Forwarded from اتچ بات
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_صد_هفتاد_هشتم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_صد_هفتاد_هشتم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
هر آن کس که دارید راه و خرد
بدانید کاین نیک و بد بگذرد
همه رفتنیایم و گیتی سپنچ
چرا باید این درد و اندوه و رنج
ز هر دست خوبی فراز آوریم
بدشمن بمانیم و خود بگذریم
بترسید یکسر ز یزدان پاک
مباشید ایمن بدین تیره خاک
که این روز بر ما همی بگذرد
زمانه دم هر کسی بشمرد
#فردوسی
جنگ کیخسرو با افراسیاب
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼
درود و ادب، روزتان زیبا🙏🏻💐
🌀
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
هر آن کس که دارید راه و خرد
بدانید کاین نیک و بد بگذرد
همه رفتنیایم و گیتی سپنچ
چرا باید این درد و اندوه و رنج
ز هر دست خوبی فراز آوریم
بدشمن بمانیم و خود بگذریم
بترسید یکسر ز یزدان پاک
مباشید ایمن بدین تیره خاک
که این روز بر ما همی بگذرد
زمانه دم هر کسی بشمرد
#فردوسی
جنگ کیخسرو با افراسیاب
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼
درود و ادب، روزتان زیبا🙏🏻💐
🌀
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#پند_از_شاهنامه
🍃با دلهای بدون کینه و سرشار از مهر و دوستی جادو میکنیم🍃
⬅️ : جنگ کیخسرو با افراسیاب
@sobhosher
🍃با دلهای بدون کینه و سرشار از مهر و دوستی جادو میکنیم🍃
⬅️ : جنگ کیخسرو با افراسیاب
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_صد_هفتاد_نهم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_صد_هفتاد_نهم
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from Nahid parpinchi
طلوع کن که چنان آفتابگردانها
مرا دو چشم نظرباز، با تو خواهد بود
برای دادن عمر دوبارهای به دلم
تو خواهی آمد و اعجاز با تو خواهد بود.
- حسین منزوی
☀️ صبح بخیر
@sobhosher
مرا دو چشم نظرباز، با تو خواهد بود
برای دادن عمر دوبارهای به دلم
تو خواهی آمد و اعجاز با تو خواهد بود.
- حسین منزوی
☀️ صبح بخیر
@sobhosher
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى☕️
برگردان: سعيد عزيزى
*پ. نوشت: سند معتبرى نيافتم كه نشان دهد اين شعر سرودهٔ جناب سيدعلى صالحى باشد.
@sobhosher
برگردان: سعيد عزيزى
*پ. نوشت: سند معتبرى نيافتم كه نشان دهد اين شعر سرودهٔ جناب سيدعلى صالحى باشد.
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
باید زیست
زندگی با ماجراهای فراوانش،
ظاهری دارد به سان بیشه ای بغرنج ودر همباف
ماجراها گونه گون و رنگ وارنگ ست؛
چیست اما سادهتر از این،
که در باطن
تار و پود هیچی و پوچی هم موزیک است؟
من بگویم، یا تو می گویی
هیچ جز این نیست؟
تو بگویی یا نگویی، نشنود او جز صدای خویش
ـ هی فلانی!
زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمیخواهی
من گمانم زندگی باید همین باشد
من که باور کرده ام، باید همین باشد
هی فلانی!
شاتقی بدون شک تو حق داری
راست میگویی، بگو آن ها که می گفتی
باز آگاهم کن از آن ها که آگاهی
از فریب، از زندگی، از عشق
هر چه میخواهی بگو، از هر چه میخواهی
هر چه خواهی کن، تو خود دانی
گر عبث، یا هر چه باشد چند و چون،
این است و جز این نیست
مرگ گوید: هوم! چه بیهوده!
زندگی میگوید: اما باز باید زیست،
باید زیست،
باید زیست!
✍🏻: #مهدی_اخوان_ثالث
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب ، بهاری روزتان زیبا🌸☘️
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
باید زیست
زندگی با ماجراهای فراوانش،
ظاهری دارد به سان بیشه ای بغرنج ودر همباف
ماجراها گونه گون و رنگ وارنگ ست؛
چیست اما سادهتر از این،
که در باطن
تار و پود هیچی و پوچی هم موزیک است؟
من بگویم، یا تو می گویی
هیچ جز این نیست؟
تو بگویی یا نگویی، نشنود او جز صدای خویش
ـ هی فلانی!
زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمیخواهی
من گمانم زندگی باید همین باشد
من که باور کرده ام، باید همین باشد
هی فلانی!
شاتقی بدون شک تو حق داری
راست میگویی، بگو آن ها که می گفتی
باز آگاهم کن از آن ها که آگاهی
از فریب، از زندگی، از عشق
هر چه میخواهی بگو، از هر چه میخواهی
هر چه خواهی کن، تو خود دانی
گر عبث، یا هر چه باشد چند و چون،
این است و جز این نیست
مرگ گوید: هوم! چه بیهوده!
زندگی میگوید: اما باز باید زیست،
باید زیست،
باید زیست!
✍🏻: #مهدی_اخوان_ثالث
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب ، بهاری روزتان زیبا🌸☘️
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
بر او ببخشایید
بر او که گاه گاه
پیوند دردناک وجودش را
با آبهای راکد
و حفرههای خالی از یاد میبرد
و ابلهانه میپندارد
که حق زیستن دارد
#فروغ_فرخزاد
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
بر او ببخشایید
بر او که گاه گاه
پیوند دردناک وجودش را
با آبهای راکد
و حفرههای خالی از یاد میبرد
و ابلهانه میپندارد
که حق زیستن دارد
#فروغ_فرخزاد
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
درد بیرحمی تو دردیست در نوع خودش
هم تحمل باید و هـــــــم لذت تحمیل را
#محمدرضاکرمی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
درد بیرحمی تو دردیست در نوع خودش
هم تحمل باید و هـــــــم لذت تحمیل را
#محمدرضاکرمی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
چشم همه از رنج و تعب، کاسه ی خون
بیرون همه رنگ و خزانخانه، درون
کاه است تمام خرمن و آه و دریغ
با صبر، نپخته نان، کسی تا به کنون
#علی_مظفر
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
چشم همه از رنج و تعب، کاسه ی خون
بیرون همه رنگ و خزانخانه، درون
کاه است تمام خرمن و آه و دریغ
با صبر، نپخته نان، کسی تا به کنون
#علی_مظفر
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
✴️ هر شب يك پرسش❓
کدام گزینه درست است؟ @sobhosher
کدام گزینه درست است؟ @sobhosher
Anonymous Quiz
24%
استعلام گرفتن
28%
استفاده کردن
25%
استمداد طلبیدن
22%
استعفا دادن
Forwarded from اتچ بات
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_صد_هشتاد
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_صد_هشتاد
داستانگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from Nahid parpinchi
⚘࿇༅┅┅
صبح است و ..دکان زندگی آباد است
گلخنده فراوان شده..دلـها شـاد است
وقتی که خـــدا ..کلید این قصه شود
دنیای قشنگمان ز غم..آزاد است.
وجودتـون مملـواز عشـق وآرامــش...
صبحتون زیبا
@sobhosher
صبح است و ..دکان زندگی آباد است
گلخنده فراوان شده..دلـها شـاد است
وقتی که خـــدا ..کلید این قصه شود
دنیای قشنگمان ز غم..آزاد است.
وجودتـون مملـواز عشـق وآرامــش...
صبحتون زیبا
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسى
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
گرچه دردسر می دهم، اما چه می توان کرد نُشخوار آدمیزاد حرف است.
آدم حرف هم که نزند دلش میپوسد. ما یک رفیق داریم اسمش دَمدَمی است. این دمدمی حالا بیشتر از یک سال بود موی دماغ ما شده بود۳۴ که کبلایی! تو که هم از این روزنامه نویس ها پیرتری هم دنیادیدهتری هم تجربهات زیادتر است، الحمدلله به هندوستان هم که رفته ای پس چرا یک روزنامه نمینویسی؟!
میگفتم: عزیزم دمدمی!
اولاً همین تو که الآن با من ادعای دوستی میکنی آن وقت دشمن من خواهی شد. ثانیاً از اینها گذشته حالا آمدیم روزنامه بنویسیم بگو ببینم چه بنویسیم؟
یک قدری سرش را پایین میانداخت بعد از مدتی فکر سرش را بلند کرده میگفت: چه میدانم از همین حرفها که دیگران مینویسند:
معایب بزرگان را بنویس؛
به ملت، دوست و دشمنش را بشناسان. میگفتم: عزیزم! والله بِالله این جا ایران است این کارها عاقبت ندارد.
میگفت: پس یقین تو هم مستبد هستی. پس حکماً تو هم بله! …
وقتی این حرف را میشنیدم میماندم معطل،
برای اینکه می فهمیدم همین یک کلمـﮥ تو هم بله! … چقدر آب بر میدارد.
باری چه دردسر بدهم آن قدر گفت گفت گفت تا ما را به این کار واداشت.
حالا که میبیند آن رویِ کار بالاست و دست و پایش را گم کرده تمام آن حرفها یادش رفته.
تا یک فرّاش قرمزپوش میبیند دلش میتپد، تا به یک ژاندارم چشمش میافتد رنگش میپرد، هی میگوید: امان از همنشین بد، آخر من هم به آتش تو خواهم سوخت.
میگویم: عزیزم! من که یک دخو بیشتر نبودم چهار تا باغستان داشتیم باغبانها آبیاری میکردند انگورش را به شهر میبردند کشمشش را میخشکاندند.
فیالحقیقه من در کنج باغستان افتاده بودم تویِ ناز و نعمت همان طور که شاعر عَلَیهِ الرَّحمَه گفته:
نه بیل می زدم نه پایه
انگور می خوردم در سایه
در واقع تو این کار را روی دست من گذاشتی.
به قول طهرانی ها تو مرا روبند کردی ، تو دستِ مرا توی حنا گذاشتی .
حالا دیگر تو چرا شماتت می کنی؟!
می گوید: نه، نه، رشد زیادی مایـﮥ جوانمرگی است.
می بینم راستی راستی هم که دمدمی است.
📚:#چرندوپرند
✍🏻: #علی_اکبر_دهخدا
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، لحظههاتان دلچسب🙏🏻💐
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسى
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
گرچه دردسر می دهم، اما چه می توان کرد نُشخوار آدمیزاد حرف است.
آدم حرف هم که نزند دلش میپوسد. ما یک رفیق داریم اسمش دَمدَمی است. این دمدمی حالا بیشتر از یک سال بود موی دماغ ما شده بود۳۴ که کبلایی! تو که هم از این روزنامه نویس ها پیرتری هم دنیادیدهتری هم تجربهات زیادتر است، الحمدلله به هندوستان هم که رفته ای پس چرا یک روزنامه نمینویسی؟!
میگفتم: عزیزم دمدمی!
اولاً همین تو که الآن با من ادعای دوستی میکنی آن وقت دشمن من خواهی شد. ثانیاً از اینها گذشته حالا آمدیم روزنامه بنویسیم بگو ببینم چه بنویسیم؟
یک قدری سرش را پایین میانداخت بعد از مدتی فکر سرش را بلند کرده میگفت: چه میدانم از همین حرفها که دیگران مینویسند:
معایب بزرگان را بنویس؛
به ملت، دوست و دشمنش را بشناسان. میگفتم: عزیزم! والله بِالله این جا ایران است این کارها عاقبت ندارد.
میگفت: پس یقین تو هم مستبد هستی. پس حکماً تو هم بله! …
وقتی این حرف را میشنیدم میماندم معطل،
برای اینکه می فهمیدم همین یک کلمـﮥ تو هم بله! … چقدر آب بر میدارد.
باری چه دردسر بدهم آن قدر گفت گفت گفت تا ما را به این کار واداشت.
حالا که میبیند آن رویِ کار بالاست و دست و پایش را گم کرده تمام آن حرفها یادش رفته.
تا یک فرّاش قرمزپوش میبیند دلش میتپد، تا به یک ژاندارم چشمش میافتد رنگش میپرد، هی میگوید: امان از همنشین بد، آخر من هم به آتش تو خواهم سوخت.
میگویم: عزیزم! من که یک دخو بیشتر نبودم چهار تا باغستان داشتیم باغبانها آبیاری میکردند انگورش را به شهر میبردند کشمشش را میخشکاندند.
فیالحقیقه من در کنج باغستان افتاده بودم تویِ ناز و نعمت همان طور که شاعر عَلَیهِ الرَّحمَه گفته:
نه بیل می زدم نه پایه
انگور می خوردم در سایه
در واقع تو این کار را روی دست من گذاشتی.
به قول طهرانی ها تو مرا روبند کردی ، تو دستِ مرا توی حنا گذاشتی .
حالا دیگر تو چرا شماتت می کنی؟!
می گوید: نه، نه، رشد زیادی مایـﮥ جوانمرگی است.
می بینم راستی راستی هم که دمدمی است.
📚:#چرندوپرند
✍🏻: #علی_اکبر_دهخدا
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، لحظههاتان دلچسب🙏🏻💐
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است؟
گفت آن که را سخاوتست به شجاعت حاجت نیست.
نماند حاتم طایی ولیک تا به ابد
بماند نام بلندش به نیکویی مشهور
زکات مال به در کن که *فَضلهٔ رز را
چو باغبان بزند بیشتر دهد انگور
نبشتهست بر گور بهرام گور
که دست کَرَم بِه که بازوی زور
- - - - -
*فضله: اضافی، یاقیماندهٔ چیزی
*رَز:باغ انگور (اینجا شاخ و برگها)
🍃 درِ دلها را گشودن با سخاوت و بخشندگی بهتر است تا با زور و قدرت 🍃
✍🏻: #سعدی
📚: باب سوم (درفضیلت قناعت)
انتخاب متن: رضا خسروانی
@sobhosher
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است؟
گفت آن که را سخاوتست به شجاعت حاجت نیست.
نماند حاتم طایی ولیک تا به ابد
بماند نام بلندش به نیکویی مشهور
زکات مال به در کن که *فَضلهٔ رز را
چو باغبان بزند بیشتر دهد انگور
نبشتهست بر گور بهرام گور
که دست کَرَم بِه که بازوی زور
- - - - -
*فضله: اضافی، یاقیماندهٔ چیزی
*رَز:باغ انگور (اینجا شاخ و برگها)
🍃 درِ دلها را گشودن با سخاوت و بخشندگی بهتر است تا با زور و قدرت 🍃
✍🏻: #سعدی
📚: باب سوم (درفضیلت قناعت)
انتخاب متن: رضا خسروانی
@sobhosher