صبح و شعر
654 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ━•··‏​‏​​‏•✦❁☀️❁✦•‏​‏··•​​‏━

🌞 #طلوع در #شاهنامه

🔅🔅🔅🔅🔅🔆🔅🔅🔅🔅🔅

چو برزد سر از کوه خورشید زرد
به خم اندر آمد شب لاجورد

✍🏻: #فردوسی
🎤: #مریم_رضوی
🎼: نوا، تنبور #حمیدآقائی

@hamidaghaei

🔅🔅🔅🔅🔅🔆🔅🔅🔅🔅🔅

@sobhosher
Forwarded from ایران زیبايم (Mary R)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلاردشت
َلبال
ِزو
#مازیچالک
#مازگاه_سر در ارتفاع ۲۳۶۷ متری
#زمستان
#روز_برفی
#جنگل‌نوردی استارت از قرارگاه شش و نیم صبح و پایان شش غروب
۱۴۰۲/۱۱/۱۳
❄️🌨
«محبوب من، دل‌بستن به تو
مثل شادمانی نفس‌کشیدن است
در صبحی پوشیده از برف»

❄️🌧
✍🏻: #ناظم_حکمت
📹: بانو گیتی صلاحی‌نژاد (کوهنورد عزیز )

صبحتان دلکش و ناب ❄️🌨

@sobhosher
@My_BeautifulIran
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #فردوسی
برگردان: وحید بیداریان

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#شاهنامه

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━


کسی کاو خرد جوید و ایمنی
نیازد سوی کیش آهرمنی

چو فرزند باید که داری به ناز
ز رنج ایمن از خواسته بی‌نیاز

تو درویش را رنج منمای هیچ
همی داد و بر داد دادن بسیچ

که گیتی سپنجست و جاوید نیست
فری برتر از فر جمشید نیست

سپهر بلندش به پا آورید
جهان را جزو کدخدا آورید



#فردوسی
داستان سیاوش

💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
#پند_از_شاهنامه

چو چیره شدی بیگنه خون مریز
مکن چنگ گردون گردنده تیز

#فردوسی

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from ایران زیبايم (Mary R)
#تهران #مینی_سیتی
#دارآباد
#زمستان۴۰۲
#روز_برفی

بر بسیط برف پوش خلوت و هموار
تک و تنها با درفش خویش،
خوش خوش پیش می‌رفتم
زیر پایم برف‌های پاک و دوشیزه
قژفژی خوش داشت
پام بذر نقش بکرش را
هر قدم در برف‌ها می‌کاشت
شهر بکری بر گرفتن از گل
گنجینه‌های راز هر قدم از خویش
نقش تازه‌ای هشتن
چه خدایانه غروری
در دلم می‌کشت
و می‌انباشت.



✍🏻: #مهدی_اخوان_ثالث
📸: کریمیان


@sobhosher
@My_BeautifulIran
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

#شعرامروز

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

ای درخت آشنا
شاخه‌های خویش را    
ناگهان کجا    
جا گذاشتی؟
یا به قول خواهرم فروغ:
دست‌های خویش را
در کدام باغچه
عاشقانه کاشتی؟
این قرارداد         
تا ابد میان ما           
برقرار باد:
چشم‌های من به جای دست‌های تو!
من به دست تو
آب می‌دهم
تو به چشم من        
آبرو بده!
من به چشم‌های بی قرار تو
قول می‌دهم:
ریشه‌های ما به آب
شاخه‌های ما به آفتاب می‌رسد
ما دوباره سبز می‌شویم

✍🏻: #قیصر_امین‌پور
درخت : اثر هنرمندانه #رحمان_کاکاوند


━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁❄️❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
.

این بازی
ناپلئون ندارد
        سرباز
مات می‌مانی
             در شط ِ
                        رنج

✍🏻: #علی_پیرنهاد
(ع_پویان)



━•··‏​‏​​‏•✦❁❄️❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁❄️❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
.
کار شیرین به جهان شور برانگیختن است!

#فریدون_مشیری
خط خوش: بختیاری


━•··‏​‏​​‏•✦❁❄️❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#دکلمه_ها 🎼🎶🎵🍂❄️🍁

طهرون

طهرون قدیما این همه ناخوش نبودی!
بد مست بودی اما لوتی کش نبودی….

شعر و آوای : #احسان_افشاری
موسیقی: اشکان مرادی
صدابردار: کیارش بیات
انتخاب تصاویر: مریم رضوی

شعری زیبا که با هر بار شنیدن آن، نکات جدیدی توجه آدمی را به خودش جلب می‌کند به‌خصوص در این نسخه که خوانش شعر با تصاویری نوستالژیک از تهران قدیم همراه شده است و جذابیت اثر را دوچندان کرده است.

شما را به دیدن و شنیدن طهرون دعوت می‌کنم.

❄️❄️❄️❄️
@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
#نثر_فارسی
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━


‍ سال اول دانشگاه بود و دلم می‌خواست تعطیلات تابستان کلیدر را بخوانم، وقتش را داشتم اما‌ پولش را نه. رفتم کتابخانه‌ و جلد یک و دو را امانت گرفتم. وسط‌های جلد یک بود و ماجرای عشق مارال و گل‌محمد که یک از خدا بی‌خبری در حاشیه‌ی کتاب با خودکار نوشته‌بود
«از میان آن‌همه اتفاق آیا من از سر اتفاق زنده‌ام هنوز.»
تهش هم سه تا علامت سوال و پنج تا علامت تعجب گذاشته‌بود.
با این جمله و علامت‌ها رسما گند زده‌بود به فضای داستان و حال خواننده.
اول کلی فحش به الدنگی که توی کتاب عمومی دستخطش را پهن‌کرده بود نثار کردم، بعد هم بابت امانت گرفتن کتاب به خودم فحش دادم. کتاب را بستم و تا چند سال بعد که انقدر پول داشتم که همه‌ی ده جلد را بخرم سراغ کلیدر نرفتم.

تمام تابستان درگیر آن جمله ماندم. گم شدم در بین همه‌ی اتفاق‌هایی که می‌توانست من را تا آنروز به کشتن داده‌باشد. مثلا همان نه ماهگی که از روی کابینت افتادم کف سرامیک آشپزخانه و زنده ماندم، یا روزی که خواب ماندم و به سفر نرفتم و دوستانم در آن سفر با برخورد با یک کامیون از این دنیا رفتند.

کل جهان‌بینی من با همین یک جمله جابه‌جا شده‌بود.
فهمیده‌بودم اتفاق‌ها بی‌دلیل نیستند. فهمیده‌بودم از ترکیب صدها احتمال فقط یکی است که یک اتفاق را شکل می‌دهد، صدها احتمال باید درست و دقیق پیش‌ رفته‌باشد تا یک اتفاق شکل بگیرد. صدها احتمال باید درست چیده‌می‌شد تا شمس، مولانا را ببیند، تا هیتلر به‌دنیا بیاید، تا من و چند میلیون آدم دیگر را طلسم دهه‌‌ی شصت بگیرد.تا من تو را ببینم.

فهمیده‌بودم زندگی‌ام بیشتر از آنکه دست خودم باشد دست تمام احتمال‌هایی است که در دست من نیست. که یک گام کندتر یا تندتر گاه جان انسانی را نجات می‌دهد.
که در این دنیای پر از احتمال و‌ بی‌قطعیت صدها اتفاق باید دست به دست هم ‌داده‌باشند تا دو انسان لحظه‌ای از کنار هم عبور کنند، نگاهی به نگاهی گره بخورد، دلی برای دیگری بتپد، تا دوست‌داشتن اتفاق بیفتد.
امروز دوباره یاد آن جمله افتادم، یاد اینکه اتفاق‌ها بی‌دلیل نیستند، که هر اتفاق پیامی است از کائنات، نشانه‌ای برای تنظیم گام‌های ما، رمزی که باید ایستاد و کشفش کرد.

و من شمرده‌ام. نزدیک به صد و بیست و سه اتفاق مهم دست به دست هم دادند تا من تو را ببینم. همین.

✍🏻: #علی_فیروزجنگ

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhoshe
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

دست و پا بریده‌ای هزار پایی بکشت صاحب دلی برو گذر کرد و گفت سبحان الله با هزار پای که داشت چون اجلش فرا رسید از بی دست و پایی گریختن نتوانست.

چو آيد ز پى دشمن جان ستان
ببندد اجل پاى اسب دوان
در آن دم كه دشمن پياپى رسيد
كمان كيانى نشايد كشيد


✍🏻: #سعــــدی

📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)
🎤: مريم رضوى
🎼 : رنگ شکستهٔ ماهور

کمان کیانی: کمان بزرگی که پادشاهان به دست می‌گرفتند.

🍃از تیغ اجل راه گریزی نیست🍃

@sobhosher
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
#داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_پانسد_شصت_پنجم
قصه‌گو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM