Forwarded from اتچ بات
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_دویست_چهاردهم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_دویست_چهاردهم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from Nahid parpinchi
طلوع خندههایت شعر نـاب اسـت
نڪَاهت ناب و همچون آفتاب است
تویی صبـح قشنــڪَ صـادق مـن
نباشی روزڪَارم چون سراب است
#امیرعباس_خالقوردے
سلام صبحتون زیبا
🐬
@sobhosher
نڪَاهت ناب و همچون آفتاب است
تویی صبـح قشنــڪَ صـادق مـن
نباشی روزڪَارم چون سراب است
#امیرعباس_خالقوردے
سلام صبحتون زیبا
🐬
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسى
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
ببخشید…!
اشکال اکثر مردم این است که فقط بیماریهایی مثل آنفلوآنزا و نقرس و حصبه و میگرن و… را به رسمیت میشناسند، در صورتی که مثلا عارضه روانی، اگر در رأس جدول امراض نباشد، در انتهای جدول هم قرار ندارد.
چه نوع خفیفش که روانپزشکان آن را «دپرسیون» و عوام «افسردگی» میدانند، چه نوع حد وسط آن که «مالیخولیا» است، چه پیشرفته و حادش که بیمار مبتلای به آن را «مجنون» میگویند و در دارالمجانین به درخت، یا ستون آهنی میبندند تا آسیبی به دیگران نرساند.
خوشبختانه وقتی به بنده اطلاع دادند «آقا مرتضی» بدون اینکه آزارش به کسی برسد، فقط هنگام راهرفتن و غذاخوردن و حتی زیر دوش حمام، پشت سر هم میگوید «ببخشید» خاطر جمع شدم عارضه روانی این دوست قدیمی و فرهنگی که سالها مدیر دبیرستانهای معروف بوده از نوع خفیف، یعنی از «افسردگی» هم پایینتر است.
برای پیبردن به صدق اظهارات اطرافیان یک روز به طور طبیعی سر راه «آقا مرتضی» قرار گرفتم. دیدم هرچه پشت سرش میگویند، حقیقت دارد.
طرف مرتبا به مخاطب، یا مخاطبان خیالی خود میگوید: ببخشید!
البته هر بار این کلمه را بر زبان میآورد، دستها را نیز به علامت احترام روی سینه میگذاشت و تعظیم هم میکرد تا به اصطلاح عذرخواهی تکمیل شده باشد!
با این شک و تردید که نکند حواسپرتی هم پیدا کرده باشد، رفتم جلو و سلام کردم.
«آقا مرتضی» خیلی سریع بنده را شناخت. مثل همیشه ذکر خیر مرحوم ابوی بنده را پیش کشید و هیچ نشانهای دال بر مختل بودن حواس او مشاهده نشد، غیر از همان عادت غیرعادی که دقیقه به دقیقه، دست به سینه تعظیم میکرد و میگفت: ببخشید!
روی این اصل، تصمیم گرفتم بدون پردهپوشی موضوع را با او مطرح کنم تا لااقل خودم از تردید بیرون بیایم.
ضمن قدم زدن گفتم:
– مرتضی جان این ماجرای «ببخشید» دیگر چیست؟
ایستاد و گفت:
– کدام «ببخشید»؟!
– همین «ببخشید»ی که جنابعالی یک خط در میان تکرار میفرمایی.
– آهان…، عرض کنم چندی پیش بهطور اتفاقی و برای اولین بار شلوار خود را به یک خشکشویی در محل داده بودم و چون 80 تومان اجرت گرفت، پرسیدم «همکار شما که آن طرف خیابان مغازه دارد، همین شلوار را هر وقت میشوید و اتو میکند، 70 تومان میگیرد، چرا شما گرانتر حساب میکنی؟»
طرف نه گذاشت و نه برداشت، گفت: برای اینکه دلم میخواهد، دفعه بعد ببرید آن طرف خیابان!
– عجب…، جنابعالی در مقابل این پاسخ گستاخانه چه واکنشی نشان دادید؟
– هیچی…، عرض کردم ببخشید!
– آخر «ببخشید» هم شد واکنش؟!
– حرف دیگری میتوانستم بزنم؟ لابد ایشان خیالش از اوضاع حسینقلیخانی اصناف جمع بود که گفت: دلم میخواهد!
– بله خوب، در این قبیل موارد واکنش صحیح همین بوده که جنابعالی نشان دادهاید!
– به جان شما در اوج جنگ تحمیلی اجرت شستوشوی شلوار تکی 12 تومان بود که البته یک تومان هم برای نایلکسی میگرفتند که روی لباس مشتری میکشیدند، آن هم با چه عزت و احترامی، با چه تواضع و ادبی نسبت به مشتریها. البته علت این عادت جدید من، فقط همین موضوع نیست.
چند بار هم به سازمان صدا و سیما تلفن زدم و نامه نوشتم: «گویندگانی که حرف یومیه خود را بلد نیستند بزنند، روی چه ضوابطی استخدام شدهاند؟» و چون نتیجه نگرفتم، یک روز قید کارم را زدم و رفتم حضور رئیس روابط عمومی این سازمان. سلام کردم و گفتم:
– قربان، همینطوری هم زبان مظلوم فارسی در اثر هجوم لغات بیگانه شرقی و غربی در حال نابودی هست، وای به اینکه گویندگان شما اشعار سعدی و حافظ را غلط غلوط بخوانند.
– چه پاسخی داد؟
– اشاره کرد سرتان را بیاورید جلو. سرم را بردم جلو، یک چیزی توی گوشم گفت که چارهای نداشتم جز اینکه بگویم ببخشید! و به علامت احترام پَس پَسکی از اتاق ایشان بیرون آمدم!
– یعنی همان واکنشی که در برابر صاحب مغازه خشکشویی محل از خود نشان داده بودید؟
– بله، چون چاره دیگری نداشتم. البته چون شأن و مقام رئیس روابط عمومی یک رسانه گروهی بیشتر از صاحب یک مغازه خشکشوی است «ببخشید» را غلیظتر عرض کردم!
…
📚: #ببخشید
✍🏻: #محمدپورثانی طنزپرداز و نویسنده فراخور گرامی زادروزش مانا یاد و نامش💐
━··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، بهروز و فرخنده #اردایزد
= توانگری و دارایی
ارد روز است فرخ و میمون
با همه لهو و خرمی مقرون
ای دلارای یار گلگونرخ
خیز و پیشآر بادهی گلگون
#مسعودسعدسلمان
🙏🏻💐
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسى
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
ببخشید…!
اشکال اکثر مردم این است که فقط بیماریهایی مثل آنفلوآنزا و نقرس و حصبه و میگرن و… را به رسمیت میشناسند، در صورتی که مثلا عارضه روانی، اگر در رأس جدول امراض نباشد، در انتهای جدول هم قرار ندارد.
چه نوع خفیفش که روانپزشکان آن را «دپرسیون» و عوام «افسردگی» میدانند، چه نوع حد وسط آن که «مالیخولیا» است، چه پیشرفته و حادش که بیمار مبتلای به آن را «مجنون» میگویند و در دارالمجانین به درخت، یا ستون آهنی میبندند تا آسیبی به دیگران نرساند.
خوشبختانه وقتی به بنده اطلاع دادند «آقا مرتضی» بدون اینکه آزارش به کسی برسد، فقط هنگام راهرفتن و غذاخوردن و حتی زیر دوش حمام، پشت سر هم میگوید «ببخشید» خاطر جمع شدم عارضه روانی این دوست قدیمی و فرهنگی که سالها مدیر دبیرستانهای معروف بوده از نوع خفیف، یعنی از «افسردگی» هم پایینتر است.
برای پیبردن به صدق اظهارات اطرافیان یک روز به طور طبیعی سر راه «آقا مرتضی» قرار گرفتم. دیدم هرچه پشت سرش میگویند، حقیقت دارد.
طرف مرتبا به مخاطب، یا مخاطبان خیالی خود میگوید: ببخشید!
البته هر بار این کلمه را بر زبان میآورد، دستها را نیز به علامت احترام روی سینه میگذاشت و تعظیم هم میکرد تا به اصطلاح عذرخواهی تکمیل شده باشد!
با این شک و تردید که نکند حواسپرتی هم پیدا کرده باشد، رفتم جلو و سلام کردم.
«آقا مرتضی» خیلی سریع بنده را شناخت. مثل همیشه ذکر خیر مرحوم ابوی بنده را پیش کشید و هیچ نشانهای دال بر مختل بودن حواس او مشاهده نشد، غیر از همان عادت غیرعادی که دقیقه به دقیقه، دست به سینه تعظیم میکرد و میگفت: ببخشید!
روی این اصل، تصمیم گرفتم بدون پردهپوشی موضوع را با او مطرح کنم تا لااقل خودم از تردید بیرون بیایم.
ضمن قدم زدن گفتم:
– مرتضی جان این ماجرای «ببخشید» دیگر چیست؟
ایستاد و گفت:
– کدام «ببخشید»؟!
– همین «ببخشید»ی که جنابعالی یک خط در میان تکرار میفرمایی.
– آهان…، عرض کنم چندی پیش بهطور اتفاقی و برای اولین بار شلوار خود را به یک خشکشویی در محل داده بودم و چون 80 تومان اجرت گرفت، پرسیدم «همکار شما که آن طرف خیابان مغازه دارد، همین شلوار را هر وقت میشوید و اتو میکند، 70 تومان میگیرد، چرا شما گرانتر حساب میکنی؟»
طرف نه گذاشت و نه برداشت، گفت: برای اینکه دلم میخواهد، دفعه بعد ببرید آن طرف خیابان!
– عجب…، جنابعالی در مقابل این پاسخ گستاخانه چه واکنشی نشان دادید؟
– هیچی…، عرض کردم ببخشید!
– آخر «ببخشید» هم شد واکنش؟!
– حرف دیگری میتوانستم بزنم؟ لابد ایشان خیالش از اوضاع حسینقلیخانی اصناف جمع بود که گفت: دلم میخواهد!
– بله خوب، در این قبیل موارد واکنش صحیح همین بوده که جنابعالی نشان دادهاید!
– به جان شما در اوج جنگ تحمیلی اجرت شستوشوی شلوار تکی 12 تومان بود که البته یک تومان هم برای نایلکسی میگرفتند که روی لباس مشتری میکشیدند، آن هم با چه عزت و احترامی، با چه تواضع و ادبی نسبت به مشتریها. البته علت این عادت جدید من، فقط همین موضوع نیست.
چند بار هم به سازمان صدا و سیما تلفن زدم و نامه نوشتم: «گویندگانی که حرف یومیه خود را بلد نیستند بزنند، روی چه ضوابطی استخدام شدهاند؟» و چون نتیجه نگرفتم، یک روز قید کارم را زدم و رفتم حضور رئیس روابط عمومی این سازمان. سلام کردم و گفتم:
– قربان، همینطوری هم زبان مظلوم فارسی در اثر هجوم لغات بیگانه شرقی و غربی در حال نابودی هست، وای به اینکه گویندگان شما اشعار سعدی و حافظ را غلط غلوط بخوانند.
– چه پاسخی داد؟
– اشاره کرد سرتان را بیاورید جلو. سرم را بردم جلو، یک چیزی توی گوشم گفت که چارهای نداشتم جز اینکه بگویم ببخشید! و به علامت احترام پَس پَسکی از اتاق ایشان بیرون آمدم!
– یعنی همان واکنشی که در برابر صاحب مغازه خشکشویی محل از خود نشان داده بودید؟
– بله، چون چاره دیگری نداشتم. البته چون شأن و مقام رئیس روابط عمومی یک رسانه گروهی بیشتر از صاحب یک مغازه خشکشوی است «ببخشید» را غلیظتر عرض کردم!
…
📚: #ببخشید
✍🏻: #محمدپورثانی طنزپرداز و نویسنده فراخور گرامی زادروزش مانا یاد و نامش💐
━··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، بهروز و فرخنده #اردایزد
= توانگری و دارایی
ارد روز است فرخ و میمون
با همه لهو و خرمی مقرون
ای دلارای یار گلگونرخ
خیز و پیشآر بادهی گلگون
#مسعودسعدسلمان
🙏🏻💐
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
اسکندر رومی را پرسیدند: دیار مشرق و مغرب به چه گرفتی که ملوک پیشین را خزاین و عُمر و مُلک و لشکر بیش از این بوده است ایشان را چنین فتحی میسر نشده.
گفتا: به عون* خدای عزّوجل هر مملکتی را که گرفتم رعیتش نیازُردم و نام پادشاهان جز به نکویی نبردم.
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد
✍🏻: #سعدی
📚: باب اول (در سیرت پادشاهان)
*عون: یاری
@sobhosher
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
اسکندر رومی را پرسیدند: دیار مشرق و مغرب به چه گرفتی که ملوک پیشین را خزاین و عُمر و مُلک و لشکر بیش از این بوده است ایشان را چنین فتحی میسر نشده.
گفتا: به عون* خدای عزّوجل هر مملکتی را که گرفتم رعیتش نیازُردم و نام پادشاهان جز به نکویی نبردم.
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد
✍🏻: #سعدی
📚: باب اول (در سیرت پادشاهان)
*عون: یاری
@sobhosher
صبح و شعر
#موسيقى_خوب_بشنويم 🎧🎼🎵🎶🌸 سلطان و شبان آهنگساز: #بابک_بیات فراخور گرامى زادروزش مانا يادو نامش💐 ۱۳۵ ترانه با موسیقی بابک بیات برای ما به یادگار مانده است. او موسیقی فیلم را با "غریبه" و در کنار واروژان شروع کرد و در مجموع برای ۲۶ فیلم از فریاد زیر آب،…
Telegram
صبح و شعر
#موسيقى_خوب_بشنويم 🎧🎼🎵🎶🌸
سلطان و شبان
آهنگساز: #بابک_بیات
فراخور گرامى زادروزش مانا يادو نامش💐
۱۳۵ ترانه با موسیقی بابک بیات برای ما به یادگار مانده است.
او موسیقی فیلم را با "غریبه" و در کنار واروژان شروع کرد و در مجموع برای ۲۶ فیلم از فریاد زیر آب،…
سلطان و شبان
آهنگساز: #بابک_بیات
فراخور گرامى زادروزش مانا يادو نامش💐
۱۳۵ ترانه با موسیقی بابک بیات برای ما به یادگار مانده است.
او موسیقی فیلم را با "غریبه" و در کنار واروژان شروع کرد و در مجموع برای ۲۶ فیلم از فریاد زیر آب،…
Forwarded from اتچ بات
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_دویست_پانزدهم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_دویست_پانزدهم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from Nahid parpinchi
شبم را صبحِ فیروزی برآمد
غم و رنجِ شباروزی سرآمد
شدم با نازنینِ خویش همراز
سزد اکنون که بر گردون کنم ناز
#جامی
#صبحتون_ناب_ودلانگیز
@sobhosher
غم و رنجِ شباروزی سرآمد
شدم با نازنینِ خویش همراز
سزد اکنون که بر گردون کنم ناز
#جامی
#صبحتون_ناب_ودلانگیز
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرديروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
ای از نظرم رفته، نظر سوی که دارم؟
دل کز تو ستانم، به خم موی که دارم؟
تسلیم جفایت چه کنم، گر نکنم جان
چون باز رهم، قوت بازوی که دارم؟
گفتی که تو این بیدلی از روی که داری؟
از روی تو دارم، دگر از روی که دارم؟
هر جا که یکی روی نکو جان من آنجاست
یارب، به چنین خو که منم خوی که دارم؟
تیری که مرا هست به سینه ز کمانی
من دانم و دل کز خم ابروی که دارم؟
دشمن زندم طعن و کند دوست ملامت
من سوخته دل گوش به سر کوی که دارم؟
اندازه من نیست که برگیرم از آن چشم
کان چشم که برگیرم از آن، سوی که دارم؟
دستی که دو تا ماند به بالین فراقم
گر باز رسم، در ته پهلوی که دارم؟
گویند که رو، خسرو و زو جادویی آموز
چندین دگر از نرگس جادوی که دارم؟
✍🏻: #امیرخسرودهلوی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب ، به روز، پیروز و فرخ روز #اشتاد_ایزد 🌸☘️
اشتادروز و تازه ز گل، بوستان
ای دوست می ستان ز كف دوستان
در بوستان نشین و می لعل نوش
زیرا كه سبز گشت همه بوستان
#مسعودسعدسلمان
اشتاد: راستی ودرستی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرديروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
ای از نظرم رفته، نظر سوی که دارم؟
دل کز تو ستانم، به خم موی که دارم؟
تسلیم جفایت چه کنم، گر نکنم جان
چون باز رهم، قوت بازوی که دارم؟
گفتی که تو این بیدلی از روی که داری؟
از روی تو دارم، دگر از روی که دارم؟
هر جا که یکی روی نکو جان من آنجاست
یارب، به چنین خو که منم خوی که دارم؟
تیری که مرا هست به سینه ز کمانی
من دانم و دل کز خم ابروی که دارم؟
دشمن زندم طعن و کند دوست ملامت
من سوخته دل گوش به سر کوی که دارم؟
اندازه من نیست که برگیرم از آن چشم
کان چشم که برگیرم از آن، سوی که دارم؟
دستی که دو تا ماند به بالین فراقم
گر باز رسم، در ته پهلوی که دارم؟
گویند که رو، خسرو و زو جادویی آموز
چندین دگر از نرگس جادوی که دارم؟
✍🏻: #امیرخسرودهلوی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب ، به روز، پیروز و فرخ روز #اشتاد_ایزد 🌸☘️
اشتادروز و تازه ز گل، بوستان
ای دوست می ستان ز كف دوستان
در بوستان نشین و می لعل نوش
زیرا كه سبز گشت همه بوستان
#مسعودسعدسلمان
اشتاد: راستی ودرستی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
این زحمتی که میکشم از تنگی قفس
کفران نعمتی است که در باغ کردهام
#حاجت_شیرازی
سده دوازده
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
این زحمتی که میکشم از تنگی قفس
کفران نعمتی است که در باغ کردهام
#حاجت_شیرازی
سده دوازده
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
دیوان ما و خود را مفکن به روز محشر
در عذر خشم بیجا یک بوسهی بجا ده
#صائب_تبریزی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
دیوان ما و خود را مفکن به روز محشر
در عذر خشم بیجا یک بوسهی بجا ده
#صائب_تبریزی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
نقش بیداد ز لوح دل او گریه نبُرد
آن چه بر سنگ نگارند به باران نَروَد
#عنایت_اصفهانی
سده یازده
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
نقش بیداد ز لوح دل او گریه نبُرد
آن چه بر سنگ نگارند به باران نَروَد
#عنایت_اصفهانی
سده یازده
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_دویست_شانزدهم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_دویست_شانزدهم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from Nahid parpinchi
آمد آن یار که آیینهٔ
صبح سحر است
سرخوش از خندهٔ گل
بلبل شوریده سر است
چه شکوهیست در این
صبح دل انگیز ببین
آسمانی که در آن
نور خدا جلوه گر است
#محسن_خانچی
🌺سلام ، صبحتون بخیر و دلتون خوش
@sobhosher
صبح سحر است
سرخوش از خندهٔ گل
بلبل شوریده سر است
چه شکوهیست در این
صبح دل انگیز ببین
آسمانی که در آن
نور خدا جلوه گر است
#محسن_خانچی
🌺سلام ، صبحتون بخیر و دلتون خوش
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
يك برگ كتاب
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
مشکل اینجاست که همیشه انتخاب تو از بین دو تا بد است.
مهم هم نیست که کدام را انتخاب کنی، هر کدام شان ذره ای از تو را می خورند تا آنجا که دیگر چیزی باقی نماند.
بیشتر آدمها در بیست و پنج سالگی تمام میشوند. و بعد تبدیل میشوند به ملتی بی شعور که رانندگی می کنند، غذا میخورند، بچهدار میشوند و هر کاری را به بدترین شکل اش انجام میدهند. مانند رای دادن به کاندیدای ریاست جمهوریای که آنها را یاد خودشان میاندازد
✍🏻: #چارلز_بوکوفسکی
📚: ساندویچ ژامبون
ترجمه علی امین ریاحی
📎فايل صوتى اين كناب را در صبح و شعر بشنويد👇🏻👇🏻👇🏻
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، فرخنده روز #آسمان_ایزد
« مه بهمن و #آسمان_روز بود
که فالم بدین نامه پیروز بود».
🙏🏻💐
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
يك برگ كتاب
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
مشکل اینجاست که همیشه انتخاب تو از بین دو تا بد است.
مهم هم نیست که کدام را انتخاب کنی، هر کدام شان ذره ای از تو را می خورند تا آنجا که دیگر چیزی باقی نماند.
بیشتر آدمها در بیست و پنج سالگی تمام میشوند. و بعد تبدیل میشوند به ملتی بی شعور که رانندگی می کنند، غذا میخورند، بچهدار میشوند و هر کاری را به بدترین شکل اش انجام میدهند. مانند رای دادن به کاندیدای ریاست جمهوریای که آنها را یاد خودشان میاندازد
✍🏻: #چارلز_بوکوفسکی
📚: ساندویچ ژامبون
ترجمه علی امین ریاحی
📎فايل صوتى اين كناب را در صبح و شعر بشنويد👇🏻👇🏻👇🏻
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، فرخنده روز #آسمان_ایزد
« مه بهمن و #آسمان_روز بود
که فالم بدین نامه پیروز بود».
🙏🏻💐
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
Telegram
صبح و شعر
ادبیات هست چون جهان برای جانهای عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
ارتباط با ادمین @anahitagirl
ارتباط با ادمین @anahitagirl