صبح و شعر
649 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.24K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب مجموعه‌ایست از داستان‌های افسانه‌ای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_سی‌سد_پانزدهم
داستانگو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from Nahid parpinchi
صبح یعنی‌ که تو خورشـید جهان تاب شوی

و زگرمای وجود تــــــــو شـقایق چیـــدن ..!!

#هاتف_مهـدی_قنـبری


درود روزتان به نیکی



@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین ياور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعرجهان

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━

بر لبه‌ی رؤیا
آماده‌ی انفجارم
چونان چاه‌های خشکی که آماده‌ی سرریزاند.

بر لبه‌ی رؤیا
آماده‌ی عزیمتم
چونان سنگی که در اعماق معادنِ مرده آماده است

بر لبه‌ی رؤیا
آمادۀ برخاستن از مرگم
چونان شهیدی که بارِ دیگر برای مرگ برمیخیزد

بر لبه‌ی حقیقت
آمادۀ فریاد کشیدنم
چونان که آتشفشان آماده‌ی انفجار است
….

إني أتأهبّ للانفجار
على حافة الحلم
كما تتأهب الآبار اليابسة
للفيضان.
إني أتأهّب للانطلاق
على حافة الحلم
كما تتأهب الحجارة
في أعماق المناجم الميتة
إني أتحفّز للموت
على حافة الحلم
كما يتحفز الشهيد للموت
مرة أخرى.
إني أتأهّب للصراخ
على حافة الحقيقة
كما يتأهَّب البركان
للانفجار.

✍🏻: #محمود_درویش

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Audio
به باز آمدنت چنان دلخوشم
که طفلی به صبح عید ،
پرستویی به ظهر بهار
 و من به دیدن تو
چنان در آینه ات مشغولم
که جهان از کنارم می گذرد
بی آن که سر برگردانم
در فصلهای خونین هم می توان عاشق بود
به قمریان عاشق حسد می ورزم
که دانه بر می چینند
و به ستاره و باران
که بر نیمرخ مهتابی ات بوسه می زنند.
و به گلی که با اشاره ی تو می شکفد

در فصل های خونین هم می توان عاشق بود
مگر از راه در رسی
مگر از شکوفه سر بر زنی
مگر از آفتاب درآیی
وگرنه روز
تابوتی است بر شانه های ابر
که مارا به افق های ناپیدا می سپارد
و عشق آهوی محتضری است
که سر بر شانه های باران می گذارد…

سروده: #علی_باباچاهی فراخور گرامی زادروزش💐
دكلمه: #مریم_رضوی
موسیقی: #guy_farley


@sobhosher