━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
اى خوبروىِ خوبتر از نسترن! بخند
تا خونِ نور در رگِ شبهاى من دوَد
#حسین_منزوی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
اى خوبروىِ خوبتر از نسترن! بخند
تا خونِ نور در رگِ شبهاى من دوَد
#حسین_منزوی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
اين طرههای گیس
که توفان در آن پیچیده،
پرچمِ بابک نیست؟
#مسیح_طالبیان
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
اين طرههای گیس
که توفان در آن پیچیده،
پرچمِ بابک نیست؟
#مسیح_طالبیان
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
نام تو رمز میشود
در دل ما به راستی
ای گل رمز ما بگو
جان پدر! کجاستی؟
#فریا_یونسی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
نام تو رمز میشود
در دل ما به راستی
ای گل رمز ما بگو
جان پدر! کجاستی؟
#فریا_یونسی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
Forwarded from Nahid parpinchi
🍃
آفتاب طلایی بتابید
بر سر ژاله ی صبحگاهی
ژاله ها دانه دانه درخشند
همچو الماس و در آب ، ماهی..!
_نیما_یوشیج
درود صبحتون زیبا
@sobhosher
آفتاب طلایی بتابید
بر سر ژاله ی صبحگاهی
ژاله ها دانه دانه درخشند
همچو الماس و در آب ، ماهی..!
_نیما_یوشیج
درود صبحتون زیبا
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
زلیخا از درد زایمان نمی ترسید.
از اجنه و اشباح نمی ترسید.
از جن و آل که با جگر زن زائو تغذیه می کرد نمی ترسید. از پنجه خونین مرگ و چنگال بی رحم اجل نمیترسید. ترس بزرگ تری داشت. ترسی سهمگین تر و کشنده تر از همه ترس ها! می ترسید که باز به جای پسر دختر بیاورد و بار دیگر نزد سر و همسر ننگین و شرمنده شود. پس از چهارده سال ازدواج و هفت دختر پیدر پی، اکنون نوبت به فرزند هشتم رسیده بود.
نام نخستین دخترش گلنار بود. فقط این نام را خود برگزیده بود. اسامی دختران دیگر همه اضطراری و اجباری و همه به امید جلوگیری از تولد مولود دختر انتخاب شده بود: دختربس، گل بس، ماه بس، قز بس، کفایت، کافی! خانواده صفدر و زلیخا، عضو یک تیره کوچک کوه نشین جنگلی از ایل بزرگ ممسنی بود.
ایل پسر می خواست. در ایل تنها پسر بود که می توانست اجاق خانه را روشن کند. اجاق پدران دختردار را کور و خاموش می پنداشتند و به حال زار مادران دخترزا غم و غصه میخوردند. ایل با آن همه مادر رشید، دختر را حقیر می شمرد. ایل با آن همه زن سرافراز- چنان زنانی که هنگام شکست مردان خود، از بیم اسارت به دست دشمن، گیسو به هم می بافتند و از قلعه های مرتفع خود را به زمین می انداختند- دختر را ارث نمی داد. جهیزیه و مهریه نمیداد. او را بر سر سفره مرد نمینشاند. دختر را به مدرسه ها که تازه باز شده بودند نمیفرستاد. خواهر را با برادر برابر نمیدانست. بابت بهای دختر شیربها میگرفت. او را گویی می فروخت و گاه آن چنان گران می فروخت که دختر و همسرش را به خاک سیاه مینشاند. در این اجتماع کوچک لر زبان کوهستانی از اطلاق کلمه بچه به دختر خودداری می شد. فقط پسرها بچه های خانواده بودند.
بارها میهمانان و رهگذران از صفدر شمار فرزندانش را پرسیده بودند و او، شرمنده و سربه زیر پاسخ داده بود بچه ندارم.
زلیخا بی آنکه گناهی کرده باشد گناهکار بود بی آنکه محکمهای صورت گیرد محکوم بود.
صفدر شریک جرمش بود، ولی او پدر بود. مرد بود. گناهش بخشودنی بود. دوش ناتوان زلیخا برای بار گناه، مناسب تر و سزاوارتر بود.
او زن بود. مادر بود.
گناهش غیرقابل بخشایش بود. طعنه ها و طنزها، ملامت ها و شماتت ها همه رو به سوی او داشتند.
زلیخا دندان روی جگر می گذاشت و این شکنجه عظیم را به دشواری تحمل می کرد.
✍🏻: #محمد_بهمن_بیگی
بخارای من ایل من
#زن_زندگی_آزادی
━··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب ، روزتان دلچسب
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
زلیخا از درد زایمان نمی ترسید.
از اجنه و اشباح نمی ترسید.
از جن و آل که با جگر زن زائو تغذیه می کرد نمی ترسید. از پنجه خونین مرگ و چنگال بی رحم اجل نمیترسید. ترس بزرگ تری داشت. ترسی سهمگین تر و کشنده تر از همه ترس ها! می ترسید که باز به جای پسر دختر بیاورد و بار دیگر نزد سر و همسر ننگین و شرمنده شود. پس از چهارده سال ازدواج و هفت دختر پیدر پی، اکنون نوبت به فرزند هشتم رسیده بود.
نام نخستین دخترش گلنار بود. فقط این نام را خود برگزیده بود. اسامی دختران دیگر همه اضطراری و اجباری و همه به امید جلوگیری از تولد مولود دختر انتخاب شده بود: دختربس، گل بس، ماه بس، قز بس، کفایت، کافی! خانواده صفدر و زلیخا، عضو یک تیره کوچک کوه نشین جنگلی از ایل بزرگ ممسنی بود.
ایل پسر می خواست. در ایل تنها پسر بود که می توانست اجاق خانه را روشن کند. اجاق پدران دختردار را کور و خاموش می پنداشتند و به حال زار مادران دخترزا غم و غصه میخوردند. ایل با آن همه مادر رشید، دختر را حقیر می شمرد. ایل با آن همه زن سرافراز- چنان زنانی که هنگام شکست مردان خود، از بیم اسارت به دست دشمن، گیسو به هم می بافتند و از قلعه های مرتفع خود را به زمین می انداختند- دختر را ارث نمی داد. جهیزیه و مهریه نمیداد. او را بر سر سفره مرد نمینشاند. دختر را به مدرسه ها که تازه باز شده بودند نمیفرستاد. خواهر را با برادر برابر نمیدانست. بابت بهای دختر شیربها میگرفت. او را گویی می فروخت و گاه آن چنان گران می فروخت که دختر و همسرش را به خاک سیاه مینشاند. در این اجتماع کوچک لر زبان کوهستانی از اطلاق کلمه بچه به دختر خودداری می شد. فقط پسرها بچه های خانواده بودند.
بارها میهمانان و رهگذران از صفدر شمار فرزندانش را پرسیده بودند و او، شرمنده و سربه زیر پاسخ داده بود بچه ندارم.
زلیخا بی آنکه گناهی کرده باشد گناهکار بود بی آنکه محکمهای صورت گیرد محکوم بود.
صفدر شریک جرمش بود، ولی او پدر بود. مرد بود. گناهش بخشودنی بود. دوش ناتوان زلیخا برای بار گناه، مناسب تر و سزاوارتر بود.
او زن بود. مادر بود.
گناهش غیرقابل بخشایش بود. طعنه ها و طنزها، ملامت ها و شماتت ها همه رو به سوی او داشتند.
زلیخا دندان روی جگر می گذاشت و این شکنجه عظیم را به دشواری تحمل می کرد.
✍🏻: #محمد_بهمن_بیگی
بخارای من ایل من
#زن_زندگی_آزادی
━··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب ، روزتان دلچسب
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی همیکرد. گفت: اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدینجا نرسیدی.
دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه دانایی ستیزد با سبکسار
اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید
دو صاحبدل نگه دارند مویی
* همیدون سرکشی و * آزرم جویی
و گر بر هر دو جانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند
یکی را زشتخویی داد دشنام
تحمل کرد و گفت ای خوب فرجام
*بتر زآنم که خواهی گفتن آنی
که دانم عیب من چون من ندانی
✍🏻: #سعدی
📚: باب چهارم (در فواید خاموشی)
* همیدون: همچنین
* آزرم جو. باتقوا، آبرودار.
*بگسلانند: پاره کردن
*بتر: بدتر
🍃یا با آدم نادان و بیشرم همسخن نشو یا به نرمی سخن بگو🍃
@sobhosher
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی همیکرد. گفت: اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدینجا نرسیدی.
دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه دانایی ستیزد با سبکسار
اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید
دو صاحبدل نگه دارند مویی
* همیدون سرکشی و * آزرم جویی
و گر بر هر دو جانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند
یکی را زشتخویی داد دشنام
تحمل کرد و گفت ای خوب فرجام
*بتر زآنم که خواهی گفتن آنی
که دانم عیب من چون من ندانی
✍🏻: #سعدی
📚: باب چهارم (در فواید خاموشی)
* همیدون: همچنین
* آزرم جو. باتقوا، آبرودار.
*بگسلانند: پاره کردن
*بتر: بدتر
🍃یا با آدم نادان و بیشرم همسخن نشو یا به نرمی سخن بگو🍃
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#موسيقى_خوب_بشنويم 🎼🎶🎵🍂🍁
#شعر_خوب_بخوانيم
لالا لالا ديگه بسه گل لاله
بهار سرخ امسال مثل هرساله
هنوزم تير و ترکش قلبو ميشناسه
هنوزم شب زير سرب و چکمه مي ناله
نخواب آروم گل بي خار و بي کينه
نمي بيني نشسته گوله تو سينه ؟
آخه بارون که نيست ... رگبار باروته!
سزاي عاشقاي خوب ما اينه؟
نترس از گوله ي دشمن گل لادن
که پوست شیر پوستِ سرزمين من!
اجاق گرم سرماي شب سنگر
دليل تا سپيده رفتن و رفتن
نخواب آروم گل بادوم ناباور
گل دلنازک خسته، گل پر پر
نگو باد ولايت پر پرت کرده
دلاور قد کشيدن رو بگير از سر
دوباره قد بکش تا اوج فواره
نگو اين ابر بي بارون نمي ذاره
مث یار دلاور نشکن از دشمن
ببين سر مي شکنه تا وقتي سر داره
نذاشتن هم صدايي رو بلد باشيم
نذاشتن حتي با همديگه بد باشيم
کتاباي سفيدو دوره مي کرديم
که فکر شبکلاهي از نمد باشيم…
✍🏻🎤: #شهیارقنبری
سزای مردم ایران باتوم و گلوله نیست💔
@sobhosher
#شعر_خوب_بخوانيم
لالا لالا ديگه بسه گل لاله
بهار سرخ امسال مثل هرساله
هنوزم تير و ترکش قلبو ميشناسه
هنوزم شب زير سرب و چکمه مي ناله
نخواب آروم گل بي خار و بي کينه
نمي بيني نشسته گوله تو سينه ؟
آخه بارون که نيست ... رگبار باروته!
سزاي عاشقاي خوب ما اينه؟
نترس از گوله ي دشمن گل لادن
که پوست شیر پوستِ سرزمين من!
اجاق گرم سرماي شب سنگر
دليل تا سپيده رفتن و رفتن
نخواب آروم گل بادوم ناباور
گل دلنازک خسته، گل پر پر
نگو باد ولايت پر پرت کرده
دلاور قد کشيدن رو بگير از سر
دوباره قد بکش تا اوج فواره
نگو اين ابر بي بارون نمي ذاره
مث یار دلاور نشکن از دشمن
ببين سر مي شکنه تا وقتي سر داره
نذاشتن هم صدايي رو بلد باشيم
نذاشتن حتي با همديگه بد باشيم
کتاباي سفيدو دوره مي کرديم
که فکر شبکلاهي از نمد باشيم…
✍🏻🎤: #شهیارقنبری
سزای مردم ایران باتوم و گلوله نیست💔
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_دویست_هشتاد_نهم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_دویست_هشتاد_نهم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
ای از سپیده سر زده، ای دلنشین پگاه
بر دل نشسته مهر ِ تو ای صبح ِ دلبخواه
#سیما_اسعدی
درود
به امید یک صبح دلبخواه🍂🙏🏻
@sobhosher
بر دل نشسته مهر ِ تو ای صبح ِ دلبخواه
#سیما_اسعدی
درود
به امید یک صبح دلبخواه🍂🙏🏻
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#یک_برگ_کتاب
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
مردم دنیا اگر دروغی بگویند برای مقصود و منفعتی است ولی اینها محض رضای خدا دروغ میگویند. مردمان لاابالی بیبند و باری هستند که از بس گهی پشت بر زین و گهی زین به پشت داشتهاند لاقید بار آمدهاند و بسیاری از قیود که در عرف مردم دنیا به شرایط آدمیت و انسانیت معروف است پابست نیستند چنانکه مثلاً اگر نمک کسی را بخورند فرضاً هم که نمکدان را نشکنند لااقل به اسم «کش رفتن» به جیب خواهند زد.
با همه قیافه جدی که به خود میدهند هیچ کار دنیا را به جد نمیگیرند مگر در سه مورد مخصوص یکی شکم، یکی کیسه و یکی تنبان. وقتی پای این سه چیز به میان آید یوسف را به کلافی و خدا را به خرمایی میفروشند»
✍🏻: #محمدعلی_جمالزاده
راه آب نامه
━··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب ، پیروز و فرخ روزتان
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#یک_برگ_کتاب
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
مردم دنیا اگر دروغی بگویند برای مقصود و منفعتی است ولی اینها محض رضای خدا دروغ میگویند. مردمان لاابالی بیبند و باری هستند که از بس گهی پشت بر زین و گهی زین به پشت داشتهاند لاقید بار آمدهاند و بسیاری از قیود که در عرف مردم دنیا به شرایط آدمیت و انسانیت معروف است پابست نیستند چنانکه مثلاً اگر نمک کسی را بخورند فرضاً هم که نمکدان را نشکنند لااقل به اسم «کش رفتن» به جیب خواهند زد.
با همه قیافه جدی که به خود میدهند هیچ کار دنیا را به جد نمیگیرند مگر در سه مورد مخصوص یکی شکم، یکی کیسه و یکی تنبان. وقتی پای این سه چیز به میان آید یوسف را به کلافی و خدا را به خرمایی میفروشند»
✍🏻: #محمدعلی_جمالزاده
راه آب نامه
━··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب ، پیروز و فرخ روزتان
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_دويست_نود
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_دويست_نود
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
بگو به شیخ هرآنچه از تو بر مسلمانی
رسید، از سرِ جهل بود و نادانی
میان اهل دل و اهل ریا همین فرق است
که داغ ماست به دل داغ او به پیشانی
#عارف_قزوینی
@sobhosher
رسید، از سرِ جهل بود و نادانی
میان اهل دل و اهل ریا همین فرق است
که داغ ماست به دل داغ او به پیشانی
#عارف_قزوینی
@sobhosher