#درياي_پارس 🌊
بهر سوم
🔸درياي سرخ:
و اين, نخستين دريانوردي دراز آهنگِ ايرانيان نبوده است, زيرا كه سدههاپيش از آن, بدان هنگام كه از سوي مصر و شام, درفشِ شاهي برافراشته ميشود و آنان خود را از بند كاووس(كاسيان= كاسپها) ميرهانند.
ايرانيان چون گذر از راهِ آن بيابان را, كه امروز صحراي سوريه ناميده ميشود, دراز ميبينند و جانِ سپاهيان را در اين راه تباه شده ميدانند, براي رسيدن به مصر و شام و هاماوران(سرزمين هيتيتها), گذر از راه دريا و آب زره تا درياي ميان عربستان و آفريقارا آسانتر مييابند, و بدان كار ميشتابند:
بياندازه كشتــي و زورق بساخــت بياراست, لشكــر بــدو در نِشـاخـت
هـمانـا كــه فرسـنگ بـودي هــزار اگـــر ره را پـــاي كــردي شــمــار
همي راند تــا در ميـــان ســه شـهر زگــيتي بـر ايــنگونــه جويند, بَـهر
بهدست چپش مصر و, بَربَربه راست رهـي در ميــانه, بدانســو كه خواسـت
بــه پــيش اندرون, شهر هـامـاوران
بـه هـر كشــوري در,ســپاهـي گــران
خبر شـد بـديشان كـه كاووس شــاه بـــرآمـــد ز آب زره, بـــا ســپــاه!
🔹درياي پوييتيك:
در بند هشتم بندهش(درياها), ازدرياهاي مرز ايران چنين نام ميرود:
«سه درياي شورمايهور است كه يكي پوييتيك و يكي كمرود و يكي سياهبن! از هر سه پوييتيك بزرگتر است و در آن آبكاست و آبخاست هست.»
* #آبكاست و #آبخاست(يا #جزر و #مد):
و اين, يكي از بزرگترين شگفتيهاي گفتار ما است, زيرا كه نشان ميدهد ايرانيان از آبكاست و آبخاست آگاه بودهاند و از آن براي راندن كشتيها در هنگام آبخاست بهره ميبردهاند, تا آنجا كه بتوانند كالاي خودرا به روستاهاي دور از دريا برند و هنگام آبكاست, كشتيها, بار و كاروانيِ تازه ميگرفت, تا هنگام آبخاستِ ديگر از آبِ برآمده به درياي زره(يا پوييتيك)باز گردند, و به همين روي, اين #پديده گيتي نيز در ديدگاه آنان گرامي بوده و ستايش ميشد!
و اين برتر,آنكه در همان هنگام ميدانستند كه اين پديده شگفت به #ماه بستگي دارد:
🌙🌝«درباره آبكاست و آبخاست گويد كه پيش ماه به هرگاه, دو باد ميوزد كه جايگاه ايشان در درياي ستويس است. يكي را فرودآهنگ و يكي را بَرآهنگ(فرازآهنگ) خوانند. هنگامي كه آن برآهنگ وزد, آبخاست, و هنگامي كه آن فرودآهنگ وزد,آبكاست باشد.به ديگر درياها از آنجا كه گردش ماه بدينسان نيست, آبخاست و آبكاست نباشد,درياي كمرود است كه به تبرستان گذرد .»
اين سخن را نيز بدين گفتار ميبايد افزودن كه ايرانيان ميدانستهاند كه آبكاست وآبخاست, در #درياهاي_آزاد روي ميدهد,#نه در #كمرود(هيركان: تبرستان: خزر:گيلان) و نه در #درياچههاي_كوچك و نيز همآنان ميدانستند كه اين پديده به نيروي ماه(و نه خورشيد)بستگي دارد.زيرا كه سهروردي نيز كه از نوشتههاي اوستايي و پهلوي برخوردار بودهاست, هزاران سال پس از آنان ميگويد:
🔺از آثار هردو نيّر, يعني سلطان بزرگ, آفتاب, و وزيرش ماه, از پختن ميوهها و رنگ دادن ايشان, و زيادت و كم شدن آبها بر زيادت و نقصان ماه!.
🔻اين دريا در اوستا,بگونه سَتَ وَاِسَ Sata-va-esa آمده است,كه از ديدگاه واژهاي, «دارنده يكسَد جايگاه يا يكسَد خانه» است و نام ستارهايست در آسمان نيمروزان,كه امروز بدان ”سُهيلِ يماني“ گويند.
و از آنجا كه نام عربي اين ستاره را بدان روي برآن نهادهاند كه از ايران در #آسمان_يمن ديده ميشود, در ايران باستان نيز درياي جنوبي ايران را كه امروز بنام اقيانوس هند خوانده ميشودبه نام ستاره ”سَتَوَاِس“ با همان نام ميخواندند, و اين نام در پهلوي, به «ستويس» برگردانده شد.
در فرهنگِ پس از اسلام, *سرخ شدن سيب را از ستاره سهيل يمن ميشمارند, و در فرهنگ پيش از اسلام, *باران و آبرساني به سرزمينهاي جهان و پالايش آبها از گَند و آلايشها, كه از روي زمين بدانها ميرسد,از خويشكاري هاي درياي #ستويس ميشمردند:
«ستويس پالاي آب,افزار هرمزدداد را ميستاييم.» ”
🔺سيروزه كوچك؛بند13“
اين سخن به زبان امروز, چنين گزارش ميشود:
«(درياي)ستويس, افزاري را كه خداوند, براي پالايش آب آفريده است, ميستاييم!»
🔻و باز در سيروزه بزرگ درباره ستويس چنين آمده است:
«ستويس پالاي آب,افزار هرمزدداد- پالايْ آبيِ او اينكه: هر آب اندر زمين هفت كشور بريزد, به ستويس رسد, و ستويس آنرا بپالايد و پاك كند و به پاكي به زره فراخكرت شود. »
و اين نيز يكي از برترين آگاهيها در گستره دانش جهاني است كه ايرانيان چند هزار سال پيش, ميدانستهاند كه آبهاي آلوده كه از زمين به سوي دريا روان ميشود, با ياري نمك و ديگر مادهها كه در آب هست پالايش ميشود....و يك نكته ديگر نيز در اين گفتار رخ مينمايد كه ايرانيان ميدانستهاند كه ستويس را به درياي فراخكرت راه هست!
ادامه دارد...
از پژوهش هاي
دكتر #فريدون_جنيدي
@sobhosher
بهر سوم
🔸درياي سرخ:
و اين, نخستين دريانوردي دراز آهنگِ ايرانيان نبوده است, زيرا كه سدههاپيش از آن, بدان هنگام كه از سوي مصر و شام, درفشِ شاهي برافراشته ميشود و آنان خود را از بند كاووس(كاسيان= كاسپها) ميرهانند.
ايرانيان چون گذر از راهِ آن بيابان را, كه امروز صحراي سوريه ناميده ميشود, دراز ميبينند و جانِ سپاهيان را در اين راه تباه شده ميدانند, براي رسيدن به مصر و شام و هاماوران(سرزمين هيتيتها), گذر از راه دريا و آب زره تا درياي ميان عربستان و آفريقارا آسانتر مييابند, و بدان كار ميشتابند:
بياندازه كشتــي و زورق بساخــت بياراست, لشكــر بــدو در نِشـاخـت
هـمانـا كــه فرسـنگ بـودي هــزار اگـــر ره را پـــاي كــردي شــمــار
همي راند تــا در ميـــان ســه شـهر زگــيتي بـر ايــنگونــه جويند, بَـهر
بهدست چپش مصر و, بَربَربه راست رهـي در ميــانه, بدانســو كه خواسـت
بــه پــيش اندرون, شهر هـامـاوران
بـه هـر كشــوري در,ســپاهـي گــران
خبر شـد بـديشان كـه كاووس شــاه بـــرآمـــد ز آب زره, بـــا ســپــاه!
🔹درياي پوييتيك:
در بند هشتم بندهش(درياها), ازدرياهاي مرز ايران چنين نام ميرود:
«سه درياي شورمايهور است كه يكي پوييتيك و يكي كمرود و يكي سياهبن! از هر سه پوييتيك بزرگتر است و در آن آبكاست و آبخاست هست.»
* #آبكاست و #آبخاست(يا #جزر و #مد):
و اين, يكي از بزرگترين شگفتيهاي گفتار ما است, زيرا كه نشان ميدهد ايرانيان از آبكاست و آبخاست آگاه بودهاند و از آن براي راندن كشتيها در هنگام آبخاست بهره ميبردهاند, تا آنجا كه بتوانند كالاي خودرا به روستاهاي دور از دريا برند و هنگام آبكاست, كشتيها, بار و كاروانيِ تازه ميگرفت, تا هنگام آبخاستِ ديگر از آبِ برآمده به درياي زره(يا پوييتيك)باز گردند, و به همين روي, اين #پديده گيتي نيز در ديدگاه آنان گرامي بوده و ستايش ميشد!
و اين برتر,آنكه در همان هنگام ميدانستند كه اين پديده شگفت به #ماه بستگي دارد:
🌙🌝«درباره آبكاست و آبخاست گويد كه پيش ماه به هرگاه, دو باد ميوزد كه جايگاه ايشان در درياي ستويس است. يكي را فرودآهنگ و يكي را بَرآهنگ(فرازآهنگ) خوانند. هنگامي كه آن برآهنگ وزد, آبخاست, و هنگامي كه آن فرودآهنگ وزد,آبكاست باشد.به ديگر درياها از آنجا كه گردش ماه بدينسان نيست, آبخاست و آبكاست نباشد,درياي كمرود است كه به تبرستان گذرد .»
اين سخن را نيز بدين گفتار ميبايد افزودن كه ايرانيان ميدانستهاند كه آبكاست وآبخاست, در #درياهاي_آزاد روي ميدهد,#نه در #كمرود(هيركان: تبرستان: خزر:گيلان) و نه در #درياچههاي_كوچك و نيز همآنان ميدانستند كه اين پديده به نيروي ماه(و نه خورشيد)بستگي دارد.زيرا كه سهروردي نيز كه از نوشتههاي اوستايي و پهلوي برخوردار بودهاست, هزاران سال پس از آنان ميگويد:
🔺از آثار هردو نيّر, يعني سلطان بزرگ, آفتاب, و وزيرش ماه, از پختن ميوهها و رنگ دادن ايشان, و زيادت و كم شدن آبها بر زيادت و نقصان ماه!.
🔻اين دريا در اوستا,بگونه سَتَ وَاِسَ Sata-va-esa آمده است,كه از ديدگاه واژهاي, «دارنده يكسَد جايگاه يا يكسَد خانه» است و نام ستارهايست در آسمان نيمروزان,كه امروز بدان ”سُهيلِ يماني“ گويند.
و از آنجا كه نام عربي اين ستاره را بدان روي برآن نهادهاند كه از ايران در #آسمان_يمن ديده ميشود, در ايران باستان نيز درياي جنوبي ايران را كه امروز بنام اقيانوس هند خوانده ميشودبه نام ستاره ”سَتَوَاِس“ با همان نام ميخواندند, و اين نام در پهلوي, به «ستويس» برگردانده شد.
در فرهنگِ پس از اسلام, *سرخ شدن سيب را از ستاره سهيل يمن ميشمارند, و در فرهنگ پيش از اسلام, *باران و آبرساني به سرزمينهاي جهان و پالايش آبها از گَند و آلايشها, كه از روي زمين بدانها ميرسد,از خويشكاري هاي درياي #ستويس ميشمردند:
«ستويس پالاي آب,افزار هرمزدداد را ميستاييم.» ”
🔺سيروزه كوچك؛بند13“
اين سخن به زبان امروز, چنين گزارش ميشود:
«(درياي)ستويس, افزاري را كه خداوند, براي پالايش آب آفريده است, ميستاييم!»
🔻و باز در سيروزه بزرگ درباره ستويس چنين آمده است:
«ستويس پالاي آب,افزار هرمزدداد- پالايْ آبيِ او اينكه: هر آب اندر زمين هفت كشور بريزد, به ستويس رسد, و ستويس آنرا بپالايد و پاك كند و به پاكي به زره فراخكرت شود. »
و اين نيز يكي از برترين آگاهيها در گستره دانش جهاني است كه ايرانيان چند هزار سال پيش, ميدانستهاند كه آبهاي آلوده كه از زمين به سوي دريا روان ميشود, با ياري نمك و ديگر مادهها كه در آب هست پالايش ميشود....و يك نكته ديگر نيز در اين گفتار رخ مينمايد كه ايرانيان ميدانستهاند كه ستويس را به درياي فراخكرت راه هست!
ادامه دارد...
از پژوهش هاي
دكتر #فريدون_جنيدي
@sobhosher
〰️🔅✅🔅〰️
🔍 #راز_واژه
درود
🔅#سزاوار
واژۀ «سزاوار»، به معنیِ شایسته، لایق، و درخور، از سه جزء تشکیل شدهاست:
- #سز: بنِ مضارعِ سزیدن
- #ا: پسوندِ فاعلی، مثلِ بینا و شنوا
- #وار: پسوندِ دارندگی، مثلِ امیدوار و عیالوار
«سَزیدن» یعنی لایق و درخور بودن و شایستن.
این مصدر در قدیم کاربرد داشت و صرف میشد:
میسزم
میسزی
میسزد
میسزیم
میسزید
میسزند
من سِفاناخِ تو، با هرچهم پَزی
با ترشبا یا که شیرین میسَزی
مولوی (مثنوی، دفترِ ۱، بیتِ ۲۴۰۹)
🔺« #سزا» در اصل #صفت است به معنیِ شایسته و لایق و درخور. ساختش (بنِ مضارع + -ا) مانندِ واژههایی چون بینا، توانا، جویا، خوانا، دانا، رسا، فریبا، کوشا، گویا، و... است:
کشتۀ غمزۀ تو شد حافظِ ناشنیدهپند
تیغ سزاست هرکه را دردِ سخن نمیکند
🔻در مرحلۀ بعد، «سزا» کاربردِ اسمی پیدا کرده و به همین دلیل پسوندِ صفتسازِ «-وار» را به آخرش چسباندهاند و «سزاوار» شدهاست:
او سزاوارِ بخشش است.
سخن گرچه دلبند و شیرین بُوَد
سزاوارِ تصدیق و تحسین بُوَد... (سعدی)
🔺در فارسیِ امروز «سِزا» به معنیِ مجازاتِ درست و عادلانه به کار میرود:
دیکتاتور را به سزای اعمالش رساندند.
🔻« #ناسزا» (نا- + سزا) هم در اصل متضادِ «سزا» و به معنیِ نالایق و ناشایست و نااهل بوده و در مرحلۀ بعد معنایش محدود شده به سخنِ ناروا و ناشایست که همانا دشنام و فحش است.
«ناسزایان» یعنی نااهلان:
تا به گیسوی تو دستِ ناسزایان کم رسد
هر دلی در حلقهای در ذکرِ یارب یارب است
حافظ (دیوان، چ خانلری، ص ۷۶)
✍🏻: #بهروز_صفرزاده
▶️ از کانال تلگرامی گزین گویهها
فرزندان ایران سرمایههای این سرزمیناند و سزاوار زندگی هستند.
#نه_به_اعدام
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher
🔍 #راز_واژه
درود
🔅#سزاوار
واژۀ «سزاوار»، به معنیِ شایسته، لایق، و درخور، از سه جزء تشکیل شدهاست:
- #سز: بنِ مضارعِ سزیدن
- #ا: پسوندِ فاعلی، مثلِ بینا و شنوا
- #وار: پسوندِ دارندگی، مثلِ امیدوار و عیالوار
«سَزیدن» یعنی لایق و درخور بودن و شایستن.
این مصدر در قدیم کاربرد داشت و صرف میشد:
میسزم
میسزی
میسزد
میسزیم
میسزید
میسزند
من سِفاناخِ تو، با هرچهم پَزی
با ترشبا یا که شیرین میسَزی
مولوی (مثنوی، دفترِ ۱، بیتِ ۲۴۰۹)
🔺« #سزا» در اصل #صفت است به معنیِ شایسته و لایق و درخور. ساختش (بنِ مضارع + -ا) مانندِ واژههایی چون بینا، توانا، جویا، خوانا، دانا، رسا، فریبا، کوشا، گویا، و... است:
کشتۀ غمزۀ تو شد حافظِ ناشنیدهپند
تیغ سزاست هرکه را دردِ سخن نمیکند
🔻در مرحلۀ بعد، «سزا» کاربردِ اسمی پیدا کرده و به همین دلیل پسوندِ صفتسازِ «-وار» را به آخرش چسباندهاند و «سزاوار» شدهاست:
او سزاوارِ بخشش است.
سخن گرچه دلبند و شیرین بُوَد
سزاوارِ تصدیق و تحسین بُوَد... (سعدی)
🔺در فارسیِ امروز «سِزا» به معنیِ مجازاتِ درست و عادلانه به کار میرود:
دیکتاتور را به سزای اعمالش رساندند.
🔻« #ناسزا» (نا- + سزا) هم در اصل متضادِ «سزا» و به معنیِ نالایق و ناشایست و نااهل بوده و در مرحلۀ بعد معنایش محدود شده به سخنِ ناروا و ناشایست که همانا دشنام و فحش است.
«ناسزایان» یعنی نااهلان:
تا به گیسوی تو دستِ ناسزایان کم رسد
هر دلی در حلقهای در ذکرِ یارب یارب است
حافظ (دیوان، چ خانلری، ص ۷۶)
✍🏻: #بهروز_صفرزاده
▶️ از کانال تلگرامی گزین گویهها
فرزندان ایران سرمایههای این سرزمیناند و سزاوار زندگی هستند.
#نه_به_اعدام
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher