#درخانه_بمانيم استادی در دانشگاه هاروارد این عکس را منتشر و نوشته :
🔺 اگر ویروسها را اینطور در خیابان میدیدیم ، هرگز از خانه بیرون نمیآمدیم ؛
🔸مشکل اصلی بسیاری از ما انسانها این است که :
تا با چشم نبینيم باور نمیکنيم و تا مبتلا نشويم نمیپذیریم !!
@sobhosher
🔺 اگر ویروسها را اینطور در خیابان میدیدیم ، هرگز از خانه بیرون نمیآمدیم ؛
🔸مشکل اصلی بسیاری از ما انسانها این است که :
تا با چشم نبینيم باور نمیکنيم و تا مبتلا نشويم نمیپذیریم !!
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#موسيقى_خوب_بشنويم 🎧🎼🎶🎵🌺🌸
كونوس کله
ای روز بوشوم کونوس کله ایشااله
کونوس بیچم اِی پرپره ایشااله
ایدانه می دهان دکته ایشااله
می دهانه آب دکته ایشااله
الهی تی مارِی بیمیره ایشااله
می دیله قرارِی بیگیره ایشااله
او طارم سرمئه
چه مشک عنبر مئه
برار خوب داری مئه
هچین برون ناری مئه
اگر بیرون باری مئه
دا ته عروس گیری مئه
جنگالک جنگالی جنگالک جنگالی
بوشوم دوعاکون خانه ایشااله
تا تره دوعا بوکونه ایشااله
دوعای سرتا پا بیدم اوشان ره بلا بیدم
سگ بیگیته می پرپره
لقد بزم سگه موتره
می برار نیشته دوکونی
سرخ و سفید جوونی
آهو آهوزار مونی
می گوله زار مونی
خانم بزرگی یار تو یا
امی گول مخمل فرنگ
صد گول مخمل فرنگ
برگردان فارسی
باغ ازگیل
یک روز به باغ ازگیل رفتم انشالله
یک دامن ازگیل چیدم انشالله
یک دانه به دهانم انداختم انشالله
آب از دهانم سرازیر شد انشالله
الهی مادرت بمیرد انشالله
دل من آرام و قرار بگیرد انشالله
ما اهل طارمسر هستیم
از مشک و عنبر هستیم
برادر خوب داریم
بیهوده بیرون نمی آوریم
اگر بیرون بیاوریم
ده تا عروس می گیریم
جنگالک جنگالی جنگالک جنگالی
به خانه ی دعاکن رفتم انشالله
تا برایت دعا بنویسد انشالله
دعای سر تا پا دیدم برای اجنه بلا رقم زدم انشالله
سگ پاچه من را گرفت به پوزه سگ لگد زدم
برادرم در دکان است
جوان سرخ و سفید
شبیه به آهو و آهوان است
به گلزار می ماند
یار خانم بزرگ تویی
گل مخمل فرنگ مائی
صد گل مخمل فرنگ
#موسيقى_فولكلور
آواى :استاد #فريدون_پوررضا چهره ماناى موسيقى گيلكى گرامى ياد و نامش💐
كرونا برود و محله هاى گيلان سرسبز پر شود از هلهله و موسيقى و رقص و پايكوبى..
شبتان از شادى سرشار🥰💐
@sobhosher
كونوس کله
ای روز بوشوم کونوس کله ایشااله
کونوس بیچم اِی پرپره ایشااله
ایدانه می دهان دکته ایشااله
می دهانه آب دکته ایشااله
الهی تی مارِی بیمیره ایشااله
می دیله قرارِی بیگیره ایشااله
او طارم سرمئه
چه مشک عنبر مئه
برار خوب داری مئه
هچین برون ناری مئه
اگر بیرون باری مئه
دا ته عروس گیری مئه
جنگالک جنگالی جنگالک جنگالی
بوشوم دوعاکون خانه ایشااله
تا تره دوعا بوکونه ایشااله
دوعای سرتا پا بیدم اوشان ره بلا بیدم
سگ بیگیته می پرپره
لقد بزم سگه موتره
می برار نیشته دوکونی
سرخ و سفید جوونی
آهو آهوزار مونی
می گوله زار مونی
خانم بزرگی یار تو یا
امی گول مخمل فرنگ
صد گول مخمل فرنگ
برگردان فارسی
باغ ازگیل
یک روز به باغ ازگیل رفتم انشالله
یک دامن ازگیل چیدم انشالله
یک دانه به دهانم انداختم انشالله
آب از دهانم سرازیر شد انشالله
الهی مادرت بمیرد انشالله
دل من آرام و قرار بگیرد انشالله
ما اهل طارمسر هستیم
از مشک و عنبر هستیم
برادر خوب داریم
بیهوده بیرون نمی آوریم
اگر بیرون بیاوریم
ده تا عروس می گیریم
جنگالک جنگالی جنگالک جنگالی
به خانه ی دعاکن رفتم انشالله
تا برایت دعا بنویسد انشالله
دعای سر تا پا دیدم برای اجنه بلا رقم زدم انشالله
سگ پاچه من را گرفت به پوزه سگ لگد زدم
برادرم در دکان است
جوان سرخ و سفید
شبیه به آهو و آهوان است
به گلزار می ماند
یار خانم بزرگ تویی
گل مخمل فرنگ مائی
صد گل مخمل فرنگ
#موسيقى_فولكلور
آواى :استاد #فريدون_پوررضا چهره ماناى موسيقى گيلكى گرامى ياد و نامش💐
كرونا برود و محله هاى گيلان سرسبز پر شود از هلهله و موسيقى و رقص و پايكوبى..
شبتان از شادى سرشار🥰💐
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🌺🌸#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی
رفتن بهرام گور به نخچيرگاه
آوای: استاد #شهریار_قاسمى
سپاست زيزدان كه دارى خرد
روانت همى از خرد برخورد
🙏🏻💐
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی
رفتن بهرام گور به نخچيرگاه
آوای: استاد #شهریار_قاسمى
سپاست زيزدان كه دارى خرد
روانت همى از خرد برخورد
🙏🏻💐
@sobhosher
Telegram
attach 📎
صبح و شعر
يك حبه شعر #پارسى با چاى #انگليسى ☕️ @sobhosher
تصوير پس زمينه ى
يك حبه شعر #پارسى با چاى #انگليسىِ
امروز مرا بر آن داشت تا اين تصوير را نيز باشما به اشتراك بگذارم ؛
#عشاق (The Lovers) تابلویی از رنگ روغن اثر #رنه_ماگریت نقاش بلژیکی، یکی از برجستهترین نمایندگان سوررئالیسم در نقاشی و ابداعکنندهٔ جناس تصویری است.
که دو انسان (احتمالا مرد و زنی) را با چهره پیچیده در پارچه در حال بوسیدن نشان میدهد.
(كسى چه ميداند چرا ؟ اگر امروز بود ميگفتم از ترس #كرونا!😉)
@sobhosher
يك حبه شعر #پارسى با چاى #انگليسىِ
امروز مرا بر آن داشت تا اين تصوير را نيز باشما به اشتراك بگذارم ؛
#عشاق (The Lovers) تابلویی از رنگ روغن اثر #رنه_ماگریت نقاش بلژیکی، یکی از برجستهترین نمایندگان سوررئالیسم در نقاشی و ابداعکنندهٔ جناس تصویری است.
که دو انسان (احتمالا مرد و زنی) را با چهره پیچیده در پارچه در حال بوسیدن نشان میدهد.
(كسى چه ميداند چرا ؟ اگر امروز بود ميگفتم از ترس #كرونا!😉)
@sobhosher
#صدسال_به_عشق_من_و_تو ❤️🥰
شايد عشق پاسخ بسيارى از پرسشهاى ما باشد؛ پرسش ما از زندگى، از ... اما چقدر از اين پاسخ اطمينان داريم؟
آنقدر دم دستى و تكرارى كه با هر چيزى جايگزين ميشود يا آنقدر آسمانى و متافيزيكى كه به كار نيايد!؟
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنهی تقسیم فراوانیها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما، جای چراغانیها
حالیا! دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بیسر و سامانیها
وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی!
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها!
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و غزلخوانیها...
سایهی امن کسای تو مرا بر سر، بس!
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها
چشم تو لایحهی روشن آغاز #بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها
#قیصر_امین_پور
@sobhosher
شايد عشق پاسخ بسيارى از پرسشهاى ما باشد؛ پرسش ما از زندگى، از ... اما چقدر از اين پاسخ اطمينان داريم؟
آنقدر دم دستى و تكرارى كه با هر چيزى جايگزين ميشود يا آنقدر آسمانى و متافيزيكى كه به كار نيايد!؟
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنهی تقسیم فراوانیها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما، جای چراغانیها
حالیا! دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بیسر و سامانیها
وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی!
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها!
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و غزلخوانیها...
سایهی امن کسای تو مرا بر سر، بس!
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها
چشم تو لایحهی روشن آغاز #بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها
#قیصر_امین_پور
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#موسيقى_خوب_بشنويم 🎼🎵🎶🌺🌸
How can
.....
When all the salt is taken from the
sea
I stand dethroned
I'm naked and I bleed
But when your finger points so savagely,
Is anybody there to believe in me
To hear my plea and take care of me?
How can I go on
From day to day
Who can make me strong in every way
Where can I be safe
Where can I belong
In this great big world of sadness
How can I forget
Those beautiful dreams that we shared
They're lost and they're no where to be found
How can I go on?
Sometimes I tremble in the dark
I cannot see
When people frighten me
I try to hide myself so far from the crowd
Is anybody there to comfort me
Lord... take care of me.
How can I go on
From day to day
Who can make me strong in every way
Where can I be safe
Where can I belong
In this great big world of sadness
How can I forget
Those beautiful dreams that we shared
They're lost and they're no where to be found
How can I go on?....
چگونه می توانم ادامه دهم
روز به روز
چه کسی می تواند به من نیرو بدهد
از کجا می توانم در امان باشم
کجا می توانم تعلق داشته باشم
در این دنیای بزرگ غم و اندوه
چگونه میتوانم فراموش کنم
آن آرزوهای زیبا که ما با آنها به اشتراک گذاشتیم
آنها گم شده اند و جایی نیست که در آن پیدا شوند
چگونه می توانم ادامه دهم؟
گاهی در تاریکی لرزیدم
نمیتونم ببینم
وقتی مردم از من وحشت می کنند
سعی می کنم خودم را تا این حد از جمعیت پنهان کنم
آیا کسی آنجاست که مرا راحت کند
پروردگار ... مواظب من باش.
....
آواى: #مونتسرات_کابایه
خواننده برجستهٔ اپرا اهل اسپانیا با صدای سوپرانو است .
دامنهٔ شهرتش در سال ۱۹۸۷ میلادی و با اجرای ترانهٔ دو صدایی «بارسلونا» به همراه فردی مرکوری گسترش یافت. این ترانه که از شهر زادگاه او الهام میگیرد، بعدها ترانهٔ رسمی بازیهای المپیک تابستانی ۱۹۹۲ در شهر بارسلون اسپانیا شد.
خداوند نگهدارتان
شبتان خوب🥰💐
@sobhosher
How can
.....
When all the salt is taken from the
sea
I stand dethroned
I'm naked and I bleed
But when your finger points so savagely,
Is anybody there to believe in me
To hear my plea and take care of me?
How can I go on
From day to day
Who can make me strong in every way
Where can I be safe
Where can I belong
In this great big world of sadness
How can I forget
Those beautiful dreams that we shared
They're lost and they're no where to be found
How can I go on?
Sometimes I tremble in the dark
I cannot see
When people frighten me
I try to hide myself so far from the crowd
Is anybody there to comfort me
Lord... take care of me.
How can I go on
From day to day
Who can make me strong in every way
Where can I be safe
Where can I belong
In this great big world of sadness
How can I forget
Those beautiful dreams that we shared
They're lost and they're no where to be found
How can I go on?....
چگونه می توانم ادامه دهم
روز به روز
چه کسی می تواند به من نیرو بدهد
از کجا می توانم در امان باشم
کجا می توانم تعلق داشته باشم
در این دنیای بزرگ غم و اندوه
چگونه میتوانم فراموش کنم
آن آرزوهای زیبا که ما با آنها به اشتراک گذاشتیم
آنها گم شده اند و جایی نیست که در آن پیدا شوند
چگونه می توانم ادامه دهم؟
گاهی در تاریکی لرزیدم
نمیتونم ببینم
وقتی مردم از من وحشت می کنند
سعی می کنم خودم را تا این حد از جمعیت پنهان کنم
آیا کسی آنجاست که مرا راحت کند
پروردگار ... مواظب من باش.
....
آواى: #مونتسرات_کابایه
خواننده برجستهٔ اپرا اهل اسپانیا با صدای سوپرانو است .
دامنهٔ شهرتش در سال ۱۹۸۷ میلادی و با اجرای ترانهٔ دو صدایی «بارسلونا» به همراه فردی مرکوری گسترش یافت. این ترانه که از شهر زادگاه او الهام میگیرد، بعدها ترانهٔ رسمی بازیهای المپیک تابستانی ۱۹۹۲ در شهر بارسلون اسپانیا شد.
خداوند نگهدارتان
شبتان خوب🥰💐
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Audio
دست نمی دهد مرا....
سروده: #عطارنیشابوری
اجرا: #مریم_رضوی
موسیقی: #شکرلب
بداهه در مایه #ابوعطا
#سه_تار: #حمیدآقائی
@hamidaghaei
@sobhosher
سروده: #عطارنیشابوری
اجرا: #مریم_رضوی
موسیقی: #شکرلب
بداهه در مایه #ابوعطا
#سه_تار: #حمیدآقائی
@hamidaghaei
@sobhosher
Forwarded from صبح و شعر
فراخور بزرگداشت #هزاره_خیام
پنج رباعی #خیامانه
ای دل! حذر از مستی و مخموری کن
وز همدمی رطل گران دوری کن
از باده شفا خیزد و از مستی رنج
توبت ز شفا مکن، ز رنجوری کن!
رفیعالدین ابهری
🔹
می را تو همیشه با خردمندان خور
یا با صنمی تازه رخ خندان خور
بسیار مخور، فاش مخور، ورد مساز
اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور!
سعد بهاء
🔸
در فصل بهار، بیخبر خواهم بود
وز صحبت عقل، بر حذر خواهم بود
ای می! به حمایت تو خواهم پیوست
وی بید! به سایۀ تو در خواهم بود.
●●
برخیزم و قصد بادۀ ناب کنم
رنگ رخ خود به رنگ عنّاب کنم
وین عقل فضول پیشه را مشتی می
بر روی زنم چنانکه در خواب کنم!
قطبالدین نسفی
🔹
صبح است، دمی بر می گلرنگ زنیم
وین شیشۀ نام و ننگ بر سنگ زنیم
دست از امل دراز خود باز کشیم
در زلف دراز و حلقۀ چنگ زنیم.
جمالالدین ابهری
🔸
پنج رباعی خیامانۀ بالا، از چهار شاعر گمنام سدۀ هفتم هجری است. در همین دوران، جمال خلیل شروانی مجموعۀ نزهة المجالس را فراهم آورد و یک فصل آن را به معانی حکیم #عمرخیام اختصاص داد که مشتمل بر رباعیات خیام و پیروان او در رباعی سرایی است.
هر پنج رباعی، در دورانهای بعد به کاروان رباعیات خیام پیوسته است. منبع این پنج رباعی، جُنگ موسوم به «جُنگ گنج بخش» است که در اوایل سدۀ هشتم هجری فراهم آمده است. عنوان باب چهاردهم این مجموعۀ ارزشمند، «فی صفة الشراب و الحب علی الشرب» است و در آن، چهار رباعی خیام هم جای گرفته است.
منابع:
● جُنگ گنج بخش، برگ ۲۰۸ پ، ۲۰۹ پ، ۲۱۰ ر؛ رباعیات خیام در منابع کهن، ص ۱۱۷ - ۱۱۸
● کانال چهار خطی
@sobhosher
پنج رباعی #خیامانه
ای دل! حذر از مستی و مخموری کن
وز همدمی رطل گران دوری کن
از باده شفا خیزد و از مستی رنج
توبت ز شفا مکن، ز رنجوری کن!
رفیعالدین ابهری
🔹
می را تو همیشه با خردمندان خور
یا با صنمی تازه رخ خندان خور
بسیار مخور، فاش مخور، ورد مساز
اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور!
سعد بهاء
🔸
در فصل بهار، بیخبر خواهم بود
وز صحبت عقل، بر حذر خواهم بود
ای می! به حمایت تو خواهم پیوست
وی بید! به سایۀ تو در خواهم بود.
●●
برخیزم و قصد بادۀ ناب کنم
رنگ رخ خود به رنگ عنّاب کنم
وین عقل فضول پیشه را مشتی می
بر روی زنم چنانکه در خواب کنم!
قطبالدین نسفی
🔹
صبح است، دمی بر می گلرنگ زنیم
وین شیشۀ نام و ننگ بر سنگ زنیم
دست از امل دراز خود باز کشیم
در زلف دراز و حلقۀ چنگ زنیم.
جمالالدین ابهری
🔸
پنج رباعی خیامانۀ بالا، از چهار شاعر گمنام سدۀ هفتم هجری است. در همین دوران، جمال خلیل شروانی مجموعۀ نزهة المجالس را فراهم آورد و یک فصل آن را به معانی حکیم #عمرخیام اختصاص داد که مشتمل بر رباعیات خیام و پیروان او در رباعی سرایی است.
هر پنج رباعی، در دورانهای بعد به کاروان رباعیات خیام پیوسته است. منبع این پنج رباعی، جُنگ موسوم به «جُنگ گنج بخش» است که در اوایل سدۀ هشتم هجری فراهم آمده است. عنوان باب چهاردهم این مجموعۀ ارزشمند، «فی صفة الشراب و الحب علی الشرب» است و در آن، چهار رباعی خیام هم جای گرفته است.
منابع:
● جُنگ گنج بخش، برگ ۲۰۸ پ، ۲۰۹ پ، ۲۱۰ ر؛ رباعیات خیام در منابع کهن، ص ۱۱۷ - ۱۱۸
● کانال چهار خطی
@sobhosher
Forwarded from صبح و شعر
#مقاله
#رباعیات_خیام بر بستر موسیقی
"حکیم عمر خیام نیشابوری" - فیلسوف، ریاضیدان، شاعر و ستارهشناس ایرانی - در شعر و ادب فارسی، نماینده یک مکتب فکری و جهان بینیِ ویژه ای است. او صدای متفکران و شاعرانِ خاموشی است که به اضطرار، دم فرو بستند و سخن خویش را فرو خوردند و پناهگاه کسانی است که در میانه ی راه طلب، باز ماندند و جسارتِ گزارشِ حالِ خویش را، نیافتند و به نام او سخن خود را منتشر ساختند، یا با زمزمه ی رباعیات او، روحِ پرسشگر خویش را تسکین بخشیدند.
همچنین می توان گفت که موسیقی ایرانی نیز، با همهی غورش در آثارِ بزرگان شعر و ادب، از رویارویی با کوتاه سرودههای این دانشمند و شاعر جهانی ایران، بازمانده و یا کمتر به آن پرداخته است. چه موسیقی اصیل، چه موسیقی پاپ، یا حتی موسیقی تلفیقی. که در مقایسه با اشعار "حافظ"، "مولانا"، "سعدی" و "عطار"، سهمِ "خیام" در موسیقی ایرانی بسیار اندک است. شاید یکی از دلایلِ اصلی آن، خصوصیت های درونی و بیرونی رباعیهای او باشد که رو در رویِ دو ویژگی موسیقی ایرانی به ویژه از نوع اصیلش قرار گرفته است.
در بخشِ بیرونی، رباعیهای "خیام" به گونهای شگفتآمیز، از کمترین تعدادِ کلمه استفاده میکند، اما از نظرِ معنا و طرح موضوعات، اندیشگی مخاطب را به حیرت و اندیشه وامیدارد، در صورتیکه موسیقی اصیل و حتی پاپ و دیگر انواع ایرانیاش، بسیار کلاممحور بوده و خواننده، جزئی مهم وگاهی جدانشدنی از یک ارکستر است. خواننده از ابتدا تا انتها میخواند و حتی کار را به تکرار میرساند و بارها یک مصرع و بیت را، یا به صورت یکپارچه، یا تکه تکه، تکرار میکند.
در بخش درونیِ موسیقیِ ایرانی، عموماً از تفکر و استدلال، خبری نیست. البته نه آنکه اشعار ِ دیگر شاعران کلاسیکِ ایرانی، سخنی برای ارائه، نداشته باشند، اما ویژگیِ غالب در اشعار آنها، احساس و عاطفه است تا اندیشه. برای موسیقیِ ایران که حتی در انتخابِ اجتماعیترین شعرها، (حافظ) هم پایش را از دایرهی عاطفه و احساس بیرون نمیگذارد، انعکاسِ اندیشه دشوار میشود. گفتنی ست که، این نکته به انتخابِ آهنگساز و خواننده هم، بیارتباط نیست. اما کمتر دیدهایم که، آهنگ سازان و گروههای موسیقی، حجم موضوعات شاعر اندیشه محوری چون "خیام" را بتوانند در اثر موسیقایی خود بگنجانند. البته از خلاصه گویی "خیام" نیز نباید غافل ماند. رباعیهایش، در مواجهه با مخاطب هم، واکنشهای گوناگونی را برمیانگیزد. اشعارش به آسانی به یاد میماند، اما همین رباعیها در موسیقی برای آهنگساز دردسر ایجاد میکند.
"خیام"، دانشمند متحیری است که ذهن تیز و تفکر عمیقش او را در دریای بیکران پرسشهای بی پاسخ غرق کرده است؛ متفکری است که در پایان راهِ دانایی خویش، به نادانی خود آگاهی یافته است.
او پس از تدبر و تفکر فراوان به نادانسته هایی پی برده که او را در برابر اسرار هستی، مبهوت و حیران ساخته است. حَرَجِ این حیرانی و سرگردانی، آن قدر زیاد بوده که از اندیشه به زبان و از زبان به قالب موجز رباعی خزیده و چنان بنای استواری از چهار مصراع كوتاه ساخته است که گاه بیش از یک کتاب مفصل، قدرت القای اندیشه و احساس دارد؛ زیرا اینها رباعی نیست بلکه نجواهای جانِ افسرده ی بیقراری است که سرگردانِ اندیشه ی واقع بین و حقیقت جوی خویش شده است و چنان در چنبر دایره های اسرارِ هستی افتاده که او را به بیهودگی می چرخاند و می چرخاند و پیوسته از دایره ای به دایره ای دیگر می اندازد، به گونه ای که از هیچ کدام راه برون رفت نمی یابد.
"صادق هدایت"، که از پیشگامان خیام شناسی در ایرانِ معاصر است، فلسفه موجود در رباعیات "خیام" را مایه تعالیِ شعرِ وی می داند و می گوید «... این ترانه های کوچک ولی پر مغز، تمام مسائل مهم و تاریک فلسفی را، که در ادوار مختلف، انسان را سرگردان کرده و افکاری را که جبراً، به او تحمیل شده و اسراری را که برایش لاینحل مانده است، مطرح می کند. "خیام"، ترجمان این شکنجه های روحی شده ..... او سعی می کند در ترانه های خودش با زبان و سبک غریبی همه این مشکلات، معماها و مجهولات را آشکارا و بی پرده حل بکند» (هدایت، بی تا، ص۲۴)؛
جواد ظل طاعت
@sobhosher
#رباعیات_خیام بر بستر موسیقی
"حکیم عمر خیام نیشابوری" - فیلسوف، ریاضیدان، شاعر و ستارهشناس ایرانی - در شعر و ادب فارسی، نماینده یک مکتب فکری و جهان بینیِ ویژه ای است. او صدای متفکران و شاعرانِ خاموشی است که به اضطرار، دم فرو بستند و سخن خویش را فرو خوردند و پناهگاه کسانی است که در میانه ی راه طلب، باز ماندند و جسارتِ گزارشِ حالِ خویش را، نیافتند و به نام او سخن خود را منتشر ساختند، یا با زمزمه ی رباعیات او، روحِ پرسشگر خویش را تسکین بخشیدند.
همچنین می توان گفت که موسیقی ایرانی نیز، با همهی غورش در آثارِ بزرگان شعر و ادب، از رویارویی با کوتاه سرودههای این دانشمند و شاعر جهانی ایران، بازمانده و یا کمتر به آن پرداخته است. چه موسیقی اصیل، چه موسیقی پاپ، یا حتی موسیقی تلفیقی. که در مقایسه با اشعار "حافظ"، "مولانا"، "سعدی" و "عطار"، سهمِ "خیام" در موسیقی ایرانی بسیار اندک است. شاید یکی از دلایلِ اصلی آن، خصوصیت های درونی و بیرونی رباعیهای او باشد که رو در رویِ دو ویژگی موسیقی ایرانی به ویژه از نوع اصیلش قرار گرفته است.
در بخشِ بیرونی، رباعیهای "خیام" به گونهای شگفتآمیز، از کمترین تعدادِ کلمه استفاده میکند، اما از نظرِ معنا و طرح موضوعات، اندیشگی مخاطب را به حیرت و اندیشه وامیدارد، در صورتیکه موسیقی اصیل و حتی پاپ و دیگر انواع ایرانیاش، بسیار کلاممحور بوده و خواننده، جزئی مهم وگاهی جدانشدنی از یک ارکستر است. خواننده از ابتدا تا انتها میخواند و حتی کار را به تکرار میرساند و بارها یک مصرع و بیت را، یا به صورت یکپارچه، یا تکه تکه، تکرار میکند.
در بخش درونیِ موسیقیِ ایرانی، عموماً از تفکر و استدلال، خبری نیست. البته نه آنکه اشعار ِ دیگر شاعران کلاسیکِ ایرانی، سخنی برای ارائه، نداشته باشند، اما ویژگیِ غالب در اشعار آنها، احساس و عاطفه است تا اندیشه. برای موسیقیِ ایران که حتی در انتخابِ اجتماعیترین شعرها، (حافظ) هم پایش را از دایرهی عاطفه و احساس بیرون نمیگذارد، انعکاسِ اندیشه دشوار میشود. گفتنی ست که، این نکته به انتخابِ آهنگساز و خواننده هم، بیارتباط نیست. اما کمتر دیدهایم که، آهنگ سازان و گروههای موسیقی، حجم موضوعات شاعر اندیشه محوری چون "خیام" را بتوانند در اثر موسیقایی خود بگنجانند. البته از خلاصه گویی "خیام" نیز نباید غافل ماند. رباعیهایش، در مواجهه با مخاطب هم، واکنشهای گوناگونی را برمیانگیزد. اشعارش به آسانی به یاد میماند، اما همین رباعیها در موسیقی برای آهنگساز دردسر ایجاد میکند.
"خیام"، دانشمند متحیری است که ذهن تیز و تفکر عمیقش او را در دریای بیکران پرسشهای بی پاسخ غرق کرده است؛ متفکری است که در پایان راهِ دانایی خویش، به نادانی خود آگاهی یافته است.
او پس از تدبر و تفکر فراوان به نادانسته هایی پی برده که او را در برابر اسرار هستی، مبهوت و حیران ساخته است. حَرَجِ این حیرانی و سرگردانی، آن قدر زیاد بوده که از اندیشه به زبان و از زبان به قالب موجز رباعی خزیده و چنان بنای استواری از چهار مصراع كوتاه ساخته است که گاه بیش از یک کتاب مفصل، قدرت القای اندیشه و احساس دارد؛ زیرا اینها رباعی نیست بلکه نجواهای جانِ افسرده ی بیقراری است که سرگردانِ اندیشه ی واقع بین و حقیقت جوی خویش شده است و چنان در چنبر دایره های اسرارِ هستی افتاده که او را به بیهودگی می چرخاند و می چرخاند و پیوسته از دایره ای به دایره ای دیگر می اندازد، به گونه ای که از هیچ کدام راه برون رفت نمی یابد.
"صادق هدایت"، که از پیشگامان خیام شناسی در ایرانِ معاصر است، فلسفه موجود در رباعیات "خیام" را مایه تعالیِ شعرِ وی می داند و می گوید «... این ترانه های کوچک ولی پر مغز، تمام مسائل مهم و تاریک فلسفی را، که در ادوار مختلف، انسان را سرگردان کرده و افکاری را که جبراً، به او تحمیل شده و اسراری را که برایش لاینحل مانده است، مطرح می کند. "خیام"، ترجمان این شکنجه های روحی شده ..... او سعی می کند در ترانه های خودش با زبان و سبک غریبی همه این مشکلات، معماها و مجهولات را آشکارا و بی پرده حل بکند» (هدایت، بی تا، ص۲۴)؛
جواد ظل طاعت
@sobhosher
Forwarded from Mary R
🌸
نقل است که وقتی رابعه را بر خانه حسن گذرافتاد، حسن سر به دریچه برون کرده بود و میگریست. آب چشم حسن بر جامه رابعه برنگریست پنداشت که باران است چون معلوم او شد که آب چشم حسن بور حالی روی به سوی حسن کرد و گفت رسید. گفت: ای استاد! این گریستن از رعونات نفس است. آب چشم خویش نگه دار تا در اندرون تو دریایی شود. چنانکه در آن دریا دل را بجویی بازنیابی الا عند ملک مقتدر.
حسن را این سخن سخت آمد اما تن نزد تا یک روز که به رابعه رسید سجاده بر آب افگند و گفت ای رابعه! بیا تا اینجا دو رکعت نماز کنیم.
رابعه گفت: ای حسن! تو خود را در بازار دنیا آخرتیان را عرضه بدار. چنان باید که ابناءجنس تو از آن عاجز باشند.
پس رابعه سجاده در هوا انداخت و بر آنجا پرید و گفت: ای حسن! بدانجا آی تا مردمان ما را نبینند.
حسن را آن مقام نبود هیچ نگفت. رابعه خواست که تا دل او بدست آورد گفت: ای حسن! آنچه تو کردی جمله ماهیان بکنند و آنچه من کردم مگسی بکند. باید که از این دوحالت به کار مشغول شد.
تذکره الاولیا
#عطارنیشابوری
کیمیای هستی، سرای شعر و ادب🍀
🆔 @kimiayehasti
نقل است که وقتی رابعه را بر خانه حسن گذرافتاد، حسن سر به دریچه برون کرده بود و میگریست. آب چشم حسن بر جامه رابعه برنگریست پنداشت که باران است چون معلوم او شد که آب چشم حسن بور حالی روی به سوی حسن کرد و گفت رسید. گفت: ای استاد! این گریستن از رعونات نفس است. آب چشم خویش نگه دار تا در اندرون تو دریایی شود. چنانکه در آن دریا دل را بجویی بازنیابی الا عند ملک مقتدر.
حسن را این سخن سخت آمد اما تن نزد تا یک روز که به رابعه رسید سجاده بر آب افگند و گفت ای رابعه! بیا تا اینجا دو رکعت نماز کنیم.
رابعه گفت: ای حسن! تو خود را در بازار دنیا آخرتیان را عرضه بدار. چنان باید که ابناءجنس تو از آن عاجز باشند.
پس رابعه سجاده در هوا انداخت و بر آنجا پرید و گفت: ای حسن! بدانجا آی تا مردمان ما را نبینند.
حسن را آن مقام نبود هیچ نگفت. رابعه خواست که تا دل او بدست آورد گفت: ای حسن! آنچه تو کردی جمله ماهیان بکنند و آنچه من کردم مگسی بکند. باید که از این دوحالت به کار مشغول شد.
تذکره الاولیا
#عطارنیشابوری
کیمیای هستی، سرای شعر و ادب🍀
🆔 @kimiayehasti
Forwarded from Mary R
🔹منطق الطیر* حکایت جان ندادن خلیل الله به عزرائیل *
چون خلیل الله درنزع اوفتاد
جان به عزرائیل آسان مینداد
گفت از پس شو، بگو با پادشاه
کز خلیل خویش آخر جان مخواه
حق تعالی گفت اگر هستی خلیل
بر خلیل خویشتن جان کن سبیل
جان همی باید ستد از تو به تیغ
از خلیل خود که دارد جان دریغ
حاضری گفتش که ای شمع جهان
ازچه میندهی به عزرائیل جان
عاشقان بودند جان بازان راه
تو چرا میداری آخر جان نگاه
گفت من چون گویم آخر ترک جان
چونک عزرائیل باشد در میان
بر سر آتش درآمد جبرئیل
گفت از من حاجتی خواهای خلیل
من نکردم سوی او آن دم نگاه
زانک بند راهم آمد جز اله
چون بپیچیدم سر از جبریل من
کی دهم جان را به عزرائیل من
زان نیارم کرد خوش خوش جان نثار
تا از و شنوم که گوید جان بیار
چون به جان دادن رسد فرمان مرا
نیم جو ارزد جهانی جان مرا
در دو عالم کی دهم من جان به کس
تا که او گوید، سخن اینست و بس
#عطارنیشابوری
کیمیای هستی، سرای شعر و ادب🍀
🆔 @kimiayehasti
چون خلیل الله درنزع اوفتاد
جان به عزرائیل آسان مینداد
گفت از پس شو، بگو با پادشاه
کز خلیل خویش آخر جان مخواه
حق تعالی گفت اگر هستی خلیل
بر خلیل خویشتن جان کن سبیل
جان همی باید ستد از تو به تیغ
از خلیل خود که دارد جان دریغ
حاضری گفتش که ای شمع جهان
ازچه میندهی به عزرائیل جان
عاشقان بودند جان بازان راه
تو چرا میداری آخر جان نگاه
گفت من چون گویم آخر ترک جان
چونک عزرائیل باشد در میان
بر سر آتش درآمد جبرئیل
گفت از من حاجتی خواهای خلیل
من نکردم سوی او آن دم نگاه
زانک بند راهم آمد جز اله
چون بپیچیدم سر از جبریل من
کی دهم جان را به عزرائیل من
زان نیارم کرد خوش خوش جان نثار
تا از و شنوم که گوید جان بیار
چون به جان دادن رسد فرمان مرا
نیم جو ارزد جهانی جان مرا
در دو عالم کی دهم من جان به کس
تا که او گوید، سخن اینست و بس
#عطارنیشابوری
کیمیای هستی، سرای شعر و ادب🍀
🆔 @kimiayehasti
صبح و شعر
#صدسال_به_عشق_من_و_تو ❤️🥰 شايد عشق پاسخ بسيارى از پرسشهاى ما باشد؛ پرسش ما از زندگى، از ... اما چقدر از اين پاسخ اطمينان داريم؟ آنقدر دم دستى و تكرارى كه با هر چيزى جايگزين ميشود يا آنقدر آسمانى و متافيزيكى كه به كار نيايد!؟ #صدسال_به_عشق_من_و_تو چشمها…
#صدسال_به_عشق_من_و_تو ❤️🥰
گفته اند عاشق ها كورند؛ اما اگر كسى را دوست داشتى و فكر كردى ميتواند عاشقت باشد نقشه اى از خودت در اختيارش بگذار !اجازه بده كوچه پس كوچه هايت را ياد بگيرد، توقع نداشته باش همه ى عاشقان كريستوف كلمب باشند؛ كسى كه تو را بلد است عاشقى را بهتر ميتواند.
🔺🔻🔺
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
صد بوسه ی نداده میان دهان توست
من تشنه کام و آب خنک در دکان توست
سر تا به پا زنی تو و زیباست این تضاد
زان شرم دخترانه که در دیدگان توست
باغی تو با بنفشه ی گیسو و سرو قد
یاست تن است و گونه وگل ارغوان توست
خورشید رخ بپوشد و در ابر گم شود
از شرم آن سُهیل که در آسمان توست
با بوسه یی در آتش خود سوختی مرا
انگار آفتاب درون دهان توست
این سان که با هوای تو در خویش رفته ام
گویی #بهار در نفس مهربان توست
انگار کن که با نفس من به سینه ات
باد خزان وزیده به باغ جوان توست
#حسین_منزوی
@sobhosher
گفته اند عاشق ها كورند؛ اما اگر كسى را دوست داشتى و فكر كردى ميتواند عاشقت باشد نقشه اى از خودت در اختيارش بگذار !اجازه بده كوچه پس كوچه هايت را ياد بگيرد، توقع نداشته باش همه ى عاشقان كريستوف كلمب باشند؛ كسى كه تو را بلد است عاشقى را بهتر ميتواند.
🔺🔻🔺
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
صد بوسه ی نداده میان دهان توست
من تشنه کام و آب خنک در دکان توست
سر تا به پا زنی تو و زیباست این تضاد
زان شرم دخترانه که در دیدگان توست
باغی تو با بنفشه ی گیسو و سرو قد
یاست تن است و گونه وگل ارغوان توست
خورشید رخ بپوشد و در ابر گم شود
از شرم آن سُهیل که در آسمان توست
با بوسه یی در آتش خود سوختی مرا
انگار آفتاب درون دهان توست
این سان که با هوای تو در خویش رفته ام
گویی #بهار در نفس مهربان توست
انگار کن که با نفس من به سینه ات
باد خزان وزیده به باغ جوان توست
#حسین_منزوی
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#موسيقى_خوب_بشنويم 🎼🎵🎶🌺🌸
#شعر_خوب_بخوانیم
ای در میان جانم و جان از تو بی خبر
از تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی، دل و جان از تو بی خبر
|ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو
پیر از تو بینشان و جوان از تو بی خبر
نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر
از تو خبر به نام و نشان است خلق را
وانگه همه به نام و نشان از تو بی خبر
جویندگان گوهر دریای کنه تو
در وادی یقین و گمان از تو بی خبر
|چون بی خبر بود مگس از پر جبرئیل
از تو خبر دهند و چنان از تو بی خبر
شرح و بیان تو چه کنم زانکه تا ابد
شرح از تو عاجز است و بیان از تو بی خبر
عطار اگرچه نعره ی عشق تو میزند
هستند جمله نعره زنان از تو بی خبر
سروده : #عطارنیشابوری
آواز : استاد #محمدرضاشجریان
دستگاه :سه گاه
موسيقى: گروه شيدا
٢٥فروردین بزرگداشت #عطارنیشابوری خجسته 💐
@sobhosher
#شعر_خوب_بخوانیم
ای در میان جانم و جان از تو بی خبر
از تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی، دل و جان از تو بی خبر
|ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو
پیر از تو بینشان و جوان از تو بی خبر
نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر
از تو خبر به نام و نشان است خلق را
وانگه همه به نام و نشان از تو بی خبر
جویندگان گوهر دریای کنه تو
در وادی یقین و گمان از تو بی خبر
|چون بی خبر بود مگس از پر جبرئیل
از تو خبر دهند و چنان از تو بی خبر
شرح و بیان تو چه کنم زانکه تا ابد
شرح از تو عاجز است و بیان از تو بی خبر
عطار اگرچه نعره ی عشق تو میزند
هستند جمله نعره زنان از تو بی خبر
سروده : #عطارنیشابوری
آواز : استاد #محمدرضاشجریان
دستگاه :سه گاه
موسيقى: گروه شيدا
٢٥فروردین بزرگداشت #عطارنیشابوری خجسته 💐
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🌺🌸#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی
هنر نمودن بهرام در نخچير گوران
آوای: استاد #شهریار_قاسمى
به نام همان هستی مهربان
که مارا خرد داد و دل داد وجان
🙏🏻💐
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی
هنر نمودن بهرام در نخچير گوران
آوای: استاد #شهریار_قاسمى
به نام همان هستی مهربان
که مارا خرد داد و دل داد وجان
🙏🏻💐
@sobhosher
Telegram
attach 📎
صبح و شعر
#صدسال_به_عشق_من_و_تو ❤️🥰 گفته اند عاشق ها كورند؛ اما اگر كسى را دوست داشتى و فكر كردى ميتواند عاشقت باشد نقشه اى از خودت در اختيارش بگذار !اجازه بده كوچه پس كوچه هايت را ياد بگيرد، توقع نداشته باش همه ى عاشقان كريستوف كلمب باشند؛ كسى كه تو را بلد است عاشقى…
#صدسال_به_عشق_من_و_تو 🥰❤️
عقل و عشق، دو ناديدنىِ غير قابل انكار!
جايى يكى به علم و ديگرى به هنر منتج ميشود و گاهى يكى بر ديگرى رجحان و برترى ميابد؛
اما اگر هردو باهم باشند آفرينش بينقص تحقق ميابد.
زمين همان بهشتى ميشود كه دلمان ميخواهد وقتى كه تو را عاشقانه شناختم، وقتى مرا بشناسى و عاشقم باشى
ديگر در بند حور و پرى نيستيم؛ بهشت آغوش ماست!
🔺🔻🔺
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
چون #تو آیی همه جا بوی #بهار می آید
سبزه وگل به تنِ دشت و دیار می آید
قاصدک ها خبر آمدنت را گفتند
همه جا جار زدند دلبر و یار می آید
شب تاریک مرا مژده به ماهی دادند
ماه و مهتاب رخی در شب تار می آید
بر من آرد چو نسیمی عطر خوش بوی تورا
شوق جان بازی من بر سر دار می آید
هر که در میکده ات کهنه شرابی نوشد
دل بشوید زغم و چشمِ خمار می آید
چوب حراج براین عمر و جوانی زده ام
تا خریدار تویی شُهرتِ کار می آید
جان به لب آمد و هرگز ٬لب به جانان نرسید
حسرتِ بوسه ز او بر دل زار می آید
چشمِ بیداد به راه تو دگر جیحون است
اشک شوق است براو چون که بهار می آید
#سیدرسول_حسینی_پور
@sobhosher
عقل و عشق، دو ناديدنىِ غير قابل انكار!
جايى يكى به علم و ديگرى به هنر منتج ميشود و گاهى يكى بر ديگرى رجحان و برترى ميابد؛
اما اگر هردو باهم باشند آفرينش بينقص تحقق ميابد.
زمين همان بهشتى ميشود كه دلمان ميخواهد وقتى كه تو را عاشقانه شناختم، وقتى مرا بشناسى و عاشقم باشى
ديگر در بند حور و پرى نيستيم؛ بهشت آغوش ماست!
🔺🔻🔺
#صدسال_به_عشق_من_و_تو
چون #تو آیی همه جا بوی #بهار می آید
سبزه وگل به تنِ دشت و دیار می آید
قاصدک ها خبر آمدنت را گفتند
همه جا جار زدند دلبر و یار می آید
شب تاریک مرا مژده به ماهی دادند
ماه و مهتاب رخی در شب تار می آید
بر من آرد چو نسیمی عطر خوش بوی تورا
شوق جان بازی من بر سر دار می آید
هر که در میکده ات کهنه شرابی نوشد
دل بشوید زغم و چشمِ خمار می آید
چوب حراج براین عمر و جوانی زده ام
تا خریدار تویی شُهرتِ کار می آید
جان به لب آمد و هرگز ٬لب به جانان نرسید
حسرتِ بوسه ز او بر دل زار می آید
چشمِ بیداد به راه تو دگر جیحون است
اشک شوق است براو چون که بهار می آید
#سیدرسول_حسینی_پور
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#موسيقى_خوب_بشنويم 🎧🎼🎶🎵🌸🌺
#شعر_خوب_بخوانیم
سرنوشت را باید از سر نوشت
شاید این بار کمی بهتر نوشت
عاشقی را غرقِ در باور نوشت
غُصه ها را قِصه ای دیگر نوشت
از کجا این باور آمد که گفت
گر رَود سَر برنگردد سرنوشت
گل بکاریم از دل گِل گُل بَراریم
در زمستان در بهاران زیرِ باران
گل بکاریم گر بخواهیم گر نخواهیم
باغبانِ روزگاریم
سرنوشت را باید از سر نوشت
شاید این بار کمی بهتر نوشت
عاشقی را غرقِ در باور نوشت
غُصه ها را قِصه ای دیگر نوشت
از کجا این باور آمد که گفت
گر رَود سَر برنگردد سرنوشت
گر تو روزی رازِ این بازی بدانی
نکته یِ رمزش بخوانی
لحظه هایِ زندگی چون موج دریاست
گرچه سرد و سخت زیباست
موجِ این دریا گر از پس سرگذشتت
سرنوشتت سرگذشتت
بر فرازِ قله یِ باور سفر کن
بالِ خود را باز تر کن
همچو حافظ پای کوبان و غزل خوان
لشگرِ غم را بسوزان
در فلک سقفی نمانده این زمانه
پَر بزن تا بی کرانه
سرنوشت را باید از سر نوشت
شاید این بار کمی بهتر نوشت
عاشقی را غرقِ در باور نوشت
غُصه ها را قِصه ای دیگر نوشت
از کجا این باور آمد که گفت
گر رَود سَر برنگردد سرنوشت
قصه ای از سَر نوشت
قِصه ای از سرنوشت
شعر: #محمدعلی_شیرازی
باصدای #همایون_شجریان
آهنگساز : استاد #انوشیروان_روحانی
تنظیم : #رضاروحانی
همايون شجريان اين تصنيف
به اشتراك گذاشته تا به سهم خود بر لحظه هاى روزهاى قرنطينه رنگ اميد بزند.
#قدردان_از_كادر_درمانى_فداكار
شبتان به عشق به اميد دلپذير🥰💐
@sobhosher
#شعر_خوب_بخوانیم
سرنوشت را باید از سر نوشت
شاید این بار کمی بهتر نوشت
عاشقی را غرقِ در باور نوشت
غُصه ها را قِصه ای دیگر نوشت
از کجا این باور آمد که گفت
گر رَود سَر برنگردد سرنوشت
گل بکاریم از دل گِل گُل بَراریم
در زمستان در بهاران زیرِ باران
گل بکاریم گر بخواهیم گر نخواهیم
باغبانِ روزگاریم
سرنوشت را باید از سر نوشت
شاید این بار کمی بهتر نوشت
عاشقی را غرقِ در باور نوشت
غُصه ها را قِصه ای دیگر نوشت
از کجا این باور آمد که گفت
گر رَود سَر برنگردد سرنوشت
گر تو روزی رازِ این بازی بدانی
نکته یِ رمزش بخوانی
لحظه هایِ زندگی چون موج دریاست
گرچه سرد و سخت زیباست
موجِ این دریا گر از پس سرگذشتت
سرنوشتت سرگذشتت
بر فرازِ قله یِ باور سفر کن
بالِ خود را باز تر کن
همچو حافظ پای کوبان و غزل خوان
لشگرِ غم را بسوزان
در فلک سقفی نمانده این زمانه
پَر بزن تا بی کرانه
سرنوشت را باید از سر نوشت
شاید این بار کمی بهتر نوشت
عاشقی را غرقِ در باور نوشت
غُصه ها را قِصه ای دیگر نوشت
از کجا این باور آمد که گفت
گر رَود سَر برنگردد سرنوشت
قصه ای از سَر نوشت
قِصه ای از سرنوشت
شعر: #محمدعلی_شیرازی
باصدای #همایون_شجریان
آهنگساز : استاد #انوشیروان_روحانی
تنظیم : #رضاروحانی
همايون شجريان اين تصنيف
به اشتراك گذاشته تا به سهم خود بر لحظه هاى روزهاى قرنطينه رنگ اميد بزند.
#قدردان_از_كادر_درمانى_فداكار
شبتان به عشق به اميد دلپذير🥰💐
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🌸🌺#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی
لشكر كشيدن خاقان چين به ايران
آوای: استاد #شهریار_قاسمى
ز جور زمانه خرده مگير
همه پند است تو هم ياد گير
🙏🏻💐
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی
لشكر كشيدن خاقان چين به ايران
آوای: استاد #شهریار_قاسمى
ز جور زمانه خرده مگير
همه پند است تو هم ياد گير
🙏🏻💐
@sobhosher
Telegram
attach 📎