━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
از تو شهرم قفس است ای همه #آزادی من
غم مرا هم نفس است ای تو همه شادی من
بی تو آوارم و بر خویش فرو ریخته ام
ای همه سقف و ستون و همه آبادی من
منگر اینک به سکوتم که جهانی شر و شور
خفته در سینه ی خاموشی فریادی من
نز تو مجموعۀ آرامشم از هم پاشید
که سرشتی است پریشانی بنیادی من
چون در او، پنجۀ تقدیر به جز باد نکاشت
غیر توفان چه درو میکنی از وادی من؟
منم و حیرت و مقصد گم وُ ره ظلمانی
خود مگر کوکب چشم تو شود هادی من
بیستون دفتر و تیشه قلم و شیرین تو
تا چه نقشی بزند، خامهی فرهادی من
✍🏻: #حسین_منزوی
فراخور زادروزش🍀
او یكی از شاعران مؤثر و مبتكر عرصه غزل معاصر است كه عمری برای ستایش عشق، گلو پاره كرده از روزگار«حنجره زخمی تغزل» تا روزگار «كهربا و كافور»
به شعر معاصر به ویژه غزل جانی تازه بخشیده است. نوآوریها و خلاقیتهای منزوی در غزل كم نظیر است.
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
از تو شهرم قفس است ای همه #آزادی من
غم مرا هم نفس است ای تو همه شادی من
بی تو آوارم و بر خویش فرو ریخته ام
ای همه سقف و ستون و همه آبادی من
منگر اینک به سکوتم که جهانی شر و شور
خفته در سینه ی خاموشی فریادی من
نز تو مجموعۀ آرامشم از هم پاشید
که سرشتی است پریشانی بنیادی من
چون در او، پنجۀ تقدیر به جز باد نکاشت
غیر توفان چه درو میکنی از وادی من؟
منم و حیرت و مقصد گم وُ ره ظلمانی
خود مگر کوکب چشم تو شود هادی من
بیستون دفتر و تیشه قلم و شیرین تو
تا چه نقشی بزند، خامهی فرهادی من
✍🏻: #حسین_منزوی
فراخور زادروزش🍀
او یكی از شاعران مؤثر و مبتكر عرصه غزل معاصر است كه عمری برای ستایش عشق، گلو پاره كرده از روزگار«حنجره زخمی تغزل» تا روزگار «كهربا و كافور»
به شعر معاصر به ویژه غزل جانی تازه بخشیده است. نوآوریها و خلاقیتهای منزوی در غزل كم نظیر است.
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#موسيقى_خوب_بشنويم🎼🎶🎵🍂🍁
#شعر_خوب_بخوانيم
"ای شادی آزادی"
ای شادی آزادی!
روزی که تو باز آیی،
با این دل غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد؟
غمهامان سنگین است.
دلهامان خونین است.
از سرتا پا مان خون میبارد.
ما سرتا پا زخمی،
ما سرتا پا خونین،
ما سرتاپا دردیم.
ما این دل عاشق را
در راه تو آماج بلا کردیم....
🎤: استاد #محمدرضا_شجریان فراخور گرامی زادروزش💐
جاودانه نام ویادش
✍🏻: استاد: #هوشنگ_ابتهاج
🎼: استاد #کیوان_ساکت
@sobhosher
#شعر_خوب_بخوانيم
"ای شادی آزادی"
ای شادی آزادی!
روزی که تو باز آیی،
با این دل غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد؟
غمهامان سنگین است.
دلهامان خونین است.
از سرتا پا مان خون میبارد.
ما سرتا پا زخمی،
ما سرتا پا خونین،
ما سرتاپا دردیم.
ما این دل عاشق را
در راه تو آماج بلا کردیم....
🎤: استاد #محمدرضا_شجریان فراخور گرامی زادروزش💐
جاودانه نام ویادش
✍🏻: استاد: #هوشنگ_ابتهاج
🎼: استاد #کیوان_ساکت
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
ببالید برسان سرو سهی
همی تافت زو فر شاهنشهی
جهانجوی با فر جمشید بد
به کردار تابنده خورشید بود
جهان را چو باران به بایستگی
روان را چو دانش به شایستگی
بسر بر همی گشت گردان سپهر
شده رام با آفریدون به مهر
همان گاو کش نام بر مایه بود
ز گاوان ورا برترین پایه بود
ز مادر جدا شد چو طاووس نر
بهر موی بر تازه رنگی دگر
شده انجمن بر سرش بخردان
ستارهشناسان و هم موبدان
که کس در جهان گاو چونان ندید
نه از پیرسر کاردانان شنید
زمین کرده ضحاک پر گفت و گوی
به گرد جهان هم بدین جست و جوی
فریدون که بودش پدر آبتین
شده تنگ بر آبتین بر زمین
گریزان و از خویشتن گشته سیر
برآویخت ناگاه بر کام شیر
از آن روزبانان ناپاک مرد
تنی چند روزی بدو باز خورد
گرفتند و بردند بسته چو یوز
برو بر سر آورد ضحاک روز
خردمند مام فریدون چو دید
که بر جفت او بر چنان بد رسید
فرانک بدش نام و فرخنده بود
به مهر فریدون دل آگنده بود
پر از داغ دل خستهٔ روزگار
همی رفت پویان بدان مرغزار
کجا نامور گاو برمایه بود
که بایسته بر تنش پیرایه بود
به پیش نگهبان آن مرغزار
خروشید و بارید خون بر کنار
بدو گفت کاین کودک شیرخوار
ز من روزگاری بزنهار دار
پدروارش از مادر اندر پذیر
وزین گاو نغزش بپرور به شیر
و گر باره خواهی روانم تراست
گروگان کنم جان بدان کت هواست
پرستندهٔ بیشه و گاو نغز
چنین داد پاسخ بدان پاک مغز
که چون بنده در پیش فرزند تو
بباشم پرستندهٔ پند تو
✍🏻: #فردوسی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب ، روزتان زيبا
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
ببالید برسان سرو سهی
همی تافت زو فر شاهنشهی
جهانجوی با فر جمشید بد
به کردار تابنده خورشید بود
جهان را چو باران به بایستگی
روان را چو دانش به شایستگی
بسر بر همی گشت گردان سپهر
شده رام با آفریدون به مهر
همان گاو کش نام بر مایه بود
ز گاوان ورا برترین پایه بود
ز مادر جدا شد چو طاووس نر
بهر موی بر تازه رنگی دگر
شده انجمن بر سرش بخردان
ستارهشناسان و هم موبدان
که کس در جهان گاو چونان ندید
نه از پیرسر کاردانان شنید
زمین کرده ضحاک پر گفت و گوی
به گرد جهان هم بدین جست و جوی
فریدون که بودش پدر آبتین
شده تنگ بر آبتین بر زمین
گریزان و از خویشتن گشته سیر
برآویخت ناگاه بر کام شیر
از آن روزبانان ناپاک مرد
تنی چند روزی بدو باز خورد
گرفتند و بردند بسته چو یوز
برو بر سر آورد ضحاک روز
خردمند مام فریدون چو دید
که بر جفت او بر چنان بد رسید
فرانک بدش نام و فرخنده بود
به مهر فریدون دل آگنده بود
پر از داغ دل خستهٔ روزگار
همی رفت پویان بدان مرغزار
کجا نامور گاو برمایه بود
که بایسته بر تنش پیرایه بود
به پیش نگهبان آن مرغزار
خروشید و بارید خون بر کنار
بدو گفت کاین کودک شیرخوار
ز من روزگاری بزنهار دار
پدروارش از مادر اندر پذیر
وزین گاو نغزش بپرور به شیر
و گر باره خواهی روانم تراست
گروگان کنم جان بدان کت هواست
پرستندهٔ بیشه و گاو نغز
چنین داد پاسخ بدان پاک مغز
که چون بنده در پیش فرزند تو
بباشم پرستندهٔ پند تو
✍🏻: #فردوسی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب ، روزتان زيبا
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#دکلمه_ها 🎼🎶🎵🍂🍁
چکامهی کیهانی، غربت
کجای جهان بگذارمت
تا زیباتر شود آن جا ؟
بنویس میآیم
تا آشیانه به گام و به دست و سلام
آراسته شود
✍🏻🎤: #منوچهر_آتشی فراخور گرامی زادروزش 🍀
آلبوم: صدای شاعر
آهنگساز: روزبه یگانه
@sobhosher
چکامهی کیهانی، غربت
کجای جهان بگذارمت
تا زیباتر شود آن جا ؟
بنویس میآیم
تا آشیانه به گام و به دست و سلام
آراسته شود
✍🏻🎤: #منوچهر_آتشی فراخور گرامی زادروزش 🍀
آلبوم: صدای شاعر
آهنگساز: روزبه یگانه
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from Nahid parpinchi
🔻
مهر در صبحدمان داس بدست
خرمنِ خواب مرا می چیند
آسمانها آبی
پر مرغان صداقت آبیست
دیده در آینه ی صبح،تو را می بیند
از گریبان تو صبح صادق
می گشاید پر و بال ...
#حمید_مصدق
#صبح_ت_بخیر_جانااا👌👍♥️
@sobhosher
مهر در صبحدمان داس بدست
خرمنِ خواب مرا می چیند
آسمانها آبی
پر مرغان صداقت آبیست
دیده در آینه ی صبح،تو را می بیند
از گریبان تو صبح صادق
می گشاید پر و بال ...
#حمید_مصدق
#صبح_ت_بخیر_جانااا👌👍♥️
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
ریحان !
تو هنوز
سینه عریان
در شاهراه ها ایستاده ایی
که رنگ کدام فصل از مسیر رگهایت گیج بگذرد ؟
از هیاهوی چراغ و سنگ گریخته ام
از تکرار اندازه خانه و خیابان
حتی
از خیرگی چشم های خالی کولیان
نشسته ام پشت علف های هرز
انگشتان دستم را یازده می شمارم دو بار تو و تنهای من
و ماه
در گردن افراشته ام می شکند
از اینجا زنی خواهد گذشت
سینه عریان
روبان راه ها را به دنبال می کشد
صدای پاهایش علف را می تکاند
و ماه
در گردن افراشته اش می شکند
صدای دف می پیچد در غیاب ماه
رقص تو و علف با نسیمی مست
سوی من نگاه نکن
هنوز شمردن انگشتهایم را تمام نکرده ام
و تلفظ حروف نامت را
که به وردی کهن می ماند
✍🏻: #مظاهر_شهامت
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، روزتان مملو از خوبى
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
ریحان !
تو هنوز
سینه عریان
در شاهراه ها ایستاده ایی
که رنگ کدام فصل از مسیر رگهایت گیج بگذرد ؟
از هیاهوی چراغ و سنگ گریخته ام
از تکرار اندازه خانه و خیابان
حتی
از خیرگی چشم های خالی کولیان
نشسته ام پشت علف های هرز
انگشتان دستم را یازده می شمارم دو بار تو و تنهای من
و ماه
در گردن افراشته ام می شکند
از اینجا زنی خواهد گذشت
سینه عریان
روبان راه ها را به دنبال می کشد
صدای پاهایش علف را می تکاند
و ماه
در گردن افراشته اش می شکند
صدای دف می پیچد در غیاب ماه
رقص تو و علف با نسیمی مست
سوی من نگاه نکن
هنوز شمردن انگشتهایم را تمام نکرده ام
و تلفظ حروف نامت را
که به وردی کهن می ماند
✍🏻: #مظاهر_شهامت
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، روزتان مملو از خوبى
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
هرگز از من نپرس
چگونه این همه ابر
به پا خاست؟
هرگز از من نپرس
چگونه این موج خروشید؟
مرا
به شامی میهمان کن
و
به اتاقی
بی سخنی
من
به خوابی ابدی
محتاجم
#کامران_حمزه_لو
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
هرگز از من نپرس
چگونه این همه ابر
به پا خاست؟
هرگز از من نپرس
چگونه این موج خروشید؟
مرا
به شامی میهمان کن
و
به اتاقی
بی سخنی
من
به خوابی ابدی
محتاجم
#کامران_حمزه_لو
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
اى خوبروىِ خوبتر از نسترن! بخند
تا خونِ نور در رگِ شبهاى من دوَد
#حسین_منزوی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
اى خوبروىِ خوبتر از نسترن! بخند
تا خونِ نور در رگِ شبهاى من دوَد
#حسین_منزوی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
اين طرههای گیس
که توفان در آن پیچیده،
پرچمِ بابک نیست؟
#مسیح_طالبیان
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
اين طرههای گیس
که توفان در آن پیچیده،
پرچمِ بابک نیست؟
#مسیح_طالبیان
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
نام تو رمز میشود
در دل ما به راستی
ای گل رمز ما بگو
جان پدر! کجاستی؟
#فریا_یونسی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
نام تو رمز میشود
در دل ما به راستی
ای گل رمز ما بگو
جان پدر! کجاستی؟
#فریا_یونسی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
Forwarded from Nahid parpinchi
🍃
آفتاب طلایی بتابید
بر سر ژاله ی صبحگاهی
ژاله ها دانه دانه درخشند
همچو الماس و در آب ، ماهی..!
_نیما_یوشیج
درود صبحتون زیبا
@sobhosher
آفتاب طلایی بتابید
بر سر ژاله ی صبحگاهی
ژاله ها دانه دانه درخشند
همچو الماس و در آب ، ماهی..!
_نیما_یوشیج
درود صبحتون زیبا
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
زلیخا از درد زایمان نمی ترسید.
از اجنه و اشباح نمی ترسید.
از جن و آل که با جگر زن زائو تغذیه می کرد نمی ترسید. از پنجه خونین مرگ و چنگال بی رحم اجل نمیترسید. ترس بزرگ تری داشت. ترسی سهمگین تر و کشنده تر از همه ترس ها! می ترسید که باز به جای پسر دختر بیاورد و بار دیگر نزد سر و همسر ننگین و شرمنده شود. پس از چهارده سال ازدواج و هفت دختر پیدر پی، اکنون نوبت به فرزند هشتم رسیده بود.
نام نخستین دخترش گلنار بود. فقط این نام را خود برگزیده بود. اسامی دختران دیگر همه اضطراری و اجباری و همه به امید جلوگیری از تولد مولود دختر انتخاب شده بود: دختربس، گل بس، ماه بس، قز بس، کفایت، کافی! خانواده صفدر و زلیخا، عضو یک تیره کوچک کوه نشین جنگلی از ایل بزرگ ممسنی بود.
ایل پسر می خواست. در ایل تنها پسر بود که می توانست اجاق خانه را روشن کند. اجاق پدران دختردار را کور و خاموش می پنداشتند و به حال زار مادران دخترزا غم و غصه میخوردند. ایل با آن همه مادر رشید، دختر را حقیر می شمرد. ایل با آن همه زن سرافراز- چنان زنانی که هنگام شکست مردان خود، از بیم اسارت به دست دشمن، گیسو به هم می بافتند و از قلعه های مرتفع خود را به زمین می انداختند- دختر را ارث نمی داد. جهیزیه و مهریه نمیداد. او را بر سر سفره مرد نمینشاند. دختر را به مدرسه ها که تازه باز شده بودند نمیفرستاد. خواهر را با برادر برابر نمیدانست. بابت بهای دختر شیربها میگرفت. او را گویی می فروخت و گاه آن چنان گران می فروخت که دختر و همسرش را به خاک سیاه مینشاند. در این اجتماع کوچک لر زبان کوهستانی از اطلاق کلمه بچه به دختر خودداری می شد. فقط پسرها بچه های خانواده بودند.
بارها میهمانان و رهگذران از صفدر شمار فرزندانش را پرسیده بودند و او، شرمنده و سربه زیر پاسخ داده بود بچه ندارم.
زلیخا بی آنکه گناهی کرده باشد گناهکار بود بی آنکه محکمهای صورت گیرد محکوم بود.
صفدر شریک جرمش بود، ولی او پدر بود. مرد بود. گناهش بخشودنی بود. دوش ناتوان زلیخا برای بار گناه، مناسب تر و سزاوارتر بود.
او زن بود. مادر بود.
گناهش غیرقابل بخشایش بود. طعنه ها و طنزها، ملامت ها و شماتت ها همه رو به سوی او داشتند.
زلیخا دندان روی جگر می گذاشت و این شکنجه عظیم را به دشواری تحمل می کرد.
✍🏻: #محمد_بهمن_بیگی
بخارای من ایل من
#زن_زندگی_آزادی
━··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب ، روزتان دلچسب
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
زلیخا از درد زایمان نمی ترسید.
از اجنه و اشباح نمی ترسید.
از جن و آل که با جگر زن زائو تغذیه می کرد نمی ترسید. از پنجه خونین مرگ و چنگال بی رحم اجل نمیترسید. ترس بزرگ تری داشت. ترسی سهمگین تر و کشنده تر از همه ترس ها! می ترسید که باز به جای پسر دختر بیاورد و بار دیگر نزد سر و همسر ننگین و شرمنده شود. پس از چهارده سال ازدواج و هفت دختر پیدر پی، اکنون نوبت به فرزند هشتم رسیده بود.
نام نخستین دخترش گلنار بود. فقط این نام را خود برگزیده بود. اسامی دختران دیگر همه اضطراری و اجباری و همه به امید جلوگیری از تولد مولود دختر انتخاب شده بود: دختربس، گل بس، ماه بس، قز بس، کفایت، کافی! خانواده صفدر و زلیخا، عضو یک تیره کوچک کوه نشین جنگلی از ایل بزرگ ممسنی بود.
ایل پسر می خواست. در ایل تنها پسر بود که می توانست اجاق خانه را روشن کند. اجاق پدران دختردار را کور و خاموش می پنداشتند و به حال زار مادران دخترزا غم و غصه میخوردند. ایل با آن همه مادر رشید، دختر را حقیر می شمرد. ایل با آن همه زن سرافراز- چنان زنانی که هنگام شکست مردان خود، از بیم اسارت به دست دشمن، گیسو به هم می بافتند و از قلعه های مرتفع خود را به زمین می انداختند- دختر را ارث نمی داد. جهیزیه و مهریه نمیداد. او را بر سر سفره مرد نمینشاند. دختر را به مدرسه ها که تازه باز شده بودند نمیفرستاد. خواهر را با برادر برابر نمیدانست. بابت بهای دختر شیربها میگرفت. او را گویی می فروخت و گاه آن چنان گران می فروخت که دختر و همسرش را به خاک سیاه مینشاند. در این اجتماع کوچک لر زبان کوهستانی از اطلاق کلمه بچه به دختر خودداری می شد. فقط پسرها بچه های خانواده بودند.
بارها میهمانان و رهگذران از صفدر شمار فرزندانش را پرسیده بودند و او، شرمنده و سربه زیر پاسخ داده بود بچه ندارم.
زلیخا بی آنکه گناهی کرده باشد گناهکار بود بی آنکه محکمهای صورت گیرد محکوم بود.
صفدر شریک جرمش بود، ولی او پدر بود. مرد بود. گناهش بخشودنی بود. دوش ناتوان زلیخا برای بار گناه، مناسب تر و سزاوارتر بود.
او زن بود. مادر بود.
گناهش غیرقابل بخشایش بود. طعنه ها و طنزها، ملامت ها و شماتت ها همه رو به سوی او داشتند.
زلیخا دندان روی جگر می گذاشت و این شکنجه عظیم را به دشواری تحمل می کرد.
✍🏻: #محمد_بهمن_بیگی
بخارای من ایل من
#زن_زندگی_آزادی
━··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب ، روزتان دلچسب
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی همیکرد. گفت: اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدینجا نرسیدی.
دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه دانایی ستیزد با سبکسار
اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید
دو صاحبدل نگه دارند مویی
* همیدون سرکشی و * آزرم جویی
و گر بر هر دو جانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند
یکی را زشتخویی داد دشنام
تحمل کرد و گفت ای خوب فرجام
*بتر زآنم که خواهی گفتن آنی
که دانم عیب من چون من ندانی
✍🏻: #سعدی
📚: باب چهارم (در فواید خاموشی)
* همیدون: همچنین
* آزرم جو. باتقوا، آبرودار.
*بگسلانند: پاره کردن
*بتر: بدتر
🍃یا با آدم نادان و بیشرم همسخن نشو یا به نرمی سخن بگو🍃
@sobhosher
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی همیکرد. گفت: اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدینجا نرسیدی.
دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه دانایی ستیزد با سبکسار
اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید
دو صاحبدل نگه دارند مویی
* همیدون سرکشی و * آزرم جویی
و گر بر هر دو جانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند
یکی را زشتخویی داد دشنام
تحمل کرد و گفت ای خوب فرجام
*بتر زآنم که خواهی گفتن آنی
که دانم عیب من چون من ندانی
✍🏻: #سعدی
📚: باب چهارم (در فواید خاموشی)
* همیدون: همچنین
* آزرم جو. باتقوا، آبرودار.
*بگسلانند: پاره کردن
*بتر: بدتر
🍃یا با آدم نادان و بیشرم همسخن نشو یا به نرمی سخن بگو🍃
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#موسيقى_خوب_بشنويم 🎼🎶🎵🍂🍁
#شعر_خوب_بخوانيم
لالا لالا ديگه بسه گل لاله
بهار سرخ امسال مثل هرساله
هنوزم تير و ترکش قلبو ميشناسه
هنوزم شب زير سرب و چکمه مي ناله
نخواب آروم گل بي خار و بي کينه
نمي بيني نشسته گوله تو سينه ؟
آخه بارون که نيست ... رگبار باروته!
سزاي عاشقاي خوب ما اينه؟
نترس از گوله ي دشمن گل لادن
که پوست شیر پوستِ سرزمين من!
اجاق گرم سرماي شب سنگر
دليل تا سپيده رفتن و رفتن
نخواب آروم گل بادوم ناباور
گل دلنازک خسته، گل پر پر
نگو باد ولايت پر پرت کرده
دلاور قد کشيدن رو بگير از سر
دوباره قد بکش تا اوج فواره
نگو اين ابر بي بارون نمي ذاره
مث یار دلاور نشکن از دشمن
ببين سر مي شکنه تا وقتي سر داره
نذاشتن هم صدايي رو بلد باشيم
نذاشتن حتي با همديگه بد باشيم
کتاباي سفيدو دوره مي کرديم
که فکر شبکلاهي از نمد باشيم…
✍🏻🎤: #شهیارقنبری
سزای مردم ایران باتوم و گلوله نیست💔
@sobhosher
#شعر_خوب_بخوانيم
لالا لالا ديگه بسه گل لاله
بهار سرخ امسال مثل هرساله
هنوزم تير و ترکش قلبو ميشناسه
هنوزم شب زير سرب و چکمه مي ناله
نخواب آروم گل بي خار و بي کينه
نمي بيني نشسته گوله تو سينه ؟
آخه بارون که نيست ... رگبار باروته!
سزاي عاشقاي خوب ما اينه؟
نترس از گوله ي دشمن گل لادن
که پوست شیر پوستِ سرزمين من!
اجاق گرم سرماي شب سنگر
دليل تا سپيده رفتن و رفتن
نخواب آروم گل بادوم ناباور
گل دلنازک خسته، گل پر پر
نگو باد ولايت پر پرت کرده
دلاور قد کشيدن رو بگير از سر
دوباره قد بکش تا اوج فواره
نگو اين ابر بي بارون نمي ذاره
مث یار دلاور نشکن از دشمن
ببين سر مي شکنه تا وقتي سر داره
نذاشتن هم صدايي رو بلد باشيم
نذاشتن حتي با همديگه بد باشيم
کتاباي سفيدو دوره مي کرديم
که فکر شبکلاهي از نمد باشيم…
✍🏻🎤: #شهیارقنبری
سزای مردم ایران باتوم و گلوله نیست💔
@sobhosher
Telegram
attach 📎