Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_به_لالایی
#زال و #سیمرغ
لالا جان ، از سپهبد سام
بیامد کودکی آرام
تنش نقره ، رخش *شنگرف
همه مویش به سان برف
پدر از زال زر ترسید
به سیمرغش همی بخشید
پرنده ، مادری کردش
به بر بگرفت و پروردش
پسر شد پهلوان در کوه
پدر آغشته ی اندوه
بیامد سام و دادش گرز
به خانه بردش از البرز
لالا خرم بهشت من
بخواب ای سرنوشت من
سروده: #محمدناصرمودودی
آواى: #مريم_رضوى
پانوشت:
*رنگ سرخ مايل به نارنجى و زرد
@sobhosher
#زال و #سیمرغ
لالا جان ، از سپهبد سام
بیامد کودکی آرام
تنش نقره ، رخش *شنگرف
همه مویش به سان برف
پدر از زال زر ترسید
به سیمرغش همی بخشید
پرنده ، مادری کردش
به بر بگرفت و پروردش
پسر شد پهلوان در کوه
پدر آغشته ی اندوه
بیامد سام و دادش گرز
به خانه بردش از البرز
لالا خرم بهشت من
بخواب ای سرنوشت من
سروده: #محمدناصرمودودی
آواى: #مريم_رضوى
پانوشت:
*رنگ سرخ مايل به نارنجى و زرد
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🌸🍃
🌿
پنجه ی مریم، رُسته در شکاف صخره یی !
این همه رنگ از کجا آورده ای تا بشکوفی ؟
ساقه یی چنین از کجا آورده ای تا بر آن تاب خوری ؟
قطره قطره خون از سر صخره ها گرد آورده ام،
از گلبرگ هاى سرخ دستمالى بافته ام
و اكنون
آفتاب خرمن میكنم.
سروده: #یانیس_ریتسوس
ترجمه #شاملو
صدا: #مریم_رضوی
موسیقی: Fleurida
Craig karloua
✨💫
💫
@sobhosher
🌿
پنجه ی مریم، رُسته در شکاف صخره یی !
این همه رنگ از کجا آورده ای تا بشکوفی ؟
ساقه یی چنین از کجا آورده ای تا بر آن تاب خوری ؟
قطره قطره خون از سر صخره ها گرد آورده ام،
از گلبرگ هاى سرخ دستمالى بافته ام
و اكنون
آفتاب خرمن میكنم.
سروده: #یانیس_ریتسوس
ترجمه #شاملو
صدا: #مریم_رضوی
موسیقی: Fleurida
Craig karloua
✨💫
💫
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#انسان_خوب در #شاهنامه
دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
بهر چهارم
🔸شاهنامه چکیده فرهنگ و فرزانگی ایران پیش از اسلام است و تنها در این کتاب است که ما میتوانیم به ذخیرهای از تجربهها و آموخته های پدران خود در طی نزدیک دو هزار سال دست یابیم.
🔹در نظر این گذشتگان، مانند امروز، افراد بشر به دارا و ندار و متجدد وعقب مانده و روشنفکر و تاریک فکر تقسیم نمیشدند، آدمهای خوب بودند و آدمهای بد. آدم های خوب کسانی بودند که به مردانگی و درست پیمانی و نیک نامی و نجابت و شرم و غیرت پایبند بودند و آن قدر پایبند بودند که حاضربودند جان خود را بدهند و از این اصول دست بر ندارند. آدمهای بد عکس اینها بودند.زندگی آنها سرمشق نکوکاری قرار گرفته و در نبردی که بشریت برای پیروز کردن خوبی بر بدی در پیش داشته است، وظیفهٔ پیشآهنگی بر عهدهٔ آنان نهاده شده بوده.
🔸ایران قدیم هر وقت خواسته است مثال روشنی از زندگی شایسته و رستگار عرضه کند این کسان را در برابر نظر آورده، هیچگاه از یاد آنان غافل نشده و همواره آنان را به عنوان منبعی از امید و نیرو و تسّلی خاطر شناخته است.
🔺از اين پس ، هر روز از يك انسان خوب شاهنامه یاد میکنیم:
١: #فريدون
نخستین این انسان های خوب فریدون است که او را (فریدون فرّخ) خواندهاند.
🔻این مرد که زندگی شگفتآوری دارد، مدتی در خفا زندگی میکند، مانند دانهای که باید چندی زیر زمین بماند تا به ثمر برسد و برکت بدهد. حتی مادرش از او دور است (مانند موسی) و گاوی او را در کودکی شیر میدهد. پس از آنکه به سن رشد رسید، جانش را بر کف دست مینهد و به هم دستی کاوه بر ضد ضحاک بپای میخیزد.اتحاد این دو اتحاد عجیبی است، اتحاد جوانک مطرودی است با آهنگری بینوا، بر ضد بزرگترین قدرت زمان.
ولی سرانجام فریدون توفیق مییابد، زیرا دیگر وقت آن است که نیکی بر بدی فائق آید. خوبی فریدون در چیست؟ نخست در آن است که نماینده شرّ یعنی ضحّاک ماردوش را از میان بر میدارد. پس از آمدن او و رفتن ضحاک، زمانه بیاندوه میشود و مردم راه ایزدی در پیش میگیرند و دل از داوریها میپردازند، یعنی اختلافهای خود را کنار میگذارند ، و فرزانگان شادمان میشوند.
🔺روش فریدون در پادشاهی آن است که گرد کشور میگردد و هر جای ناآبادی را که دید آباد میکند و هر بیدادی وجود داشت در رفع آن می کوشد (42-45). بدینگونه در زمان او کشور خرم میشود و به جای علفهای هرزه سرو و گلبن می روید. (داستان فریدون 4-46)
🔻فریدون برای حفظ آیین و احترام به عدالت، حتی ابا ندارد که با فرزندان خود جنگ کند، از این رو منوچهر را به نبرد با سلم و تور که گناهکار هستند بر میانگیزد و چون این دو کشته میشوند، گرچه در مرگ آنها داغدار است، خشنود است که سرانجام بد کننده به کیفر خود رسیده و عدالت اجرا شده است. شاهنامه، بزرگی فریدون را در داد و دهش او میداند. بنظر او هر کسی که چنین رفتار کند، خود فریدونی است. بهترین وصفی را که درباره انسانی بتوان کرد دربارهٔ او آمده:
جهان را چو باران به بایستگی روان را چو دانش به شایستگی (1)
(داستان ضحاک - 118)
🔺و خود فریدون انسان خوب را چنین میداند، آنجا که صفت شایستگی توصیف می کند:
ازیرا که پروردهٔ پادشا نباشد که باشد مگر پارسا
سخنگوی و روشندل و پاک بین
به کاری که پیش آیدش پیشبین
زبان راستی را بیاراسته خرد خواسته، گنج نا خواسته
(داستان فریدون 158-610)
***
و زندگی خود او چنین خلاصه شده است که «همه نیکنامی بدو راستی»
🔺🔻🔺
ادامه دارد...
@sobhosher
دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
بهر چهارم
🔸شاهنامه چکیده فرهنگ و فرزانگی ایران پیش از اسلام است و تنها در این کتاب است که ما میتوانیم به ذخیرهای از تجربهها و آموخته های پدران خود در طی نزدیک دو هزار سال دست یابیم.
🔹در نظر این گذشتگان، مانند امروز، افراد بشر به دارا و ندار و متجدد وعقب مانده و روشنفکر و تاریک فکر تقسیم نمیشدند، آدمهای خوب بودند و آدمهای بد. آدم های خوب کسانی بودند که به مردانگی و درست پیمانی و نیک نامی و نجابت و شرم و غیرت پایبند بودند و آن قدر پایبند بودند که حاضربودند جان خود را بدهند و از این اصول دست بر ندارند. آدمهای بد عکس اینها بودند.زندگی آنها سرمشق نکوکاری قرار گرفته و در نبردی که بشریت برای پیروز کردن خوبی بر بدی در پیش داشته است، وظیفهٔ پیشآهنگی بر عهدهٔ آنان نهاده شده بوده.
🔸ایران قدیم هر وقت خواسته است مثال روشنی از زندگی شایسته و رستگار عرضه کند این کسان را در برابر نظر آورده، هیچگاه از یاد آنان غافل نشده و همواره آنان را به عنوان منبعی از امید و نیرو و تسّلی خاطر شناخته است.
🔺از اين پس ، هر روز از يك انسان خوب شاهنامه یاد میکنیم:
١: #فريدون
نخستین این انسان های خوب فریدون است که او را (فریدون فرّخ) خواندهاند.
🔻این مرد که زندگی شگفتآوری دارد، مدتی در خفا زندگی میکند، مانند دانهای که باید چندی زیر زمین بماند تا به ثمر برسد و برکت بدهد. حتی مادرش از او دور است (مانند موسی) و گاوی او را در کودکی شیر میدهد. پس از آنکه به سن رشد رسید، جانش را بر کف دست مینهد و به هم دستی کاوه بر ضد ضحاک بپای میخیزد.اتحاد این دو اتحاد عجیبی است، اتحاد جوانک مطرودی است با آهنگری بینوا، بر ضد بزرگترین قدرت زمان.
ولی سرانجام فریدون توفیق مییابد، زیرا دیگر وقت آن است که نیکی بر بدی فائق آید. خوبی فریدون در چیست؟ نخست در آن است که نماینده شرّ یعنی ضحّاک ماردوش را از میان بر میدارد. پس از آمدن او و رفتن ضحاک، زمانه بیاندوه میشود و مردم راه ایزدی در پیش میگیرند و دل از داوریها میپردازند، یعنی اختلافهای خود را کنار میگذارند ، و فرزانگان شادمان میشوند.
🔺روش فریدون در پادشاهی آن است که گرد کشور میگردد و هر جای ناآبادی را که دید آباد میکند و هر بیدادی وجود داشت در رفع آن می کوشد (42-45). بدینگونه در زمان او کشور خرم میشود و به جای علفهای هرزه سرو و گلبن می روید. (داستان فریدون 4-46)
🔻فریدون برای حفظ آیین و احترام به عدالت، حتی ابا ندارد که با فرزندان خود جنگ کند، از این رو منوچهر را به نبرد با سلم و تور که گناهکار هستند بر میانگیزد و چون این دو کشته میشوند، گرچه در مرگ آنها داغدار است، خشنود است که سرانجام بد کننده به کیفر خود رسیده و عدالت اجرا شده است. شاهنامه، بزرگی فریدون را در داد و دهش او میداند. بنظر او هر کسی که چنین رفتار کند، خود فریدونی است. بهترین وصفی را که درباره انسانی بتوان کرد دربارهٔ او آمده:
جهان را چو باران به بایستگی روان را چو دانش به شایستگی (1)
(داستان ضحاک - 118)
🔺و خود فریدون انسان خوب را چنین میداند، آنجا که صفت شایستگی توصیف می کند:
ازیرا که پروردهٔ پادشا نباشد که باشد مگر پارسا
سخنگوی و روشندل و پاک بین
به کاری که پیش آیدش پیشبین
زبان راستی را بیاراسته خرد خواسته، گنج نا خواسته
(داستان فریدون 158-610)
***
و زندگی خود او چنین خلاصه شده است که «همه نیکنامی بدو راستی»
🔺🔻🔺
ادامه دارد...
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_به_لالایی
#زال و #رودابه
به کابل رفت زال زر
بدو رودابه شد هم بر
برفت آرام و هوش از زال
دژم شد سام فرخ فال
که بد *مهراب ، تازی خو
از آن سو ، سام ، چاره جو
پسر را نزد شاهنشاه
روانه کرد ، خواهش خواه
منوچهر آفرین خواندش
کنار خویش بنشاندش
برآورد آرزوی او
بیفزود آبروی او
بخواب ای جان شیرینم
ز رویت بوسه میچینم
سروده: #محمدناصرمودودی
آواى: #مريم_رضوى
پانوشت:
*مهراب از نژاد تازى بود
@sobhosher
#زال و #رودابه
به کابل رفت زال زر
بدو رودابه شد هم بر
برفت آرام و هوش از زال
دژم شد سام فرخ فال
که بد *مهراب ، تازی خو
از آن سو ، سام ، چاره جو
پسر را نزد شاهنشاه
روانه کرد ، خواهش خواه
منوچهر آفرین خواندش
کنار خویش بنشاندش
برآورد آرزوی او
بیفزود آبروی او
بخواب ای جان شیرینم
ز رویت بوسه میچینم
سروده: #محمدناصرمودودی
آواى: #مريم_رضوى
پانوشت:
*مهراب از نژاد تازى بود
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🌿🌸🍂
آدمهای بهاری
چه میکنید با برگی که خزان دوست بدارد؟
چه میکنید با پروانهیی که به آب میافتد؟
از سر هر انگشت
پروانهیی پریدهست.
پروانهی کدام انگشت تشنه بود؟
پروانهی کدام انگشت به آب میمیرد؟
من بارها اندیشیدهام
من خزان و برف را پیاده پیمودهام
پیشانی بر پای بهار سودهام
که معیار شما نیست.
آدمهای بهاری.
برگ خشک که از خود راندید
شاید عزیزترین برگ فصل باشد
بر این آب سپید
شاید آخرین امید پروانه باشد.🦋🍂
🌸🍃
سروده: #بیژن_الهی
صدا: #مريم_رضوى
موسيقى: ديويد آركنستون
The water fairy
@sobhosher
آدمهای بهاری
چه میکنید با برگی که خزان دوست بدارد؟
چه میکنید با پروانهیی که به آب میافتد؟
از سر هر انگشت
پروانهیی پریدهست.
پروانهی کدام انگشت تشنه بود؟
پروانهی کدام انگشت به آب میمیرد؟
من بارها اندیشیدهام
من خزان و برف را پیاده پیمودهام
پیشانی بر پای بهار سودهام
که معیار شما نیست.
آدمهای بهاری.
برگ خشک که از خود راندید
شاید عزیزترین برگ فصل باشد
بر این آب سپید
شاید آخرین امید پروانه باشد.🦋🍂
🌸🍃
سروده: #بیژن_الهی
صدا: #مريم_رضوى
موسيقى: ديويد آركنستون
The water fairy
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#انسان_خوب در #شاهنامه
دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
بهر پنجم
🔸 #ایرج:
ایرج پسر سوم فریدون است. چون ایرج آراستگی بیشتری دارد و در نزد پدر عزیزتر است، برادرانش بر او رشک میبرند و او را بیگناه از میان برمیدارند. خوبی ایرج در این است که درست بر خلاف برادران، مرد صلح است و به #نیکی و #بیآزاری گرایش دارد. این صفات از او سیمائی ساخته است شبیه به شاهزاده پیامبر مآبی چون بودا. وقتی سلم و تور قصد جانش میکنند، میگوید:
🔻نه پادشاهی میخواهد و نه تخت، نه ایران و نه خاور و نه چین. زندگی گه فرجامش مرگ باشد قابل دل بستن نیست! میگوید که حاضر است از همه چیز دست بکشد و در گوشهای انزوا گیرد و نان خود را با کارکردن بهدست آورد. این دو بیت معروف از قول او آورده شده است:
پسندی و همداستانی کنی که جانداری و جانستانی کنی
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
(داستان فریدون 524-525)
🔹خوبی ایرج در برابر بدی سلم و تور قرار گرفته است، همانگونه که خوبی فریدون در برابر ضحاک بود. در بیان علتهایی که کینه سلم و تور را نسبت به ایرج بر میانگیزد، یکی هم این است که میبینند سپاهیانشان به او تمایل پیدا کردهاند، این سپاهیان که جزو مردم عادی بودند، تشخیص داده بودند که او با برادرانش فرق دارد:
به ایرج نگه کرد یکسر سپاه
که او بُد سزاوار تخت و کلاه
بی آرامشان شد دل از مهر اوی دل از مهر و دیده پر از چهر اوی
در میان آنها پچپچ میافتد:
سپاه پراکنده شد جفت جفت همه نام ایرج بُد اندر نهفت
که این است سزاوار شاهنشهی جز این را مبادا کلاه مهی
🔸بر اثر همین خوی #صلح_طلبی است که وی بدون سپاه و محافظ به نزد برادران کینهور میرود. میخواهد دشمنی آنان را با نرم خویی و مهر زایل کند. رفتار او شیوهٔ عدم خشونت گاندی را بهیاد میآورد.
هنگامی که پدر فرزندانش را آزمایش میکند، تنها ایرج از بوته آزمایش سربلند بیرون میآید، مردی است معتدل، هم «با شتاب است و هم با درنگ».
فریدون در حق او میگوید:
ز خاک و ز آتش میانه گزید چنانک از ره هوشیاران سزید
دلیر و جوان و هشیوار بود به گیتی جز او را نباید ستود
(274-275)
🔺🔻🔺
ادامه دارد...
@sobhosher
دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
بهر پنجم
🔸 #ایرج:
ایرج پسر سوم فریدون است. چون ایرج آراستگی بیشتری دارد و در نزد پدر عزیزتر است، برادرانش بر او رشک میبرند و او را بیگناه از میان برمیدارند. خوبی ایرج در این است که درست بر خلاف برادران، مرد صلح است و به #نیکی و #بیآزاری گرایش دارد. این صفات از او سیمائی ساخته است شبیه به شاهزاده پیامبر مآبی چون بودا. وقتی سلم و تور قصد جانش میکنند، میگوید:
🔻نه پادشاهی میخواهد و نه تخت، نه ایران و نه خاور و نه چین. زندگی گه فرجامش مرگ باشد قابل دل بستن نیست! میگوید که حاضر است از همه چیز دست بکشد و در گوشهای انزوا گیرد و نان خود را با کارکردن بهدست آورد. این دو بیت معروف از قول او آورده شده است:
پسندی و همداستانی کنی که جانداری و جانستانی کنی
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
(داستان فریدون 524-525)
🔹خوبی ایرج در برابر بدی سلم و تور قرار گرفته است، همانگونه که خوبی فریدون در برابر ضحاک بود. در بیان علتهایی که کینه سلم و تور را نسبت به ایرج بر میانگیزد، یکی هم این است که میبینند سپاهیانشان به او تمایل پیدا کردهاند، این سپاهیان که جزو مردم عادی بودند، تشخیص داده بودند که او با برادرانش فرق دارد:
به ایرج نگه کرد یکسر سپاه
که او بُد سزاوار تخت و کلاه
بی آرامشان شد دل از مهر اوی دل از مهر و دیده پر از چهر اوی
در میان آنها پچپچ میافتد:
سپاه پراکنده شد جفت جفت همه نام ایرج بُد اندر نهفت
که این است سزاوار شاهنشهی جز این را مبادا کلاه مهی
🔸بر اثر همین خوی #صلح_طلبی است که وی بدون سپاه و محافظ به نزد برادران کینهور میرود. میخواهد دشمنی آنان را با نرم خویی و مهر زایل کند. رفتار او شیوهٔ عدم خشونت گاندی را بهیاد میآورد.
هنگامی که پدر فرزندانش را آزمایش میکند، تنها ایرج از بوته آزمایش سربلند بیرون میآید، مردی است معتدل، هم «با شتاب است و هم با درنگ».
فریدون در حق او میگوید:
ز خاک و ز آتش میانه گزید چنانک از ره هوشیاران سزید
دلیر و جوان و هشیوار بود به گیتی جز او را نباید ستود
(274-275)
🔺🔻🔺
ادامه دارد...
@sobhosher
https://t.me/sobhosher/874
👆🏻👆🏻 لينك بخش كردن فريدون جهان را
پيش و پس اين فايل ميتوانيد بخشهاى ديگر مربوط به داستان ايرج را بشنويد
👆🏻👆🏻 لينك بخش كردن فريدون جهان را
پيش و پس اين فايل ميتوانيد بخشهاى ديگر مربوط به داستان ايرج را بشنويد
Telegram
صبح و شعر
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه #حماسه_ملی_ایران
سروده: #حکیم_فردوسی توسی
خوانش :استاد #شهریار_قاسمی
🌸 درود
سهم لحظه هاتان دلچسب 🙏
@sobhosher
شاهنامه #حماسه_ملی_ایران
سروده: #حکیم_فردوسی توسی
خوانش :استاد #شهریار_قاسمی
🌸 درود
سهم لحظه هاتان دلچسب 🙏
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_به_لالایی
#زادن_رستم
لالا زین جفت و زین پیمان
برآمد رستم دستان
به بالا شیر و نیرو فیل
به رخ خورشید و گیسو *نیل
به کودک سالگی با مشت
بزد پیل *ژیان را کشت
دژ کوه سپند آنگاه
ز پی برکند همچون کاه
چراغ پهلوانان شد
امید زال و ایران شد
بخواب ای *شرزه شیر من
به پیری دستگیر من
سروده: #محمدناصرمودودی
آواى: #مريم_رضوى
پانوشت:
*نيل: سياه رنگ
*ژيان: بزرگ و خشمگين
*شرزه: با ابهت و قدرتمند ، ترسناك
@sobhosher
#زادن_رستم
لالا زین جفت و زین پیمان
برآمد رستم دستان
به بالا شیر و نیرو فیل
به رخ خورشید و گیسو *نیل
به کودک سالگی با مشت
بزد پیل *ژیان را کشت
دژ کوه سپند آنگاه
ز پی برکند همچون کاه
چراغ پهلوانان شد
امید زال و ایران شد
بخواب ای *شرزه شیر من
به پیری دستگیر من
سروده: #محمدناصرمودودی
آواى: #مريم_رضوى
پانوشت:
*نيل: سياه رنگ
*ژيان: بزرگ و خشمگين
*شرزه: با ابهت و قدرتمند ، ترسناك
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🍃🌿
🌸
🍃صبح به خیر های تو،
بوی بهار، می دهند!
تازه و دوست داشتنی ...
سروده:#عرفان_یزدانی
صدا: #مریم_رضوی
موسیقی: #Feelings
#Acker_Bilk
@sobhosher
🌸
🍃صبح به خیر های تو،
بوی بهار، می دهند!
تازه و دوست داشتنی ...
سروده:#عرفان_یزدانی
صدا: #مریم_رضوی
موسیقی: #Feelings
#Acker_Bilk
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#انسان_خوب در #شاهنامه
دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
بهر ششم
🔸 #سیاوش.
🔻سیاوش بهسبب اختلافی که با پدرش کاووس پیدا میکند به افراسیاب پادشاه توران که دشمن ایران است پناهنده میشود.
اختلاف آنها دو موجب دارد:
🔺یکی سودابه زن پادشاه است که به او نظر ناپاک دارد و چون وی به خواهشش تن در نمیدهد، به دسیسه و تحریک بر ضد او می پردازد، و کاووس گرچه بر بیگناهی پسرش واقف است، جانب سودابه را از دست نمینهد.
🔻دوم، جنگ با افراسیاب. در جنگی که بین ایران و توران درگرفته، سیاوش به افراسیاب قول آشتی داده است، ولی پدر موافق نیست. شاهزاده چون حاضر نیست که پا بر سر پیمان خود نهد، چارهای جز این نمیبیند که از ایران دور شود و به توران پناه برد.
🔹در توران زمین نخست او را با مهربانی و احترام میپذیرند، لیکن پس از چندی، حسودان و بدخواهان، افراسیاب را نسبت به او بدبین می کنند و در نتیجه، شاهزاده در اوج جوانی کشته میشود.
سیاوش نیز مانند ایرج فدای خوبی و #صلح_جویی و برازندگی خود میگردد و مانند ایرج از مردم توران کسانی که او را میبینند و میشناسند، به او گرایش پیدا میکنند، و همین خود موجب تازهای برای تسریع در کشتن او میشود. سیاوش از همهٔ مردان شاهنامه آراستهتر است، در دلیری و زیبائی و جوانمردی و فرهنگ هیچکس به پایهٔ او نمیرسد.
🔸رفتار او در خاک بیگانه با متانت و بزرگ منشی همراه است. رستم پس از مرگش در حق او میگوید:
ز شاهان کسی چون سیاوش نبود چو او راد و آزاد و خامُش نبود
چو بر گاه بودی بهاران بُدی
به بزم افسر شهریاران بُدی
به رزم اندرون شیر و ببر و پلنگ ندیده است کسی همچو او تیز چنگ
( مرگ سیاوش 51-54)
🔹رستم که تربیت او را بر عهده داشته هم به او آئین رزم میآموزد و هم آئین بزم ( نشستنگه و مجلس میگسار)، همچنین تشخیص خوب از بد و داد از بیداد، و آئین سخن گفتن و فرمانروائی را (85-90) و اینها چیزهائی بودهاند که یک شاهزاده میبایست فرا گیرد.
اگر سیاوش بی هیچ مقاومتی تن به کشته شدن میدهد، برای آن است که نمیخواهد با افراسیاب که پادشاه و پدرزن و میزبان اوست به پیکار پردازد.
برای او هم امکان جنگیدن هست و هم امکان فرار، ولی به هیچیک توسل نمیجوید، و در وضعی شبیه به وضع ایرج، و با روحیه ای سقراط وار به مرگ تسلیم می شود نظر او نیز آن است که از سرنوشت راه گریزی نیست.
🔺🔻🔺
ادامه دارد...
@sobhosher
دکتر #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
بهر ششم
🔸 #سیاوش.
🔻سیاوش بهسبب اختلافی که با پدرش کاووس پیدا میکند به افراسیاب پادشاه توران که دشمن ایران است پناهنده میشود.
اختلاف آنها دو موجب دارد:
🔺یکی سودابه زن پادشاه است که به او نظر ناپاک دارد و چون وی به خواهشش تن در نمیدهد، به دسیسه و تحریک بر ضد او می پردازد، و کاووس گرچه بر بیگناهی پسرش واقف است، جانب سودابه را از دست نمینهد.
🔻دوم، جنگ با افراسیاب. در جنگی که بین ایران و توران درگرفته، سیاوش به افراسیاب قول آشتی داده است، ولی پدر موافق نیست. شاهزاده چون حاضر نیست که پا بر سر پیمان خود نهد، چارهای جز این نمیبیند که از ایران دور شود و به توران پناه برد.
🔹در توران زمین نخست او را با مهربانی و احترام میپذیرند، لیکن پس از چندی، حسودان و بدخواهان، افراسیاب را نسبت به او بدبین می کنند و در نتیجه، شاهزاده در اوج جوانی کشته میشود.
سیاوش نیز مانند ایرج فدای خوبی و #صلح_جویی و برازندگی خود میگردد و مانند ایرج از مردم توران کسانی که او را میبینند و میشناسند، به او گرایش پیدا میکنند، و همین خود موجب تازهای برای تسریع در کشتن او میشود. سیاوش از همهٔ مردان شاهنامه آراستهتر است، در دلیری و زیبائی و جوانمردی و فرهنگ هیچکس به پایهٔ او نمیرسد.
🔸رفتار او در خاک بیگانه با متانت و بزرگ منشی همراه است. رستم پس از مرگش در حق او میگوید:
ز شاهان کسی چون سیاوش نبود چو او راد و آزاد و خامُش نبود
چو بر گاه بودی بهاران بُدی
به بزم افسر شهریاران بُدی
به رزم اندرون شیر و ببر و پلنگ ندیده است کسی همچو او تیز چنگ
( مرگ سیاوش 51-54)
🔹رستم که تربیت او را بر عهده داشته هم به او آئین رزم میآموزد و هم آئین بزم ( نشستنگه و مجلس میگسار)، همچنین تشخیص خوب از بد و داد از بیداد، و آئین سخن گفتن و فرمانروائی را (85-90) و اینها چیزهائی بودهاند که یک شاهزاده میبایست فرا گیرد.
اگر سیاوش بی هیچ مقاومتی تن به کشته شدن میدهد، برای آن است که نمیخواهد با افراسیاب که پادشاه و پدرزن و میزبان اوست به پیکار پردازد.
برای او هم امکان جنگیدن هست و هم امکان فرار، ولی به هیچیک توسل نمیجوید، و در وضعی شبیه به وضع ایرج، و با روحیه ای سقراط وار به مرگ تسلیم می شود نظر او نیز آن است که از سرنوشت راه گریزی نیست.
🔺🔻🔺
ادامه دارد...
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_به_لالایی
#پایان پیشدادیان ، آغاز کیانیان*
لالا نوذر چو شد تابان
بیامد لشکر از توران*
ز نوذر باژگون شد بخت
بکشت افراسیابش سخت
پس از او #زو* نهاد افسر
نماند از پشت او مهتر
برآمد #کی_قباد* آنگاه
دوباره تاخت توران شاه
چو او پیمان خود بشکست
*تهمتن رخش را زین بست
بکوبیدش چنان بر سر
که شد بی تاب و بی افسر
بخواب آرام جان من
بخواب ای پهلوان من
سروده: #محمدناصرمودودی
آواى: #مريم_رضوى
پانوشت:
*توران : سرزمينى سمت شرق و شمال شرق كه فريدون به پسرش تور بخشيد.
*زو آخرين پادشاه پيشدادى
*كيانيان، كسانى كه پس از پيشداديان در ايران به حكومت رسيدند. كى به معنى دانشمند و حكيم است.
*كى قباد ، موسس سلسله كيانيان است.
تهمتن: رستم پهلوان
@sobhosher
#پایان پیشدادیان ، آغاز کیانیان*
لالا نوذر چو شد تابان
بیامد لشکر از توران*
ز نوذر باژگون شد بخت
بکشت افراسیابش سخت
پس از او #زو* نهاد افسر
نماند از پشت او مهتر
برآمد #کی_قباد* آنگاه
دوباره تاخت توران شاه
چو او پیمان خود بشکست
*تهمتن رخش را زین بست
بکوبیدش چنان بر سر
که شد بی تاب و بی افسر
بخواب آرام جان من
بخواب ای پهلوان من
سروده: #محمدناصرمودودی
آواى: #مريم_رضوى
پانوشت:
*توران : سرزمينى سمت شرق و شمال شرق كه فريدون به پسرش تور بخشيد.
*زو آخرين پادشاه پيشدادى
*كيانيان، كسانى كه پس از پيشداديان در ايران به حكومت رسيدند. كى به معنى دانشمند و حكيم است.
*كى قباد ، موسس سلسله كيانيان است.
تهمتن: رستم پهلوان
@sobhosher
Telegram
attach 📎