زبان های مادری مختلف در درون یک هویت ملی واحد ولی متنوع جای دهیم. در عوض دشمنان آنجا نیز با تمام توان کار نمودند. و اکنون ما باید نگران جریان های هویت طلب پانترکی و پان کردی و پان عربی و پان بلوچی و غیره باشیم.
نکته: وقتی ما از جریان های هویت طلب و تجزیه طلب سخن می گوییم عده ای از آقایان می گویند. چنین چیزی نیست تجزیه طلبان اول انقلاب هم فعال بودند و مسئله جدیدی نیست. ما در جواب این آقایان نابغه می گوییم لطف کنید به درون جامعه بروید و از نزدیک با اقوام گوناگون مراوده داشته باشید تا ببینید که جریان های هویت طلبی پانیسم در میان اقوام زبانی گوناگون کشور، یک جریان قوی محسوب می شود. پانزده سال پیش شما این جریان ها را با این قدرت در بطن تفکرات مردمان این مناطق مشاهده نمی نمودید. امّا امروز به لطف رها کردن هویت ملی و کم کاری توسط مسئولین امر و عدم کارهای فرهنگی کافی این جریانات بسیار قوی شده اند. نمی دانم چرا عده ای در کشور ما همواره علاقه دارند واقعیات جامعه را انکار نمایند.
امّا در پایان نکته ای که ضروریست اینجا یادآوری نمایم این است که باید توجه داشت که تاریخ مقدس نیست. تاریخ تاریخ است با تمام شیرینی ها و تلخی هایش، می توان از خواندن آن لذت برد و گاه گریست و به قسمت هایی از آن بالید و از بخش های دیگرش عبرت گرفت. رویکرد درست نسبت به تاریخ نباید افراطی و یا تفریطی باشد. رویکردی که متاسفانه امروزه ما در جامعه خویش ملاحظه می نماییم دو رویکرد افراطی و تفریطی است. عده ای در صدد مقدس نمودن تاریخ ایران باستان هستند تا از آن هویتی جدیدی مقابل دین بسازند و عده ای دیگر در پاسخ به این عمل نادرست، در هر جایی فردی محققی تاریخ نگاری نکته ای گفته باشد که ایراد به بخشی از تاریخ ایران باستان باشد. آن را در پاسخ به پان آریایی ها بزرگ می نمایند.
@soltannasir
🇮🇷
{پیوند اسطوره با دین 212}
{پیوند فتوت و خاکساری با آیین مهری 134}
ادامه...👇
البته اینجا باید به چند نکته توجه داشت یکی اینکه چون انقلاب اسلامی به وقوع پیوسته بود و در سر انقلابیون شور انقلابی بود بخشی از این برخوردهای احساسی به نوعی پاسخ به رفتار پهلوی ها در قرار دادن فرهنگ و هویت ملی ایرانی ما مقابل فرهنگ اسلامی ما بود. هر چند که این رفتارها اشتباه بود اما قابل درک است. ضمن اینکه برخوردهای قهری با تاریخ ایران باستان و یا شاهنامه تمام علما و نظام را در بر نمی گیرد. من باب مثال رهبر معظم انقلاب، فردی بودند که دستور بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی را دادند. و یا داشتیم علمایی که در تخت جمشید با کمک مردم محلی جلوی تخریب این سازه باستانی را گرفتند. بنابراین نباید برخورد قهری با تاریخ ایران باستان را به همه مسئولین تعمیم داد. علی ای حال فارغ از بعضی برخوردهای اوایل انقلاب توسط بعضی انقلابیون، ما در برخورد با تاریخ باستان خویش چندان مهربان نبودیم. و سعی نکردیم آن را به عنوان بخشی از هویت ملی خویش بدون بزرگنمایی های افراطی بلکه به شیوه ای معقول و درست، تبلیغ نماییم. تا هم علاقه به تاریخ ایران باستان را در یک 👈مسیر درست قرار دهیم و هم نشان دهیم که اسلام شیعی مغایرتی با علاقه به تاریخ نیاکانمان ندارد. چون ما اینکار را نکردیم و به نوعی این بخش از هویت ملی ایرانی خویش را رها نمودیم. دشمنان از این خلاء ایجاد شده استفاده نمودند و آنها سر رشتهٔ حُب و علاقه بخشی از هم میهنان را به تاریخ ایران در دست گرفتند و اکنون ما باید نگران جریان های پان آریایی و یا تاریخ هفت آبان که تاریخ ورود کوروش کبیر به بابل است و روزی مهم برای یهودیان می باشد. باشیم. چرا ? چون ما سررشته را رها کردیم و افرادی که با اسلام و انقلاب عداوت دارند و دشمنان سررشته آن را بدست گرفتند و اکنون این جریان را هدایت می کنند. این ما بودیم که با بعضی برخوردهای خویش در اوایل انقلاب و سپس بی توجهی به تاریخ کشورمان، و حتی حمایت از بعضی جریان های ایران ستیز و دادن تریبون به آنان که تمام تاریخ کشور را نفی می نمودند و آن را جعلی می خواندند. این پنداشت را در علاقه مندان به تاریخ ایران باستان بوجود آوردیم که نظام جمهوری اسلامی با تاریخ ایران باستان دشمن است و آن را مقابل هویت خویش می بیند. این در حالی است که بعضی کشورهای همسایه ما میلیون ها دلار در سال خرج می کنند تا هویت برای خویش جعل نمایند. و مفاخر علمی و ادبی کشور ما را در سازمان های بین المللی به نام خویش ثبت می نمایند ! به راستی چرا مقوله فرهنگ و هویت ملی در کشور ما تا این حد غریب است ?! ما همواره از نقش دشمنان سخن می گوییم اما کمتر به کم کاری های خویش اشاره می نماییم. عملکردهای ضعیف ما در عدم ترویج هویت ملی ایرانی اسلامی ما در این مختصر خلاصه نمی شود. ما در حیطه فرهنگ اقوام و زبان های حاضر در کشور نیز کار فرهنگی قوی انجام ندادیم. تا اقوام گوناگون را با زبان های مادری مختلف در درون یک هویت ملی واحد ولی متنوع جای دهیم. در عوض دشمنان آنجا نیز با تمام توان کار نمودند. و اکنون ما باید نگران جریان های هویت طلب پانترکی و پان کردی و پان عربی و پان بلوچی و غیره باشیم.
نکته: وقتی ما از جریان های هویت طلب و تجزیه طلب سخن می گوییم عده ای از آقایان می گویند. چنین چیزی نیست تجزیه طلبان اول انقلاب هم فعال بودند و مسئله جدیدی نیست. ما در جواب این آقایان نابغه می گوییم لطف کنید به درون جامعه بروید و از نزدیک با اقوام گوناگون مراوده داشته باشید تا ببینید که جریان های هویت طلبی پانیسم در میان اقوام زبانی گوناگون کشور، یک جریان قوی محسوب می شود. پانزده سال پیش شما این جریان ها را با این قدرت در بطن تفکرات مردمان این مناطق مشاهده نمی نمودید. امّا امروز به لطف رها کردن هویت ملی و کم کاری توسط مسئولین امر و عدم کارهای فرهنگی کافی این جریانات بسیار قوی شده اند. نمی دانم چرا عده ای در کشور ما همواره علاقه دارند واقعیات جامعه را انکار نمایند.
امّا در پایان نکته ای که ضروریست اینجا یادآوری نمایم این است که باید توجه داشت که تاریخ مقدس نیست. تاریخ تاریخ است با تمام شیرینی ها و تلخی هایش، می توان از خواندن آن لذت برد و گاه گریست و به قسمت هایی از آن بالید و از بخش های دیگرش عبرت گرفت. رویکرد درست نسبت به تاریخ نباید افراطی و یا تفریطی باشد. رویکردی که متاسفانه امروزه ما در جامعه خویش ملاحظه می نماییم دو رویکرد افراطی و تفریطی است. عده ای در صدد مقدس نمودن تاریخ ایران باستان هستند تا از آن هویتی جدیدی مقابل دین بسازند و عده ای دیگر در پاسخ به این عمل نادرست، در هر جایی فردی محققی تاریخ نگاری نکته ای گفته باشد که ایراد به بخشی از تاریخ ایران باستان باشد. آن را در پاسخ به پان آریایی ها بزرگ می نمایند.
@soltannasir
🇮🇷
نقشه طراحی شده توسط یکی از کانال های پانیسم تجزیه طلب، جالب است که این هویت طلبان در دو جا پرچم بیگانگان خارج از مرزها را پرچم خویش نموده اند. این تنها مشتی از خروار است.
@soltannasir
@soltannasir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مناظره عباس سلیمی نمین و لطف اللّه آجدانی دربارهٔ میراث گذشته ایران و ارتباط ما با آن و هویت ایرانی برنامه زاویه
قسمت اول
بخش اول
@soltannasir
قسمت اول
بخش اول
@soltannasir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مناظره عباس سلیمی نمین و لطف اللّه آجدانی دربارهٔ میراث گذشته ایران و ارتباط ما با آن و هویت ایرانی برنامه زاویه
قسمت اول
بخش دوم
@soltannasir
قسمت اول
بخش دوم
@soltannasir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مناظره عباس سلیمی نمین و لطف اللّه آجدانی دربارهٔ میراث گذشته ایران و ارتباط ما با آن و هویت ایرانی برنامه زاویه
قسمت اول
بخش سوم
@soltannasir
قسمت اول
بخش سوم
@soltannasir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مناظره عباس سلیمی نمین و لطف اللّه آجدانی دربارهٔ میراث گذشته ایران و ارتباط ما با آن و هویت ایرانی برنامه زاویه
قسمت اول
بخش چهارم
@soltannasir
قسمت اول
بخش چهارم
@soltannasir
4_5902309508893376594.pdf
1.6 MB
متن ترجمه استوانه کوروش کبیر توسط پرفسور عبدالمجید ارفعی، استاد بزرگ زبان های اکدی و ایلامی در جهان.
ایشان نخستین ایرانی هستند که خود استوانه کوروش کبیر را خوانش نموده اند.
@soltannasir
ایشان نخستین ایرانی هستند که خود استوانه کوروش کبیر را خوانش نموده اند.
@soltannasir
سلطان نصیر
4_5902309508893376594.pdf
در بخش سوم مناظره از این متن سخن رفته. که شما عزیزان می توانید خود ترجمه درست متن استوانه را خوانش کنید.
در متن استوانه، کوروش کبیر برگزیده مردوخ رئیس خدایان بابلی است. مردوخ فرزند انکی همان ایزدی است که در اسطوره آفرینش بابلی با غلبه بر تیامت خلقت آسمانها و زمین را انجام می دهد.
در متن استوانه آمده هنگامی که آیین های پرستش ایزدان بابلی انجام نمی شد. خدایان ناراحت می شوند. از جمله ایزد انلیل برادر انکی و عموی مردوخ نیز عصبانی می شود.
مردوخ در سرزمین ها به دنبال فردی شایسته می گردد که آیین پرستش ایزدان بابلی را احیا کند. و بتواند مردمان را به درستی اداره کند. وی کوروش کبیر را انتخاب می نماید و سرزمین ها را به دست وی فتح می کند. و بابل را بدون جنگ به دست وی فتح می کند.
کوروش کبیر مردوخ و نبو را ستایش می کند. نبو همان ایزد عطارد و کاتب مردوخ است. در اساطیر گاه به عنوان فرزند مردوخ از وی یاد شده است.
بنابراین آنان که می گویند کوروش کبیر به جای نامبردن خدای خویش اهورامزدا نام خدای سرزمین مغلوب را برده و تسامح داشته است. اجتهاد در برابر نص می نمایند. زیرا در متن استوانه چیز دیگری آمده است. و کوروش مردوخ را سرور خویش می نامد که از وی ترسان است و او را می پرستد ضمن اینکه این افراد بهتر است در مورد مذهب هخامنشیان مطالعات دقیق تری بنمایند.
همچنین عده دیگری که می گویند مردوخ همان خدای یکتا است شناخت درستی از اساطیر بابلی ندارند. در اساطیر بابلی تمام ایزدان اعم از مردوخ و انکی و انلیل و آنو حادث هستند نه قدیم. در اساطیر بابلی صحبت از خدای یکتا که ذات ازلی اش قدیم باشد نشده است. که بگوییم ایزدانی نظیر مردوخ و انکی و انلیل و آنو و نبو و... کارگزاران خداوند یکتا در جهان آفرینش هستند. چیزی شبیه فرشتگان در ادیان توحیدی. در اساطیر بابلی فقیر با چنین گزاره ای برخورد نکرده ام. ضمن اینکه در متن استوانه از ایزد نبو فرزند مردوخ نیز یاد شده است. که با ادعای این افراد سازگاری ندارد. یعنی کوروش کبیر از دو ایزد نام برده است.
نکته جالب در مورد متن استوانه کوروش کبیر این است که این متن نقطه مقابل داستان کوروش کبیر در کتاب اشعیا است. که در آن کوروش کبیر برگزیده خداوند یکتا یهوه می باشد و پرستش بت ها در بابل مورد مذمت قرار گرفته است.
از کنار هم گذاشتن متن استوانه و کتاب اشعیا تنها می توانیم پی ببریم که کوروش کبیر شخصیتی برگزیده بوده است ! امّا برگزیده چه کسی ? خداوند یکتا ? یا مردوخ رئیس خدایان بابلی ?!
اگر متن این استوانه را در مقابل سنگ نگاره آشور بنی پال پادشاه مستبد آشور که پس از نابودی شوش آن را نوشته بگذاریم و رفتار دو پادشاه را با ملل مغلوب مقایسه نماییم در آن ویژگی های انسانی بسیاری دیده می شود.
قسمت هایی از متن سنگ نگاره شوش توسط آشور بنی پال : 👇
{ من، شوش، شهر بزرگ و مقدس را به خواست خدایان آشور گشودم. من وارد کاخهای معبد شوش شدم و هر آنچه از سیم و زر و مال فراوان بود، همه را به غنیمت برداشتم. من همه آجرهای زیگورات شوش را که با سنگ لاجورد تزئین شده بود، شکستم. من تمامی معابد عیلام را با خاک یکسان کردم، شهر شوش را به ویرانهای تبدیل کردم و بر زمینش نمک پاشیدم. من همه دختران و زنان را به اسارت گرفتم. از این پس دیگر کسی، صدای شادی مردم و سم اسبان را در عیلام نخواهد شنید. }
البته در متون دیگر تاریخی در مورد رفتار کوروش کبیر با بعضی ملل مغلوب نکاتی نوشته شده است که با رفتار وی در بابل در متن استوانه مغایرت دارد.
علی ای حال کوروش کبیر پادشاهی است بزرگ در تاریخ ایران زمین که قابل احترام است. و رویکرد افراطی یا تفریطی در مواجهه با کوروش کبیر چندان درست نیست.
بسیاری از اساتید تاریخ و زبان های باستانی در میهنمان چنین نظری در مورد کوروش کبیر دارند. آنان کوروش کبیر را دوست دارند و به وی احترام می گذارند. اما این بزرگ نمایی های بعضاً عجیب و غریب که عده ای در مورد وی می نمایند از آنان دیده نمی شود.
@soltannasir
در متن استوانه، کوروش کبیر برگزیده مردوخ رئیس خدایان بابلی است. مردوخ فرزند انکی همان ایزدی است که در اسطوره آفرینش بابلی با غلبه بر تیامت خلقت آسمانها و زمین را انجام می دهد.
در متن استوانه آمده هنگامی که آیین های پرستش ایزدان بابلی انجام نمی شد. خدایان ناراحت می شوند. از جمله ایزد انلیل برادر انکی و عموی مردوخ نیز عصبانی می شود.
مردوخ در سرزمین ها به دنبال فردی شایسته می گردد که آیین پرستش ایزدان بابلی را احیا کند. و بتواند مردمان را به درستی اداره کند. وی کوروش کبیر را انتخاب می نماید و سرزمین ها را به دست وی فتح می کند. و بابل را بدون جنگ به دست وی فتح می کند.
کوروش کبیر مردوخ و نبو را ستایش می کند. نبو همان ایزد عطارد و کاتب مردوخ است. در اساطیر گاه به عنوان فرزند مردوخ از وی یاد شده است.
بنابراین آنان که می گویند کوروش کبیر به جای نامبردن خدای خویش اهورامزدا نام خدای سرزمین مغلوب را برده و تسامح داشته است. اجتهاد در برابر نص می نمایند. زیرا در متن استوانه چیز دیگری آمده است. و کوروش مردوخ را سرور خویش می نامد که از وی ترسان است و او را می پرستد ضمن اینکه این افراد بهتر است در مورد مذهب هخامنشیان مطالعات دقیق تری بنمایند.
همچنین عده دیگری که می گویند مردوخ همان خدای یکتا است شناخت درستی از اساطیر بابلی ندارند. در اساطیر بابلی تمام ایزدان اعم از مردوخ و انکی و انلیل و آنو حادث هستند نه قدیم. در اساطیر بابلی صحبت از خدای یکتا که ذات ازلی اش قدیم باشد نشده است. که بگوییم ایزدانی نظیر مردوخ و انکی و انلیل و آنو و نبو و... کارگزاران خداوند یکتا در جهان آفرینش هستند. چیزی شبیه فرشتگان در ادیان توحیدی. در اساطیر بابلی فقیر با چنین گزاره ای برخورد نکرده ام. ضمن اینکه در متن استوانه از ایزد نبو فرزند مردوخ نیز یاد شده است. که با ادعای این افراد سازگاری ندارد. یعنی کوروش کبیر از دو ایزد نام برده است.
نکته جالب در مورد متن استوانه کوروش کبیر این است که این متن نقطه مقابل داستان کوروش کبیر در کتاب اشعیا است. که در آن کوروش کبیر برگزیده خداوند یکتا یهوه می باشد و پرستش بت ها در بابل مورد مذمت قرار گرفته است.
از کنار هم گذاشتن متن استوانه و کتاب اشعیا تنها می توانیم پی ببریم که کوروش کبیر شخصیتی برگزیده بوده است ! امّا برگزیده چه کسی ? خداوند یکتا ? یا مردوخ رئیس خدایان بابلی ?!
اگر متن این استوانه را در مقابل سنگ نگاره آشور بنی پال پادشاه مستبد آشور که پس از نابودی شوش آن را نوشته بگذاریم و رفتار دو پادشاه را با ملل مغلوب مقایسه نماییم در آن ویژگی های انسانی بسیاری دیده می شود.
قسمت هایی از متن سنگ نگاره شوش توسط آشور بنی پال : 👇
{ من، شوش، شهر بزرگ و مقدس را به خواست خدایان آشور گشودم. من وارد کاخهای معبد شوش شدم و هر آنچه از سیم و زر و مال فراوان بود، همه را به غنیمت برداشتم. من همه آجرهای زیگورات شوش را که با سنگ لاجورد تزئین شده بود، شکستم. من تمامی معابد عیلام را با خاک یکسان کردم، شهر شوش را به ویرانهای تبدیل کردم و بر زمینش نمک پاشیدم. من همه دختران و زنان را به اسارت گرفتم. از این پس دیگر کسی، صدای شادی مردم و سم اسبان را در عیلام نخواهد شنید. }
البته در متون دیگر تاریخی در مورد رفتار کوروش کبیر با بعضی ملل مغلوب نکاتی نوشته شده است که با رفتار وی در بابل در متن استوانه مغایرت دارد.
علی ای حال کوروش کبیر پادشاهی است بزرگ در تاریخ ایران زمین که قابل احترام است. و رویکرد افراطی یا تفریطی در مواجهه با کوروش کبیر چندان درست نیست.
بسیاری از اساتید تاریخ و زبان های باستانی در میهنمان چنین نظری در مورد کوروش کبیر دارند. آنان کوروش کبیر را دوست دارند و به وی احترام می گذارند. اما این بزرگ نمایی های بعضاً عجیب و غریب که عده ای در مورد وی می نمایند از آنان دیده نمی شود.
@soltannasir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مناظره عباس سلیمی نمین و لطف اللّه آجدانی ادامه قسمت گذشته و موضوع رابطهٔ هویت ایرانی و تجدد گرایی (موضوع جدید) برنامه زاویه
قسمت دوم
بخش اول
@soltannasir
قسمت دوم
بخش اول
@soltannasir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مناظره عباس سلیمی نمین و لطف اللّه آجدانی ادامه قسمت گذشته و موضوع رابطهٔ هویت ایرانی و تجدد گرایی (موضوع جدید) برنامه زاویه
قسمت دوم
بخش دوم
@soltannasir
قسمت دوم
بخش دوم
@soltannasir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مناظره عباس سلیمی نمین و لطف اللّه آجدانی ادامه قسمت گذشته و موضوع رابطهٔ هویت ایرانی و تجدد گرایی (موضوع جدید) برنامه زاویه
قسمت دوم
بخش سوم
@soltannasir
قسمت دوم
بخش سوم
@soltannasir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مناظره عباس سلیمی نمین و لطف اللّه آجدانی ادامه قسمت گذشته و موضوع رابطهٔ هویت ایرانی و تجدد گرایی (موضوع جدید) برنامه زاویه
قسمت دوم
بخش چهارم
@soltannasir
قسمت دوم
بخش چهارم
@soltannasir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مناظره عباس سلیمی نمین و لطف اللّه آجدانی ادامه قسمت گذشته و موضوع رابطهٔ هویت ایرانی و تجدد گرایی (موضوع جدید) برنامه زاویه
قسمت دوم
بخش پنجم
@soltannasir
قسمت دوم
بخش پنجم
@soltannasir
سلطان نصیر
مناظره عباس سلیمی نمین و لطف اللّه آجدانی ادامه قسمت گذشته و موضوع رابطهٔ هویت ایرانی و تجدد گرایی (موضوع جدید) برنامه زاویه قسمت دوم بخش سوم @soltannasir
در میان ارسالات این بخش (سوم) که بسیار مهم هم هست فرستاده نشده بود که تصحیح شد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تشویق مسئولین شبکه وهابی کلمه به تجزیه طلبی و بلند شدن اقوام مختلف کشور بر علیه نظام، تا در نهایت کشور تجزیه شود.
@soltannasir
@soltannasir
سلطان نصیر
تشویق مسئولین شبکه وهابی کلمه به تجزیه طلبی و بلند شدن اقوام مختلف کشور بر علیه نظام، تا در نهایت کشور تجزیه شود. @soltannasir
جالب است که بعضی افراد در داخل کشور نیز با این شبکه معاند وهابی مصاحبه می نمایند. و آزادانه در کشور به کار و فعالیت خویش ادامه می دهند.
سلطان نصیر
4_5902309508893376594.pdf
ذکر یک نکته اینجا ضروری است در متن اصلی این استوانه نام بعل آمده است که پرفسور ارفعی به درستی آن را به مردوخ ترجمه نمودند.
خوانندگان گرامی توجه داشته باشند. بعل در شکل اصیل خود واژه ای سامی است که در ادبیات عبرانی בעל و آرامی به معنای صاحب و سرور و آقا است.
و نباید نام بعل در استوانه کوروش کبیر را با بعل ایزد کنعانی که در اساطیر فینیقی و اوگاریتی و کنعانی فرزند ال אל (ال) می باشد. یکی دانست.
بعل ایزدی است که بنا به نقل کتاب قاموس کتاب مقدس ایزد خورشید است. که البته این نقل اشتباه است. و طبق نظر ما ایزد مشتری می باشد.
هنگامی که اقوام سامی اکدی به منطقه میان رودان می آیند و کم کم تمدن سومر را کنار می زنند. اساطیر سومری و سامی در هم می آمیزد. و زبان اکدی زبان رسمی بابلیان می شود. در این دوره مردوخ را بعل مردوخ می نامیدند. بنابراین آنجا که نام بعل همراه با نبو آمده منظور مردوخ است.
ضمن اینکه باید توجه داشت استوانه کوروش کبیر در معبد اسگیله که نیایشگاه مردوخ بوده پیدا شده است. مردوخ خدای بزرگ شهر بابل بوده است که شاهان بر طبق یک رسم کهن در بابل مشروعیت حکومت خویش را از وی دریافت می نمودند.
@soltannasir
📜
خوانندگان گرامی توجه داشته باشند. بعل در شکل اصیل خود واژه ای سامی است که در ادبیات عبرانی בעל و آرامی به معنای صاحب و سرور و آقا است.
و نباید نام بعل در استوانه کوروش کبیر را با بعل ایزد کنعانی که در اساطیر فینیقی و اوگاریتی و کنعانی فرزند ال אל (ال) می باشد. یکی دانست.
بعل ایزدی است که بنا به نقل کتاب قاموس کتاب مقدس ایزد خورشید است. که البته این نقل اشتباه است. و طبق نظر ما ایزد مشتری می باشد.
هنگامی که اقوام سامی اکدی به منطقه میان رودان می آیند و کم کم تمدن سومر را کنار می زنند. اساطیر سومری و سامی در هم می آمیزد. و زبان اکدی زبان رسمی بابلیان می شود. در این دوره مردوخ را بعل مردوخ می نامیدند. بنابراین آنجا که نام بعل همراه با نبو آمده منظور مردوخ است.
ضمن اینکه باید توجه داشت استوانه کوروش کبیر در معبد اسگیله که نیایشگاه مردوخ بوده پیدا شده است. مردوخ خدای بزرگ شهر بابل بوده است که شاهان بر طبق یک رسم کهن در بابل مشروعیت حکومت خویش را از وی دریافت می نمودند.
@soltannasir
📜
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ساز ناکوک تجزیه ایران در رسانه های جمهوری آذربایجان (سرزمین اران) و منطقه اقلیم کردستان کشور عراق.
گزیده ای از اخبار هواشناسی این رسانه ها و تجاوز به خاک ایران.
@soltannasir
گزیده ای از اخبار هواشناسی این رسانه ها و تجاوز به خاک ایران.
@soltannasir
@soltannasir
{پیوند اسطوره با دین 213}
{پیوند فتوت و خاکساری با آیین مهری 135}
ادامه...👇
اما داستان فریدون و ضحاک را ابتدا با داستان ضحاک شروع می نماییم. ابتدا مدخل ضحاک را از فرهنگ اساطیر ایرانی بر پایهٔ متون پهلوی نوشته دکتر خسرو قلی زاده نقل می نماییم : 👇
{ ضحاک (اساطیری) : فارسی میانه : azdahag؛ اوستایی : AŽI. DHĀKA؛ اژی به معنی اژدها یا مار بزرگ و دهاک نام خاص است که به صورت ضحاک در می آید. اژی دهاک در متن های دینی ایرانی جزو دیوان و 👈فرزندان اهریمن است که 👈سه سر، شش چشم و سه پوزه دارد و می خواهد جهان را از مردمان تهی کند و ظاهراً تا حدی این کار را نیز انجام می دهد و بر زمین چیره می شود. اما فریدون سرانجام بر او می شورد، با وی نبرد می کند و از میانش می برد (یشت5، بند 33_35). او روشن تر و اساطیری تر از دیگر آفریدگان زیانکار توصیف شده است. او انباشته از میل به تخریب است. در اوستا 👈فقط شخصیت دیوی دارد. او حتی در صدد خاموش کردن شعله آتش نیز هست. اما جم قهرمان او را از این کار بازداشت. ضحاک انتقام خود را از او گرفت. زیرا نه تنها دختران این فرمانروای بزرگ را ربود، بلکه خود جم را هم با اره به دو نیم کرد. او برای به دست آوردن فره با آتش مقدس می جنگد و شکست می خورد. در اوستای موجود سخنی از 👈نشستن او به جای جمشید بر تخت شاهی نیست و حتی سخنی از این نیست که او فرمانروای جهان بوده و فریدون سلطنت را از دست او به در آورده است. همچنین در اوستا به عنوان فرمانروا از او یاد نشده است. بلکه فقط اژدهایی است که می خواهد مردم را و هر چه در روی زمین است نابود کند (همان).
ضحاک گاهی نیز 👈نماینده نیرومندترین دروغی است که اهریمن بر ضد جهان مادی 👈آفریده است و بدن او پر از حیوانات موذی جهان را فرا خواهند گرفت. در زامیاد یشت از نبرد میان ایزد آذر و اژی دهاک بر سر فره ایزدی سخن به میان آمده است. اژی بد آیین که تجسمی است از هوس ویرانگر برای به چنگ آوردن فره ایزدی بتاخت تا آن را خاموش سازد. ایزد آذر نیز برای به دست آوردن آن شتافت و آن فره دست نیافتنی ماند. البته این اژدهای اوستایی قادر است مانند مردم ایزدان را نیایش کند. او به اناهید (اناهیتا) صد اسب و هزار گاو نر و ده هزار گوسپند قربانی تقدیم داشت و درخواست کرد که بتواند زمین را خالی از جمعیت کند.
در موقعیتی دیگر از کاخ ناخجسته خود که دارای تیرک های زرین و تخت و سایبان است با تقدیم قربانی به ایزد وای تقرب جست اما هر دو ایزد (اناهید و وای) آرزوهای ویرانگرانه او را خوار شمردند.
ضحاک در ادبیات پهلوی مردی است که نمونه کامل یک ستمگر جد سامی ها به وجود آورنده کیش های بد است که به ایران می تازد و بر جم پیروز می شود و بعد از مدت زمانی فرمانروایی از فریدون شکست می خورد و در کوه دماوند زندانی می شود. در پایان جهان از بند رها می گردد و به نابودی جهان می پردازد؛ اما سرانجام گرشاسب پهلوان او را از میان می برد. او در ادبیات پهلوی لقب بیوراسب (be warasp) دارد که به معنای دارنده ده هزار اسب است.
نکته جالب در مورد ضحاک در ادبیات پهلوی و فارسی این است که او پس از سلطنت دراز خود در زندان دماوند، در واقع عمری تا پایان جهان می یابد و این امر او را پر عمرترین فرد در اساطیر ما می سازد.
این داستان در شاهنامه به گونه ای دیگر است : ضحاک فرزند امیری نیک سرشت و دادگر به نام مرداس است. ضحاک با فریبکاری اهریمن پدر خود را با حیله از میان بر می دارد و به جای او بر تخت می نشیند و سپس بر فرمانروایی جمشید نقطه پایان می نهد.
اهریمن از او می خواهد که به پاداش آنچه برای او انجام داده است بر دوش او بوسه زند. بر اثر این بوسه بر دوش ضحاک دومار می روید و اژی دهاک سه سر سه پوزه و شش چشم اوستا به این صورت جلوه می کند. مغز سر جوانان سرزمین ایران خوراک مارهای دوش اوست. بدین ترتیب بسیاری از جوانان ایرانی قربانی ضحاک شدند عده ای نیز به پایمردی دو خوالیگر پاک سرشت جان به در بردند. طبق روایات پهلوی هنگامی که جوانان ایرانی با کمک ارمائیل خوالیگر ضحاک، جان سالم به در می بردند، در 👈کوه اقامت گزیدند. با زیاد شدن تعداد آن ها، اقدام به ساختن بیست شهر در پدشخوارگر یا دماوند کردند. این جوانان 👈کوهیاران خوانده شدند. و تعدادشان هفت تن ذکر شده که عبارتند از : سیمگان و آهگان و ویسپور و سوباران و مسرگان و بروزان و مرنزان. شخصیت او بعدها در افراسیاب تاثیراتی را نشان می دهد.
در روز بازپسین آخرین نبرد میان قوای خیر و شر نبرد فاتحانه گرشاسب با اژی دهاک است. به روایت مینوی خرد، ضحاک نیز مانند افراسیاب و اسکندر به وسیله اهریمن بی مرگی خلق شده بود ولی هرمزد هر سه را از این حال بگردانید یعنی بی مرگی را از ایشان سلب کرد. }
ادامه...👇
@soltannasir
🔥🗡🇮🇷
{پیوند اسطوره با دین 213}
{پیوند فتوت و خاکساری با آیین مهری 135}
ادامه...👇
اما داستان فریدون و ضحاک را ابتدا با داستان ضحاک شروع می نماییم. ابتدا مدخل ضحاک را از فرهنگ اساطیر ایرانی بر پایهٔ متون پهلوی نوشته دکتر خسرو قلی زاده نقل می نماییم : 👇
{ ضحاک (اساطیری) : فارسی میانه : azdahag؛ اوستایی : AŽI. DHĀKA؛ اژی به معنی اژدها یا مار بزرگ و دهاک نام خاص است که به صورت ضحاک در می آید. اژی دهاک در متن های دینی ایرانی جزو دیوان و 👈فرزندان اهریمن است که 👈سه سر، شش چشم و سه پوزه دارد و می خواهد جهان را از مردمان تهی کند و ظاهراً تا حدی این کار را نیز انجام می دهد و بر زمین چیره می شود. اما فریدون سرانجام بر او می شورد، با وی نبرد می کند و از میانش می برد (یشت5، بند 33_35). او روشن تر و اساطیری تر از دیگر آفریدگان زیانکار توصیف شده است. او انباشته از میل به تخریب است. در اوستا 👈فقط شخصیت دیوی دارد. او حتی در صدد خاموش کردن شعله آتش نیز هست. اما جم قهرمان او را از این کار بازداشت. ضحاک انتقام خود را از او گرفت. زیرا نه تنها دختران این فرمانروای بزرگ را ربود، بلکه خود جم را هم با اره به دو نیم کرد. او برای به دست آوردن فره با آتش مقدس می جنگد و شکست می خورد. در اوستای موجود سخنی از 👈نشستن او به جای جمشید بر تخت شاهی نیست و حتی سخنی از این نیست که او فرمانروای جهان بوده و فریدون سلطنت را از دست او به در آورده است. همچنین در اوستا به عنوان فرمانروا از او یاد نشده است. بلکه فقط اژدهایی است که می خواهد مردم را و هر چه در روی زمین است نابود کند (همان).
ضحاک گاهی نیز 👈نماینده نیرومندترین دروغی است که اهریمن بر ضد جهان مادی 👈آفریده است و بدن او پر از حیوانات موذی جهان را فرا خواهند گرفت. در زامیاد یشت از نبرد میان ایزد آذر و اژی دهاک بر سر فره ایزدی سخن به میان آمده است. اژی بد آیین که تجسمی است از هوس ویرانگر برای به چنگ آوردن فره ایزدی بتاخت تا آن را خاموش سازد. ایزد آذر نیز برای به دست آوردن آن شتافت و آن فره دست نیافتنی ماند. البته این اژدهای اوستایی قادر است مانند مردم ایزدان را نیایش کند. او به اناهید (اناهیتا) صد اسب و هزار گاو نر و ده هزار گوسپند قربانی تقدیم داشت و درخواست کرد که بتواند زمین را خالی از جمعیت کند.
در موقعیتی دیگر از کاخ ناخجسته خود که دارای تیرک های زرین و تخت و سایبان است با تقدیم قربانی به ایزد وای تقرب جست اما هر دو ایزد (اناهید و وای) آرزوهای ویرانگرانه او را خوار شمردند.
ضحاک در ادبیات پهلوی مردی است که نمونه کامل یک ستمگر جد سامی ها به وجود آورنده کیش های بد است که به ایران می تازد و بر جم پیروز می شود و بعد از مدت زمانی فرمانروایی از فریدون شکست می خورد و در کوه دماوند زندانی می شود. در پایان جهان از بند رها می گردد و به نابودی جهان می پردازد؛ اما سرانجام گرشاسب پهلوان او را از میان می برد. او در ادبیات پهلوی لقب بیوراسب (be warasp) دارد که به معنای دارنده ده هزار اسب است.
نکته جالب در مورد ضحاک در ادبیات پهلوی و فارسی این است که او پس از سلطنت دراز خود در زندان دماوند، در واقع عمری تا پایان جهان می یابد و این امر او را پر عمرترین فرد در اساطیر ما می سازد.
این داستان در شاهنامه به گونه ای دیگر است : ضحاک فرزند امیری نیک سرشت و دادگر به نام مرداس است. ضحاک با فریبکاری اهریمن پدر خود را با حیله از میان بر می دارد و به جای او بر تخت می نشیند و سپس بر فرمانروایی جمشید نقطه پایان می نهد.
اهریمن از او می خواهد که به پاداش آنچه برای او انجام داده است بر دوش او بوسه زند. بر اثر این بوسه بر دوش ضحاک دومار می روید و اژی دهاک سه سر سه پوزه و شش چشم اوستا به این صورت جلوه می کند. مغز سر جوانان سرزمین ایران خوراک مارهای دوش اوست. بدین ترتیب بسیاری از جوانان ایرانی قربانی ضحاک شدند عده ای نیز به پایمردی دو خوالیگر پاک سرشت جان به در بردند. طبق روایات پهلوی هنگامی که جوانان ایرانی با کمک ارمائیل خوالیگر ضحاک، جان سالم به در می بردند، در 👈کوه اقامت گزیدند. با زیاد شدن تعداد آن ها، اقدام به ساختن بیست شهر در پدشخوارگر یا دماوند کردند. این جوانان 👈کوهیاران خوانده شدند. و تعدادشان هفت تن ذکر شده که عبارتند از : سیمگان و آهگان و ویسپور و سوباران و مسرگان و بروزان و مرنزان. شخصیت او بعدها در افراسیاب تاثیراتی را نشان می دهد.
در روز بازپسین آخرین نبرد میان قوای خیر و شر نبرد فاتحانه گرشاسب با اژی دهاک است. به روایت مینوی خرد، ضحاک نیز مانند افراسیاب و اسکندر به وسیله اهریمن بی مرگی خلق شده بود ولی هرمزد هر سه را از این حال بگردانید یعنی بی مرگی را از ایشان سلب کرد. }
ادامه...👇
@soltannasir
🔥🗡🇮🇷