Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
رزم شنگل و رستم
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
خردمند باشى و روشن روان
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
رزم شنگل و رستم
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
خردمند باشى و روشن روان
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
نازنين دوستانم بركت باران سهم لحظه هاتان
پوزشم را براى ديركرد بپذيريد 💐🙏🏻
مهربانيتان مدام
@anahitagirl
پوزشم را براى ديركرد بپذيريد 💐🙏🏻
مهربانيتان مدام
@anahitagirl
#رنگ در #شاهنامه_فردوسى
🌈
◽️#رنگ_سپيد از رنگهاي ويژه است، برخي اصلاً آن را رنگ نميدانند. بلكه آن را نتيجه نبود
رنگها و عين بيرنگي ميدانند.
🔸در كتاب »روانشناسي و رنگها« رنگ سفيد جزءِ رنگهاي آزمون نيست و در بسياري از كتابهاي رنگ درماني رنگ سفيد را به شمار نياورده اند اما واقعيتِ آن در همنشينى ديگر رنگها كيفيتي را پديد ميآورد كه همچون رنگي مستقل خودنمايي ميكند و خصلتهاي مستقلِ آن ما را به بررسيِ شايسته فرا ميخواند. رنگ سپيد در بيشتر اسطوره ها و از آن جمله اساطير ايراني رمز برتري، معنويت و
فضيلت است و هر گاه با زرين همراه ميشود تقدسِ بيشتري مييابد. »
🌈
🔹سپيدي در بسياري از اشيا به نحو صفابخشي زيبايي را تعالي ميبخشد، چنان كه گويي فضيلتي از ذاتِ خود به آن اشيا ارزاني ميدارد. در رمزهاي آدميان، اين رنگ، نشانه بسياري از چيزهاي مؤثر و بزرگ شده است؛ همچون عصمت نوعروسان و بركت پيري ... در اسرار مذاهب نشانه بى عيبي الهي و قدرت پروردگار است ... »
🔲 در شاهنامه فردوسي رنگ واژه سپيد ٣٠٤ بار كاربرد دارد. البته مفهوم رنگ سپيد
گاهي از طريق واژه هاي ديگر بيان شده است؛
از جمله: كافور، روز، سيم، عاج، سمنخد، ماه و... و گاهي از طريق واژه هايي كه در حوزه معنايي درخشان ميگنجد؛ از جمله: تابان، تابناك، آبگون، فروزنده، تابش، خورشيدفش، چون چراغ و... . 🌈
🌜🌞از رنگ سپيد ٢٨بار براي بيان #طلوع خورشيد و ماه استفاده شده است كه ٢٥مورد درباره؛ روشن شدن روز در اثر طلوع خورشيد و ٣مورد براي طلوع ماه است، مواردي همچون:
جهان گشت چون روي رومي سپيد
جهــان شـد به ســانِ بــلور سپيد (ج 7: ص38، ب572)
چو برزد سر از چشمة شيـر شيد چو پيـدا شد آن شوشة تــاج شيد سپيــده چو برزد ز بـالا درفـش
🔹چندين بار به روز سپيد و شب سياه #قسم خورده ميشود؛ و در بسياري اوقات نيز سپيد براي روز صفت ميشود:
به روز سپيد و شب لاژورد )ج 4: ص 14، ب 97(
به روز سپيـد و شب لاژورد )ج 6: ص 234، ب 265( گشـاينـدة گنج پيش اميــد
به دادار دارنـده سـوگنــد خورد بر آشفت يك روز و سوگند خورد نمـــاينده شـب به روز سپيــد
(ج 1: ص 100، ب 346)
🔸گاهي از رنگ واژه سپيد براي ساخت #تعبيرات_كنايي استفاده ميشود، از آن جمله است:
تيره شدن روز سپيد، سپيد نبودن روز با كسي، سپيد شدن ديده، سيم دندان شدن و...
سيه گشت رخشنده روز سپيد گسستنــد پيونــد از جمشيد
ج 1: ص 49، ب 167
از اين زندگاني شدم نا اميــد سيه شد مرا بخت و روز سپيد
ج 4: ص 169، ب 844
ادامه دارد🌈
@sobhosher
🌈
◽️#رنگ_سپيد از رنگهاي ويژه است، برخي اصلاً آن را رنگ نميدانند. بلكه آن را نتيجه نبود
رنگها و عين بيرنگي ميدانند.
🔸در كتاب »روانشناسي و رنگها« رنگ سفيد جزءِ رنگهاي آزمون نيست و در بسياري از كتابهاي رنگ درماني رنگ سفيد را به شمار نياورده اند اما واقعيتِ آن در همنشينى ديگر رنگها كيفيتي را پديد ميآورد كه همچون رنگي مستقل خودنمايي ميكند و خصلتهاي مستقلِ آن ما را به بررسيِ شايسته فرا ميخواند. رنگ سپيد در بيشتر اسطوره ها و از آن جمله اساطير ايراني رمز برتري، معنويت و
فضيلت است و هر گاه با زرين همراه ميشود تقدسِ بيشتري مييابد. »
🌈
🔹سپيدي در بسياري از اشيا به نحو صفابخشي زيبايي را تعالي ميبخشد، چنان كه گويي فضيلتي از ذاتِ خود به آن اشيا ارزاني ميدارد. در رمزهاي آدميان، اين رنگ، نشانه بسياري از چيزهاي مؤثر و بزرگ شده است؛ همچون عصمت نوعروسان و بركت پيري ... در اسرار مذاهب نشانه بى عيبي الهي و قدرت پروردگار است ... »
🔲 در شاهنامه فردوسي رنگ واژه سپيد ٣٠٤ بار كاربرد دارد. البته مفهوم رنگ سپيد
گاهي از طريق واژه هاي ديگر بيان شده است؛
از جمله: كافور، روز، سيم، عاج، سمنخد، ماه و... و گاهي از طريق واژه هايي كه در حوزه معنايي درخشان ميگنجد؛ از جمله: تابان، تابناك، آبگون، فروزنده، تابش، خورشيدفش، چون چراغ و... . 🌈
🌜🌞از رنگ سپيد ٢٨بار براي بيان #طلوع خورشيد و ماه استفاده شده است كه ٢٥مورد درباره؛ روشن شدن روز در اثر طلوع خورشيد و ٣مورد براي طلوع ماه است، مواردي همچون:
جهان گشت چون روي رومي سپيد
جهــان شـد به ســانِ بــلور سپيد (ج 7: ص38، ب572)
چو برزد سر از چشمة شيـر شيد چو پيـدا شد آن شوشة تــاج شيد سپيــده چو برزد ز بـالا درفـش
🔹چندين بار به روز سپيد و شب سياه #قسم خورده ميشود؛ و در بسياري اوقات نيز سپيد براي روز صفت ميشود:
به روز سپيد و شب لاژورد )ج 4: ص 14، ب 97(
به روز سپيـد و شب لاژورد )ج 6: ص 234، ب 265( گشـاينـدة گنج پيش اميــد
به دادار دارنـده سـوگنــد خورد بر آشفت يك روز و سوگند خورد نمـــاينده شـب به روز سپيــد
(ج 1: ص 100، ب 346)
🔸گاهي از رنگ واژه سپيد براي ساخت #تعبيرات_كنايي استفاده ميشود، از آن جمله است:
تيره شدن روز سپيد، سپيد نبودن روز با كسي، سپيد شدن ديده، سيم دندان شدن و...
سيه گشت رخشنده روز سپيد گسستنــد پيونــد از جمشيد
ج 1: ص 49، ب 167
از اين زندگاني شدم نا اميــد سيه شد مرا بخت و روز سپيد
ج 4: ص 169، ب 844
ادامه دارد🌈
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
رزم رستم با ساوه و گهار ١
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
دلت از خرد خانه نور باد
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
رزم رستم با ساوه و گهار ١
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
دلت از خرد خانه نور باد
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#رنگ در #شاهنامه_فردوسى 🌈
#رنگ_سپيد 🔲
◽️از مفهوم رنگ سفيد ١١٤بار براي بيان زيبايي استفاده شده است. از اين تعداد ٩٤بار براي توصيف زنان، ١٣بار براي توصيف پادشاهان، ٨بار براي توصيف پهلوانان و مردان ديگر كاربرد داشته است و نكته جالب اين كه در هيچ كدام از اين موارد، حتي يك بار هم از واژه سپيد استفاده نشده و به جاي آن واژه هاي ديگر همچون عاج، روزگون، ماهروي، ماه ديدار، ماه چهره سمنخد، سيمينبر، نقره سيم و ... به كار رفته است.
*
پرستــار با افســر و گوشــوار
همان جعدمويانِ سيمين عـذار (ج 4: ص 300، ب 1413)
*
به رخسارگان چون سهيل يمن
بنفشـه گرفته دو برگ سمــن (ج 5: ص 19، ب 193)
*
🔻مواردي همچون: بر دختــر آمد پر از خنـده لب
٣٣ بار از مفهوم رنگ سپيد براي 🔸اشاره به رنگ حيوانات استفاده شده است: ١مورد تذرو سپيد، ٣ مورد باز سپيد، ٥ مورد پيل سپيد،٢٣ مورد اسب سپيد و ١مورد گورخر، ٢٠بار نيز از مفهوم رنگ سپيد براي توصيف اشياي مختلف همچون خيمه، جامه، پرده، درفش، شمشير، تخت و ... استفاده شده است كه معمولاً حامل بار مثبت است.
🔹٢٩بار هم از ديو سپيد نام برده شده است. سپيدي زال كه در اوايل امر اهريمنيگمان شده است و نام ديو سپيد، از موارد اندكي هستند كه رنگ سفيد را در مفهوم منفي جلوه داده اند
🔸كاربرد رنگ #سپيد به عنوان نماد
🔺كيخسرو و پيوستن او در سپيدي به جاودانگي
#كيخسرو كه در شاهنامه از
درخشانترين پادشاهان و شريفترين رهبران ايراني است و روزگاري را با زلالي و پاكروي بر قلبها فرمان رانده است و با محبوبيتي مقدس خود را در ديد ايرانيان تا جايگاه پيامبري پاكتن بالا برده است. او بر فراز فضايى رازآميز و در سپيدي فراگير به جاودانگي ميپيوندد تا از ناميرايان دين بهي باشد و براي پالايش ناپاكيها همراه با سوشيانت باز گردد.
***
چو برف از زمين بادبان بركشيد
نبـد نيزه نـــامداران پديد
يكايك به برف اندرون ماندند
ندانم بدان جاى چون ماندند
***
🔹#كيقباد و خواب ديدن بازهاى سپيد
🔻كيقباد نخستين پادشاه كياني است. او در خواب ميبيند كه دو باز سپيد از سوي ايران تاج درخشان پادشاهي را مي آورند و بر سر او مينهند. باز سپيد در اين رويداد اسطورهاي نمادي از فرهمندي و خوشبختي است و سپيدي رمز فضيلت و برتري است. رفتار باز بعدها به هماي افسانه اي نسبت داده ميشود و هما مرغ خوشبختي نام ميگيرد وروي آوري هماي سعادت از آرزوهاي فراگير همگان ميشود.
***
شهنشه چنين گفت با پهلوان
كه خوابي بديدم به روشن روان
كه از سوي ايران دو باز سپيد
يكي تاج رخشان به كردار شيد
خرامان و نازان شدندي برم
نهادندي آن تاج را بر سرم
◽️#زال و سپيدي اندام او
🔺زال، پهلواني با زايش مرموز و زندگي بيپايان است. آنجا كه حتي بزرگترين مرد شاهنامه »رستم«، تسليم مرگ ميشود، سرانجامي براي زندگي زال نيست و خبري از مرگ او در شاهنامه نداريم. بنابر فرهنگهاي فارسي زال و زروان از يك ريشه و به معني پير و صاحب موي سپيد است. هستي زال نيز نشأت گرفته از سپيدي اسطورهاي وي است. زال از آغاز، با اين نشانة سپيدي، به صورت موجودي ارائه ميشود كه با عمر جاودانهوار حماسه، پيوندي نزديك و هماهنگي عميقي مييابد. او تبلوري است از
پيرانگي دوام يابنده، آن هم از آغاز كودكي.« (مختاري، 1369: 68)
ادامه دارد
@sobhosher
#رنگ_سپيد 🔲
◽️از مفهوم رنگ سفيد ١١٤بار براي بيان زيبايي استفاده شده است. از اين تعداد ٩٤بار براي توصيف زنان، ١٣بار براي توصيف پادشاهان، ٨بار براي توصيف پهلوانان و مردان ديگر كاربرد داشته است و نكته جالب اين كه در هيچ كدام از اين موارد، حتي يك بار هم از واژه سپيد استفاده نشده و به جاي آن واژه هاي ديگر همچون عاج، روزگون، ماهروي، ماه ديدار، ماه چهره سمنخد، سيمينبر، نقره سيم و ... به كار رفته است.
*
پرستــار با افســر و گوشــوار
همان جعدمويانِ سيمين عـذار (ج 4: ص 300، ب 1413)
*
به رخسارگان چون سهيل يمن
بنفشـه گرفته دو برگ سمــن (ج 5: ص 19، ب 193)
*
🔻مواردي همچون: بر دختــر آمد پر از خنـده لب
٣٣ بار از مفهوم رنگ سپيد براي 🔸اشاره به رنگ حيوانات استفاده شده است: ١مورد تذرو سپيد، ٣ مورد باز سپيد، ٥ مورد پيل سپيد،٢٣ مورد اسب سپيد و ١مورد گورخر، ٢٠بار نيز از مفهوم رنگ سپيد براي توصيف اشياي مختلف همچون خيمه، جامه، پرده، درفش، شمشير، تخت و ... استفاده شده است كه معمولاً حامل بار مثبت است.
🔹٢٩بار هم از ديو سپيد نام برده شده است. سپيدي زال كه در اوايل امر اهريمنيگمان شده است و نام ديو سپيد، از موارد اندكي هستند كه رنگ سفيد را در مفهوم منفي جلوه داده اند
🔸كاربرد رنگ #سپيد به عنوان نماد
🔺كيخسرو و پيوستن او در سپيدي به جاودانگي
#كيخسرو كه در شاهنامه از
درخشانترين پادشاهان و شريفترين رهبران ايراني است و روزگاري را با زلالي و پاكروي بر قلبها فرمان رانده است و با محبوبيتي مقدس خود را در ديد ايرانيان تا جايگاه پيامبري پاكتن بالا برده است. او بر فراز فضايى رازآميز و در سپيدي فراگير به جاودانگي ميپيوندد تا از ناميرايان دين بهي باشد و براي پالايش ناپاكيها همراه با سوشيانت باز گردد.
***
چو برف از زمين بادبان بركشيد
نبـد نيزه نـــامداران پديد
يكايك به برف اندرون ماندند
ندانم بدان جاى چون ماندند
***
🔹#كيقباد و خواب ديدن بازهاى سپيد
🔻كيقباد نخستين پادشاه كياني است. او در خواب ميبيند كه دو باز سپيد از سوي ايران تاج درخشان پادشاهي را مي آورند و بر سر او مينهند. باز سپيد در اين رويداد اسطورهاي نمادي از فرهمندي و خوشبختي است و سپيدي رمز فضيلت و برتري است. رفتار باز بعدها به هماي افسانه اي نسبت داده ميشود و هما مرغ خوشبختي نام ميگيرد وروي آوري هماي سعادت از آرزوهاي فراگير همگان ميشود.
***
شهنشه چنين گفت با پهلوان
كه خوابي بديدم به روشن روان
كه از سوي ايران دو باز سپيد
يكي تاج رخشان به كردار شيد
خرامان و نازان شدندي برم
نهادندي آن تاج را بر سرم
◽️#زال و سپيدي اندام او
🔺زال، پهلواني با زايش مرموز و زندگي بيپايان است. آنجا كه حتي بزرگترين مرد شاهنامه »رستم«، تسليم مرگ ميشود، سرانجامي براي زندگي زال نيست و خبري از مرگ او در شاهنامه نداريم. بنابر فرهنگهاي فارسي زال و زروان از يك ريشه و به معني پير و صاحب موي سپيد است. هستي زال نيز نشأت گرفته از سپيدي اسطورهاي وي است. زال از آغاز، با اين نشانة سپيدي، به صورت موجودي ارائه ميشود كه با عمر جاودانهوار حماسه، پيوندي نزديك و هماهنگي عميقي مييابد. او تبلوري است از
پيرانگي دوام يابنده، آن هم از آغاز كودكي.« (مختاري، 1369: 68)
ادامه دارد
@sobhosher
صبح و شعر
#تهران #دزاشيب خانه نيما يوشيج @My_BeautifulIran @sobhosher
یادبود نیما یوشیج در دانشکده ی هنرهای زیبا - 17 بهمن 47 از طرف کانون نویسندگان ایران -
ماحصلِ سخنانی که آل احمد در جوابِ سئوالِ حضّار و دانشجویانِ مجلس گفت چنین بود: ... در زندگیِ خصوصی، من همیشه نیما را به صورت گاندی می دیدم. به علتِ وجودِ او بود که من و عیالم رفتیم آن بالا، شمیران، و خانه دار شدیم. اگر نیما آنجا زندگی نمی کرد، شاید ما هم الان آنجا نبودیم. (مجله آرش – شماره 19مهر1357 )
سیمین دانشور: می دانید نیما همسایه ی ما بود. اساساً ما به خاطرِ نیما و همجواری با او، این خانه را ساختیم (یعنی جلال ساخت). برای عالیه خانم، همسر نیما، سخت بود که هر شب دورِ نیما جمع بشوند و او هم بخواهد پذیرایی کند. به همین جهت نیما به خانه ی ما می آمد. ... من وقتی که خانمِ نیما را با آن همه گرفتاری و درگیری می دیدم، دلم خون می شد. او ناچار بود سَحَر پا شود، غذا درست کند، برای ظهرِ نیما و خودش و شراگیم (پسرشان). توی برفِ زمستانی، قابلمه ی غذا در دست، از تجریش بچه را تا مدرسه ی سَن لویی برساند و بعد برود بانک ملی، کار و تأمینِ معاش کند. عصر خریدِ خانه را بکند و بچه را از مدرسه بیاورد و با وسایلِ نقلیه ی محدودِ آن وقت ها، خود را از شهر به تجریش برساند و تازه شامِ شب فراهم کند.» (هنر و ادبیات امروز (گفت و شنودی با پرویز ناتل خانلری و سیمین دانشور) - ناصر حریری – کتابسرای بابل – 1366 – ص 48)
«امشب، شب جمعه به منزل آل احمد رفتم بعد از مدت ها که همسایه بودیم. آل احمد خبر داد عکس رنگین مرا در پشت جلد مجله ی خوشه که باعث بر افتخارات من است، در میان ملتی که مرا با تنگدستی نگه داشت و من با خرج خودم نمردم. جمعه شب گویا - اول خرداد 1336» (یادداشت های روزانه نیما یوشیج – شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، 1387، چاپ اول، ص 256)
خانه ی مسکونی ما در حالی که سالی سه ماه در تهران نباشیم، خانه ی ییلاقی است. معتضدی امشب می گفت سالی سه چهار هزار تومان، چهار اطاق ییلاقی در شمیران کرایه دارد. به دست هم نمی آید. در اواخر اردیبهشت هستیم. من که اطلاعی از این امور ندارم. شب 29 اردیبهشت 1335 – (یادداشت های روزانه نیما یوشیج – شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، 1387، چاپ اول، ص 247)
شهریار می گوید: «آنقدر با هم اخت شده بودیم که اغلب هر روز همدیگر را می دیدیم تا اینکه از تهران به شمیران رفت و آنجا ساکن شد. راهمان دور شد، اما باز اغلب یکدیگر را می دیدیم. 1337» (یادداشت های روزانه نیما یوشیج – شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، 1387، چاپ اول، ص 336)
فریدون مشیری: «من از همان جوانی با نیما که پدرِ شعرِ نو خوانده می شد، آشنا بودم. چندین بار به خانه اش، انتهای جاده ی قدیمِ شمیران، کوچه ی فردوسی رفته بودم. (شعر شفا دهنده ی روان است، و هم بیدار کننده ی وجدان ـ گفتگو با فریدون مشیری توسط شاهرخ تویسرکانی - مجله دنیای سخن / شماره 85 / اردیبهشت و خرداد 1378 / ص 22- 28)
در زمان مدیریت جناب آقای پازوکی مدیر وقت میراث فرهنگی تهران با شهرداری منطقه یک در این مورد مذاکراتی انجام شده و حتی جناب آقای رسول خادم» ، رئیس کمیسیون وقت فرهنگى شوراى اسلامى شهر تهران پیگیر امور بوده اند. اینجانب نیز در مذاکره ای که با جناب آقای مسجدجامعی در مورد خانه نیما داشته ام پیگیری هایی نموده و طی نامه های فراوانی که به ریاست جمهوری و مدیران وقت سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور نوشته ام، از اهمیت این خانه که می تواند خانه – موزه شعر نوین ایران، درخواست آزادسازی و اقدام شایسته نسبت به این مکان ارزشمند را نموده ام.
امروز هم باتوجه به مدیریت جناب آقای دکتر نجفی، شهردار تهران و حضور آقایان احمد مسجدجامعی و دکتر حجت و خلیل آبادی به عنوان رئیس کمیته میراث فرهنگی شورای شهر تهران که از اهالی فرهنگ، ادب و متولیان میراث فرهنگی کشور بوده اند، شایسته نخواهد بود تا این بنا از فهرست آثار ملی ایران خارج شده و تخریب شود. طی روزهای اخیر هم با ارسال نامه به مدیران ارشد و مسئولانی که می توانند در حفظ و نگهداری این مکان ارزشمند نقش داشته باشند، گزارشی مربوط به این خانه و ضرورت حفظ و نگهداری آن نوشته شد.
امیدواریم فرزندان معنوی نیما و دوستداران شعر امروز نسبت به حفظ خانه نیما و ضرورت بازسازی آن در جهت ایجاد خانه-موزه شعر نوین ایران و تبدیل خیابان دزاشیب به قطب فرهنگی شعر و ادبیات نوین ایران همت نمایند.🙏🏻💐
@sobhosher
ماحصلِ سخنانی که آل احمد در جوابِ سئوالِ حضّار و دانشجویانِ مجلس گفت چنین بود: ... در زندگیِ خصوصی، من همیشه نیما را به صورت گاندی می دیدم. به علتِ وجودِ او بود که من و عیالم رفتیم آن بالا، شمیران، و خانه دار شدیم. اگر نیما آنجا زندگی نمی کرد، شاید ما هم الان آنجا نبودیم. (مجله آرش – شماره 19مهر1357 )
سیمین دانشور: می دانید نیما همسایه ی ما بود. اساساً ما به خاطرِ نیما و همجواری با او، این خانه را ساختیم (یعنی جلال ساخت). برای عالیه خانم، همسر نیما، سخت بود که هر شب دورِ نیما جمع بشوند و او هم بخواهد پذیرایی کند. به همین جهت نیما به خانه ی ما می آمد. ... من وقتی که خانمِ نیما را با آن همه گرفتاری و درگیری می دیدم، دلم خون می شد. او ناچار بود سَحَر پا شود، غذا درست کند، برای ظهرِ نیما و خودش و شراگیم (پسرشان). توی برفِ زمستانی، قابلمه ی غذا در دست، از تجریش بچه را تا مدرسه ی سَن لویی برساند و بعد برود بانک ملی، کار و تأمینِ معاش کند. عصر خریدِ خانه را بکند و بچه را از مدرسه بیاورد و با وسایلِ نقلیه ی محدودِ آن وقت ها، خود را از شهر به تجریش برساند و تازه شامِ شب فراهم کند.» (هنر و ادبیات امروز (گفت و شنودی با پرویز ناتل خانلری و سیمین دانشور) - ناصر حریری – کتابسرای بابل – 1366 – ص 48)
«امشب، شب جمعه به منزل آل احمد رفتم بعد از مدت ها که همسایه بودیم. آل احمد خبر داد عکس رنگین مرا در پشت جلد مجله ی خوشه که باعث بر افتخارات من است، در میان ملتی که مرا با تنگدستی نگه داشت و من با خرج خودم نمردم. جمعه شب گویا - اول خرداد 1336» (یادداشت های روزانه نیما یوشیج – شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، 1387، چاپ اول، ص 256)
خانه ی مسکونی ما در حالی که سالی سه ماه در تهران نباشیم، خانه ی ییلاقی است. معتضدی امشب می گفت سالی سه چهار هزار تومان، چهار اطاق ییلاقی در شمیران کرایه دارد. به دست هم نمی آید. در اواخر اردیبهشت هستیم. من که اطلاعی از این امور ندارم. شب 29 اردیبهشت 1335 – (یادداشت های روزانه نیما یوشیج – شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، 1387، چاپ اول، ص 247)
شهریار می گوید: «آنقدر با هم اخت شده بودیم که اغلب هر روز همدیگر را می دیدیم تا اینکه از تهران به شمیران رفت و آنجا ساکن شد. راهمان دور شد، اما باز اغلب یکدیگر را می دیدیم. 1337» (یادداشت های روزانه نیما یوشیج – شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، 1387، چاپ اول، ص 336)
فریدون مشیری: «من از همان جوانی با نیما که پدرِ شعرِ نو خوانده می شد، آشنا بودم. چندین بار به خانه اش، انتهای جاده ی قدیمِ شمیران، کوچه ی فردوسی رفته بودم. (شعر شفا دهنده ی روان است، و هم بیدار کننده ی وجدان ـ گفتگو با فریدون مشیری توسط شاهرخ تویسرکانی - مجله دنیای سخن / شماره 85 / اردیبهشت و خرداد 1378 / ص 22- 28)
در زمان مدیریت جناب آقای پازوکی مدیر وقت میراث فرهنگی تهران با شهرداری منطقه یک در این مورد مذاکراتی انجام شده و حتی جناب آقای رسول خادم» ، رئیس کمیسیون وقت فرهنگى شوراى اسلامى شهر تهران پیگیر امور بوده اند. اینجانب نیز در مذاکره ای که با جناب آقای مسجدجامعی در مورد خانه نیما داشته ام پیگیری هایی نموده و طی نامه های فراوانی که به ریاست جمهوری و مدیران وقت سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور نوشته ام، از اهمیت این خانه که می تواند خانه – موزه شعر نوین ایران، درخواست آزادسازی و اقدام شایسته نسبت به این مکان ارزشمند را نموده ام.
امروز هم باتوجه به مدیریت جناب آقای دکتر نجفی، شهردار تهران و حضور آقایان احمد مسجدجامعی و دکتر حجت و خلیل آبادی به عنوان رئیس کمیته میراث فرهنگی شورای شهر تهران که از اهالی فرهنگ، ادب و متولیان میراث فرهنگی کشور بوده اند، شایسته نخواهد بود تا این بنا از فهرست آثار ملی ایران خارج شده و تخریب شود. طی روزهای اخیر هم با ارسال نامه به مدیران ارشد و مسئولانی که می توانند در حفظ و نگهداری این مکان ارزشمند نقش داشته باشند، گزارشی مربوط به این خانه و ضرورت حفظ و نگهداری آن نوشته شد.
امیدواریم فرزندان معنوی نیما و دوستداران شعر امروز نسبت به حفظ خانه نیما و ضرورت بازسازی آن در جهت ایجاد خانه-موزه شعر نوین ایران و تبدیل خیابان دزاشیب به قطب فرهنگی شعر و ادبیات نوین ایران همت نمایند.🙏🏻💐
@sobhosher
Forwarded from صبح و شعر
🍂🍁
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر #حافظ شیرین سخن ترانه توست
از آخرين شنبه پاييز با حافظ خوانى استاد #على_گلزاده به پيشواز بهار ميرويم 🌸🌸
همراه مان باشيد 💐
هر #شنبه غزل زيبايى از #حافظ_شيرازى
عكس از : #عليرضاايرانمهر
@sobhosher
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر #حافظ شیرین سخن ترانه توست
از آخرين شنبه پاييز با حافظ خوانى استاد #على_گلزاده به پيشواز بهار ميرويم 🌸🌸
همراه مان باشيد 💐
هر #شنبه غزل زيبايى از #حافظ_شيرازى
عكس از : #عليرضاايرانمهر
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
غزل: حضرت #حافظ
آواى: استاد #علی_گلزاده
💐
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم
#حافظ به استقبال غزل زیر ( از #سعدی ) رفته است
غزل ۳۷۱
من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همچنين #اوحدی_مراغه_اى :
اى كه رفتى و نرفتى نفسى از يادم
خاك پاى تو چو گشتم چه دهى بر بادم
ديوان٢٦٤
همچنين #ناصربخارائى:
سرو را ديدم و بالاى تو آمد يادم
ذكر گل كردم و در فكر رخت افتادم
اشاره اى به زيبايى هاى اين غزل
🔺
*زلف برباد مده تا ندهی بربادم
هردوبرباد دادن است اما آن کجا واین کجا
*نازبنیاد مکن تا نَکَنی بنیادم
آن بنیادکردن به معنی پی وریشه گذاشتن
این بنیاد کندن است به معنی ریشه وپی کندن ، آن ساختن است واین خراب کردن
*می مخوربا همه کس تا نخورم خون جگر
هردوخوردنیست وهردوقرمزرنگ
سرمکش تا نکشد سربفلک فریادم
هردوسرکشی است
🔻
@sobhosher
آواى: استاد #علی_گلزاده
💐
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم
#حافظ به استقبال غزل زیر ( از #سعدی ) رفته است
غزل ۳۷۱
من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همچنين #اوحدی_مراغه_اى :
اى كه رفتى و نرفتى نفسى از يادم
خاك پاى تو چو گشتم چه دهى بر بادم
ديوان٢٦٤
همچنين #ناصربخارائى:
سرو را ديدم و بالاى تو آمد يادم
ذكر گل كردم و در فكر رخت افتادم
اشاره اى به زيبايى هاى اين غزل
🔺
*زلف برباد مده تا ندهی بربادم
هردوبرباد دادن است اما آن کجا واین کجا
*نازبنیاد مکن تا نَکَنی بنیادم
آن بنیادکردن به معنی پی وریشه گذاشتن
این بنیاد کندن است به معنی ریشه وپی کندن ، آن ساختن است واین خراب کردن
*می مخوربا همه کس تا نخورم خون جگر
هردوخوردنیست وهردوقرمزرنگ
سرمکش تا نکشد سربفلک فریادم
هردوسرکشی است
🔻
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
رزم رستم با ساوه و گهار ٢
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
دمادم دلت شاد و سرت سبز
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
رزم رستم با ساوه و گهار ٢
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
دمادم دلت شاد و سرت سبز
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#رنگ در #شاهنامه
رنگ #سراپرده ها
سهراب در پی رستم است. هجیر اسیر را برفراز سپاه ایران ، آن جا که سران خیمه زده اند می آورد و با گفتن رنگ هر سراپرده ، نام صاحب سراپرده را از او می پرسد. این داستان نمودار زیبایی از طیف رنگ در شاهنامه است.
بگو کان سراپرده ی هـفت رنـگ بـدو انـدرون خـیـمـه هـای پـلـنگ
به قلب سپاه اندرون جای کیست؟ ز گـردان ایـران ورا نـام چیست؟
رنگ های به کار رفته در این داستان به نوعی نشان دهنده ی شخصيت و مقام صاحبان سراپردهها است.
🌈رنگ سراپرده ی #کاووس کی: هفت رنگ
🔸کیکاووس پادشاهی است زیاده خواه با آرزوهایی تمام نشدنی که خود را برتر از جمشید و کیقباد می داند. سه آرزوی بزرگ او فرمان روایی بر جهان ، پرواز در آسمان و وصال سودابه است.
سراپرده ی #طوس: سیاه⚫️
رنگ سراپرده های #گودرز و #گراز: سرخ🔴
رنگ سراپرده ی #رستم: سبز💚
فردوسی هیچ گاه از رنگ سراپرده ی فرّ آزادگان ، #گیو گشوادگان یاد نمی کند
رنگ سراپرده ی #فریبرز: سپید⚪️
ادامه دارد...
@sobhosher
رنگ #سراپرده ها
سهراب در پی رستم است. هجیر اسیر را برفراز سپاه ایران ، آن جا که سران خیمه زده اند می آورد و با گفتن رنگ هر سراپرده ، نام صاحب سراپرده را از او می پرسد. این داستان نمودار زیبایی از طیف رنگ در شاهنامه است.
بگو کان سراپرده ی هـفت رنـگ بـدو انـدرون خـیـمـه هـای پـلـنگ
به قلب سپاه اندرون جای کیست؟ ز گـردان ایـران ورا نـام چیست؟
رنگ های به کار رفته در این داستان به نوعی نشان دهنده ی شخصيت و مقام صاحبان سراپردهها است.
🌈رنگ سراپرده ی #کاووس کی: هفت رنگ
🔸کیکاووس پادشاهی است زیاده خواه با آرزوهایی تمام نشدنی که خود را برتر از جمشید و کیقباد می داند. سه آرزوی بزرگ او فرمان روایی بر جهان ، پرواز در آسمان و وصال سودابه است.
سراپرده ی #طوس: سیاه⚫️
رنگ سراپرده های #گودرز و #گراز: سرخ🔴
رنگ سراپرده ی #رستم: سبز💚
فردوسی هیچ گاه از رنگ سراپرده ی فرّ آزادگان ، #گیو گشوادگان یاد نمی کند
رنگ سراپرده ی #فریبرز: سپید⚪️
ادامه دارد...
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
خاقان چين
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
ز عشق سامان بگيرد لحظه هايت
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
خاقان چين
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
ز عشق سامان بگيرد لحظه هايت
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#رنگ در #شاهنامه 🌈
#رنگ_سياه
⚫️
🔳 »سياه، تيره ترين رنگ است و در واقع خود را نفي ميكند. سياه نمايانگر مرز مطلقي است كه در فراسوي آن زندگي متوقف ميگردد و بيان كننده فكر پوچي و نابودي است. سياه به معناي »نه« بوده و نقطه مقابل آن »بله« رنگ سفيد است.
🌏در اساطير زردشتي جهان به سه بخش تقسيم ميشود: جهان #برين يا جهان روشني كه جهان #هرمزد است، جهان #زيرين يا جهان تاريكي كه جهان #اهريمن است و فضاي #تهي ميان اين دو جهان.«
و اهريمن آفريدگان خويش را در همان تاريكي به تن سياه ميآفريند).
تيشتر (الهه ماه تير) كه ايزد سپيد باران آور است هنگامي كه با ديو »اپوش« رو به رو ميشود او را در هيأت اسبي سياه و ترسناك ميبيند»
📖در شاهنامه فردوسي ٦٦٨بار به رنگ سياه اشاره شده است كه ٤٥٨ بار با واژه سياه و بقيه با واژه هايي چون آبنوس، قير، قار، مشك، پر زاغ، ديزه، شبرنگ، شبگون و... بيان شده است كه ميتوان واژه تيره )٤٤٣بار(و واژة تاريك)٥٢ بار( را نيز بر آن افزود.
▪️#فردوسي بيش از ٨٠ بار از رنگ واژه سياه براي نشان دادن انبوهي لشكر و توصيف دشت نبرد، استفاده كرده است، با تعبيراتي همچون سياه شدن جهان از گرد، قار شدن زمين، سياه شدن روز روشن، آبنوس شدن جهان از گرد، چادر قيرگون بر سر گرفتن از انبوهي، درياي قيرگون شدن صحرا، سياه شدن آفتاب از گرد سياه و ...
🔺🔻
وزان جايگـه ســوي قـارن سپاه
برفــتند برســان گــرد ســيـاه
(ج 4: ص 83، ب 1161)
به دژ چون خبر شد كه آمد سپاه جهان نيسـت پيـدا ز گرد سـياه
(ج 6: ص 200، ب 597)
🔺🔻
◼️در نبردهاي گسترده ايران و توران كاربرد رنگ سياه براي بيان وصف آوردگاه در مقايسه با كاربرد اين رنگ نسبت به مضامين ديگر به شكل محسوسي افزايش يافته است.
🔻🔺
سـوي رستم آمد چو كوهي سـياه
از آهـنـش ســاعـد، از آهـن كـلاه (ج 2: ص 107، ب 584)
◼️اين وصف آشكارا با وصف افراسياب همانند است. زال افراسياب را در نبرد ايران و توران اينگونه توصيف كرده است:
🔻🔺
درفشش سياه است و خفتان سياه از آهـنـش ســاعـد از آهـن كـلاه (ج 2: ص 64، ب 33
🔳 در ديدگاه فردوسي و از نگاه اسطوره ايراني، افراسياب و ديو سپيد هر دو از گروه سياهكاران اهريمني اند و كاركردي همگون دارند، از همين رو بسيار روشن است كه همسان پنداشته شوند.
ادامه دارد
@sobhosher
#رنگ_سياه
⚫️
🔳 »سياه، تيره ترين رنگ است و در واقع خود را نفي ميكند. سياه نمايانگر مرز مطلقي است كه در فراسوي آن زندگي متوقف ميگردد و بيان كننده فكر پوچي و نابودي است. سياه به معناي »نه« بوده و نقطه مقابل آن »بله« رنگ سفيد است.
🌏در اساطير زردشتي جهان به سه بخش تقسيم ميشود: جهان #برين يا جهان روشني كه جهان #هرمزد است، جهان #زيرين يا جهان تاريكي كه جهان #اهريمن است و فضاي #تهي ميان اين دو جهان.«
و اهريمن آفريدگان خويش را در همان تاريكي به تن سياه ميآفريند).
تيشتر (الهه ماه تير) كه ايزد سپيد باران آور است هنگامي كه با ديو »اپوش« رو به رو ميشود او را در هيأت اسبي سياه و ترسناك ميبيند»
📖در شاهنامه فردوسي ٦٦٨بار به رنگ سياه اشاره شده است كه ٤٥٨ بار با واژه سياه و بقيه با واژه هايي چون آبنوس، قير، قار، مشك، پر زاغ، ديزه، شبرنگ، شبگون و... بيان شده است كه ميتوان واژه تيره )٤٤٣بار(و واژة تاريك)٥٢ بار( را نيز بر آن افزود.
▪️#فردوسي بيش از ٨٠ بار از رنگ واژه سياه براي نشان دادن انبوهي لشكر و توصيف دشت نبرد، استفاده كرده است، با تعبيراتي همچون سياه شدن جهان از گرد، قار شدن زمين، سياه شدن روز روشن، آبنوس شدن جهان از گرد، چادر قيرگون بر سر گرفتن از انبوهي، درياي قيرگون شدن صحرا، سياه شدن آفتاب از گرد سياه و ...
🔺🔻
وزان جايگـه ســوي قـارن سپاه
برفــتند برســان گــرد ســيـاه
(ج 4: ص 83، ب 1161)
به دژ چون خبر شد كه آمد سپاه جهان نيسـت پيـدا ز گرد سـياه
(ج 6: ص 200، ب 597)
🔺🔻
◼️در نبردهاي گسترده ايران و توران كاربرد رنگ سياه براي بيان وصف آوردگاه در مقايسه با كاربرد اين رنگ نسبت به مضامين ديگر به شكل محسوسي افزايش يافته است.
🔻🔺
سـوي رستم آمد چو كوهي سـياه
از آهـنـش ســاعـد، از آهـن كـلاه (ج 2: ص 107، ب 584)
◼️اين وصف آشكارا با وصف افراسياب همانند است. زال افراسياب را در نبرد ايران و توران اينگونه توصيف كرده است:
🔻🔺
درفشش سياه است و خفتان سياه از آهـنـش ســاعـد از آهـن كـلاه (ج 2: ص 64، ب 33
🔳 در ديدگاه فردوسي و از نگاه اسطوره ايراني، افراسياب و ديو سپيد هر دو از گروه سياهكاران اهريمني اند و كاركردي همگون دارند، از همين رو بسيار روشن است كه همسان پنداشته شوند.
ادامه دارد
@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراسم آيينى سوگوارى مردم #بوشهر به ياد جان باختگان #نفتكش_سانچى
تدوين: محمد رضا گنجى
@My_BeautifulIran
@sobhosher
تدوين: محمد رضا گنجى
@My_BeautifulIran
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نامه رستم به كيخسرو
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
همه شادماني، فَرهي
سزاوار تو در زندگى
💐🙏
@sobhosher
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نامه رستم به كيخسرو
آوای: استاد #شهریار_قاسمی
درود
همه شادماني، فَرهي
سزاوار تو در زندگى
💐🙏
@sobhosher
Telegram
attach 📎