Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📷 شعر خوانی در حضور استاد علیرضا بدیع - شب شعر "ماه و ماهی"
محمد پارسا مظاهری
پزشکی ورودی ٩٩ علوم پزشکی تهران
#جوانه #سها #شب_شعر #شب_شعر_سها_٢
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
محمد پارسا مظاهری
پزشکی ورودی ٩٩ علوم پزشکی تهران
#جوانه #سها #شب_شعر #شب_شعر_سها_٢
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
آخر نگفتی
برای درمیانگرفتن نوازش بَرهایت
کدام ناشدنی را
رنگ امکان بپوشانم؟!
نگفتی
سیل چَشمان خونینم را
نصیب چه شب مهآلودی کنم
تا به اندکامید غصب آن نگارهٔ دریغشده
قلبم قدری بتپد
نگفتی
سجودِ به درگاه کدام خدا
کوچکدمی از عطر قفایت را
ارمغانم میکند
همانا
دور نیست که بیقبله
عبادتت میکنم
نگفتی
سنگ سنگین غمهای عشق تو را
بر چه استوارکوهی نهم
تا پیرمردی خمیده نگردد
نگفتی
مغروق هزارراه گیسوانت
کورهراهی به بیرون ندارد
آهنگ رفتن نیست
لیکن
صاحبخانه
آزردهخاطر گشته است
نگفتی و بسیار دیگر نگفتی
من میگویم
میگویم که در نداشتنت
لحظهلحظه
نبودنت را نفس میکشم
میگویم
قطار درد پردودی شدهام
که میان آدمیان میگردد
و افسانهٔ لعبتهایت را
میهمان آفاق میکند
میگویم
مدتهاست بهجای تو
زود به آغوش بستر میدوم
اینگونه میتوان در تاریکخانه
به تماشای سینمایی محض تو نشست
میگویم
در عطش ایام آسوده سخنگفتن
کلک میفرسایم
تا دستکم واژههایم
راهی به دام دیدگانت یابند
میگویم
از باتونبودن نه
از تونبودن خرسندم
چراکه سراب روی طنیناندازت
همان تکیهگاه شور و شیرین من است
میگویم و روزی خواهند گفت
طفلکی پسرک!
خواهند گفت
در خواستگاری خواستنش ناکام ماند
پسرک اما
عاجز از راندن خاک
فارغ از گردش گردندهٔ لال
در سویدای دلش
همچُنان خواستنت را
چکامه میکند
#محمدپارسا_مظاهری
پزشکی ورودی ٩٩ علوم پزشکی تهران
#جوانه #سها #شب_شعر #شب_شعر_سها_٢
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
برای درمیانگرفتن نوازش بَرهایت
کدام ناشدنی را
رنگ امکان بپوشانم؟!
نگفتی
سیل چَشمان خونینم را
نصیب چه شب مهآلودی کنم
تا به اندکامید غصب آن نگارهٔ دریغشده
قلبم قدری بتپد
نگفتی
سجودِ به درگاه کدام خدا
کوچکدمی از عطر قفایت را
ارمغانم میکند
همانا
دور نیست که بیقبله
عبادتت میکنم
نگفتی
سنگ سنگین غمهای عشق تو را
بر چه استوارکوهی نهم
تا پیرمردی خمیده نگردد
نگفتی
مغروق هزارراه گیسوانت
کورهراهی به بیرون ندارد
آهنگ رفتن نیست
لیکن
صاحبخانه
آزردهخاطر گشته است
نگفتی و بسیار دیگر نگفتی
من میگویم
میگویم که در نداشتنت
لحظهلحظه
نبودنت را نفس میکشم
میگویم
قطار درد پردودی شدهام
که میان آدمیان میگردد
و افسانهٔ لعبتهایت را
میهمان آفاق میکند
میگویم
مدتهاست بهجای تو
زود به آغوش بستر میدوم
اینگونه میتوان در تاریکخانه
به تماشای سینمایی محض تو نشست
میگویم
در عطش ایام آسوده سخنگفتن
کلک میفرسایم
تا دستکم واژههایم
راهی به دام دیدگانت یابند
میگویم
از باتونبودن نه
از تونبودن خرسندم
چراکه سراب روی طنیناندازت
همان تکیهگاه شور و شیرین من است
میگویم و روزی خواهند گفت
طفلکی پسرک!
خواهند گفت
در خواستگاری خواستنش ناکام ماند
پسرک اما
عاجز از راندن خاک
فارغ از گردش گردندهٔ لال
در سویدای دلش
همچُنان خواستنت را
چکامه میکند
#محمدپارسا_مظاهری
پزشکی ورودی ٩٩ علوم پزشکی تهران
#جوانه #سها #شب_شعر #شب_شعر_سها_٢
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
"نمایش کرگدن" به کارگردانی فرهاد آئیش سال 1387 جزو پر بازدید ترین نمایش های کرگدن بود که ستاره های بزرگ تئاتر و سینما در آن حضور داشتند.
هنر آئیش در ترکیب طنز و فلسفه در این نمایش نقطه قوت او بود که به بهترین نحو آن را اجرا و جزو خاطره انگیز ترین اجراهای کرگدن در تالار اصلی تئاتر شهر تهران کرد.
پرده دوم این نمایشنامه دوشنبه ٢۶ تیر ماه ساعت ١۶ قراره خونده بشه... منتظرتون هستیم! 😍
🕰 دوشنبه ٢۶ تیر ماه ١۴٠٢ ، ساعت ١۶
🏠 دانشکده پزشکی، انتهای غربی سالن شهدا، تالار دکتر معتمدی
📌برای انتخاب نقش به آیدی تلگرامی @Mp_M80 پیام بدین
نمایشنامه رو از اینجا بخونین 😉
#نمایشنامه_خوانی #سها #جوانه #حلقهی_ادبی_سها
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
هنر آئیش در ترکیب طنز و فلسفه در این نمایش نقطه قوت او بود که به بهترین نحو آن را اجرا و جزو خاطره انگیز ترین اجراهای کرگدن در تالار اصلی تئاتر شهر تهران کرد.
پرده دوم این نمایشنامه دوشنبه ٢۶ تیر ماه ساعت ١۶ قراره خونده بشه... منتظرتون هستیم! 😍
🕰 دوشنبه ٢۶ تیر ماه ١۴٠٢ ، ساعت ١۶
🏠 دانشکده پزشکی، انتهای غربی سالن شهدا، تالار دکتر معتمدی
📌برای انتخاب نقش به آیدی تلگرامی @Mp_M80 پیام بدین
نمایشنامه رو از اینجا بخونین 😉
#نمایشنامه_خوانی #سها #جوانه #حلقهی_ادبی_سها
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
برای این که یه مقدار بیشتر با شخصیت های پرده دوم آشنا بشی، یه خلاصه از شخصیتها بخونیم 📖
🕰 دوشنبه ٢۶ تیر ماه ١۴٠٢ ، ساعت ١۶
🏠 دانشکده پزشکی، انتهای غربی سالن شهدا، تالار دکتر معتمدی
#نمایشنامه_خوانی #سها #جوانه #حلقهی_ادبی_سها
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
🕰 دوشنبه ٢۶ تیر ماه ١۴٠٢ ، ساعت ١۶
🏠 دانشکده پزشکی، انتهای غربی سالن شهدا، تالار دکتر معتمدی
#نمایشنامه_خوانی #سها #جوانه #حلقهی_ادبی_سها
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
👩🏻⚕🧑🏻⚕ صدای درمان - قسمت اول
شکنجه ای به اسم بخیه
نویسنده: #زهرا_محرمیان_معلم
پزشکی ورودی ٩۶ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#کافه_هنر #صدای_درمان #پزشکی_روایی #قسمت_اول #سها #جوانه
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
شکنجه ای به اسم بخیه
نویسنده: #زهرا_محرمیان_معلم
پزشکی ورودی ٩۶ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#کافه_هنر #صدای_درمان #پزشکی_روایی #قسمت_اول #سها #جوانه
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
🧑🏻⚕👩🏻⚕ صدای درمان ١ - شکنجه ای به اسم بخیه
عصبانی بود و داد و بیداد می کرد. من در راهروی اورژانس بیمارستان مثل تمام استاجر های جدید که با کنجکاوی اطراف را برانداز می کنند، تخته شاسی را به سینه ام فشار داده بودم و سرک می کشیدم به اتاق های مختلف. تازه شرح حال آخرم را گرفته بودم و دنبال رزیدنت عزیز میگشتم تا مهرم را بزند و مثل دانشجوهای نمونه بروم سراغ تکمیل پروگرس نوت هایم. صدایش را که شنیدم نتوانستم مقاومت کنم.
- بیا بریم اتاق عمل سرپایی ببینیم چه خبره
- چه سر و صدایی میاد! کیه داره آخ اوخ می کنه؟
وارد اتاق عمل که شدیم دیدیم مردی به هیبت دو برابر ما روی تخت خوابیده. رزیدنت کلافه به نظر میرسید. یکی از دوستان ما هم کنارش ایستاده بود و به او باند میداد و سعی داشت کمک حال باشد. رفتیم کنارشان. پوست سر بیمار به اندازه ی ده سانت شکاف خورده بود و می خواستند بخیه کنند. با خودم گفتم "زهرا! این دفعه دیگه می تونی! کامل نگاه کن و یاد بگیر!"
آخر دو سه روز پیش اولین بار بود که بخیه زدن میدیدم. مرد بیچاره تاندون دستش پاره شده بود و اینترن طب اورژانس - که معلوم بود تجربه های اولش است - سعی داشت دو تا بخیه بزند. همین که اولین بخیه را شروع کرد داد بیمار رفت هوا و چشمان منم همراه با آن بسته شد! بعد از اولین بخیه مطمئن شدم که اصلا تحمل دیدن شکنجه شدن کسی را ندارم. مرد داد می زد آخ و من هم دستانم را بیشتر فشار میدادم. یک دفعه بوی بتادین تمام سرم را پر کرد، نفسم تنگ شد، سرگیجه گرفتم و احساس کردم اگر همین الان از اتاق خارج نشوم بقیه ی بچه ها باید کمکم کنند! زدم بیرون از اتاق با ناراحتی که "تو میخوای جراح شی؟! این طوری؟! یه بخیه زدن ساده رو هم نتونستی ببینی!" رفتم داخل حیاط بیمارستان. همان طور که آب میوه میخوردم تا حالم سر جایش بیاید به این فکر کردم که واقعا چه شد؟ من از خون نمی ترسیدم. ولی درد کشیدن آن مرد، تلاش فراوان اینترن برای رد کردن سوزن از پوست و بافت های تکه تکه شده زیرش یا بوی شدید بتادین حالم را بد کرده بود. ای کاش میشد در بیمارستان ها برای این حراجات عمیق یا محل های پر عصب سدیشن نسبی به بیمار داد که این قدر درد نکشد. بیمار برای فرار از درد پیش ما می آید، نباید بگذاریم این قدر درد بکشد.
- آخ! خانم دکتر چی کار می کنی!
- چقد غر میزنی آقا، دعوا کردی سرت شکاف برداشته خب باید بخیه بزنیم دیگه
- نمیخواد بخیه، پانسمان کن بریم
- نمیشه
- ببین من که تو رو دوباره میبینم. دم بیمارستان وایمیستم اومدی بیرون نشونت میدم
با خودم گفتم "آره با این همه ماسک و قیافه های شبیه هم معلوم نیست چند نفر رو میخوای ناکار کنی تا برسی به رزیدنت بیچاره!"
- باشه نشونم بده فقط حواست باشه یه هویی خودت کله پا نشی!
تازه دوتا بخیه زده بود و تقریبا ده تا بخیه ی دیگر میخواست. مانده بودم تا کی میخواهد غر بزند.
- اوی اوی اوی اوی! خیل خب خانم دکتر حالا حرصتو رو سر ما خالی نکن! چندتا بخیه میخورم؟
- 20 تا
- چهل بار با همین دستم میزنم تو سرش
- سر من؟
- نه اونی که با قمه زده
خنده ام گرفته بود. خوب بود ماسک داشتم و این آقای به ظاهر لات خنده هایم را نمیدید. رزیدنت مورد نظر ما هم همان موقع ها سر رسید و من هم یاد شرح حالی افتادم که مهر میخواست. همان طور که از اتاق عمل بیرون می رفتم گفتم "خیلی خسته نباشین خانم دکتر".
با خودم فکر می کردم چقدر رزیدنت آرام بود و با تهدید های بیمار شوخی می کرد. انگار بار اولش نبود که این ها را شنیده. اولین باری نیست که یکی درد هایش را سر او خالی می کند و او با خنده و شوخی سعی دارد بیمار را آرام کند. مانده ام اگر او هم عصبانی میشد و از دردهایش می گفت چه کسی گوش می کرد؟ بیماران؟ ما؟ سال بالایی هایش؟ چه کسی دردهای او را درمان می کرد؟
#زهرا_محرمیان_معلم
دانشجوی پزشکی ورودی 96 علوم پزشکی تهران
#کافه_هنر #صدای_درمان #پزشکی_روایی #قسمت_اول #سها #جوانه
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
عصبانی بود و داد و بیداد می کرد. من در راهروی اورژانس بیمارستان مثل تمام استاجر های جدید که با کنجکاوی اطراف را برانداز می کنند، تخته شاسی را به سینه ام فشار داده بودم و سرک می کشیدم به اتاق های مختلف. تازه شرح حال آخرم را گرفته بودم و دنبال رزیدنت عزیز میگشتم تا مهرم را بزند و مثل دانشجوهای نمونه بروم سراغ تکمیل پروگرس نوت هایم. صدایش را که شنیدم نتوانستم مقاومت کنم.
- بیا بریم اتاق عمل سرپایی ببینیم چه خبره
- چه سر و صدایی میاد! کیه داره آخ اوخ می کنه؟
وارد اتاق عمل که شدیم دیدیم مردی به هیبت دو برابر ما روی تخت خوابیده. رزیدنت کلافه به نظر میرسید. یکی از دوستان ما هم کنارش ایستاده بود و به او باند میداد و سعی داشت کمک حال باشد. رفتیم کنارشان. پوست سر بیمار به اندازه ی ده سانت شکاف خورده بود و می خواستند بخیه کنند. با خودم گفتم "زهرا! این دفعه دیگه می تونی! کامل نگاه کن و یاد بگیر!"
آخر دو سه روز پیش اولین بار بود که بخیه زدن میدیدم. مرد بیچاره تاندون دستش پاره شده بود و اینترن طب اورژانس - که معلوم بود تجربه های اولش است - سعی داشت دو تا بخیه بزند. همین که اولین بخیه را شروع کرد داد بیمار رفت هوا و چشمان منم همراه با آن بسته شد! بعد از اولین بخیه مطمئن شدم که اصلا تحمل دیدن شکنجه شدن کسی را ندارم. مرد داد می زد آخ و من هم دستانم را بیشتر فشار میدادم. یک دفعه بوی بتادین تمام سرم را پر کرد، نفسم تنگ شد، سرگیجه گرفتم و احساس کردم اگر همین الان از اتاق خارج نشوم بقیه ی بچه ها باید کمکم کنند! زدم بیرون از اتاق با ناراحتی که "تو میخوای جراح شی؟! این طوری؟! یه بخیه زدن ساده رو هم نتونستی ببینی!" رفتم داخل حیاط بیمارستان. همان طور که آب میوه میخوردم تا حالم سر جایش بیاید به این فکر کردم که واقعا چه شد؟ من از خون نمی ترسیدم. ولی درد کشیدن آن مرد، تلاش فراوان اینترن برای رد کردن سوزن از پوست و بافت های تکه تکه شده زیرش یا بوی شدید بتادین حالم را بد کرده بود. ای کاش میشد در بیمارستان ها برای این حراجات عمیق یا محل های پر عصب سدیشن نسبی به بیمار داد که این قدر درد نکشد. بیمار برای فرار از درد پیش ما می آید، نباید بگذاریم این قدر درد بکشد.
- آخ! خانم دکتر چی کار می کنی!
- چقد غر میزنی آقا، دعوا کردی سرت شکاف برداشته خب باید بخیه بزنیم دیگه
- نمیخواد بخیه، پانسمان کن بریم
- نمیشه
- ببین من که تو رو دوباره میبینم. دم بیمارستان وایمیستم اومدی بیرون نشونت میدم
با خودم گفتم "آره با این همه ماسک و قیافه های شبیه هم معلوم نیست چند نفر رو میخوای ناکار کنی تا برسی به رزیدنت بیچاره!"
- باشه نشونم بده فقط حواست باشه یه هویی خودت کله پا نشی!
تازه دوتا بخیه زده بود و تقریبا ده تا بخیه ی دیگر میخواست. مانده بودم تا کی میخواهد غر بزند.
- اوی اوی اوی اوی! خیل خب خانم دکتر حالا حرصتو رو سر ما خالی نکن! چندتا بخیه میخورم؟
- 20 تا
- چهل بار با همین دستم میزنم تو سرش
- سر من؟
- نه اونی که با قمه زده
خنده ام گرفته بود. خوب بود ماسک داشتم و این آقای به ظاهر لات خنده هایم را نمیدید. رزیدنت مورد نظر ما هم همان موقع ها سر رسید و من هم یاد شرح حالی افتادم که مهر میخواست. همان طور که از اتاق عمل بیرون می رفتم گفتم "خیلی خسته نباشین خانم دکتر".
با خودم فکر می کردم چقدر رزیدنت آرام بود و با تهدید های بیمار شوخی می کرد. انگار بار اولش نبود که این ها را شنیده. اولین باری نیست که یکی درد هایش را سر او خالی می کند و او با خنده و شوخی سعی دارد بیمار را آرام کند. مانده ام اگر او هم عصبانی میشد و از دردهایش می گفت چه کسی گوش می کرد؟ بیماران؟ ما؟ سال بالایی هایش؟ چه کسی دردهای او را درمان می کرد؟
#زهرا_محرمیان_معلم
دانشجوی پزشکی ورودی 96 علوم پزشکی تهران
#کافه_هنر #صدای_درمان #پزشکی_روایی #قسمت_اول #سها #جوانه
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
کانون ادبی هنری سها
👩🏻⚕🧑🏻⚕ صدای درمان - قسمت اول شکنجه ای به اسم بخیه نویسنده: #زهرا_محرمیان_معلم پزشکی ورودی ٩۶ دانشگاه علوم پزشکی تهران #کافه_هنر #صدای_درمان #پزشکی_روایی #قسمت_اول #سها #جوانه @Soha_javaneh @javaneh_tums 🌱
#صدای_درمان
جاییه برای صحبت کردن درمورد بیمارستان، اتفاقاتی که توش میگذره و حتی روزمرگی های شمایی که جزو کادر درمانین... اگه تو هم دوست داری روایت، تجربه ها و اخبار صنفی و هر چیزی که به این فیلد مربوط میشه رو بنویسی و منتشر کنی، منتظرت هستیم... به این آیدی پیام بده 😉
@z_mahramian
#کافه_هنر #صدای_درمان #پزشکی_روایی #سها #جوانه
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
جاییه برای صحبت کردن درمورد بیمارستان، اتفاقاتی که توش میگذره و حتی روزمرگی های شمایی که جزو کادر درمانین... اگه تو هم دوست داری روایت، تجربه ها و اخبار صنفی و هر چیزی که به این فیلد مربوط میشه رو بنویسی و منتشر کنی، منتظرت هستیم... به این آیدی پیام بده 😉
@z_mahramian
#کافه_هنر #صدای_درمان #پزشکی_روایی #سها #جوانه
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
کانون ادبی هنری سها
✨ کانون ادبی هنری سها برگزار می کند... ☑️ یازدهمین جلسه نمایشنامه خوانی 🎙 نمایشنامه خوانی کرگدن (٢) 🦏 نوشته ✍🏻: اوژن یونسکو موسیو پاپیون: بگویید ببینم برانژه، شما هم کرگدن را دیدید؟ بوتار: دانشگاهی ها افکار مجرد دارند و هیچ چیز زندگی را نمیشناسند.…
📷 تصاویر جلسه یازدهم دور هم خوانی
نمایشنامه خوانی کرگدن (٢)
#جوانه #سها #حلقهی_ادبی_سها #نمایشنامه_خوانی
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
نمایشنامه خوانی کرگدن (٢)
#جوانه #سها #حلقهی_ادبی_سها #نمایشنامه_خوانی
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
Audio
🎙بخشی از #ویس جلسه نمایشنامه خوانی کرگدن ٢ 🦏
#نمایشنامه_خوانی #سها #جوانه #حلقهی_ادبی_سها #پادکست #رادیو_سها #دور_خوانی #قسمت_یازدهم
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
#نمایشنامه_خوانی #سها #جوانه #حلقهی_ادبی_سها #پادکست #رادیو_سها #دور_خوانی #قسمت_یازدهم
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
🍰 کیک سینما - ١٠
فیلم C'mon C'mon (2021)
⭐️ IMDB: 7.4/10
#کافه_هنر #کیک_سینما #معرفی_فیلم #قسمت_دهم #سها #جوانه
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
فیلم C'mon C'mon (2021)
⭐️ IMDB: 7.4/10
#کافه_هنر #کیک_سینما #معرفی_فیلم #قسمت_دهم #سها #جوانه
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱