نامه_های_سیمین_دانشور_و_جلال_آل_احمد_۱.pdf
7.6 MB
نامههای سیمین دانشور و جلال آل احمد
تدوین و تنظیم : مسعود جعفری
کتاب اول
تدوین و تنظیم : مسعود جعفری
کتاب اول
نامه_های_سیمین_دانشور_و_جلال_آل_احمد_۲_۱.pdf
6.1 MB
نامههای سیمین دانشور و جلال آل احمد
تدوین و تنظیم : مسعود جعفری
کتاب دوم : بخش اول
تدوین و تنظیم : مسعود جعفری
کتاب دوم : بخش اول
نامه_های_سیمین_دانشور_و_جلال_آل_احمد_۲_۲.pdf
6.1 MB
نامه های سیمین دانشور و جلال آلاحمد
تدوین و تنظیم : مسعود جعفری
کتاب دوم : بخش دوم
تدوین و تنظیم : مسعود جعفری
کتاب دوم : بخش دوم
نامه_های_سیمین_دانشور_و_جلال_آل_احمد_۳.pdf
9.5 MB
نامههای سیمین دانشور و جلال آل احمد
تدوین و تنظیم : مسعود جعفری
کتاب سوم
تدوین و تنظیم : مسعود جعفری
کتاب سوم
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
عمر سعد وقاس را با سپاه
فرستاد تا جنگ جوید ز شاه
چو آگاه شد زان سخن یزگرد
ز هر سو سپاه اندر آورد گرد
بفرمود تا پور هرمزد، راه
به پیماید و بر کشد با سپاه
که رستم بدش نام و بیدار بود
خردمند و گرد و جهاندار بود
ستاره شمر بود و بسیار هوش
به گفتارش موبد نهاده دو گوش
برفت و گرانمایگان راببرد
هر آنکس که بودند بیدار و گرد
برین گونه تا ماه بگذشت سی
همی رزم جستند در قادسی
بسی کشته شد لشکر از هر دو سوی
سپه یک ز دیگر نه برگاشت روی
بدانست رستم شمار سپهر
ستاره شمر بود و با داد و مهر
همیگفت کاین رزم را روی نیست
ره آب شاهان بدین جوی نیست
بیاورد صلاب و اختر گرفت
ز روز بلا دست بر سر گرفت
یکی نامه سوی برادر به درد
نوشت و سخنها همه یاد کرد
نخست آفرین کرد بر کردگار
کزو دید نیک و بد روزگار
دگر گفت کز گردش آسمان
پژوهنده مردم شود بدگمان
گنهکارتر در زمانه منم
ازی را گرفتار آهرمنم
که این خانه از پادشاهی تهیست
نه هنگام پیروزی و فرهیست
ز چارم همیبنگرد آفتاب
کزین جنگ ما را بد آید شتاب
ز بهرام و زهرهست ما را گزند
نشاید گذشتن ز چرخ بلند
همان تیر و کیوان برابر شدست
عطارد به برج دو پیکر شدست
چنین است و کاری بزرگست پیش
همی سیر گردد دل از جان خویش
همه بودنیها ببینم همی
وزان خامشی برگزینم همی
بر ایرانیان زار و گریان شدم
ز ساسانیان نیز بریان شدم
دریغ این سر و تاج و این داد و تخت
دریغ این بزرگی و این فر و بخت
کزین پس شکست آید از تازیان
ستاره نگردد مگر بر زیان
✍🏻: #فردوسی
پادشاهی یزدگرد بخش ۲
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
عمر سعد وقاس را با سپاه
فرستاد تا جنگ جوید ز شاه
چو آگاه شد زان سخن یزگرد
ز هر سو سپاه اندر آورد گرد
بفرمود تا پور هرمزد، راه
به پیماید و بر کشد با سپاه
که رستم بدش نام و بیدار بود
خردمند و گرد و جهاندار بود
ستاره شمر بود و بسیار هوش
به گفتارش موبد نهاده دو گوش
برفت و گرانمایگان راببرد
هر آنکس که بودند بیدار و گرد
برین گونه تا ماه بگذشت سی
همی رزم جستند در قادسی
بسی کشته شد لشکر از هر دو سوی
سپه یک ز دیگر نه برگاشت روی
بدانست رستم شمار سپهر
ستاره شمر بود و با داد و مهر
همیگفت کاین رزم را روی نیست
ره آب شاهان بدین جوی نیست
بیاورد صلاب و اختر گرفت
ز روز بلا دست بر سر گرفت
یکی نامه سوی برادر به درد
نوشت و سخنها همه یاد کرد
نخست آفرین کرد بر کردگار
کزو دید نیک و بد روزگار
دگر گفت کز گردش آسمان
پژوهنده مردم شود بدگمان
گنهکارتر در زمانه منم
ازی را گرفتار آهرمنم
که این خانه از پادشاهی تهیست
نه هنگام پیروزی و فرهیست
ز چارم همیبنگرد آفتاب
کزین جنگ ما را بد آید شتاب
ز بهرام و زهرهست ما را گزند
نشاید گذشتن ز چرخ بلند
همان تیر و کیوان برابر شدست
عطارد به برج دو پیکر شدست
چنین است و کاری بزرگست پیش
همی سیر گردد دل از جان خویش
همه بودنیها ببینم همی
وزان خامشی برگزینم همی
بر ایرانیان زار و گریان شدم
ز ساسانیان نیز بریان شدم
دریغ این سر و تاج و این داد و تخت
دریغ این بزرگی و این فر و بخت
کزین پس شکست آید از تازیان
ستاره نگردد مگر بر زیان
✍🏻: #فردوسی
پادشاهی یزدگرد بخش ۲
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
درود 🍁🍂
الا ای صبح آزادی به یاد آور در آن شادی
کزین شبهای ناباور منت آواز میدادم
✍🏻: #هوشنگ_ابتهاج
@Sobhosher
الا ای صبح آزادی به یاد آور در آن شادی
کزین شبهای ناباور منت آواز میدادم
✍🏻: #هوشنگ_ابتهاج
@Sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
با دل خاکستریاش
میرود و باز میگردد
خيابانی را
که تازه شناخته است
با زخمهای فراموشش
میپوشد و در میآورد
پيراهنی را که تازه خريده است
با دست بیخبرش
میگشايد و میبندد
پنجرهای را
رو به باغچهای که تازه کاشته است
و اين همه را نمیداند چرا؟
شايد
شايد که در گوشهای از همين روزها
با عشق تازهای آشنا شده است
عشقی
که با زيبايی خود پيش میآيد و راه میگشايد
و در تنهايی خود
از اتفاق
به خاطره نمیرسد
✍🏻: #مفتون_امینی که شعر را رنگی مینوشت مانا نام و یادش☘️
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
با دل خاکستریاش
میرود و باز میگردد
خيابانی را
که تازه شناخته است
با زخمهای فراموشش
میپوشد و در میآورد
پيراهنی را که تازه خريده است
با دست بیخبرش
میگشايد و میبندد
پنجرهای را
رو به باغچهای که تازه کاشته است
و اين همه را نمیداند چرا؟
شايد
شايد که در گوشهای از همين روزها
با عشق تازهای آشنا شده است
عشقی
که با زيبايی خود پيش میآيد و راه میگشايد
و در تنهايی خود
از اتفاق
به خاطره نمیرسد
✍🏻: #مفتون_امینی که شعر را رنگی مینوشت مانا نام و یادش☘️
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
خوب است که مرثیه سرایی نکنید
با گریهی ما گره گشایی نکنید
دست از سر این طایفه بردارید ، آه ...
با دست اباالفضل (ع) گدایی نکنید !
#رضا_بروسان
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
خوب است که مرثیه سرایی نکنید
با گریهی ما گره گشایی نکنید
دست از سر این طایفه بردارید ، آه ...
با دست اباالفضل (ع) گدایی نکنید !
#رضا_بروسان
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
نام تمامی پرندههایی را که در خواب دیدهام
برای تو در این جا نوشتهام
نام تمامی آنهایی را که دوست داشتهام
و دستهایی را که فشردهام
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی
برای تو در اینجا نوشتهام
#رضا_براهنی
گرامی نام تمام شهیدان راه آزادی
#زن_زندگی_آزادی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
نام تمامی پرندههایی را که در خواب دیدهام
برای تو در این جا نوشتهام
نام تمامی آنهایی را که دوست داشتهام
و دستهایی را که فشردهام
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی
برای تو در اینجا نوشتهام
#رضا_براهنی
گرامی نام تمام شهیدان راه آزادی
#زن_زندگی_آزادی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_سیسد_سی_سوم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_سیسد_سی_سوم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
در تهاجم فریادها
رودی خروشان
سمت بادهای مخالف میتازد.
ابرها هاشور میزنند
تنهایی خزان را
تن به خستگی روز سپردهایم
گم میشویم
در متنها
هجوم تند کلمهها
آرام نمیگیریم
بسان برگها
شعلهوریم
زبانه میکشیم.
#مهدی_رضازاده گرامی یاد و نامش☘️
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
در تهاجم فریادها
رودی خروشان
سمت بادهای مخالف میتازد.
ابرها هاشور میزنند
تنهایی خزان را
تن به خستگی روز سپردهایم
گم میشویم
در متنها
هجوم تند کلمهها
آرام نمیگیریم
بسان برگها
شعلهوریم
زبانه میکشیم.
#مهدی_رضازاده گرامی یاد و نامش☘️
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
Forwarded from Nahid parpinchi
🍂🕊
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﻏﯽ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﻗﯽ ﺳﺖ
ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺩﻝ ﺑﺎﺵ؛ ﻧﻪ ﺩﻝ ﻣﺸﻐﻮﻝ
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ؛
ﺍﺯ ﻗﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻣﺎست؛
ﭘﺲ ﺑﺪﺍﻥ ﺍﮔﺮ ”ﻓﺮﻫﺎﺩ” ﺑﺎﺷﯽ
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ “ﺷﯿﺮﯾﻦ” ﺍﺳﺖ
درود روزتان دلپذیر
🌹♥️
@sobhosher
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﻏﯽ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﻗﯽ ﺳﺖ
ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺩﻝ ﺑﺎﺵ؛ ﻧﻪ ﺩﻝ ﻣﺸﻐﻮﻝ
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ؛
ﺍﺯ ﻗﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻣﺎست؛
ﭘﺲ ﺑﺪﺍﻥ ﺍﮔﺮ ”ﻓﺮﻫﺎﺩ” ﺑﺎﺷﯽ
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ “ﺷﯿﺮﯾﻦ” ﺍﺳﺖ
درود روزتان دلپذیر
🌹♥️
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
گویند! درعصر سليمان نبى،پرنده اى براى نوشيدن اب به سمت بركهاى پرواز كرد،اما چند كودك را بر سر بركه ديد،پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از ان بركه متفرق شدند.
همينكه قصد فرود بسوى بركه را كرد، اينبار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به ان بركه مراجعه نمود .
پرنده با خود انديشيد كه اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او ازارى بمن متصور نيست.
پس نزديك شد ولی ان مرد سنگى بسويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد.
شكايت نزد سليمان برد. پیامبر ان مرد را احضار، کرد محاكمه و به قصاص محكوم نمود ودستور به كور كردن چشم داد.
ان پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت؛"چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند،بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد! و گمان بردم كه ازسوى او ايمنم پس به عدالت نزديكتراست اگر محاسنش را بتراشيد تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند"
✍🏻: #علامه_دهخدا
خوانش : ناهید پرپینچی
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
گویند! درعصر سليمان نبى،پرنده اى براى نوشيدن اب به سمت بركهاى پرواز كرد،اما چند كودك را بر سر بركه ديد،پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از ان بركه متفرق شدند.
همينكه قصد فرود بسوى بركه را كرد، اينبار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به ان بركه مراجعه نمود .
پرنده با خود انديشيد كه اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او ازارى بمن متصور نيست.
پس نزديك شد ولی ان مرد سنگى بسويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد.
شكايت نزد سليمان برد. پیامبر ان مرد را احضار، کرد محاكمه و به قصاص محكوم نمود ودستور به كور كردن چشم داد.
ان پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت؛"چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند،بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد! و گمان بردم كه ازسوى او ايمنم پس به عدالت نزديكتراست اگر محاسنش را بتراشيد تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند"
✍🏻: #علامه_دهخدا
خوانش : ناهید پرپینچی
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_سیسد_سی_چهارم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_سیسد_سی_چهارم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from Nahid parpinchi
َ
چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان
که خبر دهد ز جنت دم صبح و باد بستان
بسحر که جان فزاید لب یار و جام باده
بنشین و کام جانرا زلب پیاله بستان
_صائب تبریزی
درود صبحتون دل انگیز
🌹♥️
@sobhosher
چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان
که خبر دهد ز جنت دم صبح و باد بستان
بسحر که جان فزاید لب یار و جام باده
بنشین و کام جانرا زلب پیاله بستان
_صائب تبریزی
درود صبحتون دل انگیز
🌹♥️
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعردیروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
می کند بند غلامان سخت تر
حریت می خواند او را بی بصر
گرمی هنگامهٔ جمهور دید
پرده بر روی ملوکیت کشید
در فضایش بال و پر نتوان گشود
با کلیدش هیچ در نتوان گشود
گفت با مرغ قفس «ای دردمند
آشیان در خانهٔ صیاد بند
هر که سازد آشیان در دشت و مرغ»
او نباشد ایمن از شاهین و چرغ
از فسونش مرغ زیرک دانه مست
ناله ها اندر گلوی خود شکست
حریت خواهی به پیچاکش میفت
تشنه میر و بر نم تاکش میفت
الحذر از گرمی گفتار او
الحذر از حرف پهلو دار او
چشم ها از سرمه اش بی نور تر
بندهٔ مجبور ازو مجبور تر
از خودی غافل نگردد مرد حر
حفظ خود کن حب افیونش مخور
داغم از رسوائی این کاروان
در امیر او ندیدم نور جان
تن پرست و جاه مست و کم نگه
اندرونش بی نصیب از لااله
دامن او را گرفتن ابلهی است
سینهٔ او از دل روشن تهی است
اندرین ره تکیه بر خود کن که مرد
صید آهو با سگ کوری نکرد
تا خودی در سینهٔ ملت بمرد
کوه ، کاهی کرد و باد او را ببرد
آن سرور ، آن سوز مشتاقی نماند
در حرم صاحبدلی باقی نماند
ای مسلمان اندرین دیر کهن
تا کجا باشی به بند اهرمن؟
جهد با توفیق و لذت در طلب
کس نیابد بی نیاز نیم شب
زیستن تا کی به بحر اندر چو خس؟
سخت شو چون کوه از ضبط نفس
گرچه دانا حال دل با کس نگفت
از تو درد خویش نتوانم نهفت
عشق میگوید که ای محکوم غیر
سینهٔ تو از بتان مانند دیر
از قیام بی حضور من مپرس
از سجود بی سرور من مپرس
جلوهٔ حق گرچه باشد یک نفس
قسمت مردان آزاد است و بس
از غلامی لذت ایمان مجو
گرچه باشد حافظ قرآن، مجو
✍🏻: #اقبال_لاهوری
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعردیروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
می کند بند غلامان سخت تر
حریت می خواند او را بی بصر
گرمی هنگامهٔ جمهور دید
پرده بر روی ملوکیت کشید
در فضایش بال و پر نتوان گشود
با کلیدش هیچ در نتوان گشود
گفت با مرغ قفس «ای دردمند
آشیان در خانهٔ صیاد بند
هر که سازد آشیان در دشت و مرغ»
او نباشد ایمن از شاهین و چرغ
از فسونش مرغ زیرک دانه مست
ناله ها اندر گلوی خود شکست
حریت خواهی به پیچاکش میفت
تشنه میر و بر نم تاکش میفت
الحذر از گرمی گفتار او
الحذر از حرف پهلو دار او
چشم ها از سرمه اش بی نور تر
بندهٔ مجبور ازو مجبور تر
از خودی غافل نگردد مرد حر
حفظ خود کن حب افیونش مخور
داغم از رسوائی این کاروان
در امیر او ندیدم نور جان
تن پرست و جاه مست و کم نگه
اندرونش بی نصیب از لااله
دامن او را گرفتن ابلهی است
سینهٔ او از دل روشن تهی است
اندرین ره تکیه بر خود کن که مرد
صید آهو با سگ کوری نکرد
تا خودی در سینهٔ ملت بمرد
کوه ، کاهی کرد و باد او را ببرد
آن سرور ، آن سوز مشتاقی نماند
در حرم صاحبدلی باقی نماند
ای مسلمان اندرین دیر کهن
تا کجا باشی به بند اهرمن؟
جهد با توفیق و لذت در طلب
کس نیابد بی نیاز نیم شب
زیستن تا کی به بحر اندر چو خس؟
سخت شو چون کوه از ضبط نفس
گرچه دانا حال دل با کس نگفت
از تو درد خویش نتوانم نهفت
عشق میگوید که ای محکوم غیر
سینهٔ تو از بتان مانند دیر
از قیام بی حضور من مپرس
از سجود بی سرور من مپرس
جلوهٔ حق گرچه باشد یک نفس
قسمت مردان آزاد است و بس
از غلامی لذت ایمان مجو
گرچه باشد حافظ قرآن، مجو
✍🏻: #اقبال_لاهوری
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست
✍🏻: #حافظ
خط: بختیاری
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست
✍🏻: #حافظ
خط: بختیاری
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher