صبح و شعر
650 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.24K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین ياور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعرامروز
━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━

 
مسندنشینی! معنی غم را نمی فهمی
درد و غمِ اولادِ آدم را نمی فهمی

زخمی به روی زخمِ دیگر میخورد هر دم
وقتی که تو معنای مرهم را نمی فهمی

خم شد کمرهای پدرها زیرِ بارِ غم
بارِ گران و قوّتِ کم را نمی فهمی

وقتی تمامِ سالِ تو مانندِ شعبان است
حالِ دلِ اهلِ مُحرّم را نمی فهمی

گیرم نوشتم از غمِ بسیارِ این مردم
مسندنشینی! معنی غم را نمی فهمی...

✍🏻: #علی_عدالتجو
@aliedalatjoo

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
#داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_چهارسد_شصت_هفتم
قصه‌گو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #سعدی
قابل توجه مسئولین : منظور سعدی ناامید نکردن مردم از یاری و‌ نیکوکاری است.

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#نثر_فارسی
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━
.
به بهمن محصص 
دوست جوان من! 


همانطور که قول دادم باز می‌نویسم. اما بیشتر حرفهای مرا باید به حساب خود من بگذارید. در صورتی‌که شما جوان هستید و میدان برای شما در پیش است و حال و روزگار مرا ندارید، از وضع خودتان اینقدرها شاکی نباشید. 
در خصوص بعضی چیزها انسان ممکن است هر روز یک جور فکر کند. نحوه‌ی فکرهای ما از نحوه‌ی وجود ما و چگونگی آن جدا نیست. 

دوست گرامی. در این حال مهر ورزیدن یک جور زندگی کردن است. زیست به حد اعلای خود که حیوانات از آن محروم‌اند و فقط به آب و علف و خواب می‌گذرانند.
اگر هنر شما به مردم فهمانیده نشده یا به رخ آنها کشیده نشود، زندگی کردن دروغ نخواهد شد.
من همیشه از این مجرا به کل جریان کار خود وارد شده‌ام. با این طریقه که اصالت زاده‌ی آن واقع می‌شود نسبت به اهمیت کار خود که تا چه اندازه در دسترس مردم خواهد بود کنجکاو بوده‌ام.
تا ما در کار خودمان و طریقه‌ی کار خودمان حل نشویم، مشکلات موجودیت دیگران و طریقه‌ی کارشان برای ما حل شدنی نیست و همینطور به عکس. شعر و ادبیات و نقاشی و غیر آن ندارد. چنانچه این همه ادبای با ریش و بی‌ریش ادبیات و شعر قدیم را هضم نکرده باشند – یعنی با دل خود نچشیده باشند – قادر به درک نکته‌هایی که مال امروز عالم زندگی‌ست، نخواهند بود. وجودشان یک مشت لفظ است که بار حافظه شده است. لازم است که ما طبیعتن و بدون روپوش و بزک‌کاری آن جنسی باشیم که باید باشیم. ابتکار دور از این راه اصالت سکنجبین بی‌یخ در هوای گرم تابستان است. هرقدر که تازگی داشته باشد. 
می‌باید حساب وقت را نگاه بداریم. همانطور که ما زاده‌ی وقت هستیم. چه وقت خوب و چه بد. احترام گزاردن به آن هم باید زاده‌ی وظیفه‌ی ما باشد. بعضی حرفهای حکیم‌مآبانه، گمان می‌برم که در حرفهای من پیدا خواهید کرد. آن کاری که اصلی‌ست و حال و کیفیتی را بیان می‌دارد و بازار رواجش را روزی بعد از شلوغی به دست خواهد آورد، ناشی از این حال طبیعی و بدون روپوش است. زیراکه از زیستن واقعی حکایت می‌کند و باقی همه حرف است که به مفاد قول نظامی گنجوی باید به حرفهای هوایی قلم درکشید. 
هرگاه از من می‌پرسند: استاد چه وقت نظر اساسی‌ خودتان را راجع به وزن شعر می‌نویسید؟ من به جای جواب به آن اشخاص، به آنکه در درون من فرمانروایی دارد می‌گویم: هنوز اینجور کارها با حوصله‌ی من معامله‌شان را تمام نکرده‌اند، زیرا که من عادتن می‌خواهم همانطور باشم که هستم. 
هرگاه شما اینطور مقید به زندگی هستید و حس می‌کنید که سرچشمه‌ی اساسی کار شما در این راه می‌باشد دیگر چه فکرهایی! "ما نزله الا بقدر معلوم".
به اندازه‌ای که لازم است، به فراخور استعداد ما به ما آموخته‌اند و اسباب آن در نهانی تهیه شده است و بیرون از این اندازه خسران است که بار می‌آورد. چنانکه در بعضی موارد می‌بینید. 
من عمدن از نوشتن دست برمی‌دارم که باقی مطالب را جداگانه بنویسم. تا حرفهایی که باید بزنم، دسته‌بندی کرده باشم. همان‌طور که ما در محل گوسفندهامان، گوسفندها را دسته‌دسته می‌کردیم که کار دوشیدن آسان شود. زندگی‌های گذشته‌ی من هنوز راه کار کردن را به من یاد می‌دهند. 
می‌بینید که آموزنده کجا منزل دارد و منزل او را چطور هیچ‌کدام از این محققان سرگردان‌مانده‌ نمی‌توانند پیدا کنند؟ 
خداحافظ شما.
         
✍🏻: #نیما_یوشیج            
۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۴ 

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

 یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که دست تَطاول* به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مَکاید فعلش به جهان برفتند و از کُربت جورش راه غربت گرفتند.
چون رعیت کم شد ارتفاع * ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.

هر که فریادرَس روز مصیبت خواهد
گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش

…..

✍🏻: #سعدی
📚: باب اول (در سیرت پادشاهان)

*تَطاول: ظلم و ‌بیداد کردن
*مَکاید( فعلش): بداندیشی‌ها(رفتار فریبکارانه)
*کُربَت: اندوه
*ارتفاع: محصول و حاصل زراعت. حاصل ملک. برداشت. غله و دانه که از مزارع بردارند. خَراج

*مقرر شد: تعیین شد.قرارشد
*ناصح: نصیحت کننده
*بنی عمّ: عموزادگان
*خاستند: برخاستند و شورش کردند
*منازعت: جنگ کردن، دشمنی و ستیزه کردن
*خواستند: طلب کردند

🍃 با عدالت و‌ رعایت حق مردم، ملت حامی حکومت می‌شوند و دوام آن را تضمین می‌کنند وگرنه با ظلم، دوست دشمن می‌شود. 🍃

🔆 متن کامل این حکایت را
در کانال صبح و شعر بخوانید👇🏻👇🏻👇🏻

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین ياور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعردیروز
━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━

 جان چه باشد با خبر از خیر و شر
شاد با احسان و گریان از ضرر

چون سر و ماهیت جان مخبرست
هر که او آگاه‌تر با جان‌ترست

روح را تاثیر آگاهی بود
هر که را این بیش اللهی بود

چون خبرها هست بیرون زین نهاد
باشد این جانها در آن میدان جماد

جان اول مظهر درگاه شد
جان جان خود مظهر الله شد

آن ملایک جمله عقل و جان بدند
جان نو آمد که جسم آن بدند

از سعادت چون بر آن جان بر زدند
هم‌چو تن آن روح را خادم شدند

آن بلیس از جان از آن سر برده بود
یک نشد با جان که عضو مرده بود

✍🏻: #مولوی
#آگاهی حق مردم است و آگاهی‌رسانی جرم نیست وظیفهٔ خبرنگار است.
روزتان خجسته 💐
#برای_آزادی_خبرنگاران

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️


نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد!

#سعدی

━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
#داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_چهارسد_شصت_هشتم
قصه‌گو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
Forwarded from آرشیو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
#داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_چهارسد_شصت_نهم
قصه‌گو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸☘️🌸

در چشم آفتاب کشد
                     میل خوشه‌اش
هر دانه‌ای که غوطه خورد
                    در زمین عــــــــــشق

✍🏻: #صائب
🎤: #ناهیدپرپینچی

درود روزتون قشنگ🍃🌱🪸🌸

@sobhosher
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #پابلو_نرودا
برگردان : احمدشاملو
تصحیح واژه : خودت : yourself
🙏🏻عکس نوشته ویرایش شده در بخش نظرات👇🏻
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#شعرجهان

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​—

لیک خواننده‌ای پرسد اینک :     
شعر چه گوید ما را در روزگارِ مصیبت؟
خون است وُ
خون است وُ
                    خون...
در سرزمینِ تو
در نام من
در نام تو
در شکوفه‌ی بادام‌
در پوستِ موز
در شيرِ کودک
در نور وُ سايه 
در دانه‌ی گندم/ در نمک‌دان...   
تک‌تیراندازانی چيره‌دست، به هدف می‌زنند به چابکی
خون است وُ
خون است وُ
                    خون...
کوچک‌تر از خون فرزندانش است این سرزمين
که به‌سانِ قربانیانی ایستاده‌اند بر آستانه‌ی رستاخيز...
به‌راستی آیا/
متبرّک است این سرزمين،
و یا تعمید یافته،
به خون وُ خون وُ خون...؟
که نه نیایش می‌خشکاندش
نه ماسه‌ها.

✍🏻: : #محمود_درویش [ فلسطین، ۱۳ مارس ۱۹۴۱ – ۹ اوت ۲۰۰۸ ]
برگردان: صالح بوعذار
بخشی از شعرِ «برای ادوارد سعید»


━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher