صبحانه با شعر
@sobhosher
گر وصل ...
سروده: #اوحدی_مراغه_ای عارف و شاعرقرن هفتم متولد شهر مراغه,آرامگاه وي نيز درهمين شهراست.
اجرا : #مریم_رضوی
موسيقي: #ریچارد_کلایدرمن #نوستالژیا
@sobhosher
سروده: #اوحدی_مراغه_ای عارف و شاعرقرن هفتم متولد شهر مراغه,آرامگاه وي نيز درهمين شهراست.
اجرا : #مریم_رضوی
موسيقي: #ریچارد_کلایدرمن #نوستالژیا
@sobhosher
صبحانه با شعر
@sobhosher
هر بامداد ...
سروده: #اوحدی_مراغه_ای عارف و شاعرقرن هفتم متولد شهر مراغه,آرامگاه وي نيز درهمين شهراست.
اجرا : #مریم_رضوی
رادیوگلهای فردا
موسيقي: stay
#Stmatis_SPanoudakis
@sobhosher
سروده: #اوحدی_مراغه_ای عارف و شاعرقرن هفتم متولد شهر مراغه,آرامگاه وي نيز درهمين شهراست.
اجرا : #مریم_رضوی
رادیوگلهای فردا
موسيقي: stay
#Stmatis_SPanoudakis
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
غزل: حضرت #حافظ
آواى: استاد #علی_گلزاده
💐
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم
#حافظ به استقبال غزل زیر ( از #سعدی ) رفته است
غزل ۳۷۱
من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همچنين #اوحدی_مراغه_اى :
اى كه رفتى و نرفتى نفسى از يادم
خاك پاى تو چو گشتم چه دهى بر بادم
ديوان٢٦٤
همچنين #ناصربخارائى:
سرو را ديدم و بالاى تو آمد يادم
ذكر گل كردم و در فكر رخت افتادم
اشاره اى به زيبايى هاى اين غزل
🔺
*زلف برباد مده تا ندهی بربادم
هردوبرباد دادن است اما آن کجا واین کجا
*نازبنیاد مکن تا نَکَنی بنیادم
آن بنیادکردن به معنی پی وریشه گذاشتن
این بنیاد کندن است به معنی ریشه وپی کندن ، آن ساختن است واین خراب کردن
*می مخوربا همه کس تا نخورم خون جگر
هردوخوردنیست وهردوقرمزرنگ
سرمکش تا نکشد سربفلک فریادم
هردوسرکشی است
🔻
@sobhosher
آواى: استاد #علی_گلزاده
💐
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم
#حافظ به استقبال غزل زیر ( از #سعدی ) رفته است
غزل ۳۷۱
من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همچنين #اوحدی_مراغه_اى :
اى كه رفتى و نرفتى نفسى از يادم
خاك پاى تو چو گشتم چه دهى بر بادم
ديوان٢٦٤
همچنين #ناصربخارائى:
سرو را ديدم و بالاى تو آمد يادم
ذكر گل كردم و در فكر رخت افتادم
اشاره اى به زيبايى هاى اين غزل
🔺
*زلف برباد مده تا ندهی بربادم
هردوبرباد دادن است اما آن کجا واین کجا
*نازبنیاد مکن تا نَکَنی بنیادم
آن بنیادکردن به معنی پی وریشه گذاشتن
این بنیاد کندن است به معنی ریشه وپی کندن ، آن ساختن است واین خراب کردن
*می مخوربا همه کس تا نخورم خون جگر
هردوخوردنیست وهردوقرمزرنگ
سرمکش تا نکشد سربفلک فریادم
هردوسرکشی است
🔻
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
غزل: حضرت #حافظ
آواى: استاد #علی_گلزاده
💐
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم
#حافظ به استقبال غزل زیر ( از #سعدی ) رفته است
غزل ۳۷۱
من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همچنين #اوحدی_مراغه_اى :
اى كه رفتى و نرفتى نفسى از يادم
خاك پاى تو چو گشتم چه دهى بر بادم
ديوان٢٦٤
همچنين #ناصربخارائى:
سرو را ديدم و بالاى تو آمد يادم
ذكر گل كردم و در فكر رخت افتادم
اشاره اى به زيبايى هاى اين غزل
🔺
*زلف برباد مده تا ندهی بربادم
هردوبرباد دادن است اما آن کجا واین کجا
*نازبنیاد مکن تا نَکَنی بنیادم
آن بنیادکردن به معنی پی وریشه گذاشتن
این بنیاد کندن است به معنی ریشه وپی کندن ، آن ساختن است واین خراب کردن
*می مخوربا همه کس تا نخورم خون جگر
هردوخوردنیست وهردوقرمزرنگ
سرمکش تا نکشد سربفلک فریادم
هردوسرکشی است
🔻
@sobhosher
آواى: استاد #علی_گلزاده
💐
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم
#حافظ به استقبال غزل زیر ( از #سعدی ) رفته است
غزل ۳۷۱
من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همچنين #اوحدی_مراغه_اى :
اى كه رفتى و نرفتى نفسى از يادم
خاك پاى تو چو گشتم چه دهى بر بادم
ديوان٢٦٤
همچنين #ناصربخارائى:
سرو را ديدم و بالاى تو آمد يادم
ذكر گل كردم و در فكر رخت افتادم
اشاره اى به زيبايى هاى اين غزل
🔺
*زلف برباد مده تا ندهی بربادم
هردوبرباد دادن است اما آن کجا واین کجا
*نازبنیاد مکن تا نَکَنی بنیادم
آن بنیادکردن به معنی پی وریشه گذاشتن
این بنیاد کندن است به معنی ریشه وپی کندن ، آن ساختن است واین خراب کردن
*می مخوربا همه کس تا نخورم خون جگر
هردوخوردنیست وهردوقرمزرنگ
سرمکش تا نکشد سربفلک فریادم
هردوسرکشی است
🔻
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
ماه را دیدم و گفتم : تو بگیری جایَش....
#اوحدی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
ماه را دیدم و گفتم : تو بگیری جایَش....
#اوحدی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
من که خود میمیرم از هجرانِ تو
بر هلاکِ من چه میجویی شتاب؟
#اوحدی_مراغه_ای
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
من که خود میمیرم از هجرانِ تو
بر هلاکِ من چه میجویی شتاب؟
#اوحدی_مراغه_ای
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
داغم گذاشت در دل و بر ما گذشت و ما
دل، شاد میکنیم بدین یادگار از او...
#اوحدی
#یاد_شهیدان_سبز☘️
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
داغم گذاشت در دل و بر ما گذشت و ما
دل، شاد میکنیم بدین یادگار از او...
#اوحدی
#یاد_شهیدان_سبز☘️
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سحر گه چون نسیم زلف آن دلدار میآید
درخت شوقم از برگش به برگ و بار میآید
#اوحدی_مراغهای
درود صبحتون زیبا
درخت شوقم از برگش به برگ و بار میآید
#اوحدی_مراغهای
درود صبحتون زیبا
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
گر جور کنی نیاورم دل ز تو باز
ور ناز کنی به جان پذیرم ز تو ناز
چون بنده نپیچد ز خداوندان سر
وانگاه خداوند چنان بنده نواز
#اوحدی_مراغهای
سده هشتم
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
گر جور کنی نیاورم دل ز تو باز
ور ناز کنی به جان پذیرم ز تو ناز
چون بنده نپیچد ز خداوندان سر
وانگاه خداوند چنان بنده نواز
#اوحدی_مراغهای
سده هشتم
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
#شعردیروز
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
با یار بیوفا نتوان گفت حال خویش
آن به که دم فرو کشم از قیل و قال خویش
من شرح حال خویش ندانم که چیست خود؟
زیرا که یک دمم نگذارد به حال خویش
آنرا که هست طالع ازین کار، گو: بکوش
ما را نبود بخت و گرفتیم فال خویش
ای دل، نگفتمت که: مخواه از لبش مراد؟
دیدی که: چون شکسته شدی از سؤال خویش؟
ای بیوفا، ز عشق منت گر خبر شود
دانم که شرمسار شوی از فعال خویش
چندان مرو، که من به تامل ز راه فکر
نقش تو استوار کنم در خیال خویش
جد ترا، اگر ز جمالت خبر شود
ای بس درودها که فرستد به آل خویش!
ما را به خویش خوان و بر خویش بارده
باشد که بعد ازین برهیم از ضلال خویش
ای اوحدی، مقیم سر کوی یار باش
گر در سرای دوست نیابی مجال خویش
✍🏻: #اوحدی_مراغهای
سدهٔ ۸-۷
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#شعردیروز
━··•✦❁☀️❁✦•··•━
با یار بیوفا نتوان گفت حال خویش
آن به که دم فرو کشم از قیل و قال خویش
من شرح حال خویش ندانم که چیست خود؟
زیرا که یک دمم نگذارد به حال خویش
آنرا که هست طالع ازین کار، گو: بکوش
ما را نبود بخت و گرفتیم فال خویش
ای دل، نگفتمت که: مخواه از لبش مراد؟
دیدی که: چون شکسته شدی از سؤال خویش؟
ای بیوفا، ز عشق منت گر خبر شود
دانم که شرمسار شوی از فعال خویش
چندان مرو، که من به تامل ز راه فکر
نقش تو استوار کنم در خیال خویش
جد ترا، اگر ز جمالت خبر شود
ای بس درودها که فرستد به آل خویش!
ما را به خویش خوان و بر خویش بارده
باشد که بعد ازین برهیم از ضلال خویش
ای اوحدی، مقیم سر کوی یار باش
گر در سرای دوست نیابی مجال خویش
✍🏻: #اوحدی_مراغهای
سدهٔ ۸-۷
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher