سخنان ناب
17.4K subscribers
3.86K photos
12 videos
36 links
همه حرف ها گفته شده اند
اما چون گوش شنوایی نبوده
پیوسته باید از نو گفت...

📚 بیش از 10 سال
از فیسبوک و اینستاگرام همراه شما...

اینستاگرام: Instagram.com/SokhananeNab
Download Telegram
📚📚📚

عشق و سد مانند هم اند : اگر بگذاری ترک کوچکی ایجاد شود که فقط باریکه آبی از آن بگذرد، اندک اندک تمام دیواره را فرو می ریزد _ و لحظه ای می رسد که در آن هیچکس دیگر نمی تواند جلو جریان آب را بگیرد. اگر دیوارها فرو بریزند، عشق همه چیز را در اختیار می گیرد؛ دیگر برایش مهم نیست که ممکن چیست و ناممکن چیست، برایش مهم نیست که می توانیم یا نمی توانیم معشوقمان را در کنار خود داشته باشیم یا نه، عشق یعنی اختیار از کف دادن.

📚 #کانال_سخنان_ناب
#پائولو_كوئليو
📕 کنار رود پیدرا نشستم و گریستم
✔️ @SokhananeNab
🕰 امروز ۱ ژانویه، زادروز جروم دیوید سالنیجر

جروم دیوید سالینجر یا جروم دیوید سَلینجر (زادهٔ ۱ ژانویهٔ ۱۹۱۹ - درگذشتهٔ ۲۷ ژانویهٔ ۲۰۱۰) نویسندهٔ معاصر آمریکایی بود. رمانهای پرطرفدار وی، مانند ناتور دشت در نقد جامعهٔ مدرن غرب و خصوصاً آمریکا نوشته شده‌اند. سالینجر بیشتر با حروف ابتداییِ نام خود «جی. دی. سالینجر» معروف است.

اطلاعات اندکی دربارهٔ زندگی سالینجر منتشر شده‌است، و او، با توجه به شخصیت گوشه‌گیر خود، همواره تلاش می‌کرد دیگران را به حریم زندگی‌اش راه ندهد.

او در سال ۱۹۱۹ در منهتن نیویورک از پدری یهودی و مادری مسیحی (که پس از ازدواج با پدرش به یهودیت گروید) به دنیا آمد. در هجده ـ نوزده سالگی، چند ماهی را در اروپا گذرانده و در سال ۱۹۳۸، هم‌زمان با بازگشتش به آمریکا، در یکی از دانشگاه‌های نیویورک به تحصیل پرداخته، اما آن را نیمه‌تمام رها کرد. نخستین داستان سالینجر به نامجوانان در سال ۱۹۴۰ در مجلهٔ استوری به چاپ رسید. چند سال بعد (طی سال‌های ۱۹۴۵ و ۱۹۴۶)، داستان ناتورِ دشت (ناطورِ دشت) به شکل دنباله‌دار در آمریکا منتشر شد و سپس در سال ۱۹۵۱ روانهٔ بازار کتابِ این کشور و بریتانیا گردید.

ناتور دشت، نخستین کتاب سالینجر، در مدت کمی شهرت و محبوبیت فراوانی برای او به همراه آورد و بنگاه انتشاراتی راندوم هاوس (Random House) در سال ۱۹۹۹ آن را به‌عنوان شصت‌وچهارمین رمان برتر سده بیستم معرفی کرد. این کتاب در مناطقی از آمریکا به‌عنوان کتاب «نامناسب» و «غیراخلاقی» شمرده شده و در فهرست کتاب‌های ممنوعهٔ دههٔ ۱۹۹۰ ــ منتشرشده از سوی «انجمن کتابخانه‌های آمریکا» ــ قرار گرفت.

فرانی و زویی، نُه داستان (در ایران با عنوان دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتم (یکی از داستان‌های آن) ترجمه و منتشر شده) تیرهای سقف را بالا بگذارید نجاران و سیمور: پیشگفتار، جنگل واژگون، نغمهٔ غمگین، هفته‌ای یه بار آدمو نمی‌کشه و یادداشت‌های شخصی یک سرباز از جمله آثار کم‌شمارِِ سالینجر هستند.

سالینجر دارای شخصیت‌پردازی نیرومند در داستان‌های خود است. او به‌طور ویژه‌ای خانوادهٔ گلَس را، که معروف‌ترین شخصیت‌های داستان‌های او هستند، به عرصه کشاند و در داستان‌های متفاوت از افراد این خانواده پرده‌برداری کرد. خانواده‌ای که دارای هفت بچه هستند، نابغه‌هایی که در یک برنامهٔ رادیویی به‌طور پیاپی حضور دارند و در دوره‌های مختلف جزو شرکت‌کنندگان برنامهٔ «بچه باهوش» هستند. ولی در این خانواده بزرگترین برادر، مرشد دیگران است و او شخصیتی است با نام سیمور. سیمور ابتدا با اشارهٔ کوچکی در یکی از داستان‌های کوتاه با نام یک روز خوش برای موز ماهی حضور می‌یابد و همان‌جا پس از گفتگو با دختری کوچک به اتاق خود می‌رود و خودکشی می‌کند.

در فرانی و زویی نیز اشاره‌هایی به او می‌شود، ولی در کتاب تیرهای سقف را بالا بگذارید نجاران و سیمور: پیشگفتار، سالینجر از زبان بادی، پسر دوم خانواده، شروع به گسترش و بیان سیمور می‌کند. این که شباهت‌های زیادی بین سیمور و خود سالینجر و بادی وجود دارد کمابیش در قهرمان‌های دیگرِ سالینجر با خود او مشخص است. به‌عنوان نمونه، شخصیت هولدن در ناطورِ دشت نیز از این قاعده مستثنی نیست.

جنبهٔ مهم زندگی سالینجر، مبهم‌بودن او برای منتقدان و هواداران اوست. به بیان بهتر، نوعی دور از دسترس بودن است. به همین دلیل، اطلاعات زیادی درمورد زندگی روزمره و عادی او موجود نیست.

سالینجر در ۲۷ ژانویهٔ ۲۰۱۰ و به مرگ طبیعی در محل زندگی خود در شهر کوچک کورنیش در نیوهمپشایر درگذشت.

📚 #کانال_سخنان_ناب
✔️ @SokhananeNab
مردم
هیچ وقت
متوجه هیچ چی نیستن!

#جی_دی_سلینجر
📕 ناطوردشت
Channel :
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚

چیز دیگه‌ای که تحصیلات به آدم می ده، البته اگه آدم به اندازه کافی تحصیل کنه، اینه که اندازهٔ ذهن آدمو نشون می ده. نشون می ده تا چه حدی کارایی داره و تا چه حدی نه. بعد یه مدت آدم دستش می آد که ذهنش چه جور فکرایی رو می تونه در بر بگیره. این یه جورایی خیلی خوبه چون به آدم کمک می کنه فرصتای بزرگی رو برای افکاری که به آدم نمی آد و در حد آدم نیس، تلف نکنه. آدم یاد می گیره ذهنشو اندازه بگیره و لباس ذهنشو به اندازه بدوزه.

📚 #کانال_سخنان_ناب
#جی_دی_سلینجر
📘 ناطوردشت
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚

یکی از اشکالای این روشنفکرا و آدمای باهوش اینه که دربارهٔ چیزی حرف نمی‌زنن مگه این که مهارِ قضیه دست خودشون باشه. همیشه می‌خوان وقتی خودشون خفه شدن تو هم خفه شی و وقتی خودشون می‌رن تو اتاقشون تو هم بری.

📚 #کانال_سخنان_ناب
#جی_دی_سلینجر
📗 ناطوردشت
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚

امیدوارم اگه واقعن مردم، یه نفر پیدا شه که عقل تو کله ش باشه و پرتم کنه تو رودخونه، یا نمی دونم، هر کاری بکنه غیر گذاشتن تو قبرستون. اونم واسه اینکه مردم بیان و یکشنبه‌ها گل بزارن رو شکمم و این مزخرفات. وقتی مردی گل می خوای چیکار؟ 

📚 #کانال_سخنان_ناب
#جی_دی_سلینجر
📓 ناطور دشت
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚

استرادلِیتِر گفت «هِی. می خوای یه لطف بزرگی در حقم بکنی؟»
گفتم «چی؟» ولی نه با میل و رغبت.

همیشه از یکی می‌خواست در حقش لطفِ بزرگی بکنه. این خوش تیپا، یا اونایی که خیال می کنن چه گُهی ان همیشه از آدم می خوان در حق شون لطفِ بزرگی بکنه. فقط چون خودشون کشته مُردهٔ خودشونن فکر می کنن بقیه م کشته مُردهٔ اونان. یه جورایی خنده داره.

📚 #کانال_سخنان_ناب
#جی_دی_سلینجر
📗 ناطوردشت
✔️ @SokhananeNab
قرار نیست من اونجوری زندگی کنم که دنیا دوست داره، خوب طبعا قرارم نیست دنیا هم اونجوری بچرخه که من دوست دارم!

#جی_دی_سلینجر
Channel :
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚

تفاوت میان یک انسان بی‌تجربه و انسانی مجرب در این است که اولی به هر بهانه خواهان مرگی شرافت‌ مندانه است، در حالی‌که دومی به خاطر هر چیزی به فروتنی زندگی را دوست دارد.

📚 #کانال_سخنان_ناب
#جی_دی_سلینجر
📕 ناطوردشت
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚

راستش هیچ تحمل کشیش جماعتو ندارم. مخصوصن اونایی رو که می اومدن تو مدرسه‌ها و با اون لحن مقدس خطابه می خوندن. خدایا، چقدر از اون لحن بدم می آد. نمی‌فهمم چرا نمی تونن با لحن معمولی حرف بزنن. موقع حرف زدن خیلی حقه باز به نظر می اومدن!

📚 #کانال_سخنان_ناب
#جی_دی_سلینجر
📘 ناطوردشت
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚

از دو حالت خارج نیست، یا خدا قبلا میداند من چه خواهم کرد و یا نمیداند. اگر نمیداند که در این صورت خدا نیست و در صورتی که میداند چگونه انتظار دارد که من کاری برخلاف دانایی او بکنم؟ و با رعایت این دو نکته چگونه مرا بعد از مرگ مسئول نموده و کیفر خواهد کرد؟

📚 #کانال_سخنان_ناب
#موریس_مترلینگ
📙 خدا و هستی
✔️ @SokhananeNab
🕰 امروز ۲ ژانویه ، زادروز آیزاک آسیموف

آیزاک آسیموف (زادهٔ ۲ ژانویه ۱۹۲۰ - درگذشتهٔ ۶ آوریل ۱۹۹۲ میلادی) نویسندهٔ آمریکایی روسی‌تبارِ گونه‌های علمی،علمی–تخیلی، خیال‌پردازی، وحشت و دکتر در بیوشیمی بود.

شهرت اصلی او، بیشتر، به دلیل سری بنیاد است. قوانین سه‌گانهٔ رباتیک وی از شهرت جهانی برخوردار است و دانشنامه بریتانیکا وی را واضعِ واژهٔ رباتیک در زبان انگلیسی می‌شناسد.

وی، بیش از ۵۰۰ عنوان کتاب در تمام دسته‌های اصلی رده‌بندی دوی (به جز فلسفه) دارد و سیارک آسیموف ۵۰۲۰ به افتخار وی، نامگذاری شده‌است.

آسیموف، کلارک و هاین‌لاین به عنوان سه نویسندهٔ بزرگِ گونهٔ علمی-تخیلی شناخته می‌شوند.

او در پتروویچی، استان اسمولنسک در شوروی ، در یک خانواده آسیابان یهودی، متولد شد. در پنج سالگی، خانواده‌اش به آمریکا مهاجرت کردند. از آنجا که در خانه، با او به زبانهای ییدیش (زبان یهودیان اروپای شرقی) و انگلیسی صحبت می‌کردند، به هر دو زبان، روان سخن می‌گفت؛ اما روسی نیاموخت.

خواندن را از پنج سالگی آموخت و از آن هنگام در امور ادارهٔ مغازهٔ لبنیات‌فروشی به خانواده کمک می‌کرد. خود وی سحرخیزی‌اش در سال‌های آینده را مرهون همین کمکها و تلاشش برای راضی کردن پدر به اینکه تنبل نیست می‌دانست. در همان مغازه مجله‌های علمی-تخیلی هم فروخته می‌شد و آیزاک کوچک آن‌ها را می‌خواند. در حدود یازده سالگی او شروع به نوشتن داستان کرد و چند سالی بیشتر نگذشته بود که توانست داستان‌هایش را به مجله‌های عامه پسند بفروشد. در ۱۸ سالگی نخستین داستانش را به نام «گشتی در حوالی سیارک وستا» نوشت که در شماره اکتبر ۱۹۳۸ مجله داستان‌های حیرت‌آور چاپ شد.

سه سال بعد، در سال ۱۹۴۱ داستان دیگری با عنوان شبانگاه به مجله داستان علمی - تخیلی حیرت‌آور فروخت که در آن زمان برترین مجله در این عرصه بود. مجله داستان علمی - تخیلی حیرت‌آور برای هر کلمه یک سنت پرداخت می‌کرد. آسیموف در مورد این داستان چنین می‌گوید: "پس برای یک داستان ۱۲هزار کلمه‌ای ۱۲۰ دلار باید می‌گرفتم ولی وقتی چک ۱۵۰ دلاری دریافت کردم گمان کردم اشتباه شده و پس از تماس با سردبیر دریافتم که او آنقدر از داستان خوشش آمده که یک چهارم سنت برای هر کلمه فوق‌العاده پرداخت کرده‌است.»

او از ابتدا نبوغ خود را در آموختن نشان داد. او چند کلاس را یک مرتبه بالا رفت و در ۱۵ سالگی دیپلم گرفت. او در ۱۹۳۹ از دانشگاه کلمبیا فارغ‌التحصیل شد و به سال ۱۹۴۸ دکتری بیوشیمی اش را اخذ کرد. پس از اخذ مدرک عضو هیئت علمی دانشگاه بوستون شد. از سال ۱۹۵۸ تدریس را کنار گذاشت و به صورت تمام وقت به نوشتن پرداخت (درآمد نویسندگی‌اش از حقوق دانشگاه بیشتر شده بود). با داشتن حق تصدی حتی در چنین شرایطی عضو هیئت علمی باقی‌ماند. در ۱۹۷۹ دانشگاه به پاس نوشته‌هایش او را به استاد تمام ارتقا داد. وی دو بار ازدواج کرد، بار دوم با جانت ا. جپسون (که او نیز یک نویسندهٔ سبک علمی-تخیلی است) و دو فرزند داشت.

زندگی عادی او چنین بود که راس ساعت ۶ صبح بیدار شود و در ساعت ۷:۳۰ پشت ماشین تحریر خود بنشیند و تا ۱۰ شب کار کند. آسیموف در جلد نخست زندگی‌نامه خود با عنوان «خاطره‌ای هنوز سرسبز» که در سال ۱۹۷۹ منتشر شد، توضیح داده که چگونه نویسنده‌ای وقت‌شناس شده‌است.

پدر روسی او در بروکلین چند دکان شیرینی فروشی داشت که از ساعت ۶ صبح تا ۱ نیمه شب باز بودند. آیزاک نوجوان هر صبح ساعت ۶ از خواب برمی‌خواست تا روزنامه پخش کند و هر بعد از ظهر تند از مدرسه بازمی‌گشت تا به پدرش کمک کند و اگر چند دقیقه دیر می‌کرد پدرش او را سرزنش می‌کرد که بچه تنبلی است. پس از گذشت ۵۰ سال آسیموف در زندگینامه‌اش از این عادت چنین یاد می‌کند: «برای من مایه غرور است که هر چند ساعت شماطه داری دارم اما هیچ‌گاه آن را کوک نمی‌کنم و ساعت ۶ صبح خود از خواب بیدار می‌شوم، من هنوز به پدرم ثابت می‌کنم که آدم تنبلی نیستم.»

آیزاک آسیموف در ششم آوریل سال ۱۹۹۲ درگذشت.

پرکاری آسیموف حیرت‌آور است. وی نزدیک به ۵۰۰ کتاب در دامنه گسترده‌ای از موضوعات، از کتاب‌های کودکان گرفته تا کتاب‌های درسی دانشگاهی نوشته‌است. بیشترین شهرت وی شاید به خاطر داستان‌های علمی - تخیلی بود و نقش پیشتازانه او در بالا بردن داستان‌های علمی - تخیلی از سطح مجلات بی‌ژرفا به سطح فکری مربوط به جامعه‌شناسی و تاریخ و ریاضیات و علم باشد. آسیموف همچنین داستان‌های اسرار گونه و معما گونه نیز نوشته‌است. از وی کتاب‌هایی در نقد مسائل فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی، اخترشناسی، طنز، شکسپیر، کتاب مقدس و موضوعات زیاد دیگر نیز چاپ شده‌است.

📚 #کانال_سخنان_ناب
✔️ @SokhananeNab
اگر پزشکم به من بگوید که فقط شش دقیقهٔ دیگر زنده‌ام، به فکر فرونمی‌روم بلکه کمی تندتر تایپ خواهم کرد!

#آیزاک_آسیموف
Channel :
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚

ممکن است فرهنگ و اعتقادات مردم عوض شود ولی حماقت آن ها عوض نخواهد شد و در تمام اعصار می توان به وسیله گفته ها و نوشته های دروغ، مردم را فریفت.
زیرا همانطور که مگس، عسل را دوست دارد، مردم هم دروغ و ریا و وعده های پوچ را که هرگز عملی نخواهند شد دوست می دارند...

📚 #کانال_سخنان_ناب
#میکا_والتاری
📓 سینوهه
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚

در همه آن روزهای تهی خود را فریب می‌دادم. از خواب بر می‌خواستم و آن قدر کار می‌کردم تا از حال می رفتم. مثل همیشه خوب غذا می‌خوردم، با همکارانم به کافه می‌رفتم، با برادرانم مثل گذشته به آسودگی می‌خندیدم، اما کوچکترین تلنگری از سوی آنها کافی بود تا به تمامی بشکنم.
اما خودم را گول می‌زدم. شجاع نبودم، احمق بودم، چون فکر می‌کردم او بر می‌گردد. به راستی فکر می‌کردم بر می‌گردد.

📚 #کانال_سخنان_ناب
#آنا_گاوالدا
📗 دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚

ترس به شما خواهدگفت: حتی فکرش راهم نکن. همان جا که هستی بمان. الان اصلا وقت مناسبی برای این کار نیست.
اما این ها فقط دروغ های رنگارنگی هستند که ترس را در مسند قدرت نگاه داشته و شما را از حرکت باز می دارند. این ها دروغ هایی هستند که شما را در حد متوسط نگه می دارند و زندگی در ناکامی را برایتان تنظیم میکنند. این ها دروغ هایی هستند که اگر قصد دارید آینده ای قابل پیش بینی را کنار بگذارید و به سمت آینده ای غیرقابل پیش بینی، اما بی نهایت زیبا پرواز کنید، باید با آنها مقابله کنید.

📚 #کانال_سخنان_ناب
#دبی_فورد
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚

جفت آدم، یک جایی توی دنیا، مشغول است. فقط باید پیدایش کنی.
جمعیت، زیاد است و جفت ها، قروقاتی.
پیدا کردنش، سخت است.
بابام همیشه، جوراب های لنگه به لنگه می پوشید. مادرم حیفش می آمد جورابی را که لنگه نداشت، دور بیندازد. 
فکر می کرد لنگه ی دیگرش پیدا می شود. هیچ وقت هم پیدا نمی شد.

📚 #کانال_سخنان_ناب
#فریبا_وفی
📗 ماه کامل میشود
✔️ @SokhananeNab
بعضی ها هستن که تمام عمر سعی می‌کنن رابطشون رو با یه آدم اشتباه درست کنن !

#ست_مک_فارلن
Channel :
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚

زندگی بسیار آهسته از شکل می‌افتد و تکرار و خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می‌کند. باید خیلی هشیار باشیم و نخستین تلنگرها را به هنگامْ و حتی قبل از آنکه ضربه فرود آید احساس کنیم.
هرگز نباید آن روزی برسد که ما صبحی را با سلامی محبانه آغاز نکنیم. خستگی نباید بهانه‌ای شود برای آنکه کاری را که درست می‌دانیم، رها کنیم و انجامش را مختصری به تعویق اندازیم. قدم اول را، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدم‌های بعدی را شتابان بر خواهیم‌ داشت. ما باید تا آخرین روز زندگیمان تازه بمانیم. به خدا قسم که این حق ماست...

📚 #کانال_سخنان_ناب
#نادر_ابراهیمی
📕 چهل نامه کوتاه به همسرم
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚

 این کشنده است، خاطره‌ها را می‌گویم. پس بعضی چیزها را نباید فکر کرد، همان‌هایی که برای آدم عزیزند. یا نه، اصلا باید آن‌ها را فکر کرد، چون اگر فکرشان را نکنی خطر این هست که آن‌ها را یکی یکی در حافظه پیدا کنی. یعنی باید یک مدتی، یک مدت حسابی، فکرشان را بکنی، هر روز و چندبار در روز، تا وقتی که یک لایه لجن رویشان را بگیرد به طوری که دیگر نتوانی از آن رد بشوی. قاعده کار این است.

📚 #کانال_سخنان_ناب
#ساموئل_بکت
📗 بدون افتاده
✔️ @SokhananeNab
روزم چون روز ديگران می گذرد؛
اما شب كه در می رسد
يادها پريشانم می كنند...

#محمود_دولت_آبادی
📙 سلوک
Channel :
✔️ @SokhananeNab