📚📚📚
مهم ترین درسی که از مادربزرگم آموختم این بود:
اگر می خواهی چیزی را نابود کنی، اگر می خواهی صدمه و آسیبی به چیزی برسانی، کافی است آن را محدود کنی، کافی است آن را محصور کنی. آن وقت می بینی که خود به خود خشک می شود، پژمرده می شود و می میرد!
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #اليف_شافاک
📕 شیر سیاه
✔️ @SokhananeNab
مهم ترین درسی که از مادربزرگم آموختم این بود:
اگر می خواهی چیزی را نابود کنی، اگر می خواهی صدمه و آسیبی به چیزی برسانی، کافی است آن را محدود کنی، کافی است آن را محصور کنی. آن وقت می بینی که خود به خود خشک می شود، پژمرده می شود و می میرد!
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #اليف_شافاک
📕 شیر سیاه
✔️ @SokhananeNab
وقتی آدمهای پولدار چیزی به کسی هدیه میکنند، همیشه یک جایش میلنگد!
✍ #ساموئل_بکت
➕ Channel :
✔️ @SokhananeNab
✍ #ساموئل_بکت
➕ Channel :
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
این جور نیست که زندگی فقط به تاریکی و روشنایی تقسیم شده باشد. یک منطقه ی میانی سایه دار هم هست. کار عقل سالم، تشخیص و فهم این سایه هاست. کسب عقل سالم هم قدری زمان و تلاش می خواهد.
می دانی چی فکر می کنم؟ به نظرم خاطره ها شاید سوختی باشد که مردم برای زنده ماندن می سوزانند. تا آنجا که به حفظ زندگی مربوط می شود، ابدا مهم نیست که این خاطرات، به درد بخور باشد یا نه. فقط سوخت اند.
آگهی هایی که روزنامه ها را پر می کنند، کتابهای فلسفه، تصاویر زشت مجله ها، یک بسته اسکناس ده هزار تایی، وقتی خوراک آتش بشوند، همه شان فقط کاغذند. آتش که می سوزاند؛ فکر نمی کند، آه، این کانت است، یا آه، این نسخه ی عصر یومیوری است، یا چه زن قشنگی! برای آتش، اینها چیزی جز تکه کاغذ نیست. همه شان یکی ست.
خاطرات مهم، خاطرات غیر مهم، خاطرات کاملا بدرد نخور؛ فرقی نمی کند. همه شان سوخت اند...
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #هاروکی_موراکامی
📓 پس از تاریکی
✔️ @SokhananeNab
این جور نیست که زندگی فقط به تاریکی و روشنایی تقسیم شده باشد. یک منطقه ی میانی سایه دار هم هست. کار عقل سالم، تشخیص و فهم این سایه هاست. کسب عقل سالم هم قدری زمان و تلاش می خواهد.
می دانی چی فکر می کنم؟ به نظرم خاطره ها شاید سوختی باشد که مردم برای زنده ماندن می سوزانند. تا آنجا که به حفظ زندگی مربوط می شود، ابدا مهم نیست که این خاطرات، به درد بخور باشد یا نه. فقط سوخت اند.
آگهی هایی که روزنامه ها را پر می کنند، کتابهای فلسفه، تصاویر زشت مجله ها، یک بسته اسکناس ده هزار تایی، وقتی خوراک آتش بشوند، همه شان فقط کاغذند. آتش که می سوزاند؛ فکر نمی کند، آه، این کانت است، یا آه، این نسخه ی عصر یومیوری است، یا چه زن قشنگی! برای آتش، اینها چیزی جز تکه کاغذ نیست. همه شان یکی ست.
خاطرات مهم، خاطرات غیر مهم، خاطرات کاملا بدرد نخور؛ فرقی نمی کند. همه شان سوخت اند...
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #هاروکی_موراکامی
📓 پس از تاریکی
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
بعضی ها، جای ترمیم شده ی زخم را، مثل پوست، سالم می دانند. اما در انسان، چنین چیزی وجود ندارد. زخمهای بازی هستند که گاهی به اندازه ی یک سر سوزن، کوچک می شوند، اما هنوز زخم اند و اندازه ی دردشان، به همان اندازه ی درد از دست دادن یک انگشت است، یا از دست دادن بینایی یک چشم. شاید مدتها متوجه نبود آنها نشویم، ولی وقتی متوجه شویم، هیچ کاری از دستمان بر نمی آید.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #اسکات_فیتز_جرالد
📙 لطیف است شب
✔️ @SokhananeNab
بعضی ها، جای ترمیم شده ی زخم را، مثل پوست، سالم می دانند. اما در انسان، چنین چیزی وجود ندارد. زخمهای بازی هستند که گاهی به اندازه ی یک سر سوزن، کوچک می شوند، اما هنوز زخم اند و اندازه ی دردشان، به همان اندازه ی درد از دست دادن یک انگشت است، یا از دست دادن بینایی یک چشم. شاید مدتها متوجه نبود آنها نشویم، ولی وقتی متوجه شویم، هیچ کاری از دستمان بر نمی آید.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #اسکات_فیتز_جرالد
📙 لطیف است شب
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
- این بلا را چه کسی سرت آورده شمس گیلانی؟
- عشق. تو که می دانی.
- خب عشق که گناه نیست، چرا می ترسی؟
- عشق به نامحرم حتی؟
- محرمی و نامحرمی به نیت بستگی دارد.
- نیتم که پاک است، جراتم کم است.
- حرف از پاکی و ناپاکی نیست، حرف از قصد است. مقصد عشق حد محرمی و نامحرمی را مشخص می کند.
- مرد! آنچه می گویی با این جسارت آیا در دیانت ما خلاف نیست؟
- خلاف از چشم خدا، یا خلاف از چشم آن ها که به جای خدا حرف می زنند؟
- چه فرق می کند؟ این ها هستند که احکام الهی را اجرا می کنند.
- تو که از حکم عاشقی می ترسی چرا عاشق شدی مرد؟
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #نادر_ابراهیمی
📘 مردی در تبعید ابدی
✔️ @SokhananeNab
- این بلا را چه کسی سرت آورده شمس گیلانی؟
- عشق. تو که می دانی.
- خب عشق که گناه نیست، چرا می ترسی؟
- عشق به نامحرم حتی؟
- محرمی و نامحرمی به نیت بستگی دارد.
- نیتم که پاک است، جراتم کم است.
- حرف از پاکی و ناپاکی نیست، حرف از قصد است. مقصد عشق حد محرمی و نامحرمی را مشخص می کند.
- مرد! آنچه می گویی با این جسارت آیا در دیانت ما خلاف نیست؟
- خلاف از چشم خدا، یا خلاف از چشم آن ها که به جای خدا حرف می زنند؟
- چه فرق می کند؟ این ها هستند که احکام الهی را اجرا می کنند.
- تو که از حکم عاشقی می ترسی چرا عاشق شدی مرد؟
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #نادر_ابراهیمی
📘 مردی در تبعید ابدی
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
كسی كه يک بار رنج كشيده است، تجربه درد را هرگز فراموش نمیكند ...
كسی كه ويرانی خانهها را ديده است به وضوح كامل ميداند كه گلدانهای گل، تابلوها و ديوارهای سپيد، اشيايی ناپايدارند. خوب می داند خانه از چه چيز ساخته شده است. يک خانه از آجر و گچ ساخته شده است و می تواند فرور ريزد ... يک خانه خيلی محكم نيست!
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #ناتاليا_گينزبورگ
📙 فضيلتهای ناچيز
✔️ @SokhananeNab
كسی كه يک بار رنج كشيده است، تجربه درد را هرگز فراموش نمیكند ...
كسی كه ويرانی خانهها را ديده است به وضوح كامل ميداند كه گلدانهای گل، تابلوها و ديوارهای سپيد، اشيايی ناپايدارند. خوب می داند خانه از چه چيز ساخته شده است. يک خانه از آجر و گچ ساخته شده است و می تواند فرور ريزد ... يک خانه خيلی محكم نيست!
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #ناتاليا_گينزبورگ
📙 فضيلتهای ناچيز
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
از لطف کردن متنفرم. از مردمی هم که به لطف کردن افتخار می کنند متنفرم. آدم های از خود متشکری که با بخشیدن چند سنت ادعای مهربانی می کنند. آنها نفرت انگیزند. به آدمی که روز و شب آروزی رسیدن به کسی را دارد که روز و شب جلو چشمش است چه احساسی دست می دهد؟ نمی دانم ...
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #مارگارت_اتوود
📗 آدم کش کور
✔️ @SokhananeNab
از لطف کردن متنفرم. از مردمی هم که به لطف کردن افتخار می کنند متنفرم. آدم های از خود متشکری که با بخشیدن چند سنت ادعای مهربانی می کنند. آنها نفرت انگیزند. به آدمی که روز و شب آروزی رسیدن به کسی را دارد که روز و شب جلو چشمش است چه احساسی دست می دهد؟ نمی دانم ...
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #مارگارت_اتوود
📗 آدم کش کور
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
هنگامی که انسان فاقد آن چیزی باشد که والاتر و نیرومندتر از همه ی تاثیرات بیرونی است، یک سرماخوردگی حسابی کافی است تا توازن زندگی اش را از دست بدهد و رفته رفته هر پرنده ای را جغد ببیند و هر صدایی را پارس سگ بشنود.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #آنتوان_چخوف
📘 داستان ملال انگیز
✔️ @SokhananeNab
هنگامی که انسان فاقد آن چیزی باشد که والاتر و نیرومندتر از همه ی تاثیرات بیرونی است، یک سرماخوردگی حسابی کافی است تا توازن زندگی اش را از دست بدهد و رفته رفته هر پرنده ای را جغد ببیند و هر صدایی را پارس سگ بشنود.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #آنتوان_چخوف
📘 داستان ملال انگیز
✔️ @SokhananeNab
🕰 امروز چهارم دی ماه زادروز احمد محمود
احمد اعطا با نام ادبی احمد محمود (۴ دی ۱۳۱۰، اهواز - ۱۲ مهر ۱۳۸۱، تهران) نویسندهٔ معاصر ایرانی بود. او را پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی میدانند. معروفترین رمان او همسایهها در زمرهٔ آثار برجستهٔ ادبیات معاصر ایران شمرده میشود.
محمود در ۴ دی ۱۳۱۰ در شهر اهواز از پدر و مادری دزفولی الاصل به دنیا آمد و شاید به همین دلیل بیشتر خود را دزفولی میدانست. در برخی از آثارش چون همسایهها و مدار صفر درجه واژهها و جملاتی به گویش دزفولی به چشم میخورد و نیز شخصیت «نعمت» در داستان «غریبهها و پسرک بومی» از کتابی به همین نام نیز از یکی از اهالی دزفول به نام نعمت علائی گرفته شدهکه حولوحوش سال ۱۳۲۳ در دزفول به دست افراد ناشناسی ترور میشود. پدر احمد محمود در سال ۱۳۵۶ که در آن زمان احمد محمود ۴۶ ساله بود فوت کرد و مادرش در سال ۱۳۷۹ دو سال قبل از درگذشت خود احمد محمود از دنیا رفت.
محمود در سال ۱۳۲۷ با عمهزاده اش ازدواج کرد و در سال ۱۳۲۹ دوره متوسطه را شبانه در دبیرستان شاهپور اهواز به پایان رساند. پس از سپری کردن دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه در زادگاهش، به دانشکده افسری ارتش راه یافت، اما ازجمله تعداد زیاد دانشجویان دانشکدهٔ افسری بود که پس از کودتای ۲۸ مردادماه سال ۱۳۳۲ بازداشت و سپس بخشبخش آزاد شدند؛ درحالیکه تنها ۱۳ نفر از آنان در زندان باقی ماندند.
احمد اعطا، یکی از این دانشجویان بود، که توبهنامهای امضا نکرد و به همکاری با حکومت پهلوی تن نداد. به همین دلیل مدت زیادی را در زندان بهسر برد که گویا مشکل ریوی او که در نهایت به مرگش منجر شد، یادگار همان دوران بودهاست.
مدتی هم در حوالی خلیج فارس، از جمله در بندر لنگه، در تبعید به سر برد والبته خودش از این دوران با عنوان: «... زمانی که گرفتار بازی سیاست شده بودم!» یاد میکند.
در سال ۱۳۳۳ نخستین داستان کوتاهش به نام ( صب میشه ) در مجله امید ایران منتشر شد، و در سال ۱۳۳۸ توانست اولین مجموعه داستانش به نام مول را با سرمایه شخصی به چاپ رساند. احمد محمود در اواخر عمر دچار بیماری تنگی نفس شد و این بیماری در سال ۱۳۸۰ یک بار او را به بیمارستان کشاند. در اول مهرماه ۱۳۸۱ بار دیگر حال او به وخامت گرایید و پس از انتقال به بیمارستان و بستری شدن، در روز جمعه ۱۲ مهر سال ۱۳۸۱ به دنبال یک دورهٔ بیماری ریوی در بیمارستان مهراد در تهران درگذشت و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✔️ @SokhananeNab
احمد اعطا با نام ادبی احمد محمود (۴ دی ۱۳۱۰، اهواز - ۱۲ مهر ۱۳۸۱، تهران) نویسندهٔ معاصر ایرانی بود. او را پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی میدانند. معروفترین رمان او همسایهها در زمرهٔ آثار برجستهٔ ادبیات معاصر ایران شمرده میشود.
محمود در ۴ دی ۱۳۱۰ در شهر اهواز از پدر و مادری دزفولی الاصل به دنیا آمد و شاید به همین دلیل بیشتر خود را دزفولی میدانست. در برخی از آثارش چون همسایهها و مدار صفر درجه واژهها و جملاتی به گویش دزفولی به چشم میخورد و نیز شخصیت «نعمت» در داستان «غریبهها و پسرک بومی» از کتابی به همین نام نیز از یکی از اهالی دزفول به نام نعمت علائی گرفته شدهکه حولوحوش سال ۱۳۲۳ در دزفول به دست افراد ناشناسی ترور میشود. پدر احمد محمود در سال ۱۳۵۶ که در آن زمان احمد محمود ۴۶ ساله بود فوت کرد و مادرش در سال ۱۳۷۹ دو سال قبل از درگذشت خود احمد محمود از دنیا رفت.
محمود در سال ۱۳۲۷ با عمهزاده اش ازدواج کرد و در سال ۱۳۲۹ دوره متوسطه را شبانه در دبیرستان شاهپور اهواز به پایان رساند. پس از سپری کردن دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه در زادگاهش، به دانشکده افسری ارتش راه یافت، اما ازجمله تعداد زیاد دانشجویان دانشکدهٔ افسری بود که پس از کودتای ۲۸ مردادماه سال ۱۳۳۲ بازداشت و سپس بخشبخش آزاد شدند؛ درحالیکه تنها ۱۳ نفر از آنان در زندان باقی ماندند.
احمد اعطا، یکی از این دانشجویان بود، که توبهنامهای امضا نکرد و به همکاری با حکومت پهلوی تن نداد. به همین دلیل مدت زیادی را در زندان بهسر برد که گویا مشکل ریوی او که در نهایت به مرگش منجر شد، یادگار همان دوران بودهاست.
مدتی هم در حوالی خلیج فارس، از جمله در بندر لنگه، در تبعید به سر برد والبته خودش از این دوران با عنوان: «... زمانی که گرفتار بازی سیاست شده بودم!» یاد میکند.
در سال ۱۳۳۳ نخستین داستان کوتاهش به نام ( صب میشه ) در مجله امید ایران منتشر شد، و در سال ۱۳۳۸ توانست اولین مجموعه داستانش به نام مول را با سرمایه شخصی به چاپ رساند. احمد محمود در اواخر عمر دچار بیماری تنگی نفس شد و این بیماری در سال ۱۳۸۰ یک بار او را به بیمارستان کشاند. در اول مهرماه ۱۳۸۱ بار دیگر حال او به وخامت گرایید و پس از انتقال به بیمارستان و بستری شدن، در روز جمعه ۱۲ مهر سال ۱۳۸۱ به دنبال یک دورهٔ بیماری ریوی در بیمارستان مهراد در تهران درگذشت و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
کتاب برایم دنیای تازه ای است. حرفهای تازه و کارهای تازه. همچین جذب نوشتههای کتاب میشوم که اگر بیخ گوشم توپ بترکانند، حالی ام نمیشود. مثل آدم تشنه ای که به آب رسیده باشد هر جمله برایم شدهاست یک جرعه آب گوارا. آب خنک، صاف و زلال که به ام جان میدهد.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #احمد_محمود
✔️ @SokhananeNab
کتاب برایم دنیای تازه ای است. حرفهای تازه و کارهای تازه. همچین جذب نوشتههای کتاب میشوم که اگر بیخ گوشم توپ بترکانند، حالی ام نمیشود. مثل آدم تشنه ای که به آب رسیده باشد هر جمله برایم شدهاست یک جرعه آب گوارا. آب خنک، صاف و زلال که به ام جان میدهد.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #احمد_محمود
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
خیلی از چیزهای بیاهمیت برای زندگی ضروری است. اصلاً مجموعه ای از چیزهای به ظاهر بیاهمیت، زندگی را تشکیل میدهد. زندگی یعنی همین!
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #احمد_محمود
✔️ @SokhananeNab
خیلی از چیزهای بیاهمیت برای زندگی ضروری است. اصلاً مجموعه ای از چیزهای به ظاهر بیاهمیت، زندگی را تشکیل میدهد. زندگی یعنی همین!
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #احمد_محمود
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
گفت: دارم آخرین سیگار رو دود میکنم و نمی دونی چه لذتی داره. دلم می خواد ریزه ریزه تا آخرش دود کنم…گفتم: من هنوز یک بسته ده تایی دست نخورده دارم و بسته سیگار را از جیب فرنجم بیرون آوردم.
گفت: نمیگفتی بهتر بود. همیشه کیف دود کردن آخرین سیگار خیلی لذت می ده که تو زایلش کردی!
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #احمد_محمود
✔️ @SokhananeNab
گفت: دارم آخرین سیگار رو دود میکنم و نمی دونی چه لذتی داره. دلم می خواد ریزه ریزه تا آخرش دود کنم…گفتم: من هنوز یک بسته ده تایی دست نخورده دارم و بسته سیگار را از جیب فرنجم بیرون آوردم.
گفت: نمیگفتی بهتر بود. همیشه کیف دود کردن آخرین سیگار خیلی لذت می ده که تو زایلش کردی!
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #احمد_محمود
✔️ @SokhananeNab
🕰 امروز ۲۵ دسامبر سالروز درگذشت چارلی چاپلین
سِر چارلز اسپنسر چاپلین (زادهٔ ۱۶ آوریل ۱۸۸۹ – درگذشتهٔ ۲۵ دسامبر ۱۹۷۷)، معروف به چارلی چاپلین و چارلی، یکی از بزرگترین و مشهورترین بازیگران و کارگردانان سینما و همچنین آهنگساز برجستهٔ هالیوود و برندهٔ جایزه اسکار است. بیشتر فیلمهای او کمدی و صامت هستند. چاپلین در زمینههای سینما و تئاتر ۷۷ سال (۱۸۹۹–۱۹۷۶) فعالیت کرد که شروع فعالیتهای وی از سالن ویکتوریا انگلستان به عنوان پسربچهای آغاز شد و تا ۸۷ سالگی ادامه یافت. وی در سال ۱۹۱۹ همراه با تعدادی از دوستان سینمایی خود اتحادیهٔ سینماگران را تأسیس کرد.
چاپلین یکی از محبوبترین و بزرگترین هنرمندان قرن بیستم میلادی و تاریخ سینما است. وی در طول دوران فعالیت هنریاش، سه بار موفق به گرفتن جایزه اسکار شد.
چاپلین خود ادعا میکرد که در سال ۱۸۸۹ در محلهای در جنوب لندن متولد شدهاست؛ یعنی تنها چهار روز پیش از تولد هیتلر که چاپلین وی را در دیکتاتور بزرگ مورد تمسخر قرار داد. اما سازمانهای اطلاعاتی تاکنون به مدرک دقیقی مبنی بر مکان و زمان تولد وی دست نیافتهاند.
خانوادهٔ چاپلین بیش از ۴۰ سال پس از مرگ وی نامهای در کشویی قفلشده پیدا کردند که در آن اشاره شده بود که چاپلین در کمپ کولیها در اسمسویک در نزدیکی بیرمنگام متولد شدهاست. این نامه در اوایل دههٔ ۱۹۷۰ توسط جک هیل به چاپلین فرستاده شدهاست. در این نامه گفته شدهاست که عمهٔ او یک ملکهٔ کولی بودهاست و او در کاروان عمهاش متولد شدهاست.
والدین چاپلین هر دو هنرمندانی در سالن بزرگ لندن بودند و هر دو بازیگر و آوازه خوان، اما پیش از آنکه چاپلین سه ساله شود از هم جدا شدند. مشهور است که نام مادر چاپلین هنا است. چارلی آواز خواندن را از مادرش آموخت. پدرش الکلی شد و کمتر با چارلی ارتباط داشت. بعدها مادر چاپلین دچار بیماری روانی شد و در یک آسایشگاه در حوالی لندن بستری گردید. مستخدمهٔ پدر، چارلی را به همراه برادرش به مدرسه فرستاد و پدر چارلی زمانی که او ۱۲ ساله بود درگذشت.
بیماری مادر چاپلین از آنجایی آغاز شد که در یکی از اجراهای زنده تئاتر در لندن که برای سربازان اجرا میشد، یکی از اجسامی که سربازان مست به روی صحنه پرتاب میکردند به سر مادرش برخورد کرد و مادر چاپلین خونآلود و اشکریزان به پشت صحنه رفت و چاپلین پنجساله به روی صحنه آمد تا تماشاچیان عصبانی را با خواندن آهنگی سرگرم و آرام کند.
با بستریشدن مادر، چارلی و برادرش رابطهٔ عمیقتری پیدا کردند و هر دو با استعداد بالایی که داشتند در همین سالن قدیمی که پدر و مادرشان در آن کار میکردند، مشغول به کار شدند. در سال ۱۹۲۸ مادر چارلی ۷ سال پس از انتقال وی توسط پسرانش به هالیوود درگذشت. سالهای پس از مرگ مادر و فقر و استیصال برادران چاپلین تأثیر زیادی بر فضای فیلمهای چاپلین در سالهای بعد گذاشت. بعدها چارلی از وجود برادری ناتنی از سمت مادر آگاه میشود به نام «ویلر دریدن» که بعدها این برادر به برادران دیگر در هالیوود و استودیو چاپلین میپیوندد.
چاپلین درمورد مادرش میگفت: اگر مادرم نبود شک دارم که میتوانستم در پانتومیم موفقیتی کسب کنم. او یکی از بزرگترین هنرمندان پانتومیم بود که تاکنون دیدهام.
چاپلین از سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۲ بههمراه فرد کارنو سراسر آمریکا را دوره کرد و نمایش تئاتر اجرا میکرد. چاپلین در زمان همکاری با شرکت کارنو در آمریکا هماتاقی استن لورل بود. استنلی به انگلیس بازگشت اما چاپلین در آمریکا ماند. در سال ۱۹۱۳ بازی چاپلین مورد توجه یکی از فیلمسازان قرار گرفت و از آن پس با شرکت فیلمسازی کی استون همکاری کرد. وی نخستین فیلم خود را با نام ساختن یک زندگی که فیلم کمدی بود در سال ۱۹۱۴ آغاز کرد. چاپلین در این شرکت و با این فیلم بهسرعت به شهرت رسید.
شخصیت چاپلین بیشتر به عنوان «آواره» شهرت یافت که در زبانهای مختلف دنیا مفهومی به مانند فردی ولگرد با رفتارهای پیچیده اما بزرگ منشانه داشت.
در سال ۱۹۱۶ شرکت فیلم موچوال مبلغ ۶۷۰ هزار دلار با چاپلین قرارداد بست و در مدت ۱۸ ماه وی ۱۲ فیلم بلند کمدی برای آنها ساخت که در این نوع از ویژگی ممتازی در تاریخ سینما برخوردار بودند. در واقع تمام فیلمهای که در این شرکت ساخته شد، به یک اثر کلاسیک سینمای کمدی تبدیل شدند. در پایان این سالها آمریکا وارد جنگ جهانی شد و چاپلین دورهٔ جدیدی از سینمای خود را با دوستانش آغاز کرد. چاپلین از سال ۱۹۱۸ در استودیوی خود مشغول به کار شد. تمام فیلمهای پیشین، دوباره ویرایش و کات شدند و در سالهای مختلف موسیقی و تدوین جدید صورت گرفت.
در حدود سال ۱۹۵۰ جنگ سرد به اوج خود رسیده بود و در آمریکا ترس شدیدی از کمونیستها بوجود آمده بود. در آن سال سناتوری به نام جوزف مککارتی اعلام کرد لیستی بلند بالا از چند کمونیست معروف دارد. نام چارلی چاپلین نیز در آن لیست بود.
سِر چارلز اسپنسر چاپلین (زادهٔ ۱۶ آوریل ۱۸۸۹ – درگذشتهٔ ۲۵ دسامبر ۱۹۷۷)، معروف به چارلی چاپلین و چارلی، یکی از بزرگترین و مشهورترین بازیگران و کارگردانان سینما و همچنین آهنگساز برجستهٔ هالیوود و برندهٔ جایزه اسکار است. بیشتر فیلمهای او کمدی و صامت هستند. چاپلین در زمینههای سینما و تئاتر ۷۷ سال (۱۸۹۹–۱۹۷۶) فعالیت کرد که شروع فعالیتهای وی از سالن ویکتوریا انگلستان به عنوان پسربچهای آغاز شد و تا ۸۷ سالگی ادامه یافت. وی در سال ۱۹۱۹ همراه با تعدادی از دوستان سینمایی خود اتحادیهٔ سینماگران را تأسیس کرد.
چاپلین یکی از محبوبترین و بزرگترین هنرمندان قرن بیستم میلادی و تاریخ سینما است. وی در طول دوران فعالیت هنریاش، سه بار موفق به گرفتن جایزه اسکار شد.
چاپلین خود ادعا میکرد که در سال ۱۸۸۹ در محلهای در جنوب لندن متولد شدهاست؛ یعنی تنها چهار روز پیش از تولد هیتلر که چاپلین وی را در دیکتاتور بزرگ مورد تمسخر قرار داد. اما سازمانهای اطلاعاتی تاکنون به مدرک دقیقی مبنی بر مکان و زمان تولد وی دست نیافتهاند.
خانوادهٔ چاپلین بیش از ۴۰ سال پس از مرگ وی نامهای در کشویی قفلشده پیدا کردند که در آن اشاره شده بود که چاپلین در کمپ کولیها در اسمسویک در نزدیکی بیرمنگام متولد شدهاست. این نامه در اوایل دههٔ ۱۹۷۰ توسط جک هیل به چاپلین فرستاده شدهاست. در این نامه گفته شدهاست که عمهٔ او یک ملکهٔ کولی بودهاست و او در کاروان عمهاش متولد شدهاست.
والدین چاپلین هر دو هنرمندانی در سالن بزرگ لندن بودند و هر دو بازیگر و آوازه خوان، اما پیش از آنکه چاپلین سه ساله شود از هم جدا شدند. مشهور است که نام مادر چاپلین هنا است. چارلی آواز خواندن را از مادرش آموخت. پدرش الکلی شد و کمتر با چارلی ارتباط داشت. بعدها مادر چاپلین دچار بیماری روانی شد و در یک آسایشگاه در حوالی لندن بستری گردید. مستخدمهٔ پدر، چارلی را به همراه برادرش به مدرسه فرستاد و پدر چارلی زمانی که او ۱۲ ساله بود درگذشت.
بیماری مادر چاپلین از آنجایی آغاز شد که در یکی از اجراهای زنده تئاتر در لندن که برای سربازان اجرا میشد، یکی از اجسامی که سربازان مست به روی صحنه پرتاب میکردند به سر مادرش برخورد کرد و مادر چاپلین خونآلود و اشکریزان به پشت صحنه رفت و چاپلین پنجساله به روی صحنه آمد تا تماشاچیان عصبانی را با خواندن آهنگی سرگرم و آرام کند.
با بستریشدن مادر، چارلی و برادرش رابطهٔ عمیقتری پیدا کردند و هر دو با استعداد بالایی که داشتند در همین سالن قدیمی که پدر و مادرشان در آن کار میکردند، مشغول به کار شدند. در سال ۱۹۲۸ مادر چارلی ۷ سال پس از انتقال وی توسط پسرانش به هالیوود درگذشت. سالهای پس از مرگ مادر و فقر و استیصال برادران چاپلین تأثیر زیادی بر فضای فیلمهای چاپلین در سالهای بعد گذاشت. بعدها چارلی از وجود برادری ناتنی از سمت مادر آگاه میشود به نام «ویلر دریدن» که بعدها این برادر به برادران دیگر در هالیوود و استودیو چاپلین میپیوندد.
چاپلین درمورد مادرش میگفت: اگر مادرم نبود شک دارم که میتوانستم در پانتومیم موفقیتی کسب کنم. او یکی از بزرگترین هنرمندان پانتومیم بود که تاکنون دیدهام.
چاپلین از سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۲ بههمراه فرد کارنو سراسر آمریکا را دوره کرد و نمایش تئاتر اجرا میکرد. چاپلین در زمان همکاری با شرکت کارنو در آمریکا هماتاقی استن لورل بود. استنلی به انگلیس بازگشت اما چاپلین در آمریکا ماند. در سال ۱۹۱۳ بازی چاپلین مورد توجه یکی از فیلمسازان قرار گرفت و از آن پس با شرکت فیلمسازی کی استون همکاری کرد. وی نخستین فیلم خود را با نام ساختن یک زندگی که فیلم کمدی بود در سال ۱۹۱۴ آغاز کرد. چاپلین در این شرکت و با این فیلم بهسرعت به شهرت رسید.
شخصیت چاپلین بیشتر به عنوان «آواره» شهرت یافت که در زبانهای مختلف دنیا مفهومی به مانند فردی ولگرد با رفتارهای پیچیده اما بزرگ منشانه داشت.
در سال ۱۹۱۶ شرکت فیلم موچوال مبلغ ۶۷۰ هزار دلار با چاپلین قرارداد بست و در مدت ۱۸ ماه وی ۱۲ فیلم بلند کمدی برای آنها ساخت که در این نوع از ویژگی ممتازی در تاریخ سینما برخوردار بودند. در واقع تمام فیلمهای که در این شرکت ساخته شد، به یک اثر کلاسیک سینمای کمدی تبدیل شدند. در پایان این سالها آمریکا وارد جنگ جهانی شد و چاپلین دورهٔ جدیدی از سینمای خود را با دوستانش آغاز کرد. چاپلین از سال ۱۹۱۸ در استودیوی خود مشغول به کار شد. تمام فیلمهای پیشین، دوباره ویرایش و کات شدند و در سالهای مختلف موسیقی و تدوین جدید صورت گرفت.
در حدود سال ۱۹۵۰ جنگ سرد به اوج خود رسیده بود و در آمریکا ترس شدیدی از کمونیستها بوجود آمده بود. در آن سال سناتوری به نام جوزف مککارتی اعلام کرد لیستی بلند بالا از چند کمونیست معروف دارد. نام چارلی چاپلین نیز در آن لیست بود.
او زمانی که برای اولین نمایش فیلم روشنیهای صحنه به لندن سفر میکرد از اخراج خود از آمریکا با خبر شد. به این ترتیب چاپلین به همراه خانوادهاش از ژانویهٔ ۱۹۵۳ در خانهٔ زیبایی در کرسیر-سور-وو وه در سوئیس زندگی کرد و تا سال ۱۹۷۲ به آمریکا بازنگشت.
در اوایل سال ۲۰۱۲، اداره اطلاعات داخلی بریتانیا (MI5) گزارشی را منتشر کرد که نشان میداد چارلی چاپلین به درخواست آمریکا و به خاطر «گرایشهای کمونیستی» در دورهای توسط این اداره تحت نظر و بازرسی قرار داشتهاست. اما هیچگاه نتوانستند مدرکی دال بر ارتباط چارلی چاپلین و گروههای کمونیستی بیابند.
چاپلین در زندگی شخصی چندین بار ازدواج کرد. اولین ازدواج چارلی در اکتبر سال ۱۹۱۸ با میلدرد هریس بود. دختر بانمکی که چارلی را یاد عشق نافرجامش، هتی کلی میانداخت که در سال ۱۹۰۸ عاشق او شده بود. عشقی که از همان ابتدا مورد مخالفت خانوادهٔ هتی قرار گرفت. ازدواج چارلی با میلدرد پس از دو سال یعنی در آوریل ۱۹۲۰ به جدایی کشیده شد. نتیجهٔ این ازدواج یک فرزند پسر بود که تنها سه روز عمر کرد.
چارلی در نوامبر ۱۹۲۴ با هنرپیشهٔ نقش اول فیلم پسر بچه یعنی لیتا گری ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو فرزند پسر به نامهای سیدنی و چارلز بودند. اما تنها بعد از دو سال این ازدواج نیز به جدایی کشیده شد.
در سال ۱۹۳۶ چاپلین بار دیگر با یک بازیگر ازدواج کرد. پائولت گدارد بازیگر نقش دختر بیخانمان در فیلم عصر جدید که با چارلی ازدواج کرد. این ازدواج نیز در سال ۱۹۴۲ به جدایی انجامید.
در سال ۱۹۴۲ او با دختر یک نمایشنامهنویس معروف آمریکایی به نام یوجین اونیل آشنا شد. نام آن دختر اونا اونیل بود. با اینکه پدر دختر با این ازدواج مخالف بود اما این ازدواج صورت گرفت. چارلی پنجاه و چهار ساله با یک دختر هجده ساله ازدواج کرده بود. این ازدواج در ۱۶ ژوئن سال ۱۹۴۳ انجام گرفت. اولین حاصل این ازدواج دختری به نام جرالدین بود. با اینکه اختلاف سن چارلی و اونا سی و شش سال بود اما این ازدواج پر دوامترین ازدواج چارلی بود و این دو تا پایان عمر کنار یکدیگر بودند.
او داستان اوایل زندگی خویش را در کتابی تحت عنوان «داستان کودکی من» نوشتهاست. این کتاب مربوط به دورانی است که چاپلین هنوز مشهور نشده بود.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✔️ @SokhananeNab
در اوایل سال ۲۰۱۲، اداره اطلاعات داخلی بریتانیا (MI5) گزارشی را منتشر کرد که نشان میداد چارلی چاپلین به درخواست آمریکا و به خاطر «گرایشهای کمونیستی» در دورهای توسط این اداره تحت نظر و بازرسی قرار داشتهاست. اما هیچگاه نتوانستند مدرکی دال بر ارتباط چارلی چاپلین و گروههای کمونیستی بیابند.
چاپلین در زندگی شخصی چندین بار ازدواج کرد. اولین ازدواج چارلی در اکتبر سال ۱۹۱۸ با میلدرد هریس بود. دختر بانمکی که چارلی را یاد عشق نافرجامش، هتی کلی میانداخت که در سال ۱۹۰۸ عاشق او شده بود. عشقی که از همان ابتدا مورد مخالفت خانوادهٔ هتی قرار گرفت. ازدواج چارلی با میلدرد پس از دو سال یعنی در آوریل ۱۹۲۰ به جدایی کشیده شد. نتیجهٔ این ازدواج یک فرزند پسر بود که تنها سه روز عمر کرد.
چارلی در نوامبر ۱۹۲۴ با هنرپیشهٔ نقش اول فیلم پسر بچه یعنی لیتا گری ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو فرزند پسر به نامهای سیدنی و چارلز بودند. اما تنها بعد از دو سال این ازدواج نیز به جدایی کشیده شد.
در سال ۱۹۳۶ چاپلین بار دیگر با یک بازیگر ازدواج کرد. پائولت گدارد بازیگر نقش دختر بیخانمان در فیلم عصر جدید که با چارلی ازدواج کرد. این ازدواج نیز در سال ۱۹۴۲ به جدایی انجامید.
در سال ۱۹۴۲ او با دختر یک نمایشنامهنویس معروف آمریکایی به نام یوجین اونیل آشنا شد. نام آن دختر اونا اونیل بود. با اینکه پدر دختر با این ازدواج مخالف بود اما این ازدواج صورت گرفت. چارلی پنجاه و چهار ساله با یک دختر هجده ساله ازدواج کرده بود. این ازدواج در ۱۶ ژوئن سال ۱۹۴۳ انجام گرفت. اولین حاصل این ازدواج دختری به نام جرالدین بود. با اینکه اختلاف سن چارلی و اونا سی و شش سال بود اما این ازدواج پر دوامترین ازدواج چارلی بود و این دو تا پایان عمر کنار یکدیگر بودند.
او داستان اوایل زندگی خویش را در کتابی تحت عنوان «داستان کودکی من» نوشتهاست. این کتاب مربوط به دورانی است که چاپلین هنوز مشهور نشده بود.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
گاهی هیچ چیزی برای از دست دادن ندارم، لم میدهم و به بدبختیهایم لبخند میزنم...
مردم فکر میکنند هیچ مشکلی ندارم، اما زندگی بدون مشکل فقط یک خواب است... آدم هم نمیتواند همیشه بخوابد!
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #چارلی_چاپلین
✔️ @SokhananeNab
گاهی هیچ چیزی برای از دست دادن ندارم، لم میدهم و به بدبختیهایم لبخند میزنم...
مردم فکر میکنند هیچ مشکلی ندارم، اما زندگی بدون مشکل فقط یک خواب است... آدم هم نمیتواند همیشه بخوابد!
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #چارلی_چاپلین
✔️ @SokhananeNab
ازدواج مثل بازار رفتن است تا پول و احتیاج و اراده نداری بازار نرو!
✍ #چارلی_چاپلین
➕ Channel :
✔️ @SokhananeNab
✍ #چارلی_چاپلین
➕ Channel :
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
بدون شجاعت به هدفهایتان نمیرسید
شجاعت مستلزم آن است که مسائل و امیدهایتان را با اشخاصی که مایل باشند شجاعت خود را با شما سهیم شوند درمیان بگذارید.
شجاعت یعنی از خود بیرون آمدن، یعنی شجاعت خود را به دیگران دادن.
شجاعت یعنی ظرفیت دوباره آغاز کردن در آن زمان که همه چیز بر خلاف میل به جریان می افتد..
یعنی به این نتیجه رسیدن که کاری را بیش از شناسایی قوت خود انجام می دهید.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #ماکسول_مالتز
📕 خودشکوفایی
✔️ @SokhananeNab
بدون شجاعت به هدفهایتان نمیرسید
شجاعت مستلزم آن است که مسائل و امیدهایتان را با اشخاصی که مایل باشند شجاعت خود را با شما سهیم شوند درمیان بگذارید.
شجاعت یعنی از خود بیرون آمدن، یعنی شجاعت خود را به دیگران دادن.
شجاعت یعنی ظرفیت دوباره آغاز کردن در آن زمان که همه چیز بر خلاف میل به جریان می افتد..
یعنی به این نتیجه رسیدن که کاری را بیش از شناسایی قوت خود انجام می دهید.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #ماکسول_مالتز
📕 خودشکوفایی
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
مردم ما کار خوب را برای خوب بودنِ فی نفسه آن انجام نمیدهند بلکه آن را برای بدست آوردن جایگاهی در بهشت انجام میدهند. این یعنی معامله کردن با خدا. خدایا من کارهایی که تو گفتی را انجام میدهم و از کارهایی که نهی کردی دوری میکنم، تو هم به جاش یه قصر از طلا تو بهشتت به من بده و باغهایی که توش جوی شیر و عسل روونه و حوری و غلمان و ...!
این طرز تفکریست که در جامعه ی ما وجود دارد. اما آیا ما فقط برای همین است که وجود داریم و چسبیدهایم به این کرهی کوچک که به دور ستارهای کوچک میچرخد در کهکشانی که خود ذره ی غباری بیش نیست از عظمت چیزهایی که در این جهان وجود دارد؟
آیا همهی اینها وجود دارد که ما جاودانه شیر و عسل بخوریم و با حوری و پری بپریم و اون هم خالدین فیها؟ آخرش که چی؟
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #محمدعلی_جمالزاده
📙 صحرای محشر
✔️ @SokhananeNab
مردم ما کار خوب را برای خوب بودنِ فی نفسه آن انجام نمیدهند بلکه آن را برای بدست آوردن جایگاهی در بهشت انجام میدهند. این یعنی معامله کردن با خدا. خدایا من کارهایی که تو گفتی را انجام میدهم و از کارهایی که نهی کردی دوری میکنم، تو هم به جاش یه قصر از طلا تو بهشتت به من بده و باغهایی که توش جوی شیر و عسل روونه و حوری و غلمان و ...!
این طرز تفکریست که در جامعه ی ما وجود دارد. اما آیا ما فقط برای همین است که وجود داریم و چسبیدهایم به این کرهی کوچک که به دور ستارهای کوچک میچرخد در کهکشانی که خود ذره ی غباری بیش نیست از عظمت چیزهایی که در این جهان وجود دارد؟
آیا همهی اینها وجود دارد که ما جاودانه شیر و عسل بخوریم و با حوری و پری بپریم و اون هم خالدین فیها؟ آخرش که چی؟
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #محمدعلی_جمالزاده
📙 صحرای محشر
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
عموما دیده می شود انها که سنگِ عدالت اجتماعی را بر سینه می زنند نمی دانند از چه دفاع می کنند. و آنها که آن را رد می کنند نمی دانند چه چیز را رد می کنند و آنهایی هم که می خواهند اصلاح کنند نمیدانند چه چیز را میخواهند اصلاح کنند. در نتیجه، در دنیای سوم، ما شاهد کارهای پرهزینه کارشناسی در حوزه حقوقی و پارلمانی هستیم که پس از تصویب یکسره به زباله دان می روند. و اگر هم تلاشی در اجرای آن بشود جز نکبت چیزی حاصل نمی شود.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #علی_رضاقلی
📓 جامعه شناسی نخبه کشی
✔️ @SokhananeNab
عموما دیده می شود انها که سنگِ عدالت اجتماعی را بر سینه می زنند نمی دانند از چه دفاع می کنند. و آنها که آن را رد می کنند نمی دانند چه چیز را رد می کنند و آنهایی هم که می خواهند اصلاح کنند نمیدانند چه چیز را میخواهند اصلاح کنند. در نتیجه، در دنیای سوم، ما شاهد کارهای پرهزینه کارشناسی در حوزه حقوقی و پارلمانی هستیم که پس از تصویب یکسره به زباله دان می روند. و اگر هم تلاشی در اجرای آن بشود جز نکبت چیزی حاصل نمی شود.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #علی_رضاقلی
📓 جامعه شناسی نخبه کشی
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
این زندگی من است! هر کس دیروز مرا دیده، جوان شکسته و ناخوشی دیده است ولی امروز پیرمرد قوزی می بیند که موهای سفید، چشم های واسوخته و لب شکری دارد. من می ترسم از پنجره ی اطاقم به بیرون نگاه بکنم، در آینه بخودم نگاه کنم. چون همه جا سایه های مضاعف خود را می بینم -اما برای این که بتوانم زندگی خودم را برای سایه خمیده ام شرح بدهم باید یک حکایت نقل بکنم... چقدر حکایت هایی راجع به ایام طفولیت، راجع به عشق، جماع، عروسی و مرگ وجود دارد و هیچ کدام حقیقت ندارد.. من از قصه ها و عبارت پردازی خسته شده ام. من سعی خواهم کرد که این خوشه را بفشارم ولی آیا در آن کمترین اثر از حقیقت وجود خواهد داشت یا نه -این را دیگر نمی دانم- من نمی دانم کجا هستم و این تکه آسمان بالای سرم، یا این چند وجب زمینی که رویش نشسته ام مال نیشابور یا بلخ و یا بنارس است. در هر صورت من به هیچ چیز اطمینان ندارم.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #صادق_هدایت
📙 بوف کور
✔️ @SokhananeNab
این زندگی من است! هر کس دیروز مرا دیده، جوان شکسته و ناخوشی دیده است ولی امروز پیرمرد قوزی می بیند که موهای سفید، چشم های واسوخته و لب شکری دارد. من می ترسم از پنجره ی اطاقم به بیرون نگاه بکنم، در آینه بخودم نگاه کنم. چون همه جا سایه های مضاعف خود را می بینم -اما برای این که بتوانم زندگی خودم را برای سایه خمیده ام شرح بدهم باید یک حکایت نقل بکنم... چقدر حکایت هایی راجع به ایام طفولیت، راجع به عشق، جماع، عروسی و مرگ وجود دارد و هیچ کدام حقیقت ندارد.. من از قصه ها و عبارت پردازی خسته شده ام. من سعی خواهم کرد که این خوشه را بفشارم ولی آیا در آن کمترین اثر از حقیقت وجود خواهد داشت یا نه -این را دیگر نمی دانم- من نمی دانم کجا هستم و این تکه آسمان بالای سرم، یا این چند وجب زمینی که رویش نشسته ام مال نیشابور یا بلخ و یا بنارس است. در هر صورت من به هیچ چیز اطمینان ندارم.
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #صادق_هدایت
📙 بوف کور
✔️ @SokhananeNab
📚📚📚
به همین سادگی است.
آدم این همه به خودش مغرور است
که خیال می کند هیچوقت از کار نمی افتد،
بعد یکباره می بیند که دنیا
با سرعت دور می شود و او جا مانده است...
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #عباس_معروفی
✔️ @SokhananeNab
به همین سادگی است.
آدم این همه به خودش مغرور است
که خیال می کند هیچوقت از کار نمی افتد،
بعد یکباره می بیند که دنیا
با سرعت دور می شود و او جا مانده است...
📚 #کانال_سخنان_ناب
✍ #عباس_معروفی
✔️ @SokhananeNab