صبح و شعر
654 subscribers
2.14K photos
280 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
🔴چرا فردوسی به فکر سرودن شاهنامه افتاد؟
دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن

داستان‌های شاهنامه از نظر مردم دوره ساسانی تاریخ قدیم سرزمین ایران بود. ساسانیان از سلسله های تاریخی ماد و هخامنشی اطلاع درستی نمی‌داشتند و تنها داستان هایی را که از کتاب مقدس اوستا نشات گرفته و روایاتی که سینه به سینه گشته بود، تاریخ نیاکان خود می پنداشتند. مجموعه این تاریخ افسانه آمیز، ایران را به سپیده دم دور دست حیات خود می‌پیوست. روایات آن، بسان چشمه ای بود که از میان گل و لای قرون صافی شود و جاری گردد. آنچه به جای مانده بود، زلال تمدن و سرگذشت قومی، که دوران های پرکشاکش تیرگی‌ها و روشنی‌ها را گذرانده بود.

هر ملت بزرگ باستانی، برای دوران تکوین خود حماسه‌ای دارد که باید به دست شاعر زبردستی زایانده و پرورده شود. تاریخ مضبوط، از روح و آب و رنگ بی بهره است، گرد و خاک قرون بر خود دارد، به عالم مردگان متعلق است، اما حماسه، تاریخ زنده است، نمایندۀ روح ملتی است که هنوز نمرده است. پهلوانان حماسه، شعلۀ مرموز حیات جاودان یک قوم را در خود دارند.
ایرانیان دوره ساسانی با این داستانها ریشۀ خود را در زمین محکمتر می‌یافتند. آغاز دنیا و آغاز تمدن را از کشور خود می‌دانستند و نیاکان خویش را جهاندارانی می‌دیدند که از دیرباز بر دنیا سروری کرده بودند. از آنان، درس زندگی کردن و مردن می‌آموختند.
این خود پرمعناست که داستانهای باستانی ایران، در دوران یزد گرد شهریار، یعنی زمانی که شاهنشاهی ایران در آستانۀ غروب کردن بود، بنام (خداینامه) تدوین گردید. شاید دلهایی در آن زمان گواهی داده بود که بزودی از همۀ شکوه گذشته جز داستان چیزی در دست نخواهد ماند.
پس از اسلام، (خداینامه)، یکی از چند کتابی بود که به دست روزبه بن مقفع، حکیم و ادیب ایرانی، به زبان عربی ترجمه گردید. ما نمی دانیم که ترجمه‌های فارسی آن کی و به دست چه کسانی صورت گرفته است. آنچه می‌دانیم این است که این کتاب مهم‌ترین اثری بوده است که ایران بعد از اسلام را به ایران گذشته پیوند می‌داده.

از این پس، نهضت پشت نهضت بود که در ایران بر ضد دستگاه خلافت ایجاد می‌شد. این نهضت‌ها گر چه در تضعیف حکومت بغداد موثر بودند، اما دیر یا زود در هم شکسته شدند. سرداران و مردانی چون سنباد، مقنع، افشین، بابک خرم دین و مازیار، همگی نابود گردیدند، بعضی از آنها به دست خود ایرانی‌ها، عبدالله طاهر، مازیار را از میان برداشت، افشین بابک را، و بعد خود او نیز به دست معتصم خلیفه کشته شد.
قیام این مردان، در عمق، با قصد رهایی ایران از سلطۀ اعراب همراه بود.
روش دیگر برای بازیافت شخصیت ایران نه از راه مخالفت، بلکه از طریق همکاری اعمال می شد؛ خانوادۀ سهل و برمکیان این راه را در پیش گرفتند، لیکن سر انجام هر دو خانواده از میان برداشته شدند. عباسیان، تا حد اخذ آداب و تمدن ایران که لطمه‌ای بر استیلای اعراب نمی‌زد، جلو می‌رفتند؛ولی به محض آنکه بیم تفوق عنصر ایرانی در کار می‌آمد و بوی خطر به مشام می‌رسید،بی‌رحمانه به کشتار و قطع نفوذ ایرانیان می‌پرداختند.

نفوذ معنوی ایران پیش از اسلام، تا بدان حد بودکه اکثر امرا و سرداران داعیه دار میکوشیدند تا نسبت خود را به یکی از خانواده‌های فرمانروای پیشین پیوند دهند. ابومسلم خراسانی خود را از تخمۀ بزرگمهر حکیم می‌خواند،طاهریان نسب خویش را به رستم می‌رساندند، دیلمیان به یزدگرد،و سامانیان به بهرام چوبینه. یعقوب لیث نژاد خود را به خاندان خسرو پرویز می‌پیوست،و امیر همزة بن عبدالله خارجی به پادشاهان کیان. ایران پس از اسلام، تکیه گاه و پرورنده رؤیاها و عصیانها و بلند پروازیها شده بود.
اگر مقاومت‌های جنگی شکست خورد، جنبش های روحی فرو ننشستنی بود،و حماسه ملی ایران، و یاد بود شکوهمندی گذشته، می‌بایست جوهر خود را در کتابی چون شاهنامه فرو چکاند. جسم ایران پایمال شده بود، اما روح او از پشت خاکستر حوادث زبانه می‌کشید، و بدینگونه، شاهنامه،کتاب اخگرها و خاکسترها،پدید آمد.
می‌بینیم که همه زمینه‌ها برای سروده شدن چنین کتابی فراهم بود؛ تنها شاعر بزرگی می‌بایست که آن را از آرزو به عمل درآورد. فردوسی،درست در همان زمان که می‌بایست،سربرآورد. اگر از او می گذشت، شاید حماسۀ ملی ایران هرگز سروده نمی‌شد؛چه،اندکی بعد تسلط سلسله‌های ترک نژاد غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهی، چنان روح ایران را آلوده به عرب زدگی و ترک زدگی کرد که دیگر وجدان حماسی ایران نمی‌توانست سر برافرازد؛ چنانکه بعد از این دوره می بینیم که تنها عرفان ایران توانست در برابر این آلودگی روحی که باد را بر بیرق ظاهربینی و تملق و زبونی می‌وزاند، کانون مقاومتی ایجاد کند.
دوران فردوسی،دوران حماسه بود، و بعد از او دوران عرفان فرا رسید. این هر دو، نشانۀ عصیان و ایستادگی قوم ایرانی در برابر ظلم و خشونت بود.

فراخور #۲۵اردیبهشت بزرگداشت #حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
💞💓💕

درباره عاشقانه ى #بيژن_منيژه👩‍❤️‍💋‍👩

🔹در #شاهنامه بی‌پرده با همه وجوه زندگی انسانی روبه‌رو می‌شویم. با بخل و کینه، حسد، برتری‌جویی و جنگ‌خواهی، عشق و نفرت، وطن‌پرستی و خیانت، نخوت و غرور و... همه و همه بخشی از این کتاب بزرگ و جاودان را به‌خود اختصاص داده است.

🔸زندگی تا حدی در این کتاب جاری است که نه می‌توان آن را داستان شاهان دانست و نه یک روایت ساده که با زبان حماسی بیان می‌شود. اگر کمی دقت کنیم، می‌بینیم می‌شود #شاهنامه را #کتاب_زندگی دانست. کتابی که همه اتفاقات زندگی را به شکلی در خود جای داده است.

🔹در میان همه جدال‌های پرفراز و نشیب این کتاب، یک موضوع انسانی دیگر هم وجود دارد که در سایه توصیفات و داستان‌پردازی‌های بی‌نظیر #فردوسی دارای لطافتی ژرف است. عاشقانه‌های شاهنامه هر چند طولانی نیست و فضای چندان زیادی از این کتاب را به خود اختصاص نداده‌ است، اما به یادماندنی بوده و در ذهن همه ما نام عشاق بزرگی را ثبت کرده‌اند.

#محمدعلی_اسلامی_ندوشن، پژوهشگر برجسته ادبیات در این باره و در کتاب‌های مجموعه داستان‌های شاهنامه خود نوشته ‌است:​ شاهنامه کتابی است که از زندگی در تمام ابعادش حرف می‌زند، بنابراین هرچه در زندگی وجود دارد​، این کتاب هم قابل بررسی است و نمود دارد؛ از جمله #عشق. اگرچه کلمه عشق در شاهنامه به معنایی که در غزل فارسی مرسوم است و ادبیات تغزلی ما را شکل می‌دهد، دیده نمی‌شود و به جای آن «مهر» و «دلبستگی» و مترادف‌های آن به کار رفته است.❤️

او عشق‌های موجود در شاهنامه را #روشن و #طبیعی دانسته و صفت‌‌هایی همچون بدون #تکلف و با #مشارکت_جسم و #جان را برمی‌شمرد که در آن غریزه ذاتی انسان تلطیف شده و با تمدن آراسته‌ شده است. نمونه‌های آن از همه برجسته‌تر در دوره باستانی، دلدادگی #زال و #رودابه، #بیژن و #منیژه، #تهمینه و #رستم و #کتایون و #گشتاسب است.

ادامه دارد...

@sobhosher
#انسان_خوب در #شاهنامه
دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن

🔹بطور کلی انسان خوب شاهنامه دارای این صفات است:

١- #خردمندی: هیچ صفتی برای مرد و زن بالاتر از خردمندی نیست کسی که از خرد برخوردار است می داند که چگونه باید زندگی کند. هرگز زیان نمی بیند و به راه کژ نمی افتد، خرد، گوهر زندگی است، چون آن را یافتی رستگاری این جهان و آن جهان با تست.
در گشتاسب نامه دقیقی نیز همان لحن شاهنامه را در اعتقاد به خرد
می بینیم.
دقیقی «درخت زرتشت» را «همه برگ او پند و بارش خرد » می خواند و جوهر دین بهی بنظر او این است « خرد برگزین، این جهان خوار کن ».
در مقابل خرد هوا و آز است «به‌رنج درازیم در چنگ آز» مردان بد شاهنامه در مقابل خوبان همگی بر اثر هوا و آز به‌دیگران بدی می‌کنند و خود سرانجام گرفتار می‌شوند.
🔺🔻🔺
٢- #فرهنگ: پس از خرد فرهنگ می‌آید. در واقع این دو به هم وابسته‌اند. خردمند به فرهنگ روی می برد، و با فرهنگ از خرد نصیب می یابد. خاصیت فرهنگ آن است که به ما راه و رسم زندگی می آموزد و انسانیت ما را می شکفاند. فرهنگ اکتسابی است، هر چند برای دست یافتن به آن، آمادگی ذاتی لازم است.
مرد با فرهنگ از اعتدال و آهستگی و رفتار برخوردار است. خوبی هر چیز در آن است که به اندازه باشد (همه کار گیتی به اندازه به – دل شاه از اندازه ها تازه به ). آهستگی، نرمخوئی و نرمگوئی است. آهستگی بخصوص از این جهت در شاهنامه بسیار ستوده شده است که ما با پهلوانان و جنگاوران که انقضای کار آنها تندی است سر و کار داریم.

رستم در ستایش پیران می گوید: «ز توران یکی مرد آهسته اوست » و سیاوش به « بالا و دیدار و آهستگی و فرهنگ و و دانائی » ممتاز است.
🔺🔻🔺
ادامه دارد...
@sobhosher
#انسان_خوب در #شاهنامه
دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
بهر دوم
🔹بطور کلی انسان خوب شاهنامه دارای این صفات است:

٣-#صلح طلبی: با آنکه شاهنامه کتاب جنگ‌ها است، با اینحال مرد خوب کسی است که صلح طلب باشد. تنها در یک مورد جنگ رواست، و آن جنگ بر ضد بدی است. جنگ های کین – خواهی نیز از این جهت واجب است که برای مجازات گناهکار است. این دو بیت خیلی پرمعناست:

پلنگ این شناسد که پیکار و جنگ نه خوبست و، داند همی کوه و سنگ
چو کین سر شهریاران بود سر و کار با تیر باران بود
🔺🔻🔺
٤- #بی_آزاری: انسان خوب به کسی آزار نمی‌رساند. مصراع معروف «میازار موری که دانه کش است»، همه حکمت شاهنامه را در خود خلاصه کرده است. فریدون به پسرش ایرج می‌گوید:

نباید ز گیتی تو را یار جست بی آزاری و راستی یار تست
( فریدون 429 )

بی آزاری جنبهٔ خودداری دارد، جنبه مثبت آن خدمتگزاری است، و همه مردان خوب شاهنامه سعی داشته اند که خدمتگزار مردم باشند.
🔺🔻🔺
ادامه دارد...
@sobhosher
#انسان_خوب در #شاهنامه
‎دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
‎بهر سوم
🔹بطور کلی انسان خوب شاهنامه دارای این صفات است:


‎٥- #نام_نیک: این درست نیست که انسان به هر قیمتی شد زندگی کند، باید با نیکنامی و سربلندی عمر بسر برد. در نظر پهلوانان خوب شاهنامه، مرگ بهتر از بد نامی است، چنانکه در این بیت آمده است:

‎بنام ار بریزی مرا گفت خون
‎  به از زندگانی به ننگ اندرون
‎                                                                               ( دوازده رخ 249 )

🔺در واقع معنای زندگی در شاهنامه در نام و ننگ خلاصه می شود. اشخاصی که به خواری می‌افتند، برای آنست که استعداد پرهیز از ننگ را از دست داده‌اند. در آنها هر چه هست ارضاء حس و غریزه است و از معنای زندگی خبری نیست.

🔅داستان تازیانه بهرام نمونه خوبی از طرز تفکر پهلوانی است که به نام پای‌بند است. خلاصه داستان این است که در جنگ کاسه‌رود بهرام پسر گودرز، تازیانهٔ خود را که نامش بر آن نوشته در میدان نبرد گم می‌کند. چون غیرت به او اجازه نمی‌دهد که این تازیانه به دست دشمن بیفتد، تنها باز می‌گردد تا آن را بازجوید. برادرش گیو هر چه می‌کوشد تا او را از این کار خطرناک بازدارد فایده‌ای نمی‌کند. به برادرش جواب می دهد:

‎چنین گفت با گیو بهرام گرد
‎ که این ننگ را خوار نتوان شمرد
‎شما را زرنگ و نگار است گفت
‎  مرا آنکه شد نام با ننگ جفت
                                                               
‎( پادشاهی کیخسرو 1508-1509 )


🔅سرانجام می آید به جائی که منطقهٔ ترکان است و در میان کشته ها و زخمی‌ها مدتی جستجو می کند تا تازیانه خود را باز می‌یابد. لیکن ترکان که از آمدن او با خبر شده‌اند، بر سرش می ریزند و او را می کشند. شاید عمل بهرام به تعصب و افراط تعبیر شود که برای بازیافتن یک تازیانه جان خود را به هدر داده، ولی تازیانه در اینجا مفهومی کنایه‌ای دارد، هر جا شرافت شخص در معرض خطر قرار گرفت، چه موضوع کوچک باشد و چه بزرگ، حتی بقیمت جان باید مقاومت کرد. با آنکه مرگ در شاهنامه بدترین پتیاره‌هاست باز هم بر زندگی ننگ آلود ترجیح دارد.

🔺🔻🔺
‎ادامه دارد...
@sobhosher
#انسان_خوب در #شاهنامه
‎دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
‎بهر چهارم

🔸شاهنامه چکیده فرهنگ و فرزانگی ایران پیش از اسلام است و تنها در این کتاب است که ما می‌توانیم به ذخیره‌ای از تجربه‌ها و آموخته های پدران خود در طی نزدیک دو هزار سال دست یابیم.

🔹در نظر این گذشتگان، مانند امروز، افراد بشر به دارا و ندار و متجدد وعقب مانده و روشنفکر و تاریک فکر تقسیم نمی‌شدند، آدم‌های خوب بودند و آدم‌های بد. آدم های خوب کسانی بودند که به مردانگی و درست پیمانی و نیک نامی و نجابت و شرم و غیرت پایبند بودند و آن قدر پایبند بودند که حاضربودند جان خود را بدهند و از این اصول دست بر ندارند. آدم‌های بد عکس این‌ها بودند.زندگی آنها سرمشق نکوکاری قرار گرفته و در نبردی که بشریت برای پیروز کردن خوبی بر بدی در پیش داشته است، وظیفهٔ پیشآهنگی بر عهدهٔ آنان نهاده شده بوده.

🔸ایران قدیم هر وقت خواسته است مثال روشنی از زندگی شایسته و رستگار عرضه کند این کسان را در برابر نظر آورده، هیچگاه از یاد آنان غافل نشده و همواره آنان را به عنوان منبعی از امید و نیرو و تسّلی خاطر شناخته است.
🔺از اين پس ، هر روز از يك انسان خوب شاهنامه یاد می‌کنیم:

١: #فريدون
نخستین این انسان های خوب فریدون است که او را (فریدون فرّخ) خوانده‌اند.
🔻این مرد که زندگی شگفت‌آوری دارد، مدتی در خفا زندگی می‌کند، مانند دانه‌ای که باید چندی زیر زمین بماند تا به ثمر برسد و برکت بدهد. حتی مادرش از او دور است (مانند موسی) و گاوی او را در کودکی شیر می‌دهد. پس از آنکه به سن رشد رسید، جانش را بر کف دست می‌نهد و به هم دستی کاوه بر ضد ضحاک بپای می‌خیزد.اتحاد این دو اتحاد عجیبی است، اتحاد جوانک مطرودی است با آهنگری بینوا، بر ضد بزرگترین قدرت زمان.

ولی سرانجام فریدون توفیق می‌یابد، زیرا دیگر وقت آن است که نیکی بر بدی فائق آید. خوبی فریدون در چیست؟ نخست در آن است که نماینده شرّ یعنی ضحّاک ماردوش را از میان بر می‌دارد. پس از آمدن او و رفتن ضحاک، زمانه بی‌اندوه می‌شود و مردم راه ایزدی در پیش می‌گیرند و دل از داوری‌ها می‌پردازند، یعنی اختلاف‌های خود را کنار می‌گذارند ، و فرزانگان شادمان می‌شوند.

🔺روش فریدون در پادشاهی آن است که گرد کشور می‌گردد و هر جای ناآبادی را که دید آباد می‌کند و هر بیدادی وجود داشت در رفع آن می کوشد (42-45). بدینگونه در زمان او کشور خرم می‌شود و به جای علف‌های هرزه سرو و گلبن می روید. (داستان فریدون 4-46)

🔻فریدون برای حفظ آیین و احترام به عدالت، حتی ابا ندارد که با فرزندان خود جنگ کند، از این رو منوچهر را به نبرد با سلم و تور که گناهکار هستند بر می‌انگیزد و چون این دو کشته می‌شوند، گرچه در مرگ آن‌ها داغدار است، خشنود است که سرانجام بد کننده به کیفر خود رسیده و عدالت اجرا شده است. شاهنامه، بزرگی فریدون را در داد و دهش او می‌داند. بنظر او هر کسی که چنین رفتار کند، خود فریدونی است. بهترین وصفی را که درباره انسانی بتوان کرد دربارهٔ او آمده:

جهان را چو باران به بایستگی روان را چو دانش به شایستگی (1)

(داستان ضحاک - 118)

🔺و خود فریدون انسان خوب را چنین می‌داند، آنجا که صفت شایستگی توصیف می کند:

ازیرا که پروردهٔ پادشا نباشد که باشد مگر پارسا
سخنگوی و روشندل و پاک بین
به کاری که پیش آیدش پیش‌بین
زبان راستی را بیاراسته خرد خواسته، گنج نا خواسته

(داستان فریدون 158-610)

***

و زندگی خود او چنین خلاصه شده است که «همه نیکنامی بدو راستی»
🔺🔻🔺
‎ادامه دارد...
@sobhosher
#انسان_خوب در #شاهنامه
‎دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
‎بهر پنجم

🔸 #ایرج:
ایرج پسر سوم فریدون است. چون ایرج آراستگی بیشتری دارد و در نزد پدر عزیزتر است، برادرانش بر او رشک می‌برند و او را بیگناه از میان برمی‌دارند. خوبی ایرج در این است که درست بر خلاف برادران، مرد صلح است و به #نیکی و #بی‌آزاری گرایش دارد. این صفات از او سیمائی ساخته است شبیه به شاهزاده پیامبر مآبی چون بودا. وقتی سلم و تور قصد جانش می‌کنند، می‌گوید:

🔻نه پادشاهی می‌خواهد و نه تخت، نه ایران و نه خاور و نه چین. زندگی گه فرجامش مرگ باشد قابل دل بستن نیست! می‌گوید که حاضر است از همه چیز دست بکشد و در گوشه‌ای انزوا گیرد و نان خود را با کارکردن به‌دست آورد. این دو بیت معروف از قول او آورده شده است:

پسندی و همداستانی کنی که جان‌داری و جان‌ستانی کنی
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است

(داستان فریدون 524-525)

🔹خوبی ایرج در برابر بدی سلم و تور قرار گرفته است، همانگونه که خوبی فریدون در برابر ضحاک بود. در بیان علت‌هایی که کینه سلم و تور را نسبت به ایرج بر می‌انگیزد، یکی هم این است که می‌بینند سپاهیانشان به او تمایل پیدا کرده‌اند، این سپاهیان که جزو مردم عادی بودند، تشخیص داده بودند که او با برادرانش فرق دارد:

به ایرج نگه کرد یکسر سپاه
که او بُد سزاوار تخت و کلاه
بی آرامشان شد دل از مهر اوی دل از مهر و دیده پر از چهر اوی

در میان آنها پچ‌پچ می‌افتد:

سپاه پراکنده شد جفت جفت همه نام ایرج بُد اندر نهفت
که این است سزاوار شاهنشهی جز این را مبادا کلاه مهی

🔸بر اثر همین خوی #صلح_طلبی است که وی بدون سپاه و محافظ به نزد برادران کینه‌ور می‌رود. می‌خواهد دشمنی آنان را با نرم خویی و مهر زایل کند. رفتار او شیوهٔ عدم خشونت گاندی را به‌یاد می‌آورد.
هنگامی که پدر فرزندانش را آزمایش می‌کند، تنها ایرج از بوته آزمایش سربلند بیرون می‌آید، مردی است معتدل، هم «با شتاب است و هم با درنگ».
فریدون در حق او می‌گوید:

ز خاک و ز آتش میانه گزید چنانک از ره هوشیاران سزید
دلیر و جوان و هشیوار بود به گیتی جز او را نباید ستود

(274-275)

🔺🔻🔺
‎ادامه دارد...
@sobhosher
#انسان_خوب در #شاهنامه
‎دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
‎بهر ششم

🔸 #سیاوش.
🔻سیاوش به‌سبب اختلافی که با پدرش کاووس پیدا می‌کند به افراسیاب پادشاه توران که دشمن ایران است پناهنده می‌شود.
اختلاف آنها دو موجب دارد:
🔺یکی سودابه زن پادشاه است که به او نظر ناپاک دارد و چون وی به خواهشش تن در نمی‌دهد، به دسیسه و تحریک بر ضد او می پردازد، و کاووس گرچه بر بیگناهی پسرش واقف است، جانب سودابه را از دست نمی‌نهد.
🔻دوم، جنگ با افراسیاب. در جنگی که بین ایران و توران درگرفته، سیاوش به افراسیاب قول آشتی داده است، ولی پدر موافق نیست. شاهزاده چون حاضر نیست که پا بر سر پیمان خود نهد، چاره‌ای جز این نمی‌بیند که از ایران دور شود و به توران پناه برد.
🔹در توران زمین نخست او را با مهربانی و احترام می‌پذیرند، لیکن پس از چندی، حسودان و بدخواهان، افراسیاب را نسبت به او بدبین می کنند و در نتیجه، شاهزاده در اوج جوانی کشته می‌شود.
سیاوش نیز مانند ایرج فدای خوبی و #صلح_جویی و برازندگی خود می‌گردد و مانند ایرج از مردم توران کسانی که او را می‌بینند و می‌شناسند، به او گرایش پیدا می‌کنند، و همین خود موجب تازه‌ای برای تسریع در کشتن او می‌شود. سیاوش از همهٔ مردان شاهنامه آراسته‌تر است، در دلیری و زیبائی و جوانمردی و فرهنگ هیچکس به پایهٔ او نمی‌رسد.

🔸رفتار او در خاک بیگانه با متانت و بزرگ منشی همراه است. رستم پس از مرگش در حق او می‌گوید:

ز شاهان کسی چون سیاوش نبود چو او راد و آزاد و خامُش نبود
چو بر گاه بودی بهاران بُدی
به بزم افسر شهریاران بُدی
به رزم اندرون شیر و ببر و پلنگ ندیده است کسی همچو او تیز چنگ

( مرگ سیاوش 51-54)

🔹رستم که تربیت او را بر عهده داشته هم به او آئین رزم می‌آموزد و هم آئین بزم ( نشستنگه و مجلس میگسار)، همچنین تشخیص خوب از بد و داد از بیداد، و آئین سخن گفتن و فرمانروائی را (85-90) و اینها چیزهائی بوده‌اند که یک شاهزاده می‌بایست فرا گیرد.
اگر سیاوش بی هیچ مقاومتی تن به کشته شدن می‌دهد، برای آن است که نمی‌خواهد با افراسیاب که پادشاه و پدرزن و میزبان اوست به پیکار پردازد.
برای او هم امکان جنگیدن هست و هم امکان فرار، ولی به هیچیک توسل نمی‌جوید، و در وضعی شبیه به وضع ایرج، و با روحیه ای سقراط وار به مرگ تسلیم می شود نظر او نیز آن است که از سرنوشت راه گریزی نیست.
🔺🔻🔺
‎ادامه دارد...

@sobhosher