صبح و شعر
653 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

در *عقد *بيع *سرايی *متردد بودم جهودی گفت آخر من از *كدخدايان اين *محلتم وصف اين خانه چنانكه هست از من پرس بخر كه هيچ عيبی ندارد.
گفتم : به‌جز آنكه تو همسايه منی

خانه‌ای را كه چون تو همسايه است
ده *درم سيم *بد عيار ارزد
لكن اميدوار بايد بود
كه پس از مرگ تو هزار ارزد

✍🏻: #سعــــدی
📚 باب چهارم (در فواید خاموشی)

عقد: بستن، قرارداد
بیع: خریدن
سرایی: خانه‌ای
متردد : مردد بودن، تردید داشتن
کدخدایان: بزرگان
محلتم: محله‌ام
درم:‌ درهم
سیم: پول
بد عیار: تقلبی

🍃 اول در مورد همسایه‌ها پرس و جو کنید، بعد خانه را بخرید (ضرب‌المثل یهودی) 🍃

@sobhosher

در خوانش این حکایت #امیدوار به اشتباه #امیدوارم تلفظ شد
اما امیدوارم نخست حضرت سعدی و‌ پس از آن، شما دوستان و‌ مخاطبان عزیز و گرامی کانال این اشتباه مرا ببخشند😊 🙏🏻

━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺


یکی پرسید از آن گم کرده فرزند
که ای روشن گهر پیر خردمند

ز مصرش بوی پیراهن شنیدی
چرا در چاه کنعانش ندیدی؟

بگفت احوال ما برق جهان* است
دمی پیدا و دیگر دم نهان است

گهی بر طارم اعلی* نشینم
گهی بر پشت پای خود نبینم

اگر درویش در حالی* بماندی
سر دست از دو عالم برفشاندی*

✍🏻: #سعــــدی
📚 باب دوم (در اخلاق درویشان)

*برق جهان: برق جهنده، آذرخش،صاعقه

*طارم اعلی: گنید برین، آسمان ، فلک

*حال: حالتی که بی‌اختیار در ضمیر سالک پدیدار و در مدت کوتاهی ناپدید می‌شود اما اثری نافذ و ماندگار از خود برجای می‌گذارد.

*دست برفشاندن. حرکت دادن دست به اطراف. رقص کردن کنایه از جدا شدن و ترک گفتن.


🍃 تا حال منت خبر نباشد.
در کار منت نظر نباشد. #سعدی🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

توانگری بخيل را پسری رنجور بود. نيک‌خواهان گفتندش مصلحت آن است كه ختم قرآنی كنی از بهر وی يا *بذل قربانی.
لختی به انديشه فرو رفت و گفت *مصحف مهجور *اوليتر است كه گله دور.
صاحب دلی بشنید و گفت *ختمش به علت آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبانست و زر در *میان جان

دريغا *گردن طاعت نهادن
گرش همراه بودى *دست دادن
به دينارى چو خر در گل بمانند
ور *الحمدى بخواهی صد بخوانند

✍🏻: #سعــــدی
📚 باب ششم (در ضعف و پیری)

*بذل قربانی : گوشت قربانی نذرکردن و بخشیدن
*مصحف مهجور: قرآن (که در اینجا قرآنی‌است که مدت‌ها خوانده و تورّق نشده است)
اولیتر: سزاوارتر
* ختمش: ختم قرآن کردنش
*اختیار آمد:انتخاب کرد
*درمیان جان : علاقهٔ شدید
*گردن نهادن: تسلیم شدن
*دست دادن: بخشش کردن
* الحمد: تلاوت قرآن،دعا

🍃حافظا می خور و رندی کن و خوش باش
دام تزویر مکن چون دگران قر آن را🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺


هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم به جامع کوفه در آمدم دلتنگ.
یکی را دیدم که پای نداشت سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی‌کفشی صبر کردم

مرغ بريان به چشم مردم سير
كمتر از برگ تره بر خوان است
وان که را دستگاه و قوَت نیست
شلغم پخته مرغ بریان است

✍🏻: #سعــــدی
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)

استطاعت: توانایی (در ابنجا توانایی خرید پای‌پوش)
*پای‌پوش: کفش
*جامع کوفه؛ مسجد جامع کوفه
*تره: سبزى
*خوان: سفره
*دستگاه: ثروت

🍃 قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

دو امیرزاده در مصر بودند. یکی علم آموخت و دیگر مال اندوخت.
عاقبة‌الاَمر آن یکی علاّمه عصر گشت و این یکی عزیز مصر شد.
پس این توانگر به چشم حقارت در فقیه نظر کردی و گفتی: من به سلطنت رسیدم و این همچنان در مسکنت بمانده است.
گفت: ای برادر! شکر نعمت باری عزّ اسمه همچنان افزون‌تر است بر من که میراث پیغمبران یافتم یعنی علم و تو را میراث فرعون و هامان رسید یعنی ملک مصر.

من آن مورم که در پایم بمالند
نه زنبورم که از دستم بنالند

کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم

✍🏻: #سعــــدی
📚 باب سوم : در فضیلت قناعت

* مَسکَنَت : تنگ‌دستی٫ بیچارگی
*باری آفریدگار
*عزَّ‌اسمُهُ :نام او عزیز و ارجمند باد

🍃می بخور ، منبر بسوزان، مردم‌آزاری نکن.🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

يكی را از وزرا پسری كودن بود. پيش يكی از دانشمندان فرستاد كه مرين را تربيتی می كن مگر كه عاقل شود. روزگاری تعليم كردش و موثر نبود. پيش پدرش كس فرستاد كه اين عاقل نمی باشد و مرا ديوانه كرد.

چون بود اصل گوهرى قابل
تربيت را در او اثر باشد
هيچ صيقل نكو نداند كرد
آهنى را كه بدگهر باشد

سگ به درياى هفتگانه بشوى
كه چو تر شد پليدتر باشد
خر عيسى گرش به مكه برند
چون بيايد هنوز خر باشد

✍🏻: #سعــــدی
📚 باب هفتم (در تاثیر تربیت)

*قابل: برازنده، سزاوار
*دریای هفتگانه: در قدیم در روی زمین هفت دریا تصور میکردند که عبارت بود از : ۱ - دریای اخضر . ۲ - دریای عمان. ۳ - دریای قلزم ( بحر احمر ) . ۴ - دریای بربر . ۵ - دریای اقیانوس . ۶ - دریای قسطنطنیه که آنرا بحر الروم نیز گویند. ۷ - دریای اسود و بعضی دریای چین دریای مغرب دریای روم

🍃تربیت نا اهل را چون گردکان(گردو) بر گنبد است،🍃
گویی زمان سعدی هم آقازاده‌های ژن خوب بوده اند☹️
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺


معلم کُتّابی دیدم در دیار مغرب ترشروی تلخ گفتار بدخوی مردم آزار گدا طبع ناپرهیزگار که عیش مسلمانان به دیدن او تبه گشتی و خواندن قرآنش دل مردم سیه کردی. جمعی پسران پاکیزه و دختران دوشیزه به دست جفای او گرفتار نه زهره خنده و نه یارای گفتار گه عارض سیمین یکی را طپنچه زدی و گه ساق بلورین دیگری شکنجه کردی.

القصه شنیدم که طرفی از خبائث نفس او معلوم کردند و بزدند و براندند و مکتب او را به مصلحی دادند پارسای سلیم نیک مرد حلیم که سخن جز به حکم ضرورت نگفتی و موجب آزار کس بر زبانش نرفتی.

کودکان را هیبت استاد نخستین از سر برفت…
🔻ادامه در بخش نظرات👇🏻

✍🏻: #سعــــدی
📚 باب هفتم (در تاثیر تربیت)

*کتّاب، مکتبخانه: مکانی برای تحصیل
*طپانچه. اصلش تپانچه است. سیلی. زخم با کف دست
*طرفی: بخشی
*خبائث. پلیدی‌ها
*هیبت. ترس ، هول
*خرسک : يک نوع بازى كودكانه
* لاحول: هیچ حرکت در جهان آفرینش جز به خواست خداوند وجود ندارد.
*جور استاد : خشم و جذبه معلم


🍃آدمی به ظلم عادت می‌کند و رفتار ظالمانه را تکرار می‌کند
و
رنج و سختی راه دانش برتر از مهر پدر است.
🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

مهمان پیری شدم در دیار بکر، که مال فراوان داشت و فرزندی خوبروی. شبی حکایت کرد که مرا به عمر خویش به جز این فرزند نبوده است. درختی در این *وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آنجا روند. شب‌های دراز در پای آن درخت بر حق بنالیده‌ام تا مرا این فرزند بخشیده است.
شنیدم که پسر با رفیقان آهسته همی‌گفت چه بودی گر من آن درخت بدانستمی کجاست تا دعا کردمی و پدر بمردی.
خواجه شادی‌کنان که پسرم عاقل است و پسر طعنه‌زنان که پدرم *فرتوت.

سال‌ها بر تو بگذرد كه گذار
نكنى سوى *تربت پدرت
*تو به جاى پدر چه كردى خير؟
تا همان چشم دارى از پسرت!

✍🏻: #سعــــدی
📚: باب ششم (در ضعف و پیری)
وادی: بیابان، شهر
فرتوت: خرفت سال‌خورده
تربت : خاک، قبر.
تو در حق پدر چه کار نیکی انجام داده‌ای که انتظار و نوقع همان را از فرزندت داری.

🍃از هردست بدهی از همان پس می‌گیری🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺


اوّل كسی كه عَلَم بر جامه كرد و انگشتری در دست، جمشید بود.

گفتندش: چرا به چپ دادی و فضیلت راست راست؟

گفت: راست را زینت راستی تمام است.

فریدون گفت نقّاشان چین را
كه پیرامون خرگاهش بدوزند:

بدان را نیک دار ای مرد هشیار
كه نیكان خود بزرگ و نیک‌روزند

✍🏻: #سعــــدی
📚 باب هشتم (در آداب صحبت)

*علم :طراز ، حاشیه
*به چپ: انگشت دست چپ
*فضیلت: برتری
*راست: راستی ، درستی
*راست: را است
*تمام است: کامل و کافی است
*خرگاه: سراپرده، خیمه

🍃 از محبت خارها گل می‌شود🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺


فقيره درويشی حامله بود مدت حمل بسر آورده و مرين درويش را همه عمر فرزند نيامده بـود. گفت اگر خدای عزوجل مرا پسری دهد جزين خرقه كه پوشيده دارم هر چه ملک من است ايثار درويشان كنم. اتفاقا پسر آورد و سفره درويشان بموجب شرط بنهاد.

پس از چند سالی كه از سفر شام بازآمدم به محلت آن دوست برگذشتم و از چگونگی حالش خبر پرسيدم. گفتند به زندان شحنه درست. سبب پرسيدم كسی گفت پسرش خمر خورده است و عربده كرده و خون كسی ريخته و خود از ميان گريخته. پدر را بعلت او سلسله در نای است و بند گران بر پای. گفتم اين بلا را بحاجت از خدا خواسته است .

زنان باردار اى مرد هشيار
اگر وقت ولادت مار زايند
از آن بهتر به نزديک خردمند
كه فرزندان ناهموار زايند

✍🏻: #سعــــدی

📚 باب هفتم (در تاثیر تربیت)

پوشیده داشتن: بر تن داشتن، ملبس بودن
بموجب شرط: بر اساس نذر
سفره نهادن: سفره گستردن ، بخشش کردن
شحنه: داروغه، پاسبان
خمر: شراب
سلسله: زنجیر
نای: گردن
بحاجت: با دعا و راز و نیاز
ناهموار: بی‌تربیت

🍃 اجاق‌کوری بهتر از فرزند بی‌تربیت و نااهل داشتنه 😕🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

جوانمرد که بِخورد و بدهد بهْ از عابد که روزه دارد و بنهد.
هر که ترکِ شهوات از بهرِ خلق داده است از شهوتی حلال در شهوتی حرام افتاده است.۱

عابد که نه از بهرِ خدا گوشه نشيند
بيچاره در آيينه‌ی تاريک چه بيند؟۲

✍🏻: #سعــــدی
📚 باب هشتم (در آداب صحبت)

*بدهد : ببخشد
*بنهد: ذخیره کند

۱-هر کس به خاطر ریاکاری از لذت های دنیا چشم پوشی کند در واقع نعمتی پاک را بر خودش حرام کرده است.
۲-کَسی که در ظاهر برای عبادت تارِک دنیا می‌شود، در عجبم در وجود تاریکش به دنبال چه می‌گردد؟

🍃 دعوی پیر خرابات به حق بود، به
حق
عمل شیخ مناجات ریا بود، ریا

(فرغی بسطامی)🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺


دزدى گدايی را گفت شرم نداری كه دست از برای جوی سيم پيش هر *لئيم دراز می كنی.

گفت:

دست دراز از پى يک *حبه سيم
به كه ببرند به *دانگى و نيم

✍🏻: #سعــــدی
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)

*لئیم: بخیل، پست
*حبه: اندکی
*سیم: پول نقره
*دانگ و‌نیم : برابر با یک چهارم دینار بوده است.
و معنی آن است که اگر برای گدایی دست دراز کنی بهتر از آن است که به خاطر دزدی یک چهارم دینار دست تو را ببرند.

گدا خبر نداشته اگر میلیاردی بدزدد نه تنها دستش قطع نمی‌شود که از پیگرد قانون هم مصون می‌ماند ☹️🤬

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺


 در سیرت اردشیر بابکان آمده است که حکیم عرب را پرسید که روزی چه مایه طعام باید خوردن گفت صد درم سنگ کفایت است گفت این قدر چه قوّت دهد گفت

هذا المِقدارُ یَحمِلُکَ و ما زادَ عَلی ذلک فَانتَ حامِلُه یعنی این قدر ترا بر پای همی‌دارد و هر چه برین زیادت کنی تو حمال آنی

خوردن برای زیستن و ذکر کردن است
تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است


✍🏻: #سعــــدی
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)


*مؤسس سلسله پادشاهان ساسانى از سال ۲۲۴ تا ۲۴۱ ميلادى
*هر درهم = ۲۴۱۹.۲ میلی گرم = حدود ۲.۴ گرم
*تو معتقد: تو اعتقاد دارى

🍃اندازه نگه‌ دار که اندازه نکوست🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺


 دو درویش خراسانی *ملازم صحبت یکدیگر سفر کردندی یکی ضعیف بود که هر *بدو شب افطار کردی و دیگر قوی که روزی سه بار خوردی اتفاقاً بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند هر دو را به خانه‌ای کردند و *در به گِل بر آوردند بعد از دو هفته معلوم شد که بی گناهند در را گشادند قوی را دیدند مرده و ضعیف جان به سلامت برده.

مردم درین عجب ماندند حکیمی گفت خلاف این عجب بودی آن یکی بسیار خوار بوده است طاقت بینوایی نیاورد به سختی هلاک شد وین دگر خویشتن دار بوده است لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و به سلامت بماند.

چو کم خوردن *طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید سهل گیرد
وگر تن پرورست اندر *فراخی
چو تنگی بیند از سختی بمیرد

تنور شکم دم به دم *تافتن
مصیبت بود روز نایافتن

✍🏻: #سعــــدی

📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)

*ملازمت: همراهی
*بدوشب: دو شب یک‌بار
*در به گل برآوردن: دررا با گل پوشاندند(پلمب کردن)
*طبیعت شد: خوی و عادت کسی شد
*فراخی: فراوانی
*تافتن: برافروختن، روشن کردن

🍂احتمالا رئيس مجلس خبرگان نسبتى با حكيم داستان داشته است😁 🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

*خواهنده مغربی در صف *بزّازان حلب می‌گفت: ای خداوندان نعمت، اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت، *رسم سؤال از جهان برخاستی

ای قناعت، توانگرم گردان
که ورای تو هیچ نعمت نیست
کنج صبر *اختیارِ لقمان است
هر که را صبر نیست حکمت نیست

✍🏻: #سعــــدی

📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)
🎤: مريم رضوى
🎼 :حميد آقايى

خواهنده: گدا، سائل
مغرب: آفریقای شمالی
بزازان: پارچه فروشان
حلب: شهری در سوریه
رسم سؤال: رسم گدایی
اختیار: انتخاب

🍃 صبر، کلید همهٔ کارهاست🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

درویشی را شنیدم که در آتش فاقه می‌سوخت و رقعه بر خرقه همی‌دوخت و تسکین خاطر مسکین را همی‌گفت:
به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق
که بار محنت خود به که بار منت خلق

کسی گفتش: چه نشینی که فلان در این شهر طبعی کریم دارد و کرمی عمیم، میان به خدمت آزادگان بسته و بر در دلها نشسته. اگر بر صورت حال تو چنان که هست وقوف یابد پاس خاطر عزیزان داشتن منت دارد و غنیمت شمارد.
گفت: خاموش! که در پسی مردن به که حاجت پیش کسی بردن

هم رقعه دوختن به و الزام کنج صبر
کز بهر جامه رقعه بر خواجگان نبشت
حقا که با عقوبت دوزخ برابر است
رفتن به پایمردی همسایه در بهشت

✍🏻: #سعــــدی
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)

فاقه:فقر
رقعه؛ وصله/ نامه، نوشته
خرقه: بالاپوش کهنه
جامه دلق: پشمینه پر وصله
عمیم: کامل، عمومی.همگانی
وقوف: آگاهی
الزام: اجبار، ناگزیر
پاره دوختن و پيوسته در گوشه صبر و تحمل ماندن، بهتر از آن است كه به دلیل خواستن لباس، براى بزرگان نامه نوشتن. براستى كه بهشت رفتن به شفاعت و واسطه شدن همسايه ، با شكنجه آتش دوزخ يكسان است.

🍃خونه خرابهٔ خودت بهتراز قصراجاره‌ایه🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

دست و پا بریده‌ای هزار پایی بکشت صاحب دلی برو گذر کرد و گفت سبحان الله با هزار پای که داشت چون اجلش فرا رسید از بی دست و پایی گریختن نتوانست.

چو آيد ز پى دشمن جان ستان
ببندد اجل پاى اسب دوان
در آن دم كه دشمن پياپى رسيد
كمان كيانى نشايد كشيد


✍🏻: #سعــــدی

📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)
🎤: مريم رضوى
🎼 : رنگ شکستهٔ ماهور

کمان کیانی: کمان بزرگی که پادشاهان به دست می‌گرفتند.

🍃از تیغ اجل راه گریزی نیست🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

يكی را از حكما شنيدم كه می‌گفت : هرگز كسی به جهل خويش *اقرار نكرده است مگر آن «كس كه چون ديگری در سخن باشد همچنان *ناتمام گفته سخن آغاز كند.

سخن را سر است اى خردمند و *بن
مياور سخن در ميان سُخُن
*خداوند تدبير و فرهنگ و هوش
نگويد سخن تا نبيند خموش


✍🏻: #سعــــدی

📚 باب چهارم (در فواید خاموشی)

اقرار کردن: پذیرفتن، اعتراف کردن
ناتمام گفته: گفتهٔ ناتمام . سخن ناتمام.
بن: انتها، ته
آن كس كه دورانديش و داراى راى درست و هوشمند است، تا اهل مجلس خاموش نشوند، زبان به سخن نگشايد.

🍃پابرهنه وسط یا توی حرف کسی دویدن از خردمندی نیست🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

یکی در مسجد *سنجار به *تطوع بانگ گفتی به ادايی كـه *مستمعان را ازو نفرت بودی
و صاحب مسجد اميری بود عادل نيک سيرت نمی‌خواستش كه دل آزرده گردد گفت:
ای جوانمرد اين مسجد را موذنانند قديم هر یکی را پنج دينار مرتب داشته‌ام تو را ده دينار می‌دهم تا جايی ديگر روی بر اين قول *اتفاق كردند و برفت.

پس از مدتی در گذری پيش امير باز آمد.
گفت ای خداوند برمن حيف كردی كه به ده دينار از آن بقعه بدر كردی كه اينجا كه رفته‌ام بيست دينارم همی‌دهند تا جای ديگر روم و قبول نمی كنم امير از خنده بی خود گشت و گفت زنهار تا نستانی كه به پنجاه راضی گردند.

به تيشه كس نخراشد ز روى خارا گِل
چنانكه بانگ درشت تو مى‌خراشد دل

✍🏻: #سعــــدی
📚 باب چهارم (در فواید خاموشی)
🎼: بیدل-دشتی #حمید_آقائی
🎤: #مریم_رضوی

سنجار: شهرى در سه منزلى موصل
تطوع: کار مستحبی که به قصد قربت و عبادت انجام داد
مستمعان: شنوندگان
مرتب داشتن : برقرار کردن
اتفاق کردن: هم‌داستان شدن، موافقت کردن
حیف کردن: ستم کردن
بقعه: سرا
خارا: سنگ سخت

🍃خاموشی با سلامت به از گفتن با ملامت 🍃

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

پارسایی را دیدم به محبت شخصی گرفتار نه طاقت صبر و نه یارای گفتار. چندان که ملامت دیدی و غرامت کشیدی ترک تصابی نگفتی و گفتی:

کوته نکنم ز دامنت دست
ور خود بزنی به تیغ تیزم

بعد از تو ملاذ و ملجائی نیست
هم در تو گریزم ار گریزم

باری ملامتش کردم و گفتم: عقل نفیست را چه شد تا نفس خسیس غالب آمد؟ زمانی به فکرت فرو رفت و گفت:

هر کجا سلطان عشق آمد نماند
قوّت بازوی تقوی را محل

پاکدامن چون زید بیچاره‌ای
اوفتاده تا گریبان در وحل

✍🏻: #سعــــدی

📚 باب پنجم (در عشق و جوانی)
🎤: مريم رضوى
🎼 :حميد آقايى

یارای گفتار: توانایی و جرأت سخن گفتن
ملامت دیده: سرزنش شده
باری:خلاصه
نفیس: گرانمایه
خسیس: پست
غرامت کشیدن : مشقت و سختی کشیدن
تصابی: عشق ورزیدن
ملاذ: پناه
ملجا: پناهگاه، مأمن
وحل: گل و لای،لجن

🍃 عشق در هر کجا پای بگذارد عقل آنجا را ترک می‌کند  (ضرب‌المثل تازی)🍃

@sobhosher