صبح و شعر
649 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
صبح و شعر
#تهران #دزاشيب خانه نيما يوشيج @My_BeautifulIran @sobhosher
یادبود نیما یوشیج در دانشکده ی هنرهای زیبا - 17 بهمن 47 از طرف کانون نویسندگان ایران -
ماحصلِ سخنانی که آل احمد در جوابِ سئوالِ حضّار و دانشجویانِ مجلس گفت چنین بود: ... در زندگیِ خصوصی، من همیشه نیما را به صورت گاندی می دیدم. به علتِ وجودِ او بود که من و عیالم رفتیم آن بالا، شمیران، و خانه دار شدیم. اگر نیما آنجا زندگی نمی کرد، شاید ما هم الان آنجا نبودیم. (مجله آرش – شماره 19مهر1357 )

سیمین دانشور: می دانید نیما همسایه ی ما بود. اساساً ما به خاطرِ نیما و همجواری با او، این خانه را ساختیم (یعنی جلال ساخت). برای عالیه خانم، همسر نیما، سخت بود که هر شب دورِ نیما جمع بشوند و او هم بخواهد پذیرایی کند. به همین جهت نیما به خانه ی ما می آمد. ... من وقتی که خانمِ نیما را با آن همه گرفتاری و درگیری می دیدم، دلم خون می شد. او ناچار بود سَحَر پا شود، غذا درست کند، برای ظهرِ نیما و خودش و شراگیم (پسرشان). توی برفِ زمستانی، قابلمه ی غذا در دست، از تجریش بچه را تا مدرسه ی سَن لویی برساند و بعد برود بانک ملی، کار و تأمینِ معاش کند. عصر خریدِ خانه را بکند و بچه را از مدرسه بیاورد و با وسایلِ نقلیه ی محدودِ آن وقت ها، خود را از شهر به تجریش برساند و تازه شامِ شب فراهم کند.» (هنر و ادبیات امروز (گفت و شنودی با پرویز ناتل خانلری و سیمین دانشور) - ناصر حریری – کتابسرای بابل – 1366 – ص 48)

«امشب، شب جمعه به منزل آل احمد رفتم بعد از مدت ها که همسایه بودیم. آل احمد خبر داد عکس رنگین مرا در پشت جلد مجله ی خوشه که باعث بر افتخارات من است، در میان ملتی که مرا با تنگدستی نگه داشت و من با خرج خودم نمردم. جمعه شب گویا - اول خرداد 1336» (یادداشت های روزانه نیما یوشیج – شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، 1387، چاپ اول، ص 256)

خانه ی مسکونی ما در حالی که سالی سه ماه در تهران نباشیم، خانه ی ییلاقی است. معتضدی امشب می گفت سالی سه چهار هزار تومان، چهار اطاق ییلاقی در شمیران کرایه دارد. به دست هم نمی آید. در اواخر اردیبهشت هستیم. من که اطلاعی از این امور ندارم. شب 29 اردیبهشت 1335 – (یادداشت های روزانه نیما یوشیج – شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، 1387، چاپ اول، ص 247)

شهریار می گوید: «آنقدر با هم اخت شده بودیم که اغلب هر روز همدیگر را می دیدیم تا اینکه از تهران به شمیران رفت و آنجا ساکن شد. راهمان دور شد، اما باز اغلب یکدیگر را می دیدیم. 1337» (یادداشت های روزانه نیما یوشیج – شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، 1387، چاپ اول، ص 336)

فریدون مشیری: «من از همان جوانی با نیما که پدرِ شعرِ نو خوانده می شد، آشنا بودم. چندین بار به خانه اش، انتهای جاده ی قدیمِ شمیران، کوچه ی فردوسی رفته بودم. (شعر شفا دهنده ی روان است، و هم بیدار کننده ی وجدان ـ گفتگو با فریدون مشیری توسط شاهرخ تویسرکانی - مجله دنیای سخن / شماره 85 / اردیبهشت و خرداد 1378 / ص 22- 28)

در زمان مدیریت جناب آقای پازوکی مدیر وقت میراث فرهنگی تهران با شهرداری منطقه یک در این مورد مذاکراتی انجام شده و حتی جناب آقای رسول خادم» ، رئیس کمیسیون وقت فرهنگى شوراى اسلامى شهر تهران پیگیر امور بوده اند. اینجانب نیز در مذاکره ای که با جناب آقای مسجدجامعی در مورد خانه نیما داشته ام پیگیری هایی نموده و طی نامه های فراوانی که به ریاست جمهوری و مدیران وقت سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور نوشته ام، از اهمیت این خانه که می تواند خانه – موزه شعر نوین ایران، درخواست آزادسازی و اقدام شایسته نسبت به این مکان ارزشمند را نموده ام.

امروز هم باتوجه به مدیریت جناب آقای دکتر نجفی، شهردار تهران و حضور آقایان احمد مسجدجامعی و دکتر حجت و خلیل آبادی به عنوان رئیس کمیته میراث فرهنگی شورای شهر تهران که از اهالی فرهنگ، ادب و متولیان میراث فرهنگی کشور بوده اند، شایسته نخواهد بود تا این بنا از فهرست آثار ملی ایران خارج شده و تخریب شود. طی روزهای اخیر هم با ارسال نامه به مدیران ارشد و مسئولانی که می توانند در حفظ و نگهداری این مکان ارزشمند نقش داشته باشند، گزارشی مربوط به این خانه و ضرورت حفظ و نگهداری آن نوشته شد.

امیدواریم فرزندان معنوی نیما و دوستداران شعر امروز نسبت به حفظ خانه نیما و ضرورت بازسازی آن در جهت ایجاد خانه-موزه شعر نوین ایران و تبدیل خیابان دزاشیب به قطب فرهنگی شعر و ادبیات نوین ایران همت نمایند.🙏🏻💐

@sobhosher
Forwarded from صبح و شعر
🍂🍁
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر #حافظ شیرین سخن ترانه توست

از آخرين شنبه پاييز با حافظ خوانى استاد #على_گلزاده به پيشواز بهار ميرويم 🌸🌸
همراه مان باشيد 💐
هر #شنبه غزل زيبايى از #حافظ_شيرازى

عكس از : #عليرضاايرانمهر

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
غزل: حضرت #حافظ
آواى: استاد #علی_گلزاده
💐
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم



#حافظ به استقبال غزل زیر ( از #سعدی ) رفته است
غزل ۳۷۱
من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همچنين #اوحدی_مراغه_اى :
اى كه رفتى و نرفتى نفسى از يادم
خاك پاى تو چو گشتم چه دهى بر بادم
ديوان٢٦٤
همچنين #ناصربخارائى:
سرو را ديدم و بالاى تو آمد يادم
ذكر گل كردم و در فكر رخت افتادم

اشاره اى به زيبايى هاى اين غزل
🔺
*زلف برباد مده تا ندهی بربادم
هردوبرباد دادن است اما آن کجا واین کجا
*نازبنیاد مکن تا نَکَنی بنیادم
آن بنیادکردن به معنی پی وریشه گذاشتن
این بنیاد کندن است به معنی ریشه وپی کندن ، آن ساختن است واین خراب کردن
*می مخوربا همه کس تا نخورم خون جگر
هردوخوردنیست وهردوقرمزرنگ
سرمکش تا نکشد سربفلک فریادم
هردوسرکشی است
🔻
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
رزم رستم با ساوه و گهار ٢
آوای: استاد #شهریار_قاسمی

درود
دمادم دلت شاد و سرت سبز

💐🙏
@sobhosher
#رنگ در #شاهنامه

رنگ #سراپرده ها
سهراب در پی رستم است. هجیر اسیر را برفراز سپاه ایران ، آن جا که سران خیمه زده اند می آورد و با گفتن رنگ هر سراپرده ، نام صاحب سراپرده را از او می پرسد. این داستان نمودار زیبایی از طیف رنگ در شاهنامه است.
بگو کان سراپرده ی هـفت رنـگ بـدو انـدرون خـیـمـه هـای پـلـنگ
به قلب سپاه اندرون جای کیست؟ ز گـردان ایـران ورا نـام چیست؟

رنگ های به کار رفته در این داستان به نوعی نشان دهنده ی شخصيت و مقام صاحبان سراپردهها است.

🌈رنگ سراپرده ی #کاووس کی: هفت رنگ
🔸کیکاووس پادشاهی است زیاده خواه با آرزوهایی تمام نشدنی که خود را برتر از جمشید و کیقباد می داند. سه آرزوی بزرگ او فرمان روایی بر جهان ، پرواز در آسمان و وصال سودابه است.

سراپرده ی #طوس: سیاه⚫️
رنگ سراپرده های #گودرز و #گراز: سرخ🔴

رنگ سراپرده ی #رستم: سبز💚
فردوسی هیچ گاه از رنگ سراپرده ی فرّ آزادگان ، #گیو گشوادگان یاد نمی کند
رنگ سراپرده ی #فریبرز: سپید⚪️

ادامه دارد...

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
خاقان چين
آوای: استاد #شهریار_قاسمی

درود
ز عشق سامان بگيرد لحظه هايت

💐🙏
@sobhosher
#رنگ در #شاهنامه 🌈
#رنگ_سياه
⚫️
🔳 »سياه، تيره ترين رنگ است و در واقع خود را نفي ميكند. سياه نمايانگر مرز مطلقي است كه در فراسوي آن زندگي متوقف ميگردد و بيان كننده فكر پوچي و نابودي است. سياه به معناي »نه« بوده و نقطه مقابل آن »بله« رنگ سفيد است.

🌏در اساطير زردشتي جهان به سه بخش تقسيم ميشود: جهان #برين يا جهان روشني كه جهان #هرمزد است، جهان #زيرين يا جهان تاريكي كه جهان #اهريمن است و فضاي #تهي ميان اين دو جهان.«
و اهريمن آفريدگان خويش را در همان تاريكي به تن سياه ميآفريند).
تيشتر (الهه ماه تير) كه ايزد سپيد باران آور است هنگامي كه با ديو »اپوش« رو به رو ميشود او را در هيأت اسبي سياه و ترسناك ميبيند»

📖در شاهنامه فردوسي ٦٦٨بار به رنگ سياه اشاره شده است كه ٤٥٨ بار با واژه سياه و بقيه با واژه هايي چون آبنوس، قير، قار، مشك، پر زاغ، ديزه، شبرنگ، شبگون و... بيان شده است كه ميتوان واژه تيره )٤٤٣بار(و واژة تاريك)٥٢ بار( را نيز بر آن افزود.

▪️#فردوسي بيش از ٨٠ بار از رنگ واژه سياه براي نشان دادن انبوهي لشكر و توصيف دشت نبرد، استفاده كرده است، با تعبيراتي همچون سياه شدن جهان از گرد، قار شدن زمين، سياه شدن روز روشن، آبنوس شدن جهان از گرد، چادر قيرگون بر سر گرفتن از انبوهي، درياي قيرگون شدن صحرا، سياه شدن آفتاب از گرد سياه و ...
🔺🔻

وزان جايگـه ســوي قـارن سپاه
برفــتند برســان گــرد ســيـاه
(ج 4: ص 83، ب 1161)
به دژ چون خبر شد كه آمد سپاه جهان نيسـت پيـدا ز گرد سـياه
(ج 6: ص 200، ب 597)
🔺🔻
◼️در نبردهاي گسترده ايران و توران كاربرد رنگ سياه براي بيان وصف آوردگاه در مقايسه با كاربرد اين رنگ نسبت به مضامين ديگر به شكل محسوسي افزايش يافته است.

🔻🔺
سـوي رستم آمد چو كوهي سـياه
از آهـنـش ســاعـد، از آهـن كـلاه (ج 2: ص 107، ب 584)

◼️اين وصف آشكارا با وصف افراسياب همانند است. زال افراسياب را در نبرد ايران و توران اينگونه توصيف كرده است:
🔻🔺
درفشش سياه است و خفتان سياه از آهـنـش ســاعـد از آهـن كـلاه (ج 2: ص 64، ب 33
🔳 در ديدگاه فردوسي و از نگاه اسطوره ايراني، افراسياب و ديو سپيد هر دو از گروه سياهكاران اهريمني اند و كاركردي همگون دارند، از همين رو بسيار روشن است كه همسان پنداشته شوند.

ادامه دارد
@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراسم آيينى سوگوارى مردم #بوشهر به ياد جان باختگان #نفتكش_سانچى

تدوين: محمد رضا گنجى
@My_BeautifulIran
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نامه رستم به كيخسرو
آوای: استاد #شهریار_قاسمی

درود
همه شادماني، فَرهي
سزاوار تو در زندگى

💐🙏
@sobhosher
#رنگ در #شاهنامه 🌈
◼️ #رنگ_سياه

▪️در شاهنامه ١٢ بار براي توصيف ديوان و جادوگران از رنگ سياه استفاده شده است، ت تا جنبه اهريمني آنان روشنتر نموده شود؛ از جمله:
🔺🔻
بـزد چــنگ وارونـه ديــو سـياه 
دو تــا انـــدر آورد بــالاي شــاه )ج 1: ص 30، ب 35(

بـه زنجـير شـد گنده پيـري تباه
سر و موي چون برف و رنگي سياه )ج 6: ص 179، ب 2241(
🔻🔺

⚫️ فردوسي از رنگ سياه براي نشان دادن چهره شخصيتهاي منفي خود نيز بهره برده است. در شاهنامه ١٣ بار از اين رنگ براي توصيف چهره افراد استفاده شده است:
🔻🔺
و با چـهره ديو و با رنگ خاك
مبادي بـه گــيتي جـز انـدر مغاك

)ج 9: ص 33، ب 389(

فـروهشـته *لفج و برآورده *كفج
به كـردار قـير و شـبه كفـج و لفج
ج 7: ص 78، ب 1312(
🔻🔺
◾️بجز مواردي كه گفته شد رنگ سياه نزديك به ٤٠ بار براي بيان قدرت ، صلابت و
و شكوه، به ابر و كوه نسبت داده شده است، بيش از ٥٠ بار در وصف زلف و گيسو براي بيان زيبايي، بيش از ٨٠ بار براي توصيف شب و نزديك به همين مقدار براي توصيف
اشيايي چون چتر، جام، تاج، كلاه، درفش، مهد، مشك و... به كار رفته است.
🔳 درباره اشيا نيز بايد گفت، آنچه متعلق به دشمنان ايران است در رنگ، غلبه با رنگ سياه است يا به عبارتي ديگر رنگ سياه بيشتر براي توصيف اشياي دشمنان ايران كاربرد دارد، به عنوان نمونه در شاهنامه٣٥ بار درفش سياه به كار رفته است كه٤ مورد آن متعلق به ايرانيان و بقيه از آنِ نيروهاي انيراني، به ويژه تورانيان است. بيش از ٦٠ بار از رنگ سياه در تعبيرات كنايي همچون سياه شدن جهان، سياه شدن
دل، آب در چشم قير شدن، سياه شدن رخ، سياه شدن منشور و... استفاده شده است كه معمولاً حامل بار منفي است؛ از آن جمله است:
🔻🔺

تـو گردن بپيچي ز فرمان شاه
مرا تــابــش روز گـــردد ســيـاه )ج 6: ص 249، ب 524(


ببــرد ز پسـتان نخجـير شـير
شـود آب در چشمة خـويش قير )ج 3: ص 53، ب 787(


گناهش به يزدان دارنده بخش
مكن روز بر دشمن و دوست *دخش (ج 9: ص 87، ب 1331)
ادامه دارد...

*لفج: لب درشت وآويزان
كفج: آب دهان
*دخش: تاريكى

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
پاسخ كيخسرو به رستم
آوای: استاد #شهریار_قاسمی

درود
بزى شاد و خرم در اين روزگار

💐🙏
@sobhosher
#رنگ در #شاهنامه 🌈
◼️ #رنگ_سياه

⚫️ در #شاهنامه رنگ سياه گاهي جنبه كاملاً مثبت پيدا ميكند و نوعي 🤴🏼 #شكوه_شاهانه را باز ميتابد و اين موضوع به ويژه در مورد رنگ اسب پادشاهان چشمگيرتر است.
پادشاهان شاهنامه همگي #اسب_سياه دارند و سياهي در اين مورد نماد قدرت و شكوه شاهانه است.
▪️براي نمونه در جريان انتقال قدرت از #اشكانيان به #ساسانيان، ميبينيم كه اردشير، بنيانگذار اين سلسله، اسب سياه و محبوب اردوان را با خود ميبرد و اين بردن اسب سياه ميتواند نمودي از انتقال قدرت به شمار آيد. همچنين است هنگامي كه بهرام چوبين از خسروپرويز سرپيچي ميكند و در صدد گرفتن تاج و تخت خسروپرويز است، رنگ سياه به گونه اي در اسب او نمود پيدا ميكند و اسبش ابلق (سپيد و سياه) و حمايلش سياه توصيف ميشود:

قبايش سپيد و حمايــل سيــاه
همي رانــد ابلق ميــان سپــاه (ج 9: ص 20، ب 257)

🐎برخي از #اسبهاي_سياه پادشاهان در #شاهنامه
اسب #كيخسرو

به آب اندر افكند خسرو سياه
چو كشتي همي راند تا باژگاه


اسب #سياووش:

ز تير و ز ژوبين ببد خسته شاه
نگون اندر آمد ز پشت سياه

اسب #گشتاسب:
از آخر گزين كرد اسبي سياه
گرانمايه خفتان و رومي كلاه

اسب #خسروپرويز:
همــي داشت تن را ز دشمــن نگاه
ببــريــد برگستـــوان سيـــاه


⛺️خيمه، خرگاه، سراپرده، چتر و مهد برخي از پادشاهان يا وابستگان به آنان به همين دليل سياه است، از آن جمله:
سراپرده طوس:
سـراپــردهاي بركشيــده سيــاه
رده گردش اندر ز هر سو سپـــاه

چتر يزدگرد سوم:
گر آيي سر و تــاجگاهش تو راست
همان گنج و چتر سياهش تو راست

بارگاه كيخسرو:
همه بارگاهش سياه است و بس
شب و روز او را نديده است كس

📚منبع
#مقاله: كاركرد رنگ در شاهنامه فردوسي(با تكيه بر سياه و سفيد)
دكتر كاووس حسن لي؛ ليلا احمديان


@sobhosher
Channel photo updated
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
آگاهى يافتن افراسياب از شكست
آوای: استاد #شهریار_قاسمی

درود
جهانت همه مهر و لبخند

💐🙏
@sobhosher
🌍بومِ سبز دگرگوني نام‌هاى جغرافيايى ايران
(بهر نخست)
در کشوري چون ايران، که سفال ده هزار ساله ِ آن از گنج دره ِ کرمان شاه پيدا ميشود، ونمونهء شهر سازي هشت هزار ساله ي آن با کاوش هاي تپه زاغه قزوين آشکار مي شود ... نشانه ي انتقال آب در تنبوشه هاي روباز هفت هزار ساله ي چغازنبيلش دارد و لوله کشي در مدار بسته ي پنجهزار ساله و دستگاه پالايش آب چغازنبيل سه هزار و دويست ساله. . . نام‌هاي جغرافيايي آن نيز در بستر رود دراز آهنگ زمان، دگرگون مي‌شود.
وگاهگاه از صورتي به صورتي ديگر درمي‌آيند، چنانکه دريافت معني ان ها دشوار وگاهگاه ناممکن مي شود.

🔺نمونه نام هاي کهن که از ظاهر آن نمي‌توان پي به معناي آن برد
#کيگا در تهران #ژايان در نهاوند، #ِزيگ در نيشابور، #زيزيه در سقز و سنندج، #بژگان در جيرفت. . . و اينگونه نام‌ها از اندازه و شماره بيرون‌اند.

♦️نمونه‌ي نام‌هايي که ظاهر آن معنايي را بنظر مي‌آورد، اما آن معناي ظاهر درست نيست :
🔺 #تبريز است که بنا به ظاهر آن توده‌ي مردم را گمان بر اين است که در اين جا تب ريخته مي شود و داستاني نيز از زن خلفا مي گويند که تب او در اين جا ريخته شده و اگر معني اين نام درست بوده باشد مي بايد که در آن شهر هيچکس دچار تب نشود و روشن است که چنين نيست! همانند تبريز دو شهر ديگر در ايران فرهنگي موجود هست يکي تفليس و ديگري تفرش و اگر کسي را پرواي دانستن نام تبريز باشد دست کم به اين دو نام نيز توجه کند، و افزون بر اين، چند نام از روستاهاي ايران بدان مي‌ماند :
تبريزک در قزوين، تبريزک در زنجان، تفريجان در همدان و چند روستا با نام تپ رش در مراغه، سنندج، کرماشان قصر شيرين [١]...
🔻ديگر ، نام #کرمان است که ساسانيان پس از شکست نيروهاي ملي در جاي جاي ايران و از آن ميان شکست منطقه‌ي کرمان، اين نام را به کِرم هفتواد ، نسبت دادند، و اين شهر آبادان و زيبا را با آن مردمان مهربان و زبان شيرين به کرم منسوب کردند!!!
از اين نام با پژوهش ژرف تر، معني «ميهن کوهستاني» برآمد[٢]، و در داستان کرم نيز افسانه ساختگي از اردشير بابکان و بازماندگان او است براي ناچيز جلوه دادن يا اهريمني جلوه دادن کوشش مردماني که در آن مرز با ارز به کار و کوشش و آباداني مي پردازند، و از دل کوير، بهشت برمي‌آورند.
ادامه دارد...
١-نام ها همه از فرهنگ آبادي هاي ايران، دکتر لطف اله مفخم پايان
٢- بنگريد به : گزارشي پيرامون نام كرمان، فريدون جنيدي، از : کرمان شناسي، مجموعه مقالات، نشر مرکز کرمان شناسي، به کوشش : محمد علي گلاب زاده، 1369، رويه‌هاي 152 تا 173
دكتر #فريدون_جنيدى

@sobhosher