صبح و شعر
639 subscribers
2.11K photos
266 videos
324 files
3.16K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
ارتباط با ادمین @anahitagirl
Download Telegram
@sobhosher
#گوهروهنر

🔹 #فرهنگ_ایرانی بر بنیاد تعامل دوسویه‌ی اضداد شکل پذیرفته است. در این فرهنگ اضداد چون دوگانه‌های ازلی در عین حال که با هم در رویه و نمود، ستیزی مستدام را بسیجیده‌اند، در زیره و بود دست در دست هم دارند و با هم یگانگی جهان هستی را سامان می‌دهند. بنابر‌این جهان حاصل دو‌گانه‌هایی یگانه است. جنگ و صلح، مهر و کین، شادی و غم، ننگ و نام و از آن جمله هنر و گوهر در عین در‌گیری با هم خدمتگزاران همند.

🔸در #شاهنامه اصول کارها در دست گوهرهای قهرمانان است اما همین قهرمانان با کسب هنرهای گوناگون، رویدادها را رقم می‌زنند و حوادث حماسه را به پیش می‌برند. هنرها، نخست توانایی‌ها و امکاناتی است که آدمیان برای توفیق در میدان‌های جنگ به حاصل می‌کنند که از آن میان تیراندازی، شمشیر‌زنی، کمندافکنی، سپر‌داری و آیین‌های کناری نبردها چون چوگان‌بازی را می‌توان نام برد اما در کنار هنرهای رزمی به هنرهای بزمی چون چامه‌سرایی، پای‌بازی و دست‌افشانی، میگساری و بزم‌افروزی باز می‌خوریم. گذشته از این دو رده‌ی هنری رزمی و بزمی، جلوه‌های آشکارتری از هنرهای زیبا چونان خنیاگری، نوازندگی، نگارگری، پیکر‌تراشی و دیگر توانایی‌هایی که آدمیان در طول زندگانی خود با ورزش و کار مداوم به دست می‌آورند، از این دست‌اند.

هنرها در ادامه و استمرار توانش‌های گوهری بروز می‌کنند و می‌بالند. بايد يگانگي ذاتي گوهر و هنر را بپذيريم. به همان گونه كه گوهر در پديد آمدن هنر، نقش بازي مي‌كند، در دراز مدّت، هنر نيز در سامانه‌ي گوهري هنرمند، دخالت خواهد داشت. بدين سان است كه تكامل نوعي انسان تحقّق مي‌پذيرد. همين در هم تنيدگي گوهر و هنر است كه فرهنگ‌هاي بشري را پديد آورده و تكامل مي‌بخشد.

🔻گذشته از شاهنامه، منابع ديگر فرهنگ ايراني نيز حاكي از درهم تنيدگي اين دو جوهره‌ي بنيادين در وجود آدمي‌اند. نظامي كه خود يكي از پيروان فردوسي است در هفت پيكر، سروده است:

اي هزار آفرين برآن گهري
كآرد از طبع، اين چنين هنري

🔺پيوستگي گوهر و هنر در وجود پيچاپيچ مردم را از آن جا دريافت مي‌كنيم كه اين موجود، اوّل و آخر همه‌ي هستي است و اين حاكي از دخالت تدوير زمان در وجود اوست. اين بدان معني است كه در عين حالي كه نخست گوهر انسان، از هنر خداوند، اشتقاق مي‌يابد، خود موجد هنر انساني است و اين دوگانگي نيز، در دراز مدّت، به يگانگي خواهد كشيد و همين يگانگي است كه سرانجام، دايره‌ي هنر و گوهر را در وجود انساني، كامل مي‌كند.

خوشبختي هر پديدار از جمله آدميزاد، اتّصال سَر و بنِ كمان‌هاي دوگانه‌ي اضداد و شوربختي هر پديدار متقابلاً، انفصال آن دو كمان از يكديگر است. اكثريّت قريب به اتّفاق انسان‌ها، در چنبره‌ي قوسي بيضوي با دو كانون متّضاد مي‌زيند و بر اين قاعده، شمار اندكي حكم استثنا را دارند و آنان كساني‌اند كه توانسته‌اند چنبره‌ي قوس خويش را با اندكي فشار آوردن بر يكي از دو سويه‌هاي خود به چنبره‌اي دايره‌گون، با كانوني تك، بدل كنند. تنها با اين چرخ است كه مي‌توان به تعالي سيّال حقيقت دست يافت و اين چرخ تنها به آناني سواري تواند داد كه از دو گانگي‌ها رسته و به يگانگي پيوسته‌اند، يعني هنر و گوهر‌شان يكي شده است و نه با خود در ستيزند و نه با جهان در جنگ؛ نه با خودآگاه خود مشكل و نه با ناخودآگاه خويش درگيري دارند.

اگر ميان گوهر و هنر در وجودمان پيوستگي تام و تمام ايجاد كنيم توفيق يافته‌ايم و سعادتمنديم. امّا اگر ميان آن دو نتوانيم آشتي به وجود آوريم، شوربختيم.

وظیفه‌ي ما آدمیان این است که حقیقت گوهری خویش را به یاری کسب هنرهای مناسب از قوه به فعل آوریم و گرنه داشتن گوهر خوب به تنهایی کارساز نیست:

کسی کاو ندارد هــــنر با نژاد،
مکن زو به نیز از کم و بیش، یاد!
گهر بی‌هنر ناپسند است و خوار؛
بدین داستان زد یکی شهـــریار

دكتر #قدمعلی_سرامی

@sobhosher
📖درس گفتاری درباره #حکیم_فردوسی
دكتر #قدمعلی_سرامی

🔸 #قهرمانان_حماسه‌_ملّي
ما آدمياني داراي گوشت و پوست‌اند و از همان غرايزي برخوردارند كه من و تو برخوداريم. بنابراين اگر از استثناها بگذريم، همه مظاهر نقص بشري‌‌اند.

🔹رفتار بزرگترين شاهان: كاووس، كيخسرو، گشتاسب، اسكندر، اردشير، بهرام گور، كسري و خسرو پرويز را بارها ناخردمندانه مي‌بينيم. با دوست‌داشتني‌ترين شاهزادگان شاهنامه، ايرج، سياووش، فرود، اسفنديار و نوش‌زاد، گاهگاه در حال انجام كارهاي بي‌منطق، ديدار مي‌كنيم. با دستوراني دانا چون جاماسب و بوذرجمهر گاه در نهايت خردباختگي روياروي مي‌شويم. زنان شاهنامه را تقريباً همه جا در حال بردگي چشم‌ها و گوش‌هايشان مي‌نگريم. حتّي پيامبران اين حماسه؛ زرتشت، ماني، مزدك را چندان خردمند نمي‌يابيم. يكي را برافروزنده‌ي آتش جنگ ميان ايرانيان و تورانيان، در عهد ارجاسب و گشتاسب مي‌بينيم؛ به تماشاي پوست انباشته از كاه ديگري بر فراز دار مي‌ايستيم و با سديگر كه مبلّغ غارت و مروّج هرج و مرج است، در كنار يكصد هزار قرباني در خاك كشته‌‌اش ديدار مي‌كنيم. حتّي ابر قهرمان شاهنامه، تقدير بي‌پير، فرياد فردوسي را بر‌آورده است و چندان لاابالي است كه حكيم توس ديوانه‌اش مي‌خواند.

🔴 بنابراين در #شاهنامه به جستجوي انسان كامل نمي‌توان رفت و اصلاً انسان حماسي، انساني است در مرز ميان خامي و پختگي و در اين اثر بزرگ، هيچ انسان سوخته‌اي سراغ نداريم؛ حتّي سياووش كه از ميان كوه آتش گذشته است‌، از سوختگان نيست، هيچ قهرماني در شاهنامه نمي‌شناسيم كه از نقص مبرّا باشد. همه‌ي پلنگاني كه از اين بلندي، از زمين به سوي آسمان بر مي‌جهند و شكار ماه را مي‌بسيجند، به پستي فرو مي افتند.

@sobhosher