📚📚📚
بعضی ها اصلا به این خاطر به دنیا می آیند که کاری نکنند. من هم یکی از همانها هستم: نه در محیط درس و دانشکده شق القمری کردم و نه در محیط کار و حرفه ام. این است که دیگر انتظار معجزه ای را نمی کشم و نتیجتا هیچوقت هم توی ذوقم نمی خورد!
اگر بشنوید حوادث مهم زندگی من چه چیزهایی هستند حتما تعجب می کنید: مثلا تماشاخانه رفتن دیروزمان، و یا این گفتگوی امروزمان _ خیال نمی کنم هیچ وقت هم حادثه مهم تری برایم اتفاق بیفتد! گمانم سهم من گذشتن از میان دنیاست بدون برخورد کردن با آن و یا اثر گذاشتن بر آن!
هیچ نمی دانم که این سرنوشت
خوبست یا بد. من نه می میرم و نه عاشق می شوم...
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #مورگان_فورستر
📗 آنسوی حریم فرشتگان
✔️ @SokhananeNab
بعضی ها اصلا به این خاطر به دنیا می آیند که کاری نکنند. من هم یکی از همانها هستم: نه در محیط درس و دانشکده شق القمری کردم و نه در محیط کار و حرفه ام. این است که دیگر انتظار معجزه ای را نمی کشم و نتیجتا هیچوقت هم توی ذوقم نمی خورد!
اگر بشنوید حوادث مهم زندگی من چه چیزهایی هستند حتما تعجب می کنید: مثلا تماشاخانه رفتن دیروزمان، و یا این گفتگوی امروزمان _ خیال نمی کنم هیچ وقت هم حادثه مهم تری برایم اتفاق بیفتد! گمانم سهم من گذشتن از میان دنیاست بدون برخورد کردن با آن و یا اثر گذاشتن بر آن!
هیچ نمی دانم که این سرنوشت
خوبست یا بد. من نه می میرم و نه عاشق می شوم...
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #مورگان_فورستر
📗 آنسوی حریم فرشتگان
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
تنها، آدمهای دیوانه را دوست دارم. آدمهایی که دیوانه ی زندگی اند. دیوانه ی حرف زدن. دیوانه ی نجات یافتن. در یک آن، خوره ی همه چیز هستند. آدمهایی که هیچوقت خمیازه نمی کشند. حرفهای معمولی نمی زنند. فقط می سوزند. می سوزند. می سوزند...
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #جک_کرواک
📙 در راه
✔️ @SokhananeNab
تنها، آدمهای دیوانه را دوست دارم. آدمهایی که دیوانه ی زندگی اند. دیوانه ی حرف زدن. دیوانه ی نجات یافتن. در یک آن، خوره ی همه چیز هستند. آدمهایی که هیچوقت خمیازه نمی کشند. حرفهای معمولی نمی زنند. فقط می سوزند. می سوزند. می سوزند...
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #جک_کرواک
📙 در راه
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
زندگی نیز جدی و اندوهگین است.
ما را به این دنیای شگفتانگیز میآورند.
اینجا یکدیگر را میبینیم،
با هم دوست و آشنا میشویم
و لحظهای کوتاه،
سرگردان با هم پرسه میزنیم.
سپس همدیگر را از دست میدهیم
و ناگهان و ناروا،
با همان شتابی که آمده بودیم
می رویم...
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #یوستین_گردر
📘 دنیای سوفی
✔️ @SokhananeNab
زندگی نیز جدی و اندوهگین است.
ما را به این دنیای شگفتانگیز میآورند.
اینجا یکدیگر را میبینیم،
با هم دوست و آشنا میشویم
و لحظهای کوتاه،
سرگردان با هم پرسه میزنیم.
سپس همدیگر را از دست میدهیم
و ناگهان و ناروا،
با همان شتابی که آمده بودیم
می رویم...
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #یوستین_گردر
📘 دنیای سوفی
✔️ @SokhananeNab
🕰 امروز ۲۹ ژانویه زادروز آنتوان چخوف
آنتون پاول چخوف (زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ - درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴) داستاننویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روس است. او در زمان حیاتش بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید. او را مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند و در زمینهٔ نمایشنامهنویسی نیز آثار برجستهای از خود بهجا گذاشتهاست و وی را پس از شکسپیر بزرگترین نمایشنامهنویس می دانند. چخوف در ۴۴سالگی بر اثر خونریزی مغزی درگذشت.
چخوف در ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در شهر تاگانروگ، در جنوب روسیه، شمال قفقاز، در ساحل دریای آزوف به دنیا آمد. پدرش مغازهٔ خواربار فروشی داشت. او مرد مذهبی خشنی بود و فرزندانش را تنبیه بدنی میکرد. روزهای یکشنبه پسرانش را مجبور میکرد به کلیسا بروند و در گروه همسرایانی که خودش تشکیل داده بود آواز بخوانند. اگر اندکی ابراز نارضایتی میکردند آنها را با چوب تنبیه میکرد. پدر چخوف شیفتهٔ موسیقی بود و همین شیفتگی او را از دادوستد بازداشت و به ورشکستگی کشاند و او در سال ۱۸۷۶ از ترس طلبکارانش به همراه خانواده به مسکو رفت و آنتوان تنها در تاگانروگ باقی ماند تا تحصیلات دبیرستانیاش را به پایان ببرد. او در سالهای پایانی تحصیلات متوسطهاش در تاگانروگ به تئاتر میرفت و نخستین نمایشنامه خود را به نام بیپدری و بعد کمدی آواز مرغ بیدلیل نبود را نوشت. او در همین سالها مجلهٔ غیررسمی و دستنویس الکن را منتشر می کرد. آنتوان در ۱۸۷۹ تحصیلات ابتدایی را تمام کرد و به مسکو رفت و در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو مشغول تحصیل شد. چخوف در نیمهٔ سال ۱۸۸۰ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد. در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد برای همین این سال را مبدأ تاریخی آغاز نویسندگی چخوف برمیشمارند. او در سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۴ علاوه برآموختن پزشکی در دانشگاه مسکو با نامهای مستعار به نوشتن بیوقفهٔ داستان و طنز در مجلههای فکاهی مشغول بود و از درآمد حاصل از آن زندگی مادر، خواهر و برادراناش را تأمین میکرد. او در ۱۸۸۴ به عنوان پزشک فارغالتحصیل شد و در شهر واسکرسنسک، نزدیک مسکو، به طبابت پرداخت. اولین مجموعه داستاناش با نام قصههای ملپامن در همین سال منتشر شد و اولین نقدها دربارهٔ او نوشته شد. در دسامبر همین سال هنگامی که چخوف ۲۴ساله بود اولین خلطهای خونی که نشان از بیماری مهلک سل داشت مشاهده شد.
چخوف بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی بهطور حرفهای به داستاننویسی و نمایشنامهنویسی روی آورد. در ۱۸۸۵ همکاری خود را با روزنامهٔ پتربورگ آغاز کرد. درسپتامبر قرار بود نمایشنامهٔ او به نام در جادهٔ بزرگ به روی صحنه برود که کمیتهٔ سانسور از اجرای آن جلوگیری کرد. مجموعهٔ داستانهای گلباقالی او در ژانویهٔ سال بعد منتشر شد. در فوریه همین سال (۱۸۸۶) با آ. سووُربنسردبیر روزنامه عصر جدید آشنا شد و داستانهای، مراسم تدفین، دشمن،... در این روزنامه با نام اصلی چخوف منتشر شد. بیماری سلاش شدت گرفت و او در آوریل ۱۸۸۷ به تاگانروگ و کوههای مقدس رفت و در تابستان در باپکینا اقامت گزید در اوت همین سال مجموعهٔ در گرگومیش منتشر شد و در اکتبر نمایشنامهٔ بلندش با نام ایوانف در تئاتر کورش مسکو به روی صحنه رفت که استقبال خوبی از آن نشد. چخوف در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴ بههمراه همسرش اولگا کنیپر برای معالجه به آلمان استراحتگاه بادن ویلر رفت. در این استراحتگاه حال او بهتر میشود اما این بهبودی زیاد طول نمیکشد و روزبهروز حال وی بدتر می شود که در نهایت به مرگ وی منجر میشود. تشییع جنازهٔ چخوف یک هفته پس از مرگ او در مسکو برگزار شد. ماکسیم گورکی که در این مراسم حضور داشت بعدها به دقت جریان برگزاری مراسم را توصیف کرد. جمعیت زیادی در مراسم خاکسپاری حضور داشتند و تعداد مشایعت کنندگان به حدی بود که عبور و مرور در خیابانهای مسکو مختل شد. علاوه بر نویسندگان و روشنفکران زیادی که در مراسم حضور داشتند حضور مردم عادی نیز چشمگیر بود.
چخوف را مهمترین داستان کوتاهنویس همهٔ اعصار نامیدهاند.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✔️ @SokhananeNab
آنتون پاول چخوف (زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ - درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴) داستاننویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روس است. او در زمان حیاتش بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید. او را مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند و در زمینهٔ نمایشنامهنویسی نیز آثار برجستهای از خود بهجا گذاشتهاست و وی را پس از شکسپیر بزرگترین نمایشنامهنویس می دانند. چخوف در ۴۴سالگی بر اثر خونریزی مغزی درگذشت.
چخوف در ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در شهر تاگانروگ، در جنوب روسیه، شمال قفقاز، در ساحل دریای آزوف به دنیا آمد. پدرش مغازهٔ خواربار فروشی داشت. او مرد مذهبی خشنی بود و فرزندانش را تنبیه بدنی میکرد. روزهای یکشنبه پسرانش را مجبور میکرد به کلیسا بروند و در گروه همسرایانی که خودش تشکیل داده بود آواز بخوانند. اگر اندکی ابراز نارضایتی میکردند آنها را با چوب تنبیه میکرد. پدر چخوف شیفتهٔ موسیقی بود و همین شیفتگی او را از دادوستد بازداشت و به ورشکستگی کشاند و او در سال ۱۸۷۶ از ترس طلبکارانش به همراه خانواده به مسکو رفت و آنتوان تنها در تاگانروگ باقی ماند تا تحصیلات دبیرستانیاش را به پایان ببرد. او در سالهای پایانی تحصیلات متوسطهاش در تاگانروگ به تئاتر میرفت و نخستین نمایشنامه خود را به نام بیپدری و بعد کمدی آواز مرغ بیدلیل نبود را نوشت. او در همین سالها مجلهٔ غیررسمی و دستنویس الکن را منتشر می کرد. آنتوان در ۱۸۷۹ تحصیلات ابتدایی را تمام کرد و به مسکو رفت و در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو مشغول تحصیل شد. چخوف در نیمهٔ سال ۱۸۸۰ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد. در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد برای همین این سال را مبدأ تاریخی آغاز نویسندگی چخوف برمیشمارند. او در سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۴ علاوه برآموختن پزشکی در دانشگاه مسکو با نامهای مستعار به نوشتن بیوقفهٔ داستان و طنز در مجلههای فکاهی مشغول بود و از درآمد حاصل از آن زندگی مادر، خواهر و برادراناش را تأمین میکرد. او در ۱۸۸۴ به عنوان پزشک فارغالتحصیل شد و در شهر واسکرسنسک، نزدیک مسکو، به طبابت پرداخت. اولین مجموعه داستاناش با نام قصههای ملپامن در همین سال منتشر شد و اولین نقدها دربارهٔ او نوشته شد. در دسامبر همین سال هنگامی که چخوف ۲۴ساله بود اولین خلطهای خونی که نشان از بیماری مهلک سل داشت مشاهده شد.
چخوف بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی بهطور حرفهای به داستاننویسی و نمایشنامهنویسی روی آورد. در ۱۸۸۵ همکاری خود را با روزنامهٔ پتربورگ آغاز کرد. درسپتامبر قرار بود نمایشنامهٔ او به نام در جادهٔ بزرگ به روی صحنه برود که کمیتهٔ سانسور از اجرای آن جلوگیری کرد. مجموعهٔ داستانهای گلباقالی او در ژانویهٔ سال بعد منتشر شد. در فوریه همین سال (۱۸۸۶) با آ. سووُربنسردبیر روزنامه عصر جدید آشنا شد و داستانهای، مراسم تدفین، دشمن،... در این روزنامه با نام اصلی چخوف منتشر شد. بیماری سلاش شدت گرفت و او در آوریل ۱۸۸۷ به تاگانروگ و کوههای مقدس رفت و در تابستان در باپکینا اقامت گزید در اوت همین سال مجموعهٔ در گرگومیش منتشر شد و در اکتبر نمایشنامهٔ بلندش با نام ایوانف در تئاتر کورش مسکو به روی صحنه رفت که استقبال خوبی از آن نشد. چخوف در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴ بههمراه همسرش اولگا کنیپر برای معالجه به آلمان استراحتگاه بادن ویلر رفت. در این استراحتگاه حال او بهتر میشود اما این بهبودی زیاد طول نمیکشد و روزبهروز حال وی بدتر می شود که در نهایت به مرگ وی منجر میشود. تشییع جنازهٔ چخوف یک هفته پس از مرگ او در مسکو برگزار شد. ماکسیم گورکی که در این مراسم حضور داشت بعدها به دقت جریان برگزاری مراسم را توصیف کرد. جمعیت زیادی در مراسم خاکسپاری حضور داشتند و تعداد مشایعت کنندگان به حدی بود که عبور و مرور در خیابانهای مسکو مختل شد. علاوه بر نویسندگان و روشنفکران زیادی که در مراسم حضور داشتند حضور مردم عادی نیز چشمگیر بود.
چخوف را مهمترین داستان کوتاهنویس همهٔ اعصار نامیدهاند.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
ما عقب مانده ایم. ما حداقل دویست سال عقب افتاده ایم. ما هنوز چیزی بدست نیاورده ایم. موقعیت معینی در برابر گذشته نداریم. کاری غیر از نظریه بافی و شکایت از درد غربت و عرق خوری نمی کنیم. واضح است که اگر بخواهیم در حال زندگی را شروع کنیم باید قبل از هر چیز گذشته را جبران کنیم و آن را ببوسیم و کنار بگذاریم. و جبران گذشته فقط با رنج امکان دارد. با رنج و زحمت مداوم و وحشتناک میسر است.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #آنتوان_چخوف
📗 باغ آلبالو
✔️ @SokhananeNab
ما عقب مانده ایم. ما حداقل دویست سال عقب افتاده ایم. ما هنوز چیزی بدست نیاورده ایم. موقعیت معینی در برابر گذشته نداریم. کاری غیر از نظریه بافی و شکایت از درد غربت و عرق خوری نمی کنیم. واضح است که اگر بخواهیم در حال زندگی را شروع کنیم باید قبل از هر چیز گذشته را جبران کنیم و آن را ببوسیم و کنار بگذاریم. و جبران گذشته فقط با رنج امکان دارد. با رنج و زحمت مداوم و وحشتناک میسر است.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #آنتوان_چخوف
📗 باغ آلبالو
✔️ @SokhananeNab
من نه لیبرال هستم و نه محافظه کار... مقدس ترین مقدس برای من جسم انسان،سلامتی، هوش، استعداد، الهام، عشق و مطلق ترین آزادی هاست.
✍ #آنتوان_چخوف
➕ Channel :
✔️ @SokhananeNab
✍ #آنتوان_چخوف
➕ Channel :
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
به نظر من زن همه چیز ماست! ... بدون زن، دنیا هیچ فرقی با ویلونزن بدون ویلون، مگسک بدون تفنگ یا سوپاپ بدون قره نی نداشت ...
ما به جرات میتونیم بگیم که هیچ مساعدهای برامون جای زن رو نمیتونه بگیره. از آقایون شاعر سوال میکنم: چه کسی الهامبخش شما بود در اون شبهای دلنشین مهتابی ... شما چی آقایون طنزپرداز؟ آیا واقعا موافق نیستید که بدون حضور زنها، داستانهای شما نه دهم جذابیت خودشون رو از دست میدادن؟ مگه بهترین لطیفهها اونهایی نیستن که همه نمکشون توی دم دراز و فنر دامنها مخفی شده؟ ... به آقایون نقاش هم دیگه نیازی نیست یادآوری کنم که خیلی از آنها فقط به این دلیل اینجا نشستن که بلدن خانم ها رو تصویر کنن...!
✍ #آنتوان_چخوف
📗 به سلامتی خانم ها
✔️ @SokhananeNab
به نظر من زن همه چیز ماست! ... بدون زن، دنیا هیچ فرقی با ویلونزن بدون ویلون، مگسک بدون تفنگ یا سوپاپ بدون قره نی نداشت ...
ما به جرات میتونیم بگیم که هیچ مساعدهای برامون جای زن رو نمیتونه بگیره. از آقایون شاعر سوال میکنم: چه کسی الهامبخش شما بود در اون شبهای دلنشین مهتابی ... شما چی آقایون طنزپرداز؟ آیا واقعا موافق نیستید که بدون حضور زنها، داستانهای شما نه دهم جذابیت خودشون رو از دست میدادن؟ مگه بهترین لطیفهها اونهایی نیستن که همه نمکشون توی دم دراز و فنر دامنها مخفی شده؟ ... به آقایون نقاش هم دیگه نیازی نیست یادآوری کنم که خیلی از آنها فقط به این دلیل اینجا نشستن که بلدن خانم ها رو تصویر کنن...!
✍ #آنتوان_چخوف
📗 به سلامتی خانم ها
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
آليس به يک دوراهی رسيد و يک گربه را روی درخت ديد.
به گربه گفت:
«از کدام مسير بايد بروم؟»
گربه پرسيد: «به کجا می خواهی بروی؟»
آليس پاسخ داد: «نمیدانم.»
گربه گفت: «پس مهم نيست که از کدام راه بروی !»
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #لوئيس_کارول
📗 آليس در سرزمين عجايب
✔️ @SokhananeNab
آليس به يک دوراهی رسيد و يک گربه را روی درخت ديد.
به گربه گفت:
«از کدام مسير بايد بروم؟»
گربه پرسيد: «به کجا می خواهی بروی؟»
آليس پاسخ داد: «نمیدانم.»
گربه گفت: «پس مهم نيست که از کدام راه بروی !»
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #لوئيس_کارول
📗 آليس در سرزمين عجايب
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
شاید محل دقیق سر و ته خیار اهمیت چندانی تو زندگی روزمره نداشته باشه، اما وقتی با جمله ی " زندگی به سان ته خیار است" به زندگی تشبیه میشه، جای بحث داره !
مثلا قسمت تلخ خیار که همه به اسم ته خیار می شناسیم ، در واقع ته خیار نیست! بلکه آغاز زندگی خیاره! چیزی که ما نسبت به عادت اشتباه فکر می کنیم .
ته خیار دقیقا همون قسمتیه که گل پژمرده ی کوچیکی بهش چسبیده ، همونجا که خیار دیگه رشد نمی کنه و قد نمی کشه .
و این یعنی پایان زندگی خیار!
گلش هم دقیقا شبیه همون گل هاییه
که روز آخر برامون می آرن!
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #هوشنگ_مرادی_کرمانی
📗 ته خیار
✔️ @SokhananeNab
شاید محل دقیق سر و ته خیار اهمیت چندانی تو زندگی روزمره نداشته باشه، اما وقتی با جمله ی " زندگی به سان ته خیار است" به زندگی تشبیه میشه، جای بحث داره !
مثلا قسمت تلخ خیار که همه به اسم ته خیار می شناسیم ، در واقع ته خیار نیست! بلکه آغاز زندگی خیاره! چیزی که ما نسبت به عادت اشتباه فکر می کنیم .
ته خیار دقیقا همون قسمتیه که گل پژمرده ی کوچیکی بهش چسبیده ، همونجا که خیار دیگه رشد نمی کنه و قد نمی کشه .
و این یعنی پایان زندگی خیار!
گلش هم دقیقا شبیه همون گل هاییه
که روز آخر برامون می آرن!
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #هوشنگ_مرادی_کرمانی
📗 ته خیار
✔️ @SokhananeNab
هيچ انسانی به اندازهی انسانی كه بسيار سفر كرده و هزار بار طرز تفكر و سبك زندگیاش را عوض كرده، كامل نيست.
✍ #آلفونس_دو_لامارتين
➕ Channel :
✔️ @SokhananeNab
✍ #آلفونس_دو_لامارتين
➕ Channel :
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
من پیش خودم تصور می کردم که روی هم رفته چقدر اشخاص راضی وجود دارند و چه تودهٔ بی شماری را تشکیل می دهند.
به این زندگی نگاه بکنید، کناره گیری و تن پروری زورمندان، نادانی ناتوانان و شباهت آنها با جانوران، به دورِ یک زندگی مسکنت آمیز و دور از حقیقت زیست می کنند و با فساد، شرابخواری و دروغ به سر می برند. با وجود همهٔ اینها در همهٔ خانه ها، در کوچه ها، چه خاموشی و چه آرامشی!
میانِ پنجاه هزار مردم شهر، یک نفر پیدا نمی شود که فریاد بزند و ناسزا بگوید. می بینم می روند به بازار، روز می خورند، شب را می خوابند، حرف های بی مزه به هم می زنند، زناشویی می کنند، پیر می شوند، با چهرهٔ گشاده مُرده های خودشان را به گور میسپارند. ولی آنهایی که درد می کشند ما نمی بینیم، ما نمی شنویم و آن چه در زندگی ترسناک است می گذرد و کسی نمی داند که کجا در پس پرده پنهان است.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #آنتوان_چخوف
📓 تمشک تیغ دار
✔️ @SokhananeNab
من پیش خودم تصور می کردم که روی هم رفته چقدر اشخاص راضی وجود دارند و چه تودهٔ بی شماری را تشکیل می دهند.
به این زندگی نگاه بکنید، کناره گیری و تن پروری زورمندان، نادانی ناتوانان و شباهت آنها با جانوران، به دورِ یک زندگی مسکنت آمیز و دور از حقیقت زیست می کنند و با فساد، شرابخواری و دروغ به سر می برند. با وجود همهٔ اینها در همهٔ خانه ها، در کوچه ها، چه خاموشی و چه آرامشی!
میانِ پنجاه هزار مردم شهر، یک نفر پیدا نمی شود که فریاد بزند و ناسزا بگوید. می بینم می روند به بازار، روز می خورند، شب را می خوابند، حرف های بی مزه به هم می زنند، زناشویی می کنند، پیر می شوند، با چهرهٔ گشاده مُرده های خودشان را به گور میسپارند. ولی آنهایی که درد می کشند ما نمی بینیم، ما نمی شنویم و آن چه در زندگی ترسناک است می گذرد و کسی نمی داند که کجا در پس پرده پنهان است.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #آنتوان_چخوف
📓 تمشک تیغ دار
✔️ @SokhananeNab
🕰 امروز ۳۰ ژانویه سالروز مرگ ماهاتما گاندی
مهانداس کارامچاند گاندی (زاده: ۲ اکتبر ۱۸۶۹ – درگذشت: ۳۰ ژانویه ۱۹۴۸) (۱۰ مهر ۱۲۴۸ – ۹ بهمن ۱۳۲۶) رهبر سیاسی و معنوی هندیها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد. او در طول زندگیش استفاده از هر نوع ترور و خشونت برای رسیدن به مقاصد را رد میکرد. فلسفهٔ بیخشونتی گاندی روی بسیاری از جنبشهای مقاومت بدون خشونت در سراسر جهان و تا امروز تأثیر گذاردهاست.
از زمانی که وی مسئولیت رهبری نبرد برای آزادی و کنگره ملی هند در سال ۱۹۱۸ را به عهده گرفت، به عنوان نمادی ملی شناخته شد و میلیونها نفر از مردم او را با لقب ماهاتما یا روح بزرگ یاد میکردند. هر چند که او از القاب افتخارآمیز بیزار بود ولی امروز هم همگی او را با نام ماهاتما گاندی میشناسند. سوای اینکه بسیاری او را به عنوان یکی از بزرگترین رهبران تاریخ تلقی میکنند؛ مردم هند از او با عنوان پدر ملت یاد میکنند. زادروز وی در هند به عنوان یک روز تعطیل ملی است و گاندی جایانتی نام دارد.
گاندی توانست با استفاده از شیوهٔ ضدخشونت نافرمانی مدنی استقلال هند را از بریتانیا بگیرد و در نهایت دست امپراتوری بریتانیا را از هند کوتاه کند. شیوهٔ مقاومت آرام وی به مستعمرات دیگر هم نفوذ کرده و آنها را در راه استقلال میهن خود تشویق میکرد. اصل ساتیاگراهای گاندی روی بسیاری از فعالان آزادیخواه نظیر دکتر مارتین لوترکینگ، تنزین گیاتسو، لخ والسا، استفان بیکو، آنگ سان سو کی و نلسون ماندلا تأثیر گذاشت. البته همهٔ این رهبران نتوانستند کاملاً به اصل سخت ضدخشونت و ضدمقاومت وی وفادار بمانند.
گاندی همیشه میگفت که اصول او ساده هستند و از باورهای سنتی هندو به نامهای ساتیا (حقیقت) و آهیمسا(ضدخشونت) گرفته شدهاند. او میگفت «من چیز جدیدی ندارم که به دنیا یاد بدهم؛ حقیقت و ضدخشونت بودن همسن کوهها هستند».
مهاتما گاندی» در سال ۱۸۶۹ در یک خانواده هندو درگجرات هند متولد گردید. گاندی در آغوش مادری فداکار رشد میکرد و از تأثیرات جائین گجرات، رنگ و شکل میگرفت. او از همان سنین کودکی با مرام آسیب نرساندن به موجودات زنده خو گرفت و به گیاهخواری، روزهداری برای خودسازی و خالص نمودن خویش و زندگی توأم با گذشت اعضای فِرق و مذاهب مختلف کوشش ورزید. خانواده او از طبقه «وایشا» یا تجار هندی بودند.
در ماه مه ۱۸۸۳ درحالیکه ۱۳ سال داشت با دختری همسن خود ازدواج کرد؛ والدینش هر دو آنها را اداره میکردند .
در آن زمان در لندن پایتخت یک کشور امپریالیستی زندگی سختی را میگذراند، چرا که برای مادرش سوگند یاد کرده بود از خوردن گوشت، الکل و لاقیدی جنسی احتراز کند. اگرچه تلاش میکرد آداب و سنن «انگلیسی» را بیاموزد ــ و مثلاً به کلاس آموزش رقص برود ــ ولی هرگز خود را به خوردن گوشت راضی نکرد، اما سیر کردن خود با کلم و گیاهان دیگر هم در آن کشور ساده نبود. زن صاحب خانه او را به یک رستوران خامخواری راهنمایی کرد و او به انجمن خامخواران پیوست و حتی به عضویت کمیتهٔ آن درآمد و یک مقر محلی نیز برای آن انجمن دایر کرد. بعدها این تجربیات گرانبهای خود را در امر سازماندهی مؤسسات به کار گرفت. برخی از همقطاران گیاهخوار و خامخوار او عضو انجمن فلاسفهٔ الهیات بودند که در سال ۱۸۷۵ تأسیس شده بود و هدف ترویج برادری جهانی را دنبال میکرد و به مطالعهٔ بوداگرایی و ادبیات هندو برهمنی میپرداخت. آنان گاندی را تشویق کردند تا به مطالعهٔ «باگاوادگیتا» بپردازد. وقتی به هند بازگشت، در امر وکالت در بمبئی موفقیت چندانی نداشت و لذا به شغل پارهوقت تدریس در یک دبیرستان روی آورد. پس از مدتی به راجکوت بازگشت و به عریضهنویسی برای شاکیان مشغول شد؛ ولی مجوز این کار را به او ندادند و مجبور شد کارش را تعطیل کند.
گاندی برای وحدت میان مسلمانان و هندوهای کشورش یک ماه روزه گرفت و در رژهٔ نمک از ۱۲ مارس تا ۶ آوریل ۱۹۳۰ به همراه چند صد هزار نفر هندی ۴۰۰ کیلومتر از احمدآباد تا ساحل داندی راه پیمود تا از آب دریا نمک بگیرد و با این عمل قانون مالیات نمک را بیاعتبار کرد. این مبارزه با دعوت هندیها برای تحریم کالاهای انگلیسی بود و با بازتاب جهانی روبرو شد و نهایتاً انگلیسیها مجبور به مذاکره شدند. هندیها با کمک روح بزرگ (ماهاتما) در سال ۱۹۴۷ توانستند استقلال کشورشان را به دست آورند.
مهانداس کارامچاند گاندی (زاده: ۲ اکتبر ۱۸۶۹ – درگذشت: ۳۰ ژانویه ۱۹۴۸) (۱۰ مهر ۱۲۴۸ – ۹ بهمن ۱۳۲۶) رهبر سیاسی و معنوی هندیها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد. او در طول زندگیش استفاده از هر نوع ترور و خشونت برای رسیدن به مقاصد را رد میکرد. فلسفهٔ بیخشونتی گاندی روی بسیاری از جنبشهای مقاومت بدون خشونت در سراسر جهان و تا امروز تأثیر گذاردهاست.
از زمانی که وی مسئولیت رهبری نبرد برای آزادی و کنگره ملی هند در سال ۱۹۱۸ را به عهده گرفت، به عنوان نمادی ملی شناخته شد و میلیونها نفر از مردم او را با لقب ماهاتما یا روح بزرگ یاد میکردند. هر چند که او از القاب افتخارآمیز بیزار بود ولی امروز هم همگی او را با نام ماهاتما گاندی میشناسند. سوای اینکه بسیاری او را به عنوان یکی از بزرگترین رهبران تاریخ تلقی میکنند؛ مردم هند از او با عنوان پدر ملت یاد میکنند. زادروز وی در هند به عنوان یک روز تعطیل ملی است و گاندی جایانتی نام دارد.
گاندی توانست با استفاده از شیوهٔ ضدخشونت نافرمانی مدنی استقلال هند را از بریتانیا بگیرد و در نهایت دست امپراتوری بریتانیا را از هند کوتاه کند. شیوهٔ مقاومت آرام وی به مستعمرات دیگر هم نفوذ کرده و آنها را در راه استقلال میهن خود تشویق میکرد. اصل ساتیاگراهای گاندی روی بسیاری از فعالان آزادیخواه نظیر دکتر مارتین لوترکینگ، تنزین گیاتسو، لخ والسا، استفان بیکو، آنگ سان سو کی و نلسون ماندلا تأثیر گذاشت. البته همهٔ این رهبران نتوانستند کاملاً به اصل سخت ضدخشونت و ضدمقاومت وی وفادار بمانند.
گاندی همیشه میگفت که اصول او ساده هستند و از باورهای سنتی هندو به نامهای ساتیا (حقیقت) و آهیمسا(ضدخشونت) گرفته شدهاند. او میگفت «من چیز جدیدی ندارم که به دنیا یاد بدهم؛ حقیقت و ضدخشونت بودن همسن کوهها هستند».
مهاتما گاندی» در سال ۱۸۶۹ در یک خانواده هندو درگجرات هند متولد گردید. گاندی در آغوش مادری فداکار رشد میکرد و از تأثیرات جائین گجرات، رنگ و شکل میگرفت. او از همان سنین کودکی با مرام آسیب نرساندن به موجودات زنده خو گرفت و به گیاهخواری، روزهداری برای خودسازی و خالص نمودن خویش و زندگی توأم با گذشت اعضای فِرق و مذاهب مختلف کوشش ورزید. خانواده او از طبقه «وایشا» یا تجار هندی بودند.
در ماه مه ۱۸۸۳ درحالیکه ۱۳ سال داشت با دختری همسن خود ازدواج کرد؛ والدینش هر دو آنها را اداره میکردند .
در آن زمان در لندن پایتخت یک کشور امپریالیستی زندگی سختی را میگذراند، چرا که برای مادرش سوگند یاد کرده بود از خوردن گوشت، الکل و لاقیدی جنسی احتراز کند. اگرچه تلاش میکرد آداب و سنن «انگلیسی» را بیاموزد ــ و مثلاً به کلاس آموزش رقص برود ــ ولی هرگز خود را به خوردن گوشت راضی نکرد، اما سیر کردن خود با کلم و گیاهان دیگر هم در آن کشور ساده نبود. زن صاحب خانه او را به یک رستوران خامخواری راهنمایی کرد و او به انجمن خامخواران پیوست و حتی به عضویت کمیتهٔ آن درآمد و یک مقر محلی نیز برای آن انجمن دایر کرد. بعدها این تجربیات گرانبهای خود را در امر سازماندهی مؤسسات به کار گرفت. برخی از همقطاران گیاهخوار و خامخوار او عضو انجمن فلاسفهٔ الهیات بودند که در سال ۱۸۷۵ تأسیس شده بود و هدف ترویج برادری جهانی را دنبال میکرد و به مطالعهٔ بوداگرایی و ادبیات هندو برهمنی میپرداخت. آنان گاندی را تشویق کردند تا به مطالعهٔ «باگاوادگیتا» بپردازد. وقتی به هند بازگشت، در امر وکالت در بمبئی موفقیت چندانی نداشت و لذا به شغل پارهوقت تدریس در یک دبیرستان روی آورد. پس از مدتی به راجکوت بازگشت و به عریضهنویسی برای شاکیان مشغول شد؛ ولی مجوز این کار را به او ندادند و مجبور شد کارش را تعطیل کند.
گاندی برای وحدت میان مسلمانان و هندوهای کشورش یک ماه روزه گرفت و در رژهٔ نمک از ۱۲ مارس تا ۶ آوریل ۱۹۳۰ به همراه چند صد هزار نفر هندی ۴۰۰ کیلومتر از احمدآباد تا ساحل داندی راه پیمود تا از آب دریا نمک بگیرد و با این عمل قانون مالیات نمک را بیاعتبار کرد. این مبارزه با دعوت هندیها برای تحریم کالاهای انگلیسی بود و با بازتاب جهانی روبرو شد و نهایتاً انگلیسیها مجبور به مذاکره شدند. هندیها با کمک روح بزرگ (ماهاتما) در سال ۱۹۴۷ توانستند استقلال کشورشان را به دست آورند.
گاندی در هر هفته یک روز را روزه سکوت سپری میکرد. امتناع از حرف زدن را مایه آرامش درونی میانگاشت. در این ایام سکوت با نوشتن بر روی کاغذ با دیگران ارتباط برقرار میساخت. گاندی از سن ۳۷ سالگی به مدت سه سال و نیم از خواندن روزنامهها خودداری نمود واظهار میداشت وضعیت نابهنجار جهان وامور جهانی آرامش درونی او را بهم میریزد. او در بازگشت به هند و اشتغال به شغل حقوقی از پوشش غربی دست برداشت اگر چه نشان از ثروت و موفقیت داشت. او لباسی برتن کرد که مورد قبول فقیرترین افراد در هند بود و از پارچه تولیدی داخل موسوم به خادی استفاده مینمود. گاندی و پیروانش پارچه لباسهایشان را از نخی که خود میرشتند تهیه میکردند و دیگران را نیز به این کار تشویق مینمودند. درحالی که اکثر کارگران هندی بیکار بودند لباسهای مورد نیازشان را از تولیدی های صنعتی تحت تملک انگلیسیها خریداری مینمودند.
گاندی معتقد بود چنانکه هندیها لباسهای خود را خودشان با چرخ نخ ریسی بدوزند بهتر از اینست که از پارچه فاستونی انگلیسی باشد و با اینکار ضربه اقتصادی سنگینی بر پیکره استعمارگران انگلیسی درهند وارد خواهند آورد. متعاقباً علامت چرخ نخ ریسی بر روی پرچم کنگره ملی هند نقش بست. وی برای نشان دادن ساده زیستی درسراسر زندگی خود فقط یک دست هوتی میپوشید.
گاندی چندین بار هدف سو قصد قرار گرفت که آخرین مورد آن موفق بود. در ۹ بهمن ۱۳۲۶ ناتورام قادسی با شلیک سه گلوله به قفسه سینه، وی را که در سن هفتاد و نه سالگی و در میان جمعیت عازم محل عبادت بود، از پای درآورد.
خبر مرگ گاندی دنیا را متعجب و متأثر کرد. آسیاییها مرگ کسی را که منادی استقلال آسیا بود باور نمیکردند. در لندن تمام شخصیتهای بریتانیا پیامهای تسلیتی روانه هند کردند. حتی چرچیل، دشمن دیرین گاندی هم پیامی به هند فرستاد. پاپ پیوس دوازدهم در تجلیل از گاندی اعلام کرد او «پیامبر صلح و دوست مسیحیت» بودهاست. هری ترومن رئیسجمهور ایالات متحده در سخنانی گفت: «همه دنیا در عزای هند شریک است.» و نخستوزیر فرانسه ژرژ بیدو بیان کرد که «همه کسانی که به برادری انسان معتقدند، در مرگ گاندی عزادارند.» اما در سفارت هند در مسکو کسی برای ذکر تسلیت نیامد. برنارد شاو در تجلیلی کوتاه از گاندی نوشت: «قتل او نشان میدهد که خوب بودن چقدر خطرناک است.» بزرگترین رقیب سیاسی گاندی، محمد علی جناح در پیام تسلیتی نوشت: «با مرگ جدل نتوان کرد. او یکی از بزرگترین مردان پرورده جامعه هندو بود.» در این میان جامعه هند، خود بزرگترین تجلیلها از مهاتما را ترتیب دادند. روزنامه هندوستان استاندارد تنها یک پاراگراف با حروف سیاه درشت در میانه صفحه اولش که کادر سیاهی به دورش کشیده بود قرار داد و نوشت:
«گاندی جی به دست ملت خودش که بخاطر رستگاریشان زیست، کشته شد. این دومین تصلیب تاریخ دنیا، روز جمعه اتفاق افتاد _ همان روزی که مسیح در یکهزار و نهصد و پانزده سال پیش، به مرگ محکوم شد. پدر، ما را ببخش.»
📚 #کانال_سخنان_ناب
@SokhananeNab
گاندی معتقد بود چنانکه هندیها لباسهای خود را خودشان با چرخ نخ ریسی بدوزند بهتر از اینست که از پارچه فاستونی انگلیسی باشد و با اینکار ضربه اقتصادی سنگینی بر پیکره استعمارگران انگلیسی درهند وارد خواهند آورد. متعاقباً علامت چرخ نخ ریسی بر روی پرچم کنگره ملی هند نقش بست. وی برای نشان دادن ساده زیستی درسراسر زندگی خود فقط یک دست هوتی میپوشید.
گاندی چندین بار هدف سو قصد قرار گرفت که آخرین مورد آن موفق بود. در ۹ بهمن ۱۳۲۶ ناتورام قادسی با شلیک سه گلوله به قفسه سینه، وی را که در سن هفتاد و نه سالگی و در میان جمعیت عازم محل عبادت بود، از پای درآورد.
خبر مرگ گاندی دنیا را متعجب و متأثر کرد. آسیاییها مرگ کسی را که منادی استقلال آسیا بود باور نمیکردند. در لندن تمام شخصیتهای بریتانیا پیامهای تسلیتی روانه هند کردند. حتی چرچیل، دشمن دیرین گاندی هم پیامی به هند فرستاد. پاپ پیوس دوازدهم در تجلیل از گاندی اعلام کرد او «پیامبر صلح و دوست مسیحیت» بودهاست. هری ترومن رئیسجمهور ایالات متحده در سخنانی گفت: «همه دنیا در عزای هند شریک است.» و نخستوزیر فرانسه ژرژ بیدو بیان کرد که «همه کسانی که به برادری انسان معتقدند، در مرگ گاندی عزادارند.» اما در سفارت هند در مسکو کسی برای ذکر تسلیت نیامد. برنارد شاو در تجلیلی کوتاه از گاندی نوشت: «قتل او نشان میدهد که خوب بودن چقدر خطرناک است.» بزرگترین رقیب سیاسی گاندی، محمد علی جناح در پیام تسلیتی نوشت: «با مرگ جدل نتوان کرد. او یکی از بزرگترین مردان پرورده جامعه هندو بود.» در این میان جامعه هند، خود بزرگترین تجلیلها از مهاتما را ترتیب دادند. روزنامه هندوستان استاندارد تنها یک پاراگراف با حروف سیاه درشت در میانه صفحه اولش که کادر سیاهی به دورش کشیده بود قرار داد و نوشت:
«گاندی جی به دست ملت خودش که بخاطر رستگاریشان زیست، کشته شد. این دومین تصلیب تاریخ دنیا، روز جمعه اتفاق افتاد _ همان روزی که مسیح در یکهزار و نهصد و پانزده سال پیش، به مرگ محکوم شد. پدر، ما را ببخش.»
📚 #کانال_سخنان_ناب
@SokhananeNab
📚📚📚
ما فقط به وسیلهٔ عشق میتوانیم
عقیدهٔ مخالفان خود را تغییر دهیم،
نه با تنّفر .
تنفر وحشیانه ترین شکل خشونت است و خشونت به شخصی که تنفر دارد آسیب میرساند نه فردِ موردِ تنفر.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #مهاتما_گاندى
✔️ @SokhananeNab
ما فقط به وسیلهٔ عشق میتوانیم
عقیدهٔ مخالفان خود را تغییر دهیم،
نه با تنّفر .
تنفر وحشیانه ترین شکل خشونت است و خشونت به شخصی که تنفر دارد آسیب میرساند نه فردِ موردِ تنفر.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #مهاتما_گاندى
✔️ @SokhananeNab
تا وقتی یک نفر مرد یا زنِ تندرستِ بیکار و بی غذا هست، ما باید از استراحتِ خویش یا از صرفِ یک غذای کامل شرمسار باشیم...
✍ #مهاتما_گاندى
➕ Channel :
✔️ @SokhananeNab
✍ #مهاتما_گاندى
➕ Channel :
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
ما در اجتماعی زندگی میکنیم که در آن جایی برای آزادمردان نیست. تنها کشیشانی در امانند که مذهب را به خدمت حکومت و بانک بگمارند و هنرمندانی که هنر خود را بفروشند و حکیمانی که با دانش خود سوداگری کنند.
بقیه هم هر قدر که معدود باشند به زندان میافتند، تبعید میشوند و تحت نظر قرار میگیرند، مشروط بر اینکه مامور حاکم بنا به مقتضیات سرشان را بیصدا زیر آب نکنند!
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #اینیاتسیو_سیلونه
📓 نان و شراب
✔️ @SokhananeNab
ما در اجتماعی زندگی میکنیم که در آن جایی برای آزادمردان نیست. تنها کشیشانی در امانند که مذهب را به خدمت حکومت و بانک بگمارند و هنرمندانی که هنر خود را بفروشند و حکیمانی که با دانش خود سوداگری کنند.
بقیه هم هر قدر که معدود باشند به زندان میافتند، تبعید میشوند و تحت نظر قرار میگیرند، مشروط بر اینکه مامور حاکم بنا به مقتضیات سرشان را بیصدا زیر آب نکنند!
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #اینیاتسیو_سیلونه
📓 نان و شراب
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
به هیچ چیز ایمان نیاور، هیچچیز را بیدلیل نپذیر، هرگز خون شهیدان چیزی را به اثبات نرسانده است.
هیچ آیینی نیست... به نام ایمان است که مردم میمیرند و به نام ایمان است که دست به قتل میزنند. شوقِ دانستن از تردید زاده میشود. از اعتقاد دست بردار و بیاموز. آنکه میکوشد تا حرف خود را به زور بقبولاند، حجت موجهی ندارد. مگذار بدینگونه گمراهت کنند. مگذار چیزی را به زور به تو بقبولانند...
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #آندره_ژید
📓 مائدههای زمینی
✔️ @SokhananeNab
به هیچ چیز ایمان نیاور، هیچچیز را بیدلیل نپذیر، هرگز خون شهیدان چیزی را به اثبات نرسانده است.
هیچ آیینی نیست... به نام ایمان است که مردم میمیرند و به نام ایمان است که دست به قتل میزنند. شوقِ دانستن از تردید زاده میشود. از اعتقاد دست بردار و بیاموز. آنکه میکوشد تا حرف خود را به زور بقبولاند، حجت موجهی ندارد. مگذار بدینگونه گمراهت کنند. مگذار چیزی را به زور به تو بقبولانند...
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #آندره_ژید
📓 مائدههای زمینی
✔️ @SokhananeNab
ما نمی توانیم مدعی شویم که تمدن بشری ترقی نکرده . مگر نه اینکه هربار جنگ می شود یکدیگر را با سلاح های جدید تر می کشیم!؟
✍ #مرلین_منسون
➕ Channel :
✔️ @SokhananeNab
✍ #مرلین_منسون
➕ Channel :
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
بعضی آدمها
عین یک گُل نایاب هستند،
دیگران به جلوهشان حسد میبرند.
خیال میکنند این گل نایاب
تمام نیروی زمین را میگیرد.
تمام درخشش آفتاب و تری هوا را میبلعد و جا را برای آنها تنگ کرده، برای آنها آفتاب و اکسیژن باقی نگذاشته. به او حسد میبرند و دلشان میخواهد وجود نداشته باشد.
یا عین ما باش یا اصلاً نباش...
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #سیمین_دانشور
📕 سووشون
✔️ @SokhananeNab
بعضی آدمها
عین یک گُل نایاب هستند،
دیگران به جلوهشان حسد میبرند.
خیال میکنند این گل نایاب
تمام نیروی زمین را میگیرد.
تمام درخشش آفتاب و تری هوا را میبلعد و جا را برای آنها تنگ کرده، برای آنها آفتاب و اکسیژن باقی نگذاشته. به او حسد میبرند و دلشان میخواهد وجود نداشته باشد.
یا عین ما باش یا اصلاً نباش...
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #سیمین_دانشور
📕 سووشون
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
شاید بهتر بود خداوند ما را هم مثل گیاه ها خلق میکرد. یعنی این که پای مان محکم توی زمین باشد.
آن وقت هیچ کدام از این کثافت کاریهای مربوط به جنگ و مرز و این چیزها اصلا پیش نمیآمد!
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #کازوئو_ایشی_گورو
✔️ @SokhananeNab
شاید بهتر بود خداوند ما را هم مثل گیاه ها خلق میکرد. یعنی این که پای مان محکم توی زمین باشد.
آن وقت هیچ کدام از این کثافت کاریهای مربوط به جنگ و مرز و این چیزها اصلا پیش نمیآمد!
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #کازوئو_ایشی_گورو
✔️ @SokhananeNab