يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #پل_رپس
برگردان : بهروز صفرزاده
#روزجهانی چای مبارک☘️
این واژه برگرفته از خاستگاه چای یعنی کشور چین است. چینیها دو تلفظ مختلف برای چای داشتند. در گویش چینی جنوبی “چای” و در گویش چینی شمالی به صورت “تِی” تلفظ میشد و هردو تلفظی از یک واژه یگانه در چین قدیم هستند. اروپاییان به تبعیت از استان آمو در شمال چین، واژه Tea ( مشتق شده از تی) را برای این نوشیدنی انتخاب کردند. در آسیا و شمال آفریقا با توجه به واژه “چا” در استان کانتون در جنوب چین، واژه “چای” برای این نوشیدنی محبوب انتخاب شد.
کاشف السلطنه ملقب به پدر چای ایران کشت این نوشیدنی ممتاز را در لاهیجان وکلارآباد آغاز کرد.
@sobhosher
☕️
✍🏻: #پل_رپس
برگردان : بهروز صفرزاده
#روزجهانی چای مبارک☘️
این واژه برگرفته از خاستگاه چای یعنی کشور چین است. چینیها دو تلفظ مختلف برای چای داشتند. در گویش چینی جنوبی “چای” و در گویش چینی شمالی به صورت “تِی” تلفظ میشد و هردو تلفظی از یک واژه یگانه در چین قدیم هستند. اروپاییان به تبعیت از استان آمو در شمال چین، واژه Tea ( مشتق شده از تی) را برای این نوشیدنی انتخاب کردند. در آسیا و شمال آفریقا با توجه به واژه “چا” در استان کانتون در جنوب چین، واژه “چای” برای این نوشیدنی محبوب انتخاب شد.
کاشف السلطنه ملقب به پدر چای ایران کشت این نوشیدنی ممتاز را در لاهیجان وکلارآباد آغاز کرد.
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
شمارهاش را گرفتم. خودش گوشی را برداشت و با همان لهجهی محلی که ته حلقی حرف میزد،
پرسید: «کیه؟»
گفتم: «سلام ننه، منم ناصر.» پرسید: «از جبهه هستی؟» گفتم: «نه نه. ناصر هستم، دوست عبدو. یادت آمد ننه؟»
آرام و کشیده گفت: «عبدو خوابیده. خسته است.»
انگاری مرا نشناخته بود. آرام و شمرده گفتم: «ننه مریم، من ناصر هستم که با عبدو میآمدیم خانهتان، آن وقتها که هنوز جنگ بود. یادت هست؟»
اول چیزی نگفت و بعد هم بدون اینکه جوابم را بدهد، پی حرفش را گرفت.
– مگه خبر نداری عبدو برگشته؟ تو جنگ بوده بچهام.
الانم گرفته خوابیده تو آن یکی اتاق. بچهام خسته است. اگه کارش داری بیدارش کنم.
گفتم: «نه، یادته میآمدیم خانهتان؟ همو که براش نامه نوشتی. امروز نامهات رسید. یادته؟»
چیزی نگفت. چند بار صداش زدم و گفتم شاید تلفن قطع شده.
گفت: «ها، عبدو بالاخره برگشت. خودم رفتم آوردمش. وسط میدان جنگ بود بچهام.»
گفتم: «حالا کجاست؟ کجا بوده؟»
جواب داد: «گفتمت که خوابیده. نمیگذاشتند بیاد.
میدانستم اگه میتوانست خودش برمیگشت.
خودم رفتم پیداش کردم و برش گرداندم.»
✍🏻: #احمد_دهقان فراخور گرامى زادروزش💐
📚 : من قاتل پسرتان هستم
روایتی تلخ و واقعگرایانه از اثرات زشت و دردناک جنگ بر روی آدمهایی که مدتی از عمر خود را در جبههها گذراندهاند و قرار نیست هیچوقت به زندگی سابق خود بازگردند.اعتراضی به سرنوشت آدمهای پس از جنگ.
📎فایل pdf و صوتى اين كتاب را در صبح و شعر ببينيد👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
شمارهاش را گرفتم. خودش گوشی را برداشت و با همان لهجهی محلی که ته حلقی حرف میزد،
پرسید: «کیه؟»
گفتم: «سلام ننه، منم ناصر.» پرسید: «از جبهه هستی؟» گفتم: «نه نه. ناصر هستم، دوست عبدو. یادت آمد ننه؟»
آرام و کشیده گفت: «عبدو خوابیده. خسته است.»
انگاری مرا نشناخته بود. آرام و شمرده گفتم: «ننه مریم، من ناصر هستم که با عبدو میآمدیم خانهتان، آن وقتها که هنوز جنگ بود. یادت هست؟»
اول چیزی نگفت و بعد هم بدون اینکه جوابم را بدهد، پی حرفش را گرفت.
– مگه خبر نداری عبدو برگشته؟ تو جنگ بوده بچهام.
الانم گرفته خوابیده تو آن یکی اتاق. بچهام خسته است. اگه کارش داری بیدارش کنم.
گفتم: «نه، یادته میآمدیم خانهتان؟ همو که براش نامه نوشتی. امروز نامهات رسید. یادته؟»
چیزی نگفت. چند بار صداش زدم و گفتم شاید تلفن قطع شده.
گفت: «ها، عبدو بالاخره برگشت. خودم رفتم آوردمش. وسط میدان جنگ بود بچهام.»
گفتم: «حالا کجاست؟ کجا بوده؟»
جواب داد: «گفتمت که خوابیده. نمیگذاشتند بیاد.
میدانستم اگه میتوانست خودش برمیگشت.
خودم رفتم پیداش کردم و برش گرداندم.»
✍🏻: #احمد_دهقان فراخور گرامى زادروزش💐
📚 : من قاتل پسرتان هستم
روایتی تلخ و واقعگرایانه از اثرات زشت و دردناک جنگ بر روی آدمهایی که مدتی از عمر خود را در جبههها گذراندهاند و قرار نیست هیچوقت به زندگی سابق خود بازگردند.اعتراضی به سرنوشت آدمهای پس از جنگ.
📎فایل pdf و صوتى اين كتاب را در صبح و شعر ببينيد👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
یکی را از ملوک مرضی هایل* بود که اعادت* ذکر آن ناکردن اولی. طایفهٔ حکمای یونان متفق شدند* که مر این درد را دوایی نیست مگر زهره* آدمی به چندین صفت موصوف. بفرمود طلب کردن.
دهقان پسری یافتند بر آن صورت که حکیمان گفته بودند، پدرش را و مادرش را بخواند و به نعمت بیکران خشنود گردانیدند و قاضی فتوی داد که خون یکی از رعیت ریختن سلامت پادشه را روا باشد. جلاد قصد کرد، پسر سر سوی آسمان بر آورد و تبسم کرد. ملک پرسیدش که در این حالت چه جای خندیدن است؟ گفت: ناز فرزندان بر پدران و مادران باشد و دعوی پیش قاضی برند و داد از پادشه خواهند. اکنون پدر و مادر به علّت حطام*دنیا مرا به خون در سپردند و قاضی به کشتن فتوی داد و سلطان مصالح خویش اندر هلاک من همیبیند، به جز خدای عزّوجل* پناهی نمیبینم…
✍🏻: #سعــــدی
📚 باب اول (در سیرت پادشاهان)
* هایل: وحشتناک
*اعادت: تکرارکردن
*اولیتر :سزاوارتر
*متفق شدن: همدست و متحد شدن
زَهره: کیسهٔ صفرا
*حطام:مال اندک
*عزوجل: بزرگوار
🍃 بر ضعیفان رحم کردن، رحم بر خود کردن است.
وای بر شیری که آتش در نیستان افکند. #صائب🍃
@sobhosher
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
یکی را از ملوک مرضی هایل* بود که اعادت* ذکر آن ناکردن اولی. طایفهٔ حکمای یونان متفق شدند* که مر این درد را دوایی نیست مگر زهره* آدمی به چندین صفت موصوف. بفرمود طلب کردن.
دهقان پسری یافتند بر آن صورت که حکیمان گفته بودند، پدرش را و مادرش را بخواند و به نعمت بیکران خشنود گردانیدند و قاضی فتوی داد که خون یکی از رعیت ریختن سلامت پادشه را روا باشد. جلاد قصد کرد، پسر سر سوی آسمان بر آورد و تبسم کرد. ملک پرسیدش که در این حالت چه جای خندیدن است؟ گفت: ناز فرزندان بر پدران و مادران باشد و دعوی پیش قاضی برند و داد از پادشه خواهند. اکنون پدر و مادر به علّت حطام*دنیا مرا به خون در سپردند و قاضی به کشتن فتوی داد و سلطان مصالح خویش اندر هلاک من همیبیند، به جز خدای عزّوجل* پناهی نمیبینم…
✍🏻: #سعــــدی
📚 باب اول (در سیرت پادشاهان)
* هایل: وحشتناک
*اعادت: تکرارکردن
*اولیتر :سزاوارتر
*متفق شدن: همدست و متحد شدن
زَهره: کیسهٔ صفرا
*حطام:مال اندک
*عزوجل: بزرگوار
🍃 بر ضعیفان رحم کردن، رحم بر خود کردن است.
وای بر شیری که آتش در نیستان افکند. #صائب🍃
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
😴
#داستان_شب
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_چهارسد_بیست_پنجم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_چهارسد_بیست_پنجم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#دكلمه_ها🎼🎶🎵🍃🌸
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که میکشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
✍🏻: #حافظ
🎤: #فاطمه_زندی
گروه حافظ پژوهی تماشاگه راز
@sobhosher
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که میکشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
✍🏻: #حافظ
🎤: #فاطمه_زندی
گروه حافظ پژوهی تماشاگه راز
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعردیروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
بدان گلزار بیپایان نظر کن
بدین خاری که پایت خست منگر
چو سرو و سنبله بالارَوی کن
بنفشهوار اندر پست منگر
چو در جویت روان شد آب حیوان
به خمّ و کوزه گر بشکست منگر
تو صافان بین که بر بالا دویدند
به دُردی کآن به بُن بنشست منگر
جهان پر بین ز صورتهای قدسی
بدان صورت که راهت بست منگر
به دام عشق مرغان شگرفند
به بومی که ز دامش رست منگر
به از تو ناطقی اندر کمین هست
در آن کاین لحظه خاموشست منگر
✍🏻: #مولانا
دلبستگیِ شیفتهوار به جنبههای مثبت و بیاعتناییِ صبورانه در برابر جنبههای منفی، نگاهِ دایم به بالا و پرهیز از توقف در پلههای نردبان؛ بیاعتنایی به خارِ راه و تمرکز به گلزار؛ اینها است نمونههایی از آنچه مولانا سعی دارد ما را بیاموزاند و استاد #محمدعلی_موحد انها را برمیشمارد،
فراخور صدمین زادروز تولد استاد فرزانه، اکسیر خرد و دانش و فروتنی که سایهاش مستدام باشد.💐🙏🏻
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعردیروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
بدان گلزار بیپایان نظر کن
بدین خاری که پایت خست منگر
چو سرو و سنبله بالارَوی کن
بنفشهوار اندر پست منگر
چو در جویت روان شد آب حیوان
به خمّ و کوزه گر بشکست منگر
تو صافان بین که بر بالا دویدند
به دُردی کآن به بُن بنشست منگر
جهان پر بین ز صورتهای قدسی
بدان صورت که راهت بست منگر
به دام عشق مرغان شگرفند
به بومی که ز دامش رست منگر
به از تو ناطقی اندر کمین هست
در آن کاین لحظه خاموشست منگر
✍🏻: #مولانا
دلبستگیِ شیفتهوار به جنبههای مثبت و بیاعتناییِ صبورانه در برابر جنبههای منفی، نگاهِ دایم به بالا و پرهیز از توقف در پلههای نردبان؛ بیاعتنایی به خارِ راه و تمرکز به گلزار؛ اینها است نمونههایی از آنچه مولانا سعی دارد ما را بیاموزاند و استاد #محمدعلی_موحد انها را برمیشمارد،
فراخور صدمین زادروز تولد استاد فرزانه، اکسیر خرد و دانش و فروتنی که سایهاش مستدام باشد.💐🙏🏻
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
📡 #پیام_ادبی ━•··•✦❁🔆
💢 نشست ادبی کانون نویسندگان #قم/۳
به مناسبت #سیزدهمین سالروز تولد #سهگانی
موضوع: سهگانی، شعر ایرانی، حکمت جهانی
با سخنرانی دکتر #علیرضافولادی، مبدع شعر سهگانی و عضو هیئت علمی دانشگاه
و سهگانیخوانی جمعی از شعرای سهگانیپرداز
و شعرخوانی استاد #عباس_فرساد با گویش قمی
زمان: #یکشنبههای اول هرماه
↙️ جلسه سوم: یکشنبه ۱۴۰۲/۰۳/۰۷
ساعت ۱۹/۳۰
↙️ مکان: #قم - میدان رسالت – موسسه آموزش عالی طلوع مهر
💢 شرکت برای عموم علاقهمندان آزاد است.
━•··•✦❁🌐❁✦•··•━
@sobhosher
💢 نشست ادبی کانون نویسندگان #قم/۳
به مناسبت #سیزدهمین سالروز تولد #سهگانی
موضوع: سهگانی، شعر ایرانی، حکمت جهانی
با سخنرانی دکتر #علیرضافولادی، مبدع شعر سهگانی و عضو هیئت علمی دانشگاه
و سهگانیخوانی جمعی از شعرای سهگانیپرداز
و شعرخوانی استاد #عباس_فرساد با گویش قمی
زمان: #یکشنبههای اول هرماه
↙️ جلسه سوم: یکشنبه ۱۴۰۲/۰۳/۰۷
ساعت ۱۹/۳۰
↙️ مکان: #قم - میدان رسالت – موسسه آموزش عالی طلوع مهر
💢 شرکت برای عموم علاقهمندان آزاد است.
━•··•✦❁🌐❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
مرا دل سوزد و سینه تو را دامن ولی فرق است
که سوز از سوز و دود از دود و درد از درد میدانم
#مولوی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
مرا دل سوزد و سینه تو را دامن ولی فرق است
که سوز از سوز و دود از دود و درد از درد میدانم
#مولوی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
عاشقانیم که ما را سر غم نیست برو
#مولوی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
عاشقانیم که ما را سر غم نیست برو
#مولوی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
😴
#داستان_شب
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_چهارسد_بیست_ششم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_چهارسد_بیست_ششم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎