ارزیابی شتابزده
13.9K subscribers
879 photos
300 videos
32 files
835 links
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
Download Telegram
🔷بخش اول تصاویر: ستونهای قاتل در کارگاه عبدالباقی (ستونهای Built-up ساخته شده با دوبل IPE و ورق پوششی) تهیه شده توسط آقای مهندس علیرضا سعیدی؛ 🔷بخش دوم تصاویر: کارخانه فولاد ایتامی در اوساکا و ساخت ستونهای با مقطع قوطی/دایره (با ضخامتهای مختلف)؛🔷بخش سوم: تصاویر همان ستونهای قاتل برِ خیابان ولی عصر، ملک تجاری چند صد میلیارد تومانی (اجرای «اتصالات خمشی» بدون وجود نیم سطر ضابطه در استاندارد مبحث مقررات ملی!)؛ 🔷بخش چهارم: تصاویر بیرون کشیدن ستونهای فولادی Built-up از کارگاه عبدالباقی
✍️پروژۀ عبدالباقی و مشاورینِ ناباقی
(بخش دوم - مهندسین مشاور قاتل)

🔷 سال ۲۰۰۹ در روز پایانی کنفرانس سازه فولادی STESSA قرار بر این بود که شرکت کنندگان را به بازدید از دفتر مهندسین مشاور «لِس رابرتسون» و کارگاه برجهای تجارت جهانی در نیویورک ببرند (آن زمان کارگاه در تراز صفر بود و بتن ریزی‌ فونداسیون تازه تمام شده بود).

زمانی که در سالن جلسات در دفتر کارگاه مستقر شدیم، آقای ریچارد گارلاک شروع کرد تا درباره «سازه» برج جدیدی که پس از ۱۱ سپتامبر طراحی شده توضیح بدهد.
صحبتش را با این جمله شروع کرد:

«این کارگاهی است که قدرتهای زیادی در آن حضور دارند. قدرتِ شهردار نیویورک، قدرت سرمایه گذران طرح، قدرت فرماندار ایالت و… مواردی را که در ذهن داشت بر شمرد...»

شاید انتظار این بود که در یک کنفرانس سازه فولادی، آقای گارلاک بحث را با «مسایل سازه ای» شروع کند، اما مشخص بود که به عنوانِ نماینده مشاور ، ذهنش درگیر مسایل غیر سازه ای پروژه است.

هشت سال از آن روز گذشت و برج جدید تجارت جهانی افتتاح شد و در مراسمی از زحمات مشاور پروژه تقدیر شد و گارلاک به نمایندگی از همکارانش در شرکت لس رابرتسون، لوح تقدیر را دریافت کرد.
شاید باید سالها می‌گذشت تا می فهمیدم که مهمتر از «مباحث فنیِ طراحی سازه» و مهمتر از نکات اجرایی، «قدرت»هایی که در یک پروژه حضور دارند را باید درست شناخت و درک کرد. پروژه های بزرگ، بدون حضور/مشارکت قدرتهای بزرگ اجرا نمی شوند. اما سرنوشت همۀ این قدرتها، در یک نقطه بهم پیوند می خورد و آن «مشاور طرح» است.

🔷هنوز برای اظهار نظر درباره «مکانیسم خرابی پیشرونده» در برج عبدالباقی زود است ولی «مهندسین مشاور» نقطۀ گمشده در صنعت ساخت و ساز کشور ایران محسوب می شود. شاید گفته شود: ما «مهندس به قدر کافی» داریم. این گزاره صحیح است. شاید گفته شود: ما «شرکتهای مهندسین مشاور» هم زیاد داریم. این گزاره هم صحیح است. اما آنچه که وجود ندارد درکِ صحیح از ساختار «خدمات مهندسی» و «هویت مشاور» است. درباره هر دو باید توضیح داد.

✔️در یادداشت قبل (اینجا) گفته شد که دستمزد «طراحی» در کشور ما حدودا یک بیستم استاندارد بین المللی است. وقتی برای خدمات طراحی به «اندازۀ پراید» پول می دهیم نمی‌توانیم انتظارِ نقشه های با کیفیت BMW را داشته باشیم.

اما مشکل مشاور/طراحی در ایران فقط دستمزد نیست. «ساختار» مشاور در کشور ما هنوز تعریف نشده است.

🔷 ساختار مشاور در ایران به شکلی است که هیچ مشاوری «باقی» نمی شود و همه مشاورین «ناباقی» اند. قبل از اینکه سازه فرو بریزد، ساختارِ مدیریت مشاور فرو می ریزد، میان هیات مدیره کودتا می شود و دادگاه ‌و دادگاه کِشی بین بنیانگذارانِ مشاور، اتفاق می افتاد. نگاهی به شرکتهای مهندس مشاور مطرح #بین_المللی داشته باشیم و ببینیم ماجرا چگونه است؟

«ساختار» مشاور یعنی اینکه یک شرکت معمولا (در ابتدا) با مشارکت سه نفر شروع بکار می کند و اسم شرکت معمولا حرفِ اولِ نام آن سه نفر است، مثلا
SGH
SOM
GMS
WSP
این سه نفر چند دهه با هم کار می کنند و وقتی که به سن بازنشستگی می رسند، تعدادی نیروی زبده در ساختار خود «رشد» داده اند که آنها «مدیر و سهامدار شرکت» می شوند. دقت کنید: آن نسل جدید ادامۀ «هویت» مشاور خواهند بود.
هیچ شرکت مهندسی مشاور در ایران نیست که 3 نسل خدمات مهندسی داده باشد. یا حتی دو نسل.

🔷بازگردیم به پروژه عبدالباقی و مشاورینِ «ناباقی» (با عمرهای کوتاه). نگاهِ جاری به خدمات مهندسی چنین است که آقای عبدالباقی در خوزستان یا آقای لاری در شیراز می روند و به اولین مجموعۀ مهندسیِ «دمِ دست» پول می دهند تا سازه را طراحی کند. به محض اینکه مشاور حرف گوش نکرد(!) عوضش می کنند و مشاور بعدی، با خوشحالی با قیمت کمتر(!) می آید و کار می کند.

🔷 خدمات مهندسی یک امر «جدی» نیست در ایران. در دبی، امثالِ عبدالباقی به شرکتهای مشاور بین المللی پول می دهند برای طراحی. در ایران ما می خواهیم خودمان انجام دهیم ولی خدمات مهندسی به «تحقیرشده ترین شکل ممکن» است.

🔷ممکن است گفته شود که عامل اصلیِ این خرابی پیشرونده ساختار غلط پروژه فیمابین شهرداری و مالک (و اضافه کردن طبقه) بوده است. این گزاره صحیح است ولی حضور مشاور قوی در یک پروژه، مسیر پروژه را از بسیاری آسیبها واکسینه خواهد کرد.

در برج خلیفه دبی، سازه ابتدا برای 560 متر طراحی شده بود ولی «در 2008» مالک تصمیم گرفت که برج 808 متر شود! و نهایتا در 2010 این سازه با 829.8متر افتتاح شد. و بدون آسیب. چرا؟ چون آقای ولیام بیکر و تیمش مشاور طرح بودند. شرکتی با 90 سال سابقه خدمات مهندسی.

🔷 امروز این سوال اساسی مطرح است که برای قوام بخشی به «کیفیت خدمات مهندسی» در ایرانِ فردا چه باید کرد؟ مشاورِ کم تجربه در پروژۀ بزرگ، همان بوریا بافِ سعدی است در کارگاهِ حریر. مهندسین مشاور قاتل.



🖊محمدرضا اسلامی
🌐t.me/solseghalam
شُکریست با شکایت
✍️روزنامه اطلاعات و مرحوم دعایی
زان یار دلنوازم، شُکریست با شکایت


🔷روزنامه اطلاعات قدیمی ترین روزنامه ایران است. تاریخ تولدِ اطلاعات قبل از تاریخ تولدِ پدربزرگ بسیاری از ماست. 96 سال پیش، این روزنامه زمانی شروع به انتشار کرد که «کشور قطر» یا امارات هنوز حتی شکل نگرفته بودند. شان و جایگاهِ این روزنامه در «منطقه خاورمیانه» باید بالاتر از جایگاه شبکه الجزیره و... می بود. زمانی که ایرانیان به فکر انتشار روزنامه افتاده بودند هنوز بسیاری از کشورهای عربی درکی از مفهومِ کنش سیاسی-اجتماعی و روزنامه نداشتند. (البته قصد تفاخر بر این گزاره نیست چون روزنامه الاهرام در قاهره پنجاه سال زودتر از اطلاعات شروع به کار کرده بود)

🔷مرحوم دعایی انسان خوبی بود ولی آسیب بزرگی به یکی از سرمایه های معنوی کشور ایران (روزنامه اطلاعات) زد. او در دوران مسئولیتش باعث شد تا روزنامه اطلاعات به یک روزنامه کم رنگ و بو، و کم خاصیت تبدیل شود. روزنامه ای که (با توجه به سابقه طولانی اش) می توانست در منطقه خاورمیانه و حتی در تراز بین المللی مطرح باشد، تبدیل شد به روزنامه ای که حتی دوستان و رفقایِ دعایی هم آن را خریداری نمی کردند.

🔷در این سال‌های اخیر، روزنامه اطلاعات محل انتشارِ اندیشه هایِ پویا و تضاربِ آرای گوناگون "نبود". مقالات فاخری منتشر "نشد" که در حوزه اندیشۀ نسل جوان، موج ایجاد کند. تمام دستگاه «اطلاعات» حتی به اندازۀ دو قلم کانال تلگرام سهند ایرانمهر یا اینستاگرام محمد فاضلی در حوزۀ اندیشه ایران اثرگذاری نداشت.

🔷مرحوم دعایی باعث شد تا روزنامه اطلاعات به یک روزنامه کم رنگ و بو تبدیل شود. مانند اینکه به سر سفرۀ غذا دعوت شوید ولی بر سر سفره، فقط یک سینی برنج سفید (پلو) باشد. میهمان شاکر خواهد بود که سفره خالی نیست و او گرسنه نخواهد ماند ولی این طعام، هیچ شوقی در هیچ خاطری بر نمی انگیزد. عطر و بویی ندارد. برنج است فقط. روزنامه اطلاعات در حوزه اندیشه و «تولید محتوا» برنج بر سر سفره می گذاشت.

🔷البته مرحوم دعایی در سلوک فردی و شخصی انسان خالصی بود ولی مسئله چیز دیگری است. مسئله این است که یک انسان خوب، الزاما نمی تواند باعث تعالی و موفقیت تیم ملی فوتبال یک کشور شود. خوب بودن و #توسعه الزاما به هم مرتبط نیستند. شخصیتهایی مانند مرحوم دعایی نمی توانند موتور محرک توسعه باشند. آنها نمی توانند یک مجوعه را به تراز بین المللی برسانند.

🔷این روزها که بسیاری ذکر محاسن مرحوم دعایی را می کنند (که البته وصدق بالحُسنی) باید به این نکته انذار داد که یک مهندس محاسب سازه فولادی، الزاما نمی تواند یک مدرسِ سازه فولادی هم باشد. یک فوتبالیستِ خوب، الزاما نمی تواند یک مربی تیم ملی هم باشد. دنیای امروز، دنیای تجلیِ استعداد و هوش انسان است. کسانی می توانند «بسترِ شکوفایی استعدادها» را فراهم آورند که به لحاظ ذهنی با مفاهیم #توسعه آشنا باشند. به بیان دیگر، ذهنی پیچیده و اندیشه ای توسعه آفرین داشته باشند. مرحوم دعایی چنین نبود.

🔷بسیاری گفتند که مرحوم دعایی «مُنشی» دفتر نداشت. «راننده» نداشت. اگر تلفن می زدید او خودش گوشی تلفن را بر می داشت. اینها اصلا حُسن نیست. اینها همه سراسر ایراد است. اینها اسبابِ زمین خوردن و زمین گیر شدنِ یک روزنامۀ تراز بین المللی است. مدیر مسئول یک دستگاه خبری مانند اطلاعات، متناظر با فلان استاد دانشگاه نیست که در گوشه یک آزمایشگاه به تولید علم مشغول باشد. خودش تلفن جواب بدهد و… بلکه «او» باید «ثانیه به ثانیه» نبض اتفاقات و رویدادهای حوزه اندیشه/سیاست/اجتماع را منعکس کند. یعنی چه که فلانی منشی و راننده نداشت؟!

🔷حافظ می گوید: «زآن یارِ دلنوازم شُکریست با شکایت». بله امثال سید محمود دعایی، همان یارِ دلنوازند که شکری پُر شکایت از آنها داریم. انسانهای خوب و مهربانی که خوبند، صالحند، اما اسباب رشد و توسعه نیستند. ضربانِ نبض دنیای روز را نمی فهمند. مفهوم زندگی، و طعم زندگی را در کنارشان حس نمی کنی. خوبند، ولی این خوبی ترا گرم نمی کند. شاکر هستی که بر سر سفرۀ طعام، در آن سینیِ برنج، حسن عباسی را در مقابلت ننشانده اند (آری از این بابت شاکری) ولی عملکردِ آن یار دلنواز، حتی صدای شکایتِ مُحبی چون حافظ را هم بر می آورد. مدیریت و توسعه، از مسیر این خوبان میسر نمی شود. گر نکته دانِ عشقی، بشنو تو این حکایت.

🔷برای آقای سید عباس صالحی آرزومندم که مَشی و سلوکی متفاوت با مرحوم دعایی پیش گیرد و سرمایه معنوی روزنامه اطلاعات را بالنده تر گرداند. از امکاناتِ دنیای امروز (تلگرام، اینستاگرام، فیس بوک، وب سایت) چنان استفاده کند که اطلاعات اگر شانه به شانه نیویورک تایمز نتواند زدن، لااقل جایگاهِ بی بی سی فارسی را در تولید محتوای اجتماعی/فرهنگی بگیرد.


🖊محمدرضا اسلامی
t.me/solseghalam
Audio
🔹از نستعلیق ایرانی تا شُودُو‌ (書道, shodōخوشنویسی) ژاپنی و پروژه عبدالباقی🔺

🔊فایل صوتی سخنرانی در نشست بررسی علل فروریختن سازه پروژه #متروپل_آبادان

۲۴ خرداد ماه ۱۴۰۱
در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه علوم و‌تحقیقات تهران

۵۵ مگ - ۲۴ دقیقه

🌐 t.me/solseghalam
✍️چند کلامی با آنها که این روزها کنکور دادند

این یادداشت برای آنهاست که چند روز اخیر کنکور داده اند:

🔹 سلام. خدا قوت! خسته نباشی. هفته ای که گذشت برای یکی از کلاسهای مقطع لیسانس، از یک #سخنران_میهمان دعوت کردم که در کلاس حاضر شود و دربارۀ کارهایش با دانشجویان صحبت کند. #کرونا این امکان را فراهم کرده که دعوت از سخنران به کلاسها آسان شود.
افراد بعضا هنوز از منزل کار می کنند و لذا می توانند که فرصتی را برای سخنرانی در یک کلاس برای خودشان فراهم کنند. (ترم قبل از آقای کوین موهر، طراح معروف سازه های بلندمرتبه در کالیفرنیا دعوت شد که در کلاس سازه فولادی سخنرانی کند و پروژه هایش برای بچه ها هیجان انگیز بود)
میهمان این هفته، خانم میشل نِیوکامر از آزمایشگاه لارنس دانشگاه برکلی بود و قرار بود در خصوص پروژه های محیط زیستی که در این آزمایشگاه کار می کنند برای دانشجوها حرف بزند.

قبل از آمدنِ میشل به کلاس آنلاین، دقایقی برای بچه ها توضیح دادم که «آزمایشگاه لارنس» یکی از آزمایشگاههای صاحبنام دنیا محسوب می شود. تا امروز ۱۴ برندۀ جایزه نوبل از این آزمایشگاه بوده اند! ۱۸ تن از افرادی که «جایزۀ سال علوم» رو کسب کرده اند کسانی بودند که در آنجا کار کرده اند. پروژه های پژوهشی آزمایشگاه لارنس، از گرانترین طرحهای تحقیقاتی محسوب می شوند.

🔹خانم میشل به کلاس آمد و حدود ۴۰ دقیقه در مورد پروژۀ آتش جنگلهای کالیفرنیا و اثراتِ آن روی «کیفیت آب» این مناطق، حرف زد. نکته جالبی که از این جلسه در خاطر ماندگار شد اینکه در پایان صحبتها یکی از دانشجوها از میشل سوال کرد که: چه شد که به سَمت دکترا در رشته محیط زیست رفتید؟ پاسخ او جالب بود.

گفت:
«لیسانس من هیچ ارتباطی با بحثهای مهندسی نداشته! در رزومۀ من می بینید که من لیسانس را زبان فرانسه خوانده ام(!) و بعد از پایان لیسانس مدتی سر کار رفتم، ولی یک «احساس عدم رضایت از خودم» داشتم
Dissatisfaction
از خودم سوال می کردم که: قراره تویِ زندگیت چکار کنی؟ شغلت قراره «چه کاری برای جامعه ات» بکند؟

این احساسِ عدمِ رضایت (از خود) باعث شد که به این نتیجه برسم که «دنبال چیزی بیشتر از این» هستم و بروم و یک سری واحدهای فیزیک و ریاضی و علوم پایه را در
Community College
بگذرانم».

(توضیح اینکه) "کامیونیتی کالج" ها در آمریکا، مراکز آموزش عالی ای هستند که رتبه پائینی دارند (ورود به آنها سخت نیست). میشل رفته بود و آنجا تعدادی واحد گذرانده بود تا بتواند با مباحث زمین شناسی آشنا شده و بعد، وارد دورۀ کارشناسی ارشد در بحث زمین شناسی(گرایش منابع آب) بشود. بعد از اینکه کارشناسی ارشد را با موفقیت گذرانده بود وارد دورۀ دکترای محیط زیست شده بود و به قدری خوب کار کرده بود که بعد از پایان تحصیلش در سازمان #ناسا استخدام شده بود. حالا هم بعد از چندسال کار در ناسا، در «آزمایشگاه لارنس» (یعنی در یکی از برترین پژوهشگاههای دنیا) برای خودش یک گروهِ پژوهشی دارد و فاندهای درشتی جذب کرده و...

آزمایشگاهی با 14 برندۀ جایزه نوبل!


▪️▪️▪️
از این حرفهای میشل به وجد آمده بودم. چون بارها شده بود که هنگام تدریس، در چهرۀ بعضی از بچه های لیسانس بی انگیزه بودن را می دیدم. بچه ها به چشم خود دیدند که اگه بخواهی «دنبال چیزی بیشتر از این» باشی، راه تا چنین سطوحی برایت باز می شود.

🔹حرفهای میشل من را به یاد سریال «بهتره به سال زنگ بزنی» انداخت (Better Call Saul). سریال درخشانی که بعد از «برکینگ بد» ساخته شد. در آن سریال یک نقش اول مرد (جیمی) و یک نقش اول زن (کیم) هستند که هر دو «همزمان با استخدام» و کار در قسمت بایگانی(!) دفتر حقوقی، میروند و شبانه درس می خوانند و موفق می شوند که برایِ خودشان «دفتر وکالت» و شرکت ثبت کنند. در یکی از سکانسهای سریال، وقتی که مدیرعامل یک شرکت حقوقی بزرگ از کیم می پرسد که: «چه شد که از کار در زیرزمین بایگانیِ یک شرکت، خودت را به اینجا رساندی که برای خودت شرکت تاسیس کنی؟» دختر جواب می دهد: «دنبال چیزی بیشتر از اون زندگی بودم».

البته میان این دو نفر، «جیمی» می رود و وکیل آدم بدها می شود، ولی دخترِ قصّه ما، روی اصول و ارزشهای خودش زندگی می کند و مسیر خودساختگی را ادامه می دهد و...

🔹عزیزم! واقعیت این است که کنکور، تحصیلات، رشته و رتبه دانشگاه در موفقیت آدمها مؤثرند، اما در دنیای امروز «مسیرِ رشد» بسیار فراخ و باز هست. اینکه در چه رشته ای قبول بشوی و کجا و کدام دانشگاه درس بخوانی، یک قسمتِ ماجراست، اما مهم این است که مسیر «خودساختگی» را برای خودت به جدیت ادامه بدهی. چیزی مشابه تادائو آندو که از رانندۀ تریلی بودن در جاده های ژاپن، خودش را کشاند به سمتِ برترین معمار شدن، یا چیزی مشابه این خانم میشل که از لیسانس زبان فرانسه، خودش را کشاند به سمتِ جایگاهی جهانی...

اصلِ ماجرا، بعد از کنکوره!
و راهِ رشد، باز.

@solseghalam
ارزیابی شتابزده
✍️ قبل از ماجراى محمدعلى نجفى در ژاپن چه گذشت؟ 🖊محمدرضا اسلامى 🔷ساعاتی قبل از اينكه ايرانيان با شنيدن خبر مرتبط به دكتر نجفى شوكه شوند، مردم #ژاپن هم در شوك رويداد تلخ ديگرى فرو رفتند. 🔷صبح سه‌شنبه ۷ خردادماه، در شهر کاواساکی (در نزدیکی توکیو)، فرد مهاجمی…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
راهکار ژاپنی ها برای جلوگیری از پخش تصاویر خون آلود شینزو آبه🔺 .

✍️توضیح:

✔️🔷پوشش رسانه ای بحران در ژاپن با نهایت وسواس و دقت صورت می گیرد و اجازه توسعه/انتشار تصاویر تلخ را نمی دهند. مثلا ۷ خرداد سه سال پیش در نزدیکی توکیو، در اقدامی جنون آمیز مردی با دو چاقو تعدادی شهروند (از جمله یک کودک) را کشت ولی در رسانه ها حتی یک تصویر خون آلود منتشر نشد. در تمام تصاویری که از ماجرا منعکس شد، مشاهده شد که صحنه قتل، زخمی ها، روند کار پلیس و نیروهای امداد، با پرده و پارچه آبی رنگ «پوشانده» شده است (مشابه اتفاق امروز) و به هیچ عکاس و خبرنگاری اجازه حضور در صحنه جنایت و «روند کار پلیس»، داده نشد.

در مثالی دیگر، اگر الان همین ماجرای #سونامی ‌ توهوکو را در گوگل جستجو کنید در تمام تصاویری که از آن رویداد بزرگ (با بیش از 20هزار کشته) منعکس شده حتی تصویر یک جنازه دیده نمی شود (چیزی اگر در گوگل دیدید «وبلاگهای غیر ژاپنی» است. «وب سایتهای ژاپنی» حتی تصویر یک جنازه را منتشر نکردند).

t.me/solseghalam
چند کلامی درباره خشونت در کشور ادب و احترام
#شینزو_آبه

@solseghalam
✍️شینزو آبه در امن ترین کشور دنیا ترور شد
(درباره خشونت در ژاپن)

🖊محمدرضا اسلامی

توکیو قلب اقتصاد ژاپن است. در منطقه «چیودا» دفاتر مرکزی سی و شش هزار شرکت واقع شده است و هشتصدهزار کارمند عالی رتبه در دفاتر شرکتهایی همچون تویوتا، هوندا، سونی، نیسان و… کار می کنند. با وجود تراکم بسیار بالا (و حیرت آورِ) جمعیت و ثروت در این شهر، توکیو بارها در رده بندیهای جهانی به عنوان «امن ترین شهر دنیا» انتخاب شده است. این رتبه بندی هرسال توسط «اکونومیست» انجام می شود و «شاخصهای امنیت» در این ارزیابی بسیار سختگیرانه هستند. امنیت در ژاپن مثال زدنی است. اما شینزو آبه دیروز در امن ترین کشور دنیا به قتل رسید. با توجه به این اتفاق عجیب، ضروری است که درباره مسئله «جرم و خشونت» در این کشور صحبت شود.

1️⃣- خشونت در کشور ادب و احترام
لایه ظاهری کشور ژاپن، پیچیده در ادب و رفتارهای مودبانه است. یک فرد خارجی، در مواجۀ اولیه با فرهنگ ژاپنی، ممکن است گمان کند که با فرهنگی ملایم/مهربان سر و کار دارد؛ حال آنکه مسئله خشونت در ژاپن «مسئله ای بسیار جدی» است. خشونتی که به انسان اِعمال می شود به شکلی غیرمستقیم و پیچیده است. مرگ از شدت کار (karōshi) و آمار بالای خودکشی در ژاپن (بیش از 20هزار در سال) نشانه ای است از قرارگیری «انسان» در میان چرخدنده های یک ساختار اجتماعی بسیار پیچیده.

2️⃣- جرم نه، خشونت آری
می توان چنین گفت که ژاپن در کنترل «جرم» و عمل مجرمانه، بسیار موفق بوده است لیکن فضای خشنِ جامعه، باعث بروز رفتارهایی می شود که می توان آثارش‌ را در آمار بالای افسردگی متجلی دید.

3️⃣- قتل شینزو آبه
هنوز اطلاعات روشن و دقیقی از علت قتل آبه توسط پلیس ژاپن منتشر نشده است ولی بسیار محتمل است که این ترور توسط فردی سرخورده انجام شده باشد که به مرحلۀ انجام رفتارهای جنون آمیز رسیده باشد. یکی از آن بیست و چندهزار نفری که هرسال خود را مقابل قطار پرت می کنند. یا یکی از میان انبوهِ آن نیم میلیون نفری که به بیماری Hikikomori (ひきこもり) مبتلا شده اند. بیماری ای که باعث می شود فرد مدتهای طولانی (ماهها) خود را در یک اتاق حبس کند.

و دریغ از مرگی اینگونه برای سیاستمداری ارزشمند.

4️⃣- دیدارم با شینزو آبه
در سالگرد سونامی توهوکو و در‌ کنگره مدیریت بحران سازمان ملل (در سندای)، سه نوبت فرصت دیدار‌ و گفتگو با شینزو آبه فراهم شد. یکبار در طول روز اول کنگره و دو بار در سومین روز کنگره، در مراسم شام نخست وزیر (که آبه میزبان میهمانان خارجی بود). در تمام آن سه روز، او را فردی باهوش، چابک در ارزیابی اطراف، و مسلط دیدم. در مراسم شام فرصت گفتگو مناسبتر بود. بیشترین چیزی که حس می شد، سنگینی باری بود که به عهده داشت. در تیم محافظانش، جوان باهوشی بود که نقش دست راست را برای آبه داشت و با وجود آشنایی آبه به زبان انگلیسی، کارهای ترجمه و... را به چابکی انجام می داد. (جوانی با خلق و خوی غیرژاپنی).

5️⃣- دشواریهای کار آقای نخست وزیر
سخن گفتن درباره شینزو آبه با در نظر گرفتن مقطع زمانی خاصی که او در مصدر امور ژاپن بود ضروری است. آبه که از خاندان مدیران ارشد ژاپنی بود (پدربزرگش در زمان ریاست جمهوری آیت اله رفسنجانی ارتباط خوب و نزدیکی با او داشت) در مقطعی سکان هدایت کشور را در دست گرفت که ژاپن با چهار ابَر بحران دست به گریبان بود:
☑️۱- بحران پس از زلزله و سونامی توهوکو (آلودگی هسته ای فوکوشیما)
☑️۲- رشد اقتصادی چین و بحرانِ فرو افتادن برندهای برتر ژاپنی همچون توشیبا (در برابر رقبای چینی)
☑️۳- بحران برخاستن یک رئیس جمهور «غیرقابل پیش بینی» در ایالات متحده آمریکا (مسالۀ ترامپ)
☑️۴- بحران کرونا و شکست سرمایه گذاریهای کلان ژاپن برای #المپیک توکیو

همآیندی این 4 ابربحران، ژاپن را در برابر شرایطی ویژه قرار داده بود. مشاهدۀ ورشکستگی و خشک شدن چاهِ نفتی مانند #توشیبا و زمین گیر شدنِ شرکتهایی همچون سونی و پاناسونیک، آبه را در شرایطی قرار داد که واقع بینانه و هشیار عمل کند. در برابر این هر 4 مورد شینزو آبه ناچار به اتخاذ تصمیماتی شد که بعضا با عدم محبوبیتش در جامعه ژاپنی همراه شد.

6️⃣- آبه و واقع گرایی
شینزو آبه درک روشنی از روابط بین الملل داشت و نقاط قوت/ضعف ژاپن را به خوبی می شناخت.
او ژاپن را «ضعیف نمی دانست» ولی تصور پوچ و غیرواقعی هم از «قدرت ژاپن» نداشت.
آبه می فهمید که برای هدایت کشورش از درشت گویی بپرهیزد و سیاستمداری کاملا عملگرا محسوب می شد. شینزو آبه (همچون بسیاری دیگر از ژاپنی ها) به غرب اعتماد نداشت ولی از فرصتهایِ تجاری در غرب به بهترین شکل ممکن استفاده کرد. امروز تویوتا همچنان در آمریکا بیشترین فروش را دارد و پاناسونیک از خاک برخاسته. هوندا و میتسوبیشی و... نیز وامدار هشیاری و درک صحیح او هستند.

خدایش رحمت کند. جهان به امثال او نیاز داشت.

خبرآنلاین
t.me/solseghalam
مهارت گفتگو شاه کلید توسعه است.pdf
884.9 KB
نشریه بخارا
سال بیست و ششم شماره ۱۴۳
صفحه ۴۳۷

@solseghalam
نشریه «بخارا» گفتگویی را که در زمینه بنگاههای بزرگ اقتصادی با جناب دکتر صیدی (مدیرعامل بانک صادرات) انجام شده بود در شماره ۱۴۳ صفحه ۴۳۷ منتشر نموده است. این گفتگو پیش از کرونا انجام شده بود که انتشار آن در اینجا به تاخیر افتاد.

دکتر صیدی اخیرا از مدیریت عاملی بانک صادرات کنار رفته اند اما ایشان نمونۀ یک متخصص امور مالی کلان هستند که علاقمندیها/مطالعات عمیقی در حوزه هنر و ادبیات دارا هستند. برای این رفیق قدیمیِ قیصر امین پور، در هر جایگاهی که منبعد فعالیت نمایند آرزوی موفقیت می نمایم. اما یک نکته درباره این گفتگو:

در این گفتگو به بحثِ اهمیتِ «هیات مدیره» و نقش «گفتگو» میان اعضای هیات مدیرۀ یک بنگاهِ بزرگ اقتصادی پرداخته شده است، و مثالهایی از شرکتهایی همچون SOM (طراح برج خلیفه) و ... آورده شده است، اما امروز (دو سال پس از تاریخ آن گفتگو در برج سپهر) دیگر آنگونه فکر نمی کنم.

«امروز» اصلاً گمان نمی کنم که تواناییِ «گفتگو» یک امرِ اخلاقی است. (به خُلق و خُو بر نمی گردد). حتی دیگر باور ندارم که گفتگو یک «مهارتِ» اکتسابی است که با شرکت در کلاسهای آموزشی و دوره هایِ مذاکره/فن بیان و ... کسب شود.

بلکه امروز به این باور رسیده ام «اگر» توانِ گفتگو میان اعضایِ هیات مدیرۀ #تویوتا وجود دارد، یا اگر سطح عالی گفتگو میان زاگربرگ و رفقایش در اعضای هیات مدیره #فیس_بوک محقق می شود (و مسیری از فیس بوک تا متا طی می شود)، یا اگر توان تصمیم گیری میان اعضای هیات مدیره #اوبر ممکن می شود (و دارا خسروشاهی به عنوان مدیرعامل انتخاب می شود)، ناشی از «ساختار ذهنی» است. این افراد دارایِ «ذهنهای پیچیده» هستند و آشنایی به پیچیدگیها (و درکِ از پیچیدگی) باعث می شود که «یک نفر» در گفتگو «محتاط» باشد.


🔷 اینکه در کشور ما شرکت بزرگ شکل نمی گیرد (متناظر با "اوبایاشیِ ژاپن" ایجاد نمی شود)، یا #برداران_خیامی بعد از ایجاد ایران خودرو با هم اختلاف پیدا می کنند (و حتی دو برادر از هم جدا می شوند) ناشی از این است که ذهنها به ساختارهای ساده «عادت» داشته اند. ذهنِ ساده، به محض رسیدن به موفقیتهای اولیه (خصوصا موفقیتهای اقتصادی) فعّالِ مایشاء می شود. دیگر خدا را بنده نخواهد بود چه برسد به شریک و شراکت.

برای گفتگو، ساختارِ ذهنی، مقدم بر خلق و خویِ فردی است.

🔷شرکت و شراکت، امری بسیار پیچیده است. برخلاف تصورِ بسیاری از افراد، «شرکت» بر روی «تخصص/فن آوری» بنا نمی شود. شالوده و سنگِ بنای یک شرکت، «فن آوری» نیست، ثروت هم نیست؛ بلکه اساس و زیربنایِ شرکت «روابط انسانی» است و کسانی می توانند در مسیرِ «شرکتداری» موفق شوند که آشنا به پیچیدگیهای رفتار انسانی باشند. توانِ گفتگو داشته باشند.

و این «توان» یک امر اخلاقی نیست.

🔷این فایل پی.دی.اف🔻 از نشریه بخارا از این جهت به اشتراک گذاشته می شود که این روزها (سال 1401) در میان نسل جوانِ ما بحثِ «دانش بنیان» و «استارت آپ» شدیداً بحثِ روز است (بهتر بگوییم مُد روز است). اما نسل جوانی که به دنبالِ ثبت شرکت دانش بنیان است باید بداند که قبل از «او» بسیاری افراد، شرکت (های فن آوری) ثبت کردند و (حتی) محصول تولید کردند، اما دولتِ مستعجل بودند. شرکت و «محصول دهی» ابتر ماند و حتی به اندازه دو نسل هم مستدام نشد.

شرکت به راحتی متولّد می شود (ثبت می شود) و به سختی به «محصول» می رسد، اما براحتی متلاشی می شود. براحتیِ چند مشاجره ساده.



راستی! خاتمِ فیروزهٔ بواسحاقی/
خوش درخشید ولی «دولتِ مُستَعجل» بود!


دیدی آن قهقههٔ کبکِ خرامان حافظ؟/
که ز سرپنجهٔ شاهینِ قضا، غافل بود!

#حافظ


▪️▪️▪️
*با تشکر از دوست ارجمند جناب محسن وطنی برای انتشار این بحث، جناب امیر لعلی بابت مدیریت جلسه و همچنین تشکر دوباره از نشریه بخارا.

t.me/solseghalam
✍️درباره «رابطه» جناب خان و خندوانه
(و از رنجی که می بریم)

🖊محمدرضا اسلامی

🔷ماجرای نوشتن نام «وریا» در برنامه خندوانه و سپس تبدیل شدن به «وحید» را همه شنیدیم. همچون سایر مسایلِ (تلخ) سیاسی، دربارۀ این ماجرا هم حرفها و حدیثهای زیادی گفته شد؛ تا آنجا که رامبد جوان هم ویدئویی ضبط کرد و با چهره ای خسته و کلافه چند جمله ای گفت (که نمی دانم فایده ای داشت یا خیر). شبکه نسیم هم بیانیه ای داد... و صداپیشه جناب خان (محمد بحرانی) هم در صفحه شخصی اش چند سطری نوشت.

🔷تا اینجای ماجرا، اتفاقی است مثل سایر اتفاقات که در رگبارِ اخبارِ بد این روزها می آید و می رود.

اما بر این خبر، تاملی لازم است. لحظه ای توقف و دوباره خواندنِ این ماجرا اهمیت دارد. ذکر این چند مورد در شرح رنجی که می بریم ضروری است:

1️⃣ فارغ از تمام مسائل سیاسی جاری در کشور، مساله اصلی در این ماجرا، شکنندگی و ترد بودن رابطه محمد بحرانی و رامبد جوان است. فارغ از تمام منازعه های بی پایان در این سرزمین، دو هنرمند که مدتهای طولانی با هم «کار» کرده اند و با هم «تولید» کرده اند پس از انبوهی کار و رفاقت و خنده و... رابطه شان چنان شکننده است که ممکن است بر سر یک ماجرای «وریا و وحید» هوا بشود.

2️⃣ جناب خان و رامبد جوان مساله اصلی نیستند. مساله اصلی در این آب و خاک، چراییِ «شکل نگرفتنِ» روابط انسانی «پایدار» است. شرکت اوبایاشی ژاپن صد و چهل سال پیش تشکیل شد. سه بنیانگذار اصلی این شرکت پنجاه سال با هم کار کردند. ۵۰ سال! پس از آن فرزندان آنها هم پنجاه سالِ دیگر با هم کار کردند. پس از آن «فرزندانِ فرزندانِ» آنها هم با هم چهل سال کار کرده اند (و می کنند) و این وسط بر سر یک ماجرای «وحید و وریا» رابطۀ چندده ساله به هوا نمی‌رود. فکانت هباءً مُنبثاً نمی شود. حکومتها و سیاستمداران در #ژاپن آمدند و رفتند ولی روابط پایدار انسانی در #اوبایاشی، باقی مانده (و بزرگترین پروژه های سازه ای ژاپن را طراحی و اجرا می کند)

3️⃣ جناب خان یکی از موفق ترین «تولّدهای» یک کارکتر هنری بود. جناب خان، و طنین حنجره اش گرمای جنوب بود و طنز شیراز و نمک بوشهر... جناب خان متولد شد و نضج گرفت و اعضای این تیم هنری توانستند «تولید» کنند. اما امروز بر سر یک ماجرای وحید و وریا، صداپیشۀ جناب خان طوری از خداحافظی (و ابهام در ادامه رابطه) سخن می گوید که انگار نه انگار اساسا رفاقتی در کار بوده است.

4️⃣ بحث، بر سر دفاع/حمایت از رامبد نیست. کار رامبد یک کار صد در صد غلط بود. بحث بر سر موضوعی فراتر از مباحث سیاسی و حاکمیتی است. بحث این نیست که کدام یک از این دو نفر هنرمندِ حکومتی و کدام یک هنرمندِ مردمی است؟ بحث بر سر این است که یک «رابطه» عمیق میانِ این 2 شکل نگرفته (بعد از اینهمه تولید و خنده و کار و زحمت و رفاقت و...)

بحث فقط بر سر جناب خان و رامبد نیست. بحث بر سر این است که چه سِری و چه رازی در این آب و خاک هست که ریشۀ روابط اینقدر سُست و ناپایدار است. در ژاپن هم حکومتها و ژنرالها آمدند و رفتند. آن حاکمانی که کشور را به #جنگ_جهانی «ترغیب» می کردند آمدند و آن حاکمان که بخاطر جنگ عذر خواستند هم آمدند و رفتند «ولی» آن آقای ماتسوشیتا که در یک خانۀ کوچک، یک اتاقش را به کار «سیم کشی» اختصاص داد و با کمک زن و برادر زنش شرکت «پاناسونیک» را براه انداخت، چه قبل از جنگ جهانی و چه بعد از جنگ، شرکتش بر سر اختلاف با زن و برادر زنش منحل نشد!

«ماتسوشیتا» توانست که یک کارگاه سیم کشی را به هفده کارخانه و صدها مرکز اختراعات و امپراطوری #پاناسونیک تبدیل کند و تا آخرین روز عمر، رفاقتش با رفقایش برقرار ماند. و چرا دور می رویم؟ در همین سالهای اخیر، زاگربرگ یک ایدۀ سوخته دربارۀ وب سایت اینترنتی به اسم فیس بوک را با تیم همراهش به امپراطوری «متا» تبدیل کرد و در میانه این مسیر، ترامپی هم آمد و رفت، ولی تیم همکاران از هم نپُکید. این چه سرّ و رمزی است در این سرزمین که هیچ رابطه ای در هنر، در صنعت و در تجارت «ماندگار» نیست؟ کدام شرکت و شراکتِ ایرانی هست که عمری فراتر از 50 سال پیدا کرده باشد؟ کدام پنج برادرِ صنعتگر اصفهانی یا کدام سه برادر کاسبِ شیرازی بوده اند که فارغ از ماجرای حکومتها توانسته باشند رفاقت و برادری را پنجاه سال حفظ کنند و «با هم» تولیدی را «ایجاد» و سپس «حفظ» کرده باشند.
هیچ.

از احمدی نژاد و رفقایش در علم و صنعت بگیریم (که تا کنون هریک صدبار از دیگری تبری جسته) و به عقب برویم تا برادران خیامی که #ایران_خودرو را ایجاد کردند و بلافاصله (با هم اختلاف پیدا کردند و) از هم جدا شدند، تاریخ «روابط انسانیِ» ما ایرانیان، تاریخِ گسستن است. نه پیوستن.

5️⃣ امروز گسستن جناب خان و محمد بحرانی از شاه حسینی و خندوانه و رامبد… همان زهری است که در کام جان ماست.

«عدم استمرار» در یک رابطه با وجودِ انبوهی همکاری و «تولید».
t.me/solseghalam
این نشست امروز در بانک آینده برگزار می شود.

گفتگویی درباره «مانایی»
و مقایسه عمر بنگاههای اقتصادی در ژاپن و آمریکا

* پخش زنده از صفحه اینستاگرام و آپارات صورت می گیرد.

@solseghalam
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چطور موبایل در سیل جان انسانها را نجات می دهد؟

این گزارش‌ ۴ سال‌ پیش تولید شده بود (یعنی فروردین ۱۳۹۷) و در زمان تولید این گزارش‌، ژاپنیها حدود ۱۰ سال‌بود که از این تکنولوژی استفاده می‌کردند. یعنی ما داریم درباره تکنولوژی ۱۰+۴=۱۴ سال قبل صحبت می کنیم.

یازده سال پیش این تکنولوژی باعثِ حفظ جانهای بسیاری از شهروندان ژاپن در زمان سونامی بزرگ توهوکو (در ۱۱ مارس ۲۰۱۱) شد.

☑️ سوال اینجاست که هشدارِ سیل/زلزله روی موبایل «به صورت اَمبر الرت» در‌ ایران چقدر عملیاتی شده؟‌

☑️این فن آوری چقدر باعثِ حفظ جانهای مردم در مناطق سیل زده شده است؟

☑️ افرادی که منزل آنها در پیرامون مسیر آب است باید در همان لحظاتِ حرکتِ سیل از بالاست «هشدار‌ روی موبایل» را دریافت کنند.

☑️ در سیلِ این روزهای خیر کشورمان، افرادی که در معرض خطر بودند چقدر با سامانه هشدار روی موبایلشان از خطر مرگ آگاه شدند؟

☑️ «مدیریت بحران با استفاده از فن آوری» یک ضرورت است. چقدر به این موضوع مهم پرداخته ایم؟

☑️ چرا تکنولوژی چهارده سال پیش هنوز به طور جدی عملیاتی و اجرایی نشده است؟


*هشدار روی موبایل: ✍️یادداشت
https://t.me/solseghalam/1569

@solseghalam
📢 پویش فکری توسعه و خانه اندیشمندان علوم انسانی،

🤝 با مشارکت
▫️انجمن جامعه شناسی ایران
▫️انجمن علوم سیاسی ایران
▫️انجمن حقوق شناسی ایران

برگزار می کنند؛

📗 نشست رونمایی از کتاب توسعه (گزارش صفر ۱۴۰۰)

ارائه کتاب ۱۴۰۰: دکتر مرتضی درخشان

🎙سخنرانان:
▪️دکتر محسن محبی
▪️دکتر کیومرث اشتریان


👥 اعضای پنل:
▫️ دکتر محسن رنانی
▫️دکتر هما داوودی گرمارودی
▫️دکتر محمد فاضلی
▫️دکتر حجت اله میرزایی
▫️دکتر محمدرضا اسلامی


📆 دوشنبه، ۱۰ مردادماه ساعت ۱۶ تا ۱۹:۳۰

📍تهران، خیابان استاد نجات اللهی، جنب خیابان ورشو، خانه اندیشمندان علوم انسانی، سالن فردوسی

🟢 شرکت برای عموم با رعایت پروتکل های بهداشتی آزاد است.

@pooyeshfekri
t.me/solseghalam