━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
*جمعه: #مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
برای حراست از عشق هر چه که میخواهد باشد ، دریا و مرد غریبه ، گوشهای از دلت باید طغیان کند، دست به تفنگ ببری و بگویی که هستم در کنار انچه که دارم ...
اگر میخواهی محکم روی خاک خدا قدم برداری باید توان جنگیدن داشته باشی .
آدمیان روی زمین تار و پود یکدیگرند و هرگز هیچ کس نمی تواند زمینی باشد ، گوشهی عزلت بگیرد و در قلمرو سرنوشت دیگری دخالت نکند ... ناخواسته درگیر میشوی . دستانت آلوده به خون آدمیانی می شود که می توانستی آنان را دوست بداری .
📚: #اهل_غرق
✍🏻: #منیرو_روانیپور زاده ۲ مرداد ۱۳۳۱ بوشهر نويسنده ایرانی-آمریکایی است. منیرو به خاطر علاقه به اساطیر و آئین ها -بخصوص آئین ها ی جنوب ایران- و کاربردشان در داستانهای خود شهرت دارد و اولین رمانش
📚رمان هاى او كولى در كنار آتش، دل فولاد و اهل غرق (۱۳۶۹) به شیوۀ (رئاليست جادويى) نوشته شده و در آن از آيینهای روستای زادگاهش استفاده فراوان کرده است.اهل غرق داستان روستایی رویایی و پر رمز و راز است که مدرنیته آرام آرام وارد پیکره آن می شود ....
هرچند سبک و زبان نویسنده در طول سالها تغییر میکند، دغدغههای او ثابت هستند؛ عناصر ویژه داستانی، طبیعت حاکم بر فضای داستانها و نقش برجسته زنها، از همان کتاب اول در داستانها حضور دارند. بعضی از شخصیتهای داستانی مانند مریم یا گلپر نیز در داستانهای مختلف روانیپور بارها ظاهر میشوند.
بخشی دیگری از شهرت این نویسنده به خاطر حساسیت و حضور فعال او درجریانهای اجتماعی است.
فايل pdf كتاب #اهل_غرق در #صبح_و_شعر بخوانید💐😍
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، آفتاب مهر و اميد روشنايى بخش لحظه هاتان 🙏🏻💐🌀
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
*جمعه: #مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
برای حراست از عشق هر چه که میخواهد باشد ، دریا و مرد غریبه ، گوشهای از دلت باید طغیان کند، دست به تفنگ ببری و بگویی که هستم در کنار انچه که دارم ...
اگر میخواهی محکم روی خاک خدا قدم برداری باید توان جنگیدن داشته باشی .
آدمیان روی زمین تار و پود یکدیگرند و هرگز هیچ کس نمی تواند زمینی باشد ، گوشهی عزلت بگیرد و در قلمرو سرنوشت دیگری دخالت نکند ... ناخواسته درگیر میشوی . دستانت آلوده به خون آدمیانی می شود که می توانستی آنان را دوست بداری .
📚: #اهل_غرق
✍🏻: #منیرو_روانیپور زاده ۲ مرداد ۱۳۳۱ بوشهر نويسنده ایرانی-آمریکایی است. منیرو به خاطر علاقه به اساطیر و آئین ها -بخصوص آئین ها ی جنوب ایران- و کاربردشان در داستانهای خود شهرت دارد و اولین رمانش
📚رمان هاى او كولى در كنار آتش، دل فولاد و اهل غرق (۱۳۶۹) به شیوۀ (رئاليست جادويى) نوشته شده و در آن از آيینهای روستای زادگاهش استفاده فراوان کرده است.اهل غرق داستان روستایی رویایی و پر رمز و راز است که مدرنیته آرام آرام وارد پیکره آن می شود ....
هرچند سبک و زبان نویسنده در طول سالها تغییر میکند، دغدغههای او ثابت هستند؛ عناصر ویژه داستانی، طبیعت حاکم بر فضای داستانها و نقش برجسته زنها، از همان کتاب اول در داستانها حضور دارند. بعضی از شخصیتهای داستانی مانند مریم یا گلپر نیز در داستانهای مختلف روانیپور بارها ظاهر میشوند.
بخشی دیگری از شهرت این نویسنده به خاطر حساسیت و حضور فعال او درجریانهای اجتماعی است.
فايل pdf كتاب #اهل_غرق در #صبح_و_شعر بخوانید💐😍
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، آفتاب مهر و اميد روشنايى بخش لحظه هاتان 🙏🏻💐🌀
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#دکلمه_هام 🎼🎶🎵🍃🌺
سرخ بپوشانم
به قامت بلندش
در هر ابتدای قرن !
نشسته ام کنج میدان شلوغ شهر شما
و
و
و
و آج سوهان می کشم
بر لبه های تیزش
تیزش
تیزش حتی از قامت بلند سرخپوش
خون می چکاند
اینجا شیاری
اینجا شیاری
شیاری عمیق
از گلوی خدا گذشته است
و
و
و دشنه ایی که در کهکشان پرتاب شده
هنوز در جایی نیفتاده است
است
است
است این هستی را اگر زیبا نکنم
اگر زیبا ...
✍🏻:#مظاهر_شهامت
🎼: #Vangelis
🎤: #مريم_رضوى
@sobhosher
سرخ بپوشانم
به قامت بلندش
در هر ابتدای قرن !
نشسته ام کنج میدان شلوغ شهر شما
و
و
و
و آج سوهان می کشم
بر لبه های تیزش
تیزش
تیزش حتی از قامت بلند سرخپوش
خون می چکاند
اینجا شیاری
اینجا شیاری
شیاری عمیق
از گلوی خدا گذشته است
و
و
و دشنه ایی که در کهکشان پرتاب شده
هنوز در جایی نیفتاده است
است
است
است این هستی را اگر زیبا نکنم
اگر زیبا ...
✍🏻:#مظاهر_شهامت
🎼: #Vangelis
🎤: #مريم_رضوى
@sobhosher
Telegram
attach 📎
〰️🔅✅🔅〰️
🔍 #راز_واژه
درود😊
🔸واژهی « #ادب»
از پارسی میانه و از ریشهی اوستایی dip که در سنگنبشتهی داریوش به مانک(مفهوم) «نوشته» است، گرفته شده است.
🔹 تازیان پس از چیرگی بر ایران روش کشورداری را از ایرانیان آموختند و سازههای دیوانی و دفتر به زبان آنها راه یافت.
🔸میتوانید بنگرید به بازمانههای آن در واژههای دبستان و دبیرستان (جای نوشتن کودکان)، دیوان (جای نوشتن)، دبیر (نویسنده)، دیباچه (نوشته کوتاه) و دوات (جوهری که با آن مینویسند) از ریشهی اوستایی آن گرفته شده است.
ما نویسه(الفبا)ی خود را از ایلامیان گرفتهایم که در ایران کهن میزیستند و آنان این واژه را duppi نام نهادند و پس از آن ایرانیان برای خط و نوشتار(بر پایهی کتیبههای میخی) این واژه را dipi نام نهادند.
🔸از این گذشته «طاها حسین» دانشمند مسری(مصری) بر آن است که واژهی ادب از زبان بیگانه به زبان تازی آمده است.
▫️همچنین در بررسیهای خود میبینیم که تا پیش از تاخت تازیان به ایران، در هیچ یک از نوشتههای آنها، واژهی ادب به کار نرفته است.
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
📚:
۱- فرهنگ اسلامی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، محمدی، ۳۸۷.
۲- واژههای فارسی عربی شده، ترجمه طبیبیان، ۱۰۱.
۳- مقدمه کتاب واژههای دخیل در قرآن مجید، بدرهای، ۳۴.
در واپسين روز هفته به كشف راز واژگان ميپردازيم.
با ما همراه باشيد 💐
@sobhosher
🔍 #راز_واژه
درود😊
🔸واژهی « #ادب»
از پارسی میانه و از ریشهی اوستایی dip که در سنگنبشتهی داریوش به مانک(مفهوم) «نوشته» است، گرفته شده است.
🔹 تازیان پس از چیرگی بر ایران روش کشورداری را از ایرانیان آموختند و سازههای دیوانی و دفتر به زبان آنها راه یافت.
🔸میتوانید بنگرید به بازمانههای آن در واژههای دبستان و دبیرستان (جای نوشتن کودکان)، دیوان (جای نوشتن)، دبیر (نویسنده)، دیباچه (نوشته کوتاه) و دوات (جوهری که با آن مینویسند) از ریشهی اوستایی آن گرفته شده است.
ما نویسه(الفبا)ی خود را از ایلامیان گرفتهایم که در ایران کهن میزیستند و آنان این واژه را duppi نام نهادند و پس از آن ایرانیان برای خط و نوشتار(بر پایهی کتیبههای میخی) این واژه را dipi نام نهادند.
🔸از این گذشته «طاها حسین» دانشمند مسری(مصری) بر آن است که واژهی ادب از زبان بیگانه به زبان تازی آمده است.
▫️همچنین در بررسیهای خود میبینیم که تا پیش از تاخت تازیان به ایران، در هیچ یک از نوشتههای آنها، واژهی ادب به کار نرفته است.
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
📚:
۱- فرهنگ اسلامی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، محمدی، ۳۸۷.
۲- واژههای فارسی عربی شده، ترجمه طبیبیان، ۱۰۱.
۳- مقدمه کتاب واژههای دخیل در قرآن مجید، بدرهای، ۳۴.
در واپسين روز هفته به كشف راز واژگان ميپردازيم.
با ما همراه باشيد 💐
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
شنبه با #شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
توانگر بود هر کرا آز نیست
خنک بنده کش آز انباز نیست
مدارا خرد را برادر بود
خرد بر سر جان چو افسر بود
چو دانا تو را دشمن جان بود
به از دوست مردی که نادان بود
توانگر شد آنکس که خشنود گشت
بدو آز و تیمار او سود گشت
📖: پادشاهى كسرى انوشيروان
✍🏻 : #فردوسى
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، بهترينها سهمتان از چرخش چرخ گردون 💐🙏🏻
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
شنبه با #شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
توانگر بود هر کرا آز نیست
خنک بنده کش آز انباز نیست
مدارا خرد را برادر بود
خرد بر سر جان چو افسر بود
چو دانا تو را دشمن جان بود
به از دوست مردی که نادان بود
توانگر شد آنکس که خشنود گشت
بدو آز و تیمار او سود گشت
📖: پادشاهى كسرى انوشيروان
✍🏻 : #فردوسى
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، بهترينها سهمتان از چرخش چرخ گردون 💐🙏🏻
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#رازهاى_شاهنامه
#دیو_در_شاهنامه
پنجره ۱: جاندار انگاری
🔸یک ویژگی یا بهتر بگوییم توانایی نیمکره راست مغز آدمی، «جاندار انگاری» است! آدمی می تواند و دوست دارد چیزهای بیجان، احساسات، انگیزه ها، پدیده های ذهنی و بویژه پدیدههای زاستاری(طبیعی) را در ذهن خویش جان ببخشد و «جاندار» جلوه دهد!
🔹سرایندگان و داستان نویسان برجسته، از جاندار انگاری (personification) که گاه آرایه «تشخیص» نیز نامیده شده بهره بسیار می برند! این آرایه همان «استعاره مکنیه» است که در آن «مشبه به» جاندار ذکر نمیشود!
🔸مردمان پیش از تاریخ که داستانها و رویدادها را سینهبهسینه از زادمانی به دیگر زادمان میرساندند، ناخودآگاه پدیدههای زاستاری چون سرمای زمهریر و آتشفشان و موانع طبیعی و هتا احساس و انگیزه خود را جان بخشیده و زنده (انسان) انگاشته و هر آنچه را که ناساز و بازدارنده یافتهاند، دیو دانسته و بال و پر دادهاند!
«دیو» جاندارِ انگاشتهی نیاکان است! پنجرههایی به این آرایه در شاهنامه خواهیم گشود!
نگارنده: #سیروس_حامی
@ShahnamehToosi
@sobhosher
#دیو_در_شاهنامه
پنجره ۱: جاندار انگاری
🔸یک ویژگی یا بهتر بگوییم توانایی نیمکره راست مغز آدمی، «جاندار انگاری» است! آدمی می تواند و دوست دارد چیزهای بیجان، احساسات، انگیزه ها، پدیده های ذهنی و بویژه پدیدههای زاستاری(طبیعی) را در ذهن خویش جان ببخشد و «جاندار» جلوه دهد!
🔹سرایندگان و داستان نویسان برجسته، از جاندار انگاری (personification) که گاه آرایه «تشخیص» نیز نامیده شده بهره بسیار می برند! این آرایه همان «استعاره مکنیه» است که در آن «مشبه به» جاندار ذکر نمیشود!
🔸مردمان پیش از تاریخ که داستانها و رویدادها را سینهبهسینه از زادمانی به دیگر زادمان میرساندند، ناخودآگاه پدیدههای زاستاری چون سرمای زمهریر و آتشفشان و موانع طبیعی و هتا احساس و انگیزه خود را جان بخشیده و زنده (انسان) انگاشته و هر آنچه را که ناساز و بازدارنده یافتهاند، دیو دانسته و بال و پر دادهاند!
«دیو» جاندارِ انگاشتهی نیاکان است! پنجرههایی به این آرایه در شاهنامه خواهیم گشود!
نگارنده: #سیروس_حامی
@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
#شعرخوب_بخوانیم #موسيقى_خوب_بشنويم 🎧🎼🎵🎶🌺🍃 در این بنبست دهانت را میبویند مبادا که گفته باشی دوستت میدارم. دلت را میبویند روزگارِ غریبیست، نازنین و عشق را کنارِ تیرکِ راهبند تازیانه میزنند. عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد…
Telegram
صبح و شعر
#شعرخوب_بخوانیم
#موسيقى_خوب_بشنويم 🎧🎼🎵🎶🌺🍃
در این بنبست
دهانت را میبویند
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم.
دلت را میبویند
روزگارِ غریبیست، نازنین
و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه میزنند.
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد…
#موسيقى_خوب_بشنويم 🎧🎼🎵🎶🌺🍃
در این بنبست
دهانت را میبویند
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم.
دلت را میبویند
روزگارِ غریبیست، نازنین
و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه میزنند.
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد…
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
١شنبه با #شعرامروز
━•··•✦❁✳️❁✦•··•—
من با توام
من با تو ام ای رفیق ! با تو
همراه تو پیش می نهم گام
در شادی تو شریک هستم
بر جام می تو می زنم جام
من با تو ام ای رفیق ! با تو
دیری ست که با تو عهد بستم
همگام تو ام ، بکش به راهم
همپای تو ام ، بگیر دستم
پیوند گذشته های پر رنج
اینسان به توام نموده نزدیک
هم بند تو بوده ام زمانی
در یک قفس سیاه و تاریک
رنجی که تو برده ای ز غولان
بر چهر من است نقش بسته
زخمی که تو خورده ای ز دیوان
بنگر که به قلب من نشسته
تو یک نفری ... نه ! بیشماری
هر سو که نظر کنم ، تو هستی
یک جمع به هم گرفته پیوند
یک جبهه ی سخت بی شکستی
زردی ؟ نه ! سفید ؟ نه ! سیه ، نه
بالاتری از نژاد و از رنگ
تو هر کسی و ز هر کجایی
من با تو ، تو با منی هماهنگ
#سيمين_بهبهانى
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، با آرزوى خشنودى همه مردم سرزمينمان 🙏🏻💐
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
١شنبه با #شعرامروز
━•··•✦❁✳️❁✦•··•—
من با توام
من با تو ام ای رفیق ! با تو
همراه تو پیش می نهم گام
در شادی تو شریک هستم
بر جام می تو می زنم جام
من با تو ام ای رفیق ! با تو
دیری ست که با تو عهد بستم
همگام تو ام ، بکش به راهم
همپای تو ام ، بگیر دستم
پیوند گذشته های پر رنج
اینسان به توام نموده نزدیک
هم بند تو بوده ام زمانی
در یک قفس سیاه و تاریک
رنجی که تو برده ای ز غولان
بر چهر من است نقش بسته
زخمی که تو خورده ای ز دیوان
بنگر که به قلب من نشسته
تو یک نفری ... نه ! بیشماری
هر سو که نظر کنم ، تو هستی
یک جمع به هم گرفته پیوند
یک جبهه ی سخت بی شکستی
زردی ؟ نه ! سفید ؟ نه ! سیه ، نه
بالاتری از نژاد و از رنگ
تو هر کسی و ز هر کجایی
من با تو ، تو با منی هماهنگ
#سيمين_بهبهانى
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، با آرزوى خشنودى همه مردم سرزمينمان 🙏🏻💐
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
مبارزهی تراژیک #کیمیا و #ناهید دو دوست قدیمی با دو پرچم مختلف در المپیک امسال مرا به یاد مبارزه #رستم و #اسفندیار در #شاهنامه میاندازد. دو قهرمان ملی که بیخردی حاکمان آنها را رودرروی هم قرار داده است. این مبارزه به شکلی نمادین وضعیت امروز ما را نیز نشان میدهد. از یک سوی قلبت برای مظلومیت خوزستان آتش میگیرد و از سوی دیگر فریاد این مظلومیت را از دهان کسانی میشنوی که فرمان به توپ بستن بوشهر و جدا کردن هرات از خاک وطن را صادر کردند، قاتلان شیر تنگستان علی دلواری و احمد شاه مسعود. وارثان همان ایدئولوژی که گفت آنقدر گردن مردم نیشابور را با تیغ تازی بزنند تا از خون شان چرخ آسیاب به حرکت درآید.
وقتی هم وطن شلاقت می زند و قاتل با نقاب نجات بخش در تلویزیون بینالمللی ظاهر میشود.
کیمیا و ناهید هر دو برحق هستند و مظلوم . همانطور که رستم و اسفندیار هر دو برحق بودند و هر دو قربانی.
میان رستم و اسفندیار هیچ دشمنی و تضادی وجود نداشت بلکه فرمان خودخواهانهی پادشاه باعث این جنگ تراژیک شد.
چنان که درد امروز #خوزستان تشنه و #سیستان و #بلوچستان سوخته، درد #تهران و #تبریز است. ما انگشتان یک دست هستیم. همان طور که کیمیا و ناهید فرزندان یک ملت باقی خواهند ماند.
ملت ایران امروز گرفتار تضادهای دردناک و تراژیک است و این اهمیت کتابهایی نجات بخش چون شاهنامه و دیوان حافظ را بهتر نشان میدهد. کتاب هاییکه یکسره راه رهایی از تضادهای تحمیلی را نشان مان میدهند.
تاریخ ایران، تاریخ عبور از تضادها ست.
@hafezkk
@sobhosher
وقتی هم وطن شلاقت می زند و قاتل با نقاب نجات بخش در تلویزیون بینالمللی ظاهر میشود.
کیمیا و ناهید هر دو برحق هستند و مظلوم . همانطور که رستم و اسفندیار هر دو برحق بودند و هر دو قربانی.
میان رستم و اسفندیار هیچ دشمنی و تضادی وجود نداشت بلکه فرمان خودخواهانهی پادشاه باعث این جنگ تراژیک شد.
چنان که درد امروز #خوزستان تشنه و #سیستان و #بلوچستان سوخته، درد #تهران و #تبریز است. ما انگشتان یک دست هستیم. همان طور که کیمیا و ناهید فرزندان یک ملت باقی خواهند ماند.
ملت ایران امروز گرفتار تضادهای دردناک و تراژیک است و این اهمیت کتابهایی نجات بخش چون شاهنامه و دیوان حافظ را بهتر نشان میدهد. کتاب هاییکه یکسره راه رهایی از تضادهای تحمیلی را نشان مان میدهند.
تاریخ ایران، تاریخ عبور از تضادها ست.
@hafezkk
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#موسيقى_خوب_بشنويم 🎼🎶🎵🌺🍃
#شعرخوب_بخوانيم
دل دیوانه
جان شیرین به هوای لب شیرین دادن کار خسرو نبود این هنر کوه کن است
پس از این زاری مکن
هوس یاری مکن
تو ای ناکام دل دیوانه
به مزار سینه ام
با غم دیرینه ام
بخواب آرام دل دیوانه
بخواب آرام دل دیوانه
با تو رفتم، بی تو باز آمدم
از سر کوی او، دل دیوانه
پَنهان کردم، در خاکستر غم
آن همه آرزو، دل دیوانه
چه بگویم ای دل با من چه ها کردی
تو مرا با عشق او آشنا کردی
پس از این زاری مکن
هوس یاری مکن
تو ای ناکام، دل دیوانه
به مزار سینه ام
با غم دیرینه ام
بخواب آرام، دل دیوانه
با تو رفتم، بی تو باز آمدم
از سر کوی او، دل دیوانه
پَنهان کردم، در خاکسترِ غم
آن همه آرزو، دل دیوانه
چه بگویم ای دل با من چه ها کردی
تو مرا با عشق او آشنا کردی
پس از این زاری مکن
هوس یاری مکن
تو ای ناکام، دل دیوانه
به مزار سینه ام
با غم دیرینه ام
بخواب آرام، دل دیوانه
ترانه: #پرویزوکیلی
آواى: بانو #الهه
شبتان آرام و رام🥰🙏🏻
@sobhosher
#شعرخوب_بخوانيم
دل دیوانه
جان شیرین به هوای لب شیرین دادن کار خسرو نبود این هنر کوه کن است
پس از این زاری مکن
هوس یاری مکن
تو ای ناکام دل دیوانه
به مزار سینه ام
با غم دیرینه ام
بخواب آرام دل دیوانه
بخواب آرام دل دیوانه
با تو رفتم، بی تو باز آمدم
از سر کوی او، دل دیوانه
پَنهان کردم، در خاکستر غم
آن همه آرزو، دل دیوانه
چه بگویم ای دل با من چه ها کردی
تو مرا با عشق او آشنا کردی
پس از این زاری مکن
هوس یاری مکن
تو ای ناکام، دل دیوانه
به مزار سینه ام
با غم دیرینه ام
بخواب آرام، دل دیوانه
با تو رفتم، بی تو باز آمدم
از سر کوی او، دل دیوانه
پَنهان کردم، در خاکسترِ غم
آن همه آرزو، دل دیوانه
چه بگویم ای دل با من چه ها کردی
تو مرا با عشق او آشنا کردی
پس از این زاری مکن
هوس یاری مکن
تو ای ناکام، دل دیوانه
به مزار سینه ام
با غم دیرینه ام
بخواب آرام، دل دیوانه
ترانه: #پرویزوکیلی
آواى: بانو #الهه
شبتان آرام و رام🥰🙏🏻
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
٢شنبه با #نثر_فارسى
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
اورهان ساکت ماند. نمی خواست تنها بماند.می ترسید رای پیرمرد بر گردد. گفت: «گرگ های این فصل رحم ندارند.»
پیرمرد سیگاری با سیگار روشن کرد: «گرگ ها هیچ وقت رحم ندارند.تو آبادی بالا، سه تا آدم را روز روشن خورده اند.»
ص٤٨
اما روزگار همیشه یکجور نبود. روزهای خوب بود و روزهای بد هم بود. و ما بزرگ تر که می شدیم بدتر می شد.
ص٧٢
📚 #سمفونی_مردگان
✍🏻 #عباس_معروفی
━··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، روزتان زيبا🙏🏻💐
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
٢شنبه با #نثر_فارسى
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
اورهان ساکت ماند. نمی خواست تنها بماند.می ترسید رای پیرمرد بر گردد. گفت: «گرگ های این فصل رحم ندارند.»
پیرمرد سیگاری با سیگار روشن کرد: «گرگ ها هیچ وقت رحم ندارند.تو آبادی بالا، سه تا آدم را روز روشن خورده اند.»
ص٤٨
اما روزگار همیشه یکجور نبود. روزهای خوب بود و روزهای بد هم بود. و ما بزرگ تر که می شدیم بدتر می شد.
ص٧٢
📚 #سمفونی_مردگان
✍🏻 #عباس_معروفی
━··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب، روزتان زيبا🙏🏻💐
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#دكلمه_ها🎼🎵🎶🍃🌺
"قصۀ مردی که لب نداشت"
یه مردی بود حسین قلی
چشاش سیا لپاش گلی
غصه و قرض و تب نداشت
اما واسه خنده لب نداشت
خنده ی بی لب کی دیده ؟
مهتاب بی شب کی دیده ؟
لب که نباشه خنده نیس
پر نباشه پرنده نیس
شبای دراز بی سحر
حسین قلی نشس پکر
تو رخت خوابش دمرو
تا بوق سگ اوهو اوهو
تموم دنیا جم شدن
هی راس شدن هی خم شدن
فرمایشا طبق طبق
همگی به دورش وق و وق
بستن به نافش چپ و راس
جوشونده ی ملا پیناس
دم اش دادن جوون و پیر
نصیحتای بی نظیر :
حسین قلی غصه خورک
خنده نداری به درک
خنده که شادی نمیشه
عیش دومادی نمیشه
خنده ی لب پشک خره
خنده ی دل تاج سره
خنده ی لب خاک و گله
خنده ی اصلی به دله
حیف که وقتی خوابه دل
وز هوسی خرابه دل
وقتی که دل هواش پسه
اسیر چنگ هوسه
دل سوزی از غصه جداس
هر چی بگی باد هواس !
حسین قلی با اشک و آه
رف دم باغچه لب چاه
گف :« _ ننه چاه ، هلاکتم
مرده ی خلق پاکتم
حسرت جونم رو دیدی
لبتو امونت نمی دی؟
لب تو بده خنده کنم
یه عیش پاینده کنم »
ننه چاه گف : حسین قلی
یاوه نگو ، مگه تو خلی ؟
اگه لبمو بدم به تو
صبح ، چه امونت چه گرو ،
واسه یی که لب تر بکنن
چی چی تو سماور بکنن ؟
ظهر که می باس آب بکشن
بالای باهار خواب بکشن
یا شب میان آب ببرن
سبو رو به سرداب ببرن
سطلو که بالا کشیدن
لب چاهو اینجا ندیدن
کجا بذارن که جا باشه
لایق سطل ما باشه؟
دید که نه ولل لا ، حق میگه
حسین قلی با اشک و آ
رف لب حوض ماهیا
گف : بابا حوض ترتری
به آرزوم راه می بری؟
میدی که امانت ببرم
راهی به جماعت ببرم
لب تو رو مرد و مردونه
با خودم یه ساعت ببرم؟
حوض بابا غصه دار شد
غم به دلش هوار شد
گف : ببه جان ، بگم چی
اگه نخام که همچی
نشکنه قلب نازت
غم نکنه درازت ...
شعر و آواى: #احمد_شاملو
@sobhosher
"قصۀ مردی که لب نداشت"
یه مردی بود حسین قلی
چشاش سیا لپاش گلی
غصه و قرض و تب نداشت
اما واسه خنده لب نداشت
خنده ی بی لب کی دیده ؟
مهتاب بی شب کی دیده ؟
لب که نباشه خنده نیس
پر نباشه پرنده نیس
شبای دراز بی سحر
حسین قلی نشس پکر
تو رخت خوابش دمرو
تا بوق سگ اوهو اوهو
تموم دنیا جم شدن
هی راس شدن هی خم شدن
فرمایشا طبق طبق
همگی به دورش وق و وق
بستن به نافش چپ و راس
جوشونده ی ملا پیناس
دم اش دادن جوون و پیر
نصیحتای بی نظیر :
حسین قلی غصه خورک
خنده نداری به درک
خنده که شادی نمیشه
عیش دومادی نمیشه
خنده ی لب پشک خره
خنده ی دل تاج سره
خنده ی لب خاک و گله
خنده ی اصلی به دله
حیف که وقتی خوابه دل
وز هوسی خرابه دل
وقتی که دل هواش پسه
اسیر چنگ هوسه
دل سوزی از غصه جداس
هر چی بگی باد هواس !
حسین قلی با اشک و آه
رف دم باغچه لب چاه
گف :« _ ننه چاه ، هلاکتم
مرده ی خلق پاکتم
حسرت جونم رو دیدی
لبتو امونت نمی دی؟
لب تو بده خنده کنم
یه عیش پاینده کنم »
ننه چاه گف : حسین قلی
یاوه نگو ، مگه تو خلی ؟
اگه لبمو بدم به تو
صبح ، چه امونت چه گرو ،
واسه یی که لب تر بکنن
چی چی تو سماور بکنن ؟
ظهر که می باس آب بکشن
بالای باهار خواب بکشن
یا شب میان آب ببرن
سبو رو به سرداب ببرن
سطلو که بالا کشیدن
لب چاهو اینجا ندیدن
کجا بذارن که جا باشه
لایق سطل ما باشه؟
دید که نه ولل لا ، حق میگه
حسین قلی با اشک و آ
رف لب حوض ماهیا
گف : بابا حوض ترتری
به آرزوم راه می بری؟
میدی که امانت ببرم
راهی به جماعت ببرم
لب تو رو مرد و مردونه
با خودم یه ساعت ببرم؟
حوض بابا غصه دار شد
غم به دلش هوار شد
گف : ببه جان ، بگم چی
اگه نخام که همچی
نشکنه قلب نازت
غم نکنه درازت ...
شعر و آواى: #احمد_شاملو
@sobhosher
Telegram
attach 📎