#رمزهای_شاهنامه
#ضحاک (بهر دوم) 🐉
🔸باری، بنا بر توضیحی که دادیم، #مرداس و #ضحاک تازی بوده اند. پاژنام ضحاک در شاهنامه، بیوَرَسپَ bēvarasp است. چنان که شاهنامه هم میگوید این واژه، به زبان پهلوی است. در زبان پهلوی، بِیور bēvar یعنی ده هزار. در نامهای ایرانی، واژه اَسپ را به نامها اضافه میکردند، مانند گُشتاسپ، اَرجاسپ، لُهراسپ.
گُشتاسپ (ویشتاسپ در زبان پهلوی): یعنی اسپ رمنده.
اَرجاسپ: «اَرجَت اَسپَ»arjat aspa در زبان اوستائی؛ اَرجَت یعنی نقره، که در زبان انگلیسی شد argent بمعنی نقره، و اَرجَت اسپَ یعنی اسپ نقره ای.
▪️بنابراین، محققان گُمان بردند که ضحاک دارای ده هزار اسب بوده است، و بیوَرَسپ یعنی دارنده ده هزار اسب.
اما این گُمان نادرست است، زیرا در آن زمان دور، هنوز اسب در عربستان دیده نشده بود. نوشته های سومری از اسب با نام خر کوهی یاد میکنند. بِیوَرَسپ از واژه « #بوری» bōri در اوستا گرفته شده است، که میشود « #بابِل».
▫️در ایران باستان، به نامهای #خارجی نیز که وارد ایران میشد پسوند «اَسپ» یا آسپ میافزودند، چنان که بودا را بوداسف (بوداسپ) خوانده اند. به این ترتیب، بوری به بیوَرَسپ تبدیل شد. البته این، #بابل نخستین است و جز آن است که در هنگام کوروش، یهودیان را در بند کرده بود.
🔹زبانشناسان امروز، زبان بابلی را با زبان عربی همخانواده میدانند و آنها را از گروه زبانهای موسوم به «سامی» میشمارند.
بابلیان در حدود ۷۰۰۰ سال پیش بر ایران مسلط شدند و آثار سوختار و کشتار آنان در پهنه وسیعی از غرب ایران (خوزستان و کرماشان) دیده میشود.
🔺 #اره شدن جمشید به دست ضحّاک، نشان از آن دارد که نیمی از ایران به دست بابلیان افتاد. اما اکنون درباره محل اره شدن جمشید نمیتوان داوری کرد و چشم به کاوشهای باستانشناسی داریم. تا پیش از تهاجم بابلیان، اثری از جنگ و خونریزی و سوختن در ایران دیده نمیشود.
🔻تقریباً همزمان با سلطه بابلیان بر ایران، دو آتشفشان در ایران فعالیت میکرد، یکی #دماوند و یکی #اِلبروز ( #البروس) که اکنون بیرون از خاک ایران و در گرجستان است (گرجستان تا زمان قاجار جزو خاک ایران بوده است). مطالعات زمین شناسی این را تأیید میکند. #بابلیان که فعالیت آتشفشان را از خشم خدایان میدانستند، جوانان ایرانی را در پای این دو کوه قربانی میکردند. کم کم این داستان رنگ افسانه به خود گرفت و ضحاک بصورت شخصی درآمد و این دو آتشفشان بصورت دو مار بر شانه هایش روئیدند.
ادامه دارد...
🐉
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#ضحاک (بهر دوم) 🐉
🔸باری، بنا بر توضیحی که دادیم، #مرداس و #ضحاک تازی بوده اند. پاژنام ضحاک در شاهنامه، بیوَرَسپَ bēvarasp است. چنان که شاهنامه هم میگوید این واژه، به زبان پهلوی است. در زبان پهلوی، بِیور bēvar یعنی ده هزار. در نامهای ایرانی، واژه اَسپ را به نامها اضافه میکردند، مانند گُشتاسپ، اَرجاسپ، لُهراسپ.
گُشتاسپ (ویشتاسپ در زبان پهلوی): یعنی اسپ رمنده.
اَرجاسپ: «اَرجَت اَسپَ»arjat aspa در زبان اوستائی؛ اَرجَت یعنی نقره، که در زبان انگلیسی شد argent بمعنی نقره، و اَرجَت اسپَ یعنی اسپ نقره ای.
▪️بنابراین، محققان گُمان بردند که ضحاک دارای ده هزار اسب بوده است، و بیوَرَسپ یعنی دارنده ده هزار اسب.
اما این گُمان نادرست است، زیرا در آن زمان دور، هنوز اسب در عربستان دیده نشده بود. نوشته های سومری از اسب با نام خر کوهی یاد میکنند. بِیوَرَسپ از واژه « #بوری» bōri در اوستا گرفته شده است، که میشود « #بابِل».
▫️در ایران باستان، به نامهای #خارجی نیز که وارد ایران میشد پسوند «اَسپ» یا آسپ میافزودند، چنان که بودا را بوداسف (بوداسپ) خوانده اند. به این ترتیب، بوری به بیوَرَسپ تبدیل شد. البته این، #بابل نخستین است و جز آن است که در هنگام کوروش، یهودیان را در بند کرده بود.
🔹زبانشناسان امروز، زبان بابلی را با زبان عربی همخانواده میدانند و آنها را از گروه زبانهای موسوم به «سامی» میشمارند.
بابلیان در حدود ۷۰۰۰ سال پیش بر ایران مسلط شدند و آثار سوختار و کشتار آنان در پهنه وسیعی از غرب ایران (خوزستان و کرماشان) دیده میشود.
🔺 #اره شدن جمشید به دست ضحّاک، نشان از آن دارد که نیمی از ایران به دست بابلیان افتاد. اما اکنون درباره محل اره شدن جمشید نمیتوان داوری کرد و چشم به کاوشهای باستانشناسی داریم. تا پیش از تهاجم بابلیان، اثری از جنگ و خونریزی و سوختن در ایران دیده نمیشود.
🔻تقریباً همزمان با سلطه بابلیان بر ایران، دو آتشفشان در ایران فعالیت میکرد، یکی #دماوند و یکی #اِلبروز ( #البروس) که اکنون بیرون از خاک ایران و در گرجستان است (گرجستان تا زمان قاجار جزو خاک ایران بوده است). مطالعات زمین شناسی این را تأیید میکند. #بابلیان که فعالیت آتشفشان را از خشم خدایان میدانستند، جوانان ایرانی را در پای این دو کوه قربانی میکردند. کم کم این داستان رنگ افسانه به خود گرفت و ضحاک بصورت شخصی درآمد و این دو آتشفشان بصورت دو مار بر شانه هایش روئیدند.
ادامه دارد...
🐉
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
رزم پشن و لاون٢
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
همه لحظه هاتان دلچسب و شاد
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
رزم پشن و لاون٢
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
همه لحظه هاتان دلچسب و شاد
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#رمزهای_شاهنامه
ضحاک (بهر سوم)
🐉
در این بخش داستان نکته ظریفی هست. چنان که در شاهنامه خواندیم، شیطان ابتدا ضحاک را واداشت تا پدرش را بکشد و بجایش بنشیند؛ سپس، برایش غذاهای گوناگون از پشت گوسفند (گوشت راسته) و جز آن درست کرد و سپس بر شانه هایش بوسه زد و مارها بر شانه هایش روئیدند.
در زمانی که این اتفاقها می افتاد، جمشید هنوز پادشاه ایران بود و هنوز ضحاک بر ایران مسلط نشده بود تا جوانان ایرانی را قربانی آتشفشان کند. توضیحش این است که آریائيان در آن زمان #گوشتخوار نبوده اند و گوشتخواری را کاری اهریمنی دانسته اند، و ازین رو در داستان، روئيدن مار بر شانه ضحاک (آتشفشان) به این بخش مربوط و منتقل گردیده است. در اوستا در جایی که از آموزگاران بد صحبت میکند، جمله ای هست که این گمان را تقویت میکند:
📖 ”از این آموزگاران، یکی جمشید است، که مردم را به پاره گوشت خوردن راهنمایی کرد“.
شاهنامه درباره پدر ضحاک بنام مَرداس، میگوید که هنگام شبگیر (پیش از سپیده صبح) سر و تن میشست و عبادت میکرد. در بابل نخستین، بت پرستی رواج داشت، اما احتمالاً پیش از بت پرستی، کیش دیگری بوده است که برخی گروههای مذهبی مراسم غسل مذهبی را بطور پنهان انجام میدادند. بعداً گروه مغتسله و آئین ماندائی از آن باقی ماند.
👩❤️👩 «اَرنَواز و شَهرناز»
چنان که قبلاً گفته ایم، نام زنان در اساطیر ایرانی، نُماد سرزمینهاست. دو خواهر، دختران جمشید، که ضحاک به همسری گرفت، نماد سرزمینهائي هستند که زبانهای جداگانه امّا همریشه دارند، زیرا که دختران یک پدر هستند. #اَرنَواز نُماد سرزمینی است که مردمانش، زبانهای زیبا و رسا و باشکوه (زبانهای ایرانی) داشته اند، و #شهرناز نُماد سرزمینهای خوروران ( غرب) است که زبان مردمانشان، داد و آئين (قواعد) بس سنگین داشته است (مانند عربی). بعدها که فریدون این دو دختر را به همسری میگیرد، ایرج که نماد کشور ایران است، از ارنواز زاده میشود.
⬅️این موضوع، توضیح مفصلی دارد که در کتاب «داستان ایران»، جلد اول، صفحات ۵۱۷ تا ۵۲۰ آمده است، و در اینجا به دلیل دشواری بحث زبانشناسی، از آن در میگذریم. اما بطور خلاصه، بنا بر تقسیم بندیهای امروز، زبانهای مردمان سرزمین شهرناز (در مغرب ایران)، زبانهای گروه سامی نامیده میشوند، شامل عبری، آرامی، عربی، اتیوپیائي، آشور باستان، و بابِلی. زبان سومری را جزو خانواده زبانهای سامی به شمار نمیآورند..
ادامه دارد...
🐉
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
ضحاک (بهر سوم)
🐉
در این بخش داستان نکته ظریفی هست. چنان که در شاهنامه خواندیم، شیطان ابتدا ضحاک را واداشت تا پدرش را بکشد و بجایش بنشیند؛ سپس، برایش غذاهای گوناگون از پشت گوسفند (گوشت راسته) و جز آن درست کرد و سپس بر شانه هایش بوسه زد و مارها بر شانه هایش روئیدند.
در زمانی که این اتفاقها می افتاد، جمشید هنوز پادشاه ایران بود و هنوز ضحاک بر ایران مسلط نشده بود تا جوانان ایرانی را قربانی آتشفشان کند. توضیحش این است که آریائيان در آن زمان #گوشتخوار نبوده اند و گوشتخواری را کاری اهریمنی دانسته اند، و ازین رو در داستان، روئيدن مار بر شانه ضحاک (آتشفشان) به این بخش مربوط و منتقل گردیده است. در اوستا در جایی که از آموزگاران بد صحبت میکند، جمله ای هست که این گمان را تقویت میکند:
📖 ”از این آموزگاران، یکی جمشید است، که مردم را به پاره گوشت خوردن راهنمایی کرد“.
شاهنامه درباره پدر ضحاک بنام مَرداس، میگوید که هنگام شبگیر (پیش از سپیده صبح) سر و تن میشست و عبادت میکرد. در بابل نخستین، بت پرستی رواج داشت، اما احتمالاً پیش از بت پرستی، کیش دیگری بوده است که برخی گروههای مذهبی مراسم غسل مذهبی را بطور پنهان انجام میدادند. بعداً گروه مغتسله و آئین ماندائی از آن باقی ماند.
👩❤️👩 «اَرنَواز و شَهرناز»
چنان که قبلاً گفته ایم، نام زنان در اساطیر ایرانی، نُماد سرزمینهاست. دو خواهر، دختران جمشید، که ضحاک به همسری گرفت، نماد سرزمینهائي هستند که زبانهای جداگانه امّا همریشه دارند، زیرا که دختران یک پدر هستند. #اَرنَواز نُماد سرزمینی است که مردمانش، زبانهای زیبا و رسا و باشکوه (زبانهای ایرانی) داشته اند، و #شهرناز نُماد سرزمینهای خوروران ( غرب) است که زبان مردمانشان، داد و آئين (قواعد) بس سنگین داشته است (مانند عربی). بعدها که فریدون این دو دختر را به همسری میگیرد، ایرج که نماد کشور ایران است، از ارنواز زاده میشود.
⬅️این موضوع، توضیح مفصلی دارد که در کتاب «داستان ایران»، جلد اول، صفحات ۵۱۷ تا ۵۲۰ آمده است، و در اینجا به دلیل دشواری بحث زبانشناسی، از آن در میگذریم. اما بطور خلاصه، بنا بر تقسیم بندیهای امروز، زبانهای مردمان سرزمین شهرناز (در مغرب ایران)، زبانهای گروه سامی نامیده میشوند، شامل عبری، آرامی، عربی، اتیوپیائي، آشور باستان، و بابِلی. زبان سومری را جزو خانواده زبانهای سامی به شمار نمیآورند..
ادامه دارد...
🐉
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
اگر کسی را دیدید که درک و فهمی فراتر از حد متعارف داشت، حتما از او بپرسید که چه کتابهایی میخواند ...
#رالف_والدو_امرسون
۲۴ آبان روز #کتاب و #کتابخوانی گرامی💐
@sobhosher
#رالف_والدو_امرسون
۲۴ آبان روز #کتاب و #کتابخوانی گرامی💐
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
بهرام گودرز ۱
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
سرآغاز هر روز تو با لبخند
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
بهرام گودرز ۱
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
سرآغاز هر روز تو با لبخند
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#رمزهای_شاهنامه
#کاوه_آهنگر ⚔️
پیرو آنچه درباره #ضحاک گفتیم، نوبت به شخصیت نامدار افسانه های ایران میرسد: #كاوه_آهنگر
🔹چون کاوه بر ضحاک دلیری (دلیر = گستاخ) میکند و محضر را میدرد، درباریان از سکوت ضحاک ابراز شگفتی میکنند:
چرا؟ پیش تو کاوه خامگوی
بسان همالان کند سرخ روی
(چنان فریاد زد که از خشم رویش سرخ گردید)
ضحاک چنین پاسخ میدهد:
شه نامور، پاسخ آورد زود
که: ”از من شگفتی بباید شنود
که چون کاوه آمد ز درگه پدید،
دو گوش من آوای او را شنید،
میان من و او، درایوان درست
یکی آهنین کوه گویی برُست
🔺بار دیگر خواهیم دید که در شاهنامه هیچ واژه ای بیهوده نیامده است. پس رُستن #کوه میان کاوه و ضحاک، و آنچنان دلیر شدن کاوه بر ضحاک را نیز میباید معنائي باشد.
#کوهستانی که امروز با نام یونانی «زاگرس» مینامیم، در اوستا «اوپایری سَ اِ نَ» ūpāirisaena خوانده شده است و معنای آن میشود «کوهی که فلز بر فراز آن است». این نام در پهلوی «اَپورسِن» خوانده میشود و بر بنیاد دگرگونی زبان، در فارسی باید «اَبَرسِن» نامیده شود.
🔸باری، #نخستین کانهای #مس جهان در این کوهستان پیدا شده است. برترین کشف در این رابطه، کارگاه بس بزرگ با ۵۴ کوره ذوب مس در #اریسمان_کاشان است که در پایان دهه ۱۳۷۰ پیدا شد و سابقه آن به ۶۰۰۰ سال پیش میرسد. این همزمان با پایان هزار سال فرمانروائي ضحاک بر ایران (یا بخش بزرگی از ایران) است.
👩🎓 نام #مس در زبان خوزی، «چوپَر» بوده است. (چون سومریان، در نوشته هایشان #خوزستان را « #ایلام» نامیده اند، اروپائيان نیز آن را ایلام نامیدند تا نامی از ایران در میان نباشد، و مردمان خوزی را ایلامی گفتند، و ایرانیان پیرو آنان، عیلام نوشتند! اما این نام تازی نیست و آیین زبان فارسی نیست که نامی غیرعربی را در آن با عین بنویسند.)
با دگرگونی چ به س، این واژه در زبان سومری، «سیپَر» خوانده شده است. این نام در لاتین «کوپروم» cuprum و «سیپروم» syprum و در انگلیسی «کاپر» copper بر زبان میرود، و در دیگر زبانهای اروپائي با نامهائي مشابه این، که نشان میدهد همه از یک نام یگانه گرفته شده اند.
🌅 آن نام، در کشوری که نخستین بار آن را شناخته، «کاوه» است.
با دگرگونی خ به ش، همچون شان و کان، و شَن و کَن، در زبان خُتنی «شاوه» خوانده میشود.
▪️کشف فلز مس، در پایان عصر سنگ، بازرگانی ایرانیان را رونق بخشید و ایرانیان به سلاحهای سختتر و محکمتر دست پیدا کردند، که برجسته ترین آنها «نیزه» فلزی بود، و این کشف، همراه با همه پیشامدهای دیگر، به پیروزی ایران بر #ضحاک (بابل) انجامید. البته پیش از این نیز گفته ایم که مس خالص در طبیعت یافت میشد و آثار هنری مسین دوران باستان، از این گونه مس درخشان و نرم ساخته شده اند، و چندین سده بعد بود که بشر موفق به استخراج و ذوب مس گردید.
چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
بر او انجمن گشت بازارگاه
همی برخروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند
خروشان همی رفت «نیزه» به دست
که: ”ای نامداران یزدان پرست!
🔻بیت آخر به روشنی از نیزه سخن میگوید.
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#کاوه_آهنگر ⚔️
پیرو آنچه درباره #ضحاک گفتیم، نوبت به شخصیت نامدار افسانه های ایران میرسد: #كاوه_آهنگر
🔹چون کاوه بر ضحاک دلیری (دلیر = گستاخ) میکند و محضر را میدرد، درباریان از سکوت ضحاک ابراز شگفتی میکنند:
چرا؟ پیش تو کاوه خامگوی
بسان همالان کند سرخ روی
(چنان فریاد زد که از خشم رویش سرخ گردید)
ضحاک چنین پاسخ میدهد:
شه نامور، پاسخ آورد زود
که: ”از من شگفتی بباید شنود
که چون کاوه آمد ز درگه پدید،
دو گوش من آوای او را شنید،
میان من و او، درایوان درست
یکی آهنین کوه گویی برُست
🔺بار دیگر خواهیم دید که در شاهنامه هیچ واژه ای بیهوده نیامده است. پس رُستن #کوه میان کاوه و ضحاک، و آنچنان دلیر شدن کاوه بر ضحاک را نیز میباید معنائي باشد.
#کوهستانی که امروز با نام یونانی «زاگرس» مینامیم، در اوستا «اوپایری سَ اِ نَ» ūpāirisaena خوانده شده است و معنای آن میشود «کوهی که فلز بر فراز آن است». این نام در پهلوی «اَپورسِن» خوانده میشود و بر بنیاد دگرگونی زبان، در فارسی باید «اَبَرسِن» نامیده شود.
🔸باری، #نخستین کانهای #مس جهان در این کوهستان پیدا شده است. برترین کشف در این رابطه، کارگاه بس بزرگ با ۵۴ کوره ذوب مس در #اریسمان_کاشان است که در پایان دهه ۱۳۷۰ پیدا شد و سابقه آن به ۶۰۰۰ سال پیش میرسد. این همزمان با پایان هزار سال فرمانروائي ضحاک بر ایران (یا بخش بزرگی از ایران) است.
👩🎓 نام #مس در زبان خوزی، «چوپَر» بوده است. (چون سومریان، در نوشته هایشان #خوزستان را « #ایلام» نامیده اند، اروپائيان نیز آن را ایلام نامیدند تا نامی از ایران در میان نباشد، و مردمان خوزی را ایلامی گفتند، و ایرانیان پیرو آنان، عیلام نوشتند! اما این نام تازی نیست و آیین زبان فارسی نیست که نامی غیرعربی را در آن با عین بنویسند.)
با دگرگونی چ به س، این واژه در زبان سومری، «سیپَر» خوانده شده است. این نام در لاتین «کوپروم» cuprum و «سیپروم» syprum و در انگلیسی «کاپر» copper بر زبان میرود، و در دیگر زبانهای اروپائي با نامهائي مشابه این، که نشان میدهد همه از یک نام یگانه گرفته شده اند.
🌅 آن نام، در کشوری که نخستین بار آن را شناخته، «کاوه» است.
با دگرگونی خ به ش، همچون شان و کان، و شَن و کَن، در زبان خُتنی «شاوه» خوانده میشود.
▪️کشف فلز مس، در پایان عصر سنگ، بازرگانی ایرانیان را رونق بخشید و ایرانیان به سلاحهای سختتر و محکمتر دست پیدا کردند، که برجسته ترین آنها «نیزه» فلزی بود، و این کشف، همراه با همه پیشامدهای دیگر، به پیروزی ایران بر #ضحاک (بابل) انجامید. البته پیش از این نیز گفته ایم که مس خالص در طبیعت یافت میشد و آثار هنری مسین دوران باستان، از این گونه مس درخشان و نرم ساخته شده اند، و چندین سده بعد بود که بشر موفق به استخراج و ذوب مس گردید.
چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
بر او انجمن گشت بازارگاه
همی برخروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند
خروشان همی رفت «نیزه» به دست
که: ”ای نامداران یزدان پرست!
🔻بیت آخر به روشنی از نیزه سخن میگوید.
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
بهرام گودرز ٢
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
سزايت جز به نيك روزي مباد
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
بهرام گودرز ٢
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
سزايت جز به نيك روزي مباد
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#رمزهای_شاهنامه
#درفش_کاویان
🚩
در بررسي شاهنامه دريافتيم ابیاتی را که سخن از چرم آهنگری در آنها رفته، دیگران به آن افزوده اند و نادرستیهائي در آن داستان هست.
كه در ادامه به آن ميپردازيم.
🙁 از آن چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم دَرای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد
خروشان همی رفت نیزه به دست
که: ای نامداران یزدانپرست ...
🔹دو بیت نخست، افزوده است. خرده ای که میتوان گرفت آن است که، پوشش چرمین آهنگران، پشت پا را نمیپوشاند، زیرا آّهنگر را توان جنبیدن و کار نخواهد بود.
افزون بر آن، در مصرع سوم، آوردن «همان» و «آن» و سپس «همانگه» در مصرع چهارم، از دیدگاه شعر، کاری نادرست و سخنی سُست است و از #استاد_سخن، فردوسی، دور است. نیز، دهخدا درباره دَرای میگوید:
📖 ”زنگ و جرس، و آن چیزی است که به گردن شتر و استر و اسب سرهنگ قافله بندند تا صدا کند و باقی حیوانات به صدای او روند...“.
دَرای را با آهنگری چه پیوستگی است؟! پس این دو بیت ساخته ذوق افزایندگان است. بعداً باز در افزوده ها از این چرم به عنوان ’پوست‘ یاد میشود، که نادرست است:
🙁 چو آن پوست، بر نیزه بر، دید کی
به نیکی یکی اختر افکند پی
(این بیت، خود افزوده است. از ذکر دلایل چشم میپوشیم.)
🔺اما، با این پریشانی که رونویسان و افزایندگان بر سر شاهنامه آورده اند، داستان درفش کاویان را میبایستی به گونه ژرفتر نگریستن، به ویژه که پس از این، در آهنگ جنگ منوچهر با سلم و تور که به کینخواهی ایرج درمیگیرد، از #درفش_کاویان نام میرود:
کنون چون ز ایرج بپرداختید
به کین منوچهر، برساختید؟
نبینید رویش، مگر با سپاه!
ز پولاد، بر سر نهاده کلاه،
ابا گرز و با «کاویانی درفش»
زمین کرده از سمِّ اسپان بنفش
و در این جنگ، «قارَن» که پسر کاوه است، منوچهر را همراهی میکند. پس داستان درفش کاویان را روشنگری دیگری میباید:
👩🎓 واژه های « #درفش» و « #درخش»، به یک معنا و از یک ریشه هستند. درفشیدن برابر است با درخشیدن، و درفشان برابر است با درخشان.
▫️در جنگ منوچهر با سلم و تور:
چو در دژ شوم، برفرازم درفش
«درفشان» کنم تیغهای بنفش ...
▫️هنگامی که منوچهر پس از جنگ و پیروزی بر سلم و تور، به نزد فریدون بازمیگردد:
برآمد ز در، نالة کرّنای
سراسر بجنبید لشکر ز جای ...
«درفش درفشان» چو آمد پدید
سپاه منوچهر صف برکشید
▫️در جنگ سهراب با گُردآفرید:
رها شد ز بند زره، موی اوی
«درفشان» چو خورشید شد روی اوی
▫️آنجا که سهراب، درباره لشکرگاه ایرانیان از هجیر پرسش میکند:
یکی شیرپیکر درفشی به زر
«درفشان» و اندر میانش گهر
(درفشی از زر، و درخشان، که تصویر شیر دارد.)
▫️در رفتن سیاوخش به شبستان کاووس:
سیاوش چو نزدیک ایوان رسید
یکی تخت زرّین «درفشنده» دید
بر آن تخت، سودابه ماهروی
بسان بهشتی پر از رنگ و بوی
این ابیات به روشنی معنای #درفشیدن ( #درخشیدن) و پیوند میان این واژه با درفش را بازمینُمایاند.
چنان که گفتیم، پیدائی #مس در پایان عصر سنگ رخ داد و تا آن زمان همه ابزارهای زیست و جنگ از سنگ بود، چنان که سرنیزه های سنگی و جز آنها از دوران باستان به دست آمده است و آوندهای (ظروف) سنگی تا چند دهه پیش هنوز در روستاهای ایران روائي داشت و در برخی خانه ها یافت میشود. پس میتوان اندیشید که درخشش مس (که نخست به صورت خالص در طبیعت یافت شده است) چه اندازه در چشم مردمان زیبا و چشمگیر میآمده است.
از مجموع این قرائن میتوان دانست که ایرانیان، پس از ساقط کردن #ضحاکیان (بابلیان)، به یاد این پیروزی آنچه را امروز «درفش» مینامیم در برگه ای از مس ساختند و همچون یک نشانه درخشان، آن را به آسمان برافراشتند.
🌅 و این است راز درفش کاویان:
درفش مسین که از پیروزی مس (فلز) بر سنگ و آغاز عصری تازه برای ایرانیان سخن میگوید.
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#درفش_کاویان
🚩
در بررسي شاهنامه دريافتيم ابیاتی را که سخن از چرم آهنگری در آنها رفته، دیگران به آن افزوده اند و نادرستیهائي در آن داستان هست.
كه در ادامه به آن ميپردازيم.
🙁 از آن چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم دَرای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد
خروشان همی رفت نیزه به دست
که: ای نامداران یزدانپرست ...
🔹دو بیت نخست، افزوده است. خرده ای که میتوان گرفت آن است که، پوشش چرمین آهنگران، پشت پا را نمیپوشاند، زیرا آّهنگر را توان جنبیدن و کار نخواهد بود.
افزون بر آن، در مصرع سوم، آوردن «همان» و «آن» و سپس «همانگه» در مصرع چهارم، از دیدگاه شعر، کاری نادرست و سخنی سُست است و از #استاد_سخن، فردوسی، دور است. نیز، دهخدا درباره دَرای میگوید:
📖 ”زنگ و جرس، و آن چیزی است که به گردن شتر و استر و اسب سرهنگ قافله بندند تا صدا کند و باقی حیوانات به صدای او روند...“.
دَرای را با آهنگری چه پیوستگی است؟! پس این دو بیت ساخته ذوق افزایندگان است. بعداً باز در افزوده ها از این چرم به عنوان ’پوست‘ یاد میشود، که نادرست است:
🙁 چو آن پوست، بر نیزه بر، دید کی
به نیکی یکی اختر افکند پی
(این بیت، خود افزوده است. از ذکر دلایل چشم میپوشیم.)
🔺اما، با این پریشانی که رونویسان و افزایندگان بر سر شاهنامه آورده اند، داستان درفش کاویان را میبایستی به گونه ژرفتر نگریستن، به ویژه که پس از این، در آهنگ جنگ منوچهر با سلم و تور که به کینخواهی ایرج درمیگیرد، از #درفش_کاویان نام میرود:
کنون چون ز ایرج بپرداختید
به کین منوچهر، برساختید؟
نبینید رویش، مگر با سپاه!
ز پولاد، بر سر نهاده کلاه،
ابا گرز و با «کاویانی درفش»
زمین کرده از سمِّ اسپان بنفش
و در این جنگ، «قارَن» که پسر کاوه است، منوچهر را همراهی میکند. پس داستان درفش کاویان را روشنگری دیگری میباید:
👩🎓 واژه های « #درفش» و « #درخش»، به یک معنا و از یک ریشه هستند. درفشیدن برابر است با درخشیدن، و درفشان برابر است با درخشان.
▫️در جنگ منوچهر با سلم و تور:
چو در دژ شوم، برفرازم درفش
«درفشان» کنم تیغهای بنفش ...
▫️هنگامی که منوچهر پس از جنگ و پیروزی بر سلم و تور، به نزد فریدون بازمیگردد:
برآمد ز در، نالة کرّنای
سراسر بجنبید لشکر ز جای ...
«درفش درفشان» چو آمد پدید
سپاه منوچهر صف برکشید
▫️در جنگ سهراب با گُردآفرید:
رها شد ز بند زره، موی اوی
«درفشان» چو خورشید شد روی اوی
▫️آنجا که سهراب، درباره لشکرگاه ایرانیان از هجیر پرسش میکند:
یکی شیرپیکر درفشی به زر
«درفشان» و اندر میانش گهر
(درفشی از زر، و درخشان، که تصویر شیر دارد.)
▫️در رفتن سیاوخش به شبستان کاووس:
سیاوش چو نزدیک ایوان رسید
یکی تخت زرّین «درفشنده» دید
بر آن تخت، سودابه ماهروی
بسان بهشتی پر از رنگ و بوی
این ابیات به روشنی معنای #درفشیدن ( #درخشیدن) و پیوند میان این واژه با درفش را بازمینُمایاند.
چنان که گفتیم، پیدائی #مس در پایان عصر سنگ رخ داد و تا آن زمان همه ابزارهای زیست و جنگ از سنگ بود، چنان که سرنیزه های سنگی و جز آنها از دوران باستان به دست آمده است و آوندهای (ظروف) سنگی تا چند دهه پیش هنوز در روستاهای ایران روائي داشت و در برخی خانه ها یافت میشود. پس میتوان اندیشید که درخشش مس (که نخست به صورت خالص در طبیعت یافت شده است) چه اندازه در چشم مردمان زیبا و چشمگیر میآمده است.
از مجموع این قرائن میتوان دانست که ایرانیان، پس از ساقط کردن #ضحاکیان (بابلیان)، به یاد این پیروزی آنچه را امروز «درفش» مینامیم در برگه ای از مس ساختند و همچون یک نشانه درخشان، آن را به آسمان برافراشتند.
🌅 و این است راز درفش کاویان:
درفش مسین که از پیروزی مس (فلز) بر سنگ و آغاز عصری تازه برای ایرانیان سخن میگوید.
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
بهرام گودرز ٣
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
دلت پر زمهر و سرت پر ز راي
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
بهرام گودرز ٣
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
دلت پر زمهر و سرت پر ز راي
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#رمزهای_شاهنامه
#درفش_كاوياني (نشان باستاني) 🚩
▫️از آنچه پيشتر در باره درفش مسین گفتیم، ناچار نشانی نیز باید جُستن. نمونه چنان درفشی از کویر شهداد به دست آمده است.
🔻 برگه ای از مس (برنز) به شکل مربع و اندازه ۲۳ در ۲۳ سانتیمتر، که در سال ۱۳۴۸ در #کویرشهداد_کرمان پیدا شده است.
🚩 این درفش (پرچم) بین ۴۵۰۰ تا ۵۰۰۰ سال قدمت دارد و باستانی ترین درفش جهان است که یافت شده است. بر بالای میلة درفش، شمایل یک عقاب به چشم میخورد. بر روی خود درفش، تصاویری از یک درخت نخل و دو درخت دیگر، ۵ آدم بزرگ و کوچک که از بزرگانند، دو شیر، یک گاو کوهاندار و چند مار دیده میشود.
به نظر میرسد بر روی این درفش داستانی روایت شده است که مفاهیمی چون شکرگذاری، نعمت و سپاس را به تصویر میکشد.
امروزه درفش به سبب گذر زمان و زنگ زدگی، سبز رنگ شده است و در #موزه_ایران_باستان در تهران نگهداری میشود.
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#درفش_كاوياني (نشان باستاني) 🚩
▫️از آنچه پيشتر در باره درفش مسین گفتیم، ناچار نشانی نیز باید جُستن. نمونه چنان درفشی از کویر شهداد به دست آمده است.
🔻 برگه ای از مس (برنز) به شکل مربع و اندازه ۲۳ در ۲۳ سانتیمتر، که در سال ۱۳۴۸ در #کویرشهداد_کرمان پیدا شده است.
🚩 این درفش (پرچم) بین ۴۵۰۰ تا ۵۰۰۰ سال قدمت دارد و باستانی ترین درفش جهان است که یافت شده است. بر بالای میلة درفش، شمایل یک عقاب به چشم میخورد. بر روی خود درفش، تصاویری از یک درخت نخل و دو درخت دیگر، ۵ آدم بزرگ و کوچک که از بزرگانند، دو شیر، یک گاو کوهاندار و چند مار دیده میشود.
به نظر میرسد بر روی این درفش داستانی روایت شده است که مفاهیمی چون شکرگذاری، نعمت و سپاس را به تصویر میکشد.
امروزه درفش به سبب گذر زمان و زنگ زدگی، سبز رنگ شده است و در #موزه_ایران_باستان در تهران نگهداری میشود.
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
می...
خرابم من ، خراب هرچه باداباد
زدم زآن می که حافظ زد به رکناباد
دل وجانم فدای شور انگوری
که سر را میدهد آزادی فریاد
خطیب اهل نطقم کن تو ای ساقی
که تادرراه آزادی روم بر باد
اسیر هرزگان شد باغ بي برگي
تبربردار بزن نجار پی شمشاد
چه خوش گفتی فدایت خوب شیرازی
که خوش صید دلم کرده است ان صیاد
شب است وتاریِ این شب دلم خون کرد
مگر آن ماهِ من برده است رخم ازیاد
دوباره خدمت ساقی روم اینبار
هویدا میروم چون کولیان آزاد
سروده: #شهریارقاسمی
صدا : #مريم_رضوي
موسيقي: استاد #جليل_شهناز
قطعه اي در بيات اصفهان
@shahriar2rood
@sobhosher
خرابم من ، خراب هرچه باداباد
زدم زآن می که حافظ زد به رکناباد
دل وجانم فدای شور انگوری
که سر را میدهد آزادی فریاد
خطیب اهل نطقم کن تو ای ساقی
که تادرراه آزادی روم بر باد
اسیر هرزگان شد باغ بي برگي
تبربردار بزن نجار پی شمشاد
چه خوش گفتی فدایت خوب شیرازی
که خوش صید دلم کرده است ان صیاد
شب است وتاریِ این شب دلم خون کرد
مگر آن ماهِ من برده است رخم ازیاد
دوباره خدمت ساقی روم اینبار
هویدا میروم چون کولیان آزاد
سروده: #شهریارقاسمی
صدا : #مريم_رضوي
موسيقي: استاد #جليل_شهناز
قطعه اي در بيات اصفهان
@shahriar2rood
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
گيو و بيژن پس بهرام
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
به نيك نامي بگذران روزگار
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
گيو و بيژن پس بهرام
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
به نيك نامي بگذران روزگار
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#رمزهای_شاهنامه
#اژدها 🌋
🔺از پدیده هائی که در شاهنامه نامش بسیار میآید « #اژدها» است. اژدها را چون جانوری افسانه ای به تصویر میکشند که درازایش از کوهی تا کوه دیگر است، دهانی بزرگ دارد که از آن دود و زهر بیرون میآید و آب رودها را زهرآلود میکند، و از تَف دهانش مرغان هوا میمیرند.
🔻اژدها همانا «کوه آتشفشان» است، و چون آتشفشان سرانجام پس از چندی خاموش میشود، مردمان آینده خاموشی آن را به کسان دیگر یا پهلوانانی نسبت میدادند که در همان زمان میزیسته اند.
🔸در نامه ای که سام به منوچهر شاه مینویسد و از دلیریها و جانفشانیهایش یاد میکند، اژدها را چنین توصیف میکند:
زمین شهر تا شهر پهنای او
همان کوه تا کوه بالای او
▫️پهنای اژدها را از شهری تا شهری و از کوهی تا کوهی مینماید.
ز تفّش همی پرّ کرکس بسوخت
زمین، زیر زهرش همی برفروخت
(اشاره به گرمای سخت آتشفشان، و گدازه هایی که زمین را میسوزاند)
برفتم به سان نهنگ دژم
مرا تِیز چنگ و، وَرا تِیز دَم
▫️باز از دَم اژدها (نفس کشنده) یاد میشود.
رسیدمش دیدم چو کوهی بلند
کَشان موی سر، بر زمین، چون کمند
زبانش به سان درختی سیاه
زَفَر باز کرده فکنده به راه
▫️به روشنی بدن او را چون کوه بلند توصیف میکند و هیچگونه اشاره دیگری به دیگر اندامهای او نمیشود. گدازه های آتشفشان که روی زمین جاری میشود به موی چون کمند او تشبیه شده است.
چو دو آبگیرش پر از خون، دو چشم
مرا دید، غرّید و آمد به خشم
جهان پیش چشمم چو دریا نمود
به ابر سیه بر، شده تیره دود
▫️گدازه ها گاه مثل آبگیر جمع میشوند. به غرش آن هم (زمین لرزه) اشاره میشود. همچنین دود آتشفشان که به آسمان میرود به روشنی تصویر شده است.
هوا پاک کرده ز پرّندگان
همان روی گیتی ز درندگان
ز تفّش همی پر کرکس بسوخت
زمین زیر زهرش همی برفروخت
نهنگ دژم برکشیدی ز آب
همان از هوا تیزپران عقاب
▫️این بیت نشان میدهد که در آن زمان نهنگ را میشناخته اند و اژدها نمیتواند نهنگ یا کروکودیل باشد. باز هم اشاره به دود و دم آتشفشان میشود که پرندگان از آن میگریزند، و زهر آن (گدازه) که بر زمین جاری میشود.
برفتم به سان نهنگ دژم
مرا تیز چنگ و وَرا تیز دَم
▫️در این بیت، که پهلوان سام به جنگ اژدها رفته، از چنگ و دندان اژدها سخنی به میان نمیآید، بلکه به نفس تیز او که همان دود باشد اشاره میرود.
🔹در داستان اسفندیار هنگام رویارویی با اژدها:
از آن دود و آن زهر مدهوش گشت
بیفتاد بر جای و بیهوش گشت
▫️اسفندیار از گازهای آتشفشان بیهوش شده است.
همه شهر با او نداریم تاو
خورش بایدش هر شبی پنج گاو
خریم و بر آن ’کوه خارا‘ بریم
پر اندیشه و با مدارا بریم
▫️یک سپاه یا یک شهر نمیتوانند با او مقابله کنند و مردمان برای آرام کردنش قربانی میبرند. همچنین باز به کوه خارا اشاره میشود.
🔸از گرشاسپنامه اسدی توسی:
ز تف دهانش دل خاره موم
ز زهر دمش باد گیتی سموم
▫️سنگهای خاره آتشفشان از حرارت آن چون موم نرم است و از دهانش گاز مسموم بیرون می آید.
چه گویم از آن اژدهای دژم
که هشتاد گز بود از دم به دم
▫️اگر هر گَز را تقریباً دو متر به حساب آوریم، قامتی به اندازة ۱۵۰ متر میشود که تصورش برای یک موجود زنده غیرممکن است.
🔻نکته قابل توجه درباره اژدها این است که هرگز دیده نشده است آن را مانند دیگر موجودات، دارای پدر و مادر و زن و فرزندی بدانند. همچنین در هیچ افسانه ای از حرکت اژدها از جائی به جای دیگر یاد نشده است و او همواره بر فراز کوه است.
🌋 در داستان #ضحاک، دو آتشفشان #البرز و اِلبروز( #البروس) تقریباً همزمان با پیروزی ایرانیان خاموش شدند. ازینرو، در داستان گفته میشود که فریدون، ضحاک را در دماوند به بند کشید و نکشت، زیرا ممکن است که آتشفشان روزی دوباره فعالیت خود را آغار کند.
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#اژدها 🌋
🔺از پدیده هائی که در شاهنامه نامش بسیار میآید « #اژدها» است. اژدها را چون جانوری افسانه ای به تصویر میکشند که درازایش از کوهی تا کوه دیگر است، دهانی بزرگ دارد که از آن دود و زهر بیرون میآید و آب رودها را زهرآلود میکند، و از تَف دهانش مرغان هوا میمیرند.
🔻اژدها همانا «کوه آتشفشان» است، و چون آتشفشان سرانجام پس از چندی خاموش میشود، مردمان آینده خاموشی آن را به کسان دیگر یا پهلوانانی نسبت میدادند که در همان زمان میزیسته اند.
🔸در نامه ای که سام به منوچهر شاه مینویسد و از دلیریها و جانفشانیهایش یاد میکند، اژدها را چنین توصیف میکند:
زمین شهر تا شهر پهنای او
همان کوه تا کوه بالای او
▫️پهنای اژدها را از شهری تا شهری و از کوهی تا کوهی مینماید.
ز تفّش همی پرّ کرکس بسوخت
زمین، زیر زهرش همی برفروخت
(اشاره به گرمای سخت آتشفشان، و گدازه هایی که زمین را میسوزاند)
برفتم به سان نهنگ دژم
مرا تِیز چنگ و، وَرا تِیز دَم
▫️باز از دَم اژدها (نفس کشنده) یاد میشود.
رسیدمش دیدم چو کوهی بلند
کَشان موی سر، بر زمین، چون کمند
زبانش به سان درختی سیاه
زَفَر باز کرده فکنده به راه
▫️به روشنی بدن او را چون کوه بلند توصیف میکند و هیچگونه اشاره دیگری به دیگر اندامهای او نمیشود. گدازه های آتشفشان که روی زمین جاری میشود به موی چون کمند او تشبیه شده است.
چو دو آبگیرش پر از خون، دو چشم
مرا دید، غرّید و آمد به خشم
جهان پیش چشمم چو دریا نمود
به ابر سیه بر، شده تیره دود
▫️گدازه ها گاه مثل آبگیر جمع میشوند. به غرش آن هم (زمین لرزه) اشاره میشود. همچنین دود آتشفشان که به آسمان میرود به روشنی تصویر شده است.
هوا پاک کرده ز پرّندگان
همان روی گیتی ز درندگان
ز تفّش همی پر کرکس بسوخت
زمین زیر زهرش همی برفروخت
نهنگ دژم برکشیدی ز آب
همان از هوا تیزپران عقاب
▫️این بیت نشان میدهد که در آن زمان نهنگ را میشناخته اند و اژدها نمیتواند نهنگ یا کروکودیل باشد. باز هم اشاره به دود و دم آتشفشان میشود که پرندگان از آن میگریزند، و زهر آن (گدازه) که بر زمین جاری میشود.
برفتم به سان نهنگ دژم
مرا تیز چنگ و وَرا تیز دَم
▫️در این بیت، که پهلوان سام به جنگ اژدها رفته، از چنگ و دندان اژدها سخنی به میان نمیآید، بلکه به نفس تیز او که همان دود باشد اشاره میرود.
🔹در داستان اسفندیار هنگام رویارویی با اژدها:
از آن دود و آن زهر مدهوش گشت
بیفتاد بر جای و بیهوش گشت
▫️اسفندیار از گازهای آتشفشان بیهوش شده است.
همه شهر با او نداریم تاو
خورش بایدش هر شبی پنج گاو
خریم و بر آن ’کوه خارا‘ بریم
پر اندیشه و با مدارا بریم
▫️یک سپاه یا یک شهر نمیتوانند با او مقابله کنند و مردمان برای آرام کردنش قربانی میبرند. همچنین باز به کوه خارا اشاره میشود.
🔸از گرشاسپنامه اسدی توسی:
ز تف دهانش دل خاره موم
ز زهر دمش باد گیتی سموم
▫️سنگهای خاره آتشفشان از حرارت آن چون موم نرم است و از دهانش گاز مسموم بیرون می آید.
چه گویم از آن اژدهای دژم
که هشتاد گز بود از دم به دم
▫️اگر هر گَز را تقریباً دو متر به حساب آوریم، قامتی به اندازة ۱۵۰ متر میشود که تصورش برای یک موجود زنده غیرممکن است.
🔻نکته قابل توجه درباره اژدها این است که هرگز دیده نشده است آن را مانند دیگر موجودات، دارای پدر و مادر و زن و فرزندی بدانند. همچنین در هیچ افسانه ای از حرکت اژدها از جائی به جای دیگر یاد نشده است و او همواره بر فراز کوه است.
🌋 در داستان #ضحاک، دو آتشفشان #البرز و اِلبروز( #البروس) تقریباً همزمان با پیروزی ایرانیان خاموش شدند. ازینرو، در داستان گفته میشود که فریدون، ضحاک را در دماوند به بند کشید و نکشت، زیرا ممکن است که آتشفشان روزی دوباره فعالیت خود را آغار کند.
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher